دوشنبه ۵ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۴
گفت و گو با سفير سوئيس در مورد فعاليت هاي اين كشور در بم
زندگي دوباره در جريان است
007791.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
فاطمه نوري
ولتي از آن جمله سفيرهايي است كه تازه به ايران آماده است؛ درست يكسال و نيم بعد از زلزله بم . او تاريخ ورودش به ايران را اين طور بيان مي كند:
در ابتداي مصاحبه و قبل از جواب سؤال ها، مي پرسد كه به بم رفته ام؟ و جوابم كه مثبت است چهره اش كمي گشاده مي شود و از سفرش به آنجا مي گويد: آنچه بيش از هر چيز من را مجذوب كرد بيان زندگي بعد از آن حادثه بود . كلمه زندگي،Life را بارها تكرار مي كند و چنان اشتياق آشكاري در آن نمايان است كه نمي توانيم از آن چشم پوشي كنيم.
با رخ دادن زلزله يا هر اتفاق طبيعي چطور وارد صحنه مي شويد؟
مرحله اول گرفتن اطلاعات است. پيشرفت تكنولوژي و وجود وسايل مخابراتي موجب شده تا اطلاعات و اخبار خيلي سريع به كل دنيا فرستاده شود و اين يعني در تمام زمان ها در دسترس هستيم، بنابراين فرقي نمي كند اين اتفاق شنبه، جمعه يا حتي كريسمس رخ دهد. بعد از گرفتن اطلاعات، قدم بعدي اين است كه آن اطلاعات را كامل تر و دقيق كنيم يعني افرادي از كشور سوئيس كه در آن مكان حضور دارند - اطلاعات دقيق تري به ما منتقل كنند.
بعد از گرفتن اطلاعات، دولت سوئيس جدا از NGOها كار خيريه خود را انجام مي دهد و بررسي مي كند كه چطور مي تواند از نظر مالي و انساني كمك كند. در عين حال اطلاعات را به NGOهايي كه با سفارت تماس مي گيرند ارائه مي دهد تا با سفارت همفكري كنند، اينكه چه امكاناتي دارند و چطور تقسيم كار كنند از جمله جمع آوري پول، كمك هاي انساني ، سگ هاي زنده ياب و هرچيزي كه لازم است. اين كار خيلي هم كار ا و هم موثر است.
بهتر است اين مراحل را از يكديگر متمايز كنيد. مرحله اول پاسخ صحيح به سؤالات و جمع آوري اطلاعات از آن اتفاق است، مرحله دوم نجات و امدادرساني آني است و مرحله آخر ساخت وساز و آباداني است.
نحوه كار يا بهتر است بگوييم همكاري دولت سوئيس و NGOها در مورد اتفاقات و بلاياي طبيعي چگونه است؟
اين موضوع سه حالت دارد. در يك حالت خود دولت سوئيس تصميم مي گيرد پول مورد نياز براي ساخت وساز را فراهم كرده و از طريق آژانس توسعه و همكاري(SDC) به اجرا در مي آورد. در حالت دوم پول مورد نياز را فراهم كرده و آن را در اختيار NGOها قرار مي دهد. آنها هم موظف هستند ضمن ساخت وساز مكان تخريب شده، گزارش كاري به دولت سوئيس ارائه دهند تا تمام مراحل كنترل شود. اما در حالت سوم NGOها تصميم مي گيرند تا نياز مالي براي ساخت و ساز را تهيه كرده و كار بازسازي را انجام دهند. در اين حالت آنها به ما اعلام مي كنند كه قرار است اين كار را انجام دهند. ما هم از طريق ديپلماتيك با مسئولان آن كشور صحبت مي كنيم؛ يعني كمك  ما به آنها در همين حد است.
اتفاقي كه بعد از زلزله بم افتاد، يعني بازسازي و ساخت وساز در آنجا كدام حالت بود؟
كاري كه دولت سوئيس بعد از زلزله در بم پيگيري كرد بيشتر در زمينه كمك هاي آني بشردوستانه بود و سپس برنامه هاي تعليم و آموزش احياي وضعيت روحي در مناطق آسيب ديده، اما در واقع كار ساخت و ساز به خود NGOها واگذار شد و از آنجايي كه خود آنها در اين كار خبره بودند، دولت سوئيس در زمينه هماهنگي فعاليت هاي آنها همواره كمك كرده است.
منظور شما از كمك هاي انساني و رواني چيست و چطور آنها را در بم اجرا كرديد؟
اما روش ها به اين صورت بوده كه روي موضوعاتي كه اساسي تر و سخت تر هستند فوكوس كنيم؛ يعني مدرسه بسازيم، آموزش بدهيم و به بچه هايي كه پدر و مادر خود را از دست داده اند كمك كنيم. مقداري از اين همكاري با مسئولان انجام شده است كه در مورد كمك هاي روحي و رواني چه كار كنند، يا حتي ساختمان سازي چطور انجام شود كه در برابر زلزله مقاوم تر باشد. به هر حال در هر كشوري روش كاري وجود دارد كه نياز آنجاست. طرز تفكر سوئيسي ها اين طور نيست كه چيزي را تحميل كنند، بلكه گوش مي كنند تا ببينند نياز هرجامعه چيست.
دولت سوئيس براي حمايت و گسترش NGOها چطور وارد عمل مي شود؟
اساسا NGOها مستقل بوده و دولتي نيستند و دولت هيچ دخالتي در آنها ندارد. در حقيقت اصل موفقيت آنها در همين موضوع است، يعني دولت حتي از آنها حمايت هم نمي كند. در سال 1848 با تولد دولت فدرال سوئيس امكان اين داده شد كه بعدا قانوني به تصويب برسد كه طبق آن هر انساني آزاد است تصميم بگيرد و NGO تشكيل بدهد. اين كار حتي نياز به ثبت قانوني هم نداشت، به همين دليل است كه دولت سوئيس حتي نمي داند چند NGO فعال وجود دارد.
در واقع وقتي آنها آزاد باشند كار انجام دهند و دولت دخالتي در امور آنها نداشته باشد روحيه ابتكار و پيش قدمي در آنها ايجاد مي شود.
به طور كل ما معتقديم پتانسيل فردي آدم ها و خلاقيتشان از يك دولت و حكومت بيشتر است، حتي صليب سرخ هم از طريق كاملا خصوصي تشكيل شد.
سياست هاي بين المللي و تصميمات اتحاديه اروپا تاثيري بر كمك هاي بشردوستانه سوئيس گذاشته است. ما همه جدا از جنجال ها و جنگ هاي جهاني تنها به جنبه هاي كمك هاي انساني توجه كرده ايم. آنچه در مورد بم هم اتفاق افتاد همين موضوع بود؛ يعني تعداد زياد كشته شده ها و شرايط نامناسب روحي و رواني كه پيش آمده بود، بخش زيادي از آن نيز جنبه تاريخي بم يعني ارگ بود كه ما آن را مختص به ايران نمي دانيم، بلكه يك اثر تاريخي متعلق به بشريت است، بنابراين كمك هاي بيشتري در اين زمينه انجام داديم.
كشور سوئيس در عرصه بين المللي سعي كرده بي طرف بماند، اين موضوع به خصوص از زمان جنگ جهاني دوم وجود داشته، اما در عرصه كمك رساني هميشه حضور داشته، در ميان اين كمك رساني چطور منافع كشورش را حفظ كرده است؟
ايده ما در بي  طرف ماندن در جنگ ها از يك نياز داخلي شروع شد. آدم هايي كه در سوئيس زندگي مي كنند چند زبانه و با پيشينه هاي مختلف هستند، در نتيجه شركت يا حمايت ما از جنگ ها عملا به فروپاشي دروني ما مي انجامد. بين اينكه از كشوري كه در حال جنگ است پشتيباني كنيم به قيمت اينكه انسجام ملي مان مورد تهديد قرار گيرد، سوئيس با حمايت نكردن از يك طرف در جنگ، هميشه حفظ انسجام ملي را در نظر گرفته است.
از نظر بشردوستانه هم به اين نتيجه رسيديم كه بايد به قرباني هاي جنگ كمك كنيم. اين در واقع پارادوكس نبود، بلكه راهي بود كه دولت سوئيس بايد انتخاب مي كرد. بنابراين در جنگ ها بي طرف بوديم و در كمك رساني هم به قربانيان هر دو طرف كمك مي كرديم، اين كار باعث شد تا اتحاد ملي هميشه حفظ شود.
007767.jpg
وقتي براي دومين بار به بم رفتيد چه حسي داشتيد؟
من از خرابي ها، آمار مرگ و مير و آثار رواني زلزله روي آدم ها زياد شنيده بودم. وقتي براي اولين بار به بم رفتم هيچ قضاوتي نكردم، اما مي ديدم كه بخش هايي در حال ساخت وساز است و بخش هايي نه. در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه زندگي دوباره در جريان است. از طرف ديگر وقتي براي دومين بار به بم سفر كردم. به اين نتيجه رسيدم كه زندگي دوباره جريان گرفته است. وقتي مي ديدم كشور سوئيس در اين عمل خيرخواهانه سهيم است، خوشحال بودم.

فرستاده شهردار
محاكمه شهردار فرانكفورت
رضا ولي زاده- در مطالب پيوسته فرستاده شهردار كه از اين پس در روزهاي دوشنبه و چهارشنبه در صفحه شهرآرا به چاپ مي رسد، با ارائه تصاويري از مسائل شهري كشورهاي ديگر به مقايسه آنها با مسائل كلانشهرهاي ايران مي پردازيم. فرستاده شهردار شخصيتي خيالي است كه توسط شهردار فرضي تهران براي ماموريت به خارج از كشور اعزام شده است. اين فرستاده ماموريت دارد كه در بازديد از شهرهاي كشورهاي ديگر، گزارش هايي را به شهردار ارائه و در آنها نحوه اداره شهرهاي ديگر كشورها را با شيوه مديريت در تهران مقايسه كند. تاكيد مي شود كه فرستاده و ماموريت آن خيالي، اما اتفاقات و نام مكان ها و شخصيت ها واقعي هستند. پيگير گزارش هاي فرستاده خيالي شهردار باشيد.
***
۲۹ ژانويه 2005
انگار دارم بيدار مي شوم يا شايد دارد خوابم مي برد. وقتي گرماي اتاق و پتو اينقدر مي چسبد، مي فهمم بيرون بايد سرماي قلندركشي پشت پنجره ايستاده باشد. چشم هايم را باز مي كنم. پنجره هم چيزي جز شب و شهري ناآشنا را قاب نگرفته است.
صداي قطار مي آيد؛ قطاري كه انگار خاموش حركت مي كند. دارد مي رود يا از جايي مي آيد؟ نزديك مي شود. زير پنجره مي ايستد. بلند مي شوم از پنجره پايين را نگاه مي كنم. چند مسافر از تراموا (اشتغاسن بان) پياده مي شوند. تراموا مي رود. به فرانكفورت نگاه مي كنم كه آسمانش از خيابان هايش شلوغ تر است. اين شهر با داشتن بزرگ ترين فرودگاه جهان، آسمان پرترافيكي روي سرش دست و پا كرده است.
هيجان دارم. هيجان ديدن اين طرف دنيا را. اين هيجان تعارف برنمي دارد، اگر محمد نمي آمد حتما مي رفتم سه- چهار تا از خيابان هاي اطراف، گشتي مي زدم و سر و گوشي آب مي دادم. وقتي آمد فرودگاه دنبالم، آنقدر توي راه حرف زد كه تا وقتي رسيديم خانه اش نتوانستم جايي را درست و حسابي ببينم، فعلا ترجيح مي دهم پيش محمد بمانم. خوشبختانه توانستم شهردار را متقاعد كنم مرا مجبور به استفاده از فضاي اقامت و امكانات دولتي ايران در آلمان نكند. هزينه سه ماه اقامت در هتل هم براي شهرداري سنگين بود. در نتيجه پيشنهاد خودم عملي شد. اصلا حوصله اش را نداشتم  اروپا را هم با شرايط ايراني تجربه كنم.
تلويزيون را روشن مي كنم و زل مي زنم به مردي كه در جايگاه متهم ايستاده است و براي قاضي چيزي توضيح مي دهد. يك دور كانال ها را تا ته مي روم و برمي گردم به همان مرد متهم كه حالا مشت هايش را گره كرده و با هيجان حرف مي زند. محمد مي آيد. خريدهايش را زمين مي گذارد و همان طور كه دارد مي رود دستشويي، به من و تلويزيون نگاه مي كند. مي خندد و مي گويد: مي بينم كه دارن همكارت رو محاكمه مي كنن .
