گ نجينه مطبوعات ايران در جست وجوي سرپناه
كاغذ اخبار هنوز سرگردان است
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
بنيامين صدر
|
|
|
|
بو مي كشم؛ بوي تحريريه و حروف سربي. بوي كاغذ كاهي و جوهر خودنويس. حالا حس مي كنم؛ اينجا كاغذ ها نفس مي كشند. جايي كه قرار است آرامگاه حاصل شادي و رنج روزنامه نگاران باشد.
گنجينه گرانبهاي كاغذ اخبار در كنار موزه دفينه و در جست وجوي پناهگاهي امن و مطمئن، روز را به شب و شب را به روز مي رساند و قلب ها و دست هايي كه قصد دارند از تاريخ 180 ساله مطبوعات اين خاك زرنگار، پاسداري كنند.
***
اينجا خزانه تاريخ روزنامه نگاري ايران است؛ گنجينه اي در ضلع جنوبي يك موزه، به حيات خلوت و دلگير اينجا كه پا مي گذاري، غم غربت و تنهايي را با پوست و گوشت و استخوان حس مي كني؛ چرا اينجا؟ وارد ساختماني چند طبقه مي شويم كه گويا قرار است موزه مطبوعات ايران شود در تاريخي كه معلوم نيست!
تابلويي كهنه و قديمي قبل از رسيدن به پلكان توجه را به خود جلب مي كند. بر روي آن نوشته شده خزانه . پرس و جو مي كنيم و مي فهميم خزانه كه در زيرزمين است همان جايي است كه دوستان خاموش ما آرام و بي صدا روايت مي كنند گوشه هايي از تاريخ معاصر ما را و يادداشت ها و گزارش هايي كه بيان مي كنند درد يا غرور يك ملت را به هر صورتي كه هست، عكس و عنوان هايي كه يادآور روزهاي رفته از ياد ند و لگوهايي كه هر يك بر كاغذ خبر خوش نشسته اند.
ادامه از صفحه 9
چندقدم كه جلوتر مي روي ماشين هاي چاپي را مي بيني كه با انبوهي از خاك و زنگار هنوز قامت خم نكرده اند تا سفيدي كاغذ را سياه كنند به حروف ريز و درشت سربي و بگويند به ما آنچه كه بايد بدانيم.
نوري از دور پيداست؛ اينجا تالار اصلي خزانه مركز نگهداري اسناد، روزنامه و مجله هاي موزه تاريخ مطبوعات ايران است وچند شمع كه مي خواهند نور اين آتشگاه روشن بماند. خش خش كاغذ باطله ها زير پا هراس و ترس بر مي انگيزاند كه مبادا پايمال كنيم زايش فكر و عقيده و آرمان نويسنده اي را كه قلم زده است به اميد آزادي و فرداي بهتر براي ما....
چندقدم كه وارد سراي خزانه مي شويم، ناگهان سه ميز توجه ما را به خود جلب مي كند و روي هر كدام يك دوره از سه روزنامه كه با تلاش و دقت جلد مي شوند براي آنكه از ياد نبريم آنچه بر ما رفته است. جمع دار گنجينه كاغذ اخبار را پيدا مي كنيم، دوست ندارد نامي از او برده شود، مي گويد: در اين موزه كه نخستين موزه تخصصي مطبوعات در ايران و خاورميانه است، تاريخ 180 سال چاپ نشريات گوناگون ايران در معرض ديد علاقه مندان قرار خواهد گرفت. براي ايجاد موزه مطبوعات تاكنون نزديك به 10 مجموعه خصوصي كه مهم ترين آنها مجموعه مرحوم دكتر حسام الدين خرمي است، خريداري و تعدادي از نشريات نيز از سوي علاقه مندان اهدا شده است و بخش عمده اي از نشريات و مطبوعات معاصر نيز از دانشگاه ها، وزارتخانه ها و اداره هاي مختلف جمع آوري شده اند.
پس از موزه تماشاگه تاريخ كه پذيراي مجموعه تاريخ مطبوعات ايران بود، اين دومين جايي است كه گنجينه مطبوعات ايران در آن جاي مي گيرد.
فكر تشكيل موزه مطبوعات ايران به 15 سال پيش بازمي گردد. در ابتدا قرار بود كه مركز ملي مطبوعات ايران پا بگيرد. در همين رابطه طرحي از سوي سيد فريد قاسمي روزنامه نگار و پژوهشگر تاريخ مطبوعات ارائه شد براي گشايش مركز ملي مطبوعات. در آن هنگام مجمعي وجود داشت به نام مجمع هماهنگي نهادهاي اسنادي كه مركب بود از مديران كتابخانه هاي بزرگ و معتبر كشور و رؤساي مراكز اطلاع رساني معتبر، رؤساي كتابخانه هاي ملي، كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، كتابخانه مجلس، فرهنگستان ها، رئيس سازمان اسناد و مسئولان مؤسسه تاريخ معاصر ايران كه در آن روزگار نامش پژوهشگاه مطالعات فرهنگي بود، همگي از اعضاي مجمع بودند. اين طرح در آن مجمع و از سوي سيد فريد قاسمي مطرح شد و با استقبال هم روبه رو شد، تا اينكه بعدها به دليل اينكه دبيرخانه مجمع هماهنگي نهادهاي اسنادي در اداره كل موزه ها مستقر بود، بناشد دبيرخانه پيگير اجراي اين طرح باشد. بدين ترتيب نشست هاي متعددي برگزار شد براي اجراي مصوبه مجمع هماهنگي نهادهاي اسنادي پس از آن فضايي محدود براي انجام اين كار در نظر گرفته شد. درست در همان سال اول و در مدت كمتر از 8 ماه مجموعه اي فراهم آمد كه به جرأت مي توان گفت يكي از غني ترين مجموعه هاي موجود در حوزه تاريخ مطبوعات ايران تاكنون است. ماشين هاي چاپ قديمي، تنديس ها و پوسترهاي تبليغاتي و هر آنچه كه مرتبط با ميراث مطبوعاتي ايران بود، فراهم شد، كار گشايش موزه به خوبي پيش مي رفت تا اينكه به يكباره و در اواسط دهه 70 با توجه به تغيير و تحولاتي كه در فضاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشور صورت گرفت، فعاليت مجمع هماهنگي نهادهاي اسنادي به حال تعليق درآمد، با به تعليق درآمدن فعاليت مجمع هماهنگي نهادهاي اسنادي و پيگيري هاي صورت گرفته قرار شد كه كار در اداره كل موزه هاي ايران ادامه پيدا كند. براي اين كار بايد نام مركز ملي مطبوعات به موزه تخصصي مطبوعات ايران تغيير مي كرد. بدين ترتيب اساسنامه اي از سوي سيد فريد قاسمي نوشته شد براي موزه تخصصي مطبوعات ايران، بي هياهو و با در نظر گرفتن همه جوانب، به اميد روزي كه اين گنجينه گشايش يابد.
***
واقعيت آن است كه عمليات اجرايي براي گشايش نخستين موزه تخصصي مطبوعات ايران به سال 1376 بازمي گردد كه قرار بود فضاي مناسبي براي اين كار در نظر گرفته شود تا آرامگاه هميشگي مطبوعات ايران باشد، رويايي كه تا اين لحظه نيمه تمام مانده است. موزه تماشاگه تاريخ هم كه مدتي گنجينه مطبوعات ايران را در پناه خود گرفت، به دلايل نامعلوم پس گرفته شده تا ندانيم چراغ اين خانه چه وقت روشن مي شود. هر حرفه اي هويتي دارد و هر هويت زماني مي تواند تأثيرگذار باشد كه پيشينه ماندگاري داشته باشد و ميراثي كه بر آن ببالد.
بسياري از مشكلات امروز و فرداي مطبوعات ايران ريشه در ديروز دارند، چنين گنجينه هاي فرهنگي نه تنها به آثار پيشينيان هويت بيشتري مي بخشند، بلكه منبع بزرگ پژوهش در كشورند، با اين وجود چرا كار ساخت و گشايش گنجينه مطبوعات ايران به كندي پيش مي رود؛ پرسشي كه كسي به آن پاسخ نمي گويد و كسي دليل آن را نمي داند، حتي بنيانگذاران آن.
ديگرظهر شده، در تالار اصلي خزانه موزه مطبوعات چند نفر مشغول كارند با عشق و من در حالي كه به صفحه اول روزنامه آيندگان خيره شدم، به واكاوي ديروز و فردا مي نشينم، به قبلي ها و بعدي هاي خود، بيشتر از خود كه چند سال است هر روز، حتي روزهاي تعطيل با همه همكاران هم نسلم بيشتر ساعت هاي جواني خود را در تحريريه مي گذرانيم تا از بوي كاغذ و روزنامه سر مست شويم. كدام يك رفتند، كدام يك مانده اند و كدام يك مي مانند؟ اگر مي توانستم مي ماندم تا شب و در آرامگاه مطبوعات و ورق مي زدم روزنامه ها را تا با هم درد دل كنيم و حرف بزنيم و مرور كنيم خاطره هاي رفته از ياد را.
براي همه ما كه در تشويش، روزگار مي گذرانيم چقدر خوب است كنج آسوده اي كه لحظه اي در آن فكر كنيم به زندگي. اما اگر راه رفتن در تحريريه و كاغذ هاي كاهي و بي رنگ و روي روزنامه را دوست داريم، بايد ننويسيم از آنچه مي دانيم و نگوييم از آنچه مي بينيم، بايد اين گونه بمانيم. وگرنه، بايد فشار بيشتري را تحمل كنيم، فشاري كه عرصه را بر ما تنگ مي كند. اما هنوز اميدواريم كه روزي چراغ گنجينه مطبوعات روشن شود تا بماند براي آينده، تا زنده نگه دارد نام ها و نشانه ها را براي آيندگان.
|