سه شنبه ۲۷ دي ۱۳۸۴ - - ۳۹۰۱
ديداري از محله آيت الله سيدعبدالله بهبهاني، شهيد دكتر مصطفي چمران و...
محله سرپولك آشيان عقاب ها بود
000279.jpg
روح الله مهرپارسا
امروز در تهران خيابان هاي بزرگ و ميدان هاي وسيعي پيدا شده ولي صدسال پيش كه تهران اين خيابان ها و ميدان ها را نداشت، در همان كوچه پس كوچه ها، محله ها، بازارچه ها و گذرهاي تهران اشخاصي بودند كه نه تنها سياست ايران را اداره مي كردند، بلكه رجال مهم سياسي جهان هم كه با ايران سر و كار داشتند چشمشان از راه دور به همين كوچه پس كوچه هاي تهران دوخته شده بود. يكي از اين كوچه ها كه از لحاظ سوابق سياسي واجتماعي اهميتي به هم رساند، كوچه بهبهاني در محله سرپولك است.
اگر اين محله را آشيان عقاب ها نيز خطاب كرده اند چندان اغراق آميز نيست، زيرا در يكي از خانه هاي قديمي اين محله باني  و موسس مشروطه ايران -آيت الله سيد عبدالله بهبهاني- منزل داشت و از همين خانه با روساي ايلات و عشاير، با علماي نجف، با تمام مردم ايران و با روساي ممالك براي استقرار حكومت مشروطه در تماس بود. ضمنا اهالي آن روز سر پولك نيز در نهضت مشروطيت به رهبري آيت الله بهبهاني نقش موثري داشتند. در همين خانه دستخط مشروطيت را براي آگاهي مردم اعلام كردند. با آغاز مشروطيت محله سرپولك بزرگ ترين مركز سياسي ايران شده بود ولي بعد از آنكه مجلس را به توپ بستند، ناگهان اين محله از مركزيت افتاد و آيت الله بهبهاني را به عتبات تبعيد كردند. اين وضع ديري نپاييد و بعد از افتتاح مجدد مجلس، آن مرحوم با تجليل فراوان دوباره به اين محل و منزل برگشت.
سرانجام
صداي اذان هنوز از گوشه و كنار محله بلند بود كه شليك گلوله توي يكي از كوچه ها پيچيد. وقت نماز مغرب و عشاء بود و مردم، خود را براي رفتن به مسجد آماده مي كردند، اما با طنين گلوله، همه سرجايشان ميخكوب شدند و چشم هايشان را درهم گره زدند. براي چند لحظه هيچ صدايي در محله شنيده نشد؛ همه بهت زده شده بودند و با چشم از ديگري سؤال مي كردند. تهران يك پارچه آتش بود و هر كس سعي داشت درخت آزادي را ياري كند تا پا بگيرد. باد، بوي باروت را همراه مي برد كه فرياد پيشكار آقا سكوت محله را شكست و مردم را خبر كرد:
آقا را كشتند، آقا را كشتند... .
اولين كوچه در محله سرپولك كوچه بهبهاني است كه خانه آيت الله بهبهاني را در داخل خود جاي داده بود. اين همان خانه اي است كه يكصد و اندي سال پيش آيت الله در ساختمان بيروني آن در بين دو نماز مغرب و عشا ترور شد.
محله اي كنار پلك
در گذشته هاي دور كه خبري از خيابان سيروس و بوذرجمهري نبود در كنار اين محله جوي بزرگي جريان داشت كه اهالي براي گذشتن از روي آن پلي چوبين بسته بودند و چون اين گذر اولين محله كنار پل محسوب مي شد و پل هم نسبت به پل هاي بزرگ كه معمولا روي رودخانه ها مي بستند كوچك تر بود، با وصل پسوند كاف كه نشان كوچكي است به سرپلك معروف شد؛ به مرور در مكالمات روزمره واو بعد از پ اضافه شد و به سرپولك تبديل شد.
از سال 1309 شمسي كه طرح ايجاد خيابان هاي اوليه تهران به مرحله اجرا درآمد، شكل گيري خيابان هاي بوذرجمهري و سيروس، محله سرپولك را از پيكر اصلي خود يعني عودلاجان از شمال و حمام خانم از شرق جدا كرد تا به شكل محدود فعلي درآمد و محله نيز با كوچه هاي پهن و باريك به خيابان هاي اطراف وصل شد.
هنوز هم اين كوچه ها كه در دهه هاي اخير نامشان تغيير كرده همچنان به همان نام هاي قديمي خود معروف هستند. از آن جمله كوچه كهنه چين ها، كوچه بهبهاني، كوچه حاج معصوم، كوچه حمام چاله و كوچه كورها ( اهالي دردهه پنجاه، درست نقطه مقابل كورها -واژه درخشنده- را انتخاب كرده اند). محله سرپولك را تا اواخر قاجاريه بيست طاق گنبدي مي پوشاند كه در تابستان از تابش آفتاب و در زمستان از ريزش آب باران و برف جلوگيري مي كرد. به مرور هر سال تعدادي از طاق ها فروريخت تا جايي كه اكنون محله طاق ندارد و همانند كوچه اي طولاني تا محله سيد اسماعيل ادامه يافته است. سرپولك در آن زمان كه تا عودلاجان و حمام خانم وسعت داشت، سه باب زورخانه داير به نام هاي كاشي پزها ، حمام خانم و ميدان را در خود جاي داده بود كه در حال حاضر هيچ كدام وجود خارجي ندارند. محله به دليل همجواري با بازار و دو خيابان فعال، جنبه هاي تجاري آن به
مسكوني بودن مي چربد و از خانه هاي قديمي بيشتر به عنوان كارگاه و انباري بهره مي گيرند. تنها اثر باقيمانده از سرپولك قديم مسجد آيت الله بهبهاني همچنان سرپاست كه عمر آن، هم پايه سابقه محل بيش از يك قرن را شامل مي شود.
چهره هاي معروف سرپولك
به غير از آيت الله سيد عبدالله بهبهاني و خاندان شهيد چمران (روزنامه همشهري قبلا طي مصاحبه با مهندس مهدي چمران در مورد اين خاندان گزارشي درج كرد) سرپولك چهره هاي معروفي در زمينه طب قديم و ورزش باستاني و پهلواني داشته است كه همگي آنان فوت كرده اند. از آن جمله كل شعبانعلي يخني پز و حاج محمدسقا دو شكسته بند معروف تهران كه تا اواخر قاجاريه كه هنوز طب جديد به طور وسيع شكل نگرفته بود كيا و بيايي داشتند.
در زمينه ورزش باستاني و پهلواني از آغاز شكل گرفتن سرپولك تا نيمه اول دهه 50 محله از پهلوان و پيشكسوت خالي نبود، تا جايي كه گود زورخانه هاي قديم و جديد تهران وشهرستان ها هميشه شاهد هنرنمايي پهلوانان و نام آوران سرپولك بوده است.
پهلوانان صاحب نام سرپولك كه علاوه بر تهران، شهرتي ايران گير داشته اند عبارت بوده اند از: پهلوان حاج محمد صادق بلورفروش ، پهلوان حاج محمدعلي مسجدحوضي ، پهلوان حاج مهدي ماست بند ، پهلوان مهدي گاوكش ، پهلوان حاج حبيب لباف و پهلوان اكبر جيگركي . آخرين نسل از پهلوانان قديم سرپولك كه در شهريور 1355 شمسي در سن 75 سالگي بدرود حيات گفت مرحوم پهلوان حاج مهدي كريمي معروف به مهدي قصاب بود كه از اولين پيشكسوت هاي ورزش باستاني  به حساب مي آيد كه كشتي را از گود زورخانه به ميدان ورزشي آورد و محوطه سيرك تهران در اول خيابان فردوسي در سال 1321 شمسي شاهد زورآزمايي او و پهلوان خسرو معصومي معروف به خسرو كره از پيشكسوتان چهارراه حسن آباد بود.

يادداشت
نقبي به روزهاي پر خاطره
رسالت بوذري
نه به گذشته تعلق داريم، نه به آينده. نه سرسپرده سنت ايم، نه به مقتضاي عالم جديد مدرن شده ايم. اگر كت و شلوار هم مي پوشيم، گاهي اوقات كتمان را داخل شلوار مي كنيم. ما كم و بيش در حال و هواي گذشته به سر مي بريم. از ديالوگ هاي فيلم هاي علي حاتمي لذت مي بريم، چون ياد گذشته اي را برايمان زنده مي كند كه حالا فقط در فيلم ها مي توانيم ببينيم. در استكان كمرباريك ناصرالدين شاهي چاي مي خوريم و كنار اتاق، منقل قديمي و آفتابه لگن و راديو لامپي مي گذاريم؛ همان اتاقي كه پر شده از لوازم دنياي جديد.زندگي ما با نوستالوژي عجين شده و گريزي نيست از گذشته اي كه، هم به آن تعلق داريم و هم ديگر حياتي در عالم ندارد. ياد گذشته اگرچه به كار زندگي امروز ما نمي آيد، اما اوقات تلخ و ايام فسرده ما را پيوند مي دهد به خوشي ها و لذت هايي كه از آن جز در داستان ها، رنگ و بويي باقي نمانده است. از حياط قديمي و هشتي و دالان و خرپشته و حوض و باغچه، اگرچه فقط خاطره اي باقي مانده، اما همين اندك را غنيمتي است كه لحظات سرد و خسته ما را رنگي ديگر بخشد. حالا برج و باروهايي سربرآورده اند كه تو نمي داني بايد خوشحال باشي كه بر فراز آن، شهر را زير پايت حس مي كني يا اندوهگين كه ديگر ذيل همه خوبي ها و پايين پله هشتي نمي تواني زير درخت موي مادربزرگ قدم بزني.از كوچه پس كوچه هاي امامزاده يحيي و خيابان ري و كوچه آبشار و دردار تا ميدان قيام و ميدان انبار گندم تا باغ فردوس مولوي و چهارراه سيروس و پامنار و گلوبندك تا دروازه دولاب و چهارراه خرابات و خيابان زيبا و مسجد سنگي و كوچه حمام گلشن و كوچه مرغي ها شايد تا چند سال ديگر جز ياد و تابلويي بيش باقي نماند. ما، اما در حال و هواي آنچه كودكي و بازي و سرخوشي مان با آن گره خورده، همچنان زندگي مي كنيم. نمي دانيم مدرن شدن و پيوستن به كاروان ترقي و توسعه عايدي بيش از اينكه حالا برايمان دارد، خواهد داشت يا نه؟
اينكه ديگر قهوه خانه ها رونقي ندارند و بساط نقالي كه در صورت، سرگرمي و در سيرت، تعليم مردانگي و فتوت بود دارد برچيده مي شود و به جاي آن كافي شاپ ها و Fast foodها و شهربازي ها علم مي شود، اينكه كوچه هاي باريك و محله هاي قديمي خراب و به جاي آن بزرگراه ها متولد مي شوند، اينكه ديگر كسي غروب هنگام، صداي اذانش بلند نمي شود و اينكه ديگر درهاي خانه ها كلون ندارند و حريم ها برچيده شده اند، اينكه ديگر شهر من بي عيار است، اينكه...
نوستالوژي بد چيزي است؛ براي آنكه يقه ات را مي چسبد و ولت نمي كند، براي آنكه زندگي زير سايه معرفت و معنويت را برايت مرور مي كند، براي آنكه تو را به ياد پدر مي اندازد و عمو كه هر دو مرد بودند و مردانه زندگي كردند، براي آنكه تو را از خودش جدا نمي كند، براي آنكه به يادت مي آورد در چه عسرتي دست و پا مي زني، براي آنكه...

ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |