پنجشنبه ۱۵ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۹۳
داستان خود سوزي يك كارگر ميان برج هاي پايتخت
مردي در آتش
008358.jpg
عكس:گلناز بهشتي
محمد باريكاني
امام قلي صبح شنبه به روزنامه نگار ميز روبه رويي من گفت كه آن روز دست به چه كاري مي زند و از او خواسته بود كه براي پوشش ماجرا خود را به محل حادثه برساند. روزنامه نگار ميز روبه رويي خواسته بود كه از پشت گوشي تلفن او را منصرف كند ولي هيچ فايده اي نداشت. مرد 40ساله متولد عجب شير پس از آن به يك پمپ بنزين رفت تا ظرف پلاستيكي 4ليتري را از سوخت مايعي پر كند كه نمايندگان مجلس و دولت ايران درصدد جيره بندي آن به منظور جلوگيري از به هدر رفتن سوخت و سالم سازي هوا برآمد ه اند.
چند روزي مي شدكه ميهمان خواهرش در يكي از شهرستان هاي اطراف تهران بود ، از منزل كه خارج شد، تصميمش را گرفت . به همين خاطر هم بود كه پس از رسيدن به ميدان اصلي شهر(شريان اتصال به پايتخت) نخستين چيزي كه به ذهنش رسيد انداختن چند سكه فلزي در يك دستگاه تلفن عمومي بود تا ازطريق رسانه ها خانواده اش را مطلع سازد.
در اين سه سالي كه به تهران آمده بود، اين 45روز آخر برايش به سختي گذشت. همسر و دختر 12ساله اش به همراه پسر۵ساله اش دو ماه مي شد كه براي او پيغام فرستاده بودند تا پولي براي خانه بفرستد و امام قلي چيزي نداشت كه براي خانواده اش در عجب شير بفرستد. در اين 45 روزي كه امام قلي و هفت كارگري كه به شركت تعهد كردند تا دو طبقه از يك برج مرتفع در تهران را با بستن ديوارها و سقف كاذب يا پارتيشن بندي واحدها تحويل دهند تا روزي كه او از يك تلفن عمومي در ميدان آزادي تهران رسانه ها را در جريان گذاشت، تنها 30هزارتومان پول گرفته بود. امام قلي اين موضوع را از پشت شيشه اتاق بيمارستان در حالي كه به سختي لب هايش را بالا و پايين مي كرد به من گفت.
امام قلي به من گفت كه براي رفتن يكي از كارگرهايش به شهرستان مجبور شده است كه تنها دستگاه پخش صوتي CD را كه خودش صاحب آن بوده، از اتاق نيمه كاره اي كه مسئولان شركت در برج تهران براي اقامتشان در نظر گرفته بودند تا او و كارگرانش آنجا اقامت كنند بيرون آورد و به پسر جوان بدهد تا پس از فروش آن، بليت بازگشت به شهرستان را تهيه كند.
امام قلي به محوطه ساختمان هاي ... در تهران كه رسيد كاغذ نوشته اي را كه روي آن نوشته بود كيست مرا ياري كند؟ در اينجا كار كردم و حقم را شركت نمي دهد . در دست گرفت و ظرف 4ليتري بنزين را روي بدنش ريخت و تهديد كرد كه اگر پولش را ندهند خود را به آتش مي كشد. از پشت شيشه اتاقي در زيرزمين يك بيمارستان به من گفت: فكرم فقط همين بود كه پولم را بگيرم چون زن و بچه ام دو ماه بود كه پول مي خواستند و من نمي توانستم براي آنها پول بفرستم؛ تنها راه همين بود. بنزين را روي خودم ريختم و نوشته اي را كه با خودم برده بودم در دستم گرفتم. گفتم بذار ببينم اين بار پولم را مي دهند يا نه ولي آنها به پليس زنگ زدند و پيش خودم گفتم اگر پليس برسد جلو من را خواهد گرفت. پيش از اينكه پليس برسد كبريت را كشيدم و خودم را آتش زدم .
اينطور بود كه مرد 40ساله خودش را به آتش كشيد. چند نفر خواستند تا او را با كاپشن هايشان خاموش كنند. بعضي ها موكت آوردند تا نگذارند امام قلي بسوزد. سرانجام يكي- دو نفر با يك كپسول آتش نشاني آمدند و اندام شعله ور مرد را خاموش كردند.
اينها همه اتفاقات روز شنبه بود. نويسندگان صفحه حوادث به درخواست روزنامه  نگار ميز روبه رويي با پليس تماس گرفتند و پليس به آنها گفت كه يك مورد خودسوزي در ساختمان ... تهران وجود داشته است؛ مردي 40ساله كه خودش را به آتش كشيده.60 درصد سوختگي و سپس مرگ. خبر به گوش روزنامه نگار ميز روبه رويي كه رسيد دستانش را روي سرش گذاشت و به من گفت واي محمد يارو خودشو به آتش كشيد... مرد . روزنامه نگار ميز روبه رويي، آن روز ديگر با كسي حرف نزد و از پشت پنجره با ابروهاي درهم به دوردست خيره شد؛ سيگاري آتش زد و بعد رفت.
پليس خبر اشتباه داده بود چون فرداي آن روز كه صفحه حوادث گفته هاي پليس را به صورت خبر به چاپ رساند، مقام مسئولي كه اخبار اشتباه داده بود تماس گرفت و گفت كه مرد، زنده مانده است و در بيمارستان شهيد مطهري بستري است.
درست بود ، امام قلي شانس زنده ماندن را داشت چون پزشكي كه فكر مي كرد من همراه او هستم برگه سفيدي به من داد كه روي آن نوشته بود امام قلي، 40ساله، داراي 25درصد سوختگي، به همراه سوختگي استنشاقي اين كاغذ سفيدي بود كه مي بايست بابت حق المشاوره ، آن چيزي كه پزشك به من گفت مبلغ 10هزارتومان به حساب مددكاري بيمارستان پرداخت شود . پس از چند دقيقه برگه را به يك زن جوان كه با روپوش سفيد كنارمان ايستاد نشان دادم وگفتم پليس 60 درصد سوختگي اعلام كرده است ولي اينجا
25 درصد نوشته شده، كدامش درست است؟ زن كاغذ را از دست من كشيد و روي تخت سپيد كنار راهرو قرار داد. خودكارش را برداشت وگفت پزشكش 35درصد تعيين كرده است و اين طور شد كه روي آن برگه حق المشاوره يك دندانه به دو اضافه شد.
***
گفت وگو از پشت شيشه يك اتاق در زيرزمين يك بيمارستان، به خصوص وقتي كه مجبور باشي به حياط خلوت بيمارستان بروي با مردي كه سر تا پايش را سوزانده و لب هايش به سختي بالا و پايين مي رود، كار چندان آساني نيست.
از پشت همان شيشه با حالتي از پانتوميم با پرستار صحبت مي كنم و او هم همان طور به من مي فهماند كه بايد صبر كنم تا چند دقيقه بعد سرم هايش را باز كند و مرد را پشت شيشه اي داخل راهرو بياورد، پنجره كشويي را باز كند تا راحت تر به گفت وگو بپردازيم.
بدن مرد كاملا با باندهاي قهوه اي رنگ باندپيچي شده است. اين شامل نوك پا تا فرق سر است، صورتش پوسته پوسته شده، لب هايش باد كرده اند ولي چشم هاي قهوه اي اش درشت و خيره كننده مانده اند.
مي پرسم: مرد! چرا خودت رو به اين روز انداختي؟ . در حالي كه مجبور به ايستادن است و گاهي از درد خودش را كمي خم و راست مي كند سرش را بالا مي آورد و مي گويد: مجبور بودم. وقتي آدم دستش به جايي بند نباشد مجبور است اين كار را بكند .
مي گويم مي توانستي شكايت قضائي كني تا اينكه خودت را به آتش بكشي. شكايت قضائي 3 ماه طول مي كشد تازه آنجا هم بايد پول خرج كني، آنجا هم پول مي خواهد و من حتي پولي ندارم كه بخواهم براي زن و بچه ام بفرستم چطور مي توانم پولي براي تنظيم شكايت و... بپردازم .سرش را روي دست هايش مي گذارد و كمي فكر مي كند، بلافاصله مي پرسم فكرش رو بكن به خاطر يك ماه و نيم خودت را آتش زدي، مي فهمي يعني چي؟ پشيمان نيستي حالا؟
سرش را بالا مي آورد، چشم هاي قهوه اي را مستقيم به چشم هايم مي دوزد. ابروهايش را بالا مي اندازد و با قاطعيت مي گويد: نه، اگر پولم را نگيرم باز هم همين كار را مي كنم، آبرويم رفته است. ديگر هيچ كس به من كار نمي دهد. حيثيتم رفته، پس اگر پول مرا ندهند بازهم اين كار را خواهم كرد و اين بار درست و حسابي كار را تمام مي كنم .
امام قلي مي گويد در اين 45 روزي كه براي شركت كار كرده است تنها 30 هزار تومان دريافت كرده، پولي كه حتي هزينه خوراك شخصي اش را هم به زور داده است. احساس مي كنم دردهاي ناشي از سوختگي امانش را بريده اند، كمي روي دوپايش چپ و راست مي شود. مي پرسم، فكر مي كني چي باعث مي شه كه يك انسان به جايي مي رسه كه سخت ترين و آخرين راه را انتخاب كنه و خودش رو نابود كنه؟
با همان نگاه كاملا روستايي مي گويد: ايراد از همين پشت ميز نشستن هاست. آقاي مدير عامل مي گه من پولدارم، سواد هم دارم، بچه شهرستان هم نيستم. آقاي مديرعامل مي گه خيلي راحت يه زيرميزي مي دهم و شما را مي اندازم بيرون. آقاي مديرعامل مي گه چون پدرش مرد با نفوذيه نمي تونيم ازش حقمان را بگيريم.و من مجبور شدم چون چاره اي نداشتم، البته شكايت قضائي بهترين راه است، ولي چون رسيدگي به شكايت ها چند ماه طول مي كشد و من هم نمي توانستم اين مدت را تحمل كنم، خودسوزي كردم .
مي پرسم مرد، آخه چرا؟ مگه تحمل اين مدت چقدر سخته؟
دوباره به چشم هايم خيره مي شود، كمي اخم مي كند و جدي تر از قبل مي گويد: زن و بچه ام گرسنه اند، مي تواني اين را بفهمي، آنها گرسنه اند. دو ماه است كه از من تقاضاي پول كرده اند و من نتوانسته ام پولي برايشان بفرستم. اگر آنها كه در شركت نشسته اند پول من را همان اول پرداخت مي كردند من ديوانه نبودم كه براي گرفتن حقم خودم را به آتش بكشم .
خب، حالا با اين وضعيت مي خواهي چيكار كني؟ مي گويد: منتظر مي شوم ببينم كه مديران شركت چه تصميمي مي گيرند، اگر ببينم ترتيب اثري نداده اند، بازهم خودم را آتش مي زنم .امام قلي از مديران شركت مي خواهد كه اين موضوع را پايان دهند، قاطعانه به من مي گويد: از آنها خواهش مي كنم كه اين قضيه را تمام كنند حق مرا بدهند تا اين موضوع تمام شود. اگر اين كار را نكنند من بار ديگر خودسوزي مي كنم و اين بار بدجوري اين كار را خواهم كرد .كارگر جواني كه با امام قلي كار مي كرد به من گفت: نزديك به يكهزار متر براي شركت كار كرديم، ولي آنها پول امام قلي را نمي دادند و او از اين موضوع عصباني بود، چون نمي توانست حق كارگرها را هم بدهد، حتي خرج خورد و خوراك ما را هم نمي توانست تامين كند. يادم هست كه سه روز تنها با نان خالي گرسنگي مان را برطرف كرديم .پسر جوان گفت كه امام قلي چندين بار نسبت به اين موضوع به مقامات شركت اعتراض كرده بود و مسئولان شركت به جاي توجه به اعتراض هاي او، حكم تخليه منزلي را كه در محل كار به آنها داده بودند صادر كردند.
***
مردي كه از عجب شير آمده است پس از سه سال اقامت در تهران، خودش را به آتش كشيده، چون خود را ناتوان از گرفتن حقوق قانوني اش يافته است.
كاركنان شركت به من مي گويند كه بر اساس سند و مدرك صحبت مي كنند. مي گويند مردي كه پس از 45 روز تنها 30 هزار تومان دريافت كرده است از نظر شركت همين الان هم بدهكار است . آنها اين ادعا را دارند كه مثلا يكي از كارگرهاي امام قلي مورد اخلاقي داشته است. مي پرسيم چه موردي؟ مي گويند: مثل اينكه مواد مخدر مصرف مي كرده . مي گويند كه امام قلي را نزديك به 10 روز پيش از شركت اخراج كرده اند. آنها مي گويند از نظر شركت امام قلي و كارگرانش هيچ واحدي را به آنها تحويل نداده اند و كارگران مي گويند بيش از يكهزار متر براي پروژه شركت كار كرده اند. ديوار كاذب كشيده اند، پارتيشن بندي كرده اند و سقف زده اند.
با اين وجود مردي كه از پشت يك گوشي تلفن با من صحبت كرد، صحبت از حقوق كارگران كه شد سعي كرد موضوع را به سمت مسائل اخلاقي بكشاند بدون آنكه مصداق واقعي بيان كند و بدون آنكه مطمئن باشد كدام يك از كارگران مسئله اخلاقي داشته است. مردي خود را به آتش كشيده است به خاطر ملزم نبودن كارفرما به پرداخت به موقع حقوق و دستمزد. مردي خود را به آتش كشيده است، چون مي گويد خانواده اش دو ماه است كه از او طلب پول كرده اند، ولي مقامات شركت از پرداخت حقوقش
سرباز زده اند. مرد شعله ور حالا در پوشش قهوه اي رنگي كه از نوك پا تا فرق سرش را پوشانده است از پشت شيشه اتاقي نه چندان تميز در زيرزمين يك بيمارستان دولتي در تهران به نقطه اي خيره شده است؛ پر از سرخوردگي و ياس. شايد به نوشته اي كه پيش از خودسوزي اش در دست گرفته بود مي انديشد،اينكه آيا واقعا كسي هست تا او را ياري كند؟

نياز جوانان به هيجان
008346.jpg
يوسف بهمن آبادي- روز يكشنبه قسمت اول مصاحبه با دكتر شيوا دولت آبادي در مورد ويژگي ها و تحولات دوران بلوغ را خوانديد و امروز ادامه همان مطلب در پي مي آيد.
در برابر اين تغيير و تحولات چه پيشنهاداتي ارائه مي كنيد؟
بچه ها نياز دارند كه هيجان را آموزش ببينند؛ يعني اينكه به هيجاناتشان آگاه شوند؛ يعني نه فقط همان پندارهايي كه دارند، بلكه همراه با آن بايد بدانند چه هيجاناتي را فعال كنند. براي اين منظور ما اصطلاح خودپايشي را به كار مي بريم؛ به اين معنا كه آدم خودش بر خودش نظارت كند و اينكه ببيند كجاها، احساساتش به جوش مي آيند، رفتارش كجا معقول است و كجا نيست. اين مسائل را والدين مي توانند از فرزندان خود بخواهند.
در اينجا يكسري رهنمودهايي داريم، بچه به خودش دستور دهد و حواسش باشد كجا دارد خودش را منفي ارزيابي مي كند، كجا دارد يك جانبه ديگران را ارزيابي مي كند؛ يعني با يك حكم هايي به نوعي خود را به رفتار خود آگاه كند و جاهايي هم خود را تقويت كند. اين خودتقويتي مي تواند از طريق يك چيزهايي نمادين مثل اينكه يك جدول داشته باشد يا دفترچه اي داشته باشد براي اينكه خود را بسنجد و يادداشت كند (مثلا امروز توانستم به جاي اينكه عصباني شوم با دوستم صحبت كنم).
ارزيابي شما از رابطه عاشقي دوران نوجواني و مشكلاتي كه از پس شكست اين رابطه ها حاصل مي شود چيست؟
ما يك نگاهي داريم به مسئله مقاومت و آن اين است كه اگر ما از قبل آمادگي داشته باشيم كه چنانچه استرسي بر ما وارد خواهد آمد، آماده هستيم براي مقابله. ما متاسفانه به خاطر ماهيت خيلي شديد و غليظ عشق هايي كه در آغاز دوران جواني و با پايان دوران نوجواني حاصل مي شوند، خيلي دورتر از واقعيت روي اين عشق سرمايه گذاري عاطفي مي كنيم؛ يعني به خاطر نياز شديدي كه به دوست داشتن و دوست داشته شدن داريم با يك نوع نگاه آرمانگرايانه به طرف مقابل خود نگاه مي كنيم. خود اين انتظار غيرمعقول (مبالغه آميز) رابطه را زير فشار
قرار مي دهد؛ يعني رابطه ديگر آزاد، رها و خلاق نيست، بلكه زير فشار اين انتظار است؛ انتظاري كه قرار است تمام آرزوها و تمام آرمان هاي ما را برقرار كند و خود اين انتظار را آسيب پذير مي كند.
بنابراين ما آماده مي شويم كه با كوچك ترين ناملايماتي كه حتي به صورت طبيعي از اختلاف نظر، اختلاف سليقه و اختلاف خلق ايجاد مي شود، ناگهان تمام آن ساختار آرماني خيالي تصور شده در ما فرو مي ريزد.
در سخنانتان به شعور اجتماعي جنسيتي اشاره كرديد. به نظر شما نمي توان بين اين مفهوم و روابط عاشقانه موفق، رابطه اي همسويه برقرار كرد؟
ما در طول زندگي مان، مهارت هاي اجتماعي كسب مي كنيم. اين مهارت هاي اجتماعي از سلام و عليك كردن و آداب معاشرت ساده در ارتباط با ديگران شروع مي شوند و تغذيه مي كنند تا اينكه مي رسند به زماني كه مسئله برقراري رابطه بين دو جنس، ازدواج، زناشويي و... همه اينها به عنوان زبان مهارت آموزشي پيش زمينه دارند.
اگر ما مشاهده گرهاي خوبي باشيم، مي توانيم از ازدواج هاي موفق، شعور اجتماعي بين دو جنس را ببينيم، اينكه چطور با هم كنار مي آيند، چطور مسائل خود را حل مي كنند، دنياي متفاوت مردانه و زنانه توسط هر دو طرف فهميده شود، احترام متقابل وجود داشته باشد، معناي با هم بودن دو جنس در جوار يكديگر فهميده شود و آگاهانه به كار برده شود. اينجاست كه ما با شعور اجتماعي جنسيتي طرف هستيم.

كوتاه
پزشكان بي اعتماد مريض هاي نامطمئن
شهره مهرنامي- آيا شده خدايي ناكرده بيمار شويد و براي اينكه سلامت خود را دوباره بازيابيد به پزشك هاي مختلف رجوع كرده و با نسخه هاي رنگارنگ آنها از سالم شدن خود نااميد شويد.
از همه بدتر وقتي است كه هر چه از ماجرا مي گذرد احتمالا بيماري حادتر هم مي شود و انسان خود را مستاصل تر از هميشه حس مي كند. اين را گفتم تا يك بار ديگر داستان پزشكان شهرمان را برايتان تعريف كنم و اينكه پزشكان به هم اعتماد ندارند و مريض ها به هيچ كدام.
شش ماه پيش يعني درست در مرداد ماه سال 84 اين بنده حقير به بيماري گوارشي مبتلا شدم، درست زماني كه بحث بيماري وبا در كشور داغ شده بود و هر حالتي در مريض، ترس بروز بيماري وبا را در فرد افزايش مي داد.
از آنجايي كه پزشكان عمومي نتوانستند دردي را دوا كنند و من هم صاحب دفترچه بيمه خدمات درماني بودم به يكي از بيمارستان هاي تخصصي تهران مراجعه كردم كه متاسفانه با وجود حال بدي كه داشتم اجازه ندادند تا يك دكتر متخصص مرا معاينه كند و گفتند براي ديدن پزشكان متخصص بايد صبح زود از ساعت فلان تا ساعت فلان با تلفن بيمارستان تماس بگيريد تا براي ماه آينده وقتي براي شما صادر شود و مرا در بخش اورژانس بيمارستان بستري كردند و چون من به دليل بيماري مدت ها بود كه نمي توانستم غذا بخورم، دو روز تمام با سرم هاي رنگارنگ از من پذيرايي كردند. دو روز بعد وقتي اول هفته شد با رضايت خودم از بيمارستان بيرون آمدم و در نزديكي منزل با ديدن اولين تابلو دكتر متخصص گوارش، خود را به درون مطب پرتاب كردم.
خانم دكتر كه روي تابلو نوشته بود فوق تخصص گوارش و آندوسكوپي به من گفت: تا آندوسكوپي نشوم، نمي تواند هيچ نظري در مورد بيماري من بدهد؛ از اين رو فرداي آن روز در يكي از بيمارستان هاي ارتش مورد آندوسكوپي قرار گرفتم و خانم دكتر داروهايي به من داد و من در عرض چند روز سلامتي خود را بازيافتم .
خانم دكتر موردنظر به من گفت كه بايد تحت  نظر باشم و بهتر است تا به معالجه خود ادامه دهم.
بعد از يك ماه پزشكي كه مرا معالجه كره بود به خارج از كشور سفر كرد كه در قبل از سفر آدرس پزشك ديگري را داد و گفت كه پرونده من نزد آقاي دكتر س است و بايد پيش ايشان بروم.
من به پزشك موردنظر مراجعه نكردم و 5 ماه بعد بيماري دوباره علائم خود را بروز داد. با دكتر موردنظر تماس گرفتم و براي يك هفته بعد به من وقت ملاقات داد، ولي آنقدر حالم خراب بود كه مجبور شدم باز به اولين پزشك متخصص گوارش كه در راه مي بينم مراجعه كنم.
پزشك بعد از معاينه، دارويي را تجويز كرد كه پزشك داروساز داروخانه گفت: اين دارو براي عفونت كليه تجويز مي شود و خوردن آن براي اين بيماري مضر است . يك هفته به دليل درد و بيماري، خانه نشين شدم تاوقت ملاقات دكتر پيشنهادي سر برسد.
دكتر س وقتي مرا ديد و گفتم كه من بيمار خانم دكتر... هستم كه پرونده مرا نزد شما فرستاده، با اخم سر من فرياد كشيد كه شما به چه حقي پيش آن دكتر رفته ايد، اين خانم پزشك متخصص كودكان است و هيچ تخصصي در زمينه گوارش ندارد. وقتي گفتم كه اين عنوان روي تابلو و مهر ايشان وجود دارد، گفت: خانم، نظارت نيست. من هم بايد بروم كودك و نوزاد معاينه كنم .
دكتر س كه خود را خيلي متخصص مي دانست گفت تا كلونوسكوپي انجام نشود نمي تواند هيچ نظري بدهد و در اصل من نبايد آندوسكوپي مي شدم، اما از آنجا كه بدن ضعيفي داشتم، نخواستم كه كولونوسكوپي شوم و پزشك متخصص گفت كه آزمايش مدفوع و خون را حتما بايد بدهم.
به بيمارستان رفتم و آزمايش دادم،دكتر س - متخصص- بعد از ديدن جواب آزمايش دارويي را تجويز كرد و گفت كه من دچار زخم روده شده ام كه احتمال اين كمتر است و سرطان مي تواند احتمال قوي آن باشد كه بايد حتما مورد كولونوسكوپي
قرار بگيرم تا مشخص شود.
من هم به بيمارستان رفتم تا وقت كولونوسكوپي بگيرم و دارو را مصرف كردم؛ از لحظه مصرف دارو آنقدر حالم بد شد كه احساس كردم لحظه مرگم نزديك است. به دكتر س - متخصص- زنگ زدم. او گفت من فراموش كرده بودم كه بيماري شما چه بوده و اين دارو براي شما حكم سم دارد و بايد آن را قطع كنيد.
آن شب تا صبح مادرم در كنار بسترم نشسته بود. فردا صبح به درمانگاه يكي از بيمارستان هاي قديمي تهران تلفن كردم و با معرفي خود كه از اقوام يكي از پرستاران آن بيمارستان هستم، از منشي خواستم تا پزشك خوبي را به من معرفي كند. خانم منشي به من گفت كه خود را زودتر به بيمارستان برسانم تا دكتر نرفته باشد.
آقاي دكتر پير و مهربان تنها با ديدن جواب آزمايش و معاينه گفت كه هيچ كدام از اين احتمالاتي كه دكترهاي قبلي داده اند درست نبوده و من حتي نياز به كولونوسكوپي هم ندارم و با يك دارو در عرض 2 ساعت بيماري شش ماهه من تمام شد.
آقاي دكتر پير و مهربان بر عكس دكتر متخصص به من گفت كه وقتي پيش يك پزشك مي روم و تحت معالجه آن دكتر هستم نبايد به پزشك ديگري مراجعه كنم كه حتما اين را به خاطر تجربه خود در حرفه پزشكي و حفظ هم صنفان خود به من گفت.
من هم در جواب، داستان را برايش تعريف كردم و گفتم، آقاي دكتر چرا پزشكان همديگر را قبول ندارند و مريض هيچكدام شان را!

نگاه
بيماري فرد يا جامعه
سهراب نيكخواه- وقتي تنگناها زياد مي شوند اولين راهي كه به ذهن آدم ها مي رسد، فرار است؛ فرار از موضوع، فرار از آدم ها و... خودكشي هم فرار است. فرار از زندگي؛ زندگي كه ديگر نمي تواني تحملش كني، اگر با همسرت به توافق نرسي به طلاق فكر مي كني، اگر از كارت راضي نباشي استعفا مي دهي، اگر با دوستت به مشكل بربخوري قهر مي كني و خودكشي هم راهي است مانند اينها، البته با مقداري تفاوت؛ تفاوت هايي كه از نگاه برخي برجسته است و از ديد گروهي ديگر كوچك.
از نگاه ديني خودكشي حرام است. آدم ها حق ندارند اين چنين خود را به كشتن دهند و طبيعتا فعلي كه حرام است عقوبت اخروي خواهد داشت.
به اين مسئله جدا از نگاه ديني از زاويه ديگري نيز مي توان نگاه كرد. از اين زاويه جديد، آدمي كه خودكشي مي كند به خود آزار مي رساند و كسي كه به خود آزار مي رساند حتما دچار اختلالات رواني است. لزومي ندارد يك آدم آنقدر مشكل رواني داشته باشد كه ديگران به او بگويند ديوانه، تا ما به اين نتيجه برسيم كه همه چيز به خوبي نمي گذرد. مي توان ديوانه نبود و مشكلات رواني نيز داشت. انساني كه به خود آسيب مي رساند فرقي نمي كند بر اثر اين آسيب بميرد يا نه- بايد مورد توجه
قرار گيرد و درمان شود. در اين نوع نگاه كسي كه خودكشي مي كند يا به اختيار، تن به اعتياد يا فحشا مي سپارد، يك بيمار رواني است كه بايد طي يك پروسه احتمالا طولاني مدت درمان شود.
گزارشي كه امروز در صفحه جامعه مي خوانيد داستان مردي است كه خودكشي را تنها راه دانسته، البته موضوع او با بحث فوق اندكي متفاوت است. بخشي از عللي كه اين مرد را به خودكشي واداشته به ميزان زيادي رسيدن به آخر خط است و بخشي نيز مربوط به نشان دادن اعتراض است، البته اين اعتراض هم آخرين راه ممكن است. دركنار اينكه بايد به درمان اين مرد پرداخت، بايد ديد كه چرا يك نفر آخرين راه ممكن را براي نشان دادن اعتراضش انتخاب مي كند.
چه اتفاقي رخ داده است كه مردي از تمام راه هاي موجود، نااميد مي شود و تصميم مي گيرد خود را فنا كند، بلكه صدايش به كسي برسد.
هر انساني هنگامي كه مرگ درست در مقابلش قرار گيرد، آنقدر جان خود را دوست دارد كه به راحتي نبودن را نپذيرد. پس چرا يك نفر حاضر مي شود جان عزيزش را از دست بدهد؟ اين سؤالي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت يا جواب هاي نامربوط به آن داد.

يادداشت
شركت هايي كه بايد فعال تر شود
آرش اقبالي- سالانه يك ميليارد دلار در ايران هزينه خريد تجهيزات پزشكي از كشورهاي ديگر مي شود.
در تمام دنيا شركت هاي توليدكننده تجهيزات پزشكي نمايندگي دارند و شركت مادر يا شركت اصلي نمايندگي تهيه و توزيع محصولات خود را در ساير كشورها واگذار مي كند.
آنچه كه در كشور ما منجر به بروز مشكلاتي در عملكرد و فعاليت شركت هاي تجهيزات پزشكي شده، حضورتنها يك نماينده شركت خارجي در سطح كشور است، حال آنكه اگر قرار باشد در اين عرصه فضاي رقابتي سالمي حاكم شود، ضروري است نمايندگي هاي شركت هاي خارجي در كشورهاي مختلف در كشور ما نيز همانند ساير كشورها كالاهاي خود را عرضه كنند.
در همين حال دليل عمده نارسايي هاي موجود در عرصه تامين و توزيع تجهيزات پزشكي، نبود نظارت كافي و مستمر بر عملكرد اين قبيل شركت هاي خصوصي و انحصاري است.
در حال حاضر كنترلي روي فعاليت اين قبيل شركت هاي انحصاري تهيه و توزيع كننده تجهيزات پزشكي در كشورمان وجود ندارد و اين وظيفه دولت و وزارت بازرگاني است كه علاوه بر تامين تجهيزات مورد نياز بيماران، بر فعاليت اين شركت ها نيز نظارت و كنترل جدي داشته باشند.
دولت همه ساله رديفي را براي جبران تفاوت قيمت ارز در خريد تجهيزات پزشكي و دارو در اختيار وزارت بهداشت قرار مي دهد. از اين رو وظيفه دولت و وزارت بهداشت است كه علاوه بر تامين اين اقلام، قيمت آن را نيز كنترل كنند.
در اين مورد بايد گفت كه اگر چه وزارت بهداشت، مسئول تنظيم و كنترل و نظارت بر قيمت ها نيست و مانند ساير دستگاه ها تابع تصميمات سازمان مديريت و برنامه ريزي است، اما به اعتقاد كارشناسان، نقش وزارت بهداشت در توجيه جايگاه بخش تجهيزات پزشكي، بيان نيازها و ضرورت ها و تعيين اولويت ها و در نهايت روشن ساختن ذهن برنامه ريزان كشور، جايگاهي تعيين كننده و منحصر به فرد است.از سويي ديگر شايد اصلي ترين مشكل بخش تجهيزات پزشكي در كشورما وجود نگرش مصرفي به آن از ديد سياستگذاران و برنامه ريزان است.
اين ديدگاه در طول سال هاي گذشته باعث شده است هيچ گاه تجهيزات پزشكي از سهم واقعي خود در بودجه سلامت براي تامين حداقل استانداردهاي تجهيزات پزشكي در مراكز درماني بهره مند نباشد.اين درحالي است كه هرگونه سرمايه گذاري در امر توسعه و گسترش تجهيزات پزشكي، يكي از پربازده ترين اقدامات اقتصادي در بخش سلامت است.از آنجا كه استفاده از تجهيزات مدرن پزشكي، قدرت تشخيص را افزايش مي دهد، به نوعي صرفه جويي در هزينه هاي درماني است، چرا كه از تشديد يا بروز بيماري ها با استفاده از اين وسايل و تجهيزات پزشكي مي توان جلوگيري كرد.
در مجموع بايد با كنار هم قرار دادن توليدات داخلي تجهيزات پزشكي و تجهيزات مشابه خارجي، فاصله هاي موجود با استانداردهاي جهاني را كاهش داد.
اين در شرايطي است كه بايد بين صاحبان توليد،  صنايع،  تجار و صادركنندگان تجهيزات پزشكي با عرضه كنندگان آن كه پزشكان هستند، تبادل اطلاعات صورت گيرد.
با كاهش فاصله هاي موجود در عرصه تجهيزات پزشكي بايد از توسعه صادرات بهره مند شده و جايگاه بهتري در صدور محصولات پزشكي پيدا كنيم.

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |