پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۴
گزارش سخنراني دكتر سيد حسن اسلامي
شبيه سازي و اخلاق
000654.jpg
بحث در باب تكنولوژي شبيه سازي و پيامدهاي معرفت شناختي، اخلاقي، رواني و حقوقي آن از بدو پيدايي آن شدت گرفت. به طوري كه بسياري از اديان دربرابر آن واكنش نشان دادند و برخي از انديشمندان و فيلسوفان به بررسي ابعاد گوناگون آن پرداختند.مطلبي كه از پي مي آيد، متن سخنراني دكتر سيد حسن اسلامي با عنوان «مسايل اخلاقي پژوهش در شبيه سازي و بازتاب آن در جهان اسلام» است كه در تاريخ ۳/۹/۸۴ در موزه ملي تاريخ علوم پزشكي ايراد شده بود. وي به سابقه اين بحث در جهان اسلام و سپس به بررسي مغالطات رايج در آن باب مي پردازد.
پيشينه بحث در جهان اسلام
بحثي كه قرار است بنده ارائه كنم درباره بازتاب شبيه سازي انساني در جهان عرب و ملاحظاتي درباره اخلاق پژوهش در اين زمينه است. در سال ۱۹۹۷ به مجرد اينكه در مجلات علمي مانند «nature» گزارش شبيه سازي «دالي» توسط ويلموت منتشر شد، بازتابي وسيع در كل جهان و از جمله در جهان اسلام پيدا كرد. مجامع ديني و غيرديني عكس العمل خيلي سريعي نشان دادند. غالب عكس العمل ها منفي و شديد بود. من بحث را متمركز مي كنم بر جهان عرب. در سال ۱۹۹۷ به مجرد اينكه اين خبر منتشر شد، مجلات مختلف و نشريات عربي، گزارشهاي مفصل، مختصر، علمي و گاه ژورناليستي متعددي از شبيه سازي با عناوين و تيترهاي متفاوتي چاپ كردند. بعضي از مجامع علمي مانند مجمع تحقيقات وابسته به الازهر، شبيه سازي را نه تنها تحريم كرد بلكه اعلام كرد كه هر كس اقدام به شبيه سازي كند محارب است و بايد دست و پاي او را بريد و اعدام كرد. همين وضع از سوي يكي از فقهاي بزرگ عربستان سعودي به نام ابن رسيني صورت گرفت و او اين كار را نه تنها حرام دانست بلكه خواستار اجراي حد محارب بر مجريان شبيه سازي شد. طي آن سال و سال هاي بعد ما شاهد سمينارهاي بسيار مكرري در زمينه شبيه سازي بوده ايم. در طي اين مدت حداقل شاهد ده سمينار وسيع در جهان عرب بوديم. كه محور همه آنها شبيه سازي دالي بوده است كه از ميان اين سمينارها دو سمينار جايگاه قابل توجهي دارد. يكي سميناري بود كه در مغرب برگزار شد كه در آن بحثهاي كارشناسي بسيار مفصلي صورت گرفت و نتايجي كه سمينار به آن رسيد بستر و مقدمه اي بود براي سمينار بعدي و اصلي مجمع الفقه الاسلامي. مجمع الفقه الاسلامي وابسته به سازمان كنفرانس اسلامي بود كه تقريباً تمام كشورهاي مسلمان عضوش هستند و عالي ترين مجمع فقهي جهان اسلام به شمار مي آيد. در ۱۹۹۷ هم به استناد دستاوردهايي كه در سمينار مغرب صورت گرفته بود، مجمع الفقه الاسلامي تشكيل جلسه داد و مناقشات سه روزه اي ادامه پيدا كرد و دست آخر منجر به صدور بيانيه شد. در آن بيانيه، ديدگاه مسلط در مجمع الفقه الاسلامي بيان شد. اين بيانيه، بيانيه اي معروف در زمينه شبيه سازي است. بيانيه،با دفاع از اينكه علم با دين سازگار است شروع مي شود و پس از آن اين نكته بيان مي شود كه درست است كه دين و به خصوص دين اسلام هوادار علم است ولي علم نبايد از ملاحظات اخلاقي بركنار باشد، بلكه بايد علم نيز همسو با دين پيش برود و در كادر اخلاق حركت كند. سپس بحث شبيه سازي را مطرح كردند و اينكه اين شبيه سازي چيست؟ در آنجا اشاره مي شود كه اگر شبيه سازي در زمينه حيوانات و نباتات صورت گيرد، هيچ اشكالي ندارد، اما اگر بر روي انسان ها باشد و بخواهد انساني شبيه سازي شود حرام و نادرست است. البته در بيانيه هيچ اشاره اي به دليل حرمت اين كار نشده است. در همان بيانيه تأكيد مي كنند كه شبيه سازي اي كه حرام است، شبيه سازي انساني است. اما شبيه سازي درماني اشكالي ندارد و چنين كاري مجاز است. البته خود اين مسئله يكسري پيامدهايي دارد. چون ما در شبيه سازي درماني، شاهد شبيه سازي انساني هستيم. با اين تفاوت كه جنيني كه پديد مي آيد ، پس از مدتي نابود مي شود و عملاً كشتن جنين صورت گرفته و اين كشتن انسان است و به نظر من يكي از اشكالات جدي كه در موضع مسلمانان مخالف شبيه سازي وجود دارد همين مسئله است كه آنهايي كه شبيه سازي انساني را تحريم مي كنند، شبيه سازي درماني را مي پذيرند و اين كار با دلايلي كه بر ضد شبيه سازي انساني اقامه مي كنند ناسازگار است و يك نوع دوگانگي و تعارض در انديشه و استدلال مخالفان شبيه سازي به چشم مي خورد. حال آن كه از اين جهت موضع كاتوليك ها منسجم تر است. آنها شبيه سازي را محكوم مي كنند (هر نوعش كه باشد) در مورد انسان حتي تصريح مي كنند كه چيزي به نام شبيه سازي درماني نداريم. شبيه سازي ماهيتاً انساني است و مقاله خوبي در اين زمينه وجود دارد به نام «افسانه شبيه سازي درماني» و در آن ادعا مي كنند كه اين تعبير شبيه سازي درماني تعبيري است كه پزشكان جعل و وضع كرده اند كه حقيقت امر را محو كنند اما اين نكته در ميان مسلمانان وجود ندارد و حتي بعدها اين مسئله مطرح شد كه ما با جنين هاي اضافي كه براي شبيه سازي لازم است چه بكنيم؟ كشتن آن ها آيا مجاز است يا خير؟ دوباره جلساتي برگزار كردند و گفتند كه كشتن مستقيم جنين ها اشكال دارد ولي مي توانيم جنين هاي اضافي فراهم آمده را رها كنيم تا خودشان بميرند. كساني كه مي گويند كشتن انسان خطاست مي گويند: رها كردن انسان تا بميرد ممكن است خطا نباشد. مي بينيم كه حوزه مخالفت با شبيه سازي، شامل تمام شقوق شبيه سازي مي شود و هيچ استثنايي ندارد. در جهان اسلام، مخالفان شبيه سازي عمدتا در ميان اهل سنت هستند. هر چند در ميان شيعه هم وجود دارند، اما چندان موضع استوار و نيرومندي ندارند و بخش قابل توجهي را تشكيل نمي دهند. نكته مهم اين است كه هر نوع شبيه سازي نادرست است. حتي اگر شبيه سازي بين زوجين باشد. اگر زن و شوهري به هر دليل خواستار توليد مثل باشند و امكان توليد مثل جنسي برايشان فراهم نباشد، آنها هم نمي توانند در كادر زوجيت اقدام به شبيه سازي كنند. هر چند بسياري از دلايلي كه برضد آن آورده مي شود شامل اين قسمت نمي شود. يعني بحث هايي كه پيش مي كشند راجع به خلق نسب و نيا، ارث، فروپاشي نهاد خانواده و... هيچ يك در اين جا وجود ندارد. با اين حال مي گويند شبيه سازي در كادر زوجيت نيز خطاست. اين تقريبا اجماعي از ديدگاه مسلمانان اهل سنت در مقابل شبيه سازي است. من تنها افراد كمي را توانستم شناسايي كنم كه موضع مناسبتري دارند؛ ولي موضع رسمي شان همان است كه مجمع الفقه الاسلامي اعلام كرده و موضع رسمي ديگري نتوانستند ارائه كنند.
شيعه به مسئله از منظر ديگري مي نگرد. براي مثال كساني كه به بحث شبيه سازي پرداختند چه موافق شبيه سازي باشند، چه مخالف آن، هيچ اشاره اي به بحث هاي كلامي نمي كنند و دلايل كلامي را پيش نمي كشند. در حالي كه مسلمانان اهل سنت كه مخالف شبيه سازي هستند، يك بخش از دلايلي كه بر ضد شبيه سازي آوردند، دلايلي كلامي است. براي مثال مي گويند كه شبيه سازي انساني  اگر رواج پيدا كند، گويي انسان خداوند را به چالش خوانده و دست به مبارزه طلبي با خدا زده است. يا شبيه سازي باعث تغيير خلق الله مي شود و قرآن گفته است كه تغيير خلق الله خطاست. يا اينكه شبيه سازي سنت حاكم بر هستي (سنت تنوع) را نقض كرده يا سنت زوجيت را (كه همه چيز زوج هست) نقض مي كند؛ اما عالمان شيعه هيچ يك از اين دلايل را نمي پذيرند. حتي آن هايي كه مخالف شبيه سازي هستند سراغ دلايل فقهي و اجتماعي _ اخلاقي مي روند نه دلايل كلامي. مي گويند: اين كار اگر صورت بگيرد و عملي شود در نهايت به كار بستن قوانين هستي است نه نقض آنها و انسان هر كاري كه بكند، نمي تواند نظام هستي را دگرگون كند و نمي تواند قوانين آنرا تغيير دهد. تلقي  ما از قانون نبايد قوانين شريعت مدارانه باشد. تصور نكنيم كه قانون آن چيزي است كه در يك مجلس وضع مي شود. قوانين هستي، قوانين تكويني هستند و قوانين تكويني قابل نقض نيستند.
000657.jpg
محل نزاع
نكته اي كه درباره مسئله شبيه سازي در جهان اسلام به خصوص جهان سني وجود دارد اين است كه غالب كساني كه با شبيه سازي مخالفند و آن را حرام مي دانند در عين حال، شبيه سازي را بينه و گواه و شاهدي مي دانند بر بسياري از آموزه هاي ديني. براي مثال، يوسف القرضاوي از عالمان اهل سنت بيانيه هاي متعددي راجع به شبيه سازي دارد و آن را نقد و نقض مي كند و در آخر، دو ملاحظه مي آورد. يكي، اين كه شبيه سازي بسياري از آموزه هاي ديني را كه تا ديروز تعبدا ًمي بايست پذيرفت و به شيوه علمي اثبات پذير نبود ثابت مي كند. مثل مسئله معاد، مسئله زايش عيساي بدون پدر، يا مسئله تولد حضرت آدم. بعضي ها در اين مسير تا جايي پيش مي روند كه مي گويند شبيه سازي تكنيك جديدي نيست. از قديم در جهان اسلام وجود داشته و از آغاز خلقت بوده و حتي حضرت حوا از دنده حضرت آدم آفريده شده و اين خود شبيه سازي است و براي اين كه اين روند جا بيفتد تلاش هايي شده است. روندي كه شكل گرفته از اين جهت جالب است كه هنگامي كه بحث شبيه سازي كلوني مطرح شد، مترجمان عرب از تعبير «كلونه» استفاده كردند و كلوني را بردند به باب فعلله و بعد ديدند كه با زبان عربي سازگاري زيادي ندارد و واژه تنسيل (نسل گرفتن) را به كار بردند و بعد تناسل و استنسال را و دست آخر گفتند: استنساخ. واژه اي كه امروزه در جهان اسلام رايج است و واژه اي رسمي به شمار مي رود و استاندارد است براي شبيه سازي، واژه استنساخ است و در تمام بيانيه هاي رسمي تعبير استنساخ به كار برده مي شود. استنساخ واژه قديمي است و ما در فارسي هم به كار مي بريم، براي نسخه برداري، براي نگاشتن كتاب و... ولي اين فقط يك حسن انتخاب نبود، بلكه اين انتخاب بستري بود كه بعدا بتوانند علاوه بر اين كه بحث را بومي كنند، بتوانند يك سري نتايج هم از آن بگيرند. بعضي ها بعد از اينكه استنساخ را به كار بردند، مدتي بعد گفتند استنساخ در قرآن هم وجود دارد. آيات متعددي وجود دارد كه گوياي استنساخ است. چهار بار استنساخ و مشتقات آن در قرآن به كار رفته  است، مانند «ونسختها» و... و آخر هم گفتند كه قرآن خود گوياي استنساخ است. «انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون» يعني ما اعمال شما را استنساخ و كپي برداري مي كنيم، يعني شبيه سازي مي كنيم و به اين ترتيب اين بخش اول بحث ما بود. نكته اي كه مي خواهم مطرح كنم، سلوك اخلاقي است كه در عرصه پژوهش در مسئله اخلاقي شبيه سازي صورت گرفته و قابل تأمل است.غالب كساني كه بحث شبيه سازي را پيش كشيدند و مقالات و كتب متعددي نوشتند، بحث را به گونه اي پيش بردند كه در مجموع به جاي اين كه كمك كند كه اين بحث به گونه  روشن و ملموسي قابل طرح باشد و موافقان و مخالفان بتوانند حرف هاي خودشان را بزنند و دلايل خود را بياورند، بيشتر به آلوده كردن فضا انجاميده است.
به عبارت ديگر فضا، فضاي بسيار غبارآلودي شده است به طوري كه امكان بحث علمي وجود ندارد و اگر كسي بخواهد حرفي بزند، بلافاصله موضعي اتخاذ كرده و منتسب به ديدگاهي مي شود كه حتي هوادارش هم نيست. من مي خواهم به نگاه هايي كه در اين زمينه وجود دارد، اشاره كنم. سلوك غيراخلاقي كه به نظر من در بحث شبيه سازي انساني صورت گرفته در دو محور اصلي قابل بحث است: يكي بحث نداشتن تصوير درستي از مسئله است. كمتر كوشش شده كه تصوير خيلي دقيقي از اين مسئله ارائه شود و سپس تحليل و نقد صورت بگيرد. بيشتر كلي گويي و برداشت هاي شخصي براي داوري درباره يك قضيه است. ما همواره ملزم هستيم كه تصوير روشني از مسئله داشته باشيم، يعني آن قدر توانايي داشته باشيم تا گزارش را از تفسير جدا كنيم. ما بايد اول بتوانيم يك مطلب را خوب گزارش كنيم و در اين گزارش نشان بدهيم كه تصوير روشني از مسئله داريم؛ سپس به داوري بپردازيم و تفسير كنيم و غالباً ديده مي شود كه اين دو مرحله آميخته مي شوند و گاه گزارش، گزارش مخدوشي است.با يك مقايسه مطلب روشن مي شود: پس از اين كه اعلام شد كه در ۸ ماه قبل موفق به شبيه سازي گوسفندي به نام دالي شده اند، روز بعدش بيل  كلينتون، رئيس جمهور وقت آمريكا به كميته مشورتي اخلاق زيستي دستور داد كه شما ۹۰ روز فرصت داريد تا گزارش جامعي درباره اين تكنيك، پيامدهاي احتمالي آن، بازتاب آن و دلايل موافق و مخالف آن را به دست بياوريد. اين كار را انجام دادند و گزارش بسيار جامعي را فراهم كردند و به او دادند تا بتواند موضع گيري رسمي كند و بعد آن را چاپ كردند و پس از آن هم كنگره آمريكا، ويلموت را دعوت كرد تا بيايد در جلسات تخصصي شركت كند و خودش بگويد چه كار كرده است و شبيه سازي را از زبان خود او بشنوند، اما اين اتفاق در جهان اسلام رخ نداد و مجمع الفقه الاسلامي، چنان تلاشي را صورت نداد. با اين كه مقالات علمي خوبي هم نوشته مي شد اما در جلسات مجمع الفقه  الاسلامي، بعضي از فقهايي كه قرار بود نظر بدهند، مي گفتند كه ما سپاسگذاريم از دانشمنداني كه گزارش كردند ولي واقعيت اين است كه هنوز نفهميديم كه شبيه سازي چيست و اين ناآگاهي به اصل قضيه، موجب شده كه در خيلي از بيانيه ها منعكس شود و در آن نتايجي بار شود كه با اصل قضيه سازگار نيست. براي مثال آقاي قرضاوي در چند جا تصريح مي كند كه: «استنساخ كه ماهيتاً مبتني بر يك جنس است و نفي جنس ديگر، مغاير شريعت  است. تلقي  او از شبيه سازي اين است كه در شبيه سازي لزوماً فقط بايد يك جنس مثلاً زن باشد؛ و نتيجه مي گيرد كه اگر اين كار ادامه پيدا كند در آينده مردان چه سرنوشتي پيدا مي كنند؟» و يا در جايي ديگر مي گويد: «شبيه سازي يعني توليدمثل بدون رحم» . ولي شبيه سازي اين نيست و كسي نگفته شبيه سازي يعني ايجاد موجود زنده جديدي بدون استفاده از تخمك  و رحم و... . قضيه، قضيه مبهمي بوده و هيچ تلاشي در اين زمينه صورت نگرفته است. مي توانستند ويلموت را دعوت كنند تا گزارش بدهد يا خودشان كارشناساني را بفرستند تا تحقيق كنند و... .
شبيه سازي و مغالطات
از ميان مغالطات فراواني كه در متون مربوطه هست به ۱۰ مورد اشاره مي كنم كه توجه به آن ها الزامي است و هنگامي كه وارد اين مباحث مي شويم بايد از اين گونه مغالطات بپرهيزيم: ۱) مغالطه پهلوان پنبه؛ ۲) مغالطه  منشاء، ۳) مغالطه  خلط ميان انگيزه و انگيخته، ۴) استفاده از دو نوع معيار و منطق يك بام و دو هوا، ۵) دوري از اصل صحت در تحليل، ۶) تفسير بي دليل دلايل بر ضد شبيه سازي، ۷) استفاده از زبان باردار و عاطفي، ۸) پيوند زدن مسئله با تهاجم فرهنگي، مسئله جهاني سازي و شركت هاي دارويي، ۹) استفاده از منطق همه يا هيچ، ۱۰) استفاده از دلايلي كه مورد قبول خود مخالفان هم نيست.
نخستين مغالطه اي كه در بسياري از متون شاهدش هستيم، مغالطه  معروف به پهلوان پنبه  است، يعني اين كه ما به جاي اين كه تصوير روشني از مسئله به دست بدهيم و سپس نقدش كنيم، از همان آغاز چنان تصوير ضعيف، مخدوش و نادرست و كاريكاتورگونه اي از مسئله ارائه مي دهيم كه اصلاً نيازمند نقد ما نباشد. يك آدمك پوشالي درست مي كنيم و آن را نقد مي كنيم. بسياري از مخالفان شبيه سازي اول تصوير خطايي از مسئله ارائه مي كنند.
دومين مغالطه اي كه در مبحث شبيه سازي به كار برده مي شود،  مغالطه منشاء است. در مغالطه منشاء به جاي اين كه يك مدعا بررسي و اثبات يا رد شود، رديابي مي كنند كه خاستگاه جغرافيايي اين انديشه كجاست، يا چه كساني مدافع يا مروج اين انديشه هستند. براي مثال، مخالفان فلسفه از قديم براي مخالفت با فلسفه مي گفتند: فلسفه از آن يونان است. اين سخن تنها نمي خواهد بگويد كه خاستگاه جغرافيايي اش كجاست، بلكه مي خواهد بگويد: چون از يونان است پس بد است. در شبيه سازي هم خيلي تأكيد مي شود كه اين شبيه سازي، كار غربي ها و كساني كه اخلاقيات و وجدان علمي ندارند است و... . غافل از اين كه همين انسان هاي فاقد وجدان اخلاقي هستند كه بهترين تكنيك هاي ناباروري را ابداع كردند و شما هم پذيرفته ايد. حال آن كه ما بايد مسئله اي را بدون اينكه از كجا آمده و به كجا رفته ارزيابي كنيم. آموزه ديني ماست كه ما بايد حكمت جو باشيم هر جا كه باشد. حضرت امير مي فرمايد گاهي حكمت در سينه منافق است؛ آرام و قرار ندارد تا اينكه مؤمني آن را بيابد و در سينه او آرام بگيرد. بنابراين ما هيچ ابايي نداريم كه حرف حساب را از هر جايي بگيريم. چه از چين باشد و چه آمريكا فرق نمي كند.
مغالطه سوم، خلط ميان انگيزه و انگيخته است. يعني هنگامي كه مدعايي طرح مي شود، به جاي اين كه مدعا را تحليل كنيم و بگوييم خوب است يا بد است، بگوييم اصلاً چرا اين مدعا طرح شده؟ چه هدفي پشت پرده در اين زمينه وجود داشته؟ چون اين هدف را داشتند، پس اين مدعا خطاست. حال آن كه اين كار از نظر علمي، منطقي و اخلاقي درست نيست. هر كسي ممكن است با انگيزه هاي خطا و نادرست، ايده اي را مطرح كند، از قضا ايده اش ايده خوبي از آب دربيايد.
در شبيه سازي معمولاً اين گونه مي گويند كه اين ها مي خواستند كشفي كنند يا ابداعي كنند تا بازار داروها را قبضه كنند. آنها مي خواستند با اين كارشان به آموزه هاي اديان و به خصوص به اسلام حمله كنند. همه اين ها به نحوي خلط ميان انگيزه و انگيخته است. اولاً دشواري اين قضيه، اثبات چنين انگيزه هايي است و در ثاني اگر چنين انگيزه اي وجود داشته باشد، اثبات چنين انگيزه اي گرهي از كار ما فرو نمي گشايد. شايد چنين انگيزه اي موجود باشد، به هرحال ماييم و پديده شبيه سازي، بايد تكليف تان را با اين قضيه روشن كنيد نه اينكه كنكاش كنيد ويلموت چه قصدي داشته است. ويلموت مي ميرد و اين پديده باقي مي ماند و ما بايد تكليف مان را با آن پديده روشن كنيم. چهارمين مغالطه اي كه غالباً صورت مي گيرد، براساس منطق يك بام و دو هوا قرار دارد يعني تكليف مان را با اين مسئله روشن نمي كنيم و از يك منطق و يك روش شناسي براي اثبات يا رد اين قضيه استفاده مي كنيم. مثلاً شبيه سازي بد است چون باعث مفاسد مي شود ولي يك جاي ديگر مي گوييم خوب است؛ چون مؤيد آموزه هاي ديني ماست و معضل نحوه ولادت حضرت عيسي، نحوه معاد و ... را روشن مي كند .
پنجمين مغالطه اي كه وجود دارد، دوري از اصل صحت در تحليل مسائل است. همه ملزم هستيم در تمامي مسائل اصل را بر صحت بگذاريم مگر اينكه خلافش ثابت شود. اين اصلي است كه در همه جا وجود دارد. در مسائل حقوقي و اجتماعي و در رفتارها بايد اصل را بر صحت بگذاريم. هيچ كس قصد بدي ندارد مگر اينكه احراز شود كه چنين قصدي دارد، هر زن و مردي كه با هم راه مي روند محرم هستند مگر اينكه ثابت شود كه نامحرمند و ... اين بحث كلي است اما كساني كه با شبيه سازي مخالف اند با اينكه اين اصل را در فقه قبول دارند،  به اينجا كه مي رسند فراموش مي كنند. تمام انگيزه ها برمي گردد به اينكه آنها آدم هاي مغرض و بدخواه بودند و چيزهايي پشت پرده بوده كه ما نمي دانيم. مي خواستند عقايد مسلمين را تضعيف كنند و چيزهايي از اين قبيل.
ششمين مغالطه اي كه وجود دارد و مشكل ساز است اين است كه دلايل بسياري اقامه مي شود، يعني شما اگر جواب يك اشكال را داديد بلافاصله يك اشكال ديگر زاده مي شود. گويي كه دليل هايشان را شبيه سازي مي كنند.
من خودم توانستم در رساله ام(رساله دكتري درباره CLONING ) سي و پنج دليل جدي را شناسايي كنم. اين دلايل گاهي وقت ها، با هم تداخل پيدا مي كنند و هر دليلي در هر متني به گونه هاي مختلفي تقرير مي شود. اين تكثير دلايل مشكلي را حل نمي كند. افراد را به سردرگمي مي كشاند.
مغالطه هفتم، استفاده از زبان باردار و عاطفي است. به جاي اينكه از واژگان مطرح يك حوزه استفاده كنند، از كلماتي استفاده مي كنند كه فرد را پيشاپيش وادار به موضع گيري مي كند. مثلاً در شبيه سازي، تعبير بازي با جنين ها و ژن ها را به كار مي برند. دانشي داريم به نام فقه كه اصطلاحات خاصي دارد. يك فقيه هنگامي كه بحث جدي مي كند بايد از اصطلاحات فقهي استفاده كند. ما در ژنتيك چيزي به نام بازي با ژنتيك نداريم. اگر داشتيم كل اين دانش و دستاوردش هم بازي بود. بنابراين شبيه سازي حيوان خطا خواهد بود و همان ها هنگامي كه از شبيه سازي حيواني دفاع مي كنند،  مي گويند اين شبيه سازي باعث اصلاح نژاد مي شود و اين هر دو تعبير، واژه هاي باردار و عاطفي اند و به جاي اينكه بحث را پيش ببرد، افراد را تحت تأثير قرار مي دهد.
مغالطه هشتم، پيوند زدن بحث شبيه سازي با مسائل ديگر جهاني  است مثل جهاني سازي، تهاجم فرهنگي يا سودي كه شركت هاي دارويي از اين قضيه مي برند. تأكيد زياد مي شود كه پس از اينكه مؤسسه رزوين، «دالي» را شبيه سازي كرد و اين خبر اعلام شد، سهام شركت دارويي كه اسپانسر اين مؤسسه بود، ۱۵ تا ۳۰ درصد افزايش پيدا كرد. اين خبر درستي است و امروزه تجارت ژنتيك، بورس بالايي دارد. اين هم درست است اما اينها ثابت نمي كنند كه شبيه سازي بد است يا اين ها براي تجارت چنين كاري كردند. اگر اين را بگوييم، كل علم با سرمايه گره خورده است. تمام دستاوردهاي پزشكي درصورتي  امكان تحقق و كاربرد پيدا مي كنند كه حمايت مالي پشت سر آن ها باشد. اگر مسئله جهاني سازي است، خيلي مسائل امروزه با جهاني سازي گره خورده است. زبان انگليسي با جهاني  سازي گره خورده و روز به  روز نياز به آموزش زبان بيشتر مي شود. يا اينترنت كه اين همه سلطه دارد. اين پيوند زدن به خصوص وقتي كه راه حلي ارائه نشود بسيار خطرناك خواهد بود.
مغالطه نهم، مغالطه همه يا هيچ يا همان سفيد و سياه ديدن قضيه است. در بحث شبيه سازي مخالفان اين گونه مي گويند كه اگر شبيه سازي انساني رواج پيدا كند،درنتيجه همه انسان ها شبيه سازي مي كنند و خانواده از هم مي پاشد. توليدمثل طبيعي از بين مي رود. در نتيجه همه كساني كه شبيه سازي مي كنند از الگوي واحدي پيروي مي كنند. همه انسان ها شبيه هم خواهند بود و امكان تمايز انسان ها وجود نخواهد داشت و نهاد خانواده كاملاً  از بين مي رود. اين مغالطه است. نويسنده رمان دنياي قشنگ نو چنين تصويري را ارائه كرده است كه جامعه آينده جامعه اي خواهد بود كه در آن توليد مثل به شكل مصنوعي در كارخانه انجام مي شود. اين تصور را بومي سازي كرده اند و فرض گذاشته اند كه اگر شبيه سازي رواج پيدا كرد، اولاً اين تكنيك آن قدر آسان است كه همه دنبالش مي روند. ثانياً آن قدر قطعي و صددرصد است كه باز هم دنبالش مي روند. ثالثاً همه مي خواهند شبيه سازي كنند. رابعاً الگوي واحدي را مي خواهند بگيرند و شبيه سازي كنند و مي روند هيتلر را شبيه سازي مي كنند. اگر اين امكان باشد كه در واقع نيست كساني هم هستند كه بخواهند مثلاً گاندي را شبيه سازي كنند. اين طور نيست كه اگر شبيه سازي رواج پيدا كند، توليد مثل طبيعي كنار زده خواهد شد. خير. هرگز اين امكان برابري وجود نخواهد داشت و چنين اشكالي وارد نيست.
دهمين مغالطه اين است كه مخالفان شبيه سازي براي نفي آن به دلايلي متوسل مي شوند كه خودشان نيز آن دلايل را قبول ندارند. يكي از دلايل اين است كه در شبيه سازي ، جنين اضافي بارور مي كنيم و بقيه جنين ها را نابود مي كنيم و اين كار كشتن انسان است و خطاست. ولي كساني كه اين استدلال را مي كنند خودشان در جاي ديگري مي گويند تخمك تا وقتي كه درون رحم قرار نگرفته است شخصيت انساني ندارد، لذا مي توان تا قبل از چهارده روزگي يا چهل روزگي آن را كشت. خوب شما مي گوييد كه كشتن جنين اشكالي ندارد، پس چرا بر ضد شبيه سازي اين دليل را اقامه مي كنيد؟
اين ها مغالطه هايي بود كه در شبيه سازي مطرح است. هدف من نه دفاع و نه نقد شبيه سازي است فقط مي خواهم بگويم كه بايد روشي را در زمينه هاي علمي در پيش بگيريم كه از نظر اخلاقي مقبول باشد و امانت، صداقت و دركل اخلاق را در اين زمينه رعايت كنيم.
تهيه وتنظيم: عليرضا كشوري

تازه هاي انديشه
000663.jpg
حوزه وفلسفه سياسي اسلامي
فصلنامه پژوهشي اطلاع رساني «پژوهش و حوزه» در ششمين سال انتشار، شماره اول و دوم خود را تحت عنوان ويژه علوم و انديشه سياسي منتشر ساخت.
آنچه كه در دهه هاي آغازين قرن بيستم، ابتدا در مباحث روش شناسي و بعد به تدريج در حوزه هاي ديگر علوم انساني در ميان انديشمندان مطرح شد طرح تركيب وصفي علوم مختلف با صفت اسلامي بود. يكي از مصطلح ترين و پركاربردترين آنها يعني فلسفه اسلامي خود باب ورود مناقشه و تقابل جوابيه ها و رديه هاي بسيار شد و به آنجا رسيد كه بعضي قائل به تركيب هايي نظير رياضي و فيزيك و مديريت اسلامي نيز شدند كه البته در جاي خود بحث برانگيز بود.
هدف از توجه دادن به اين نكته در معرفي شماره ۲۲-۲۱ فصلنامه پژوهش و حوزه بيشتر ناظر بر توجه به عناوين مطروحه در اين ويژه نامه است. مفهوم فلسفه سياسي اسلامي، تاريخ نگاري فلسفه سياسي اسلامي و امكان فلسفه سياسي اسلامي و نقدهاي آن ازجمله اين عناوين هستند.
همان طور كه از فحواي كلي مقالات وزيني كه توسط گردانندگان اين فصلنامه فراهم شده برمي آيد مراد از فلسفه سياسي اسلامي نوعي از فلسفه سياسي است كه مباني و اركان آن بر محور توحيد استوار گشته و پيش فرض ها و مسايل و غايات آن سازگار با آموزه هاي اسلامي باشد.
با ارجاع به آنچه در آغاز سخن گفته شد موضع هيأت تحريريه اين ويژه نامه و به نوعي موضع اصلي خود فصلنامه را آن گونه كه در مقاله «امكان فلسفه سياسي اسلامي و نقدهاي آن» به قلم مهدي اميدي نقلبري آمده مي توان اينچنين مرور كرد: «پيوند علم و ارزش و ديني سازي دانش نه تنها ممكن، بلكه ضرورتي انكارناپذير است. اين پيوند نه فقط در حوزه دين اسلام پيشنهاد شده بلكه مي توان گفت: اين امر يك آرمان و خواسته اي جهاني است كه در مقاطع و اماكن مختلف بيان شده است...»
همچنين در اين مقاله در تبيين ماهيت فلسفه سياسي اسلامي آمده است: «يك تفكر فلسفي به لحاظ اركان، مباني، پيش فرض ها و مسايل و غايات مي تواند از دين تأثير پذيرد. به عبارت ديگر دين الهي درصورت دارابودن آموزه هاي عقلاني قادر است از درون خود شكل گيري فلسفه اي خاص را موجب شود و يا فلسفه اي را به جهت بينش و نگرش و داوري در موضوعات و مسائلش تحت الشعاع خود قرار دهد، چنانكه آموزه ها و نگرش هاي حاكم بر فرهنگي خاص نيز مي توانند بر زواياي متعدد تفكر فلسفي، تأثيري عميق بر جاي گذارند. باتوجه به اين نكات امكان تقسيم فلسفه به دو قسم فلسفه ديني و فلسفه غيرديني وجود دارد و هريك از فلسفه هاي مضاف نيز مي توانند صورت ديني به خود بگيرند.از نظرگاه هاي موافق پيرامون فلسفه سياسي اسلام در تبيين بيشتر اين موضوع مي توان با مقدمات ذكرشده اين گونه تصريح كرد كه اگرچه فلسفه سياسي در ذات مكتوب خود اساسي مأخوذ از فرهنگ هلني دارد، اما با انتقال آن به تمدن اسلامي و تعامل و تقابلش با فرهنگ اسلامي به بالندگي رسيده و بسياري از مسايل آن برگرفته از آموزه هاي اسلام و بر مباني و اركان آن همچون توحيد، معاد و نبوت استوار شد.اين شماره از فصلنامه« پژوهش و حوزه »شامل ۱۰ مقاله است كه چند عنوان ديگر آنها به شرح ذيل است:« بررسي وضعيت فلسفه سياسي در ايران »،« گفتمان و مطالعات اسلامي و ايراني »،« روش شناسي فهم فلسفي شريعت در انديشه سياسي دوره ميانه »،« هويت فقه سياسي»،«ماهيت انديشه و دانش سياسي مسلمانان «و...
از ديگر بخش هاي قابل توجه اين شماره بخش نشست علمي است كه با حضور دكتر داوود فيرحي و دكتر محمدتقي سبحاني به مسأله فلسفه سياسي اسلام؛ امكان يا امتناع آن پرداخته است.
فصلنامه« پژوهش و حوزه »به صاحب امتيازي معاونت پژوهشي مركز مديريت حوزه علميه قم و سردبيري عطاءالله رفيعي آتاني به همراه چكيده انگليسي مقالات و بخش هاي نقد و معرفي كتاب و اطلاع رساني منتشر مي شود.
000666.jpg
نوزدهمين شماره «چشم انداز ارتباطات فرهنگي»
نوزدهمين شماره جريده «چشم انداز ارتباطات فرهنگي» ويژه تعاملات فرهنگي ايران و شرق دور منتشر شده است.
عناوين پاره اي از مقالات اين شماره بدين قرارند: ايزوتسو شيفته فرهنگ ايراني- اسلامي بود (گفت وگو با مهدي محقق)، تعامل فرهنگي ايران و ژاپن (بهزاد شاهنده)، چگونگي انتقال كره از جامعه سنتي به مدرنيته (مرتضي سلطان پور)، ليوجي (علامه محمد عزيز) و نقش او در گفت وگوي فرهنگ ها در چين (محمد جواد اميدوارنيا)، مقدمه اي بر شناخت تاريخي شرق آسيا در مآخذ فارسي (امير سعيد- الهي) و گفت وگوي تمدن ها؛ رويكردي هرمنوتيكي (فرد دالماير).
دكتر مهدي محقق در جايي از گفت وگوي خود با جريده چشم انداز ارتباطات فرهنگي مي گويد: «ايزوتسو شهرت بين المللي داشت و شايد در ميان اسلام شناسان معاصر تنها فردي بود كه از مذاهب مسيحي، يهودي، هندويي، بودايي و مكتب هاي گوناگون فلسفي معاصر اطلاع و در فن مقايسه و تطبيق استادي و تبحر داشت. ... او تأكيد مي كرد كه انسان فاسد شدني نيست. زيرا انسانيت انسان با مؤلفه اي است كه به اتكاي آن انسان انسان است . اين مؤلفه به نام هاي مختلفي خوانده شده و وسيله نزديكي به آن هم طرق مختلفي دارد. از نگاه ايشان مسلمانان از راه نماز، حضور قلب و تأمل دقيق، به تن و روان خود تحرك مي بخشند.
هر قوم بسته به فرهنگ خودش به روشي گوناگون به انسانيت توجه مي كند. يعني برخي از فرهنگ ها براي ارشاد، راه و زبان ملايم تري را برمي گزينند و بعضي از فرهنگ ها نيز به سبب غلظت و خشونت ذهني، ناچار به خشونت متوسل مي شوند. بنابراين، از نظر او چون شرقي ها افراد ملايم تري هستند، زبان ارشاد آنها نيز ملايم بوده است. از همين رو است كه مي بينيم ايزوتسو هيچ گاه اهل مجادله و مناظره نبود» .

كتاب
مكتب تفكيك دربوته نقد
000660.jpg
آيين وانديشه (بررسي مباني و ديدگاه هاي مكتب تفكيك) سيد محمد موسوي، انتشارات حكمت
سال ۱۳۷۲ وقتي پس از سكوت چند ده ساله تفكيكيان محمدرضا حكيمي، كم سال ترين شاگرد حوزه درسي شيخ مجتبي قزويني، كتاب مكتب تفكيك را منتشر كرد؛ برخي از اهل نظر گمان كردند اخباري گري جديدي كه اين بار در قالب مكتب تفكيك در سده چهاردهم هجري رخ نمايانده بود دوباره توانسته قد راست كند و مي خواهد حياتي نوبياغازد.
اين تفكر نو كه تا  به حال در عرصه نظر و حتي عمل تأثيرات خاص خود را برجا گذاشته موافقان و مخالفان زيادي را نيز با خود همراه كرده است،آن گونه كه گروه آن را اخباري گري معاصر مي دانند و گروهي پيشگامي در استقلال معرفت شناسي دين.
شيخ مؤسس مكتب تفكيك، ميرزا مهدي اصفهاني بود كه اگرچه خود دست پرورده حوزه نجف و در حلقه شاگردان ميرزاي نائيني بوده اما سرانجام همه را كنار گذارده و توجهش را معطوف كرد به آن چه كه خود«طريق ائمه هدي» مي ناميد. طرد عرفان و فلسفه يوناني و صوفي گري از ساحت دين همه آن چيزي است كه مكتب تفكيك فرياد آن را سر داد.
مكتب تفكيك در سير شكل   گيري سه ضلع مثلث دارد كه عبارت بودند از ميرزا مهدي اصفهاني، سيد موسي زرآبادي و شيخ مجتبي قزويني كه اين آخري با تأليفات و تصنيفاتش نقش بسزاتري در جلا دادن به ماترك تفكيكيان پيش از خود دارد.
شيخ قزويني اگرچه خود اسفار ملاصدرا را تدريس مي كرد و به گفته برخي از بزرگان بر اين متن تسلط خوبي نيز داشت اما او نيز با طرد عرفان و فلسفه از ساحت معرفت ديني به نوعي پيشرو در بنياد نهادن يك عقل خودبنياد ديني بود.در سال هاي اخير غير از چند مقاله كه پيرامون مكتب تفكيك نگاشته شده يكي از كارهاي ارزشمند كتاب« نگاهي به مكتب تفكيك »بود كه مجموع چند مقاله را به خامه صاحبان دانايي كهتر و پژوهشگران برناي امروز شامل مي شد.اما كتاب قابل ملاحظه ديگر همين كتاب آيين و انديشه است كه توسط انتشارات حكمت به چاپ رسيده. سيدمحمد موسوي نگارنده كتاب كه از همان آغاز كتاب را به علامه فقيد ، حكيم الهي، سيد جلال الدين آشتياني تقديم كرده است .نويسنده كتاب خود را در دو بخش معرفي مكتب تفكيك و مباني و تحت ۱۴ فصل تنظيم كرده است.
بايد توجه داشت كه نگاه به مكتب تفكيك كه حق اول آن غور در منابع مكتوب بجامانده از مؤسسان و مبينان آن است، دشوار است. آن چنان كه پژوهنده كتاب نيز در مقدمه خود آورده كه اكثر كتب مرحوم اصفهاني و تقريرات ايشان به قلم مرحوم حلبي به صورت نسخه خطي و فاقد هرگونه فهرست است. همچنين نبودن صراحتي در بيان مبادي و مباني و روش تحقيق از مشكلات ديگر پژوهش در مسايل تفكيك است اگرچه علامه حكيمي خود حرفي برخلاف اين سخن دارد و همه جا از مكتب علمي و روشمند تفكيك صحبت به ميان مي آورد.كتاب حاضر كوشيده است در فصل هاي مختلف خود ضمن محترم و نيكوشمردن نيت خير _ بنيان گذاران مكتب تفكيك _ اين كه بعضي از مدعيات آنها با آنچه كه اصالتاً از معارف سره اهل بيت مي دانند تناقض دارد را به گونه اي عقلاني بنماياند.
نگارنده كتاب در معرفي مبسوطي كه از مكتب تفكيك در ابتداي كتاب دارد، اين گونه مي نويسد كه در كلمات مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني نه اسمي به عنوان مكتب تفكيك وجود دارد و نه اينكه ايشان مدعي پي ريزي مكتبي بوده اند.
اما باوجود اينكه نامگذاري تفكيك تازه است، اما واقعيت تفكيك قديمي است و تا صدر اسلام مي رسد. اين واقعيت يعني: حقايق دين همان است كه در قرآن آمده و به وسيله پيامبر و اولياي او تعليم داده شده و هيچ گونه نيازي به هيچ انديشه و تفكري ندارد. اين صراحت را كه خود علامه حكيمي نيز در كتاب مكتب تفكيك دارد بايد اين گونه تكميل كرد كه مكتب تفكيك، يعني آن جهان بيني و جهان شناسي و دستگاه فكري و مبناي اعتقادي كه ميان مفاهيم و اصطلاحات بشري يا ممتزج از سويي و معارف خالص الهي و آسماني متخذ از كتاب و سنت از سوي ديگر فرق مي گذارد و در مورد سه مكتب وحي، فلسفه و عرفان، تفكيكي است نه تأويلي و مزجي و التقاطي و تطبيقي زيرا اين امر را ناشدني مي داند و اين سه جهان بيني را در حد هم و عين هم نمي شناسد.

انديشه
ادبيات
اجتماعي
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |