پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۲۳
ايرانشهر
Front Page

ديدار با لوريس چكناوريان آهنگساز و رهبر اركستر اپرا تهران
چهل و سه سال انتظار براي رستم و سهراب
001605.jpg
عكس: محمدرضا شاهرخي نژاد
سما بابايي
لوريس چكناوريان در اين سال ها به چهره شناخته شده اي در موسيقي ايران بدل شده است ، نگارش 705 اثر از جمله نگارش چهار اپراي بزرگ، پنج سمفوني و آثاري چون كنسرتو براي پيانو، كنسرتو براي ويولون، كنسرتو براي ويولون سل و حتي پي پا كه يك ساز ژاپني است، نگارش بيش از 150 قطعه براي پيانو و بيش از 40 موزيك فيلم حاصل دوران زندگي اين موزيسين است.
از فرهنگستان موسيقي تان شروع كنيم،  اين فرهنگستان قرار بود چندي قبل به شكل رسمي كار خود را آغاز كند، اين تأخير در شروع كار به چه علت بوده است؟
من مدت ها بود كه در فكر تاسيس يك فرهنگستان موسيقي بودم چون هميشه با خودم فكر مي كردم كه بعد از بازگشت رسمي ام به ايران بايد تجربياتم را در زمينه آهنگسازي و رهبري اركسترهاي گوناگون و به خصوص ضبط آثار آهنگسازان معروف دنيا به نسل جوان منتقل كنم؛ زيرا معتقدم كه يك هنرمند تنها از طريق انتقال دانسته ها و تجربيات خود به نسل جوان است كه مي تواند زنده بماند  البته امكان تاسيس اين فرهنگستان در آمريكا و به خصوص در اتريش براي من ميسر بود، اما احساس مي كردم كه من يك ايراني ام و اگر قرار است كاري انجام دهم بهتر است كه در كشور خودم باشد بنابراين بعد از بازگشتم به ايران و بعد از برگزاري چندين كنسرت كه باعث آشنايي مردم با من و كارهايم شد به فكر تاسيس اين فرهنگستان افتادم و اين ساختمان را با سازهاي مجهز تاسيس كرده و هم اكنون آماده انجام كار هستيم.
پس علت تأخير در شروع به كار رسمي چه بوده است؟
ما مجوزهاي لازم براي فرهنگستان و آموزشگاه و تعليم تا حد ديپلم داريم اما قرار بود كه اين فرهنگستان به صورت دانشكده علمي - كاربردي عمل كند چون هدف من اين است كه دانشجويان لااقل تا حد فوق ديپلم آموزش ببينند براي دادن اين مجوز هم ابتدا اعلام شد بايد ساختمان دانشكده و سازها آماده شود و بعد از بررسي هاي لازم مجوز داده شود كه بعد از پايان كار اعلام كردند كه تا دو سال آينده مجوز دانشكده علمي - كاربردي در تهران داده نمي شود و من از اين بابت بسيار متاسفم چون در صورت راه اندازي، اين فرهنگستان مي توانست موسيقي را در سطح بسيار بالايي به هنرجويان تعليم دهد.
در صورت عدم دريافت مجوز تأسيس دانشكده علمي - كاربردي اين فرهنگستان به صورت آموزشگاه موسيقي آزاد به كار خود ادامه نخواهد داد؟
آموزشگاه هم مي تواند باشد اما من تمايلي به انجام اين كار ندارم و در صورت عدم دريافت مجوز اين مركز را تعطيل خواهم كرد چون هدف من به هيچ عنوان بيزينس نيست. من تمام تلاش خود را كردم تا جوانان از سنين پايين در اين مركز تعليم ببينند و سپس مراحل ديپلم و فوق ديپلم خود را نيز در آنجا طي كنند حتي در نظر داشتم كه با آكادمي هاي موسيقي اروپا تماس مداوم داشته باشيم شاگردان را در آن سطح تربيت كنم، براي مثال تصميم داشتم مدرسان و هنرمندان آكادمي هاي معروف موسيقي از دانشجويان امتحان گرفته و سپس به آنان مدرك دهند تا از طرفي سطح علمي فارغ التحصيلان ارتقا پيدا كند و علاوه بر آن در صورتي كه تمايل داشته باشند بتوانند در آكادمي ها و دانشگاه هاي معروف دنيا به ادامه تحصيل بپردازند بدون آنكه با مشكلي مواجه شوند در صورتي كه كسي كه صرفاً به خاطر علايق شخصي اش مي خواهد نواختن يك ساز را به صورت آزاد تعليم ببيند ديگر نيازي به آموختن تئوري موسيقي، تاريخ موسيقي، ساز شناسي و... ندارد و بنابراين تجربيات و دانسته هاي من نمي تواند كمك چنداني به او كند. از طرفي اعتقاد دارم كه به اندازه كافي در سطح تهران آموزشگاه هاي موسيقي فعال هستند و بنابراين نيازي نيست تا آموزشگاهي ديگر شروع به كار كند.
بالاخره تكليف اين فرهنگستان در صورت عدم دريافت مجوز چه خواهد شد؟
در آن صورت مجبورم كه اينجا را تعطيل كنم اگر چه به يكي از اهداف مهم زندگي ام نخواهم رسيد و از آن مهمتر احساس مي كنم كه نمي توانم از اين طريق خدمتي در سطح خودم به اعتلاي موسيقي انجام دهم اما ناگزيرم كه اينجا را تعطيل كنم شايد ديگر خودم هم انگيزه هاي لازم براي ادامه فعاليت را از دست بدهم.
از فرهنگستان موسيقي كه بگذريم گويا به تازگي نگارش سومين اپرا از داستان هاي شاهنامه، سياووش، را نيز به اتمام رسانده ايد اين اپرا كي به مرحله اجرا خواهد رسيد؟
اپراي سياووش هم اكنون در مرحله نت نويسي كامپيوتري است و مرحله بعدي آن ضبط و اجراست كه براي اين كار بايد منتظر باشم تا تلويزيون،بنياد رودكي و يا ارشاد حمايت هاي لازم را انجام دهند.
رستم و اسفنديار نيز قرار بود تا پايان امسال به مرحله اجرا درآيد كه تا كنون اقدامي نشده است.
من در حال حاضر بودجه اي براي اجراي اين اپرا ندارم، البته از اين بابت نگران نيستم. اين قبيل كارها به زمان بسيار زيادي نياز دارد. من رستم و سهراب را در طول 25 سال در هشت ورژيون نوشتم اما 18 سال بعد از آن طول كشيد تا توانستم اجرايش كنم. اپراهاي سنگين كه به تعداد نوازندگان بسيار بالايي نياز دارد، بودجه هنگفتي مي طلبد به خصوص كه ما در ايران به اندازه كافي خواننده كر و نوازنده قدر و به خصوص خواننده اپرا نداريم و بنابراين مجبور هستيم كه مقداري از اين نياز را از طريق نوازندگان و خوانندگان خارج از كشور برآورده كنيم و همين موضوع هزينه ها را تا چندين برابر افزايش مي دهد. البته اين هزينه ها آنقدر زياد نيست كه اگر دستگاه و يا نهادي بخواهد آنان را اجرا كند توانايي اش را نداشته باشد، اما بايد احساس كنند كه انجام اين كارها ضروري است،  مثلاً براي پادشاه لودويك بسيار مهم بود تا قسمت مهمي از بودجه كشور خود را به واگنر اختصاص دهد تا او اپراهاي با عظمت بسياري را به نگارش درآورد، اين مسأله اگر چه در زمان خود باعث به وجود آمدن اعتراضات بسيار زيادي در كشور اين پادشاه شد، اما زمان نشان داد كه كار او درست بوده است و اكنون مي بينيم كه كشور آلمان بيش از آنكه به خاطر مرسدس بنز و يا
بي ام و معروف باشد به خاطر تأثير عميقي كه بر فرهنگ و هنر دنيا گذاشته است مورد توجه است.
با به پايان رسيدن اپراي سياووش نگارش اپرا از داستان هاي شاهنامه را خاتمه خواهيد داد؟
بسيار علاقه دارم تا اپراي مرگ رستم را نيز به نگارش در آوردم كه البته در آن به هيچ عنوان نمي خواهم نشان دهم كه رستم مرده است، زيرا او هميشه براي ما ايرانيان زنده است. ببينيد تجربه ، در نگارش اپرا و حتي سرعت به پايان رساندن آن از اهميت فوق العاده اي برخوردار است اما آنچه از اين هم مهم تر است الهام است بنابراين بايد از خداوند كمك خواست تا درهاي الهام خود را باز كرده تا اثري به مرحله نوشتن
درآيد.
نگارش چندين اپرا از شاهنامه قطعاً به خاطر علاقه خاص شما به شاهنامه است اين موضوع دليل خاصي دارد؟
نگارش اپراي رستم و سهراب به اندازه اي دشوار بود كه بعد از به پايان رساندن آن ديگر نمي خواستم داستان ديگري از شاهنامه را به صورت اپرا درآورم اما مهندس انوار كه زماني رييس شهر كتاب بود بعد از يكي از اجراهايم به سراغم آمد و از من پرسيد كه تو موتسارت را دوست داري؟ گفتم بسيار، گفت پس چرا شما خودتان سعي نمي كنيد كه آثاري را بسازيد كه 200 يا 300 سال بعد رهبران ديگري آن را اجرا كنند؟ بنابراين من به شما پيشنهاد مي كنم كه وقت خود را تنها با رهبري اركستر هدر ندهيد و آن را صرف آهنگسازي كنيد.
او اين پيشنهاد را به من داد و بعد تمام امكانات لازم را براي نگارش رستم و اسفنديار در اختيار من گذاشت. البته من داستان ها و مثنوي هاي ديگري نيز ساخته ام كه از آن جمله مي توانم به خسرو و شيرين، شيرين و فرهاد و ليلي و مجنون اشاره كنم.
و در اين آثار سعي كرديد تا به زبان تازه اي در تلفيق شعر و موسيقي برسيد.
نمي دانم اسم اين كار را مي شود تلفيق شعر و موسيقي گذاشت يا نه، اما من احساس كردم كه با تلفيق موسيقي و شعر كه به صورت دكلمه اجرا شود مي توان به راحتي شعر را به زبان هاي ديگر ترجمه كرده و همين موضوع در شناسايي نظامي  در دنيا هم تأثير عميقي خواهد گذاشت؛ يعني مي توان شعر را به هر زباني كه خواستيد ترجمه كرده و با اين موسيقي مورد استفاده قرار دهيد. دليل ديگر اين موضوع اين بود كه براي بسياري از شنوندگان موسيقي، كلام از اهميت فوق العاده اي برخوردار است در حالي كه اپرا صرفاً موسيقي است،در خواندن اپرا نمي توان شعر را به صورت كامل ادا كرد. در اپرا خوانندگان براي خواندن تعليم ديگري مي بينند و بيشتر روي وكال ها تأكيد مي شود. چون خواننده مجبور است صداي خود را به گونه اي تربيت كند كه از تمام اركستر گذشته و بدون ميكروفون به تمام سالن برسد بنابراين طرز نفس كشيدن و فرم دهان شان به گونه اي است كه بسياري از حروف را نمي توانند به طور كامل ادا كنند و آن را تبديل به وكالي مي كنند كه زيباتر به گوش شنوندگان برسد.
قرار بود اپرايي نيز در مورد امام حسين(ع) بسازيد اين كار عملي شد؟
من روي اين موضوع مطالعات بسيار زيادي كرده ام. اما فكر مي كردم كه ابتدا بايد داستان سياووش را به اجرا در آورم، چون سياووش براي ما ايرانيان نشان هايي از تقدس و پاكي امام حسين(ع) دارد و بعد با تكميل شدن تجربياتم نگارش اين اپرا را آغاز مي كنم. اما در صورت نگارش اين اپرا قطعا يك اپراي مذهبي خواهد بود.
نمي توانم بگويم كه تعزيه است اما رنگ و بويي از موسيقي ملي ما دارد. من از زمان نگارش رستم و سهراب تحقيقات بسيار زيادي بر روي تعزيه كرده ام و در قسمت هايي از آن اپرا هم از ريتم هاي تعزيه بهره بردم. براي مثال در قسمت هايي از اپرا داريم كه كنون رزم سهراب و رستم شنو كه با ريتم تند چندين بار تكرار مي شود و يك حالت اكستاز درويشي و سينه زني را با خود همراه دارد . من اين ملودي را از دسته هاي سينه زني گرفته ام.
اصولاً ما در ايران چندان سنت اپرا شنيدن نداريم بعد از انقلاب اين موضوع تشديد شد، شما دليل خاصي براي آن قايل هستيد؟
خب به هر صورت تكخواني زن در ايران ممنوع شد و اپرا بدون تكخواني زن بي معناست. به عقيده من اپرا يك هديه آسماني است. اپرا موسيقي اي نيست كه در آن شهوت، خشونت و يا هر چيز مذموم ديگري وجود داشته باشد و بنابراين بايد آن را يك هديه آسماني تلقي كرد. به هر صورت به همين خاطر مردم سنت اپرا شنيدن را تا حد زيادي از دست دادند، اما در صورتي كه تكرار شود مردم عادت مي كنند. من قبل از انقلاب رييس اركستر اپرا بودم و اپراهاي بسياري را اجرا كردم كه به شدت مورد استقبال قرار مي گرفت، يعني مردم عادت كرده بودند كه تنها براي شنيدن موسيقي و صداي خواننده به ديدن اپرا بروند.
001608.jpg
نتيجه تحقيقاتتان در مورد اپرا را به صورت مكتوب در نخواهيد آورد؟
نه،  من حرف هايم را در آثارم زده ام و فكر مي كنم اگر نياز به تحقيقاتي در اين زمينه است بايد پژوهشگران موسيقي اين كار را انجام دهند.
در جشنواره موسيقي تجربه رهبري اركستر سمفونيك را داشتيد، با توجه به آنكه در حال حاضر اين اركستر فاقد رهبري دايمي است در نظر نداريد كه فعاليت هايتان را با اين اركستر ادامه دهيد؟
اركستر سمفونيك براي من نقش همسايه اي را بازي مي كند كه من اگر چه به آن علاقه بسيار زيادي دارم اما بايد از من دعوت كند تا وارد خانه اش شوم. من اين سال ها با رهبري قطعه خسوف ساخته محمد سعيد شريفيان با اركستر همكاري داشتم. چندي قبل نيز در تخت جمشيد برنامه اي را با اين اركستر اجرا كرده و در جشنواره نيز برنامه اي ديگر با  آن داشتم، اما به هر حال همكاري نزديكي با اين اركستر ندارم و به همين خاطر گاهي مجبورم كه با اركستر سمفونيك ارمنستان آثاري را ضبط كنم كه همين مسأله باعث به وجود آمدن اين سوء تفاهم شد كه من علاقه اي به اركستر سمفونيك تهران ندارم در حالي كه تنها دليل اين موضوع گرفتاري اين اركستر بود.
سطح نوازنده ها را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
تعدادي از نوازنده هاي اركستر سمفونيك بسيار با تجربه هستند اما بقيه جوانند و احتياج به زمان است تا اين جوانان نيز به سطح بالايي كه شايسته اركستر سمفونيك تهران است دست پيدا كنند، به خصوص آنكه اگر در اركستر يك نفر كار خود را خوب انجام ندهد به تمام اركستر صدمه وارد خواهد شد. البته مهم ترين مشكل اركستر سمفونيك سازهاي كهنه آن است به خصوص آنكه حقوق اعضاي اركستر نيز پايين است و آنان مجبورند تا
همزمان در چندين اركستر نوازندگي كنند و اين اصلا براي مهم ترين اركستر سمفونيك كشور خوب نيست، براي مثال تعدادي از نوازندگان اركستر سمفونيك همزمان با اركستر سمفونيك و ملي همكاري دارند در حالي كه چگونگي نواختن يك ساز در اين دو اركستر بسيار متفاوت است، در اركستر ملي ما با ربع پرده، نيم پرده و ... سرو كار داريم در حالي كه در اركستر سمفونيك اين گونه نيست و نوازنده نمي تواند در يك زمان خود را به دو حالت نوازندگي عادت دهد و مثلا ممكن است بخواهد تا آثار بتهوون را با فواصل موسيقي ايراني بزند بنابراين بايد اين نوازندگان طوري تامين شوند كه مجبور نباشند همزمان در چند جا كار كند.
طي اين سال ها بسياري از آهنگسازان به علت پاره اي مسائل همكاري خود را با مركز موسيقي قطع كردند  اما شما از معدود هنرمنداني بوديد كه در تمام اين مدت همكاري نزديكي با اركستر داشته ايد دليل خاصي داشته است؟
گاهي من به شوخي به مسئولان مركز موسيقي و تالار وحدت مي گويم كه شما در اينجا مستاجريد و ما صاحبخانه ايم براي مثال من در زميني كه هم اكنون تالار وحدت در آن ساخته شده است هنرستان موسيقي مي رفتم بعد از اتمام تحصيلاتم در وين در اين هنرستان درس دادم و بعد كه تالار وحدت ساخته شد رييس اركستر در آنجا بودم و كنسرت هاي زيادي در آنجا برگزار كردم، بنابراين بيش از 55 سال از عمر من در اين مركز گذشته است در حالي كه تمام مسئولان چند سالي مي آيند و مي روند، بنابراين من معتقدم كه ما  آهنگسازان و هنرمندان موسيقي به هيچ عنوان نبايد جايگاه خود را به آنان ببخشيم چون مستاجر نبايد صاحبخانه را بيرون كند بايد كار خودمان را بكنيم.
آهنگسازي را بيشتر دوست داريد يا رهبري اركستر را؟
- اين دو دنياي كاملا متفاوتند. يك آهنگساز هنگام نوشتن يك اثر به زمان خاصي نياز ندارد و مي تواند در آزادي كامل يك اثر را خلق كند بدون آن كه با محدوديت خاصي مواجه باشد، در حالي كه يك رهبر بايد به شدت تابع نظم خاصي باشد كه در اركستر وجود دارد.
اصلاً به عنوان يك آهنگساز تا چه اندازه معتقد هستيد كه در ايران موسيقيدانان با محدوديت مواجه اند؟
محدوديت در تمام دنيا وجود دارد. هيچ كجا بزرگراهي نيست كه تو را به آسمان برساند، به هر حال در هر كجا كه باشي يك جا كارت گير است كه آزادي ات را سلب مي كند، اما من به عنوان يك آهنگساز با محدوديتي مواجه نشدم يعني هيچ كس طي اين سال ها نتوانست به من بگويد كه چه بنويسم و چه ننويسم و هر چه را كه دوست داشته ام نوشته ام با اين شرايط بسياري از من مي پرسند كه چرا به ايران بازگشته ام در صورتي كه من معتقدم كه يك موزيسين تنها در كشور خودش است كه مي تواند شرايط رشد و بالندگي خود را طي كند در غير اين صورت به زودي فراموش خواهد شد، چون جزو واردات يك كشور به حساب مي آيد، بنابراين بايد با تمام مشكلات در كشور خودش بماند ضمن آنكه من علاقه بسياري به وطنم دارم، بسياري فكر مي كنند كه من چون يك مسيحي ام ايراني نيستم در حالي كه من همان اندازه ايراني ام كه يك برادر مسلمانم .البته من هم مثل بسياري ديگر آرزو دارم كه اي كاش اركستر بزرگي داشتيم كه مي توانستيم آثارمان را به راحتي اجرا كنيم اما در عين حال به اين مسأله اعتقاد دارم كه تا كودكي نگريد به اوشير نمي دهند.
در طي اين سال ها تمايلي به كار كردن در سبك هاي ديگر نداشته ايد؟
چند قطعه ملوديك و عاشقانه براي اركسترهاي بزرگ نوشته ام اما تخصص من در زمينه اين سبك موسيقي است و در اين مكتب بار آمده ام و اگر بخواهم وارد حوزه هاي ديگر شوم ناگزير به تقليدم كه اين بسيار بد است.

موسيقي ما هموفونيك است
بخشي از گفت و گوهاي لوريس چكناوريان با خبرنگاران-كشوري با اين گستردگي فرهنگي تنها يك اركستر سمفونيك دارد، در حالي  كه كليه شهرهاي بزرگ مانند اصفهان، تبريز، شيراز، مشهد، گرگان، رشت، اهواز و بندرعباس بايد اركستر سمفونيك داشته باشد.
موسيقي ما هموفونيك (تك صدايي) است و به سختي در قالب موسيقي بين المللي  جاي مي گيرد و براي اين كار بايد قطعات به صورت پليفونيك (چندصدايي) نوشته شود.
ايران از حيث دارا بودن موسيقي دانان جوان كشوري غني است و اين هنرمندان براي تكميل دانسته هاي خود و كسب اطلاع از ساير سبك هاي اين هنر بايد به كشورهاي مختلف دنيا سفر كنند.
درباره رابطه هنر موسيقي با خدا و دين بايد بگويم كه موسيقي بهترين و مناسب ترين وسيله تقرب به خدا است و هنري كه اكنون به عنوان موسيقي، شناخته شده، ذره ناچيزي از موسيقي الهي است. كليه دعاها و كتاب هاي آسماني اديان الهي سرشار از ريتم ها و وارياسون هاي موسيقي است.
لوريس چكناوريان در اولين شب از اجراي برنامه خود در تالار وحدت: هميشه دوست داشتم دنيا به زيبايي آثار موتزارت باشد. اگر تمام سياست مداران دنيا با موتزارت آشنا بودند آن وقت هيچ گاه جنگ و خونريزي به وجود نمي آمد. موسيقي موتزارت يك موسيقي آسماني است ركوئيم معروف موتزارت آخرين و زيبا ترين اثر موتزارت است.

رستم و سهراب من
لوريس چكناوريان - واقعاً نمي دانم آشنا شدن من با شاهنامه در چه زماني بوده است؛ اما از كودكي عاشق زورخانه و به خصوص مرشدان آن بودم و در اين ميان رستم برايم همواره نقش قهرماني بي بديل را بازي مي كرد. بسياري از ما ايرانيان بدون آنكه چندان رستم را بشناسيم، او را دوست داريم. مثل كوه البرز كه همه مان قداستش را تحسين مي كنيم بدون آنكه از آن بالا رفته باشيم.
حس نوستالژيك من به رستم همچنان ادامه داشت تا زماني كه در سال 1961 فارغ التحصيل آكادمي موسيقي وين شدم، وزير فرهنگ وقت، فربد، به وين آمد و از تمام آهنگسازان اپراي مقيم وين دعوت كرد تا براي ادامه فعاليت به ايران بازگردند. من به او پيشنهاد بستن قراردادي براي نگارش ايراني رستم و سهراب را دادم. قراردادي كه هيچ گاه بسته نشد، چرا كه فربد هيچ گمان نمي برد كه من توانايي نگارش اين اپرا را داشته باشم؛ اما من 25 سال طول كشيد تا ثابت كردم كه مي توانم اين اپرا را بنويسم.
معمولاً اپرانويسان با شاعر همكاري نزديكي دارند، چون برخي از حروف را نمي توان در اكتاوها و صداهاي بلند خواند، اما فردوسي هزار سال پيش اين اثر عظيم را خلق كرده بود و نمي توانست به من كمك كند، ضمن آنكه من اجازه عوض كردن شعر را هم نداشتم و همين طول كار را افزايش مي داد.از طرفي بايد اين اپرا را به گونه اي مي نوشتم كه يك ايراني هنگام شنيدن آن احساس ايراني بودن مي كرد و بنابراين ناگزير به استفاده از سنت هاي موسيقي ايراني چون رديف هاي موسيقي ايراني بودم و ضمن آن تلاش مي كردم تا از ريتم هاي زورخانه اي و صداهاي ملوديك مذهبي نيز بهره ببرم.
در طي سال هاي نگارش اپرا اساتيد بسياري به من كمك كردند. اساتيدي چون روح ا... خالقي و حسين تهراني، احمد عبادي و ... كه با آنكه كارشان اپرا نبود، مدام با راهنمايي هاي مؤثرشان به من قدرت مي دادند.
تمام شدن نگارش اپراي رستم و سهراب در هشت ورژيون مصادف با انقلاب اسلامي در ايران شد، اينكه اين اپرا 18 سال در كشوي ميز من ماند تا به دعوت علي مرادخاني رئيس مركز موسيقي وقت، هشت سال پيش براي اولين بار اجرا شد.آنچه در اين ميان براي من از اهميت بسيار فوق العاده اي برخوردار بود استقبال بسيار فراواني بود كه از اين كنسرت طي 16 روز انجام شد، من قبل از اجرا از عكس العمل مردم بسيار مي ترسيدم. آن زمان به من مي گفتند كه مردم به هيچ عنوان طاقت شنيدن اپرا را ندارند و بنابراين بايد بعد از هر 20 دقيقه اجرا به آنان آنتراك دهي و همين موضوع ترس مرا افزايش داد. بعد از اجراي اول سالن به اندازه اي ساكت بود كه من هر لحظه امكان مي دادم كه سالن خالي شده است. اما بعد از پايان قطعه زماني كه برگشتم، ديدم تمام حضار ساكت و با اشتياق مشغول گوش دادن اپرا هستند و اين برايم بسيار رضايت بخش بود كه لااقل مخاطبانم با نتيجه 25 سال زحمتم احساس غربت نكرده اند.

موسيقي
حاشيه اي كوتاه بر گفت وگوي همشهري با لطفي
001602.jpg
الف- نجوا
گفت و گوي محمد رضا لطفي با روزنامه همشهري داراي نكات متعددي بود كه قابليت نقد و ارزيابي داشته و دارد. طبيعي است كه هدف اصلي از اين بررسي و نقد دستيابي به معيارهايي شفاف تر براي پيشرفت موسيقي ايراني است. در مرحله نخست آن بخش از سخنان ايشان كه علت اصلي از تأكيد دوباره بر آموزش و تجزيه و تحليل رديف را بي توجهي مدرسان به اين بخش مي داند مورد ارزيابي قرار مي دهيم. آقاي لطفي در پاسخ به اين پرسش كه تعداد فراواني نوازنده و رديف دان در وضعيت كنوني به آموزش موسيقي مي پردازند، آنها را به دليل آنكه طوطي وار چيزي را حفظ كرده اند و از تجزيه و تحليل محفوظات خود عاجزند، از عوامل ركود موسيقي سنتي وضعيت وخيم آموزش موسيقي سنتي در ايران مي داند. وي همچنين در پاسخ يه اين سوال كه آيا مركز حفظ و اشاعه كاركردش به پايان نرسيده است ديدگاهي را عرضه كرد كه نظر جناب طلايي در مقابل آن قرار مي گيرد. به نظر مي رسد كه اين ديدگاه بيش از آنكه مبتني بر داده هاي آماري باشد، تحليلي از يك كار شناس و چهره صاحب نام موسيقي است. برچنين بنيادي مي توان به تحليل ديدگاه برخي ديگر از چهره هاي شناخته شده موسيقي سنتي و رديفي ايران توجه كرد. از جمله اينها ديدگاه حسين عليزاده و نيز داريوش طلايي است كه به تازگي در آخرين شماره فصلنامه وزين ماهور گفته شده است. ديدگاه اول ديدگاه آقاي لطفي كه معتقد است آنهايي كه امروزه رديف درس مي دهند دركي از رديف ندارند و از تجزيه و تحليل آن عاجزند و ديدگاه دوم ديدگاه جناب عليزاده ونيز آقاي طلايي كه در زير به آنها اشاره مي شود .
حسين عليزاده : آقاي فرهت و آقاي برومند دارند به عنوان تحليل گران موسيقي، رديف را تحليل مي كنند (اشاره به سي دي اي كه به تازگي از سوي انتشارات ماهور منتشر شده و در آن مرحوم نورعلي خان برومند در حال تحليل موسيقي رديفي براي دكتر فرهت است). البته استاد برومند خيلي خدمت بزرگي كرده و تنها استادي بود كه صحبت مي كرد و مسائل را باز مي كرد، اما الان جوانهايي كه خيلي هم سن و سالي ندارند، به راحتي و دقيق تر مي توانند ماهور را تجزيه و تحليل كنند. اين نشان مي دهد كه موسيقي ايراني، هر شرايطي را كه گذرانده، در زمينه پژوهش و آناليز هم خيلي پيشرفت كرده. اصلا مي دانيد، ما عادت داريم كه همه اش منفي بگوييم، اما همان قدر جوانهايي هستند كه خيلي خوب ساز مي زنند و رديف را درك كرده مي زنند، خيلي ها هم هستند ( نه فقط شاگردهاي استاد برومند، بلكه همچنين شاگردهاي اين شاگردها ) كه به راحتي مي توانند اين رديف ها را تجزيه و تحليل كنند. معلوم مي شود كه اينها را ياد گرفته اند، يادگيري صحيح موسيقي هم جريان داشته است (ماهور شماره ??)
داريوش طلايي : وقتي مركز را (مركز حفظ و اشاعه موسيقي صداوسيما) چند سال پيش مي خواستند دوباره راه بيندازند، من هم رفتم آنجا، گفتم زماني كه مركز درست شد اين موسيقي داشت از بين مي رفت. آن موقع يك برنامه ريزياي داشت، يك رسالتي داشت. حالا كه ديگر حفظ شده. حالا بايد يك رسالت ديگري داشته باشد و هدف ديگري برايش تعريف شود. آن زمان را بايد با آن زمان مقايسه كرد. الان ديگر معني ندارد كه ما بخواهيم در مركز رديف را حفظ كنيم؛ هم ضبطش است، هم نتش هست و همه هم بلدند. (همان منبع)

نگاه امروز
زندگي نامه يك موزيسين
لوريس چكناوريان از آهنگسازان معاصر ايراني است. وي زاده 1316 در بروجرد است و تحصيلات خود را از سال 1332 در هنرستان عالي موسيقي آ غاز كرده و مدتي بعد به وين عزيمت و تا سال 1340 در فرهنگستان موسيقي اين شهر به تحصيل آهنگسازي و رهبري اركستر اشتغال داشت. سپس به ايران بازگشت و ضمن تدريس در هنرستان عالي موسيقي و ترتيب دادن نمايشگاهي از سازهاي ملي در انستيتو گوته تهران تصدي صداخانه ملي هنرهاي زيباي كشور را عهده دار شد.
چكناوريان در اواخر سال 1342 راهي اتريش شد و در سالزبورگ كار آهنگسازي را ادامه داد. دو سال بعد به آمريكا عزيمت كرد و چندين سال در دانشگاه ميشيگان به ادامه تحصيل در رشته هاي آهنگسازي و رهبري اركستر پرداخت.
وي در سال 1349 به ايران بازگشت و علاوه بر كنسرت هايي كه با اركستر سممفونيك تهران، اركستر مجلسي و تلويزيون ملي و... به عنوان رهبر مهمان انجام داد، آثار متعددي آفريد كه اكثر آنها در تالار رودكي اجرا شد. چكناوريان در سال 1351 به رهبري اركستر اپراي تهران منصوب شد.
وي مدتي در ارمنستان اقامت گزيد و در ايروان به فعاليت هاي آهنگسازي خود ادامه داد. وي در حال حاضر رهبري اركستر مجلسي رودكي را برعهده دارد. از جمله آثار وي مي توان به اپراي پرديس و پريسا، رستم و سهراب، باله سيمرغ، توكاتا و فوگ براي اركستر، زهي كنسرتو پيانو و موسيقي فيلم هايي چون من ايران را دوست دارم به كارگرداني خسرو سينايي، پرتو يك حماسه به كارگرداني منوچهر طياب، مناظر ايران به كارگرداني هوشنگ شفتي و موسيقي سريال زندگي حضرت مسيح (ع) به كارگرداني نادر طالب زاده اشاره كرد. وي اجراهاي متعددي با اركسترهاي معتبر دنيا داشته است.
نگاه چكناوريان به دفاع مقدس
اگر از سوي دولت يا نهادهايي مثل بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس، سفارش كار در زمينه  دفاع مقدس داده شود با كمال رغبت سمفوني بزرگي را در اين خصوص خواهيم ساخت. موسيقي ايراني اين توان را در خود دارد كه بتواند آثار سمفونيك بزرگ و قابل ارائه در هر نقطه از جهان را ارائه كند با اين پيش شرط كه اين آثار توسط آهنگسازان برتر كشور نوشته شوند. آهنگسازاني چون دكتر شريفيان، احمد پژمان، باغچه بان، دهلوي، امين الله حسين و ... در عمل نشان داده اند كه مي توانند موسيقي ايراني را با زبان بين المللي بيان كنند. چرا كه اين موسيقي بسيار عميق و احساسي و ريتميك است. به گفته چكناوريان آهنگسازاني كه قصد نگارش آثار جنگي را دارند بايد بتوانند احساس جنگ را همانگونه كه بوده بيان كنند در غير اين صورت آثار آنها موفقيت چنداني نخواهد داشت. وي با تأكيد بر اينكه در طول برگزاري جشنواره هايي مثل دفاع مقدس بايد سفارش چند اثر بزرگ به آهنگسازان و موسيقيدانان داده شود به ايسنا گفت: اين امر در همه جاي دنيا مرسوم است چرا كه با توجه به گستردگي كار، تأمين هزينه ها و مخارج يك اثر سمفونيك جنگ، از سوي آهنگسازان مقدور نيست. رهبر اركستر مجلسي ادامه داد: جشنواره موسيقي دفاع مقدس مي تواند با تخصصي كردن موضوعات جشنواره گام مهمي را در راستاي ماندگار كردن آثار موجود برداشته و با حمايت از توليدات بزرگ، خاطرات اين دوره از تاريخ ايران را به خوبي در عرصه هاي اجتماعي - فرهنگي ارائه كند.

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   جهانشهر  |   دخل و خرج  |   درمانگاه  |   عكاس خانه  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |