اندر حكايت تراموا يا ترامواه
كژ افتادن و كژ برآمدن
امروز اعلاني ديدم كه رئيس تراموا منتشر كرده و قيمت كليه بليط ها را به سه شاهي مقرر داشته است، ولي باز اين قرار رفع تقلبي را كه ما معروض داشتيم، نمي نمايد و نيز كليه بليط ها در سه شاهي گران است
|
|
خيابان فردوسي۱۳۱۶،؛ روزهاي برفي خلوت ، آرامش و سكوتي كه ديگر ميسر نيست
سيروس سعدونديان
از اين پس، هر پنج شنبه، در همين صفحه، از پيشينه تهران خواهيم گفت؛ از آن هنگام كه پايتخت ايران شد تا بدان گاه كه سلسله زمامدار پيشين فرو پاشيد.
زيستن در كلانشهر تهران، به عينه هر كلانشهري، چه بخواهي و چه نه، جغرافياي زيستي ات را به محدوده تنگ خانه و محل كار و مشغله فرو مي كاهد. سرعت سير تغييرات و پوست انداختن ها، نوسازي و ساخت و سازهاي تازه و هر دم فزاينده كه بافت هاي ديرسال و آشنا را از بيخ و بن برآورده و به جاي آن نقشي نو مي نشاند و آن خشت را كه من و تو ديروز بر آن افتاديم، به آني، در پس موجي از غبار شتابنده نسيان و دگرساني مداوم گم مي كند، مجال درنگ و فرصت به هم رسيدن خاطره را نيز گويي از آدمي مي گيرد و به سر جنبانيدني ديگر آن خانه را كه در آن زاده بودي در پهنه خاك نمي يابي و كيست كه نداند بي خاطره زيستن و در شتاب باليدن و در محدوده تنگ جغرافياي معاصر شهري اين سوي و آن سوي شدن توان و مذاقي ديگر گون مي طلبد؛ مذاقي كه نبودش شايد خود موجبي است بر عصبيت هاي آدميزاده شهرنشين امروزين، آن هم خاصه در دياري كه شكيبا زيستن بر پهنه نقوش و در ميان احجام آشنا خصيصه ديرينه اش بوده است.
در اين ميان شايد از تاريخ گفتن و از تاريخ شنيدن، از تاريخ نوشتن و از تاريخ خواندن مجالي است ، ولو اندك و در حد لمحه اي، آني، محض درنگ و تأمل؛ محض در خود نگريستن، راه پي سپرده را به نيم نگاه ديدن، خاك زير پاي را حس كردن و به جاي آوردن، گام استوار كردن و به شكيب رو سوي فردا رفتن در راه فراروي.
كوته سخن، آنچه خواهد آمد تاريخ به معناي مرسوم و سنتي آن نيز نخواهد بود، خواندني هايي خواهد بود، جسته و گريخته، خاصه از جنسي كه اجتماعي و فرهنگي اش مي خوانيم، از ديروزهاي تهران؛ ديروزهاي غالباً آشنا و گاه هم ناآشنا، از ياد رفته و در شيوه مرسوم تاريخ نگاري سياسي و سنتي جاي نيافته. مقصود درنگي است و غايت تأملي. همين و بس.
كژ افتادن و كژ برآمدن
واگن اسبي از همان آغاز كج نشست و كج پاييد و كج باليد. شماري از آن كژي ها ساختاري بود و شماري ديگر رفتاري.
چكيده اي از آن كژتابي هاي ساختاري را يكي از اهالي تهران، در مراسله اي به جريده اطلاع به تاريخ دوشنبه 12جمادي الاول 1307 هجري قمري، نوشت: خدمت مدير محترم جريده گرامي اطلاع معروض مي دارد: اين فقره محل شبهه و ترديد نيست كه از اوضاع و اسباب تمدن و نتايج ترقيات اروپايي هرچه موجب راحت و رفاه عامه خلق و اسباب تسهيل امر زندگي و معاش و تكميل سياست مدن و مايه آسايش خاطر و آرايش ظاهر اهالي مملكت ايران است، بر ذمت همت ما عموماً فرض است كه به قدر مقدور جلب آن را نموده و از جان و دل خريدار و پذيرنده آن باشيم و هرچه دولت روزافزون در اخذ و جلب اين ترقيات توجه و اقدام مي فرمايد و اهالي مملكت را از رنج و مشقت آسوده مي نمايد، شكر آن را مانند ساير نعمت ها به جا آوريم.
اما، شرط عمده اين است كه آن كار و عمل به واسطه سوء اداره مباشرين باطل و ضايع نگردد كه البته موجب زيان و خسران مال و جان مردم و در اين حالت بلاشبهه عدم صرف بهتر از وجود ناقص است و آن وقت بايد به جاي شكر نعمت، شكايت از نقمت كرد.
تراموه يا ترامواي
ده اشتقاق اين لغت را كتاب لغت وبستر ، كه معتبرترين لغات انگليسي است مي نويسد: واي به معني راه است و از لغات مصطلحه انگليسي است. اما از براي ترام دو وجه ذكر كرده اند: يكي اينكه گويند مخترع اول اين قسم راه شخصي بوده است مسمي به اوترام و اين قسم راه را نسبت به او داده راه اوترام گفته و بعد مختصر كرده راه ترام گفته اند. وجه ديگر اينكه ترام در لغت انگليسي باركش هاي ذغال سنگ را مي گفته اند و چون كالسكه هاي ترامواي شباهتي به آن دارد، ترامواي گفته اند. به هر جهت، اصطلاحاً عبارت از راه آهن اسبي است كه در خيابان ها و معابر وسيعه شهر احداث مي كنند. آنچه در بلاد خارجه ديده شده، چيزي بسيار مفيد و مايه آسايش و راحت راكب است و متضمن زحمت و خطري هم از براي ساير عابرين و مترد دين، از سواره و پياده نيست؛ به اين معني كه اولاً ريلي كه در آنجاها براي تراموه تعبيه كرده و به زمين نصب نموده اند، با سطح زمين مساوي و بلكه از كف معبر هم گودتر است كه عراده و چرخ كالسكه به ميان آن افتاده حركت مي كند؛ ثانياً تراموه اختصاص به خيابان هاي وسيع و راه هاي عريض دارد و مخصوصاً در نقاطي كه براي تلاقي دو كالسكه و امني بوس راه را دو شعبه مي كنند، ميدان ها و وسعت گاه هاست، نه در هر تنگناي معبر كه مايه زحمت و خطر براي عابر باشد. اما اين تراموه كه براي ما در دارالخلافه طهران ساخته اند، بدبختانه داراي چندين عيب است: يكي همان ريل شمندفر را در راه تراموه نصب كرده و به جاي اينكه خط آهن فروتر از سطح زمين باشد، برآمده و برجسته است و ديگر، بعضي از خيابان ها و معابر تنگ و تردد اصناف مردم، از راجل و راكب و بار و كالسكه سوار، زياد و در اين خيابان ها هر به چهل پنجاه ذرع هم راه آهن راه محض گذشتن دو كالسكه تراموه از جنب يكديگر تا چند ذرع دو شعبه كرده و به اين واسطه يكباره عرض خيابان و شارع عام را متصرف شده و معبر خلق را ضايع و معطل گذاشته، پياده و اسب سوار از گوشه و كنار باز به هر زحمت و مشقتي باشد با خوف و خطر گذر مي كنند. اما، كالسكه سوار ناچار از طول يك خيابان كه مي گذرد، در چندين نقطه (كه) تقاطع با ريل برجسته تراموه مي نمايد، يا بايد از كالسكه پياده شده به زحمت هرچه تمام تر كالسكه را از آنجا عبور دهند، يا مثل كالسكه اين بنده حقير شود كه تازه به مبلغ 300تومان خريده بودم و دو روز قبل در دهن خيابان چراغ گاز، محاذي عمارت بانك شرقي، چرخش به ريل گير كرده و استخلاص آن به سهولت ممكن نشد تا چرخ و فنر كالسكه شكست و افتاد. پياده شده مراجعت به منزل كردم و انكار كالسكه خود را نمودم و از قراري كه شنيدم، چند كالسكه ديگر هم حالت كالسكه بنده را به هم رسانيده و تاكنون از قرار مذكور يكي دو نفر نيز در زير تراموه ناقص و مجروح و چندين دابه از الاغ و سگ و... سقط شده است. كاش زودتر يك اصلاحي اقلاً از اين راه كرده و مثل راه تراموه هاي فرنگ به زمين فرو مي بردند كه چرخ كالسكه تراموه ميان آن مي افتاد و بي خطر مي گذشت؛ والا خدمت همه رجال و صاحبان كالسكه بلااستثنا عرض مي كنم كه حاضر از براي شكستن و اسقاط كالسكه هاي خود و بلكه منتظر ضرر جاني و صدمه ناگهاني باشند .
يك سالي پس از آن، يك تهراني ديگر از كژتابي هاي رفتاري گفت، در همان جريده و به تاريخ دوشنبه 12ربيع الاول 1308 هجري قمري، اين يك نوشت: جناب آقاي نگارنده! استدعا داريم كه اين عرض بي غرضانه بندگان را به واسطه جريده فريده اطلاع، كه آزاد از قيود رسميه و خادم ترقيات مدنيه است، به انظار اولياي امور رسانيده، اهالي اين پايتخت را از خسارات جاني و مالي كه از كمپاني تراموه به ايشان مي رسد و خواهد رسيد برهانند.
اول، لطف فرموده غدغن فرمايند كه از براي اسب هاي يدكي كه در پياده روهاي خيابان ها يا در سر كوچه هاي تنگ متصل به خيابان ها نگاه مي دارند، لااقل دكاني اجاره كرده از براي اسب هاي مذكور طويله موقتي معين نمايند. زيرا خيابان ها و كوچه ها و معابر هر بلد براي عبور و مرور اهالي و حيوانات و كالسكه تعبيه و تهيه شده است، نه براي طويله شركت تراموه.
آيا رئيس كمپاني در كدام مملكت اين وضعي كه در اين پايتخت پيشه كرده ديده است و نمي داند كه اگر در بلاد فرنگ اسب در معابر ببندند جزاي نقدي مي گيرند؟
از همه بدتر، پريروز چيزي نماند كه يكي از آن اسب ها كه در سركوچه تنگ محله عربان واقع در خيابان چراغ گاز بسته بودند، دو طفل را با مادر، كه يكي از آنها در بغل ودست ديگري را گرفته بود، قرباني يك لگد نمايد.
ثاني، اداره كمپاني غدغن سخت نمايد كه عمله كالسكه مسكرات نخورند و چيق نكشند و با مردم بيعارانه حركت ننمايند و حرف لغو و فحش نگويند و هميشه بوق زده چشم از راه مقصد به سمتي ديگر ننمايند و كالسكه ها را مسلطانه به راه ببرند .
چون بر همه معلوم است كه از مستي و بي مبالاتي و لاقيدي كالسكه چي هاي تراموه چه وقايع اسف آميز به ظهور پيوست، در اين باب سكوت اختيار كرده، فقط مضار چپق كشيدن را عرض مي كنم. چند روز قبل با سه نفر از دوستان در نيمكت جلوي تراموه نشسته بوديم، كالسكه چي چپق اش را چاق كرده، باد هم از جلو مي وزيد. يك دفعه خاكستر شراره دار چپق كالسكه چي را باد به طرف ما افشانده چشم رفيقم را پر كرد. بيچاره چند روز از درد چشم و روي سوخته در رنج و تعب بود.
ديگر، حرف هاي بي ادبانه آنها را مكرر مردمان آبرومند محترم و صاحبان ناموس و غيرت با كمال نفرت شنيده و اظهار تأسف نموده اند.
ثالث، در باب اجرت است. زيرا اجرتي كه اداره از براي مسافات مقرر كرده هم سبب خسارت كمپاني و هم باعث ضرر مشتريان است. به دليل اينكه از سبزه ميدان تا سرچشمه كه صد دينار اجرت مقرر كرده است، چنانچه شخصي بخواهد در ميدان توپخانه فرضاً پياده شود، براي او عذر است و اين به كرات ديده شده كه بليط اين قبيل اشخاص را بليط فروشان پس گرفته به كسي ديگر كه از ميدان توپخانه در تراموه نشسته مي خواهد به سرچشمه يا سبزه ميدان برود مي فروشند.
هرگاه كمپاني تمام بليط ها را در يك سياق و در قيمت يك شاهي معين كرده، از سبزه ميدان الي ميدان توپخانه يك شاهي و از آنجا تا سرچشمه يك شاهي و هكذا تا نقاط ديگر يك شاهي مقرر نمايد و كسي را كه از توپخانه الي سرچشمه مي خواهد برود دو عدد بليط داده در ميدان توپخانه يكي از آن بليط ها را از دست مشتري بگيرند، هم اجرت را عادلانه از مشتري ها دريافت نموده خواهد بود و هم جلوي تقلب بليط فروش ها را خواهند گرفت و در محاسبه هم نه اداره و نه بليط فروش ها گرفتار اشكالات خواهند شد.
اگرچه امروز اعلان ديدم كه رئيس تراموه منتشر كرده و به موجب اين اعلان قيمت كليه بليط ها را به سه شاهي مقرر داشته است، ولي باز اين قرار رفع تقلبي را كه ما مسطور و معروض داشتيم، نمي نمايد و نيز كليه بليط ها در سه شاهي گران است. والسلام .
نقلي از جمالزاده در باب اخذ مدنيات فرنگي
مرحوم آقا سيد جمال الدين واعظ مي گفت: ايراني، عروسك باز خلق شده و عروسك همه چيز ممالك متمدنه را همين قدر كه ساخت، دلش خوش مي شود كه او، هم متمدن و هم ترازوي متمدنين شده است و حتي مي گفت: مشروطه بازي ما هم در واقع يك عروسك بازي بيش نيست.يك نفر سياح انگليسي وقتي كه ميدان مشق طهران را مي ساخته اند در طهران بوده؛ در كتاب خود نوشته كه ايراني ها مردمان غريبي هستند؛ توپ ندارند، ولي توپخانه ساخته اند و قشون ندارند،اما ميدان مشقي ساخته اند كه از بزرگ ترين ميدان هاي مشق دنياست .
محك فرنگي
و همين بود كه فرنگي به محك بدل شد و قضاوت و داوري او تعيين كننده و معيار همه ارزش ها؛ چندان كه سال ها پس از ورودش به اين ديار، آنگاه كه بلديه طهران به انديشه ساخت و ساز رستوراني روزآمد دل سپرد، در سنه 1310 هجري شمسي، در جريده اطلاعات چنين مي خوانديم: منظور اساسي از ساختمان چنين رستوراني از طرف بلديه، اين است كه شهر تهران داراي بهترين و مجلل ترين رستوران ها شده و از هر حيث، رفاهيت خارجي ها و مسافران تازه وارد به اين مملكت فراهم و آماده شده باشد... . غالب رستوران هاي موجوده... به هيچ وجه طرف توجه مسافران محترم خارجي واقع نخواهد شد .و اين سان بود كه پيرامون فرنگي را هاله اي از اعجاب و اسرار و احترام فرا گرفت و آوازه معلومات و شهرتش در همه جا پيچيد. مردم عادي هم از همان آغاز چهره اي از او ساختند، ليكن از آنجا كه مشكلات شان با سايرين يكسان نبود، فرنگي بيچارگان هم با فرنگي روشنفكران و رجال متفاوت بود و درماني كه از او طلب مي كردند، درمان دردهاي ديگري بود كه با ترامواي و رستوران و بانك و قانون و... فرق داشت.
الحق كه به قول همان نويسنده جريده اطلاعات: مساعي اداره بلديه تحت تعليمات آقاي سرتيپ بوذرجمهري... نسبت به عمراني و آبادي شهر حقيقتاً قابل تمجيد بود؛ خاصه كه همان مساعي، تهران را از معماري نجيب و شريف خود بري كرد؛ همان معماري كه اگر مي پاييد، حال تهران در عداد زيباترين بلاد عالم رقم مي خورد؛ چه طرف توجه مسافرين محترم خارجي و چه نه. تهران از اين اگر ها كم نداشته و ندارد؛ گرچه اگر هرچه باشد، روئيدني و سبزشدني نيست.
|