چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۲
امكانات اختصاصي بر اخلاق تيزهوشان تاثير منفي دارد
تافته هاي جدا بافته
006573.jpg
عكس: گلناز بهشتي
زهره رجب نيا
همه چيز و همه جا گويا هيچ چيزي نمي تواند او را از فكر كردن همزمان به چندچيز بازدارد، حالت غريبي ست كه خيلي از ما انسان ها هنگام مشاهده و صحبت با افراد تيزهوش با آن مواجه شده ايم، گويي آنان با همه غريبه اند. حالت سردي كه اغلب سبب مي شود بسياري از تعاملات اجتماعي دانش آموزان عادي با دانش آموزان تيزهوش ناكام بماند.
فكر كردن به جنبه هاي مختلف و موضوعات متفاوت در يك آن، كار سختي ست كه لزوما براي افراد عادي چندان قابل هضم نيست و گاهي آنان را درگير مشكلاتي مي كند كه همگي از بي توجهي و ضعف روحيات افراد تيزهوش نشات گرفته اند. بي توجهي به ديگران، معطوف شدن به مسائل خود، خود داري و خودمحوري را مي توان از جمله خصوصيات دانش آموزان تيزهوش برشمرد كه در كنار آن ضعف هايي نظير اعتماد به نفس كاذب را در اين افراد مي پوشاند و سبب به وجود آمدن مشكلات فراواني در پيرامون آنان مي شود.
بي شك معطوف شدن والدين و جامعه آموزشي به برآورده ساختن نيازهاي علمي دانش آموزان نخبه سبب شده تا نيازهاي روحي اين دسته از افراد در هزار توي مشكلات مالي و آموزشي گم شود و توجه لازم به آن اعمال نشود. يك تحقيق به عمل آمده از دانش آموزان استعدادهاي درخشان با موضوع بررسي مهارت هاي اجتماعي دختران نوجوان سرآمد شاغل به تحصيل در مراكز آموزشي استعدادهاي درخشان، غيرانتفاعي و عادي تهران نشان مي دهد كه بين دانش آموزان سرآمد دختر پايه سوم راهنمايي مدارس عادي و غير انتفاعي از لحاظ مهارت هاي اجتماعي اختلاف معني داري وجود دارد و به عبارت ديگر دانش آموزان مدرسه استعدادهاي درخشان از دانش آموزان مدارس عادي و غيرانتفاعي از لحاظ مهارت هاي اجتماعي ضعيف ترند.
يكي ديگر از نتايج به دست آمده از اين تحقيق حاكي از ضعيف تر بودن دانش آموزان سرآمد مدرسه استعدادهاي درخشان و مدارس غيرانتفاعي از لحاظ مهارت  هاي اجتماعي مثبت نسبت به دانش آموزان سرآمد مدارس عادي بود و آخرين يافته پژوهش، عدم اختلاف معني دار بين مدارس از لحاظ مهارت هاي اجتماعي كه گرايش منفي دارند است. باتوجه به نتايج حاصله از اين تحقيق، مهارت هاي اجتماعي به توانايي ايجاد ارتباط متقابل با ديگران در زمينه هاي اجتماعي خاص كه در عرف جامعه
قابل قبول و سودمند افتد و بهره اي دو جانبه داشته باشد يا آنكه نخست براي ديگران نافع باشد اطلاق مي شود. براساس اين تعريف خصوصياتي نظير گذشت، همدلي، شوخ طبعي، كمك به ديگران، اعتماد، درك ضعف خود و ديگران، عدالت خواهي، رازداري، كنترل خشم و احساسي بودن از جمله مهارت هاي اجتماعي مثبت تلقي شده و برعكس خصوصياتي نظير خودخواهي، دروغگويي، بي توجهي نسبت به ديگران، پرخاشگري، خودمحوري، عدم درك خود و ديگران و بالاخره عدم امانتداري از جمله مهارت هاي اجتماعي منفي ارزيابي شده است. مشكلاتي كه در مطلب فوق به آن اشاره شد موضوع سئوالي ست كه رضا گلشن - مدير پژوهش هاي طرح و برنامه سازمان استعدادهاي درخشان - با انتقاد از طرح اين موضوع در پاسخ به آن مي گويد: سازمان استعدادهاي درخشان به عنوان متولي دانش آموزان سمپاد (استعدادهاي درخشان) تمام سعي و تلاش خود را معطوف حل مشكلات علمي و ايجاد سرگرمي براي اين دانش آموزان كرده است .
وي اضافه مي كند: برگزاري برنامه هاي علمي، المپيادهاي ورزشي، طرح پروژه هاي دانش آموزي، ابداعات در زمينه علوم و بالاخره خلاقيت هاي دانش آموزان سمپاد در زمينه علوم انساني همگي در راستاي ايجاد سرگرمي و توجه به مسائل روحي دانش آموزان استعدادهاي درخشان صورت مي گيرد.
گلشن اضافه مي كند: در صورتي كه آموزش و پرورش مانع از حضور همه جانبه دانش آموزان سمپاد در مسابقات و المپيادهاي دانش آموزي نشود، اين دانش آموزان تمامي موقعيت هاي برتر را از آن خود مي كنند اما به دليل وجود برخي از موانع و ابلاغ هاي رسمي، اين دانش آموزان نمي توانند در همه المپيادها حضور داشته باشند زيرا مسئولان آموزش و پرورش معتقدند كه حضور اين دسته از دانش آموزان در رقابت هاي مختلف معناي مسابقات را لوث جلوه مي دهد و عملا عرصه را براي حضور دانش آموزان عادي با مشكل مواجه مي كند. مدير پژوهش هاي طرح و برنامه سازمان استعدادهاي درخشان همچنين اضافه مي كند: بخشي از دلسردي ها و نااميدي دانش آموزان سمپاد به دليل ادراك سريع آنان نسبت به افراد عادي در مواجهه با مشكلات جامعه روي مي دهد و اين امر دليلي بر بي توجهي نسبت به مسائل روحي و رواني دانش آموزان نخبه نيست.
گلشن معتقد است: موانعي نظير راه يافتن به مراكز علمي دانشگاهي، نبود نشاط علمي، وجود مشكلات مالي كه بر سر راه نوآوري و خلاقيت اين دسته از افراد وجود دارد و بالاخره عدم درك موقعيت هاي علمي توسط مديران و افراد زير مجموعه اي كه با افراد نخبه همكاري دارند همگي از دلايل بروز اين سرخوردگي ها محسوب مي شوند.
وي اضافه مي كند: حل مشكل استعدادهاي درخشان كشور منوط به حل مشكلات زيربنايي و ساختاري ست كه كشور با آن درگير است.
شكي نيست كه گفته هاي مدير پژوهش هاي طرح و برنامه  سازمان استعدادهاي درخشان مويد حل مشكل افراد نخبه به طور زيربنايي ست. با اين همه تحقق كامل اين امر نيازمند سال ها تدبيرو تلاش است؛ امري كه با وضعيت كشور در حال تضاد است چرا كه كشور ما يك كشور در حال توسعه محسوب مي شود و بديهي ست كه افراد نخبه بخشي از سرمايه هاي انساني آن محسوب مي شوند و پيشرفت سريع كشور در گرو حضور پرقدرت و تلاش روزافزون آنان است. حال باتوجه به مطلب فوق اين سئوال مطرح است كه ايران تا چه زماني مي بايست هزينه تربيت افراد مستعد و نخبه را پرداخت كند، اما سودي از بابت آن حاصل نشود؟ و اساسا چرا سرمايه هاي انساني ايران در ديگر كشورها به شكوفايي برسند؟
گلشن در اين خصوص معتقد است: اينها سئوالاتي ست كه به وسيله آن سازمان استعدادهاي درخشان همواره مورد مظان و اتهام قرار مي گيرد. وي با اشاره به اينكه سرانه پرداختي دانش آموزان استعدادهاي درخشان كمتر از دانش آموزان عادي ست مي گويد: به طور مثال در سال 80 بودجه اختصاص يافته به اين دانش آموزان تقسيم بر جمعيت دانش آموزي كشور كمتر از ميانگين اعتبار آموزش و پرورش براي دانش آموز عادي بوده و كمتر از كيسه دولت خرج شده به گونه اي كه خانواده هاي اين دانش آموزان متحمل پرداخت هزينه هاي سنگين اين دانش آموزان شده اند.
گلشن اضافه مي كند: دوم آنكه خروج از كشور يك پديده مختص استعدادهاي درخشان نيست و همه اقشار يك جامعه را در بر مي گيرد.حال اگر كشور داراي دانشگاه مناسب و زمينه اشتغال براي اين دسته از افراد نيست آيا سازمان استعدادهاي درخشان در اين زمينه قصور داشته؟
مدير پژوهش هاي طرح و برنامه سازمان استعدادهاي درخشان خاطر نشان مي كند كه تاكنون چند درصد از دانش جويان مستعد بورسيه شده اندو چند درصد از بورسيه هاي دولت تاكنون توانسته اند در زمينه هاي فعاليت هاي دولتي استخدام شوند؟
گلشن همچنين از جمعيت دانش آموختگان استعدادهاي درخشان كه هم اكنون در خارج از كشور سكونت دارند اظهار بي اطلاعي مي كند و مي گويد: ما در اين زمينه آمار مكتوبي نداريم.
اين در حالي است كه سازمان استعدادهاي درخشان از سال 66 كه فعاليت خود را آغاز كرده تا به اكنون،
هر ساله بيش از ده ها نفر را مورد شناسايي قرار داده و در تربيت آنان كوشيده، اما عدم وجود يك آمار دقيق از تعداد اين افراد خود معمايي ست كه متوليان آموزش كشور بايد به آن پاسخ دهد. اين سازمان هم اكنون در 50 شهركشور داراي مركز آموزش استعدادهاي درخشان است.
اما مدير پژوهش هاي طرح و برنامه سازمان استعدادهاي درخشان اضافه مي كند: هم اكنون تحقيقي از سوي اين سازمان آغاز شده كه وضعيت دانش آموختگان سمپاد را از مناظر مختلف مورد بررسي قرار دهد.
او تاكيد مي كند: مهمترين هدف سازمان استعدادهاي درخشان شناسايي و پرورش افرادي ست كه بتوانند در آينده زمام امور توليدي و صنعتي و در يك كلام اداره كشور را برعهده گيرند.
اگرچه گفته هاي مدير پژوهش هاي طرح و برنامه سازمان استعدادهاي درخشان خود مولد تلاش بي وقفه خانواده  ها و سازمان استعدادهاي درخشان براي تربيت علمي و ذهني دانش آموزان سمپاد است، اما وجود برخي كاستي  ها و ناهنجاري ها را در رفتار دانش آموزان تيزهوش نمي توان ناديده گرفت؛ كاستي هايي كه بي شك به دليل جداسازي دانش آموزان تيزهوش از ديگر افراد عادي جامعه روي داده اند چرا كه نفس جداسازي اين دانش آموزان از افراد عادي جامعه سبب به وجود آمدن نوعي خود بزرگ بيني و شيفتگي در دانش آموزان سمپاد مي شود و آنان را نسبت به اعمال برخي مهارت هاي اجتماعي مثبت ناتوان مي سازد. با اين همه متوليان آموزش و پرورش همگي نويد ايجاد برخي تغييرات اساسي را در نظام آموزش و پرورش كشور مي دهند و شايد روزي نيز فرا رسد كه تلفيق نظام آموزشي و همگون سازي آن، مشكلاتي اينچنيني را در نظام آموزشي كشور برطرف سازد.

ضعف هاي تيز هوشي
يافته هاي يك پژوهش كه براي اولين بار در شماره 45 مجله استعدادهاي درخشان سال 82 به چاپ رسيد، نشان مي دهد كه دانش آموزان سرآمد مدارس فرزانگان و غيرانتفاعي رفتارهاي نوع دوستانه و ديگر دوستانه كمتري نسبت به دانش آموزان سرآمد مدارس عادي داشته اند، يافته هايي كه با پژوهش هاي مك اوين، كراس(1982)، ترخان واژه اي(1372) همخواني ندارد، نكته اي كه توجه بيشتري را نسبت به تربيت اين دانش آموزان مي طلبد.

تجسم اقتدار شرقي
داودپنهاني- كجا بوديم؟ صداي ثانيه كه مي نواخت بزرگ شديم. در لحظاتي مانده به هشت كه روزي ديگر آغاز مي شد و روزگاري ديگر. در حضور تكراري اين سه ساعت و ملال ناشي از آن. ما كودكان روستايي دور در استاني از استان هاي محروم يك كشور حاشيه در جهان پيرامون. با نفريني ابدي بر لب به طالع بدبختي، بزرگ مي شديم. در هراس از آنچه مي گذشت، بي خيال همه نداشته هاي كودكي مان مي گذشت. مدرسه انبوه سرگرداني بود. چيزي ميان شيطنت و سرگرمي. كلاس مفهوم تازيانه داشت. معلم نهاد تنبيه و مشق. اقتدار در چهره پدر بود. كلاس يعني كتك، يعني مشق هاي ننوشته. يعني مشق هايي با پاراگراف هايي جا افتاده تا زودتر تمام شود. اين مشق لعنتي و بازهم اين معلم بود كه مي فهميد و بازهم تو بودي كه اخراج مي شدي و باز هم تو بودي كه در سرماي زمستان به جاي ايستادن پست در به قصد تنبيه روانه كوچه مي شدي با اسكناسي در مشت. تا ساعتي سپري شود، تو سومين نوشابه را در كوچه پشت مدرسه بالا كشيده اي؛ تنبيه سخت. مدرسه در فاصله ميان كتك و دروغ سپري مي شد. هميشه مادري بود كه مريض شود تا دانش آموزي از رنج كتك رهايي پيدا كند. آموزش همين بود. صداي آب و نان كه در كلاس مي پيچيد، تو بابايي را به ياد مي آوردي كه شب ها دست خالي از آب و نان به خانه بازمي گشت.
چه سلامي، چه عليكي، بچه برو تو ببينم و اينچنين رسم ادب انتقال پيدا مي كرد. سلام و صبح به خير، واژه هاي دلخواه ما نبود. ما به نان و آب درس كلاس اول عادت كرده بوديم كه دست هاي پدر هميشه خالي بود از آب و از نان. بزرگ شديم. در روزي از روزهاي بزرگ شدن، سينما به محيط زندگي مان آمد. سالني براي نمايش نبود. پرده نداشتيم. ديوار مدرسه با رنگ، سفيد شد. حياط، حكم سالن پيدا كرد. يك سانس بود، سانس شب.
قابل توجه اهالي محترم، امشب در حياط مدرسه فيلم نمايش داده مي شود .حياط مدرسه غلغله بود.عمر مختار هم بود. عمر كه مي مرد ما با اعصاب داغان به خانه مي آمديم. ما گريه هم مي كرديم، با گريه بزرگ مي  شديم. مدرسه ظرفيت پاسخگويي به انتظاراتمان را نداشت. كوچه جاي مناسب تري بود. روز به روز بر ظرفيت خود مي افزود. با ناسزاهاي تازه اي كه مي آموختيم اين ظرفيت دو چندان مي شد. تازه دعوا هم بود؛ پاي ثابت تمامي بازي هاي كودكانه. در كنار خانه دره اي بود كه در آن درخت و گل مي روييد؛ جايي براي مخفي كردن توله سگ هايمان.
توله سگ ها را دوست داشتيم. خاك را مي كنديم و برايشان لانه اي درست مي كرديم. يكي از روزها محمدحسين پسر همسايه براي گرفتن توله سگ هراساني كه خود را ته آن لانه تونل مانند پنهان كرده بود، نيم خيز داخل لانه را نگاه مي كرد. پدرش از دور پيدا شد و بچه ها هر يك به سويي گريختند. محمدحسين ماند و پدر؛ پدر و پسر. پدر لگدي حواله پسر كرد. پسر پدر را نمي ديد، پس صداي فحش و ناسزايش بلند شد.(محمدحسين اينكه مي زند پدر توست نه من! پسر ديوانه اي؟ اوست كه مي زند، كجايي؟) محمدحسين بايد بيرون مي آمد تا به زننده ضربه ها پاسخ گويد. تا به حساب خود، او را ادب كند. دست بزن داشت محمدحسين. اما طرف پدر بود؛تجسم اقتدار شرقي، تجسم امر و نهي. چشمان هراسان پسر از ديدن پدر به گريه افتاد. محمدحسين روز بعد با دستي شكسته در گردن راه مدرسه را مي پيمود. ما كودكان حاشيه بوديم. تفريحمان ولگردي در كوچه هاي تابستان. ما از سينما سالي يك بار استفاده مي كرديم، آن هم در مدرسه! روز اولي كه پدر تلويزيون خريد، خانه حكم سينما پيدا كرد. همه بچه ها در خانه ما بودند. كوچه از صداي بعدازظهر پر همهمه كودكانه خالي بود. ما درس نمي خوانديم.
دهكده جهاني
تابستان آن سال با تلويزيون گذشت. با فيلم وسترن و بوي عرق بچه ها كه اتاق خانه را پر مي كرد. آن 14 اينچ سياه و سفيد در تاقچه اتاق، دريچه دنيا بود به روي ما يا دنيا بود از دريچه اي به روي ما. ما از دنيا چيزي نمي دانستيم. كودكان بازيگوش آن سوي تاريخ در يك محيط بسته كاملا شرقي. با تحكمي برفراز سر و شور و شوقي در چشم ها. خيره در چشم تلويزيون نگاه مي كرديم. پدر مي گفت: خيلي خريت، بدبخت ها برين درستونو بخونين، اين واسه اخباره بي توجه به گفته هاي پدر آنقدر نگاه كرديم كه 13 سالمان شد. جنگ هم بود. پرواز هواپيما و آژير قرمز و پدر كه روانه بود و ما كه مي مانديم و تلويزيون كه براي اخبار بود و كوچه هاي خالي از همهمه و درس هاي نيمه تمام. هواپيما به خانه ما نيامد. در خانه عمو فرود آمد. از آن روز تا حالا ديگر عمو را نديده ايم. در روزي كه آژير به صدا درمي آمد و مغازه از صداي پدر خالي بود، محمد از انديشمك بازگشت. محمد همكلاسي و همبازي مان بود. رفته بود انديشمك تا برادرش را ببيند. در مغازه بوديم. ما مغازه اي داشتيم كه در حضور غايب پدر به دست كوچكمان مي چرخيد. پدر با عكسش در قاب بود و خودش داشت مي جنگيد. وقتي محمد هراسان پيدايش شد، پدر اخم كرده بود. آن شب من و برادر و محمد و پدر در قاب، چشممان به كتاب افتاد. كتاب را از زير پيراهن محمد بيرون آورديم. نامش را كه خوانديم اينجه ممد بود. نوشته ياشار كمال. كمال را نمي شناختيم. اينجه را كه ديديم ممد گفت: دزديدمش . كتاب سرقتي را با ترس مي خوانديم. پسركي در خارستان مي دويد و خارها دست و پايش را مي دريدند. از پاهاي پسر خون بيرون مي زد و او مي دويد هراس پسر در ما خانه كرد. ما هم بايد مي دويديم و دويديم. در كوچه هاي تابستان همان سال. با پاهاي لخت و عور و سياه. تا رودخانه دويديم كه شايد اينجه شويم و نشديم. از پاهايمان خون آمد و شب به جاي كد خدا اين مادر بود كه تا سر كوچه دنبالمان دويد: ذليل شده ها مگه شما وامونده ها كفش ندارين كه اينجوري پاپتي اومدين خونه... ذليل شده ها تا شب در كوچه ماندند. غذا نخوردند و بر سر ربودن كفترهاي غلام كفترباز با هم نقشه كشيدند و شرط بستند. زاغي را نادر مي برد و طوقي سهم صفدر مي شد. حشمت هم دست خالي به خانه مي رفت. تابستان 12 سالگي با بوي تجديدي سپري مي شد. شهريور ماه بدي بود و هراس آن تا پايان 15 سالگي چون سايه اي همراهمان بود. مردود مي شديم. دو ساله كلاس مي شديم. قبول مي شديم. با تك ماده رياضي كه بدبختي هميشگي بود. نه توان مي دانستيم و نه با كار در كلاس ميانه اي داشتيم. وقتي هم نمره مي گرفتيم، نمره مان 10 بود. مظفر هم كه رياضي اش خوب بود و كار در كلاس را نمره مي گرفت. در زنگ آخر با كتك به خانه مي رفت. بدبخت در جايگاه اقليت قرار داشت. تنها اقليت كلاس. رياضيات وجه تمايز ما و او بود. اقليتي كه مي دانست و اكثريتي كه نمي دانست. اكثريت به ورزش علاقه داشت، اقليت بچه  درسخوان بود، سر به زير.
ما شهرستاني ها
از 14 سالگي گذشتيم. 18 سالمان شد. بزرگ شديم.در كوچه هاي بعد از ظهرهايي كه مي گذشت زير آفتاب گرم تابستان و در سرماي زمستان قدمان دراز شد. پدر مي گفت: عقلتان كم شده، راست مي گفت. درس نمي خوانديم. كتاب نداشتيم. محروم بوديم و در فاصله كنكور و سربازي با توپ فوتبال در زميني پر از چاله چوله فوتبال بازي مي كرديم. كنكورمان حرام شد. سرباز شديم. درس خوانديم، قبول شديم، درس خوانديم، بيكار شديم، درس خوانديم، آنقدر، آنقدر، آنقدر...

نگاه
رعايت انصاف شرط مديريت
006555.jpg
پروين بخشنده- بي  توجهي به علت كاستي  ها در كشور ما پديده غريبي نيست! سالياني  ست كه مديران تراز اول كشور به جاي آنكه در پي برطرف كردن علت اين كمبودها باشند، وقت خود را معطوف متهم كردن كساني مي  كنند كه مدت زمان فعاليت آنان به اتمام رسيده است، ناغافل از آنكه صندلي  هاي مديريت تاكنون به كسي وفا نكرده و مديران بعدي نيز مي  توانند راهي را كه آنان امروز در قبال پيشكسوتان خود در پيش گرفته  اند، در قبال آنان پيش گيرند.
به طور مثال مي  توان به گفته  هاي وزير آموزش و پرورش كه چندي پيش در مراسم افتتاح دومين دور رسمي مجلس دانش  آموزي در گفت  وگو با شرق ايراد شده، استناد كرد. در اين مراسم، خبرنگار با طرح اين سئوال از وزير آموزش و پرورش مبني بر اينكه آموزش و پرورش كشور از چه چيزي خسته است؟ باب گفت  وگويي را باز مي  كند كه جناب وزير در پاسخ به آن، بخش اعظم از بين رفتن شأن معلمان اين مرز و بوم را منوط به اقدامات وزير پيشين آموزش و پرورش مي  داند. اما براستي از بين رفتن شأن معلم، تنها در راستاي اقدامات وزير دوره قبلي اين وزارتخانه صورت گرفته و وزراي ديگر، نقشي در اين خصوص نداشته  اند؟
با اندك نگاه منصفانه درمي  يابيم كه بخشي از اين امر به دليل كمبودهاي معيشتي  ست كه متوجه قشر آسيب  پذير جامعه كه معلمان نيز بخشي از آنان هستند، صورت گرفته.
مدت  هاست كه اين اخلاق مذموم در جامعه ما شيوع يافته و دليل اين امر را مي  توان در رفتار مديراني كه مي  بايست به عنوان الگو براي ديگر افراد جامعه مطرح باشند، جست  وجو كرد.
گذشته از ضايع شدن ارج و قرب كساني كه چند سال از وقت خود را براي سروسامان دادن به مسئوليتي كه روزي بنابر وظيفه بر گردن آنان نهاده شده، اين اخلاق مي  تواند سرلوحه مديران رده  هاي مياني كشور نيز قرار گيرد و با گسترش اين اخلاق از اين پس ارج و قرب هيچ فعاليت مثبتي در جامعه حفظ نخواهد شد.جا دارد مسئولان ما همواره اين نكته را در نظر بگيرند كه صندلي  هاي مديريتي تاكنون به كسي وفا نكرده و روزي ما نيز در جايگاه گذشتگان قرار خواهيم گرفت.

بررسي
فقدان خط مشي كلي آموزشي
همايون خداوردي- با تصويب قانون شوراي عالي آموزش و پرورش در سال 1358، اولين بحث شورا به انقلاب فرهنگي و تغيير بنيادي نظام آموزشي اختصاص يافت و مسئوليت تعيين خط مشي كلي آموزش و پرورش از سوي شوراي انقلاب به طور رسمي به اين شورا احاله شد،  اما بررسي صورت مذاكرات شوراي عالي آموزش و پرورش از زمان تشكيل شوراي تغيير نظام نشان مي دهد كه به دليل شروع فعاليت هاي مشابهي در شوراي تغيير نظام، عملا شوراي عالي نتوانسته در اين حيطه از وظايف خود وارد شود. اين امر بهانه اي شد تا حسين رياحي نژاد كارشناس مسئول تنظيم آراي شوراي عالي آموزش- در پاسخ به علل عدم تعيين خط مشي هاي كلي آموزش وپرورش به وسيله شوراي عالي آموزش و پرورش چنين پاسخ دهد: بررسي هاي به عمل آمده نشان داده اند كه از سال 1376 با تشكيل كميسيون پرورشي شوراي عالي آموزش وپرورش، تلاش هاي بسياري براي تدوين خط مشي هاي آموزشي صورت گرفته كه فعال شدن ساير كميسيون ها و نهايتا تدوين خط مشي هاي كلي آموزش و پرورش كشور كه در پيش نويس لايحه نظام آموزش وپرورش مورد استفاده قرار گرفت را درپي داشته است .
با اين همه، رياحي نژاد معتقد است:  به استناد نتايج بررسي هاي موجود مي توان گفت كه شوراي عالي آموزش و پرورش در تحقق بند يك از وظايف خود (تعيين خط مشي كلي آموزش و پرورش جمهوري اسلامي ايران طبق قانون اساسي كشور با رعايت قوانين موضوعه كشور و همچنين تعيين خط مشي آموزش و نظام آموزش و پرورش) بنا به دلايل مذكور موفق نبوده است .
وي اضافه مي كند:  اگر بپذيريم كه خط مشي هاي آموزش وپرورش به مجموعه اي از سياست ها و جهت گيري هاي اصلي و اساسي اطلاق مي شود كه تمامي برنامه ها و فعاليت هاي آموزش وپرورش را در جهت تحقق اهداف و اصول كلي تعليم و تربيت سازماندهي مي كند، اهداف آموزش وپرورش مي توانند به عنوان مبنايي براي تدوين خط مشي هاي آموزش و پرورش قرار گيرند .
رياحي نژاد يادآوري مي كند: بنابراين به استناد بند۲ شرح وظايف شوراي عالي آموزش و پرورش بررسي و تصويب هدف ها و نظام آموزشي وزارت آموزش و پرورش جهت ارائه به مجلس شوراي اسلامي، به عهده شورا گذاشته شده است .
اين كارشناس مسئول تنظيم آراي شوراي عالي پيشنهاد مي كند ابتدا اهداف آموزش و پرورش در چارچوب سند نهايي چشم انداز 20 ساله جمهوري اسلامي ايران تا سال 1404، سياست هاي كلي برنامه چهارم توسعه و قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادي،  اجتماعي، سياسي و فرهنگي كشور توسط شورا براي بررسي و جهت تصويب نهايي به مجلس شوراي اسلامي تقديم شود تا پس از تصويب اهداف در مجلس، زمينه براي تدوين خط مشي هاي آموزش و پرورش فراهم آيد.وي اضافه مي كند: اگر اين بند از وظايف شوراي عالي آموزش و پرورش مندرج در قانون اصلاح و عبارت تعيين خط مشي هاي آموزش و پرورش كشور در قانون ذكر شود،  بخشي از وظايف شوراي عالي آموزش و پرورش محسوب و روي آن كار مي شود .

امروز
هيجان شايعه
006510.jpg
فرورتيش رضوانيه- دو اتومبيل در خيابان، آهسته با يكديگر تصادف مي كنند. چند لحظه بعد عابران پياده به وسط خيابان مي آيند و در محل حادثه تجمع مي كنند. عده اي تلاش مي كنند خسارات وارد آمده به خودروها را تخمين بزنند.
آنها حتي قيمت چراغ هاي اتومبيل هاي مختلف و هزينه صاف كردن گلگير را مي دانند و مي توانند درباره ميزان خسارت تصادف نظر كارشناسي ارائه دهند. اگر خودرو تصادفي واژگون شده باشد، برخي نظر مي دهند كه احياي آن چقدر هزينه دارد يا به چه قيمتي مي توان آن را فروخت.
مردم ما دوست دارند درباره هر چيزي نظر بدهند. آنها معتقدند كه اين كار به تخصص نياز ندارد. وقتي يك حادثه  رخ مي دهد، شايعه از ميان جمعيتي كه براي تماشا جمع شده اند متولد و بلافاصله منتشر مي شود. اگر يك مجتمع تجاري دچار حريق شده است، شايعات متعدد و متفاوتي منتشر مي شود. بانك آتش گرفته و مردم گاوصندوق آن را خالي كرده اند، سه طبقه از برج سوخته و ده ها نفر در آتش گرفتار شده اند، آسانسور منفجر شده است.
هر كسي چيزي مي گويد. شايعات درباره حادثه با مكالمات و پيام هاي كوتاه تلفن همراه منتشر مي شود و به اطلاع شهرونداني كه كيلومترها دورتر از محل حادثه زندگي مي كنند نيز مي رسد. كساني كه به محل نزديك هستند، براي تماشا به آنجا مي روند. گفته مي شود سرعت شايعه در ايران زياد است. انتشار شايعه وجود الماس در برخي چرخ هاي خياطي بهترين مورد قابل استناد است.
رخ دادن هر حادثه اي، براي شهروندان جذاب است. انسان نياز به تخليه هيجان دارد.
برخي با پرداختن به ورزش هاي مهيج يا تماشاي آن، به رفع اين نياز مي پردازند. اما همه مردم نمي دانند چگونه مي توان حس هيجان را تخليه كرد.
كساني كه در بزرگراه هاي مارپيچ رانندگي مي كنند، موتورسواراني كه در خيابان تك چرخ مي زنند و دانش آموزاني كه گوشي موبايل يك عابر را مي قاپند و چند لحظه بعد به او پس مي دهند، همه به دنبال تخليه هيجان هستند. ساده ترين راه، تماشاي فيلم هايي ست كه حوادث آن در كشور خودمان رخ مي دهد و فضاها و آدم ها ملوس هستند. اما ساده نگري مسئولان تلويزيون، تنبلي زياد برنامه سازان و تلاش به منظور پايين آوردن سطح توقع مردم باعث شده است كه تلويزيون نتواند در تخليه هيجان به بينندگان كمك كند.
تجمع در محل حادثه و مطرح كردن شايعه، يك هيجان است. مردم دوست دارند وقتي خبر آتش سوزي برج را به سايرين مي گويند، مطلب تازه اي براي گفتن داشته باشند تا شنوندگان، اطلاعات خوب او را تحسين كنند. آنها در تاكسي و اتوبوس به بيان خبري كه مي دانند شايعه  است مي پردازند تا نظر بقيه را به خود جلب كنند. اين افراد هنگام بيان خبر احساس مسئوليت نمي كنند و مي دانند كه در آينده پاسخگو نخواهند بود.
در كشور ما شايعه بلافاصله از راه هاي مختلف منتشر مي شود. بيشتر مشتركان بلاگرهاي رايگان، هر روز در وبلاگ هاي خود به بيان مسائل و خبرهايي مي پردازند كه از صحت آنها مطلع نيستند. با توجه به سرعت گسترش شايعات و اينكه مردم هميشه و به طور مرتب خبرها را پيگيري نمي كنند، اصلاح يا تكذيب خبرها نمي تواند چندان موثر باشد. از سوي ديگر، بيشتر روابط عمومي ها در برقراري ارتباط با رسانه هاي مختلف و ارسال اخبار ضعيف عمل مي كنند.
يكي از نواقص بزرگي كه در رسانه هاي كشور با آن مواجه هستيم، وجود فيلتر تبليغاتي ست؛ به اين معني كه ذكر نام اماكن يا كمپاني ها در خبر، تبليغ محسوب مي شود و بدون اخذ هزينه آگهي از صاحبان صنايع يا خدمات، نمي توان خبر را منتشر كرد. به همين علت است كه گزارش هاي خبري تلويزيون، گاهي قسمتي از تصوير شطرنجي يا محو مي شود تا نام و نشانه فروشگاه ها و كالاها ديده نشود.

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
محيط زيست
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  محيط زيست  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |