يكشنبه ۱۱ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۹
بحران برق در كابل ادامه دارد
دو شاخه هايي بدون پريز
ترجمه: سينا خاكياني
008061.jpg
سنگفرش مرمرين زيباي مغازه زير نور چراغ ها مي درخشد. يخچال ها، فريزرها و ماشين هاي ظرفشويي و لباسشويي در كنار ديگر اجناس مغازه تازه تاسيس جلب توجه مي كنند و تماشاگر اين منظره را به اين فكر فرو مي برند كه مگر ممكن است در افغانستان هم مردم توانايي خريد اين اجناس گران قيمت را داشته باشند؟ افغانستاني كه به تازگي جنگ هاي داخلي را از سرگذرانده و هنوز غبار ترس و وحشت از زندگي مردم آن پاك نشده است. حقيقت همان چيزي است كه در اولين لحظه به ذهنمان خطور مي كند؛ در افغانستان تنها عده بسيار محدودي هستند كه توانايي خريد چنين كالاهايي را دارند.
البته هميشه ناتواني مالي، مانع از خريد اين اجناس نمي شود، چرا كه در افغانستان تنها عده بسيار كمي هستند كه از نعمت برق بهره مي برند و مي توانند دو شاخه اين وسايل را در پريز برق فرو كنند.
كاراسو صاحب فروشگاهي است كه در بالا وصفش را خوانديد. او مي گويد: هر روز عده زيادي به فروشگاه من مي آيند و به اجناس آن نگاه مي كنند. بسياري از آنها واقعا به اين وسايل احتياج دارند، اما فقدان انرژي الكتريكي، مانع از خريد آنها مي شود. مشترياني كه در خانه هاي شان ژنراتورهاي بزرگ دارند مي توانند هرآنچه را كه بخواهند، بخرند، اما مابقي بايد منتظر بمانند تا دولت به وعده هايش در مورد سيم كشي هاي برق عمل كند.
اكنون چهارسال از زمان خروج نيروهاي طالبان از افغانستان گذشته است. بازهم يك زمستان سرد در راه است و مردم افغانستان در حالي به پيشواز سوزهاي گزنده روزهاي آينده مي روند كه اكثرشان تقريبا به طور كامل از نعمت برق بي بهره اند و تنها مي توانند لذت روشنايي و گرما را چند ساعت در هفته تجربه كنند.
به رغم صدها ميليون دلار كمك هاي خارجي كه در طول چهار سال گذشته همچون سيلي به خزانه دولت افغانستان روانه بوده است، روند بسيار كند بازسازي ها و رشد عجيب و غريب جمعيت، وضعيت را در اين كشور بغرنج تر كرده است.
مقامات دولتي افغانستان معتقدند حداقل تا سال 2008 ميلادي هيچ بهبودي در اين وضعيت حاصل نخواهد شد و مردم افغانستان مي بايست تا زمان
كامل شدن خطوط جديد برق اين كشور، اين وضعيت را تحمل كنند.
پايتخت
كابل پايتخت افغانستان است. اين شهر 25 سال جنگ داخلي را تجربه كرده و اكنون بعد از به دست آوردن كوله باري از اين تجارب، تنها مي تواند به ويرانه هاي به جاي مانده اش بنازد. كابلي ها به دو دسته تقسيم مي شوند؛ دسته اول اقليت ثروتمند و دسته دوم اكثريت فقيري هستند كه از حداقل امكانات لازم براي زندگي محرومند. اگر گشتي در كابل بزنيد خواهيد ديد كه در ميان ويرانه هاي اين شهر چند مركز خريد كاملا مدرن و حتي يك هتل پنج ستاره هم به چشم مي خورد. اما براي ديدن اين منظره بايد چشم هايتان را به ديدن خرابه ها، آلونك ها و مردماني كه در اوج بدبختي زاغه نشيني مي كنند عادت بدهيد. كمي آن طرف تر از يكي از اين مراكز خريد، چند عمارت بزرگ و مجلل جلب توجه مي كنيد. اين ساختمان هاي زيبا كه هركدامشان به يك مقر مي مانند متعلق به چند نفر از همان اقليت هاي پايتخت هستند. خانه هاي كابل ديوارهايي با رنگ هاي مرده دارند و فضايي دلگير و خفه را در كوچه ها و خيابان هاي اين شهر به وجود آورده اند، اما برخلاف آن خانه ها، اين چند عمارت طوري ساخته شده اند كه گويي جلب توجه، تنها هدف از ساخت آنها بوده است. ديوارهاي سفيد درخشان، بالكن هاي زيبا و گچ بري هاي استادانه نماي اين عمار ت ها، توجه هر رهگذري را به خود جلب مي كند. برفراز يكي از اين ساختمان ها، در ارتفاع 20 تا 25 متري از سطح زمين مجسمه عقابي ديده مي شود كه بال هايش را از هم گشوده است.