- همكار من؟
همان طور كه دست هايش را مي شويد، مي گويد: يه خورده خوب گوش كني متوجه مي شي. طرف شهردار فرانكفورته .
- خب، جرمش چيه؟
با ماشين شهرداري رفته دندونپزشكي.
شك مرا كه فكر مي كنم دستم انداخته توي صورتم مي بيند و قبل از اينكه چيزي بگويم، به من مي فهماند كه اصلا شوخي نمي كند. من چشم هايم را از محمد كه دست هايش را خشك مي كند برمي دارم و آقاي شهردار را ورانداز مي كنم. دقت مي كنم به جملاتش و باور مي كنم قضيه همين است.
محمد همان طور كه خريدهايش را توي يخچال مي چيند با نيشخند مي گويد: همه مث تو نيستن كه از امكانات دولتي فراري هستي! با هم قاطي تر از آنيم كه بخواهد دوپهلو بودن حرفش و متلكي كه خواه ناخواه مي شود از آن برداشت كرد را برايم توجيه كند.
شهردار فرانكفورت بر كنار مي شود. ما شال و كلاه مي كنيم، برويم كنار ماين قدم بزنيم. رود ماين آرام و باشكوه دارد بدون وقفه به جايي دور مي رود. چندتا كشتي كوچك پهلو گرفته اند. باد مي آيد. باد سردي كه استخوان هاي آدم را خرد مي كند. بايد براي شهردار نامه اي بنويسم.
۳ فوريه 2005
هيچ طعمي از آدامسي كه دو ساعت زير دندان هايم جان كنده، باقي نمانده است. تقريبا همه خيابان هاي اصلي منطقه زاكسن هاوسن  را زيرپا گذاشته ام. آدامس را با دو انگشت مي گيرم تا توي اولين سطل زباله بيندازم، اما چند قدم بعدتر كه از چسبيدن آدامس به انگشت هايم كلافه مي شوم، مي خواهم آن را توي جوي آب بيندازم. چشم مي چرخانم. خبري از كانال آب نيست. پا تند مي كنم و امتداد پياده رو را طي مي كنم. جلوتر هم از جوي آب خبري نيست. آن طرف خيابان را هم مي گردم. خبري از كانال آب نيست. به خيابان بعدي مي پيچم. سطل زباله اي از دست آدامس نجاتم مي دهم. آنجا هم چيزي شبيه جوي هاي آب پياده روهاي خودمان توي ايران نيست. خيابان بعدي هم فرقي با بقيه خيابان ها ندارد. بعدها فهميدم خيابان هاي هيچ كدام از شهرهاي آلمان با هم فرقي ندارند. همه كانال ها زيرزميني طراحي شده اند و توي هيچ كدامشان خبري از كانال هاي روباز نيست؛ كانال هاي روبازي كه با يك باران ساده تمام آشغال هايي را كه مي ريختيم توي شان بالا مي آوردند و شهر چقدر تهوع آور مي شد. بايد براي شهردار نامه اي بنويسم.

يادداشت
نگاهي به نهادهاي مدني در بم
007770.jpg
ناظم رام
زلزله بم آزمون بزرگي بود؛ آزموني كه هنوز هم پايان نيافته است تا توانايي مديريت بحران نزد نهادهاي دولتي و مدني را به نمايش بگذارد و تصويري روشن از استانداردهاي مديريت در ايران به دست دهد.
بسياري از نهادهاي دولتي پس از آنكه بم بحران اصلي را از سر گذراند، بازگشتند، اما اغلب نهادهاي مدني (NGOها) باقي ماندند و كار را ادامه دادند. پس از وقوع زلزله، 30 NGO به بم رفتند. اين نهادها عموما داراي تجربه اندكي بودند. از ميان آنها تنها سه NGO سابقه فعاليتي نزديك به 10 سال يا بيشتر داشته  اند و بيش از 15 NGO سوابقي كمتر از سه سال را در كارنامه كاري خود ثبت كرده  اند.
NGOها معمولا با پروژه  هاي معيني وارد يك عرصه كاري مي  شوند. متاسفانه اغلب NGOهاي ايران به دو دليل فقدان تجربه در مواجهه با يك بحران و نبود منابع مالي مشخص، چنين پروژه هايي در دست اجرا نداشتند. بيشتر برنامه  ها باتوجه به موقعيت موجود، يعني امكان دريافت كمك  هاي مالي مردمي طراحي شده و همين امر آنها را تا حد يك واسطه تقليل داده است، از اين رو دست كم 50 درصد آنها از آغاز تا امروز در امر توزيع كالا فعاليت كرده  اند. 9 NGO نيز پروژه  هاي آموزشي را به ويژه براي زنان دنبال كرده  اند.
از آنجا كه بيشتر كاركنان NGOهاي ايراني را داوطلبان بدون دستمزد تشكيل مي  دهند و اين همكاري  ها گاه به صورت مقطعي و در شرايط بحران صورت مي  گيرد، نمي  توان ردپاي يك ساختار تشكيلاتي منسجم سازماني را در اين نهادها يافت. حيات اقتصادي اين نهادها عموما وابسته است و كمتر تشكلي را مي  توان يافت كه براساس چارت تشكيلاتي تعريف  شده  اي به جذب و استخدام نيروهاي حرفه  اي و متخصص بپردازد و حقوق  هايي مشابه ساير سازمان  ها يا موسسات خصوصي به آنها پرداخت كند، شايد به همين خاطر است كه بنا به اعلام 21 ،NGO، 61 درصد از اعضاي آنها را زنان تشكيل مي  دهند و 80 درصد از داوطلباني كه بعد از زلزله در بم كار كرده  اند نيز زنان هستند.
بنا به نتايج به دست آمده از يك بررسي و پژوهش درباره گروه  هاي فعال در بم، 11 NGO اعلام كرده  اند كه فقدان منابع مالي، مهمترين مانع تكميل پروژه  هاي آنهاست و 6 NGO نيز خود را براي مديريت بحران، داراي ضعف در مديريت سازماني پشتيباني و سازمان  دهي داوطلبان دانستند.
از آنجا كه دولت  ها بنا به يك نگاه سنتي، سازمان  هاي غيردولتي را يك تهديد تلقي مي  كنند، از ارائه ناچيزترين فرصت  ها و امكانات براي فعاليت  هاي مستقل غيردولتي خودداري مي  كنند. همين امر باعث شده است تا سازمان  هاي غيردولتي تصور كنند به غير از كمبود منابع مالي، مشكل ديگري ندارند.
دولت  ها كار تدوين برنامه  هاي بودجه مرتبط به NGOها را معمولا در غياب آنها انجام مي  دهند و در اين باره نيز از هرگونه اطلاع  رساني شفاف مي  پرهيزند. همين امر نيز باعث شده است پيش از آنكه چنين نهادهايي به استانداردها و ضرورت  هاي بديهي سازماني برسند و در شرايط بحراني به اجراي طرح  هاي برنامه  ريزي  شده بپردازند، در نقش انجمن  هاي خيريه ظاهر شوند و تا حد يك واسطه تقليل يابند يا آنكه شاخه  اي از يك اقتدار دولتي باشند، در حالي كه رسالت اين نهادها كمك به بازگشايي فضاي عمومي براي ايجاد جو پاسخگويي و مشاركت مردم در تصميم  گيري  هاست.
كدام يك از NGOهاي داخل كشور را مي  توانيم با NGO ژاپن مقايسه كنيم كه پس از زمين  لرزه سال 1995 كار خود را آغاز كرد و با يك سال برنامه  ريزي دقيق توانست به عضويت سازمان صليب سرخ جهاني درآيد. اين نهاد مدني هشت كشتي با گنجايش يكهزار تخت بيمارستاني و 16 اتاق جراحي و بيش از 10هلي  كوپتر در اختيار دارد كه مي  تواند در عمليات امداد و نجات، فراتر از تمامي نهادهاي دولتي كشور ژاپن وارد عمل شود.
چند NGO در ايران از سوي سازمان جهاني صليب سرخ به عضويت پذيرفته شده  اند؟ چند نهاد مدني در ايران داريم كه توانايي كمك  رساني به حادثه  ديدگان احتمالي در چند كشور آن سوتر را داشته باشند؟
به دنبال وقوع زلزله بم، دو روز بعد كه 48 ساعت طلايي از دست رفته بود، نهادها و سازمان  هاي مدني داشتند براي تشكيل جلسه و هماهنگي آماده مي  شدند. اين عملكرد نشان مي  دهد كه نهادها و سازمان  هاي مدني به هيچ وجه قبل از وقوع حادثه، آمادگي لازم و برنامه  ريزي  هاي هدفمندي براي مواجهه با آن ندارند و در نتيجه آنچه رخ خواهد داد تنها ماندن دولت در شرايط اضطراري است. در اين وضعيت دولت چاره  اي جز توسل جستن به رسانه  ها و كمك طلبيدن از مردم ندارد.
تاريخ چندصد هزار ساله بشري نشان مي  دهد كه آدمي آموخته است در عمق درد و رنج فرصتي براي دوباره زيستن جست  وجو كند و بدين معنا فاجعه بم فرصتي شد براي آموختن؛ آموختني تلخ كه در آن ثابت كرديم ده  ها هزار انساني كه كشته شدند و ما كه زنده  ايم، به هيچ چيز اعتماد نكنيم.
برنامه  ريزي نهادهاي مدني براي نيازهاي خاص يك حادثه و رسيدن به مرحله  اي كه كاركرد واقعي NGOها به وقوع بپيوندد، جز با تغيير نگرش سنتي دولت  ها نسبت به اين نهادها ميسر نخواهد شد، هرچند كه بايد پذيرفت تغيير نگرش دولت  ها صرفا به معناي اعطاي اعتبار و تخصيص بودجه نيست.
با اين همه تنها كساني كه براي زدودن خاك مرگ از چهره بم ماندند و در برابر اين فاجعه كوتاه نيامدند، همين نهادهاي مدني بودند كه در سخت  ترين شرايط و بدون حمايت سازمان  هاي دولتي و در غياب آنها كه بايد بم را آباد و سربلند مي  ساختند، راه را ادامه دادند.

زاويه ديد
تجربه NGO سوئيسي در ايران
007773.jpg
مهدي ردايي
چند ماه پس از گذشت زلزله پنجم دي  ماه سال 82 در بم، ميزان كمك  هاي خارجي به زلزله  زدگان 5/7ميليون دلار اعلام شد. اين در حالي است كه در آستانه دومين سالگرد اين فاجعه ملي، مسئولان از عدم تحقق بخش اعظمي از اين مبلغ و وعده  هاي كشورهاي خارجي خبر داده  اند. چند ماه بعد از اين فاجعه بود كه فرانسوي  ها به سراغ ارگ بم رفتند و ژاپني  ها ساماندهي قنات و نهرها را به عهده گرفتند، اما اثرات كار آنها چندان محسوس نيست. گذري كوتاه به بم، اما نشانه   هاي كار NGO سوئيسي  ها را به خوبي نشان مي  دهد، ساختمان  هاي يك طبقه متوسط كه حاصل كار شركت كاريتاس و گروه همراه ايراني اوست.
كاريتاس يكي از موسسات اصلي كشور سوئيس است كه يكصد سال قدمت دارد. اين NGO در 70 كشور فعال است و بعد از رخ دادن حادثه طبيعي مثل زلزله يا سيل يا اتفاقاتي مثل جنگ به كار امدادرساني مي  پردازد. فعالان كاريتاس بعد از سونامي در مالزي و مدتي هم در درگيري  هاي بوسني به آسيب  ديدگان امدادرساني مي كردند.
سه روز بعد از زلزله بم، يعني 8 دي  ماه سال 82 اولين هيات اين NGO وارد اين شهر شد. اين صحبت  هاي نيكولاي فيشر، نماينده فعلي آنها در ايران است. او مي  گويد: يك ماه اول، گروه تنها به كار امدادرساني فوري در بم پرداخت و بعد از آنكه اين موضوع كمي ساماندهي شد، فعاليت اصلي كه ساخت و ساز منازل تخريب شده بود، آغاز شد .
اين شركت از آن زمان تاكنون 433 واحد مسكوني در سه روستا خواجه عسگر، باغ چمك و گاو مرده ساخته است و از چند ماه پيش تاكنون به دنبال برنامه  ريزي  هاي كاري براي آغاز ساخت و ساز در بم است.
فيشر در مورد آغاز فعاليت ساخت و ساز در شهر بم مي  گويد: بودجه  اي براي ساخت 85 واحد مسكوني براي زنان بي  سرپرست در مناطق 4 و 5 زيرمجموعه ستاد تهران و اصفهان در نظر گرفته شده و به دنبال گسترش ساخت واحدهاي مسكوني تا سقف 120كليد تحويلي هستيم .
وقتي از او در مورد سبك معماري به كار رفته در ساختمان  ها مي  پرسم، مي  گويد: من تخصص خاصي در مورد معماري ايراني ندارم، اما در ساخت و سازها، به فرهنگ بومي منطقه، امنيت واحد  هاي سازه و مقاومت آنها در مقابل زلزله احتمالي توجه شده است. خانه  هاي فعلي با خانه  هاي قبلي تفاوت ويژه  اي دارد، اما در آن سعي شده است فرهنگ منطقه را مطابق با متدهاي جديد جهان بسازيم.
NGO سوئيسي كاريتاس كه به صورت كاملا خيريه  اي فعاليت خود را انجام مي  دهد، ساخت اولين ساختمان  ها را به زنان بي  سرپرست و سرپرست خانوار و ساماندهي كودكان بي  سرپرست اختصاص داده است.
فيشر هفت ماه است كه در ايران به سر مي  برد و معتقد است بودن با ايراني  ها حس خوبي را در او ايجاد كرده است.
فيشر به همراه دو مهندس ايراني و يك مترجم در ارگ جديد بم مستقر است. اتاق او در يك ساختمان چندطبقه پر از كاغذهايي است كه قسمت اعظمي از آن نقشه ساختمان  هايي است كه در روستاهاي اطراف بم ساخته شده است.
در تيم جوان او يكي از بمي  هاي منطقه حضور دارد و به همين خاطر وقتي از او مي  پرسيم در مورد ساخت خانه  هاي مسكوني براي زنان بي  سرپرست چطور عمل كرده و آنها را چگونه شناسايي مي كند، دست را به سوي مرد جوان سياه  چهره دراز مي  كند و او مي  گويد: همكارم خود، بمي است و به خوبي اهالي بم را مي  شناسد .
وقتي از او مي  خواهيم تا به مقايسه كار در ايران و ساير كشورها بپردازد، مي  گويد: هر كاري لذت خاص خود را دارد، اما در مجموع كار ايران سخت بوده است، با اين وجود تجربه  هاي خوبي به دست آورده  ام؛ تجربه  هايي كه در ساير موارد مورد استفاده قرار خواهد گرفت .

اعداد اساسي
۶ درصد
007764.jpg
۶ درصد، عدد دلخواهي نيست؛ اين عدد حتي اميدواركننده هم نيست. دو سال از زلزله بم گذشته و تنها 6 درصد مردم شهر زلزله  زده بم صاحب خانه شده  اند. به دلايل مختلفي كه براي مسئولان هم روشن نيست، روند بازسازي در اين شهر به كندي انجام مي  شود و تاكنون فقط 5 تا 6 درصد از مردم، صاحب خانه شده  اند.
در ظاهر با احتساب پي  كني  ها، فونداسيون و...، آمار ساخت و ساز مطلوب به نظر مي  رسد، ولي تاكنون فقط عمليات ساخت و ساز حدود 6 درصد منازل به پايان رسيده است.از سوي ديگر بسياري از كمك  هاي خارجي به ويژه تعهدات بانك جهاني و كشورهاي عربي در رابطه با كمك به زلزله  زدگان بم محقق نشده كه از آن جمله كمك 4 ميليون دلاري عربستان و كشورهاي حوزه خليج فارس است.
بم كه پس از زلزله، به نماد همدردي ملي و حتي جهاني تبديل شد هم اكنون چشم به اين دارد كه حاصل آن همدردي را ببيند. اين انتظار زيادي نيست، اما نبايد فراموش كرد كه حجم ويراني چنان است كه بازسازي را به پروژه  اي چندساله بدل كرده است. همه اينها گوياي اين نكته است كه بم و روستاهاي اطراف آن نيازمند توجه بيشتري هستند.

شهر آرا
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
در شهر
علمي
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |