چهارشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۰۷
اين داستان غم انگيز بيد ...
پول ها كه آمدند، عروسك ها هم مي آيند؛ فرهنگ شب هاي برره بخشي از زندگي روزمره مان شده است
000636.jpg
پيمان قاسم خاني و گروه نويسندگان شب هاي برره در كنار مهران مديري
سعيده امين
يك اتفاق ساده و خنده دار افتاد. درست از چند ماه قبل كه آرام آرام بدون اينكه خودمان بفهميم در اين اتفاق حل شده ايم، در زواياي آن شريك شده ايم و پذيرفته ايم كه ما هم گاهي از فعل هاي بيد به جاي بود، از وشده به جاي شده و از نودارم به جاي ندارم استفاده مي كنيم...
عادت كرديم كه در تبادلات پولي يك طعنه خنده دار به كار ببريم: پول زور وده... ؛ ما شريك ناخواسته فرهنگ برره شده ايم. اما اين اتفاق به همين جا ختم نشده. كسي چه مي داند، شايد هم باز ادامه پيدا كند.
خبر اول: يك تاجر ايراني در امارات متحده عربي، عروسك بازيگران سريال شب هاي برره را روانه بازار مي كند. خبر ساده است و نشانگر ذكاوت يك تاجر ايراني مجهول الهويه. احتمالاً مردي كه مي خواهد بازار عروسك در ايران را رقابتي كرده و از چنگ جوجه عروسك هاي چيني دربياورد.
در وهله اول قرار است اين تاجر ايراني عروسك هاي بازيگران اصلي برره را ساخته و وارد بازار كند. اين عروسك ها طوري ساخته مي شوند كه با فشار دادن شكم آنها برخي از آواها و گويش هاي برره اي از آنها بلند شود. آنچه مسلم است كار ساخت اين عروسك ها بسيار جلوتر از خبر آن در فضاي اطلاع رساني كشور درز كرد. به گفته اين تاجر اين مجموعه عروسك ها تا قبل از عيد نوروز در بازار امارات متحده عربي توزيع خواهد شد و پس از بستن قراردادهاي لازم به احتمال زياد به بازار ايران نيز صادر خواهند شد. تاجر فوق الذكر كه ظاهراً در فاش نشدن نامش اصرار زيادي دارد، پا را فراتر از اين گذاشته و مي گويد: در صورت موفقيت اين طرح، عروسك هاي تيزرهاي رانندگي داوود خطر و سيا ساكتي را نيز توليدخواهيم كرد.
در واقع همه چيز از سريال نود قسمتي شب هاي برره مهران مديري شروع شد. او ثابت كرده كه در ساخت مجموعه هاي طنز بلند نود شبي بسيار موفق است. موفقيت او در توليد و پخش داستان هاي مردم برره در ابتدا نيز نزديك به يقين به نظر مي رسيد، اما اينكه كاراكترهاي بامزه سريالش خلأ الگويي شادي بخش در جامعه ايران را پر كند، چندان قابل پيش بيني به نظر نمي رسيد. گرچه پخش اين سريال از شبكه پربيننده سيما و همچنين حضور عزت الله ضرغامي رئيس سازمان صدا و سيما در پشت صحنه اين سريال كه به نوعي تشويق، تأييد و ترغيب دست اندركاران توليد اين مجموعه بود به جا افتادن اين الگو در ميان مردم- با وجود مقاومت برخي از اقشار فرهنگي جامعه- بسيار كمك كرد. بعد از حضور عروسك هاي دارا و سارا كه اولين قدم براي پاكسازي الگوي قشر نوجوان و كودكان ايراني از عروسك هايي مثل باربي و عروسك هاي چيني و تايلندي محسوب مي شد، حالا كاراكترهاي برره در كنار اين عروسك هاي زوج وارد بازار مي شود؛ هر چند دارا و سارا نوعي الگوسازي را مد نظر داشتند و اينها... بگذريم.
يك جامعه شناس مي گويد: چندان مهم نيست كه در وهله اول اين عروسك ها مورد استقبال بازار قرار نگيرد. مهم اين است كه دامنه انتخاب در ميان مردم و امكان رقابت در بازار بيشتر مي شود. هنوز گرايش به عروسك هايي با لباس هاي سنتي در كشور وجود دارد چه اينكه رسانه ملي كشور نيز قبلاً جاي اين كاراكترها را در فرهنگ مردم كاملاً باز و بسيط كرده است. دكتر حسيني معتقد است كه حضور اين عروسك ها در كشور نبايد نگران كننده باشد، اگرچه فرهنگ گفتاري آن نيز بعد از مدتي از سكه مي افتد و نبايد چندان نگران آسيب وارد شدن به پيكره گفتاري زبان فارسي بود.
خبر دوم: اسكناس هاي برره در كويت، 3 هزار تومان فروخته مي شود.
اين دومي كه ديگر خيلي خنده دار است. نه از اين جهت كه نظام پولي كشورهاي عربي همجوار را به سخره مي گيرد، بلكه بيشتر از اين جهت كه در ازاي كاغذ بي ارزشي كه شايد چاپ آن چند تك توماني بيشتر براي توليد كننده هزينه ندارد، هزاران دينار ارز وارد كشور مي كند. هر چند اين مقدار در مقابل سرمايه هايي كه از ايران وارد اين كشورها مي شود، ناچيز است.
مدتي است كه اسكناس هايي با تصاوير سالارخان، شيرفرهاد، شيركيانوش و ياور طغرل به عنوان شوخي در ميان شهروندان رد و بدل مي شود كه لابه لاي اين مبادله مالي، عبارت اين گوشه نداشته بيد، جيگر هم به عنوان شوخي بر سر زبان ها افتاد؛ اما اينكه 8 اسكناس برره در كويت به بهاي يك دينار يعني معادل 3000 تومان فروخته شود، بسيار درخور توجه است. برخي با پرس اسكناس هاي برره به برخي اجسام فانتزي، محصولاتي چون جاسوئيچي ساخته اند و به قيمت 5/3 دينار يعني نزديك به هزار تومان مي فروشند.
مسافران ايراني، پول هاي برره را با خود به كشورهاي عراق، كويت، امارات متحده عربي و قطر برده و در ازاي آن دينار و درهم دريافت مي كنند. آن دسته از شهروندان كويتي هم كه فارسي را خوب مي دانند و سريال شب هاي برره را از نزديك دنبال مي كنند، مشتري اين اسكناس ها شده اند. برخي فرصت طلبان در اين كشورها با چاپ اسكناس هاي برره به ابتكار خودشان كاسبي كرده و به قولي، جيب اعراب را خالي مي كنند. اين پول ها به فرم هاي زمان پهلوي اول با آرم كله پز منتشر شده و عباراتي چون پول وده، پول زور وده و شاباش وده با امضاي سالارخان و سردارخان روي آنها نقش بسته است. در ايران هم اين اسكناس ها را تا 200 تومان مي فروشند.
پس از اين اتفاقات است كه سر و كله كارشناسان اقتصادي، فرهنگي و حتي سياسي پيدا شده كه دادشان از به خطر افتادن جايگاه پول ها و آثار باستاني، برهم خوردن تبادلات پولي و توهين به اقتصاد كشورهاي همسايه به آسمان رفته است.
محمدرضا سبزعليپور- كارشناس اقتصادي- مي گويد: توزيع اسكناس هاي برره از سوي عده اي سود جو با اهداف و اغراض سياسي و فرهنگي صورت گرفته كه شأن و منزلت ايران را در ميان كشورهاي همجوار پايين آورده و اعتماد آنها به ما را مخدوش مي كند. پول ملي ايران جايگاه خود را در ميان كشورهاي همسايه به دست آورده است و اين شوخي مي تواند به حيثيت مالي كشور لطمه وارد كند.
نكته آخر: صداي بعضي از آدم ها به خاطر اين بدآموزي هاي غلط توسط مجموعه شب هاي برره درآمده است. هنوز 30 قسمت از پخش اين مجموعه نگذشته بود كه مديري، يك گزارشگر را ميان مردم فرستاد تا واكنش مخاطبان را نسبت به پخش اين سريال به رخ منتقدان بكشد. هر چند كه تعدادي از اين مصاحبه شوندگان نسبت به اشاعه فرهنگ برره در زبان فارسي هشدار دادند، اما اكثريت آنها رضايت خود را از مديري و مجموعه هايي كه او تاكنون ساخته اعلام كردند. حتي شهروندان ايراني مقيم آمريكا كه به تازگي به ايران سفر كرده اند نيز با صراحت مي گويند كه اين مجموعه در ميان شهروندان آمريكايي طرفدار دارد...
سازمان صدا و سيما هم براي شب هاي برره سنگ تمام گذاشته است. پس از حضور ضرغامي و هيأت همراهش در پشت صحنه مجموعه كه تاحدودي جلوي جريان شايعاتي كه مبني بر توقف قريب الوقوع پخش اين سريال بود را گرفت، شبكه جهاني جام جم نيز با چند روز فاصله زماني به پخش اين سريال براي ايرانيان خارج از كشور پرداخت و طبيعتاً فرهنگ برره و عباراتي كه در اين مجموعه استفاده مي شد، خيلي زود ميان ايرانيان نقاط مختلف جهان نيز مصطلح شد.
تي شرت هاي شب هاي برره با تصاوير كيوون و سالارخان با نوشته هاي جيگر و پول زور وده جاي عكس خواننده هاي راك را گرفته و ياورطغرل به جاي چه گوارا با نوشته شومپك برچسب تي شرت  ها شده است.
اتفاقي كه افتاده اين است؛ چند فرد بد دهان كه هر شب از بلاهتشان ريسه مي رويم، جاي خالي قهرمانان بومي مان را پر كرده اند و البته، ما اين را نوفهميم !

دو نگاه
از اين تكثير تأسف  انگيز...
ليلي نيكونظر- كسي با پيمان قاسم خاني حرفي ندارد. او قطعاً  به عنوان يك فيلمنامه نويس جوان و نابغه از عهده بهتر از اينها هم به همين خوبي برمي آيد. قطعاً در آن جلسه اي كه با مهران مديري نشست و گفت بياييد، همان برره را بسازيم مي دانست كه از پس اين يكي هم بر مي آيد. باز هم با همان نكته سنجي خارق العاده و توجه ظريفش به جزييات، آدم ها را هر شب مقيد به صفحه تلويزيون مي كند و جنجال مي كند و حادثه مي آفريند. باز هم مي نويسد و منتقدان و كارشناسان را به زحمت مي اندازد و شهر را به رقص مي آورد! و انتظاري هم نمي رود در اين باب كه به تأثيرات منفي آنچه مي نويسد فكر كند. پيامدهاي يك برنامه تلويزيوني قطعاً  گريبان فيلمنامه نويس را نمي گيرد، گريبان كارگردان و تهيه كننده را نمي گيرد، گريبانگير بازيگر برنامه هم نيست. فيلمنامه نويسي كه شصت ميليون را هر شب پاي تلويزيون مي نشاند، كارگرداني مديريت مي كند و آنچنان كاركشته و متبحر است كه از هيچ، همه بسازد، بازيگري كه كم هنرمند نيست، وظيفه اش را به ميمنت و مباركي انجام داده است. حالا بياييم در وصف رسالت هنرمند و مسئوليت اجتماعي انشاء بنويسيم؟!  خواهش مي كنم...! به هر حال مسئوليت اين زبان ولنگار بد ادا، مسئوليت اين كلمات زشت را كسي به عهده نمي گيرد. مسئوليت اينكه در دهان هر كودك ده ساله شهر، پول وده،  پول وده باشد را كسي برعهده نمي گيرد. كسي مسئول اين حجم از تكيه كلام بي معني نيست. كسي مسئول آواها و اصوات زشت و بي ادبانه اي كه در دهان بازيگران شب هاي برره توليد مي شود، نيست. مسئوليتش با كيست؟ خواهش مي كنم...!  كسي مسئوليت سري بدآموزي و مجموعه نقصان هاي اين برنامه ها را برعهده نمي گيرد. پس يك دل خوشي مي ماند. آن هم اين كه اين برنامه ها نود قسمت بيشتر ندارند و بالاخره سوخت و سوز ندارند و تمام مي شوند. مي توانيم دل خوش كنيم به اين كه در فاصله ساختن برنامه نود دقيقه اي جديد، كمي از حجم تكيه كلام ها و رنگ غليظ عادات و رفتارهاي مد شده اين برنامه ها كم مي شود و مي توان در همين برزخ كوتاه نفس كشيد و آسوده بود و به اين فكر نكرد كه خدايا همه شبيه هم شده اند. اهالي دهات برره !  حالا جالب است كه عروسك مي سازند و پولهايش هم به بازار مي آيد. اين يعني اين كه برره فرهنگ بشود و تا مدت ها در كمد عروسك هاي بچه هاي شهر،  يك عروسك سخنگو باشد كه كوك شود پول وده، پول وده . اين تكثير شگفت انگيز نگران كننده را خدا به خير بگذراند. خدايا... خواهش مي كنم!
خبر هولناك اين است...
ماني راد- چه مي شد اگر ما هم به مانند قديمي ها، هر شب، وقتي كه زير كرسي فرو مي رفتم، منتظر قصه هاي هزار و يكشبي مادربزرگ مي شديم، تا ببينم او اين بار كدام شاهزاده را به كدام گدا مي رساند. چه مي شد، در دوره ما هم دوباره رستم و اسفنديار پنجه در پنجه مي انداختند و پدربزرگ با عينك كائوچويي اش، از ما مي خواست كه باقي قصه را حدس بزنيم. انگار جهان جديد، به يكباره، تمام آن قصه ها را از ياد برده و اگر كسي بخواهد حرفي بزند، بايد حتماً  كتابي عريض و طويل جلويش باز باشد و او برايمان بخواند آنچه را كه خودش نمي داند.
دو:انگار قرار نيست اين ماجراي برره دست از سرمان بردارد. مثلاً  قرار بود كه برنامه طنزي ساخته شود نود قسمتي؛ نه اينكه صد و هشتاد روز طول بكشد تا آن را پخش كنند. گيرم كه درآمد تبليغاتي اين برنامه رقمي نجومي باشد. يك بار در تلويزيون گوينده اي خوشپوش از حادثه در مدرسه اي سخن مي گويد كه در آن كودكان به شيوه برره اي بازي مي كرده اند، بار ديگر هم همان گوينده، البته با ظاهري آراسته تر، سخن از فروش اسكناس هاي برره به ميان مي آورد و كسي نيست به اين برنامه بگويد: آخه تو چي مي خواي از زندگيمان. مثل بختك افتادي و نوفهمي!
سه:چندي پس از آن كه رولان بارت، مؤلف را كشت، خبر از اتفاقي بدتر داد. راستش را بخواهيد با مرگ مؤلف چندان هم ككمان گزيده نشد، اما وقتي كه نوبت اسطوره رسيد و او در چشم به هم زدني اسطوره را نيز به مرگ محكوم كرد، تازه متوجه شديم كه چه اتفاقي افتاده. او گفت كه اسطوره هاي جهان جديد، ديگر نه از دل شاهنامه ها و ايليادها و كمدي الهي ها كه از جعبه جادو و سينما و حتي ورزش مي آيند؛ اسطوره هايي آراسته، شيك، اما مردني؛  هنوز جشن ظهور اسطوره اي را تمام نكرده ايم كه بايد به عزايش بنشينيم.
چهار:راستي الان كسي مي داند كه بامشاد در برنامه تلويزيوني نقطه چين چگونه آدمي بود؟ هيج كس از خشايار مستوفي در زير آسمان شهر خبري دارد؟ چه كسي مي داند كه ملكي ، بدون شرح چه مي كند؟ اين شخصيتها، روزگاري آدم هايي بودند مثل شير فرهاد و شير كيانوش اما حالا آن كاراكترها، در زندگي مان فراموش شده اند. آنها كمي بعد از آن كه از جعبه جادو رفتند و در خانه هايمان پيدايشان نشد، خيلي زود مردند. آنها رفتند و عده اي ديگر جايشان آمدند، چرا كه هر كس دو سه روزي نوبت اوست.
پنج:شايد اين جمله برشت، معنايي دقيق بيابد كه: آن كس كه مي خندد، هنوز خبر هولناك را نشنيده است ؛ اما خبر هولناك: گفته اند كه تاجري، وقتي متوجه مشتاقان برره اي ايراني شده، تصميم به ساخت عروسك هاي اين طنز تلويزيوني گرفته است. به اين اميد كه از اين آب گل آلود، چيزي عايدش شود. با اين وجود، عجيب نيست كه فردا وقتي كه در حال عبور از خيابانيم، همان كسي كه تا ديروز پول هاي برره را مي فروخت، عروسك هاي گوناگون را به دست بگيرد و فرياد بزند: دو برره، شيرفرهاد، كيانوش و ... از آنجا كه ما هم از هواداران اين برنامه ايم دست در جيبهايمان بكنيم و حتي به قيمتي گزاف آن را بخريم. اما...
اما چند سال بعد، هنگام اسباب كشي يا تميز كردن خانه در شب عيد، وقتي فرزندمان اين عروسك را ببيند و از ما بپرسد كه اين چيست؟!  آيا مي توانيم مثل شيرفرهاد سرفه هاي گوش خراش كنيم يا مثل دوبرره در حالي كه خودمان را مي لرزانيم بخنديم و يا مثل كيوون صورتمان را كج كنيم و بگوييم: پول زور وده ...

ما...خداواهل بيت-13
ما و موج بي شرمي
سيد محمدسادات اخوي
مرد خندان ، يك رديف از قفسه كتاب هاي كتابخانه اش را قفسه هديه اسم گذاشته و آن را به دو بخش تقسيم كرده است. يك بخش، براي راهنماي استفاده از رايانه و شيوه هاي برنامه ريزي مقدماتي آن و يك بخش هم براي كتاب هاي روان شناسي اي مربوط به شيوه هاي درست زندگي زوج هاي جوان است. هر كدام از دوستانمان كه ازدواج مي كنند، يك جلد از آن كتابها را با يك جلد نهج البلاغه هديه مي كند و هر كس هم كه رايانه مي خرد، از كتاب هاي رديف ديگر، هديه مي گيرد... همراه كتاب هاي رايانه اي هم يك جلد صحيفه سجاديه مي دهد! خودش مي گويد نهج البلاغه، سر و ته دنيا را به زوج هاي جوان نشان مي دهد و نمي گذارد يكديگر را بچزانند(!) و صحيفه سجاديه هم ياد آدم مي اندازد كه خدايي بالاي سر آدم است كه همه چيز را مي بيند...
اول: زود قضاوت نكنيد!... هر كس كه سراغ پايگاه هاي اينترنتي غيراخلاقي مي رود؛ بي شرم نيست. همين كه ما و شما توانسته ايم دستش را بخوانيم و به اين عادت او پي ببريم، نشان مي دهد كه اين كاره! نيست. پنهان ماندن رفتارهاي پدران و مادران در خلوت هاي همسري، نسل بعد را ناآگاه نگه مي دارد و راه آگاهي نسل بعد هم برهنگي نيست(مي بينيد... مرزها خيلي باريك اند). در يافتن راه حل مشكل، نمي شود به همه راهها ناخنك زد. يا بايد با منطق پست مدرنيسم و آزادي مطلقش پاسخ دهيم، يا با منطق اعتقادمان. شايد دليل كلافگي بسياري از آدمهايي كه در برخورد با اينترنت يا امكان هاي تلفن همراه، دو زيست(!) بودن شان باشد. از يك سو علاقه مندند شرم شان را حفظ كنند و از سوي ديگر، نمي دانند در حالي كه تمام اطرافيان شان غرق شدن در عرياني و بي شرمي هاي خاص پست مدرنيسم را ترجيح مي دهند، چه گونه هم زندگي كنند و هم حياي تنيده در ذات شان را حفظ كنند.
آينه كو؟... گذشته كو؟... عكس مرا بياوريد...
...گاه ز ياد مي برم برگ شناسنامه را!
دوم: امروز، در حالي كه اينترنت و تلفن هاي همراه، به ما اجازه مي دهند تا در كمترين زمان(چيزي كه براي آدم هاي يك قرن و نيم پيش، افسانه بود) دوستان مان را بيابيم و صداي شان را بشنويم و صداي مان را بشنوند؛ صحبت كردن از قطع ارتباط ، بي فايده و نسخه اي ناممكن است. يك اما ي درشت، نمي گذارد كه اوضاع را همين گونه كه به آساني مي گوييم ، بپذيريم. بيش تر ارتباطي كه در جامعه امروز ما شكل گرفته و از محدوده ديد ما فراتر رفته، محصول اين است كه فن آوري آمده و فرهنگ استفاده از آن نيامده است. از اين مهم تر، ناهماهنگي فرهنگ فن آوري با فرهنگ خودي است. معناي حرفم اين نيست كه بر روي وسيله هاي اختراع شده در كشورهاي ديگر، به زور، اسمي ايراني بگذاريم؛ منظورم تطبيق فرهنگي محصول دنياي مدرن، با آداب و روش هاي اعتقادي است.
آنچنان گم شده از خويش شديم...
...كه نه ما ييم، همه، آن ها ييم.
سوم: به چندگانه شدن قانون هاي ارتباط دختران و پسران در دانشگاهها نگاه كنيد. همين چند شاخگي را به اجتماع بياوريد. هر كس بسته به دركي كه از مفاهيم ديني دارد و بي مراجعه به اصل متن هاي ديني و سنت پيامبر اكرم(ص) و اهل بيتش، قانوني را براي خود مي تراشد و به اندازه اي كه نان خور يا زيردست حرف گوش كن دارد، نسخه اش را تحميل مي كند. در بخش هاي دولتي كه دردسر، بيشتر است. با تعويض هر مدير يا جايگاه، شكل ارتباط بخش هاي مربوط به خانمها و بخش هاي مربوط به آقايان، عوض مي شود. هنوز هم مي شود بخشهايي را يافت كه ورودي اتاق مربوط به خانم هاي مجموعه را ديوار مي كشند تا امكان هر گناهي منتفي شود... بعد هم براي ايجاد ارتباط، زنگ، يا پنجره اي با شيشه مشبك مي گذارند. طبيعي است كه به دليل وجود ساعت اداري و مراجعه پي در پي، اغلب، خانم هاي درون اتاق هاي پيش گفته، نه مي توانند آزادتر باشند و نه حس خوبي از محدوده ايجاد شده دارند. اين حركت، اگر چه طرفداراني دارد و با تلاش فراوان، مي خواهند نشان دهند كه مانع هر گناهي مي شوند؛ اما به هر حال، به عكس نظر اسلام، به اسم پيش گيري ، حرمت آدمها را پيش فرض مي شكنيم. با اين حركت، همه را گناهكار مي دانيم؛ مگر كه خلافش ثابت شود( و البته روي ديگر سكه هم اين است كه از ايمان و ايمني خودمان، مطمئنيم). تا حالا به كعبه خدا فكر كرده ايم؟
خدايا! شرم دارم از تو و درياي الطافت
مرا آزاد مي داري و مي داني گناهكارم!
چهارم: وقتي در آموزش مسايل جنسي، به شيوه هاي تأييد شده ديني و پزشكي فكر نكنيم؛ نوجوانان و جوانان امروز را مجبور مي كنيم پرسش هاي شان را به شيوه هاي دم دستي و با شتاب بيابند. در اين مسير، لوح هاي فشرده، برنامه هاي شبكه هاي ماهواره اي و اينترنت، نزديكترين مسير را نشان مي دهند. آموزشي بي پرده، تصويري، بي ترس و بي زحمت. مخاطب شان هم بي واسطه و باواسطه است. گاهي خود مخاطب، به وسيله هاي بهره مندي دسترسي دارد و گاهي آدم هاي متصل به وسيله ها، مشاهده شان را براي ديگران تعريف مي كنند. حاصل سيري كه مي بينيم، تكرار تصويري مسايل جنسي در ميان نوجوانان و جوانان است. علم پزشكي و دستورهاي ديني، مسايل جنسي را براي سن هاي گوناگون، تقسيم بندي كرده اند و حتي براي زود فهميدن مفاهيم جنسي در كودكان و نوجوانان، عنوان بحران بلوغ زودرس را قرار داده اند. همين تكرار مفاهيم جنسي به شيوه رسانه هاي روز، نخستين مشكل را براي اهل اعتقادهاي ديني، ايجاد مي كند. آدم معتقدي كه نتواند براي استفاده خود از وسيله هاي رسانه اي امروز، روشي پيدا كند، يا مجبور مي شود خودش را به توفان بي شرمي بسپارد و هم رنگ جماعت شود؛ يا رسانه ها را تحريم كند و قيد هم آهنگ زمان شدن را بزند... سپرده شدن به توفان نيز قاعده اي دارد؛ اين كه به دليل شتاب رشد پديده هاي روز و ورود پي در پي وسيله ها و عادتهاي تازه، آدم توفان زده، نمي تواند متوقف شود و هر روز، بيشتر از پيش، اسير روش هاي وارداتي فرهنگي مي شود. يك نمونه ساده! مرداني هستند كه براي علاقه سليقه اي شان شلوارك مي پوشند(و هنگام مهماني و ميزباني، مراعات هم مي كنند) و مرداني هم هستند كه از همين پوشش ساده، به خيال شباهت به ديگران يا احساس بي مرزي استفاده مي كنند... يا آدمهايي كه فقط براي نزديك شدن به فرهنگ اروپايي يا احساس شيرين باكلاسي ، در خانه با كفش وارد مي شوند.

خبرسازان
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |