چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۲
ايرانشهر
Front Page

كوچه مروي؛ گذري براي پياده  روي
طاق چشمه  اي بين ديروز و امروز
006558.jpg
عكس :علي اكبر شير ژيان
آزاده بهشتي
پاييز كه مي  شد، لذت  بخش  ترين كار زندگي  اش، قدم زدن بود، بخصوص اگر نم باراني هم مي  زد. چتر سياه و بلند را سقف بالاي سر مي  كرد، باراني  اش را مي  پوشيد و دل به خيابان مي  سپرد. حالا هم علاوه بر تمام آنها، عصايش را همراه خود مي آورد تا پا به پايش برود، بارها گفته بود خيابان و قدم زدن در باران، حال و هواي قديم را ندارد. شلوغي خيابان كلافه  اش مي  كرد و علاوه بر چاله چوله  هاي سر راه، آسفالت سياه و زمخت كف خيابان آزارش مي داد، به همين دليل، اغلب اوقات چند گام نرفته، پشيمان مي  شد، برمي  گشت خانه، صندلي را در گوشه  اي از بالكن مي  گذاشت و از همان بالا خيابان و كوچه را تماشا مي  كرد.
***
آشفتگي  اش چند برابر شده بود و از ابتدا تا انتها هر چند قدم پايت به خاك و سنگ  هايي كه گله گله روي هم تلنبار شده بود، گير مي  كرد و اگر مراقب نبودي، سكندري مي  خوردي و ممكن بود با سر به درون يكي ازچاله  ها بيفتي. پيرمرد روزهايي كه ديگر نمي توانست قدم بزند، از بالاي بالكن خانه قديمي، كوچه روبه رويي را زير نظر داشت. تازگي ها اتفاقاتي در آن رخ داده بود كه نمي توانست نسبت به آنها بي تفاوت باشد؛ اتفاقاتي كه مي توانست خاطره هايش را زير آسفالت و سنگ و آجرهاي مدرن مدفون كند و ذره هاي باقيمانده از كودكي، جواني و زندگي سپري شده اش را از او بگيرد.
***
اينكه انتهاي كوچه مروي با خيابان پامنار تلاقي داشته باشد، يعني مي  تواني با يك تير دو نشان بزني و دو رو از يك سكه تاريخي را ببيني، اما اين روزها در خيابان پامنار كه قدم مي  زني، كمتر مي  تواني سراغ ديوارهاي خشتي و كوتاه بروي، گاهي كه از كنار ساختمان  هاي نسبتا بلند و مغازه  هايي كه در جاي جاي آنها ابزار زندگي امروزي ديده مي شود، عبور مي  كني، ديوار مخروبه كاهگلي نمايان مي  شود كه حال و هواي آن روزگار را دارد. هنوز خيابان پامنار به انتها نرسيده كه درون كوچه باريكي مي  پيچيم. شكل كه نه، خودش يكي از قديمي  ترين كوچه  هاي تهران است كه قدم به قدم مي  تواني در آن تاريخ را ورق بزني؛ از دوره قاجار تا حكومت پهلوي.
گذر تاريخي تهران
از انتهاي كوچه مروي كه وارد مي  شويم تاريخ وارونه مي  شود، چند دهه به عقب برمي  گرديم، اين حسي ست كه ديوار خشتي مسجد آقامحمود در ما ايجاد مي  كند. سرتاسر ديوار مسجد آقامحمود، درست مقابل آن تا عمق 2 متر كنده شده و اين چاله عميق، خط فاصله  اي شده است بين ما و بنايي كه بعد از اين همه سال هنوز روح در آن جريان دارد. بالاتر از پنج - شش پله  اي هستيم كه وارد مسجد مي  شويد. فاصله ما براي وارد شدن به اين تاريخ، چيزي بيش از پله  هاست. خم كه مي  شوم علاوه بر پله  ها چند لايه آسفالت سياه در جداره  هاي تازه  كنده  شده سطح خيابان ديده مي  شود كه فاصله  اي ست ميان ما و ديوارهاي خشتي و سقف گنبدي مسجد. بدون اينكه بداني ساختمان در اواخر دوره قاجار و اوايل دوره پهلوي ساخته شده، مي  تواني بفهمي بيش از چند دهه از ساخت آن گذشته است. بعد از ساخت، با گذشتن هرچند سال، لايه  اي ضخيم روي سطح ورودي مسجد كشيده شده است؛ لايه  اي از جنس سال  هايي كه پيش آمده بوديم تا رسيديم به حال؛ لايه  اي به ضخامت آسفالت  هاي خيابان و دانه  هاي ريز درشت سنگ هاي درون آن. سنگ، روح ندارد، سرد سرد است و حالا مي  تواني بفهمي كه چرا هر سال كه گذشت، روح نهفته در خشت خشت سنگفرش    هاي كوچه مروي، آرام آرام از شهر رخت بربست و حالا حتي اگر سيل هم از آسمان ببارد، در تهران بايد در حسرت استشمام بوي نم باران بر سنگفرش خيابان بماني، هرچند ديگر اين روزها، تهران حتي در سردترين فصل سال هم تنها سوداي تماس قطرات باران با بدن دودگرفته و كثيف خود را در سر مي پروراند.
كوچه برلن، خيابان صف باغ سپهسالار - كوچه مروي و كوچه  هاي كوتاه و بلند و راه  هاي باريك و عريض در قسمت  هاي مركزي تهران قديمي  ترين و شناخته  شده  ترين محله  هاي تهران با گذر زمان،حال و هواي خود را از دست داده  اند. يكي از مهمترين ويژگي آنها، حال و هوا يا به قول قديمي  ها صفايي بود كه اين محلات داشتند و شايد يكي از زيبايي و حسي بودن آنها، اصالتي بود كه حتي در مصالح و مواد ساختمان  ها به كار مي  رفت كه با گذشت زمان مصنوعي  تر و صنعتي  تر شد. كافي ست پاي صحبت يكي از پيرمردهايي كه جلو مغازه كهنه و دودگرفته اش نشسته است، بنشيني تا برايت از چيزهايي بگويد كه تو تنها در فيلم ها ديده اي؛ زورخانه اي كه بيشتر اوقات به جاي پرداختن به ورزش هاي باستاني، با گلريزان دست هايي را كه شرم دراز شدن به سوي كسي را داشت، مي گرفت بدون آنكه خودش بداند.
شايد احساس كمبود چنين ويژگي در شهر باعث شد كه سه نقطه از شهر تهران براي ساخت پياده  راه و البته بهانه  اي براي بازسازي محله  هاي قديمي در نظر گرفته شود.
كوچه مروي، گذر مظفري
ديوارهاي كوتاه، طاق  هاي گنبدي  شكل، خشت و گل و تيرك  هاي چوبي، به جاي سنگ مرمر، آجر سه سانتي و سيمان و آهن، اينها ويژگي  هايي ست كه يك ساختمان قديمي را از بناي نوساز متمايز مي  كند.
نزديك يك سال است سازمان زيباسازي شهر تهران به جان چندخيابان تهران افتاده تا بناهايي با اين ويژگي را بازسازي كرده و مظاهر زندگي مدرن را با به كار بردن اين ويژگي  ها برجسته  تر كند. از انتهاي كوچه مروي كه به اواسط خيابان پامنار راه دارد، وارد مي  شويم. منتظريم تا قسمت  هاي مختلف كوچه با خشت و سنگفرش پر شده باشد، اما از همان ابتدا، كوچه پر است از چاله  هاي عميق كه توسط پيمانكار در هر چند قدم خيابان ايجاد شده است.
طول كوچه چندصدمتر بيشتر نيست، اما معاون طرح و برنامه سازمان زيباسازي معتقد است كه پروژه كوچه مروي، اولين پروژه  اي ست كه در اين وسعت و شكل صورت مي  گيرد. مهندس ياوري كار همزمان را مي  چسباند كنار ويژگي  هاي ديگر و وقتي مي  گوييم كار همزمان در اين پروژه چه معني دارد؟ يكي ديگر از ويژگي  هاي پروژه را توضيح مي  دهد و مي  گويد: در اين پروژه براي اولين بار به طور همزمان، طرح آماده و اجرا مي  شود، در حالي كه پيش از اين به عنوان مثال نقشه  هاي فاز يك آماده مي  شد و بعد از انتخاب پيمانكار، كار انجام مي  شد . او يكي از دلايل كار همزمان را برخورد با موضوعاتي مي  داند كه در لابه  لاي اجراي طرح  ها اتفاق مي  افتد كه مشابه آن در مورد مسجد آقامحمود در همين پروژه رخ داد.
مسجد آقامحمود، يكي از ساختمان  هاي قديمي اين كوچه است كه در حين عمليات گودبرداري و آماده  سازي كوچه براي تاسيسات و كف  سازي، كشف آب انبار آن، مجريان و مهندسان را مجبور كرد تا تامل بيشتري در مورد اين ساختمان به خرج دهند. آب  انبار قديمي مسجد كه به خاطر گذر زمان و ريخته شدن آشغال و زباله در درون آن مدفون شده بود، در حين عمليات گودبرداري شناسايي مي  شود، علاوه بر زباله  هاي ساختماني، ساختمان پشت مسجد از اين آب  انبار به عنوان محل دفن فاضلاب خود استفاده مي  كرده كه مهندس اكبري به عنوان پيمانكار طرح در اين مورد مي  گويد: بعد از آن، اين انبار به طور كامل از زباله  ها تخليه شد و توانستيم به پله  هاي قديمي كه به انتهاي آب  انبار مي  رفت، برسيم. اين موضوع باعث شد تا در مورد بازسازي اين بنا تامل بيشتري كنيم . مقابل مسجد تا عمق دو متر كنده شده است. با برداشته شدن سه چهار لايه آسفالتي كه در طول زمان سطح كوچه با آن پوشانده شده است، مي  تواني سنگفرش  هاي قديمي مقابل مسجد را ببيني. قرار است مقابل مسجد با همان كف  سازي  هاي قديمي بازسازي شود تا هماهنگي لازم ميان طاق و گنبد مسجد پس از بازسازي ايجاد شود. مهندس ياوري توضيحات مهندس اكبري را از دلايل طرح ويژه كوچه مروي مي  داند و مي  گويد: در اين حالت، نقشه  ها توسط دستگاه نظارت سازمان كنترل مي  شود، اما مجري با تهيه طرح  هاي خود از توان اجرايي بيشتري برخوردار است و در عين حال بر مصالح مسلط. اين، اولين تجربه تهران با اين شيوه براي اجراي طرح  هاي عمراني و مرمتي ست .
مهندس اكبري، پروژه مروي را به خاطر چند شاخصه نسبت به بقيه پروژه  هاي مرمتي برجسته  تر مي  داند. وجود ارزش  هاي تاريخي، يكي از مهمترين اين شاخصه  هاست. خيابان ناصرخسرو، ساختمان شمس  العماره، دبيرستان مروي دومين دبيرستان تهران مسجد مروي، سراي مظفريان، بازار قديمي مروي و مسجد آقامحمود يا مسجد حكيم، آثار تاريخي هستند كه در اطراف و درون كوچه مروي قرار دارند و پروژه 350 متري كوچه با همين آثار ويژه شده است.
سازمان زيباسازي براساس اين عناصر و مشكلاتي كه ممكن است در طول زمان به وجود بيايد، ساماندهي، بهسازي و مرمت شهري كوچه مروي را پيش گرفت و در طراحي  هاي كلي صورت گرفته، وزنه سنگين  تربه سمت حفظ هويت تاريخي كوچه چرخيد.
طاق چشمه  اي مدرن
كوچه مروي، ضد و نقيضي ست براي آنها كه گذشته آن را مي  دانند و كساني كه اين روزها اين نقطه را بيشتر براي خريد انتخاب مي  كنند تا قدم زدن، به همين دليل است كه وقتي به اين كوچه مي  روي، نمي  تواني چشمانت را روي ضديت ببندي، بخصوص وقتي مي  بيني معبر تنگ و كوچك بالاي بازار بزرگ قرار است از بوته آزمايش موفق بيرون بيايد تا بتواند مشابه آن در بازار بزرگ پياده شود. به همين دليل است كه يكي از اساسي  ترين سئوال  هايي كه ذهنت را درگير مي  كند، متناسب  سازي تناقض بين سنت و مدرنيته است. مهندس ياوري - معاون طرح و برنامه سازمان زيباسازي - در دفتري كه چند متر بالاتر در يكي از كوچه  هاي فرعي خيابان پامنار است، نقشه  هايي را نشانت مي  دهد كه مطمئن نيستي اجرا شدن آن جواب سئوالت باشد، اما او معتقد است طاق چشمه  اي  هايي كه در سرتاسر كوچه و دو طرف مي  خورد، اين امكان را فراهم مي  كند تا مغازه  ها و پاساژ  هاي اين كوچه، نظم خوبي را با ساير بناها داشته باشد.
همكاري كسبه و مغازه  داران اين كوچه كه از طريق كانال ارتباطي هيات امنا با سازمان زيباسازي هماهنگ مي  شوند، دلگرمي مناسبي براي به انجام رسيدن اين كار است، اما اينكه تا چه حد سليقه معماران امروزي با آنچه كه اثر كاري معماران پيشين است، هماهنگي داشته باشد، نگراني ست كه جواب سئوال را نيمه  كاره مي  گذارد.
چاله  هاي دلچسب
اين روزها اگر سري به كوچه مروي بزني، رفت و آمد در آنجا چندان دلچسب نيست و اين تنها به خاطر سد معبري ست كه چاله  ها در مسير مستقيم شما ايجاد مي  كنند، اما اين چاله  ها نويدبخش نظمي ست كه بعدها نمود پيدا مي  كند. اين جمله را بچسبانيد به حرف  هاي قبلي مهندس اكبري كه از ويژگي  هاي طرح ساماندهي كوچه مروي مي  گفت؛ از آنجايي كه يكي ديگر از ويژگي  هاي آن ساماندهي تاسيسات شهري ست كه نياز جامعه امروز است و نمي  توان از آن گذشت. مرمت عناصر ارزشمند تاريخي و بدنه  سازي، كف  سازي و حذف زوائد بصري از كارهاي مهم اين طرح است، اما قبل از هرچيز نوبت تاسيسات زيربنايي شهري ست كه بايد انجام شود. مهندس اكبري مي  گويد: براي اين موضوع، الگويي را تعريف كرديم تا از چيزي شبيه به كانال مشترك، هدايت تاسيسات را انجام دهيم . در حال حاضر نقشه  هاي اجرايي اين طرح آماده شده و پيمانكار در حال اجراي طاقك  هاي توزيع شبكه  هاي شهري ست.علاوه بر اين و به طور همزمان، رطوبت  زدگي شديد مسجد آقامحمود، مسئولان پروژه را مجبور كرده تا از يك رطوبت  گير مناسب براي اين بخش استفاده كنند تا مشكلي براي اين بناي تاريخي پيش نيايد.
بخش عمده ديگري از كار به بازار سنتي ميانه گذر اختصاص دارد كه دهنه آن در سال 79 توسط سازمان ميراث فرهنگي احيا شده، اما نيمه  كاره رها شده است. در عين حال مهندس اكبري به عنوان يكي از مشاوران طرح معتقد است در حين انجام اين كارها، قسمتي از كارهاي بدنه را نيز آغاز مي  كنيم تا كار سريع  تر پيش برود.
او پروسه زماني پيش  بيني  شده براي انجام كار را يك سال مي  داند و پيش  بيني مي  كند تا مهرماه پروژه به بهره  برداري برسد. مهندس اكبري نيز مانند معاون طرح برنامه سازمان زيباسازي، حضور هيات امناي كوچه را در پيشبرد اين طرح مهم مي  داند و مي  گويد: اين هيات امنا از طريق گذاشتن نگهبان و نصب گيت، وضعيت ورود و خروج افراد به كوچه را به صورت شبانه  روزي كنترل مي  كند كه اين موضوع علاوه بر كمك در پيشبرد طرح، از حضور افراد لاابالي در كوچه مروي جلوگيري مي  كند .
مهندسان و مسئولان سازمان زيباسازي، هماهنگي  هاي لازم را در قسمت  هاي تاريخي با سازمان ميراث فرهنگي دارند، علاوه بر اين مهندس ياوري مي  گويد: مهندسان در مورد بازسازي فضاهاي تاريخي كوچه مروي، عيني  سازي نمي  كنند، بلكه تنها ردپاي تاريخ را در آن نشان مي  دهند و هويت آن را حفظ مي  كنند.
روبه  روي مروي، پايين شمس  العماره، گذري ست كه قرار است توسط ميراث فرهنگي باز شود تا از سمت ارگ و پايين كاخ گلستان و گذشتن از خيابان ناصرخسرو، به كوچه مروي برسيم، بعد از آن هم كوچه مروي تا محله عودلاجان ادامه پيدا مي  كند و اين كار يعني پيوستگي بافت  هاي تاريخي اين محدوده به يكديگر.
زماني كه هزينه  هاي مختلف اين طرح و منابع درآمدي و كاربري  هاي مكان  هاي تاريخي پرسش پيش روي مهندس ياوري قرار مي  گيرد، مي  گويد: ما معتقد نيستيم هزينه  هاي يك پروژه با تغيير كاربري يك فضاي تاريخي و تبديل آن به موزه بايد تامين شود . او معتقد است فرهنگ آشفته، كالبد آشفته دارد و اصلاح آن چرخه مثبت را به دنبال خواهد داشت و اگر كالبد را اصلاح كنيم، يعني فرهنگ را برجسته  تر كرديم، به همين خاطر اين كار فروش  هايي را براي صاحبان و مالكان به دنبال خواهد داشت كه با الان متفاوت است.
مهندس ياوري به بناهاي تاريخي اطراف كوچه مروي اشاره مي  كند و مي  افزايد: كاخ گلستان، بازار كهنه مردمي و محله عودلاجان، جاذبه  هاي توريستي دارد و تبليغات محيطي مي  تواند يكي از منابع درآمدي باشد كه هزينه  هاي پروژه را بعد از به اتمام رسيدن آن تامين كند.
از ورودي كوچه مروي كه به خيابان ناصرخسرو مي  رسد، بيرون مي  آييم. مهندس اكبري به همراه نماينده شهردار منطقه 12 و يكي از اعضاي هيات امناي منطقه به دنبال جايي هستند كه بتوانند مصالح و خاك  هايي را كه در سرتاسر كوچه ولو شده است، جمع كنند. ما در سر، سوداي پياده  راهي را مي  پرورانيم كه در آن بتوان فارغ از خريد لوازم موردنياز، قدم زد و از فضاهايي كه هويت ما محسوب مي  شوند، لذت برد.

هزينه  هايي كه مشخص نيست
اينكه هزينه اجرايي پروژه چقدر است؟ سئوالي كليشه  اي ست كه معاون طرح و برنامه سازمان زيباسازي تهران از پاسخ دادن به آن طفره مي  رود و در مقابل سئوال  هاي مكرر مي  گويد: اين كار، يك كار مرمتي ست و نمي  توان براي آن رقم دقيق مشخص كرد و اتفاقاتي كه در حاشيه و در حين انجام پروژه رخ مي  دهد، اين رقم را بالا و پايين مي  كند و در آخر مي  گويد: فرض كنيد يك ميليارد تومان .

يادداشت اول
صورتكده يادها
رسالت بوذري
بعد ده سال، بوي كوچه پس كوچه هاي دوراهي قپون مارو هوايي كرده، بيخ ريشتم!
اسي دربه در، بر آستانه دروازه اروپا استانبول- و در ميان كافه هاي نور و چراغ، عباس را كه مي بيند، هوايي مي شود، اسمت مراد ماست، فاميلت مرام ما، جمال خودتو و فاميلتو، عشقه جوون و به يكباره همه خاطرات دوران جواني و كودكي اش را با او مرور مي كند. بيست ساله دنبال يه آكبند عين خودتم و ميهمانخانه اسي مي شود تونل خاطرات جواني بچه هاي طهرون؛ بچه هايي كه حالا قد كشيده اند و افتاده اند دنبال سرنوشت خودشان، سرنوشتي كه عباس را به استانبول مي كشاند، به عشق آمريكا و جواد زاغي و اسي دربه در را هم سفره چرچيل مي كند. شيش دنگ سند منگوله دار يه خونه رو به نام زديم، تو كجا! استانبول .
***
نام طهران كه مي آيد، سفر ما بچه هاي طهران- به تونل خاطره انگيز و نوستالژيك زمان آغاز مي شود. بيش از همه از پدر ياد مي كني و عمو كه حالا در جوار رحمت مولايشان آرميده اند. آرزويي كه پس از مرگ محقق شد، و از كوچه هاي كودكي، از بازار نايب السلطنه تا ميدان قيام و از ميدان قيام تا چهارراه مولوي و كوچه حمام گلشن و بالاتر مي آيي تا چهارراه سيروس و تو بازهم با خود ياد رفتگان مي كني؛ از پدربزرگ كه درگذر حاج اميرآقا در خيابان آبشار، بقالي داشت و ظهر كه صداي اذان را مي شنيد، كركره را پايين مي كشيد و دخل را داخل دستمال خالي مي كرد و يا علي گويان راهي مسجد مي شد و بعد هم خانه؛ خانه اي قديمي، نرسيده به چهارراه خرابات، پايين تر از دروازه دولاب. پا بر پله مي نهاد و وارد هشتي مي شد و صداي عزيز ش كه بلند مي شد، عزيز مهربان مي دانست كه بايد سفره آبگوشت را پهن كند با ترشي ليته و نان سنگك. طهران براي من يادآور همه خاطرات شيرين دوران كودكي ست. كودكي و باليده شدن، زير سايه معرفت و معنويت و نشست و برخاست با آنها كه از حقيقت بهره ها برده  بودند. يادم نمي رود، صبح هاي پنج شنبه، همراه استاد، قدم در كوچه هاي محله امامزاده يحيي مي گذاشتيم. انتهاي كوچه اي باريك، به منزل ميرزا اسماعيل اربابي رحمت الله عليه- منتهي مي شد؛ خانه اي كه اهل معنا در آن رفت و آمد داشتند. ميرزا، چاي را كه سر مي كشيد، در چشم هايم خيره مي شد. روزي گفت، قدر پدر را بدان و نمي دانست آن استاد كه خدايش به سلامت دارد- از حيث نسب پدرم نيست، اما پدري ديگر است.حالا كه زندگي ام در گير و دار دنياي جديد، از بوي معرفت بزرگان و لوطي گري آنها تهي شده و حالا كه طهران از ميدان تجريش و باغ هاي باصفايش تا كوچه مروي و شمس العماره، و تا پامنار و كوچه درويش شوقعليشاه و تا خيابان ايران و كوي دكتر سنگ و سه راه امين حضور، مي رود كه- بوزينه وار - به شهري مدرن به سان پايتخت هاي امروزين دنيا بدل شود، چه بايد بگويم؟ جز آن همه، ياد و خاطره اي بيش باقي نيست.آه! كه زندگاني همه صورتكده اي از ياد است ؛ ياد ياران قديم، ياد خويشان نديم ، دلم از ياد كسان هر شبه در فرياد است!

يادداشت دوم
آشتي با شهر غريبه  ها
مهرداد مشايخي
ممكن است در نظر كساني كه به زندگي روزمره خود در شهر عادت كرده  اند، شهر مكاني منسجم و به هم پيوسته جلوه كند. آنها احساس مي  كنند كه همه گوشه و كنار شهر را مي  شناسند و شهر درنظر آنها خالي از هر رمز و رازي ست، اما آنچه بر آن واقفند همان روزمرگي و گوشه و كناري  هاي خاص خود ايشان است. چنين كساني از تكثر عوالم اجتماعي كه شهر را مي  سازند، بي  خبرند. اين يك جهاني اجتماعي و چندپاره با عرصه عمومي تضعيف شده است. تهران شهر غريبه  هاست و جامعه شهري آن ملغمه  اي از مهاجران است. اين شهر آينه تمام  نماي كشور است، چراكه ايران، كشوري چندقومي و چندزباني ست كه در آن كردها، آذري  ها، تركمن  ها، عرب  ها، لرها و بلوچ  ها، اقليت  هاي قومي بزرگي را تشكيل مي  دهند.
آهنگ سريع گرد آمدن غريبه  ها در تهران و فقدان فضاهاي عمومي مناسب كه ساكنان شهر بتوانند مناسبات اجتماعي جديدي كشف كنند و شكل دهند، اين شهر غريبه  ها را همواره در وضعيتي چندپاره و همواره انفجارآميز نگاه داشته است. در اين بين، ميادين، به عنوان تنها فضاهاي عمومي، كاركرد تاريخي خود را در شهرسازي ايراني از دست داده و به محلي براي گردش انبوه ماشين  ها تبديل شده  اند. شهر به مرور از جايي براي زندگي آدم  ها به جايي براي تردد ماشين  ها تبديل شده و تنها فضايي كه براي شهروندان باقي مانده، پياده  روهاي ناقص و پارك  هايي ست كه در برخي روزها، جايي براي سوزن انداختن هم ندارد، هرچند اكثر فضاهاي همين پارك  ها هم مشخصه  هاي فضاي عمومي شهري را ندارد.
در اين ميان، مناطق مركزي شهر كه از نظر هويت تاريخي باتوجه به وجود عناصر سنتي شهرسازي ايراني در دميدن روح جمعي به شهر نقش مهمي ايفا مي  كنند، به دليل قرار گرفتن در منطقه تجاري تهران، رفته رفته فرسوده شده و به بازاري بزرگ به وسعت منطقه 12 شهرداري تبديل مي  شوند. اين در حالي ست كه بخش بزرگي از بناهاي تاريخي تهران و بافت  هاي هويتي در اين منطقه متمركزند. علاوه بر فرسودگي بناهاي اين منطقه از شهر كه تخريب آنها را از سوي مالكان ناگزير ساخته است، قرار گرفتن در منطقه تجاري هم موجب شده است تا ساكنان قبلي اين مناطق، نقاط خلوت  تر و محلات مناسب  تري را براي سكونت انتخاب كنند، البته صرف تجاري شدن يك محله يا خيابان هم مي  تواند موجب تخريب بناهاي قديمي و احداث بناهايي كه با هويت جديد مطابقت بيشتري دارند، بشود (نظير اين پديده را مي  توان در خيابان لاله  زار ديد).از اين رو احياي برخي از اين محلات قديمي و تبديل آنها به پياده  راه مي  تواند به مرور شهروندان را با اين فضاها آشتي داده و حس تعلق به شهر را با احياي هويت تاريخي آن تقويت كند.
توضيح :بخشي از يادداشت براساس مطالب كتاب تهران، ظهور يك كلانشهر نوشته علي مدني  پور است.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   در شهر  |   محيط زيست  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |