عكس ها: ساغر اميرعظيمي
ليلي نيكونظر
اينجا تهران است، لابراتوار فيلمساز ساعت 15، 18-17 روز مانده به بيست و چهارمين جشنواره فيلم فجر.
نامش ناصر انصاري است. يك روپوش سفيد پوشيده و ريش بلند سپيدي دارد. عكاسمان مي گويد: چهره اش براي عكاسي جان مي دهد و تيليك تيليك از او عكس مي اندازد. پيشنهاد مي دهم ببرش در پيچ اين راه پله ها چند حلقه فيلم به دستش بده، اين راه پله پيچيده كه طبقه اول و دوم لابراتوار فيلمساز را به هم مربوط مي كند، تصوير شده عمري است كه اين آدم ها در اين كار گذاشته اند. نزديك به 37 سال است كه در اين حرفه است. كارش تدوين است و تخصص اصلي اش تروكاژ ؛ به معناي حقه هاي سينمايي يا جلوه هاي ويژه.
در حال حاضر مدير فني لابراتوار فيلمساز است و به اتاق هاي مختلف راهنمايي مان مي كند؛ به اتاق هاي بعضا تاريكي كه وقتي در را باز مي كني و پرده سياه رنگي را از جلو آن كنار مي زني، كسي يا كساني را به مشاهده مي نشيني با موهاي سفيد كه جلو مانيتورها نشسته اند يا پشت دستگاه هايي قرار دارند و همه به شدت موقر و محترمند و آنقدر به احتراممان مي ايستند و آنقدر با حوصله و نجابت برايمان مرحله به مرحله كارشان را توضيح مي دهند (و با چه عشقي راجع به جزئيات حرف مي زنند، چه علاقه عجيب و باورنكردني اي) كه معذب و خجالت زده مي شويم. روز قبل مهدي كرم پور فيلمساز و كارگردان فيلم چه كسي امير را كشت به من و دوست ديگري كه قرار بود اين سوژه ها را پيگيري كنيم، يادآوري مي كند كه اگر به آنجاها سر زديد به چهره اين آدم ها دقت كنيد، شايد ديگر جايگزيني نداشته باشند، آدم هاي معدودي هستند كه عاشق اين كار هستند و عمرشان را سر اين حرفه گذاشته اند و معلوم نيست چه كساني قرار است بعد از اينها جايشان بياييد . انصاري ما را اتاق به اتاق به دل سينما مي برد. باورش تا پيش از اين برايم سخت بود كه سينما تنها به نمايش روي پرده و مراحل انتخاب بازيگر و فيلمبرداري برنگردد و اين وسط ها، مراحل طاقت فرسايي باشد كه تا اين حد از جذابيت پرده هاي نقره اي به دور است و آدم هاي گمنامي كه كسي آنها را نمي شناسد، اما چه حرفه مشكلي دارند و چه پرمسئوليت. اينجا جايي است كه فيلم از مرحله فيلمبرداري روي كاست هاي 400 فوتي يا يكهزار فوتي (بيشتر 400 فوتي) تازه از راه مي رسد. نگاتيو فيلمبرداري شده در قسمت قطع نگاتيو آماده مي شود، بعد مي رود اتالوناژ يا يك correction يا تصحيح رنگ اوليه، آنجا هر كدام از صحنه ها و پلان ها، نور و رنگ مخصوص به خودش را مي گيرد. در اين مرحله نگاتيوها يا چاپ مي شود و تبديل به پازتيو مي شود (مطابق سيستم قديمي و كاربا موويلا) يا جهت تله سينما براي مونتاژ كامپيوتري (سيستم كامپيوتري و امروزي) به استاديو مي رود براي تدوين، بعد دوباره آن نسخه تدوين شده به لابراتوار بازمي گردد و دوباره قطع نگاتيو مي شود، بعد مي رود تروكاژ يا بخش حقه هاي سينمايي يا جلوه هاي ويژه، دوباره تصحيح رنگ مي شود بعد دوباره چاپ مي شود و تبديل به كپي صفر مي شود. ممكن است دوباره اتالوناژ بخواهد. بعد دوباره به استوديو مي رود براي ميكس نهايي و صداي اپتيك و اين چرخه پركار عجيب و غريب همچنان ادامه دارد. (احتمالا چيز زيادي از اين چرخه نفهميده ايد، حتي ممكن است مرحله اي از اين مراحل حذف شده باشد) و همين نشان مي دهد كه آن فيلمي كه روي پرده نقره اي سينما مي بينيد و نقدش را بعدا در مجلات سينمايي مي خوانيد يكباره از سر صحنه به سالن سينما نرفته است و به قول ناصر انصاري از چرخه يا چرخه هاي پرمسئوليتي گذر كرده كه ممكن است با كوچك ترين اشتباهي كل فيلم و يك هزينه چند صد ميليوني به هدر برود و همين نشان مي دهد كه اين كار چه دقتي مي خواهد و چه احساس مسئوليتي طلب مي كند و در سرتاسر اين چرخه چه اضطراب و اضطراري موج مي زند. بيژن جباري مدير لابراتوار فيلمساز- هم از سينمايي مي گويد كه فقط از دور جاذبه دارد و چه بي رحم است و آن عده اي هم كه در حرفه هاي جانبي سينما مانده اند فقط عاشقند، چرا كه اصلا اين كارها درآمدزا نيست و چه بسا استخوان هم خرد مي كند.
نزديك جشنواره كه مي شود گاهي كارگران لابراتوار شبانه روزي و بي سروصدا كارها را راه اندازي مي كنند. انصاري مي گويد: سال 72، 45 روز در لابراتوار ماندم، حتي تا دم در نرفتم . او مي گويد: لازمه جشنواره همين است. يك ماه و نيمي كه به جشنواره مانده همه كارگردان ها مي خواهند فيلم هايشان را به جشنواره برسانند و همه فشار را هم روي ما مي آورند . لابراتوار فيلمساز، شهريور ماه 84 ، تنديس خانه سينما را براي فيلم خيلي دور، خيلي نزديك به خاطر بهترين كيفيت فيلم از آن خود كرده است. ساختمان لابراتوار فيلمساز، سال 51 و از روي نقشه يك لابراتوار در يك كوچه فرعي در خيابان مفتح جنوبي ساخته شده است.
***
اينجا استوديو انديشه است. همان شانزده- هفده روز مانده به جشنواره. نازنين مفخم، تدوينگر و مدير استوديو انديشه مي گويد: امسال كلا كارمان عقب است. هم زمان جشنواره تغيير كرد و جلوتر از وقت معمول برگزار مي شود و به هر حال دوازده روز هم براي ما دوازده روز است، هم به علت اينكه سيستم قبلي كار روي ميز موويلا، حالا تبديل به مونتاژ كامپيوتري شده و اين هماهنگي ها احتياج به وقت دارد . نازنين مفخم همچنين از مشكلي مي گويد كه اين روزها تدوينگرها با آن روبه رو هستند كه همان قضيه ورود ابزار ارزان قيمت به اين حيطه است و اين سبب مي شود تهيه كننده هاي غيرحرفه اي عده اي اپراتور را براي كار با اين ابزار استخدام كنند؛ مسئله اي كه امنيت حرفه اي تدوينگران را به خطر مي اندازد. نازنين مفخم مي گويد: تدوينگر، اپراتور نيست و قرار نيست ما با ابزارهاي ارزان قيمت و نه در استوديوها و محيط هاي كاري، كه در دفتر كار تهيه كننده كار كنيم. قرار نيست. نازنين مفخم، اتاق به اتاق استوديو، از اتاق آكوستيك گرفته تا اتاق ميز موويلا و ابزار قديمي تدوين را نشانم مي دهد و همچنان از مشكل تهيه كننده هايي مي گويد كه اين حرفه را جدي نمي گيرند و براي آنكه از خرج استوديو و تدوينگر بكاهند، آدم هاي درجه هفت و هشت را با حقوق هاي اندك سركار مي برند و به خاطر همين است كه در جشنواره امسال نام تدوينگران معروف چندان به گوشمان نخواهد خورد، چرا كه آنها دارند حرفه شان را از دست مي دهند. مفخم ادامه مي دهد: من حاضر نيستم بنشينم و با ابزارهاي نازل و در دفتر كار يك تهيه كننده كه نمي شناسم كار كنم .
مفخم ادامه مي دهد: تدوين خراب برايشان مهم نيست و فهميده اند اين روزها آن چيزي كه برايشان فروش مي آورد چهره ها هستند و پول ها را صرف دستمزدهاي بالاي هنرپيشه ها مي كنند؛ حتي ديگر سناريو و كارگردان هم برايشان مهم نيست، اغلب مي گويند مهم نيست كارگردان چه كسي است، مهم هنرپيشه است . مي گويد: ما در حال سوق به سمت فيلم هاي ارزان غيرحرفه اي هستيم، حتي جشنواره هم براي اين تهيه كننده ها مهم نيست، به همين خاطر مطمئنيم بعد از جشنواره بايد كلي از خطاهاي تدوين اين فيلم ها را كه به ما برمي گردانند بگيريم و اصطلاحا اين فيلم ها را وصله و پينه كنيم، اين روزها پول ها را خرج آنونس هايي مي كنند كه راست نمي گويد، خرج سينماهايي مي كنند كه قرار است آن فيلم ها را نمايش دهند و از روش هاي تبليغاتي غيرحرفه اي و حاشيه هاي غير استاندارد استفاده مي كنند. در واقع هزينه را پايين مي آورند كه فيلم سود بدهد، همين ها باعث يك سري روابط ناسالم غيرحرفه اي مي شود . مفخم از فضاي استوديو انديشه مي گويد كه سعي كرده شبيه يك خانواده اداره اش كند و حتي ترتيبي اتخاذ كرده كه كارگران و كارمندان استوديو دور يك ميز غذا بخورند: خيلي كم پيش مي آمده زن ها مديريت يك استوديو را بر عهده بگيرند و حتي خيلي در استوديوها رفت و آمد كنند . اما او از فضاي استوديو انديشه يك محيط كاري و فرهنگي ساخته كه آدم هايي كه روزانه حداقل 10 ساعت را در اين محيط مي گذرانند، در يك فضاي سالم و انساني زيست كنند. اين روزها دو فيلم در استوديو انديشه در دست تدوين است. يكي خانه روشن وحيد موسائيان كه موضوعش مهاجرت است و احتمالا مخاطب وسيع ندارد چرا كه دغدغه قشر متوسط را دارد و آن يكي چه كسي امير را كشت مهدي كرم پور كه فرمي خيلي خاص دارد و مفخم اصلا نمي تواند پيش بيني كند با اين فيلم چه برخوردي مي شود، چرا كه هم جذابيت يك فيلم جنايي را دارد و بسيار پرتعليق و پر كشش است و هم فرم خيلي نويي كه احتمالا برخوردهاي متفاوتي را سبب مي شود. مفخم اعتقاد دارد تدوين، پيش از آنكه يك كار فني باشد، يك كار هنري است و به قصه و روايت برمي گردد و تدوينگر بايد قصه را بفهمد و روايت را در نظر بگيرد. وجه فكري اش مهم است وگرنه يك اپراتور هم مي تواند با دستگاه ها كار كند و اين مشكلي كه اين روزها ايجاد شده، از همين جا نشات مي گيرد كه تهيه كننده ها فكر مي كنند همين كه كسي بلد باشد با ابزارهاي تدوين كار كند، تمام است.
|
|
مفخم از ريزه كاري هاي تدوين مي گويد و اينكه آن چيزي كه به دست تدوينگر مي رسد چهار- پنج برابر مواد فيلمي است كه بعدا روي پرده سينما نمايش داده مي شود. مفخم در اين ميان از تفاوت كار با ميز موويلا و روش جديد و مونتاژ كامپيوتري مي گويد كه قديم ترها تصاوير به شكل چاپ شده روي سلولوييد از لابراتوار به دست ما مي رسيد و ما تدوين را روي ميز موويلا انجام مي داديم و اين روزها اطلاعات ديجيتالي روي نوارهاي شبيه VHS به دستمان مي رسد كه اين تصاوير را وارد كامپيوتر مي كنيم و همين ها باعث آسان شدن و تسريع كار تدوين مي شود. هرچند كه هنوز هم عده زيادي از كارگردان ها راغبند با ابزارهاي قديمي و ميز موويلا كار كنيم چرا كه كار، كيفيت بهتري مي گيرد و به همين خاطر هنوز هم اتاق ميز موويلا را نگه داشته ايم. نازنين مفخم متولد 1336 است و تحصيلاتش را در رشته سينما و همچنين نشانه شناسي ادامه داده؛ از سال 53 دستيار مرحوم روح الله امامي-تدوينگر برجسته- بوده و از سال 73 هم مستقل كار كرده، مدتي هم همكار ما بوده و روزنامه نگاري كرده. سناريو هم نوشته و گهگاه دستي در نوشتن قصه دارد و اين را پيش از آنكه بگويد، از اينجا مي فهميم كه در يك بخش از توضيحاتش چنين مي گويد: محيط كار قبلي ام آن قدر تنگ و تاريك و بي پنجره بود كه از آنجا تصميم گرفتم خودم استوديو داشته باشم. آرزوي يك پنجره را داشتم چرا كه نزديك به جشنواره كه مي شود از جايمان تكان نمي خوريم. آن وقت ها ما در آن استوديو رنگ آفتاب را نمي ديديم. مي دانيد، آرزوي زمستان در خانه خودمان بودن و در رختخواب بودن به دلمان مانده است . و در دنباله اين حرف ها از اين مي گويد كه عادات دقيقه نودي ما ايراني ها در اينجا هم خودش را نشان مي دهد چرا كه كارگردان ها دير به يادشان مي افتد كه مي خواهند فيلمشان را به جشنواره برسانند. مدير استوديو انديشه همچنين از بعضي حاشيه هاي استوديو و كار تدوين و صداگذاري مي گويد كه گاهي آنقدر يك فيلم را براي تدوين و صداگذاري عقب و جلو مي برند كه تمام ديالوگ ها را حفظ مي شوند. تكيه كلام ها و اشاره هاي كلامي شان از فيلم هاست و معمولا وقتي با هم حرف مي زنند كسي متوجه شوخي هايشان نمي شود چرا كه همه را از فيلم هايي گرفته اند كه حتي هنوز روي پرده سينما نرفته اند. مفخم به خنده مي گويد تا شب عيد اين كله هاي ما پر از ديالوگ و صداست؛ ديالوگ هايي كه خيلي هايشان هم پرت و پلاست، اگر فيلم ترانه داشته باشد كه ديگر بدتر . مفخم مي گويد ما بيش از هرچيز مشاور كارگردانيم و انگار وظيفه آرام كردن كارگردان مضطربي كه مدام در معرض پيشنهادهاي مختلف براي حذف و سليقه هاي متفاوت تدوين است هم با ماست. گويا وظيفه اعتمادبه نفس دادن به كارگرداني كه در يك روند خسته كننده و فرسايشي همه توانش را از دست داده هم با ماست . در همين اثنا اصغر فرهادي -كارگردان چهارشنبه سوري- از راه مي رسد و نازنين مفخم مجبور است برود. اين گزارش در اين لحظه ها و در حالي به پايان مي رسد كه هر دو فيلمي كه در استوديو انديشه و در مرحله تدوين قرار داشت در بخش ميهمان جشنواره قرار گرفته اند.
مهدي كرم پور فيلم را از جشنواره بيرون كشيده و فيلم موسائيان در جشنواره باقي مانده. اين هم از همان بازي هاي جشنواره است. هر چند كه پس از اين گزارش، ديگر مي دانم بازي هاي اصلي در اتاق هاي تاريكي انجام مي شود؛ توسط آدم هاي موسپيد گمنامي كه پشت مونيتورها نشسته اند؛ آدم هايي كه در راه پله هاي پرپيچ و خم شبيه فيلم ميكس مهرجويي بالا و پايين مي روند و نفس نفس زنان حلقه ها را به جشنواره مي رسانند و اين قصه همچنان ادامه دارد. راستي بالاخره معلوم نشد، جاي اينها را چه كساني مي گيرند؟