تماشاي اين مناظر، نتيجه اي جز حيرت را براي بيننده به همراه نخواهد داشت. افغان ها معتقدند، ساكنان اينگونه ساختمان ها كساني هستند كه يا در معاملات بزرگ موادمخدر دست دارند، يا از كمك هاي مالي كشورهاي خارجي سوء استفاده كرده اند يا از حاميان شبه نظامي طالبان هستند كه هنوز در برخي از مناطق افغانستان قدرت را در اختيار دارند.
ظريف الله، دانش آموز۱۸ ساله افغان كه از كنار اين عمارت ها گذشته است مي گويد: اين ساختمان ها جلوه زيبايي به شهر بخشيده اند، اما مطمئن هستم كساني كه در آنها زندگي مي كنند پولشان را از راه قانوني به دست نياورده اند، در افغانستان تنها سران و فرماندهان گروه هاي قاچاق موادمخدر مي توانند به چنين ثروتي دست پيدا كنند.
آخرين آمارهاي ارائه شده از سوي موسسه تحقيقاتي بروكينگز نشان مي دهند كه به رغم دو برابر شدن ميزان توليدات خانواده هاي افغان از سال 2001 تاكنون بيش از 30درصد از جمعيت اين كشور بيكار هستند و حداقل 37 درصد آنها براي ادامه حيات به كمك هاي دولتي محتاجند. بسياري از مهاجران افغان كه در زمان جنگ هاي داخلي اين كشور به ايران يا پاكستان مهاجرت كرده بودند، بعد از خروج طالبان از افغانستان در سال 2001 و با اميد محقق شدن وعده هاي دولت افغانستان در مورد كار و مسكن به كشورشان بازگشته اند، اما شايد تقريبا همه آنها از بازگشت به كشورشان پشيمان باشند. دفتر سابق رياست جمهوري افغانستان در كابل كه بر اثر درگيري هاي نظامي دهه 90 در اين شهر به شدت آسيب ديده است يكي از مراكز تجمع و زندگي بخشي از اين مهاجران است. در اين ساختمان هر خانواده تقريبا فضايي معادل 10 مترمربع در اختيار دارد كه دور آن را با مخلوطي از كاه و گل ديوار كشيده است.
برخي از آنها توانسته اند از تكه هاي بزرگ نايلون براي پوشاندن پنجره ها و سقف استفاده كنند، اما ديگران چاره اي جز تحمل كردن برف و باران ندارند. در اين ساختمان هم مثل اكثر مناطق كابل خبري از برق نيست. لوله كشي گاز هم وجود ندارد و بنابراين تنها راه براي
گرم شدن، روشن كردن آتش با هيزم است. اما بخش دردناك اين حكايت اينجاست كه با دوبرابر شدن قيمت هيزم و رسيدن آن به دسته اي يك دلار، هيچ كدام از ساكنان اين ساختمان و ديگر ساختمان هاي مشابه، قادر به خريد آن نيستند. محمد كه پنج فرزند دارد به همراه خانواده اش در اين ساختمان زندگي مي كنند. او كه صدايش به علت بيماري مي لرزد مي گويد: بعيد مي دانم كه ساكنان اين ساختمان از زمستان امسال جان سالم به در ببرند. در چند ماه گذشته، دو كودك در اين ساختمان تلف شده اند. همه ما در عذاب هستيم و ذات الريه، سرنوشتي است كه انتظارمان را مي كشد.
به جز قربان كه راننده تاكسي است، هيچ كدام از ساكنان اين ساختمان تا به حال پا به مراكز خريد تازه تاسيس كابل نگذاشته اند. البته قربان هم مثل سايرين موفق به ورود به آنجا نشده، اما به خاطر شغلش بيش از ديگران از كنار اين مناظر حسرت برانگيز عبور كرده است. او در حالي كه به پيراهن پاره و خاكي اش اشاره مي كند مي گويد: سعي كردم يك بار هم كه شده وارد يكي از آن مراكز خريد بشوم، اما آنها مرا بيرون انداختند. اين ساختمان ها متعلق به پولدارهاست نه آدم هاي فقيري مثل من.
بعد از اينكه نيروهاي طالبان در سال 2001 شكست را پذيرفتند و مجبور به ترك خاك افغانستان شدند، آنچه از اين كشور باقيمانده بود ويرانه اي بود كه روي نقشه، نام افغانستان روي آن نوشته مي شد. هرچند هنوز هم بعد از گذشت چهارسال از آن زمان، اين كشور بهبود چندان زيادي را در وضعيتش نمي بيند، اما مسئولان دولتي، بازسازي مناطق آسيب ديده را اولين اولويت براي فعاليت هايشان در سال هاي گذشته عنوان مي كنند.
منعقد كردن قراردادها و موافقتنامه هاي مختلف با كشورهاي همسايه به خصوص ايران، ازبكستان و تاجيكستان تاثير فراواني در آباداني هاي بيشتر در شهرهايي مثل هرات يا مزار شريف داشته است، اما كابل مشكلاتي به مراتب وسيع تر و پيچيده تر از شهرهاي فوق دارد كه به اين آساني ها قابل حل نخواهد بود.
كوه هاي هندوكش كه در شمال كابل واقع شده اند يكي از اصلي ترين موانع بر سر راه بهبود وضعيت اين شهر هستند. اين كوه ها مثل ديواري بزرگ مانع دسترسي اين شهر به شمال و غرب شده اند و اين مسئله انتقال انرژي از همسايگان شمالي و غربي به كابل را به امري غيرممكن بدل كرده است. حتي رودخانه هايي كه از اين كوه ها به پايين سرازير مي شوند هم نمي توانند كمك چنداني براي كابل محسوب شوند، چرا كه به جز در فصل بهار در باقي اوقات فشار آب به قدري كم است كه نمي توان از آنها براي توليد برق استفاده كرد. اين موضوع باعث شده است كه كابل همواره با كمبود برق مواجه باشد و تجهيزات زيربنايي فرسوده آن نتواند نياز روزافزون مردم اين شهر به برق را تامين كند. اگر دولت افغانستان فكري به حال وضعيت برق كابل نكند و قرار باشد جمعيت اين شهر با همين روند افزايش پيدا كند، سال آينده وضعيت بسيار بدتري در انتظار كابلي ها خواهد بود.
كارشناسان وزارت انرژي افغانستان تاريخ بهره برداري از خطوط جديد برق اين شهر را اكتبر 2008 اعلام كرده اند. اين خطوط برق فشار قوي از نيروگاهي در ازبكستان به كابل كشيده  مي شوند و كار عبور دادن آنها از ميان كوه هاي پوشيده از برف هندوكش سخت ترين قسمت اين پروژه عظيم است. آنچه كارشناسان بر آن تاكيد دارند اين است كه تا آن تاريخ هيچ بهبودي در وضعيت برق كابل ايجاد نخواهد شد و بنابراين مردم كابل مجبورند كه حداقل دو سال ديگر را به همين منوال سپري كنند.
استفاده از ژنراتورهاي گازوئيلي مي توانست راه حل موقتي مناسبي براي بحران برق در كابل باشد، اما قيمت بالاي سوخت مانع از عملي شدن اين طرح مي شود. ميزان كمك هاي مالي كشورهاي مختلف دنيا به افغانستان براي بهبود وضعيت منابع انرژي در اين كشور بالغ بر يك ميليارد دلار بوده است و بنابر گفته معاون وزارت انرژي اين كشور، به نظر نمي رسد كه كشورهاي جهان تمايل چنداني براي ارائه كمك هاي بيشتر در اين زمينه داشته باشند.
چراغ ها، سيستم هاي حرارتي، پله هاي برقي و دستگاه هاي قهوه جوش مراكز خريد تازه تاسيس كابل با همين ژنراتورهاي گازوئيلي كار مي كنند. اين روزها بسياري از بازديدكنندگان اين مراكز خريد تنها براي فرار از سرما به آنجا پناه مي برند. وحيد، جوان 25ساله افغان كه به تازگي از ايران به افغانستان بازگشته است يكي از كساني است كه از سرما به اين مراكز خريد پناه مي برد. او مي گويد: اين مراكز خريد شيك، مدرن و زيبا هستند، اما نمي توانم چيزي از آنها بخرم.
منبع : واشنگتن پست

پيشخوان
عرب نيوز
008031.jpg
روزنامه عرب نيوز خبر اول خود را به عمليات شهادت طلبانه يك مبارز فلسطيني اختصاص داد كه در جريان آن يك سرباز ارتش رژيم صهيونيستي كشته و دو فلسطيني شهيد شدند. اين عمليات در يكي از ايست هاي بازرسي رژيم صهيونيستي همزمان با تلاش پليس تشكيلات خودگردان براي آزادسازي گروگان هاي بريتانيايي انجام گرفت.اين روزنامه همچنين رانش زمين در يمن را براي موضوع عكس اول خود برگزيده است. بر اثر اين حادثه مرگبار يك روستا ويران و دست كم 36 نفر كشته شدند.
سان
008040.jpg
روزنامه سان خبر اول خود را به پذيرش نتيجه انتخابات پارلماني عراق از سوي سازمان ملل متحد اختصاص داده است. روز چهارشنبه گذشته يكي از مقامات سازمان ملل براي اولين بار طي بيانيه اي رسمي نتيجه انتخابات عراق را قابل قبول و درخواست پاره اي از گروه ها براي برگزاري مجدد انتخابات را مردود دانست.در انتخابات اخير، ائتلاف يكپارچه شيعيان عراق اكثر كرسي هاي پارلماني اين كشور را به خود اختصاص داد.
مسكو تايمز
008043.jpg
روزنامه مسكو تايمز، درخت كاج عظيم كريسمس در ميدان سرخ مسكو را براي موضوع عكس اول خود در شب سال نو برگزيده است.نكته جالب در اين ميان نهفته است كه 15 سال پس از سقوط كمونيسم در روسيه ، مسيحيان با شكوه هرچه تمام تر ميلاد پيامبر خود و سال نو مسيحي را جشن مي گيرند.اين روزنامه روسي موضوع احتمال تحويل يوگني آداموف – وزير سابق انرژي روسيه- از سوي دولت سوئيس را براي يكي ديگر از عناوين خبري خود برگزيده است.
چاينا ديلي
008028.jpg
روزنامه چايناديلي تصوير يكي از كارگران معدن در چين را براي موضوع عكس اول خود برگزيده است.در اين عكس معدنكار چيني با چهره اي كاملا درهم و افسرده به تصوير كشيده شده است.غم و اندوه اين معدنكار ناشي از انتظار است؛ انتظار براي دريافت خبرهايي از برادرزاده اش كه در معدني در استان سانكسي در شمال چين گير افتاده است. علت اصلي اين حادثه آبگرفتگي و ريزش معدن اعلام شده است. در جريان اين حادثه دو نفر كشته و 15 نفر ديگر همچنان در آوارها گير افتاده اند.

سدي از جنس خشونت
علي نصرتي- ساخت سد عظيم لاپاروتا در مكزيك و در شمال شهر توريستي آكاپولكو به درگيري هاي اجتماعي بي سابقه اي در كشور دامن زده است. به گزارش خبرنگار روزنامه فيگارو حدود 25 هزار روستايي درگير اين جدال ها هستند و برخي از آنها در مخالفت با ساخت اين سد كه چند كارشناس نيز آن را خطرناك ارزيابي كرده اند، حتي حاضرند جان خود را هم فدا كنند.
***
در جاده اي كه در ميان تپه هاي ايالت گررو، در قلب طبيعت سبز مثل ماري پرپيچ و خم به نظر مي رسد، اواخر فصل پرباران پاييز، جسد توماس كروز زامور كه گلوله اي به مغزش شليك شده بود، پيدا شد. اين اتفاق درست همزمان با روزي بود كه او 40 نفر را عليه ساخت سد پاروتا دور هم جمع كرده بود. بازسازي صحنه جنايت هيچ ترديدي در مورد دست داشتن سازندگان اين سد در مرگ او باقي نمي گذارد و نشان مي دهد كه آنها با قتل روستاييان قصد دارند مخالفان را به وحشت و نااميدي بكشانند.
توماس از فروختن زمين هايش به CFE (كميسيون فدرال برق كه يك شركت عمومي مكزيكي است) سر باز زد، چرا كه اين زمين ها قرار بود براي ساخت سدي خريداري شود كه باعث زير آب رفتن 17 هزار و 200 هكتار زمين زراعي مي شود. اين سد قرار است روي گسل پاسيفيك- خطرناك ترين گسل زلزله مكزيك- ساخته شود. از 2سال پيش،  روستاييان مخالف نتوانسته اند شب ها با آرامش به خواب بروند، چرا كه تهديد به مرگ، زنداني شدن و شكنجه رهايشان نمي كند و گناه آنها تنها اين است كه نمي خواهند همين اموال ناچيزشان زيرآب برود. اين داستان به شكل عجيبي شبيه ماجراي OCESP- سازمان روستايي و زيست محيطي گررو- است كه چندين بار به دليل دفاع از جنگل ها با قتل ها و زنداني شدن سياسي اعضايش مواجه شد. آخرين مورد مربوط به اين سازمان، به آلبرتانو پنالوسا – يكي از بانيان اين سازمان- برمي گردد كه دو فرزندش در جريان شليك مسلسل متخاصمان كشته و دو فرزند ديگرش به شدت زخمي شدند. گناه اين افراد آن بود كه به مقامات دولتي كشور اعلام كرده بودند درختان جنگل شان به طور بي رويه توسط شركت آمريكايي بويزه كسكيد قطع مي شود. مسئولان محلي كه توسط اين شركت اجير شده بودند، پس از آن به جو وحشت دامن زده و به كشتن مردم و آتش زدن خانه هايشان پرداختند. شركت هاي خصوصي و دولتي كه امروزه در آرزوي بهره برداري از منابع طبيعي مكزيك هستند، ديگر به راحتي مسئولان محلي را فاسد مي كنند.
ماركو آنتونيو سواستاگويي – سخنگوي جنبش ضدسد- آرام و قرار ندارد. دو سالي مي شود كه او مدام مخفي مي شود و همسر و دخترش نيز اجازه خروج از خانه را ندارند. او دريك گردهمايي خطاب به روستاييان دوس آرويوس گفت: همه شما زير آب مي رويد. همه روستا و تمامي زمين هاي كشاورزي تان زير آب خواهند رفت. نگاه كنيد روي نقشه آنها هستيد. CFE و شهردار دروغ مي گويند . او طرح CFE را كه به گفته خودش به ناچار و براي به دست آوردن نقشه واقعي طرح دزديده است، به همه نشان مي دهد. چند پيرزن كه اطرافش نشسته اند عصباني اند و مي گويند: ديروز شهرداري عكس اين مطلب را گفت. CFE اين مرد را هم خريده است. مي گويند 12 ميليون پزو از شهردار كاكاهوتپ گرفته است . واژه مي گويند از زماني كه CFE تلاش در متقاعد كردن مردم منطقه دارد ديگر هر روز و درهمه جا به گوش مي رسد. ديگر نشانه هاي فساد اين شركت كاملا علني شده است تا حدي كه فليكس سالگادو – شهردار آكاپولكو- در گفت وگويي مطبوعاتي اعتراف كرد: CFE به من پيشنهاد پرداخت هزينه تبليغات انتخاباتي ام را داد، البته به شرطي كه مردم را براي سدسازي متقاعد كنم .
از آنجا كه مالكيت زمين هاي اين منطقه گروهي است، CFE بايد مجمعي عمومي در هر روستا تشكيل دهد تا بتواند اراضي را خريداري كند. به همين دليل مجمع هايي كه با روستاييان قلابي تشكيل مي شوند، فراوانند. اين افراد به فروش زمين هايي كه مالكشان نيستند راي مي دهند و روز بعد در مطبوعات محلي خبر تصويب فروش اراضي با اكثريت آرا درج مي شود، اما خبرنگاران و عكاساني كه روستاييان واقعي را مي شناسند واقعيت ديگري را به تصوير مي كشند.
اكثريت و به ويژه زنان نمي توانند از طناب كشي پليس محلي عبور كنند و در راي گيري حضور يابند. عكس هاي اين خبرنگاران به سازمان عفو بين الملل رسيده و آنها كه پيش از اين از OCESP دفاع كرده بودند، حالا پرونده لاپاروتا را در دست بررسي دارند. عفو بين الملل اين كار را تخطي از حقوق بشر اعلام كرده است.
بررسي دانشمندان دانشگاه مكزيك نيز ساخت اين سد را براي محيط زيست، خطرناك عنوان كرده است. در لاپاروتا احتمال خطر بروز زلزله شديدي وجود دارد كه با آب پشت سد، اين فاجعه مي تواند به سونامي ديگري دامن زند. هر چند اين سدسازي ها موجب تامين برق
راحت تر مي شود، اما به نظر مي رسد عواقب آن به مراتب خطرناك تر باشد.

شهرهاي جهان
مديين- كلمبيا
آرش نهاوندي- مديين از سال 1826 به عنوان پايتخت انتيوكيا - يكي از مهمترين ايالات كلمبيا- انتخاب شد.جمعيت اين شهر 2/2 ميليون نفر است كه با احتساب حومه آن به 2/4 ميليون نفر مي رسد. بر همين اساس مديين پس از بوگوتا – پايتخت- وكالي، سومين شهر بزرگ كلمبيا محسوب مي شود.حومه و اطراف شهر، دره آبورا را نيز دربرمي گيرد؛ اين دره در ارتفاع يكهزار و 538 متري واقع شده و رودخانه مديين آن را قطع مي كند. شهرهاي بيو، كوپاكابانا، خيراردوتا و باربرسه در شمال دره آبورا قرار گرفته اند. درجنوب نيز شهرهاي ايتاگي، اندويگادو، سابانتا، لااستريا (ستاره) و كالداس واقع شده اند كه همه اين مراكز تجمع جمعيت، از مناطق حومه مديين محسوب مي شوند.
تاريخ
در طول تاريخ، مديين به اسامي متعددي از جمله
آبورا د لوس يامسيس، سان لورنسو د آبورا، سان لونيسو د آنا، دره سان بار تلمه و ويا د لا كاندلا و مديين خوانده شده است.نام مديين در اصل از واژه لاتين متيوم (metellium)، نام قديم شهر كوچك مديين- كه امروزه در استان باداخوس اسپانيا قرار دارد- گرفته شده است.متيوم نيز اسمي است برگرفته از نام سسيليومتيو كه در سال 75 ميلادي شهر مديين در اسپانيا را بنا كرد.پايتخت انتيوكيا نيز به افتخار پدروتوكاررو حاكم آن و رئيس وقت شوراي حكومتي مستعمرات اسپانيا، مديين نام گرفت.
مديين نيز همانند ساير مراكز تجمع جمعيت در كلمبيا تا همين اواخر شهري كوچك محسوب مي شد و تنها طي سال هاي پس از جنگ جهاني دوم تا دهه 1970 ميلادي، اين شهر به عمده ترين مركز صنعتي كلمبيا تبديل شد. از آن زمان به بعد بود كه روستاييان جوياي كار براي فرار از بحران هاي سياسي و اجتماعي به اين شهر روي آوردند. طي دهه 80 مديين به عنوان يكي از مراكز اصلي فعاليت قاچاقچيان محسوب مي شد و پابلواسكوبار - از قاچاقچيان كلمبيايي- مقر كار خود را در آن شهر قرار داده بود. حضور باند اسكوبار در شهر، افزايش خشونت ها ميان باندهاي تبهكار را درپي آورد. همين مسئله سبب شد تا به شهرت شهر لطمات زيادي وارد شود. در واقع از دهه 80 به بعد، آمار جرم و جنايت و قاچاق مواد مخدر به طرز فزاينده اي افزايش يافت.اما از سال 1993 و پس از حادثه ترور اسكوبار، خشونت ها نيز در اين شهر به طرز بي سابقه اي كاهش يافته اند. به رغم آمار بالاي بيكاري و مشكلاتي نظير ورود روستايياني كه از چنگ چريك ها گريخته اند، مديين امروز آرامش و پيشرفت را تجربه مي كند.
حمل و نقل
پروازهاي بين المللي از فرودگاه خوسه مارياكوردوا، كه درريونگرو، خارج از شهر و دره انتيوكيا واقع است، انجام مي شوند. فرودگاه بين المللي مديين براي جلوگيري از مخاطرات پرواز و ممانعت از ترافيك هوايي در خارج از شهر بنا شده است. فرودگاه ديگري به نام اولايا اررا نيز در شهر واقع شده و تنها هواپيماهاي كوچكي كه مسافت كمي را مي پيمايند از آن پرواز مي كنند.اتوبوس هاي ديزلي، تاكسي و متروپوليتن ترن (مترو مديين) نيز به عنوان اصلي ترين وسايل حمل و نقل عمومي مديين وظيفه جابه جايي مسافران را به عهده دارند.متروي مديين داراي دو خط است. يكي از اين خطوط از شمال به جنوب شهر كشيده شده و ديگري از مركز به غرب شهر ترسيم شده است.سيستم خودروهاي برقي – كه با كابل فشار قوي فعاليت مي كند - نيز وظيفه جابه جايي مسافران از شهرك هاي حاشيه نشين تا شمال غربي مديين را بر عهده دارد. آخرين ايستگاه خودروهاي برقي در نزديكي اولين ايستگاه مترو شهر قرار دارد. مديين از نظر سيستم حمل و نقل، بسيار پيشرفته است و تنها شهر كلمبيايي است كه از چنين سرويس دهي عمومي برخوردار است.به رغم فعاليت چنين سيستم حمل ونقل عمومي متنوعي در سطح شهر، بحران ترافيك در مديين بيداد مي كند. افزايش بيش از حد تعداد تاكسي ها – بالاتر از ميزان خدمات دهي شهري- و آلودگي ناشي از سوخت ديزل در اتوبوس ها از عوامل تشديدكننده بحران هاي شهري در مديين محسوب مي شوند. بحران آلودگي و ترافيك را بيش از همه جا مي توان در مركز و بخش جنوبي شهر، موسوم به ال پوبلادو - در فارسي (آباد)- احساس كرد.اين وضعيت در حالي بر شهر حاكم است كه ديگر فضايي براي ساخت بزرگراه هاي بيشتر جهت برطرف كردن معضلات دوگانه ترافيك و آلودگي هوا باقي نمانده است.
مناطق ديدني
مديين نيز مانند ساير شهرها و مناطق بزرگ و تاريخي جهان داراي نقاط ديدني بسياري است.پوئبليتوپايسا دهكده اي است بازسازي شده از روي الگوي دهات واقع در ايالت انتيوكيا. پوئبليتوبايسا در ارتفاعات سرو نوتيبرا قرار دارد و منطقه اي است كه از آنجا، هم مي توان شهر را به خوبي نظاره گر بود و هم آب و هوايي تازه كرد.اين منطقه بسيار نزديك به ايستگاه مترو است و مي توان پس از خروج از قطار زيرزميني پياده تا آن مكان طي طريق كرد.
موزه انتيوكيا : در اين موزه آثار هنري معاصر به نمايش درآمده اند. آثار بوترو نيز از جمله آثاري است كه در اين موزه در معرض ديد علاقه مندان قرار دارد.
محله پرادو: از جمله محلات قديمي شهر است كه منازل قديمي و زيبا در آن واقع شده اند. اين محله در مركز شهر قرار دارد و بازديد از اكثر منازل آن براي عموم آزاد است.
پارك بوستون: منطقه اي بسيار جذاب و ديدني است كه در آن نمايش هاي خياباني به اجرا درمي آيند.
پارك سوئنيوس: در نزديكي دانشگاه انتيوكيا قرار دارد. اين پارك با الهام از الگوي باغ هاي عصر پيش از كشف قاره آمريكا توسط اسپانيايي ها احداث شده است. اين پارك در واقع محل بسيار مناسبي براي انجام تحقيقات علمي روي گياهان است.
پاك لوسس : در مركز شهر واقع شده و در نزديكي اين پارك ساختمان هاي زيبايي متعلق به دهه 20 ميلادي قرار دارند. كتابخانه EPM نيز در اين پارك واقع شده است. سال ها پيش بخشي از اين مكان تفريحي براي قاچاق مواد مخدر استفاده مي شد كه خوشبختانه با از ميان رفتن باندهاي عمده قاچاق در مديين اين ناحيه نيز پاكسازي شده است.

جهانشهر
آرمانشهر
ايرانشهر
دخل و خرج
در شهر
سفر و طبيعت
طهرانشهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |