آقاي مجري در ملاقات ممنوع
حال همه خوب است، اما تو باور نكن
|
|
عكس:ايسنا
آيدا آزاد
واقعيتش همين يك جمله است؛ اينكه فكر كني ما همه خوبيم و داريم زندگي مان را مي كنيم، اما بد نيست بداني كه وقتي يادت مي افتيم، حالمان از خوشي درمي آيد. براي همين مي گوييم خوبي حال ما را باور نكن. اين چند جمله را بايد خطاب به منوچهر نوذري بازيگر، دوبلور، كارگردان و مجري گفت كه نزديك دو ماه است پايش به بيمارستان باز شده و در اين مدت دوبار به بيمارستان رفته و اين بار آخر كه ملاقات ممنوع است و انگار حالا حالاها نمي خواهد بيرون بيايد. علت بستري شدنش بيماري ديابت است.
دور قبل هفته اول آبان مرخصش كردند؛ بعد از سه هفته. دور قبل مي گفتند كه از اواسط مهرماه و بعد از عارضه اي كه بعد از اجراي نمايشش در تئاتر گلريز پيش آمد به بخش ICU بيمارستان منتقل شد. خبرش را هفتم آبان مخابره كردند كه از بيمارستان مرخص شده، اما بعد از 20 روز دوباره مي گويند حال منوچهر نوذري خوب نيست. مي گويند از بيستم آبان دوباره به بيمارستان رفته. مي گويند در بخش دياليز بيمارستان مدرس بستري ست. حالا ديگر اين روزها برخلاف قبلا كه نوذري در تلويزيون ظاهر مي شد، ملاقات ممنوع شده و هيچ كس نمي تواند او را ببيند. جمله عجيبي ست اينكه نوذري در آخرين جمله هايي كه به خبرنگار ايسنا گفته، از سابقه اش حرف زده. من اولين كسي بودم كه در تلويزيون ايران مقابل دوربين رفتم و گفتم تصوير من را در جعبه اي مي بينيد كه نامش تلويزيون است . و به همين ترتيب تلويزيون با منوچهر نوذري متولد شد.
در اين مدت كه حال نوذري بد است، خيلي از روزنامه ها و مجلات از او نوشتند. خيلي ها هم ننوشتند. خيلي ها منتظر بودند بهبودي حاصل شود و بعد بنويسند. خيلي ها هم به روي خودشان نياوردند. در اين شرايط موضع گيري و دوباره نوشتن از يك اتفاق دنباله دار سخت تر مي شود. نه قرار است آه و ناله داشته باشيم و نه قرار است خودزني كنيم. بهترين راه، پاك كردن گرد و غبار از روي خاطرات مشترك با منوچهر نوذري ست. شما چه چيزي يادتان مي آيد؟
كوچه اقاقيا ؟ صبح جمعه با شما ؟ ايوالله ؟ همه اينها متعلق به زمان هاي خودشان بوده اند و در زمانه خودشان خيلي سروصدا داشته و طرفدارهاي زيادشان معمولا اين سروصداها را به راه مي انداخته اند. منوچهر نوذري دي ماه سال 82 در گفت وگو با ايسنا حرف عجيبي زده كه با توجه به مرگ آن هنرمند بيشتر بهت زده مان مي كند. من كاشف آغاسي بودم و براي اولين بار او را وارد راديو و سينما وارد كردم. وقتي نقش اول ايوالله را به او دادم، تمام مدت تا وقتي كه فيلم اكران شد، هر كسي كه من را ديد ايراد گرفت كه چرا نقش اول فيلم را به او دادم . و بعد سر درد دلش باز مي شود و از خاطراتش با آغاسي مي گويد. اين طور كه خودش گفته، اولين فيلمش، فروش فوق العاده اي داشته كه بعد از آن در خيلي هم ممنون و خيالاتي ديگر اين موفقيت تكرار نشده.
حرف هايش درباره كوچه اقاقيا هم عجيب است. اينكه به خاطر اعتماد به فيلمنامه و خود رضا عطاران اولين و آخرين سريال را بازي مي كند. يا آنكه صبح جمعه با شما كه تا مدت ها اسمش را بر سر زبان ها انداخت. فراموش كردن مسابقه هفته يك بي انصافي محض است.
شاگردهايش - يا آنهايي كه به نوذري عشق مي و رزند- هميشه از تيزهوشي و اعتماد به نفسش مي گويند.
نوذري
هيچ وقت نرو توي دل آدمي كه جلويت نشسته ؛ به ما گفته اند كه اين از جمله هاي آموزشي نوذري ست. يا اينكه مي گويد: احترام مصاحبه شونده ات را حفظ كن . بعضي اوقات دوستان اين جملات را فراموش مي كنند. الان كه وقت اين حرف ها نيست. الان بايد بگوييم كه مديران سيما و رئيس دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي، چون خيلي معروفند در ملاقات ممنوع به عيادت نوذري رفته اند. دقيقا در همين شرايط فعلي ست كه مدير توليد دوبلاژ سيما، جملاتي را گفته كه به سر و سامان دادن به وضعيت دوبلورها برمي گردد.
مي توانيم احساس اميدواري كنيم. افرادي مثل منوچهر نوذري كه سابقه طولاني فعاليت در عرصه هنر را دارند، بايد مورد توجه مراكز مختلفي كه در آن فعال بوده اند، قرار گيرند و صدا و سيما نيز از پيشكسوتاني مثل او حمايت مادي و معنوي كند . اينها خبرهاي خوبي ست، ديگر. خبر بهتر مي خواهيد، نمازي بخوانيد و بعد، دعا كنيد كه از رختخواب بيرون بيايد و سرحال شود تا بتواند آن فيلمي كه مي خواست بسازد را بسازد.
۵۰سال آبرو
منوچهر نوذري، دهم ارديبهشت 1315 به دنيا آمده. از 17 سالگي وارد راديو شده و از همان حركت اول به جاي نقش دوم يك فيلم صبحت كرده وحالا بيشتر از 51 سال است كه در راديو، تلويزيون، دوبله، سينما و تئاتر ايران فعاليت مي كند. الان فيلم چند مي گيري گريه كني را آماده اكران دارد. بازي اش در اين فيلم و بازي اش در كوچه اقاقيا يك ويژگي داشته؛ بازي در فيلم كارگردان هاي جوان. اين را بگذاريم به حساب اعتماد به جوان ها؟ يا بگذاريم به حساب بي پولي؟ كه اگر از روي ناچاري بود، در سريال هايي بازي مي كرد كه با فيلمنامه هايي شبيه به كوچه اقاقيا به او پيشنهاد شد. چرا در آنها بازي نكرد؟ خودش كه مي گويد نمي خواسته آبروي 50 سال زندگي در سينما و تئاتر و سريال را ببرد.
|