چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۲
شهر آرا
Front Page

خيابان آفريقا،صبح يك روز تعطيل
آتش در برج سياه
006507.jpg
006513.jpg
006516.jpg
عكس:علي اكبر شير ژيان
چيزي از نماد هاي تكنولوژي به علت بي دقتي ساكنان اين واحد باقي نماند. اين عكس حاصل كار ساغر امير عظيمي ست ، عكس سمت چپ را هم از عكس  هاي علي اكبر شير ژيان انتخاب كرده ايم

مهرداد مشايخي
كف زمين پر بود از خرده شيشه سياه و كاغذهاي سوخته و البته روي آن را هم لايه  اي از آب پوشانده بود. ماموران در حالي كه ماسك  ها را از صورت برمي  داشتند، از پله  ها پايين مي  آمدند؛ مثل اينكه كار تمام شده بود. از پنجره  هاي شكسته كه پايين را نگاه مي  كردي، جمعيت سرشان را بالا گرفته بودند و ساختمان را با نگاهشان وارسي مي  كردند. شايد خودت روزي يكي از همين آدم  هاي پايين بوده  اي؛ يكي از همان  ها كه ايستاده و خاكستر شدن محل كسب و كار ديگري را با افسوس نظاره مي  كند. لابد آن موقع سرت را با تاسف تكان داده  اي كه خب، كمي مواظب مي  بوديد، كار يكدفعه مي  شود ديگر . حالا از پنجره  هاي دفتر كارت نگاهي به آن پايين بينداز، همين حرف  ها را مي  زنند. حرف تازه  اي در ميان نيست؛ كمي تاسف مي  خورند، به همديگر توصيه  هايي مي  كنند، ماجرا را به تازه  واردها توضيح مي  دهند و هركدام مي  خواهند به ديگري بقبولانند كه زودتر از او رسيده بوده  اند. حالا تو اين بالا توي دفتر كارت به انبوه كامپيوترهاي سوخته و آب  شده نگاه مي  كني، به شيشه  هايي كه همگي از شدت حرارت شكسته  اند، به كاغذها و مداركي كه با هر وزش بادي مثل غباري سياه به آسمان بلند مي  شود، به در و ديواري كه همگي رنگ نماي برج را گرفته  اند؛ سياه سياه.
آن پايين البته به جز حرف  هاي تكراري، چيزهاي ديگري هم مي  توان شنيد؛ حرف  هايي كه اگر پيش  تر شنيده بودي و جدي گرفته بودي، حالا هست و نيست دفترت خاكستر نشده بود. يكي مي  گويد: مثل اينكه اين برج اصلا پله فرار ندارد . آن يكي حرفش را تاييد مي  كند: كاش فقط پله فرار نداشت، يك كپسول كوچك اطفاي حريق آنجا پيدا نمي  شود .
ديگري به جمع اضافه مي  شود: بابا اينها اين تراس طبقه را جزو آپارتمان كرده  اند و روزهاي تعطيل، كارهاي ساخت و ساز مي  كنند. معلوم است كه يا سيم اتصال مي  كند يا اتفاقي ديگر مي  افتد كه باعث مي  شود آتش  سوزي راه بيفتد .
چشمت كه به خبرنگاران مي  افتد، دلت مي  گيرد. همان چيزي كه از آن مي  ترسيدي، سرت آمد. چاره  اي نيست؛ آنها كارشان را مي  كنند. تنها كاري كه مي  شود كرد اين است كه خودت را از ماجرا كنار بكشي تا كسي سراغت نيايد. دلت مي  گيرد، چون حالا مصيبت تو سوژه جذاب عكاس  ها شده تا تصوير  هايي شبيه انفجارهاي 11 سپتامبر از آن تهيه كنند. وسوسه مي  شوي به فيلم  ها و عكس  هايشان نگاهي بيندازي؛ بخصوص به عكس  هايي كه پيش از رسيدنت گرفته  اند، اما مگر مي  شود؟ از دور كه ديده بودي خيابان را بسته  اند، باور كرده بودي كه موضوع جدي ست و سركارت نگذاشته  اند. ترافيك خيابان آفريقا (جردن) هر روز سنگين است، به جز صبح روزهاي تعطيل، بنابراين وقتي كه صبح روز دوشنبه 7 آذر، يعني صبح يك روز تعطيل از شمال خيابان آفريقا وارد آن مي  شوي و به ترافيك برمي  خوري، حتما اتفاقي افتاده است. از ماشين پياده مي  شوي و به سمت برج سياه مي  روي. الگانس  هاي نيروي انتظامي خيابان را بسته  اند و ماشين  ها را به خيابان ديگري راهنمايي مي  كنند. جمعيت زيادي اطراف برج نيست، ولي همين  ها كه ايستاده  اند، براي اثبات وقوع حادثه كافي  اند.
سه چهار ماشين آتش  نشاني جلو برج، پارك كرده  اند. اولين تصويري كه نظرت را جلب مي  كند پايين آمدن ماموران خسته آتش  نشاني از پله  هاي برج است، در حالي كه ماسك  هاي ضد گاز را از صورت و كلاه  هاي قرمز را از سر برمي  دارند. كسي از تو نمي  پرسد كجا و چرا مي  روي، تو هم به كسي چيزي نمي  گويي. هنوز نمي  داني چرا دفتر كارت آتش گرفته، ولي پيش خودت حدس مي  زني كه ايراد از كار كارگران ايزوگام است. به جز آنها كه كسي در ساختمان نبوده. هنوز چند پله بالا نرفته  اي كه مسئول تاسيسات ساختمان تو را مي  شناسد. با سر اشاره مي  كني كه مي  داني چه اتفاقي افتاده است. او كه لباس كار سرهم زردرنگي پوشيده، مي  گويد كه اگر گاز ساختمان را قطع نكرده بود، برج منفجر شده بود. پله  هاي خيس و مملو از خاكستر را يكي يكي بالا مي  روي و از كنار شيلنگ  هاي قطور و قرمز آتش  نشاني رد مي  شوي.
بوي دود و سوختگي داخل دفتر آزارت مي  دهد. دكتر و وكيلي كه بالاي واحد شما دفتر كار و مطب دارند به خبرنگاران صداوسيما توضيحاتي مي  دهند كه چندان به مذاق تو خوش نمي  آيد. وكيل مي  گويد: روي تراس، سقف كاذب زده  اند و آن را به واحدشان اضافه كرده  اند. اين كارشان غيرقانوني بود و ما هم به شهرداري منطقه اطلاع داديم، اما خبري نشد . دكتر هم مي  گويد: وقتي روزهاي تعطيل با عجله كارهاي ساختماني  شان را مي  كنند، از اين اتفاق  ها هم مي  افتد. اين تراس و سقف كاذب آن غيرمجاز ساخته شده و سيم  كشي  ها و ايزوگام آنها در اين شرايط، حادثه  ساز شده است .
دكتر و وكيل، خبرنگاران را به طبقه سوم و دفتر كار خودشان مي  برند. آنجا از دود سياه شده و آتش هم كمي به كاغذها و وسايل سرايت كرده است، اما ماموران جلو آتش  سوزي كامل آن واحدها را گرفته  اند. وكيل مي  گويد كه ديگر نمي  شود به اينجا گفت دفتر كار. دلت مي  خواهد سر به تن كارگران ايزوگام نباشد، اما كاري نمي  شود كرد. سقف كاذب چوبي و حرارت ايزوگام ديگر كار خودشان را كرده  اند، هرچند كه افسر تشخيص هنوز در مورد علت اصلي آتش  سوزي نظري نداده است.
كنجكاوي رهايت نمي  كند. در پرس  وجوهايت متوجه مي  شوي كه وقتي دود تمام ساختمان را برمي  دارد، عده  اي از اهالي برج كه ظاهرا در جلسه  اي در يكي از طبقات بالا شركت داشته اند، به پشت بام رفته بودند و ماموران آتش  نشاني آنها را خارج كرده بودند. پيرزني كه به آتش  نشاني زنگ زده بود (يكي از كساني كه زنگ زده بود) جلو دوربين، مانتو و روسري  اش را مرتب مي  كند: من روبه  روي سوپر جردن دستفروشي مي  كنم. حدود ساعت 10 صبح بود كه متوجه شدم غبار سياهي با باد پايين مي  آيد. خوب كه دقت كردم متوجه شدم غبار و دود از پنجره يكي از طبقات برج بيرون مي  آيد. من بودم كه به آتش  نشاني زنگ زدم. از من هم فيلم بگيريد . مرد ديگري كه در طبقه همكف، نمايشگاه دكوراسيون دارد، مي  گويد: دستشان درد نكند، واقعا سريع آمدند. اگر روز تعطيل نبود و آتش  نشاني ديرتر مي  رسيد، تمام برج سوخته بود .
رضا سلمي، افسر آماده آتش  نشاني در منطقه 3 تنها مسئولي ست كه با خبرنگاران صحبت مي  كند. دوست داري حرف  هايش را بشنوي تا چيزهاي بيشتري دستگيرت شود. مثل خبرنگاران دنبالش راه مي  افتي و همين طور كه از پله  ها بالا مي  روي به توضيحاتش گوش مي  دهي: آتش از اين واحد در طبقه دوم شعله  ور شد، ولي نزديك بود به طبقه بالا هم سرايت كند. البته ماموران جلو سرايت را گرفتند، اما به هر حال حرارت و دود به دو واحد در طبقه بالا هم آسيب رسانده است. هنوز معلوم نيست علت آتش  سوزي چه بوده، ولي احتمال مي  رود كه به خاطر بي  احتياطي كارگران موقع نصب ايزوگام اين اتفاق افتاده باشد؛ بايد بررسي كرد .
سلمي در حالي كه به همراه داوود زاهدي و مامور تشخيص در طبقات قدم مي  زند، مي  گويد كه در مرحله اول اطفاي حريق، ساكنان برج تخليه شدند، به همين دليل هم حادثه هيچ مصدوم يا مسمومي نداشت. اين مرحله به همراه مرحله اطفاي كامل حدود 20 دقيقه تا نيم ساعت طول كشيد.
ماموران آتش  نشاني كه از ايستگاه جهان كودك آمده  اند، در مورد علت آتش  سوزي حرفي نمي  زنند، اما در ميان صحبت  هايي كه با هم دارند، مي  شنوي كه در مورد غير قانوني ساخته شدن بخشي از واحد سوخته و بي  دقتي كارگران ايزوگام حدس  هايي زده  اند. دوباره از پنجره نگاهي به خيابان مي  اندازي. جمعيت تقريبا پراكنده شده و پليس هم خيابان را باز كرده است.ماشين  هاي آتش  نشاني، شيلنگ  هاي خود را جمع كرده  اند تا به حريقي كه در همان نزديكي، در خيابان آفريقاي شمالي اتفاق افتاده، برسند.
تو آنجا نبودي، ولي اگر بودي همين تصاوير را مي  ديدي. اگر بودي شايد با ماموران ايزوگام گلاويز مي  شدي يا مجبور مي  شدي خودت را از چشم دكتر و وكيلي كه مطب و دفترشان به اجاق كباب  پزي تبديل شده، مخفي كني. هرچه زودتر سري به برج سياه بزن.

امنيت برابر صفر
يكي از ماموران آتش  نشاني مي  گويد كه اگر مديران ساختمان به توصيه  هاي آتش  نشاني عمل كرده بودند، اين اتفاق نمي  افتاد. اين برج هيچ سيستم اطفاي حريقي ندارد.او و همكارانش كه حدود چهار سال پيش براي بازديد برج رفته بودند، به خانمي كه به عنوان مسئول ساختمان معرفي شده بود، هشدار داده بودند كه حتما فكري به حال ايمني برج بكند. در آن سال اعلام شده بودكه آتش  نشاني بايد به اماكن عمومي و ساختمان  هاي بلند سركشي كرده و ايمني آنها را برآورد كند. به گفته آن مامور، همان موقع اعلام شده بود كه ايمني اين برج در برابر آتش  سوزي تقريبا صفر است. كافي بود سيستم اعلام خطري در آن واحد نصب مي  شد؛ در آن صورت با اولين شعله و دود، آژير آن به صدا درمي  آمد و نگهبان ساختمان باخبر مي  شد. همان موقع به مدير ساختمان پيشنهاد شده بود كه نقشه  هاي برج به آتش  نشاني داده شود تا آنها بهترين سيستم ايمني و هشداردهنده و همچنين روش  هاي بالا بردن ايمني را پيشنهاد كنند، اما ظاهرا مدير ساختمان اين تصميم  گيري را به بعد از تفكيك واحدها و تكميل كارها موكول كرده بود.

راپورت خبرنگار
فلش هاي راهگشا
006552.jpg
پويا مهرآيين - بالاخره سفر به پايان مي رسد و شخصيت راپورت امروز ما پياده مي شود. سال هاست كه به تهران نيامده و حالا كه دور و برش را خوب نگاه مي كند متوجه مي شود كه انگار اولين بار است كه به اين شهر آمده است. جواني از همسفرهايش سراغش مي آيد و مي پرسد: شما مي دانيد خيابان... كجاست؟ . مرد ميانسال انگشتي در موهايش مي اندازد و مي گويد: نه عزيزم، من سال هاست كه گذرم به تهران نيفتاده. خيلي از خيابان ها و بزرگراه ها تازه ايجاد شده اند و اسم بعضي هم عوض شده. كلا ريخت شهر زير و رو شده. آن روزها چند تا خيابان اصلي بود كه راحت مي توانستي از طريق آنها نشاني ات را پيدا كني، اما حالا ديگر نه. من خودم هم مانده ام كه كدام طرفي بايد بروم . جوان مي گويد: خوب است يك تاكسي دربست بگيرم و از راننده بخواهم كه من را برساند . مرد ميانسال مي گويد: اين راحت ترين راه است ولي مواظب دو نكته اساسي باش؛ اول اينكه كرايه زيادي ندهي و دوم اينكه اگر راننده آدم خوبي نباشد، ممكن است همين طوري الكي در خيابان ها دور بزند تا كرايه بيشتري بگيرد. وسايل نقليه عمومي مطمئن تر هستند. جوان مي گويد: خب، شما مي دانيد من از كدام طرف مي توانم به نزديك ترين ايستگاه مترو برسم؟ .
مرد ميانسال نگاهي به دور و برش مي اندازد و مي گويد: نه، تابلويي هم كه نيست كه بشود فهميد از كدام طرف بايد رفت! و مرد ميانسال و جوان راپورت ما بيرون مي آيند و به اين فكر مي افتند كه با استفاده از اتوبوس به مقصد برسند ولي اينكه كدام خط مي تواند گره كار آنها را باز كند هم جزو مجهولات است. تصميم مي گيرند از بليت فروش ايستگاه سئوال كنند. نزديك باجه كه مي رسند، نوشته اي توجه آنها را جلب مي كند: اينجا فقط بليت فروخته مي شود، لطفا سئوال نكنيد . و اخم پيرمرد بليت فروش تصميم آنها را غير عملي مي كند.جوان مي گويد: اين طرف ها از اين كيوسك هاي از من بپرسيد پيدا نمي شود؟ و بازهم جست و جوي اين دو نفر براحتي به جايي نمي رسد. شهروندان هم كه همگي با عجله مي آيند و مي روند و مسافران اين حكايت ، ساك به دوش و چمدان به دست، همچنان سرگردان هستند.
يكي از نكاتي كه بارها به آن پرداخته شده خوانا بودن شهر است كه حداقل در همين صفحه شهرآرا مطالب بسياري در مورد آن نوشته شده است، اما هنوز در بسياري از نقاط شهر اين معضل پا برجاست.
اين مشكل اگرچه در هر نقطه اي از شهر مي تواند سرگرداني هاي بسياري را به همراه داشته باشد ولي در ترمينال هاي مسافربري، راه آهن و فرودگاه ها مشهودتر است، چرا كه مسافران تازه رسيده اي كه آشنايي چنداني با شهر دامن گسترده تهران ندارند، نمي دانند كدام مسير آسان  ترين راه براي رسيدن به مقصد مورد نظر آنهاست. مثلا در پايانه بيهقي هنگامي كه يك مسافر از اتوبوس پياده مي شود، اگر آشنايي يا تحقيقات كافي نداشته باشد، از كجا بايد بفهمد كه تنهاچند صدمتر آن طرف تر، ايستگاه مترو مصلي مي  تواند گره گشاي بسياري از مشكلات او باشد؟ در مورد ساير اماكن ديگري كه به آنها اشاره شد نيز اين مشكل با رنگي كم و زيادتر رخ مي نمايد.
نصب تابلوهاي راهنماي مسافران و شمايي كلي از نقشه شهر و مشخص كردن موقعيت جغرافيايي پايانه در آن مي تواند خيلي از اين مشكلات را كاهش دهد؛ مشكلاتي كه نه تنها وقت تعداد زيادي از مسافران را هدر مي دهد، باعث مي شود ترددهايي غير ضروري و ترافيك آفرين نيز دامن گير شهر و شهروندان شوند.
اينكه در هر كدام از اين اماكن يكي از كيوسك هاي از من بپرسيد هم در نقطه اي كه كاملا در ديدرس مسافران قرار داشته باشد نصب شود و يكي از راهنماهاي خبره، مسافران را راهنمايي كند نيز مي تواند در اين زمينه بسيار موثر باشد. حتي اگر فعاليت اين راهنما به فروش نقشه راهنما و دفترچه خطوط شركت واحد اتوبوسراني محدود شود نيز بسياري از سئوالات مسافران پاسخ داده خواهد شد.
شايد اينكه انتظار داشته باشيم متصديان فروش بليت اتوبوس هاي واحد يا راننده هاي اين شركت به سئوالات تك تك مسافران پاسخگو باشند،انتظار زيادي باشد ولي اين عزيزان هم مي توانند هر كدام با اندكي سعه صدر مشكلات تعداد زيادي از هموطنان را كاهش دهند؛ انتظاري كه اگر مبناي قانوني نداشته باشد، مباني انساني آن كم نيستند.
نظارت دقيق بر دفاتر تاكسيراني پايانه ها و فرودگاه ها هم يكي از راه هايي ست كه اعتماد بيشتر مسافران را سبب مي شود. تعيين نرخ دقيق كرايه ها و نصب آن در محلي كه قابل ديدن باشد نيز در اين راه خالي از فايده نيست.
حالا ديگر خيلي از شهروندان قديمي تهران نيز نياز به راهنمايي براي يافتن نشاني هاي مورد نظرشان دارند، چه رسد به مسافراني كه هر از چندگاه به اين شهر سري مي زنند.
تهران بايد به همان اندازه كه بزرگتر مي شود، مهربان تر باشد. يادمان باشد كه اين شهر به عنوان پايتخت تنها نبايد به شهروندان تهراني اختصاص داشته باشد. مسئولان شهري تهران مي توانند ميزباني شايسته براي همه ايراني ها باشند.

توضيح
۴۰ ميليون صحيح است
در مطلبي كه در تاريخ 30 آبان در صفحه شهرآرا با عنوان مدرسه سازي كسب و كار من است به چاپ رسيده بود، آمده بود كه حسين حيدري - خير مدرسه ساز- 250 ميليون تومان هزينه كرد تا در روستاي دوران كودكي خود دبيرستاني شبانه روزي بسازد. در حالي كه مبلغي كه او هزينه كرده 40 ميليون تومان است و مابقي را دولت پرداخت مي كند. اين اشتباه بدين وسيله اصلاح مي شود.

از شهر
تاكسي هاي دربستي اشخاص بي معرفت!
006567.jpg
شهره مهرنامي- فكر مي كنم اگر سازمان تاكسيراني، تاكسي هاي قراضه را از راننده ها نمي گرفت و به جاي آن به آنها سمندهاي زرد خوشگل را نمي داد، بهتر بود. اصلا به ما تهراني ها ماشين تميز و مدل بالا نيامده؛ ظاهرا اگر ما سوار همان به اصطلاح خودروهاي فرسوده نشويم به مقصد نمي رسيم و اصلا داشتن چيزهاي جديد و مد روز، معرفت را از ما مي گيرد؛ از همه ما شايد نگيرد، ولي به نظرم از بعضي از راننده تاكسي ها... چرا!
اپيزود اول
چهارشنبه شبي در حالي كه با درد ناشي از بيماري از بيمارستان هشتروديان واقع در خيابان سپهبدقرني بيرون آمدم، به انتظار اولين تاكسي، دقايقي را اين پا و آن پا كردم تا اينكه با اشاره دست، تاكسي سمند زردرنگ جلو پايم توقف كرد.
- مستقيم زير پل.
- بفرما.
سوار شدم و روي صندلي جلو خودرو نشستم و براي اينكه قوانين را هرچه بيشتر رعايت كرده باشم، شروع كردم به بستن كمربند ايمني... .
كمي جلوتر پيرمردي كت و شلواري، همراه دختري جوان ايستاده بود. به نظرم رسيد از دكترهاي بيمارستان باشد. تاكسي سمند خوشگل جلو پاي آنها ايستاد.
پيرمرد گفت: دربست... راننده گفت: بفرماييد.
پيرمرد در را باز كرد تا دختر جوان نخست سوار شود و بعد خود نشست. چند ثانيه گذشت، اما تاكسي سمند خوشگل حركت نكرد. پيرمرد گفت: آقا مي توانيد حركت كنيد! سرم را بلند كردم و به راننده نگاهي كردم و ديدم كه با حالتي متعجب سرتاپاي مرا ورانداز مي كند. بعد با لحني تمسخرآميز گفت: مي خواهم ببينم اين خانم كجا مي رود؟! زبانم از تعجب بند آمده بود. گفتم همين بالا زيرپل! پيرمرد گفت: راهي نيست، آقا ببريدش... .
راننده گفت: نخير. تاكسي سمند ماشين دربستي ست؛ اين را همه مي دانند . حوصله جر و بحث را نداشته و از درد طاقت نداشتم. پياده شدم و قبل از اينكه شماره تاكسي سمند خوشگل را ببينم ماشين در تاريكي شب ناپديد شد.
اپيزود دوم
پنج شنبه صبح، ميدان كاج، انتظار براي تاكسي هاي ميدان انقلاب. ظاهرا ترافيك آنقدر زياد بود كه تاكسي هاي خطي هنوز نرسيده بودند. تاكسي پژو سفيد رنگي با خط نارنجي از راه رسيد.
- انقلاب.
- بفرما.
خانم ديگري هم تا سر باقرخان با ما هم مسير بود،  سوار شد و سرباقرخان از تاكسي پياده شد. كمي جلوتر نرسيده به ميدان توحيد، آنجايي كه خودرو بايد مسير دوربرگردان را طي كند تا به سمت بيمارستان امام خميني(ره) برود و از آنجا خيابان انقلاب، به مسافري برخورد كه گوشه خيابان ايستاده بود. مسافر گفت: دربست... راننده چنان ترمز كرد كه من به جلوي ماشين شليك شدم.مسافر پولدار دربستي سوار شد و راننده نگاهي به من كرد وگفت: اگر اينجا پياده شويد، مي توانيد سوار ماشين هاي انقلاب شويد . پياده شدم و دلم نيامد كرايه اش را پرداخت نكنم. پانصدي صورتي را كف دست راننده گذاشتم و گفتم: اين رسم معرفت نيست... . حالا آنقدر دير كرده بودم كه نمي توانستم كنار خيابان منتظر تاكسي باشم، پس من هم به رسم راننده ها به اولين تاكسي گفتم دربست !

اعداد اساسي
۶۰‎/۰۰۰
۶۰هزار خودرو سرگردان هر روز در تهران به دنبال فضاي پارك مي گردند و اگر هر كدام يك تا دو كيلومتر مسافت اضافه طي كنند، در مجموع روزانه 100هزاركيلومتر مسافت اضافه طي مي شود. در همه جاي دنيا براي طي كردن 100 كيلومتر مسافت بين 4 تا۷ ليتر بنزين مصرف مي شود؛اما اين مصرف در تهران به خاطر توقف هاي طولاني در ترافيك، حركت با دنده سنگين، تنظيم نبودن موتورها، ماشين هاي فرسوده و ...به 15تا۱۸ ليتر مي رسد. اگر ميانگين اين مصرف را 16ليتر در نظر بگيريم و آن را با بدترين شكل مصرف بنزين در دنيا كه 7ليتر براي طي 100كيلومتر تعيين شده است مقايسه كنيم با 9ليتر مصرف اضافي و بي دليل مواجه مي شويم؛ يعني سالانه در تهران 285/3 ليتر بنزين فقط به خاطر پيدا كردن جاي پارك مي سوزد و دود مي شود. البته اين رقم مابه التفاوت مصرف است و مصرف اصلي براي پيدا كردن جاي پارك به 570/6 ليتر مي رسد.
آلودگي هوايي كه 60 هزار خودرو ياد شده ناچارند براي يافتن جاي پارك به ريه هاي شهروندان تحميل كنند و اضافه شدن بار ترافيك شهر نيز بخش هاي ديگري از معضلي ست كه به خاطر نبود فضاي كافي براي پارك ماشين ها به وجود آمده است. تمامي معضل هايي كه برشمرديم احداث، پاركينگ هاي متعدد در مقابل مجتمع هاي تجاري و رفاهي، سينماها، مراكز خريد، پارك ها و... را به ضرورتي بدل مي سازد كه تاخير و تعلل در ساخت آنها به افزايش مشكلات ياد شده منجر خواهد شد. مهندس مهرداد تقي زاده - معاون حمل و نقل و ترافيك شهرداري تهران- هم درك اين ضرورت و لزوم تسريع در رفع مشكلات موجود را با خبر طرح احداث مجتمع هاي ايستگاهي با امكانات ويژه در مقابل فضاهاي تجاري، تفريحي و در مجاورت 8 ايستگاه مترو اعلام كرد. او در نخستين نشست مطبوعاتي خود در كنار تمهيدات ديگري نظير اجراي طرح تردد خودروهاي چند سرنشين در خطوط ويژه، تقويت كمي و كيفي ناوگان حمل ونقل عمومي تهران به منظوركاهش ترافيك از احداث مجتمع هاي ايستگاهي به عنوان يكي از راه هاي پايان دادن به سرگرداني 60 هزار راننده در تهران براي يافتن جاي پارك نام برد.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   در شهر  |   محيط زيست  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |