ساده و كوتاه در آستانه حرم
بانوي ما، ببخش
|
|
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
محمد حسين بدري
ترمينال جنوب، وسط هفته، ساعت 8 شب.
اتوبوس هاي شلوغ و صف چند صد نفري جلو تعاوني معروفي كه مسافرهاي خط قم تهران را جا به جا مي كند؛ هر اتوبوس 40 35 نفر. فكر مي كني چند تا اتوبوس لازم است كه سوار شوي و بروي قم؟ نگاه مي كنم طرف سواري هاي پژو سمند كه سر بره كشان شب چهارشنبه، لابد بيشتر هم مي گيرند. سوار بشوم؟ نشوم؟
هر چند دقيقه يك بار مسافربرهاي غريبه با خطي هاي ثابت دعوايشان مي شود و سر و صدا دوباره صداي قم، داخل شهر است كه بلند مي شود. غريبه ها انگار چند صد توماني كمتر مي گيرند و بازار خطي هاي ثابت را به هم مي زنند و دوباره دعوا مي شود و دوباره و دوباره.
از من مي شنوي، توي راه بخواب كه گرفتار كنار دستي پرحرف و راننده عقل كل نشوي. راحت سرت را بگذار روي ستون پنجره و بخواب، تا خود قم كه لااقل يك ساعتي خوابيده باشي. ميدان هفتاد و دو تن، ماشين نگه داشته و كرايه ها را حساب مي كند.
- اينجا داخل شهر است؟
فكر مي كند بار اول است مي آيم و مي گويد: آره، پس كجاست؟
فايده دارد؟ تو مي گويي جر و بحث با راننده اي كه مي خواهد توي اين بازار داغ چند راه ديگر برود و برگردد، فايده دارد؟ راننده ها دوره مي كنند، هر كسي را كه مي رسد. سوار شو تا حرم، تا جلو ميدان حرم و برو زيارت. به رسم روزگار بچگي كه از سر صبح يك روز تعطيل همه خانواده راه مي افتادند سمت قم، براي زيارت و گذراندن يك روز تعطيل و خريدن سوهان و ... شما كه قم مي رويد، سوهان از كجا مي خريد؟ از همين مغازه هاي دم حرم؟ يا براي خودتان دوست و رفيق ديرينه اي داريد؟
ناهار را، حتي از خانه برمي داشتند، با ميوه و فلاسك چاي و همه چيز. حتي خوردني توي راه كه هميشه عجله كه نداشتيم با اتوبوس طي مي شد.
ول كن اين حرف ها را. جلو حرم كه پياده شدي، زود برو توي حرم. سلام كن و ... .ساعت بزرگ حرم را ديده اي؟ ديده اي عقربه دقيقه شمارش چه بامزه جا به جا مي شود؟ ... برو تو و سلام كن. دست بر سينه و مودب بنشين. اذن دخول خواندي اصلا؟ يعني مثلا اجازه ورود، ولي همين طوري بگو، با همين عبارت عربي ساده، يا حتي فارسي.
وقت زيادي نداري، مي دانم. ما جماعت شهرنشين خوره، براي اين كارها وقت زيادي نداريم. توي اين سال ها هميشه با عجله و هول و بدو بدو، زيارت مي كني و نماز مي خواني و مي دوي كه سوهان بخري و برگردي، اگر كار ديگري تو قم نداشته باشي!
وقت بيرون آمدن، اما ادب كن و مثل بچه آدم دعا كن كه گفته اند همه آنچه مي خواهيد، از اين خاندان طلب كنيد. زيارت جامعه خوانده اي؟ اگر وقت داري دوباره بخوان. نيم ساعت، بيشتر نمي شود، باور كن!
و خداحافظي. تازه شده 3 ساعت. از آنجا كه نوشته بود: ترمينال جنوب، وسط هفته، ساعت 8 شب، خداحافظي كن و قول بده اين دفعه زودتر بيايي و بيشتر بماني. مثل دفعه قبل! بانوي ما ببخش كه براي تو وقت زيادي نداريم.
نزديك حرم حضرت معصومه در قم، يك قبرستان كوچك هست به اسم شيخان . قبرستان كوچكي كه قبرهاي زيادي دارد و در و ديوار و چند اتاق كوچك كه قبرهاي خاصي توي آنهاست. قبر ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي، ساده و معمولي وسط قبرهاي بدون سقف و از بين قبر همه آدم هاي معروف، يكي هست به اسم زكريا بن آدم كه معاصر حضرت رضا (ع) و خواهرش حضرت فاطمه معصومه (س) است.
مي گويند هنگام اقامت حضرت رضا (ع) در توس، نامه اي به ايشان نوشت و در آن، گفت كه ماندن در قم برايم سخت شده و اگر اجازه دهيد به نزد شما بيايم. به سرزمين توس.
پاسخ نامه اما چنين بود كه نه، عذابي در انتظار اين سرزمين است كه با عزيمت تو، نازل مي شود. بمان زكريا، بمان كه قوام اين زمين به حضور چند نفر، از جمله توست.
|