دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴
نگاهي به تأثير نظريه قطعيت رياضي بر فلسفه
رياضيات و فلسفه
001260.jpg
امير پرتوي
در طول تاريخ انديشه، عواملي چند بر تفكر فلسفي  انسان مؤثر بوده اند، عواملي همچون اعتقادات ديني و خرافات و علوم مختلف بشري. در اين ميان دو شاخه بسيار مؤثر، يكي رياضيات و ديگري فيزيك، نقش تعيين كننده و سرنوشت سازي را بر تفكر فلسفي بر عهده دارند. در اين مقاله كوشيده شده تا تأثيرات و بحران هاي به وجود آمده توسط رياضيات را بر فلسفه هاي گوناگون مورد بررسي قرار دهيم و به طور اجمال به بررسي مفاهيم بي نهايت و تأثير آن بر فلسفه يونان باستان و فيثاغورثيان(۱) و نيز تأثير هندسه بر فلسفه جديد و معاصر و بحران هاي حاصل از متزلزل شدن اين مقولات بر فلسفه پرداخته خواهد شد.
تعريف كردن رياضيات كار آساني نيست. رياضيات را نه از ماهيت مواد آن، بلكه از روشي كه آن مواد و عناصر را به كار مي گيريم، مي توان شناخت.
با اين وجود دو ويژگي  اصلي رياضيات بر كسي پوشيده نيست:
۱) دقت منطقي و نيروي استدلال هاي قياسي آن
۲) كاربرد بي اندازه آن در زندگي انسان
شناخت ما نسبت به جهان اطراف بدون رياضيات غيرممكن است. رياضيات در تمامي حوزه هاي انديشه بشري به طور كلي و به همه آنچه به فكر انسان مربوط است نفوذ مي كند و اين همان جنبه فلسفي آن است. مانند ساير علوم، رياضيات نيز در ابتدا جزيي از فلسفه بوده است و فيلسوفان مي كوشيده اند ديدگاه هاي فلسفي خود را توسط رياضيات، تبيين و ايضاح نمايند. افرادي چون طالس و فيثاغورث براي بيان قانون هاي كلي جهان نياز به استدلال داشته اند، از اين رو چاره اي جز توسل به استدلال رياضي نداشته اند. شايد شما هم اين جمله معروف و زيباي گاليله را شنيده باشيد كه: «جهان كتابي است پر از فلسفه، اين كتاب در برابر چشمان ما گشوده است، ولي تنها زماني مي توان آن را درك كرد كه با زبان و نشانه هاي آن آشنا باشيم. اين زبان رياضيات، و اين نشانه ها، مثلث ها، دايره ها و ساير اشكال هندسي اند.»
اين جمله مي تواند به تنهايي بيانگر رابطه عميق و زيباي رياضيات و فلسفه باشد و در تأييد اين امر بايد به ياد آورد كه افلاطون بر سردر آكادمي چه نوشته بود: «كسي كه رياضيات نمي داند، وارد نشود» .
در اينجا لازم است كه به «دومولن» اشاره كنيم. آنجا كه مي گويد: «بدون رياضيات نمي توان به فلسفه دست يافت و بدون فلسفه نيز به مفهوم و ماهيت رياضيات نتوان رسيد و بدون اين دو نمي توان به هيچ حقيقتي رسيد.»
براي اثبات اين مدعا بهتر است به ليست رياضيدانان و فيلسوفان زير توجه كنيد: طالس، فيثاغورث، دموكريت، فارابي، ابن سينا، خيام، دكارت، خوارزمي، لايب نيتس، نيوتن، لباچوسكي، ريمان، كانتور، پوانكاره و راسل. بدون شك تأثير مستقيم رياضيات بر فلسفه آشكار است و بايد گفت كه در رويارويي اين دو شاخه از معرفت بشري، پيروزي نهايي با رياضيات بوده است كه مي توان به عنوان نمونه به مسأله بي نهايت و تأثير آن بر فلسفه فيثاغورث، مشكل اعداد اصم(گنگ)، و نيز قطعيت در رياضيات، همچنين تأثيري كه هندسه هاي نااقليدسي در تفكر فلسفي ايجاد نموده اند اشاره كرد.
رياضيات در مرحله مقدماتي خود از دو رشته اصلي حساب و هندسه تشكيل مي شود. موضوع حساب، اعداد است و هندسه به پراكندگي اجسام در مكان و توزيع رويدادها در مكان مي پردازد. نظريه اعداد را در فيثاغورثيان نمونه اوليه و باستاني حساب مي دانند.
در ميان فيثاغورثيان، توجه به رياضيات به امري روحاني و قدسي تبديل شده بود و در اين ميان كشف رابطه اعداد و اشكال هندسي در بين آنان منجر به پيدايش اين فكر شد كه تمام پديده هاي عالم توسط اعداد قابل توجيه هستند. آنها براي هر پديده حتي خداوند نيز قائل به اعدادي شدند. اعتقاد به اين كه اعداد صورت پديده ها را عينيت مي بخشد، در ميان فيثاغورثيان تحكيم شده و به نوعي پاسخ براي يافتن معماي مادة المواد يا آرخه تبديل شد. آنها حتي راه حل بغرنج ترين مسائل زندگي اجتماعي و سياسي بشر را در ويژگي هاي شناسايي بخش عدد جستجو مي كردند. جالب است كه افلاطون نيز بخشي از كتاب جمهوري را به اين موارد اختصاص داده و به پيروي از فيثاغورثيان، تمام گرفتاري ها و ناهماهنگي ها را ناشي از بي اطلاعي رهبران جامعه از ويژگي ها و توانايي هاي عدد مي داند و لازم به ذكر است كه منظور فيثاغورثيان از عدد، اعداد صحيح و مثبت مي باشد.
شايد بپرسيد كه بحران در كجاست؟ مشكل دقيقاً از جايي شروع شد كه هيچ كس توقع آن را نداشت،- حداقل براي خود فيثاغورثيان غيرمنتظره بود- آنان كه معتقد به بيان مفهومات رواني و معنوي توسط عدد بودند، در توضيح و بيان طول قطر مربعي كه ضلعي برابر يك داشته باشند، ناتوان شدند و قادر به بيان اين پاره خط با اعداد طبيعي نبودند و مي دانيم كه طول قطر چنين مربعي ۲ است.
ولي آنان به اعداد گنگ آشنايي نداشتند و ۲ نيز برابر با نسبت دو عدد طبيعي نيست.
مدتها اين موضوع از ديگران پنهان شد و به عنوان يكي از اسرار نحله باقي ماند. رازي كه برملا شدنش باعث مرگ فاش كننده آن شد. گفته شده است كه آن شخص را در دريا غرق كردند. جالب اينجاست كه فاش شدن اين مطلب كه عدد قادر به بيان طول يك پاره خط راست نيست، باعث در هم شكستن فلسفه فيثاغورث شد. هر چند تا مدتها اعتقاد به اعجاز اعداد در بين يونانيان باقي ماند. اين بدشانسي فيثاغورثيان بوده كه با اعداد گنگ آشنايي نداشته اند و مبناي اعداد آنان، اعداد صحيح بوده است.
ولي فراموش نكنيم كه اين نحله و فلسفه آن خدمات شاياني به تفكر بشري نمود ه  است. يكي از دلايلي كه موجب شد رياضيات يوناني به سمت هندسه روي آورد، همين ناقص بودن اعداد مثبت در بيان توافق قطر و ضلع مربع واحد است. يعني همان اصلي كه به نامتوافق بودن قطر و ضلع مربع اشاره مي كند- راسل آن را چالش طبيعت با حساب مي نامد- پس از آن به پارميندس- مي رسيم- يكي ديگر از پيش سقراطيان- كه قائل به ثبات در عالم بود، و با كثرت فيثاغورثي به شدت مخالف. او انديشه وحدت و واحد را ترويج مي كرد. پارميندس حركت را نفي مي كرد و منكر سيلان بود. او مي گويد: «تمام آنچه حركت ديده مي شود، خيال و تصور انسان است.» اين حرف او در تضاد با تجربيات و مشاهدات روزمره ماست و كمتر كسي آن را خواهد پذيرفت. البته مسأله پارميندس نيست، بلكه شاگرد او يعني زنون الئايي مي باشد، او براي اين كه نظر استاد خود را به كرسي بنشاند، چهار استدلال را مطرح كرد كه جنبه رياضي داشتند و وجود حركت را نيز نفي مي كردند. استدلالات او بر پايه اصل و مفهوم «بي نهايت» بوده است. در اينجا به بيان اين استدلال ها از زبان ارسطو در كتاب طبيعيات مي پردازيم:
نخستين استدلال براي اين كه حركت روي نمي دهد، اين است كه شيء متحرك، قبلاً بايد به نيمه راه برسد و در جاي ديگر مي گويد: بر اساس اين استدلال ممكن نيست كه مسافت بي پاياني را در زماني محدود طي كرد. ارسطو دومين استدلال زنون را اين گونه بيان مي كند: استدلال دوم همان به اصطلاح آفيليوس است و آن چنين است كه كندروترين موجود در حركت خود هرگز به وسيله تندروترين، جلو زده نخواهد شد، زيرا دنبال كننده هميشه مجبور است به نقطه اي برسد كه موجود گريزنده از آن آغاز به حركت كرده است. بدان سان كه موجود كندرو همواره ضرورتاً مقداري پيش است. در استدلال سوم زنون كه معروف به تيرپرنده است، ارسطو چنين مي گويد: بر پايه اي اين فرض كه زمان مركب از اكنون هاست، زنون قائل به ساكن تيرپرنده مي باشد. بر اساس اين استدلال يك تير وقتي از كمان رها مي شود، هرگز به هدف نخواهد خورد. اگر دو نقطه A و B را در نظر بگيريم(A محل پرتاب تير و B هدف است) تيري كه از نقطه A به سمت B پرتاب مي شود، هرگز به B نخواهد رسيد. زيرا، براي رسيدن ابتدا بايد به نقطه C در وسط خط AB برسد. و براي رسيدن به C بايد از نقطه D در وسط خط AC عبور كند و... مي بينيم كه اين تير براي رسيدن به نقطه B بايد از بي نهايت نقطه عبور كند. براي اين منظور به زماني برابر بي نهايت احتياج داريم.
بدين ترتيب بحث از بي نهايت در فلسفه و رياضيات مطرح مي شود و باعث مباحث و مسائل فراواني در فلسفه مي شود. هر يك از فلاسفه به نوعي در صدد پاسخگويي به اين مسائل برمي آمدند، تا بتوانند مفاهيمي مانند حركت، زمان، خلقت و خدا و غيره را تبيين كرده و تفسير كنند.تا اين كه نادرستي استدلالات زنون از نظر رياضي در قرن ۱۶ و ۱۷ ميلادي و از نظر فلسفي در قرن ۲۰ ميلادي روشن شد. اما در زمان خود نوعي بحران پديد آورد كه موجب هراس و دوري فيلسوفان و رياضيدانان يونان باستان از مفهوم بي نهايت گرديد و اين امر باعث شد تفكر يوناني بيشتر به هندسه روي آورد.
يكي از دلايل تمايل يونانيان و فلاسفه به هندسه و به طور ويژه هندسه اقليدسي، قطعيتي بود كه در مباحث آن وجود داشت، ميل به قطعيتي بود كه در مباحث آن وجود داشت، ميل به قطعيت از گرايش هاي فطري و ژرف  بشر است. رياضيات به مجرد آن كه با انسجام منطقي، هندسه پختگي و كمال يافت، قطعيت خود را نشان داد. پس طبيعي بود كه بيشتر متفكران از همان آغاز با ديده تحسين به هندسه بنگرند و روش هاي مؤثر و قطعي هندسي را در همه رشته هاي فلسفه سرمشق قرار دهند؛ هر چند اين طرز نگاه حاصل برداشت نادرست از ماهيت قطعيتي رياضي است. قطعيتي كه در نهاد رياضيات است، قطعيت منطقي است. همان قطعيت پيروي گريزناپذير برخي قضايا از برخي ديگر.
رؤياي يك فيلسوف رسيدن به يقين و قطعيت و يك نقطه و جايگاه ثابت است و تنها علمي كه به نظر آنان به اين فضيلت رسيده بود، رياضيات و به ويژه هندسه اقليدسي بوده است. از زندگي و شخصيت اقليدس اطلاع چنداني در دست نيست. احتمالاً در آكادمي افلاطون تحصيل كرده است. كتاب معروف او كه سال ها حكومت بي چون و چراي خود را در عالم رياضيات داشت، كتاب اصول است. اين كتاب مرجعي بود كه بيشتر دستاوردهاي مهم رياضيدانان را تا زمان تأليف دربرداشت، اين هندسه بر مبناي اصول قياسي و استنتاجي استوار بوده و داراي اصل موضوع ها و تعريفات و بديهيات خاص خود است. نخستين اصل موضوع هاي هندسه اقليدسي چنين است:
۱) از هر دو نقطه مي توان يك خط راست گذراند.
۲) هر خط راست را مي توان ادامه داد و...
همان طور كه گفتيم: براي قرن ها اين قطعيت در رياضيات رؤياي فيلسوفاني بود. هر يك به نوعي درصدد رسيدن به چنين هدفي بودند و جملگي به رياضي وار بيان كردن فلسفه خود معتقد بودند. از آن ميان مي توان به اسپينوزا و كتاب اخلاق او كه به سبك كاملاً اقليدسي نوشته شده است اشاره كرد. آرزوي لايب نيتس اين بود كه تمام درگيريها و مجادلات پايان يابد و همه به دور يك ميز بنشينند و با معادلات رياضي و مفاهيم و مباحث رياضي به اختلافات خود پايان دهند و از آنجا كه رياضيات دانشي منطقي و قانع كننده است، دو طرف به ديدگاهي واحد برسند. رؤياي هيوم براي نوشتن و رسيدن به يك اخلاق و نظام فلسفي مبني بر رياضيات و وضوح و متمايزبودن رياضيات از ديدگاه دكارت و از همه جالب تر متقدم بودن رياضيات در نزد كانت، همه و همه نشان از توجه و تقدس رياضيات نزد فلاسفه مغرب زمين است. كانت هندسه اقليدسي را علمي حضوري و مستقل از تجربه مي دانست ولي اين امر ديري نپاييد و ظهور لباچفسكي، گوس و ريمان تمام رؤياها و يقينيات فلاسفه اي از اين دست را به باد داد، با اين كه هندسه اقليدسي تا آن زمان بي رقيب و يگانه فرض مي شد. اتفاق جالبي افتاد؛ نيكلاي لباچفسكي رياضيدان بزرگ روس در حال تحقيق در اثبات يكي از اصول هندسه اقليدس- اصل توازي- بود كه به نتايج جالبي رسيد. او اصل توازي را كه يكي از اصول موضوعه هندسه اقليدسي بود، كنار گذاشت و به جاي آن اصل جديدي قرار داد و ثابت كرد كه با تغييردادن اصول موضوعه مي توان به هندسه اي جديد رسيد كه در آن به جاي دايره، هذلولي، شكل كامل باشد و نيز بتوان پاسخگوي مسائل هندسه فضايي باشد. بدين ترتيب روزهاي خوب و طلايي هندسه اقليدسي به پايان رسيد و يكي از مهمترين پايگاه هاي قياسي و استنتاجي مبتني بر اصول ثابته معرفت بشري فرو ريخت و اين امر سببي بود بر بحران هايي كه فلسفه در قرن ۲۰ با آن مواجه گشت و شروعي براي گرايش به فلسفه ها و مكاتب عقل گريز و نسبيت باور شد.
منابع اصلي:
۱- شهرياري، پرويز/ فلسفه، اخلاق و رياضيات/ انتشارات پژوهنده، تهران، ،۱۳۷۸ چ اول/
۲- ليندبرگ، ديويد.سي/ سرآغازهاي علم در غرب/ ترجمه دكتر فريدون بدره اي، تهران، انتشارات علمي، فرهنگي، ۱۳۷۴.
۳ - گيليس، دانالد/ فلسفه علم در قرن بيستم/ ترجمه دكتر حسن ميانداري، انتشارات طه، قم، ۱۳۸۱.
۴- چالمزر، آلن اف/ چيستي علم، درآمدي بر مكاتب علم شناسي فلسفي/ ترجمه دكتر سعيد زيباكلام، سمت، تهران، ۱۳۷۹.
۵- لازي. جان/ درآمدي تاريخي به فلسفه علم/ ترجمه دكتر علي پايا، تهران، سمت/ ۱۳۷۷.
۶- كرومبي، آ.سي/ از اگوستن تا گاليله/ ترجمه احمد آرام/ تهران، سمت، ۱۳۷۱.

مرور كتاب
001266.jpg
در جست وجوي بچگي
تعريف پسامدرن براي بچه ها: مكاتبات حد فاصل سال هاي ۱۹۸۵-،۱۹۸۲ژان فرانسوا ليوتار،ترجمه آفرين حسين زاده،نشر ثالث،چاپ اول، ،۱۳۸۴  ۲۲۰۰ نسخه۱۹۵، ص، ۲۲۰۰ تومان
۱- پسامدرن چيست؟ براي ما حاشيه نشين ها اين مفهوم چه معنايي دارد و چه كاربردي؟ ليوتار معتقد است :«معناي پسامدرن ممكن است آن باشد كه قادر است آنچه را مدرن نانمودني مي  داند در مضمون نمايش داده شده جلوه گر كند. پسامدرن به شكل هاي از پيش پذيرفته شده مدرن كه باعث تسكين خواننده يا بيننده مي شود پشت مي كند... پسامدرن آن چيزي است كه در جست وجوي شكل هاي جديد است؛ نه اين كه بخواهد از اين شكل ها لذت ببرد، بلكه به اين دليل كه نشان دهد كه چيزهايي هست كه قابل نشان دادن نيست. اما فيلسوف فرانسوي ،حكم ديگري نيز صادر مي كند: «براي درك مفهوم پسامدرن بايد آن را از طريق تضاد زماني موجود بين پيشوند« پسا» به معني بعد و «مدرن »به معني چيزي كه هم اكنون نو است درك كرد. اين تضاد معرف زماني است كه ازديدگاه دستور زبان بر انجام كاري در آينده و قبل از كار ديگري كه آن هم در آينده رخ مي دهد دلالت دارد.»
۲- اما صبر كنيد! تا همين جا ديديد كه ليوتار لقمه حاضر و آماده اي براي ما مهيا نكرده است تا به راحتي بتوانيم به فهم پست مدرنيته نائل آييم. ليوتار اين نامه ها را براي «بچه» هاي دوستانش نوشته است. به اين ترتيب، استفاده از عنوان تعريف پسامدرن براي بچه ها مترادف اين نيست كه پسامدرنيسم با زباني كودكانه و ساده توضيح داده شده است،بلكه بايد مرارت كشيد و از لابه لاي اين اوراق چيزي بيرون آورد.
۳- كتاب حاضر در ۱۰ بخش تدوين شده است. در فصل نخست كه «پاسخي به پرسش: پسامدرن چيست؟» نام دارد، ليوتار ضمن ارائه پاره اي مقدمات به كنكاش پيرامون چيستي پست مدرنيته مي پردازد. وي در اين فصل نقد كوبنده اي بر آراي يورگن  هابرماس دارد .
بخش دوم، «در حاشيه حكايت ها» است كه ليوتار رجعتي به گذشته فكري خود مي كند و آن را مورد بررسي و نقد قرار مي دهد.
«نامه اي در باب تاريخ جهاني» كه فصل بعدي را شامل مي شود، پاسخ به اين پرسش است كه «آيا امروزه ما مي توانيم همچنان به در نظر گرفتن حجم قابل توجه وقايعي كه در جهان، چه بشري و چه غيربشري، رخ مي دهد به صورت كليتي سازمان يافته ادامه دهيم و به آن به ديده انگاره تاريخ بشريت بنگريم؟»
«ياد نامه اي در باب مشروعيت» عنواني است براي فصل چهارم كه در آن ليوتار مي كوشد مسأله استبداد را از ديدگاه زباني، كه در ظاهر محدود كننده به نظر مي رسد، بررسي كند.
در بخش پنجم «يادداشتي درباره خلط معني خرد، منطق و دليل» آمده است. فصل ششم اختصاص به «پي نوشتي بر وحشت و والايي» دارد كه نقد و تفسيري است بر انديشه ژرار روله.
«يادداشتي درباره مفاهيم گوناگون پسا » عنوان بخش هفتم است. در فصل بعد ليوتار با موضوع «بليط براي صحنه آرايي جديد» به نقد انگاره آرماني در قرون نوزده و بيست يعني «نجات بشريت» پرداخته است. «تفسيري در باب مقاومت» عنوان فصل نهم است.
اما يكي از جذاب ترين و خواندني ترين فصل هاي كتاب، بخش پاياني آن «نشاني كلاس فلسفي» است. ليوتار در اين چند صفحه به ما ياد مي دهد كه چگونه «بچگي ذهن» خود را در مواجهه با مسائل پويا نگه داريم (چيزي كه در تدريس هاي وطني فراموش شده است!). او مي گويد :«به نظر فيلسوف ها، وحشتناك ترين چيزها در دنيا« بچگي » است؛ ظريف آن كه همين بچگي به كمك فيلسوف ها مي آيد. بچگي به فيلسوف ها نشان مي دهد كه ذهن داده اي بديهي نيست، اما امكان به وجود آمدنش هست.»
پس همه چيز را بايد «از نو» شروع كرد. آيا به همين دلايل است كه ليوتار عنوان كتاب را «تعريف پسامدرن براي بچه ها» گذاشته است؟
001263.jpg
برگه هاي ژرف
برگه ها، لودويگ ويتگنشتاين، ترجمه مالك حسيني، نشر هرمس، ۱۳۸۴ ، ۳۰۰۰ نسخه، ۱۸۸ص، ۱۳۰۰ تومان
۱- «در حقيقت جملات به اين كار مي آيند كه وضع امور را توصيف كنند» ،  ما اين طور فكر مي كنيم. جمله به منزله تصوير. (ص۷۱). اين بيان كوبنده را مي توان خلاصه آنچه ويتگنشتاين در اين كتاب بيان مي كند، دانست. اين كتاب در قالب ۷۱۷ پاره نوشت (قطعات كوتاه) تدوين شده است.
«برگه ها» از جمله آثار بسيار مهم ويتگنشتاين است. به زعم مترجم، ويتگنشتاين شناساني هستند كه معتقدند آينده ويتگنشتاين پژوهي بيشتر معطوف به اين اثر خواهد بود و براي صيد گوهرهاي با ارزش از اين كتاب بايد آن را به گونه اي خواند كه ويتگنشتاين دوست مي داشت؛ آهسته و ژرف، بارها و بارها.
۲- «گ.ا.م. انسكوم  »    و      «گ.ه. فون رايت»به عنوان ويراستاران اين مجموعه در مقدمه كوتاهي بر كتاب نوشته اند :«طبيعتا در ابتدا براي ما روشن نبود كه ماجراي اين جعبه چيست: آيا حاوي زوايد كارهاي ديگر است؟ آيا محل نگهداري افكاري است كه گهگاه به ذهن خطور مي كرده و ثبت مي شده اند؟ آيا بايد كارهاي مفصل را كه بعدا معلوم شد منابع برگه ها بوده اند، منتشر كنيم و «بريده ها » را كنار نهيم؟»
باري، مي توان گفت كه اين جعبه حاوي يادداشت هايي است كه ويتگنشتاين قابل استفاده دانسته و آنها را به اين قصد نگه داشته است تا در مواضع مناسب كارهاي تمام شده جايشان دهد.
۳- ويتگنشتاين فكر كردن را مفهومي بسيار پرمهابت و با اضلاع زياد مي دانست. او معتقد بود كه مفهوم فكر كردن از روي نوعي فعاليت كمكي خيالي ساخته شده است. در واقع اين ايده حاصل تفكرات «ويتگنشتاين متاخر» است؛ كسي كه به جرات مي توان گفت در چند دهه اخير بيش از ديگر فيلسوفان بر جهان انديشه، به خصوص در فلسفه زبان، تاثيرگذارده است. اين فيلسوف اتريشي تبار انگليسي در برخي از كوته نوشته هاي اين كتاب، چنان مسائل ژرفي را بيان مي كند كه درك و فهم آن نياز به ساعت ها تامل دارد. او در قطعه هاي ۱۱۰ تا ۱۱۳ مي گويد:
- «فكر كردن» ،  مفهومي بسيار شاخه شاخه است . مفهومي كه خيلي از شاخه هاي زندگي را دربرمي گيرد. «پديدارهاي» فكر بسيار پراكنده اند.
- ما براي اين وظيفه اصلا «آماده» نيستيم كه كاربرد عبارت مثلا، «فكر كردن» را توصيف كنيم. (و چرا بايد باشيم؟ چنين توصيفي به چه كار مي آيد؟) و تصور خاصي كه از آن مي سازيم، اصلاً با واقعيت مطابقت ندارد. توقع حاشيه اي صاف و با قاعده داريم و حاشيه اي ناهموار پيش چشم مي يابيم. در اينجا واقعا مي توان گفت كه ما تصويري غلط براي خود ساخته ايم.
- از اين واژه توقع نمي رود كه كار براي يگانه داشته باشد؛ بلكه خلاف آن توقع مي رود.
- مفهوم «فكر كردن» را كه در اينجا مي خواهيم درباره اش تأمل كنيم، از كجا اخذ مي كنيم؟ از زبان روزمره. چيزي كه در ابتدا به توجه ما جهت مي  دهد، عبارت «فكر كردن» است، ولي كاربرد اين عبارت مغشوش است و نمي توانيم توقع ديگري داشته باشيم و بديهي است كه اين را درباره همه افعال روان شناختي مي توان گفت. كاربرد آنها، برخلاف كاربرد واژه هايي مانند مكانيك، چندان روشن نيست و چندان آسان نمي توان ديدي كلي از آن حاصل كرد (ص۳۷).
به هر تقدير، «نمي تواني حرف زدن خدا با كسي ديگر را بشنوي، مگر آنكه خودت همان كس باشي.» اين نكته اي دستوري است.
ويتگنشتاين با اين جمله برگه ها را پايان مي برد. به هر حال، روشن است كه فهم درست تفكر ذوابعاد اين فيلسوف بزرگ بدون بهره مندي از آثار توضيحي و تفسيري معتبر _ كه جاي تقريبا همه آنها در زبان فارسي خالي است _ بسيار دشوار است. اما مي توان انتشار اين كتاب را پس از «در باب يقين» ، «درباره رنگ ها» و... به فال نيك گرفت و آن را خواند؛ آهسته و ژرف، بارها و بارها.
مسعود خيرخواه

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |