توسعه جوامع در پرتو حذف نابرابري ها
عدالت در چه چيز؟
|
|
حسين امامي
هنگامي كه از عدالت و برابري سخن به ميان مي آيد، بلافاصله اين سؤال مطرح مي شود كه چه چيزي، براي چه كسي، چه قدر و چگونه بايد توزيع شود تا عدالت محقق شود؟ درآمد مساوي، رفاه برابر، برابري وزن فايده براي همه، برابري در حقوق، برابري در فرصت ها،... كدام يك از گزينه ها مسئله محوري جامعه تلقي مي شود تا تحقق برابري در آن، منجر به تحقق عدالت شود؟ از همه مهمتر، موضوع عدالت و برابري، يك موضوع مجموعه اي است يا موضوعي مبتني بر چند عامل كه حل معضل ناشي از آنها به حل بقيه امور منجر مي شود؟ مقاله زير سعي دارد سؤال هاي بالا را به نحو كامل تري باز كرده و به تحليل بنشيند.
***
مكاتب فلسفه سياسي و اقتصاد سياسي با ديدگاه هاي مختلف و در كانون قرار دادن يك بعد كه جايگاه مهمي در نظريه شان دارد، برابري را طلبيده اند. غالباً تصور مي شود متفكران برابري خواه، دلبستگي كمتري نسبت به آزادي دارند و متفكران آزادي گرا، برابري ستيز هستند. در اين ميان نظريه ها و ديدگاه هاي پروفسور آمارتياسن، فيلسوف و اقتصاددان هندي تبار انگلستان و استاد دانشگاه كمبريج و برنده جايزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸ از جايگاه مهمي برخوردارند.
آمارتياسن مي گويد: صرف برابري خواهي در حوزه فلسفه و اقتصاد سياسي نمي تواند به عنوان معياري براي برتري آن بر ساير مكاتب به شمار آيد. او بر اين عقيده است كه برابري طلبي نه وجه افتراق كه وجه مشترك تمامي مكاتب مهم اقتصاد سياسي است. به عنوان مثال ليبراليسم براي برابري حقوقي افراد همان ارزش بنياديني را قائل است كه مكاتب سوسياليستي براي برابري افراد در دسترسي به امكانات و از آن جمله به سرمايه. به اين اعتبار پرسش محوري اقتصاد سياسي نه پرسش برابري، بلكه پرسش «محوري برابري در چه چيز؟» است.
تلاش سن در اين زمينه يافتن تعريفي براي برابري خواهي است كه بر زمينه آزادي خواهي شكل گرفته باشد. يعني برابري افراد در ايفاي نقش هاي ارزشمند يا به عبارت ديگر برابري افراد در امكان پيگيري اهدافي كه خود براي خويشتن وضع كرده اند، بنابراين او آزادي را اين گونه تعريف مي كند: آزادي به فرصت واقعي براي تحقق آنچه كه برايمان ارزشمند است اطلاق مي شود. او معتقد است كه وقتي مي توان از نظم و نظام اجتماعي دفاع كرد كه در آن آزادي هاي دستيابي به هدف هاي ارزشمند براي همگان مهيا شده باشد. او تفاوت رويكرد خود به مسئله محوري برابري را نه فقط با ليبراليسم و سوسياليسم كه با برابري طلبي دولت رفاه و نيز آنچه كه در نوليبراليسم، «برابري فرصت ها» ناميده مي شود، توضيح مي دهد.
دو موضوع محوري براي تحليل اخلاقي برابري عبارتند از: ۱- چرا برابري؟ ۲- برابري در چه چيز؟ اين دو سؤال از هم متمايز ند، ولي در عين حال داراي وابستگي متقابل نيز هستند. ما نمي توانيم از برابري دفاع كنيم يا به نقد آن بپردازيم، در حالي كه اصلاً نمي دانيم درباره چه چيزي سخن مي گوييم؛ يعني برابري كدام يك از ويژگي ها مثلاً درآمد، ثروت ها، فرصت ها، دستاوردها، آزادي ها و حقوق؟
برابري در آثار جان راولز (آزادي برابر و برابري در توزيع امكانات اوليه)، رونالد دوركين (برابري در نحوه برخورد و برابري منابع)، توماس انگل (برابري اقتصاد)، توماس اسگلنسون (برابري)، به نحو چشمگيري مطرح شده است.
اما حتي كساني كه نوعاً مخالف دفاع از برابري يا دفاع از عدالت توزيعي به شمار مي آيند نيز برابري را در فضاي خاصي مي طلبند. مثلاً رابرت نوزيك ممكن است خواهان برابري فايده يا برابري تملك امكانات اوليه نباشد، اما يقيناً خواستار برابري در حقوق هست؛ يعني اين كه هيچ كس نسبت به آزادي حقي بيش از ديگران ندارد.
در هر نظريه اي برابري در فضاي خاصي جست وجو مي شود؛ فضايي كه در آن نظريه داراي نقش محوري است. ويليام لتوين در مقدمه كتاب «دلايل ضديت با برابري» اين گونه بر ضد توزيع برابر درآمدها يا كالاها استدلال مي كند: از آنجايي كه انسان ها نابرابرند پس عقلاني است كه فرض كنيم با آنها به شكل نابرابري رفتار شود. ممكن است به معناي سهم هاي بيشتر براي نيازمندان يا سهم هاي بيشتر براي شايستگان باشد. لتوين مي گويد: به هر كس به خاطر شايستگي اش همان قدر پاداش مي دهند كه به ديگري. بدين سان اين منتقدين برابري خواهي، خود به مناديان برابري، منتها در فضايي ديگر تبديل مي شوند.
عدالت و آزادي
اهميت برابري غالباً با اهميت آزادي در تقابل قرار مي گيرد. در حقيقت موضع گيري اشخاص در تعارض فرضي مابين برابري و آزادي غالباً به منزله شاخص گويايي براي جهان بيني كلي آنها در زمينه فلسفه سياسي و اقتصاد سياسي محسوب شده است. از اين منظر نه فقط متفكران آزادي گرا از قبيل نوزيك را برابري ستيز شناخته اند، بلكه آن متفكراني كه برابري خواه به شمار رفته اند نظير «دالتون» ، «تاون» و «ميد» ، ممكن است به نظر برسد دلبستگي كمتري نسبت به آزادي دارند، دقيقاً بدين علت كه در گروه پايبندان به مقتضيات برابري به شمار مي روند. اين شيوه نگرش به ارتباط ميان برابري و آزادي كاملاً اشتباه است. آزادي گرايان لزوماً براي آزادي انسان اهميت قائل هستند. با اين فرض بلافاصله سؤالاتي مطرح مي شوند مبني بر اين كه چه چيزي براي چه كسي، چه قدر و چگونه بايد توزيع شود و چه كساني به چه ميزان بايد مساوي باشند؟ در نتيجه موضوع برابري بلافاصله همچون متممي براي تأكيد بر اهميت آ زادي مطرح مي شود.
اگر به آزادي انتخاب علاقه مند باشيم، آن گاه به انتخاب هايي توجه مي كنيم كه حقيقتاً براي شخص وجود دارند و نبايد فكر كنيم كه با توجه به منابعي كه در اختيار شخص قرار دارند، نيز مي توان به همان نتايج رسيد. حركت هاي مبتني بر مقايسه هاي ميان فردي و متكي بر منابع در فلسفه سياسي را يقيناً مي توان به مثابه حركت هايي نگريست كه ما را در جهت بذل توجه به آزادي سوق مي دهند، اما اين حركت ها اساساً كافي به نظر نمي رسد. به طور كلي مقايسه ميان منابع و امكانات نمي تواند در حكم اساس مقايسه آزادي ها باشد.
ارزش گذاري به آزادي تكاليف مشكلي را بر دوش ما مي گذارد؛ تكاليفي كه نمي شود آنها را با توجه به چيزي غير از آزادي برآورده كرد. آزادي را مي توان به منزله چيزي كه اهميت ذاتي براي يك ساختار اجتماعي مطلوب دارد، محسوب كرد. از اين نظر يك جامعه خوب، جامعه اي است كه آزاد هم هست. يكي از خصوصيات مشترك تقريباً تمام رويكردهاي اخلاقي به ساماندهي هاي اجتماعي كه ماندگار بوده اند اين است كه «برابري چيزي» را طلبيده اند؛ چيزي كه جايگاه مهمي در نظريه مورد استنادشان داشته است. برابري طلبان درآمد، خواستار درآمدهاي مساوي هستند و برابري طلبان رفاه خواستار برخورداري عموم از سطوح رفاه برابر، فايده گرايان سنتي نيز بر برابري وزن فايده هاي همه چيز تأكيد مي كردند. آزادي خواهان ناب بر برابري در رابطه با مجموعه كاملي از حقوق و آزادي ها مصر بودند. تمام آنها به نحوي بنيادين برابري طلب هستند، يعني به شدت از برابري چيزي دفاع مي كنند كه هر كس بايد آن را داشته باشد؛ چيزي كه در رويكرد آنها نقش حياتي دارد. تصور اين كه نزاع اصلي، نزاعي است ميان موافقان و مخالفان آن، به معني نديدن اصل موضوع است. اين ويژگي مشترك، يعني برابري طلبي از اينجا ناشي مي شود كه همه نظريه ها بايد به نحوي به مسئله توجه كردن برابر به افراد را پيش بكشند، زيرا در غير اين صورت با فقدان مقبوليت اجتماعي روبه رو خواهند بود. نقش اصلي پرسش «برابري چه چيزي؟» باعث مي شود ما بتوانيم اختلاف نظر هاي ميان مكتب هاي فكري را در اين ببينيم كه هريك چه چيزي را مسئله محوري اجتماع مي شمارند و در نتيجه خواستار برابري در آن هستند. اين خواست ها سرشت ساير تصميم گيري هاي اجتماعي را تعريف مي كند.
خواست برابري برحسب يك متغير احتمالاً باعث آن مي شود كه نظريه مورد نظر خواهان نابرابري برحسب متغير ديگري باشد، زيرا در غير اين صورت كاملاً امكان دارد اين دو چشم انداز با هم تنافر داشته باشند. مثلاً وقتي يك آزادي خواه از برابري حقوقي در رابطه با استحقاق افراد دفاع مي كند ديگر نمي تواند همزمان خواهان برابري درآمدها نيز باشد، يا زماني كه يك فرد فايده گرا براي هر واحد از وزن برابري را قائل مي شود ديگر نمي تواند همزمان خواهان برابري در درآمدها يا حقوق باشد (و به همين دليل حتي نمي تواند بر برابري سطح كلي فايده ها كه افراد مختلف از آن برخوردار مي شوند اصرار ورزد.) در سطح علي اهميت پرسش «برابري چه چيز؟» ناشي از تنوعي است كه در افراد بشر وجود دارد، بدين شكل كه خواست برابري بر حسب يك متغير در عمل و نه فقط در سطح نظري با خواست برابري بر حسب متغير ديگر، در تعارض قرار مي گيرد. ما از لحاظ مشخصات دروني مان(از قبيل سن و سال، جنسيت، توانايي هاي كلي، استعدادهاي خاص و كم و بيش مستعد مريض بودن) و همچنين از لحاظ شرايط بيروني(اموال در تملك، سابقه اجتماعي، گرفتاري هاي زيست محيطي) عميقاً متنوع هستيم. دقيقاً به علت چنين تنوعي است كه تأكيد بر برابري خواهي يك حوزه به طرد آن در حوزه ديگر مي انجامد. بنابراين اهميت پرسش «برابري چه چيز؟» به واقعيت تجربي تنوع فراگير انساني مربوط مي شود.
فكر برابري با دو نوع متفاوت از تنوع رو به رو است:
۱- چندگانگي انسان ها ۲- تعداد متغيرهايي كه برابري را بر حسب آنها مي بينيم.
انسان ها كاملاً متنوعند. ما از لحاظ مشخصات خارجي و شخصي با يكديگر فرق داريم. ارزيابي ادعاهاي برابري بايد وجود تنوع فراگير در انسان ها را لحاظ نمايد. لفاظي جذابي كه در مورد برابري انسان ها مي شود غالباً باعث منحرف شدن توجه ما از تفاوت هاي ميان آنهاست. گرچه اين تنوع گفته ها(مثلاً همه انسان ها برابر به دنيا مي آيند) نوعاً جزء لاينفكي از برابري خواهي به شمار مي آيد ولي تأثير ناديده انگاشتن تنوعات ميان فردي مي تواند عميقاً ضدبرابري باشد، زيرا اين واقعيت كه رعايت برابري در مورد همه احتمالا مستلزم رفتاري بسيار نابرابر به نفع محرومين است را پنهان مي سازد. مقتضيات برابري ذاتي، به ويژه زماني كه نابرابري هاي زيادي از قبل موجود باشد، ممكن است دشوار و پيچيده باشند. برابري را بر اساس مقايسه جنبه خاص از يك شخص(از قبيل درآمد، ثروت، خوشبختي، اختيار، فرصت ها، حقوق يا برآورده شدن حوائج) با همان جنبه از شخص ديگري مي سنجند. بنابراين سنجش نابرابري در فضاهاي مختلف از قبيل درآمد، ثروت، خوشبختي و غيره به علت چندگانه بودن مردم، با هم متفاوتند. برابري بر حسب يك متغير ممكن است بر برابري در مقياس ديگري منطبق نباشد. مثلاً فرصت هاي برابر ممكن است به درآمدهاي بسيار نابرابر بينجامد. درآمدهاي برابر مي توانند با تفاوت فاحشي در ثروت همراه باشند. ثروت هاي برابر مي توانند با خشنودي هاي بسيار نابرابر توأم گردند. خشنودي برابر مي تواند با برآورده شدن بسيار متفاوت حوائج يا آزادي هاي بسيار متفاوت در گزينش همراه باشد. اگر هر فردي كاملاً شبيه فرد ديگري مي بود، يكي از علل اين ناهماهنگي ها از بين مي رفت. اگر رتبه بندي نابرابري در فضاهاي متفاوت بر هم منطبق بودند، در آن صورت داشتن پاسخ روشن به پرسش« برابري چه چيز؟» اهميت چنداني نداشت. تنوع فراگير انسان ها نياز به طرح كانون هاي متنوع را از ارزيابي برابري تشديد مي كند.
همه نظريات مهم اخلاقي در مورد ساماندهي هاي اجتماعي در تأييد برابري بر حسب يكي از متغيرهاي كانون مشترك هستند، گرچه متغيرهاي برگزيده در يك نظريه با نظريه ديگر بسيار متفاوت بوده اند. مي توان نشان داد كه حتي آن نظرياتي كه اكثر مردم فكر مي كنند ضد نابرابري است و غالباً خود نظريه پردازان آن نظريات نيز آنها را بدين گونه توصيف مي نمايند، بر حسب كانون ديگر، نظرياتي برابري خواه هستند. نفي برابري در چنين نظريه هايي بر حسب يكي از متغيرهاي كانوني به منزله تأييد برابري بر حسب كانون ديگري است. مثلاً يك رويكرد آزادي خواهانه (از قبيل نظريه حق برخورداري كه در كتاب رابرت نوزيك- هرج و مرج، دولت و ناكجاآباد- قوياً بسط داده شده) ممكن است اولويت را به آزادي هاي گسترده اي بدهد كه به نحوي برابر، برابري همه در آن تضمين شده است و اين امر منجر به نفي هر گونه برابري يا الگوسازي واقعيت هاي انتخابي(مثلاً توزيع درآمدها يا خشنودي) مي شود. آن كانون كه معمولاً به طور ضمني به كانون محوري تبديل مي شود نقش برتر را دارد و بنابراين بايد نابرابري هايي كه عملاً در حاشيه عمل مي كنند را پذيرفت تا ساماندهي هاي مناسب (از جمله برابري) در سطح محوري تر آسيب نبيند. با اين كه پرسش چرا برابري؟ را به هيچ وجه نمي توان كنار گذاشت ولي اين پرسش آن مطلب محوري كه نظريات رايج را از يكديگر متمايز مي سازد نيست، زيرا تمام آنها بر حسب متغير كانون خاص برابري خواه هستند.
توسعه را مي توان به صورت فرآيند بسط آزادي هاي واقعي كه مردم از آن برخوردارند، در نظر گرفت. توسعه مستلزم حذف منابع اصلي موارد فقدان آزادي هاست. موارد فقدان آزادي را مي توان در موارد زير جست وجو كرد: فقر و ظلم، فرصت هاي ناچيز اقتصادي و محروميت نظام مند اجتماعي، غفلت از تسهيلات عمومي و عدم مدارا و افراط حكومت هاي سركوبگر و... تأكيد بر آزادي هاي انساني به عنوان معيار شناخت توسعه در تعارض با ديدگاه هاي محدودتر توسعه، همچون شناسايي توسعه با رشد توليد ناخالص ملي يا با افزايش در درآمدهاي شخصي قرار مي گيرد. البته رشد توليد ناخالص ملي يا درآمدهاي فردي مي تواند به عنوان ابزار بسط آزادي هايي كه اعضاي يك جامعه از آن برخوردارند بسيار مهم باشد. اما آزادي ها وابسته به عناصر تشكيل دهنده ديگري نيز هستند، همچون ترتيبات و مناسبات اجتماعي و اقتصادي(به عنوان مثال تسهيلات آموزشي و مراقبت هاي بهداشتي) و نيز حقوق سياسي و مدني(به عنوان مثال آزادي شركت در مباحث اجتماعي و تحقيقات عمومي).
در جهان معاصر آزادي هاي ابتدايي بسياري از مردم _ چه بسا اكثريت مردم- نفي مي شود. بعضي اوقات فقدان آزادي هاي اساسي مستقيماً به فقر اقتصادي مربوط مي شود كه آزادي مردم را در ارضاي گرسنگي، يا دسترسي به تغذيه كافي يا كسب معالجه براي بيماري هاي قابل علاج، يا فرصت به دست آوردن پوشاك يا سر پناه كافي، يا بهره مندي از آب آشاميدني پاكيزه و تسهيلات بهداشتي، سلب مي كند. در موارد ديگر فقدان آزادي، ارتباط تنگاتنگي با فقدان تسهيلات عمومي و مراقبت هاي بهداشتي، همچون فقدان برنامه پيشگيري از امراض مسري، يا ترتيبات سازمان يافته براي مراقبت هاي بهداشتي يا تسهيلات آموزشي، يا نهادهاي كارآمد براي برقراري آرامش و نظم داخلي دارد. با وجود اين، نقض آزادي مستقيماً حاصل اعمال محدوديت هايي بر آزادي مشاركت در حيات اجتماعي، سياسي و اقتصادي است.
منابع:
۱- آمارتياسن- برابري و آزادي. حسن فشاركي. نشر شيراز، چاپ اول ۱۳۷۹.
۲- آمارتياسن- توسعه به مثابه آزادي. حسين راغفر، نشر كوير. چاپ اول ۱۳۸۱.
۳- مراد ثقفي- يادداشت دبير مجموعه. كتاب برابري و آزادي.
۴- حسين راغفر، مقدمه كتاب توسعه به مثابه آزادي.
|