دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴
آسيب شناسي خانواده ايراني
بحران گذار در خانواده ايراني
001269.jpg
زهرا رفيعي
خانواده به عنوان «امن ترين حريم حيات انساني» كاركرد خود را از دست داده است. ديوارهاي اين حريم به روي همه باز شده است. عصري كه به نام عصر ارتباطات نام گرفت تأثير خود را بر اين چهار ديواري گذاشت و آن را از اختياري بودن محض بيرون آورد. امواج راديو و تلويزيون و اين اواخر، ماهواره و تلويزيون كابلي و اينترنت و... به خانه هاي خانواده هاي گرم و صميمي سرازير شد و آنها را با انواع مختلف سليقه ها ، فرهنگ ها و هنجارها در قالب برنامه هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي آشنا كرد. خانواده جديد چنان ابعادي يافته كه هرگز در تاريخ نداشته است. افراد خانواده عادت كردند كه با تاريكي هوا در خانه جمع شوند و به راديو يا تلويزيون گوش فرا دهند. اين روند نيز روز به روز به سمت فردي شدن سوق پيدا كرده است به طوري كه افراد خانواده با كامپيوتر و اينترنت و روزنامه و... به صورت فردي، سر خود را گرم مي كنند.
خانواده با وجود داشتن ويژگي هاي مختص خود كه براي سلامت جسم و روح انسان ها در تمامي جوامع مفيد بوده است در معرض تهديدهاي بسياري است. تجربه نشان داده است كه تمدن هايي كه به خانواده اهميت نداده اند و بحران ايجاد شده در خانواده ها را به جامعه منتقل كرده اند دچار «بحران تمدني» شده اند.
دكتر باقر ساروخاني عضو هيأت علمي دانشگاه تهران معتقد است كه هيچ آسيب اجتماعي وجود ندارد كه بتوان خارج از چارچوب خانواده متصور شد و مي گويد: در تحقيقي كه در كانون اصلاح و تربيت انجام داديم مشخص شد تمام كودكان- بدون هيچ استثنا- مشكل خانوادگي داشته اند. توجه به خانواده، توجه به سرنوشت بشر است. فرزندان را مي توان پدران بشر تلقي كرد. وقتي كودكان از درون يك خانواده بيمار برخيزند قطعاً نمي توانند در ساختن جامعه جديد توانمند باشند. وي معتقد است كه در جامعه جديد، خانواده به عنوان ميراث مهم سرنوشت ساز، دچار مسائلي شده كه در نتيجه آن، انواع ديگر خانواده به وجود آمده است. از جمله اين انواع خانواده ها مي توان به خانواده هاي «دور زي» ، «اضطراري» و «تفقد يافته» اشاره كرد.
وي در توضيح خانواده «دور- زي» مي گويد: در اين نوع، اعضاي خانواده دور از هم زندگي مي كنند؛ پدر در شهري بزرگ و بدون همسر و فرزندانش زندگي مي كند و ناچار است در سال، دو- سه بار بيشتر همسرش را نبيند. كارگران ساختماني از اين دست هستند كه هم در سطح ملي و هم در سطح بين المللي مطرح اند. متأسفانه تعداد اين نوع از خانواده ها در ايران رو به افزايش است. افراد باوجود اينكه نيازهاي عاطفي دارند ناچارند دور از هم زندگي كنند.
دكتر باقر ساروخاني- عضو گروه جامعه شناسي خانواده دانشگاه تهران- در ادامه در مورد خانواده هاي اضطراري مي گويد: خانواده اي كه به ظاهر سر پا و سالم است ولي فضاي آن خالي از محبت است، خانواده اضطراري است. اين نوع از خانواده ها نيز در ايران بسيار زياد است. عواطف انساني كه دل و ميل افراد را در خانواده ها قرار مي دهد در اين خانواده ها مشاهده نمي شود.
خانواده هاي اضطراري اگرچه در ابتدا به اضطرار، دور هم جمع نمي شوند اما به مرور زمان، زن چاره اي جز زندگي با شوهر به خاطر عدم اشتغال يا تحصيلات كافي و... ندارد و در جوامعي كه طلاق يك امر ممنوع و پيچيده و سخت است خانواده اضطراري بيشتر ظهور مي كند. وي ادامه مي دهد: در اين شرايط، خانواده از يك گروه نخستين به يك گروه ثانويه تبديل مي شود. ارتباطات به جاي بعد عاطفي، بعد قراردادي مي يابند. در نتيجه پسر به خاطر تنبيه يا انتقام از پدري كه بر سر سفره اش غذا خورده به دادگاه شكايت كرده و او را به زندان مي اندازد. اين پدر بعدها همين كار را با فرزندش انجام مي دهد و خانواده بدون عواطف را تبديل به يك پادگان مي كند. اين جامعه شناس توضيح مي دهد: وقتي در جامعه اي مهريه هاي سنگين در نظر گرفته مي شود و مسائلي چون به روزسازي نرخ مهريه، تقسيم اموال بعد از طلاق و بيمه مهريه و... مطرح مي شود خانواده هاي ناسالم به ظاهر سرپا نگه داشته مي شوند ولي از درون دچار پوسيدگي مي شوند.
دكتر ساروخاني در مورد خانواده تفقديافته مي گويد: نوع ديگري از خانواده كه در جامعه ايران امروز به وجود آمده خانواده هاي تفقدي است. در اين خانواده هرم قدرت افقي شده به حدي كه خانواده تبديل به «سرا» شده است. هركس كليد آپارتمان اتاق خود را دارد و با اينترنت و كامپيوتر و... خود سرگرم است. اعضاي خانواده همديگر را در آشپزخانه مي بينند.
اما به اعتقاد دكتر شهلا كاظمي پور- عضو هيأت علمي دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران- خانواده نيز به مانند ساير پديده هاي اجتماعي، دائماً در حال تغيير است. خانواده ايراني نيز از اين حيث مستثني نيست. بعد خانوار در اين سال هاي اخير به دليل كاهش مواليد رو به كاهش است. در چشم انداز ۲۰ساله، ايران با ساختار جديدي از خانواده روبه رو خواهد شد ولي الآن خانواده ايراني در حال سپري كردن دوره گذار يا انتقالي است.
در اين دوره، زنان به دنبال اشتغال در خارج از خانه اند، مردان كه نان آوران خانه بودند نقششان كم رنگ تر مي شود، فرزندان كمتر از حرف والدين تبعيت مي كنند، فرزندسالاري به جاي پدر يا مادرسالاري حاكم است، خانواده ها سعي مي كنند امكانات لازم را براي تحصيلات فرزندانشان فراهم كنند و... . به گفته اين جامعه شناس، در گذشته به خاطر اينكه ميزان دانش و ارتباطات افراد كم بود، والدين با فرزندانشان تفاوتي نداشتند اما در حال حاضر خيلي از بچه ها به خاطر دسترسي به اينترنت ، ماهواره و فيلم، خانواده خود را قبول ندارند. وي با اشاره به اينكه پديده شكاف نسل ها در جامعه ما باز است مي گويد: شايد يك سري از ناهنجاري هايي كه در سطح جامعه و در قالب بودن با دوستان و همسالان خود را نشان مي دهد، ناشي از همين تفاوت هاست.
دكتر شهلا كاظمي پور- عضو گروه جامعه شناسي خانواده دانشگاه تهران- مسائل اقتصادي را در به وجود آمدن خانواده هاي كنوني در ايران بسيار تأثيرگذار مي داند و مي گويد: افزايش تورم از يك سو و مصرف گرايي نسل جديد، جوانان را با خانواده ها وارد جدال كرده است. اين جدال يا جوانان را دچار سرخوردگي مي كند يا آنها را به سمت بي بند وباري هاي موجود در جامعه مي كشاند.
وي دليل اين زياده خواهي هاي جوانان را آموزه ها و الگوهاي دور از دسترس ارائه شده در فيلم هاي تلويزيون و سينما مي داند و مي گويد: خانواده ها نيز نمي دانند چگونه رفتار كنند. اگر خانواده اي در مرحله گذار، نسبت به آموزش فرزندان غفلتي انجام دهد از عهده مسائل عاطفي آنها بر نخواهد آمد و در نتيجه هم به خودش آسيب  مي رساند و هم به فرزندان.
به عقيده اين جامعه شناس، جامعه ايران دچار بحران خانواده است؛ بسياري از خانواده ها مهارت خروج از بحران را ندارند. اين مسأله شكاف نسل ها را بيشتر و بيشتر مي كند.
دكتر شهلا كاظمي پور به ايجاد نوع جديدي از خانواده اشاره مي كند و مي گويد: در غرب، برخي از افراد به صورت «همزيستي» و بدون برگزاري مراسم رايج ازدواج، سال ها با هم زندگي مي كنند. در اين نوع از ارتباط، نحوه ظهور فرزند در خانواده زياد مهم نيست. در واقع فرقي نمي كند كه اين فرزند، حاصل ازدواج قبلي مرد يا زن خانه است. اين پديده گاه در شهرهاي بزرگ و توده تحصيل كرده مشاهده شده است. مشكلات موجود بر سر راه ازدواج، باعث بروز اين پديده مي شود تا افراد از اين طريق، هم نيازهاي جنسي خود را ارضاء كنند و هم تنهايي خود را پر كنند. وي در مورد دليل به وجود آمدن اين پديده مي گويد: اين پديده دلايل متعددي مي تواند داشته باشد؛ فزوني دختران در معرض ازدواج نسبت به پسران يكي از دلايل است. همچنين در جامعه اين تلقي براي پسران وجود دارد كه وقتي دختري با شرايط حداقلي با او كنار مي آيد چرا بايد به زير بار هزينه هاي آنچناني ازدواج رفت. بحث مهريه و نفقه در جامعه ما به دليل دادگاهي شدن، مشكل ساز شده است. در ايران روشي بايد اتخاذ شود كه به نفع همه مردم باشد؛ مردان اگر نخواهند مهريه بپردازند، به راحتي آن را نمي پردازند.
دكتر ساروخاني ايجاد نهادهاي حمايتي را براي رسيدن به وضعيت بهتر پيشنهاد مي دهد و مي گويد: متأسفانه در ايران همه امور اجتماعي، سامان دهنده و متكفل دارد ولي خانواده مسئولي ندارد. شوراي عالي خانواده قرار بود تشكيل شود ولي هيچ خبري از آن نيست. او همچنين مي گويد: شيوه هاي درست ازدواج و زندگي و روابط خانوادگي بايستي به خانواده ها آموزش داده شود. سازمان متكفل خانواده علاوه بر ساماندهي خانواده،بايد پژوهش هاي اين حوزه را راهبري و هماهنگ كند. به جاي اينكه به دانش آموزان بگوييم در اعماق اقيانوس ها چه خبر است آنها را از مهارت هاي زندگي سالم مطلع سازيم.
دكتر شهلا كاظمي پور معتقد است كه اين خانواده ها هستند كه بايد براي ساماندهي خود كاري بكنند. او مي گويد: اكثر خانواده ها بدون فكر و برنامه ريزي تشكيل مي شوند. در بسياري موارد نيز خانواده ها فكر مي كنند كه دولت مسئول تأمين هزينه ها و برنامه هاي خانواده است و از پذيرفتن مسئوليت فرار مي كنند.
البته وقتي دولت خود را در همه امور- حتي مسائل درون خانواده ها- دخالت داده است، والدين خود را مسئول تربيت، آموزش، كار و... كودكان نمي دانند.
خانواده ايراني به دليل تحولاتي كه از آن ياد شد با تهديدات متعددي روبه رو است اما به عقيده برخي جامعه شناسان، هيچ دليلي وجود ندارد كه دال بر تغييرات سريع و وسيع در نقش خانواده در جامعه جديد باشد. حتي در جوامع صنعتي، انسان ها به ثبات كانون خانواده مي انديشند.

حيله هاي رواني
بيست حقه ظريف از زبان حيله گر - هفته سيزدهم
من همينم كه هستم
* اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه مي شود؟
- مفهوم آن جمله تغيير مي كند. به عبارت دقيق تر، درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند.
* آيا عبارات بالا را با دقت خوانده ايد؟ ۱۲ هفته است كه عبارات مذكور به طور مكرر در ابتداي مطالب، چاپ شده است. اكنون نسبت به مفهوم آن چه مهارتي كسب كرده ايد؟
مي خواهيم يك تغيير اساسي در مفهوم و كاربرد عبارات بالا ايجاد كنيم:
اگر يك جمله يا يك عبارت را چند بار با توجه به مفهوم آن به آرامي، در درون خود تكرار كنيم- طوري كه آن را بشنويم و بفهميم- چه اتفاقي مي افتد؟
- «من همينم كه هستم» را با دقت در مفهوم آن بخوانيد و به كار بريد.
* آيا دوست داريد همين كه هستيد بمانيد؟
* آيا دوست داريد شخصيت ديگري در شما تحقق يابد؟
* آيا مايليد سايرين تغيير كنند، ولي شما همچنان كه هستيد بمانيد؟
* ترجيح مي دهيد مردم خودشان تغيير كنند يا شما تغييرشان بدهيد؟
* اجازه مي دهيد سايرين شما را تغيير بدهند؟
* آيا شما همينيد كه هستيد؟
- خير. شما همين كه هستيد، نيستيد. سايرين نيز همين نيستند كه مي نمايند يا خود فكر مي كنند. بارها و بارها از دوست و دشمن، هنگام بحث و جدل شنيده ايم كه مي گويند: «من همينم كه هستم» . آيا به نظر شما از روي اعتماد به نفس اين عكس العمل را بروز مي دهند؟ از روي آگاهي و تسلط به خود چنين مي گويند؟ يا از روي عادت و لجبازي و بدون فكر، اينگونه رفتار مي كنند؟ با خود مي گوييد خوب وقتي آدم عصباني است كه نمي تواند فكر كند.
درست است، ولي حال از خود بپرسيد در طول روز، هفته، ماه، سال و در طول عمر خود، آيا اغلب اوقات كه لازم بوده است فكر كنيم، عصبي و خشمگين نبوده ايم؟ نوبت تفكر كي است؟ نه عادت را نفي مي كنيم، نه بدون فكر سخن گفتن را مي توان يكباره از فرد و جامعه زدود و نه لجبازي را مي توان بدون درك متقابل، آرام و هماهنگ كرد. همه ما لجبازي را تجربه كرده ايم و آن را مي شناسيم، با آن يگانه ايم و اگر آن را در خود درك كرده باشيم، در ديگران نيز مي پذيريم. مي دانيم كه اين نيز يكي از خصلت هاي انساني است كه فقط با بلوغ رواني تبديل به نقطه مقابل خود مي شود، اما آنچه در اينجا مي خواهيم مطرح كنيم اين نيست كه بگوييم ديگر نگوييد من همينم كه هستم، بلكه مي خواهيم در شرايط غيرخشم و عادت و لجبازي به مفهوم اين عبارت بينديشيم از اين زاويه، ضرورت كاربرد و تأثير آن را درك كنيم.
من همينم كه هستم يعني: ۱- تو بايد مرا به همين شكل بپذيري. دقت كنيد؛ درست در همين لحظه خود شما در حال پذيرفتن فرد مقابل هستيد. ۲- من همينم كه هستم، يعني اين شكل خود را قبول دارم ۳- تغيير نمي كنم ۴- تو نبايد چنين كه هستي باشي ۵- تو بايد تغيير كني ۶- من حاضر به هماهنگ شدن با تو نيستم ۷- تو بايد با من هماهنگ باشي ۸- من همينم كه هستم، يعني من از تو آگاه ترم ۹- خيال تسلط بر تو را دارم؛ همين است كه هست، خواهي بپذير يا نه. اگر بپذيري، سلطه با من است و اگر نپذيري تو را از خودم محروم مي كنم (باز هم سلطه با من است).
گويي افراد وقتي اين عبارت را به كار مي برند به مفهوم آن بي اعتنا هستند و فقط از آن يك ابزار مي سازند؛ ابزاري براي ستيز، باج خواهي عاطفي، گريز يا شايد مراقبت از حقوق شخصي.
لطفا به اين سؤالات در درون خود پاسخ دهيد:
۱- وقتي در حين بحث و جدل به اين نقطه مي رسيد كه من همينم كه هستم، از شنونده چه انتظاري داريد؟
۲- چه نفع رواني مشخصي با گفتن آن نصيب خود شما مي شود؟
۳- اگر طرف مقابل به شما اين جمله را بگويد با او چه مي كنيد؟
۴- آيا تاكنون به خودتان در درونتان گفته ايد «من همينم كه هستم» ؟
شما همين كه هستيد، نيستيد!
خود را بشنويد:
هميشه در اوج احساس ناتواني اعلام مي كنيم من همينم كه هستم. وقتي چنين مي گوييد، ضعيف تر مي نماييد (فضا را براي توهين به خود و آنچه كه هستيد مهيا مي كنيد). وقتي مي گوييد من همينم كه هستم، به خود پشت كرده ايد؛ خود را نگاه نمي كنيد. آيا در برابر آينه اگر غباري بر چهره خود ببينيد، آن را نمي زداييد و مي گوييد من همينم كه هستم؟ وقتي سايرين غباري را در شما نشان مي دهند، اگر به خود نگاه نكنيد، آن را نمي پذيريد. وقتي به صورت خود بي اعتنا هستيد كه آن را نمي بينيد يا كسي نيست حضور غيري شما را مقيد نمي كند يا به شوق نمي آورد، يعني وقتي كه در هيچ رابطه اي قرار نگرفته ايد، ولي ما معمولا عبارت من همينم كه هستم را در حضور ديگران مي گوييم. لو رفتن ذهنيت غلط ما در همين جا اتفاق مي افتد، چون اين نشان مي دهد كه در لحظه اي كه به چنين عكس العملي رسيده ايم، حضور ديگري نه ما را مقيد كرده و نه به شوق آورده است؛ اصلا رابطه اي برقرار نكرده ايم و اشكال در همين جاست. ما براي قانع كردن و قانع شدن، بسيار تنبل شده ايم. حوصله رابطه عميق و سالم را نداريم. عباراتي كه مي  يابيم،  حيله هاي يك ذهن تنبل است. ما بيشتر درگير ضد رابطه هستيم تا رابطه. گويي در مقابل آينه، چشمان خود را مي بنديم. از خود مي گريزيم و ديگران را دفع مي كنيم. همه اينها زير يك سقف صورت مي گيرد. در يك جامعه اتفاق مي افتد؛ همان جا كه همه ما جمع شده ايم. به كجا مي گريزيم؟
وقتي مي گوييم من همينم كه هستم، فقط با ذهن مرده، با جسد خود درگيريم. من همينم كه هستم يك ساختمان دفاعي است، ولي خانه امن نيست.
دقت كنيد؛ وقتي مي گوييد من همينم كه هستم، تمام خود را در معرض قضاوت مي گذاريد.آيا از اين وضع راضي هستيد؟ اين طرز فكر را از جريان افكار خود خارج كنيد و به جاي آن «من همين نيستم» را قرار دهيد؛ هيچ چيز را از دست نمي دهيد، بلكه با خود و سايرين، آرام آرام به تفاهم دقيق تري مي رسيد. با گفتن عبارت من همينم كه هستم خود را كاملا در اختيار ديگران قرار ندهيد و از اين طريق حقوق خود را محفوظ بداريد. اين زيركانه و سالم تر است.
آيا مي دانستيد كه مترادف عبارت «من همينم كه هستم» ، «من نمي توانم» است؟ هر وقت بگوييد من همينم كه هستم، مثل يك غريبه به خود زل زده ايد!
مهشيد سليماني

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |