عكس:علي اكبر شير ژيان
چيزي از نماد هاي تكنولوژي به علت بي دقتي ساكنان اين واحد باقي نماند. اين عكس حاصل كار ساغر امير عظيمي ست ، عكس سمت چپ را هم از عكس هاي علي اكبر شير ژيان انتخاب كرده ايم
مهرداد مشايخي
كف زمين پر بود از خرده شيشه سياه و كاغذهاي سوخته و البته روي آن را هم لايه اي از آب پوشانده بود. ماموران در حالي كه ماسك ها را از صورت برمي داشتند، از پله ها پايين مي آمدند؛ مثل اينكه كار تمام شده بود. از پنجره هاي شكسته كه پايين را نگاه مي كردي، جمعيت سرشان را بالا گرفته بودند و ساختمان را با نگاهشان وارسي مي كردند. شايد خودت روزي يكي از همين آدم هاي پايين بوده اي؛ يكي از همان ها كه ايستاده و خاكستر شدن محل كسب و كار ديگري را با افسوس نظاره مي كند. لابد آن موقع سرت را با تاسف تكان داده اي كه خب، كمي مواظب مي بوديد، كار يكدفعه مي شود ديگر . حالا از پنجره هاي دفتر كارت نگاهي به آن پايين بينداز، همين حرف ها را مي زنند. حرف تازه اي در ميان نيست؛ كمي تاسف مي خورند، به همديگر توصيه هايي مي كنند، ماجرا را به تازه واردها توضيح مي دهند و هركدام مي خواهند به ديگري بقبولانند كه زودتر از او رسيده بوده اند. حالا تو اين بالا توي دفتر كارت به انبوه كامپيوترهاي سوخته و آب شده نگاه مي كني، به شيشه هايي كه همگي از شدت حرارت شكسته اند، به كاغذها و مداركي كه با هر وزش بادي مثل غباري سياه به آسمان بلند مي شود، به در و ديواري كه همگي رنگ نماي برج را گرفته اند؛ سياه سياه.
آن پايين البته به جز حرف هاي تكراري، چيزهاي ديگري هم مي توان شنيد؛ حرف هايي كه اگر پيش تر شنيده بودي و جدي گرفته بودي، حالا هست و نيست دفترت خاكستر نشده بود. يكي مي گويد: مثل اينكه اين برج اصلا پله فرار ندارد . آن يكي حرفش را تاييد مي كند: كاش فقط پله فرار نداشت، يك كپسول كوچك اطفاي حريق آنجا پيدا نمي شود .
ديگري به جمع اضافه مي شود: بابا اينها اين تراس طبقه را جزو آپارتمان كرده اند و روزهاي تعطيل، كارهاي ساخت و ساز مي كنند. معلوم است كه يا سيم اتصال مي كند يا اتفاقي ديگر مي افتد كه باعث مي شود آتش سوزي راه بيفتد .
چشمت كه به خبرنگاران مي افتد، دلت مي گيرد. همان چيزي كه از آن مي ترسيدي، سرت آمد. چاره اي نيست؛ آنها كارشان را مي كنند. تنها كاري كه مي شود كرد اين است كه خودت را از ماجرا كنار بكشي تا كسي سراغت نيايد. دلت مي گيرد، چون حالا مصيبت تو سوژه جذاب عكاس ها شده تا تصوير هايي شبيه انفجارهاي 11 سپتامبر از آن تهيه كنند. وسوسه مي شوي به فيلم ها و عكس هايشان نگاهي بيندازي؛ بخصوص به عكس هايي كه پيش از رسيدنت گرفته اند، اما مگر مي شود؟ از دور كه ديده بودي خيابان را بسته اند، باور كرده بودي كه موضوع جدي ست و سركارت نگذاشته اند. ترافيك خيابان آفريقا (جردن) هر روز سنگين است، به جز صبح روزهاي تعطيل، بنابراين وقتي كه صبح روز دوشنبه 7 آذر، يعني صبح يك روز تعطيل از شمال خيابان آفريقا وارد آن مي شوي و به ترافيك برمي خوري، حتما اتفاقي افتاده است. از ماشين پياده مي شوي و به سمت برج سياه مي روي. الگانس هاي نيروي انتظامي خيابان را بسته اند و ماشين ها را به خيابان ديگري راهنمايي مي كنند. جمعيت زيادي اطراف برج نيست، ولي همين ها كه ايستاده اند، براي اثبات وقوع حادثه كافي اند.
سه چهار ماشين آتش نشاني جلو برج، پارك كرده اند. اولين تصويري كه نظرت را جلب مي كند پايين آمدن ماموران خسته آتش نشاني از پله هاي برج است، در حالي كه ماسك هاي ضد گاز را از صورت و كلاه هاي قرمز را از سر برمي دارند. كسي از تو نمي پرسد كجا و چرا مي روي، تو هم به كسي چيزي نمي گويي. هنوز نمي داني چرا دفتر كارت آتش گرفته، ولي پيش خودت حدس مي زني كه ايراد از كار كارگران ايزوگام است. به جز آنها كه كسي در ساختمان نبوده. هنوز چند پله بالا نرفته اي كه مسئول تاسيسات ساختمان تو را مي شناسد. با سر اشاره مي كني كه مي داني چه اتفاقي افتاده است. او كه لباس كار سرهم زردرنگي پوشيده، مي گويد كه اگر گاز ساختمان را قطع نكرده بود، برج منفجر شده بود. پله هاي خيس و مملو از خاكستر را يكي يكي بالا مي روي و از كنار شيلنگ هاي قطور و قرمز آتش نشاني رد مي شوي.
بوي دود و سوختگي داخل دفتر آزارت مي دهد. دكتر و وكيلي كه بالاي واحد شما دفتر كار و مطب دارند به خبرنگاران صداوسيما توضيحاتي مي دهند كه چندان به مذاق تو خوش نمي آيد. وكيل مي گويد: روي تراس، سقف كاذب زده اند و آن را به واحدشان اضافه كرده اند. اين كارشان غيرقانوني بود و ما هم به شهرداري منطقه اطلاع داديم، اما خبري نشد . دكتر هم مي گويد: وقتي روزهاي تعطيل با عجله كارهاي ساختماني شان را مي كنند، از اين اتفاق ها هم مي افتد. اين تراس و سقف كاذب آن غيرمجاز ساخته شده و سيم كشي ها و ايزوگام آنها در اين شرايط، حادثه ساز شده است .
دكتر و وكيل، خبرنگاران را به طبقه سوم و دفتر كار خودشان مي برند. آنجا از دود سياه شده و آتش هم كمي به كاغذها و وسايل سرايت كرده است، اما ماموران جلو آتش سوزي كامل آن واحدها را گرفته اند. وكيل مي گويد كه ديگر نمي شود به اينجا گفت دفتر كار. دلت مي خواهد سر به تن كارگران ايزوگام نباشد، اما كاري نمي شود كرد. سقف كاذب چوبي و حرارت ايزوگام ديگر كار خودشان را كرده اند، هرچند كه افسر تشخيص هنوز در مورد علت اصلي آتش سوزي نظري نداده است.
كنجكاوي رهايت نمي كند. در پرس وجوهايت متوجه مي شوي كه وقتي دود تمام ساختمان را برمي دارد، عده اي از اهالي برج كه ظاهرا در جلسه اي در يكي از طبقات بالا شركت داشته اند، به پشت بام رفته بودند و ماموران آتش نشاني آنها را خارج كرده بودند. پيرزني كه به آتش نشاني زنگ زده بود (يكي از كساني كه زنگ زده بود) جلو دوربين، مانتو و روسري اش را مرتب مي كند: من روبه روي سوپر جردن دستفروشي مي كنم. حدود ساعت 10 صبح بود كه متوجه شدم غبار سياهي با باد پايين مي آيد. خوب كه دقت كردم متوجه شدم غبار و دود از پنجره يكي از طبقات برج بيرون مي آيد. من بودم كه به آتش نشاني زنگ زدم. از من هم فيلم بگيريد . مرد ديگري كه در طبقه همكف، نمايشگاه دكوراسيون دارد، مي گويد: دستشان درد نكند، واقعا سريع آمدند. اگر روز تعطيل نبود و آتش نشاني ديرتر مي رسيد، تمام برج سوخته بود .
رضا سلمي، افسر آماده آتش نشاني در منطقه 3 تنها مسئولي ست كه با خبرنگاران صحبت مي كند. دوست داري حرف هايش را بشنوي تا چيزهاي بيشتري دستگيرت شود. مثل خبرنگاران دنبالش راه مي افتي و همين طور كه از پله ها بالا مي روي به توضيحاتش گوش مي دهي: آتش از اين واحد در طبقه دوم شعله ور شد، ولي نزديك بود به طبقه بالا هم سرايت كند. البته ماموران جلو سرايت را گرفتند، اما به هر حال حرارت و دود به دو واحد در طبقه بالا هم آسيب رسانده است. هنوز معلوم نيست علت آتش سوزي چه بوده، ولي احتمال مي رود كه به خاطر بي احتياطي كارگران موقع نصب ايزوگام اين اتفاق افتاده باشد؛ بايد بررسي كرد .
سلمي در حالي كه به همراه داوود زاهدي و مامور تشخيص در طبقات قدم مي زند، مي گويد كه در مرحله اول اطفاي حريق، ساكنان برج تخليه شدند، به همين دليل هم حادثه هيچ مصدوم يا مسمومي نداشت. اين مرحله به همراه مرحله اطفاي كامل حدود 20 دقيقه تا نيم ساعت طول كشيد.
ماموران آتش نشاني كه از ايستگاه جهان كودك آمده اند، در مورد علت آتش سوزي حرفي نمي زنند، اما در ميان صحبت هايي كه با هم دارند، مي شنوي كه در مورد غير قانوني ساخته شدن بخشي از واحد سوخته و بي دقتي كارگران ايزوگام حدس هايي زده اند. دوباره از پنجره نگاهي به خيابان مي اندازي. جمعيت تقريبا پراكنده شده و پليس هم خيابان را باز كرده است.ماشين هاي آتش نشاني، شيلنگ هاي خود را جمع كرده اند تا به حريقي كه در همان نزديكي، در خيابان آفريقاي شمالي اتفاق افتاده، برسند.
تو آنجا نبودي، ولي اگر بودي همين تصاوير را مي ديدي. اگر بودي شايد با ماموران ايزوگام گلاويز مي شدي يا مجبور مي شدي خودت را از چشم دكتر و وكيلي كه مطب و دفترشان به اجاق كباب پزي تبديل شده، مخفي كني. هرچه زودتر سري به برج سياه بزن.
امنيت برابر صفر
يكي از ماموران آتش نشاني مي گويد كه اگر مديران ساختمان به توصيه هاي آتش نشاني عمل كرده بودند، اين اتفاق نمي افتاد. اين برج هيچ سيستم اطفاي حريقي ندارد.او و همكارانش كه حدود چهار سال پيش براي بازديد برج رفته بودند، به خانمي كه به عنوان مسئول ساختمان معرفي شده بود، هشدار داده بودند كه حتما فكري به حال ايمني برج بكند. در آن سال اعلام شده بودكه آتش نشاني بايد به اماكن عمومي و ساختمان هاي بلند سركشي كرده و ايمني آنها را برآورد كند. به گفته آن مامور، همان موقع اعلام شده بود كه ايمني اين برج در برابر آتش سوزي تقريبا صفر است. كافي بود سيستم اعلام خطري در آن واحد نصب مي شد؛ در آن صورت با اولين شعله و دود، آژير آن به صدا درمي آمد و نگهبان ساختمان باخبر مي شد. همان موقع به مدير ساختمان پيشنهاد شده بود كه نقشه هاي برج به آتش نشاني داده شود تا آنها بهترين سيستم ايمني و هشداردهنده و همچنين روش هاي بالا بردن ايمني را پيشنهاد كنند، اما ظاهرا مدير ساختمان اين تصميم گيري را به بعد از تفكيك واحدها و تكميل كارها موكول كرده بود.