شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

عاشورا؛ مرز دين و خلافت
001002.jpg
رضا بابايي
واصبَحَ كتابُ اللهِ بفقدك مهجُورا(۱) حادثه كربلا، به رغم اين كه حجم اندكي از زمان و مكان را به خود اختصاص داده است، قرن هاست كه در كانون توجه مسلمانان عموماً تحليل گران تاريخ واقع شده است. اين حادثه بزرگ، كه از آن گاهي به انقلاب و نهضت و گاه به شورش و گاه به فاجعه ياد مي شود، به دليل اهميت و پيچيدگي هاي خاصي كه دارد، هماره موضوع تحقيق دانشمندان اسلام و حتي نويسندگان غير مسلمان بوده است. بيشترين سخن در اين باره، حول دو محور است: عوامل و زمينه هاي حادثه؛ نتايج و پيامدهاي آن. برخي از پرسش هايي كه نهضت مقدس سيدالشهداء را هدف قرار داده اند، به اين شرح اند:
۱. هدف امام از قيام عاشورا چه بود؟
۲. آيا امام به قصد تشكيل حكومت اسلامي و برانداختن نظام اموي قيام كرد؟
۳. آيا نهضت امام براي افشاي فجايع و مفاسد امويان بود؟
۴. آيا قيام و شهادت حضرت و يارانش، هدفي جز شهادت داشته است؟
۵. چرا امام حسين (ع) مانند برادر مهتر خود، امام حسن مجتبي (ع) صلح يا بيعت را برنگزيد؟
۶. نقش و ميزان تأثير دعوت كوفيان، در حركت امام از مدينه به مكه و از آنجا به كوفه و امتناع از بيعت، چه اندازه است؟
۷. آيا سيد الشهداء چاره اي جز قيام نداشت؟
۸. نهضت كربلا، ماهيت آغازگرانه داشت يا عكس العمل و واكنش بود؟
۹. تفاوت نهضت امام با شورش كساني مانند عبدالله بن زبير چيست؟
۱۰. حضرت امام حسين(ع) چه خصوصيتي در يزيد مي ديد كه آغاز زمامداري او را براي قيام خود مناست تلقي كرد؟
۱۱. چرا يزيد، برخلاف معاويه، خواستار بيعت امام در نخستين روزهاي خلافتش شد؟
۱۲. چرا امام به رغم آگاهي از وضع كوفه و روحيات مردم آن، به نامه هاي آنان، ترتيب اثر داد و به سوي آنان شتافت؟
۱۳. آيا امام حسين(ع) براي قيام خود، دستور خصوصي از جانب خدا داشت؟
۱۴. اگر امام قصد قيام عليه امويان را داشت،چرا از سال ها پيش به تهيه عدّه و عُدّه اهتمام نورزيد و سپاهي را فراهم نياورد؟
۱۵. چرا جانشينان و امامان معصوم پس از سيدالشهداء، تجربه حسيني را تكرار نكردند و هيچ يك به قيام مسلحانه روي خوش نشان نداند؟
عاشوراپژوهان شيعي و حتي سنّي، تاكنون تأليفات بسياري را به اين موضوع اختصاص داده اند. از همه شگفت تر اين كه، همه كساني كه به اين عرصه تاخته اند و اثري درباره اين موضوع آفريده اند، نتوانسته اند به همه سؤالات بالا و نظاير آن، پاسخ هاي قطعي دهند. از ياد نبريم كه بسياري از اين گروه، بزرگان علوم ديني و دانشمندان طراز اول مذهب اند.
آنچه روشن و بي ابهام است، نتايج فراوان و فوايد بسياري است كه بر نهضت حسيني مترتب است و اكنون نيز_ پس از طي قرن هاي متوالي_ احيا و يادآوري آن، از ضروريات حيات ديني است.
هم از سخنان امام و هم از گزارش هاي مجمل و مفصّل تاريخ، چنين بر مي آيد كه حداقل، سه عامل را مي توان براي قيام عاشورا برشمرد. اين عوامل، براي نهضت عاشورا بستر و زمينه را آماده كرد و هر راهي جز اين را، بر روي امام بست؛ يعني لحاظ اين عوامل سه گانه، عمل امام حسين(ع) را كاملاً توجيه الهي و تاريخي مي كند. بدين ترتيب ماهيت هاي چند گانه اي را نيز به نهضت مي دهند كه همگي در جاي خود، صواب و صحيح است. آن عوامل بدين قرارند:
- درخواست شديد و تهديدآميز بيعت از امام
- دعوت هاي فراوان و بيرون از شمار از امام براي ورود به كوفه و تشكيل حكومت جديد
- ضرورت برائت از يزيد و سررسيدن وقت افشاگري.
هر يك از عوامل سه گانه فوق را به اجمال برمي رسيم: 
۱. بيعت خواهي يزيد: در نقل ها و منابع بسياري آمده است كه يزيد، بلافاصله پس از مرگ پدرش معاويه، نامه اي رسمي به والي مدينه، وليد بن عتبه نوشت و او را از مرگ معاويه(۲) باخبر كرد. در همان نامه يا نامه اي ديگر، از وي خواست كه از سه تن، براي او بعيت بگيرد: حسين بن علي؛ عبدالله بن عمر؛ عبدالله بن زبير. اما بعد فَخُذ حسينَ بن علي و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير بالبيعه اخذاً ليس فيه رُخصه؛(۳) «بي امان از حسين بن علي و ابن عمر و ابن زبير بيعت بگير.»
حاكم مدينه امام را خواست و نامه يزيد را براي حضرت خواند. امام از وليد فرصت خواست و در اولين فرصت، مدينه را به قصد مكه ترك فرمود. بدين ترتيب نهضت حسيني آغاز شد و از همين جا مي توان عامل بيعت خواهي را در اين قيام، شناسايي كرد. تا پيش از اين ماجرا، تاريخ هيچ حركت تهاجمي و فعاليت آشكاري را از امام حسين (ع) عليه دستگاه اموي نشام نمي دهد، و حتي امام پيش تر در نامه اي به معاويه، نوشته بود كه من به رغم اينكه تو را بزرگ ترين فتنه و مصيبت براي جهان اسلام مي دانم، قصد شورش عليه تو را ندارم: «و ما اريد لك حربا و لا عليك خلافا».(۴)
اصرار يزيد بر گرفتن بيعت از امام و معنادار بودن بيعت با يزيد، راهي جز قيام و حركت به سوي مدينه، پيش پاي حضرت نگذاشت. بيعت با يزيد كه از تظاهر به فسق، هيچ ابايي نداشت و آشكارا احكام الهي را زير پا مي گذاشت، لطمه جبران ناپذيري بر كيان اسلام وارد مي ساخت.
۲. دعوت و اجابت: دومين عامل و زمينه نهضت سيدالشهداء، اجماع نظري امت بر هدم حكومت اموي بود. امام حسين(ع) با امتناع از بيعت، حكومت يزيد را از مشروعيت ساقط فرمود و با اجابت و پاسخ مثبت به دعوت مردم، حركت خود را كامل نمود. به سخن ديگر، امتناع از بيعت، مقام «نفي» در نهضت حسيني بود و اجابت مردم، به مثابه مقام «اثبات» بود و از آن جا كه در پي «نفي» بايد «اثبات» را پيش نهاد، امام نيز دعوت مردم را لبيك فرمود. اين مسئله را از اين منظر نيز مي توان نگريست كه امتناع از بيعت، «مشروعيت نظام اموي» را به چالش انداخت و پاسخ مثبت امام به دعوت ها، نشان داد كه اين نظام علاوه بر مشروعيت، از «مقبوليت» نيز محروم و بي نصيب است. همچنين مي توان گفت: امتناع از بيعت، جنبه دفاعي و ماهيت تدافعي داشت؛ اما امام با قبول دعوت مردم و ترتيب اثر دادن به نامه ها وپيام هاي آنان، به حركت خود، بعد تهاجمي نيز بخشيد.
علاوه بر همه اين ها، اگر امام به دعوت كوفيان كه در قلب جهان اسلام قرار داشتند، پاسخ مثبت نمي دانند، در ذهنيت نسل هاي آينده اين سؤال ماندگار مي شد كه چرا امام به رغم وجود مقتضي و فقدان مانع قيام نكردند و از اين موقعيت پيش آمده استفاده نفرمودند. به ويژه آن كه صلح اضطراري امام حسن (ع) با معاويه هنوز براي بسياري از مردم لاينحل مي نمود!
۱۸۰۰۰ نامه كه برخي بيش از صد امضا داشت، با محتوايي سرشار از اميد و تقاضا براي قيام، ماهيت دعوت مردم را آشكار مي كرد.(۵) دعوت نامه هاي بي شمار مردم امام را در وضعيتي قرار داد كه ۲۵ سال پيش، پدر بزرگوارش قرار گرفت. آن روز نيز علي(ع) دعوت مردم را حجت خدا بر خود تلقي فرمود و مهار خلافت را در دست گرفت.( ۶)
۳. برائت جويي و افشاگري:حوادث سال هاي نخستين اسلام و تشكيل حكومت اسلامي در همان سال ها، آثار بسياري بر تاريخ اسلام و كشورهاي اسلامي گذاشته است. آثار آن حوادث و كشمكش هاي اصحاب بر سر خلافت را مي توان در همه موقعيت ها و مراحل تاريخي ديد. بي شك شهادت علي (ع)، صلح امام حسن (ع) و ماجراي غمبار عاشورا، از نتايج و پيامدهاي آن سركشي و حق ستيزي ها بود. نشستن كساني كه از پيامبر (ص) تأييدي براي تصدي حكومت بر مسلمين نداشتند، بر مسند جانشيني و خلافت، آثار ناگواري بر سرنوشت مسلمانان در همه دوره هاي تاريخي امت اسلام گذاشت.
از ثمراتِ اين تخلّف نابخشودني، احياي قوميت ها و تأثير تعصبات قبيله اي بر تصميمات حكومتي بود. سپردن حكومت شام به فرزندان ابوسفيان و استقرار معاويه در يكي از مهم ترين مناطق اسلامي به عنوان حاكم بلامنازع، به معناي سلب حكومت از خاندان نبوت و رسالت بود.
هرچند انحرافات، از ابتداي دوره خلافت آغاز شد، اما زاويه انحراف همچنان بازتر مي شد؛ تا اينكه نوبت به يزيد رسيد. در زمان او، ديگر كمتر اثري از عدالت اجتماعي و پيشبرد اهداف حكومتي در بستر عدل و پارسايي بود.
از سويي، اسلام به راه خود ادامه مي داد؛ نسل پيشين جاي خود را به نسل جوان تر از خود مي داد و در همان حال، گروه هاي بسياري از مردم دنيا، به اسلام مي گرويدند. بزرگ ترين خطر و بيم عظيمي كه كيان اسلام و ادامه حيات دين خاتم را سخت تهديد مي كرد، ناشناخته ماندن حقيقت دين و ديگرگون نماياندن چهره اسلام به جهانيان بود. مسلمانان، ديگر از اسلام واقعي جز حكايات شگفت از رسول الله و پاره اي از اصحاب بزرگوارش نمي دانستند. همين حكايات و روايات نيز دستكاري و مشوب مي شدند. فساد، بي بندوباري، ستمگري و بازي هاي خطرناك با دين خدا، همه اركان حكومتي را دربرگرفته بود. اين خطر، در زمان يزيد به اوج خود رسيد؛ زيرا در زمان او هفتاد سال از آغاز اسلام گذشته بود و حكومت در چند دهه اخير بيشتر در دست فرزندان يا منسوبان ابوسفيان مي چرخيد. بدين ترتين تصور مردم از اسلام، در قالب هاي اموي قرار مي گرفت و مردمان بسياري از دين و دينداري خبري جز آنچه دستگاه تبليغاتي امويان مي پراكندند، نمي شنيدند.
از همه مهم تر و وحشتناك تر اين بود كه حاكمان و واليان، جملگي خود را به پيامبر (ص) منسوب مي كردند و اعمال فردي و حكومتي خود را، بخش هاي مهمي از دين مي شمردند. في الواقع، آنان براي بقاي خود و حكمراني خاندان خويش را محتاج آن بودند كه خود را نمونه هاي عالي و كامل دينداري، بنمايانند. در چنين اوضاع و احوالي يك صداي بلند و رسا كه بگويد ميان اين حكومت و اسلام هيچ ربط و نسبتي نيست، منجي اسلام محسوب مي شد؛ صداي رسايي مانند آنچه در فرياد زير طنين افكن است:
ألا ترون إن الحق لايعمل به و أن الباطل لاينتاهي عنه...(۷) «آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل جلو نمي گيرند؟  [در چنين حالي] من مرگ را جز سعادت نمي بينم، و زندگي با ستمگران را جز ننگ نمي دانم.» مفهوم روشن و رساي چنين سخناني آن است كه در اين روزگار، به حق عمل نمي شود و باطل بر مسند قبول، نشسته است.
امام حسين  (ع) وقتي از مدينه خارج مي شد، و رو به سوي مكه داشت، آيه اي را مي خواند كه قرآن، آن را از زبان موسي، هنگام فرار از چنگ فرعون نقل مي كند: فَخَرج منها خائفا يترَقب قال ربِّ نجنِي مِنَ القوم الظالمين.(۸) تلاوت چنين آيه اي در چنان وضعي، بهترين علامت و نشانه بود براي مردم، تا بدانند كه در چنگال فرعوني گرفتار آمده اند كه هيچ نصيبي از دين خدا ندارد.
سخناني از امام (ع) كه حكايت از اشتياق حضرتش به مرگ مي كند مانند خطبه «خط الموت ...» نشانگر آن است كه آن وضع نبايد براي مسلمانان قابل تحمل باشد و تكليف همگان، به ويژه پيشوايان، آن است كه يا بايد تغييري در اوضاع دهند و يا اگر از عهده تغيير و اصلاح برنمي آيند، آماده مرگ در راه خدا باشند. اين گونه سخنان، مردم را براي درك اين واقعيت آماده مي كرد كه آنچه مي بينند، هيچ گونه نسبت و تناسبي با اسلام محمدي (ص) ندارد.
آنچه بيش از هر چيز ديگر، براي امام (ع) اهميت داشت، آغاز انحرافات عقيدتي و اخلاقي در ميان مسلمانان بود. چنين انحرافات خطرباري را جز با فرياد و خون نمي توان جلو گرفت و برائت از چنين حكومت فاسدي، به احياي مجدد اسلام، مي انجاميد. آنچه اين اعتراض را شكوهبار كرد و ماندني، نيت امام (ع) بود، و جهان آن روز، ترديد نداشت كه چنين قيامي، به معناي بيگانگي خلافت از ميراث رسالت است. ثمره نجات بخش عاشورا نيز همين بود كه چهره لاديني حكومت را نماياند. اگر اين حادثه دردفتر تاريخ اسلام مسطور نبود، اكنون زبان دشمنان به سوي مسلمانان دراز بود كه از دين شما جز فساد و ستم نزاييد؛ اما عاشورا، مرزي پررنگ ميان دين و خلافت رسم كرد كه هرگز محو نخواهد شد.
پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

رويدادهاي انديشه

امام(ره) در تفسير قرآن جزمي گرا نبود
ايكنا: امام در مباحث فقهي و مباحث اصولي جزمي بود، اما در مباحث قرآني جزمي نبود.
آيت  الله جعفر سبحاني در همايش انديشه هاي قرآني امام خميني(ره) (۸۴‎/۱۱‎/۴ قم) با ذكر اين نكته و اشاره به ذوابعاد بودن امام و تسلط ايشان به علوم مختلف حوزوي (از جمله فقه، فلسفه، اصول و تفسير) افزود: امام در هنگام مباحث فقهي نظر صريح خود را به شكل جزمي مي داد. در مباحث اصولي هم به همين شكل به صراحت رأي خود را ابراز مي كرد. اما در هنگام تفسير، رأي خود را فقط به شكل احتمالي مطرح مي كرد. مي گفت شايد مقصود از اين آيه چنين باشد. اما در اينجا مسأله شك و ترديد در ميان نبود.
آيت الله سبحاني در ادامه با اشاره به اهميت استناد در مباحث اعتقادي به قرآن، نزد امام، گفت: كتاب اربعين امام مباحث اخلاقي ايشان است و در واقع مجموع دروس اخلاق ايشان به طلاب در آن مطرح شده است. ايشان در مباحث اخلاقي بسيار به روايات استناد مي كردند، اما در عقايد منبع استنادشان بيشتر به قرآن تكيه مي كردند.
000999.jpg
سياست در حكمت متعاليه
ايكنا: همايش بزرگداشت فيلسوف مسلمان ايراني، صدرالمتألهين، سال آينده با عنوان سياست در حكمت متعاليه برگزار مي شود.
همايش بزرگداشت فيلسوف مسلمان ايراني، صدرالمتألهين سال آينده همچون سنوات قبل برگزار مي شود. اين همايش به منظور معرفي بيشتر ملاصدرا و بررسي جوانب مختلف آراء و آثار او به مناسبت روز ملاصدرا (اول خرداد) با موضوع «سياست در حكمت متعاليه» برگزار مي شود.
علاقه مندان براي شركت در اين همايش، مي بايد مقالات خود را حداكثر تا پايان بهمن ماه سال جاري و اصل مقالات را تا پايان فروردين سال ،۱۳۸۵ به دبيرخانه همايش به نشاني، تهران، صندوق پستي ۶۹۱۹-،۱۵۸۷۵ بزرگراه رسالت، روبه روي ضلع شمالي مصلاي تهران، مجتمع امام خميني(ره)، ساختمان شماره ،۱۲ ارسال دارند.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سينما  |   فرهنگ   |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |