چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۴
از ابتدا تا انتهاي خيابان شيخ هادي
خياباني به قدمت فرهنگ
001902.jpg
سعيده عليپور
انگار هنوز هم باشند؛ محله هايي كه بار سنت و مدرنيته اين ابرشهر را يكجا به دوش بگيرند. اين را وقتي حس مي كنيم كه از هياهوي ميدان حسن آباد و شلوغي خيابان هاي اطراف مي رسيم به خيابان شيخ هادي؛ خيابان نه چندان عريضي كه صداي شيطنت گنجشك ها بر هر صداي ديگري غالب است.
پيرمرد، روي جدول كنار خيابان نشسته و با دست لرزانش به امتداد شمالي خيابان اشاره مي كند: «مقبره شيخ هادي، وسط هاي خيابان است؛ بعد از كوچه عدل» . مي گويد كه عمرش را توي همين محله گذرانده؛ چه آن موقع كه قدش از چهار پنج وجب تجاوز نمي كرده و توي كوچه پس كوچه هاي خلوت محله مثل باد مي دويده، چه حالا كه چند سال از كار با رفقاي قديم روي پياده روي تنگ و ترش خيابان شيخ هادي زيرسايه درختي مي نشيند؛ پس تعجب ندارد كه مثل كف دست سوراخ سنبه هاي محله را بشناسد.
مي گويد: «عمرم كفاف نمي داد تا شيخ هادي را ديده باشم؛ خيلي سال پيش فوت كرد، اما تقريباً همه مي دانند كه در زمان حياتش خير زيادي را به محله و مردمانش رساند. از ساخت بيمارستان گرفته تا مدرسه... . مردم اين محله خيلي به شيخ هادي ارادت دارند؛ خصوصاً قديمي ها كه شناخت بيشتري نسبت به شيخ هادي دارند. اين را از اسم بعضي از مغازه ها كه همين نام را دارند هم مي شود فهميد».
خيابان، يك طرفه است و هرچه بيشتر مي رويم به سمت شمال خيابان، هجوم ماشين ها بيشتر و از بكري ابتداي خيابان كم مي شود. خيابان تنگ است و كوچه ها تنگ تر، اما همه چيز انگار نظم خاصي دارد؛ نظمي كه خاص محله هاي قديمي است. به استناد حرف پيرمرد مي گردم دنبال كوچه عدل؛ غافل از اينكه دوره جديد، اسم هاي جديد مي طلبد. سبزي فروش محله مي گويد: الان اسمش شده«شهيد سخنور ». در بزرگ و چوبي مقبره شيخ هادي بسته است و دولنگه طوسي آن جوري روي هم آمده كه انگار مدت ها باز نشده باشد.
روي سردر ورودي مقبره، تاريخ ساخت مقبره نوشته شده:«بناي مقبره ۱۳۲۰ هجري قمري و ۱۲۸۴ شمسي. اين مقبره در سال ۱۳۷۸ در فهرست آثار ملي ثبت شد ».
كنار مقبره مغازه عطاري و كفاشي و لوازم پلاستيك فروشي است كه از ظاهرش پيداست به تازگي رنگ و بوي جديد به خود گرفته و از شيوه سنتي به درآمده. پيرمرد، جلوي ورودي عطاري نشسته و كتابي مي خواند. سرفصل صفحه اي كه پيش رويش باز است نوشته شده«سياه دانه »؛ در مورد داروهاي گياهي است. مي گويد:«چند وقتي است مقبره فقط براي روزهاي پنج شنبه باز مي شود؛ براي زيارت و خواندن نماز ».
جواني كه در عطاري محله- كه حالا در كنار داروهاي گياهي، داروهاي شيميايي و لوازم بهداشتي هم مي فروشد-است، كليد در چوبي طوسي رنگ را دارد اما كليد اصلي مقبره دست سرايدار است و مي گويد:«حالاحالا سر و كله اش پيدا نمي شود و پنج شنبه ها براي آب و جاروكردن مقبره مي آيد ».
صداي قژ و قژ در كهنه هنگام بازشدن، تلفيق مي شود با تصوير حوض نيمه پري كه دور تا دورش شمعداني چيده شده؛ شمعداني هايي كه توي بهاري هواي ارديبهشت ماه گل داده اند.
اسامي تعدادي از كساني كه داخل مقبره دفن شده اند روي ديوارها نصب شده. مرد جوان مي گويد:» تعداد كساني كه اينجا دفن شده اند خيلي زياد است؛ شايد از ۱۵۰نفر هم تجاوز كند. خاندان نجم آبادي ها كه از نوادگان شيخ هادي هستند اينجا دفن شده اند ». اتاقك هايي كه مقبره ها در آن قرار گرفته  درهاي شيشه اي بزرگي دارد كه كليد آن را مرد جوان ندارد. از پشت شيشه ها ديدن داخل مقبره سخت است. سبك ساخت خانه قديمي است. اتاق هايي كه فاصله اش از زمين به يك متر مي رسد، دورتادور حياط نه چندان بزرگ واقع شده اند.
پيرمردي كه كنار خيابان نشسته مي گويد:« تا ۳سال پيش مردم براي نماز و دعا و حتي مراسم مذهبي مي آمدند به مقبره. هيأت علي اكبري ها هم ايام عاشورا كه مي شد همين جا مراسمشان را برگزار مي كردند اما الان چند سالي است ديگر خبري از اين مراسم نيست و مراسم در مسجد محله برگزار مي شود»؛ مسجدي كه كمي پايين تر از مقبره شيخ هادي است؛ مسجد شيشه كه حدود ۴۰سال پيش بناي آن توسط رضا شيشه ساخته شد و حالا هم همين نام روي كاشي هاي سر در مسجد حك شده است.
آدرس چند خيابان بالاتر را مي دهند كه بيمارستاني كه شيخ هادي تأسيس كرده بود هنوز هم هست، اما نه ديگر مثل سابق. نام خيابان وزيري كه بيمارستان در آن واقع شده هم تغيير كرده. دو بيمارستان دولتي و خصوصي را پشت سرمي گذاريم. اواسط كوچه ديوارهاي آجري بيمارستان قديمي پيداست، اما نه تابلويي هست، نه نشانه اي. بقال سركوچه مي گويد:«بيمارستان وزيري همين است ».
شاخ و برگ هاي بيرون آمده از حياط خانه ها و درخت هاي قطور خيابان خبر مي دهد كه روزي اينجا كوچه باغ پردرختي داشته؛ مرد فروشنده مي گويد: «الان ديگر از بيمارستان خبري نيست، سالهاست ديگر اينجا تبديل شده به يك تكه زمين و فقط از كل بيمارستان وزيري ديوارهايش به جا مانده و چند بوته و درخت كه جاي بناي بيمارستان از زمين روييده است.»
ساخت بيمارستان كه از آن فقط سه درش مانده در سال ۱۳۱۵ آغاز شد آن هم به واسطه ۴هزار متر مربع زميني كه مرد خيري براي ساخت بيمارستان وقف كرد و شيخ هادي ساخت بيمارستان را آغاز كرد ،اما به دليل كمبود بودجه ساخت آن در سال ۱۳۱۸ ناتمام رها شد ، اما مرحوم ميرزا عيسي وزير كه بيمارستان هم نام او را به خود گرفت با وقف ثلث مالش باعث شد تا ساخت بيمارستان از سر گرفته شود. مي گويند علت اصلي پيشرفت كار خود شيخ هادي بوده است كه تصدي امر ساختمان را قبول كرد و دو سال عمده وقت خود را صرف ساخت بيمارستان كرد، شايد دقيقاً به همين علت هم بود كه شيخ هادي به نوادگانش نصيحت كرد تا رشته پزشكي تحصيل كنند و اغلب نوادگان شيخ هادي نجم آبادي از پزشكان مشهوري هستند. حتي يكي از نتيجه هاي شيخ هادي كه هنوز در محله شيخ هادي سكونت دارد و منزلش پشت مقبره شيخ است نيز از پزشكان مشهور است.
حالا از بناي بيمارستان سردرش مانده كه به اتاق سرايداري تبديل شده با ساكناني كه از سازنده بنا چيز زيادي نمي دانند.
مي گويند شيخ هادي در اثر ساخت اين بيمارستان دچار ضعف مزاجي و كسالت سختي شد و بعد از مدت كوتاهي به رحمت خدا رفت.
زماني كه شيخ از دنيا رفت يك قسمت از قسمت هاي مريضخانه تكميل شد و يك دستگاه حمام نيز در ضلع جنوب شرقي آن ساختند. مرحوم شيخ  هادي نجم آبادي تا زماني كه در قيد حيات بود هزينه نگهداري بيمارستان را از وجود خيرات عمومي تأمين مي كرد و اين هزينه را بعد از فوت وي، از راه قنات و مزرعه اي كه خود احيا كرده بود و بعد وقف بيمارستان شد تأ مين مي كردند.
ورودي سابق بيمارستان تبديل به انباري وسايل كهنه شده؛ از ظروف پلاستيكي گرفته تا تخت شكسته و يخچال كهنه رنگ را كه به صدا در مي آوريم پسر بچه از پشت ميله ها اشاره مي كند كه در ورودي از آن سوي حياط است.
از كل بناي بيمارستان تنها مساحت محدودي باقي مانده، سرايدار توضيح مي دهد كه سال هاست بناي بيمارستان را به دليل كهنگي و ناكا رآمدي تخريب كردند.
مي گويند بيمارستان وزيري شامل چند اتاق با گنجايش ۱۰ تختخواب بود و به دو قسمت طبي و جراحي تقسيم مي شد. قسمت طبي زير نظر يك پزشك ايراني بود و قسمت جراحي زير نظر دكتر آلماني، پس از فوت شيخ هادي فرزند آن مرحوم شيخ محمدتقي نجم آبادي اداره اين بيمارستان را به عهده گرفت، بيمارستان وزيري بعد از مدتي به دانشكده پزشكي يبوست.
دكتر محمود نجم آبادي از نوادگان شيخ هادي مي گويد: «وقتي كه اولين عمل جراحي انجام مي گرفت، مرحوم حاج شيخ هادي با لباس اتاق عمل در آنجا حضور داشت. وي بعد از موفقيت اولين عمل دو ركعت نماز شكر به جا آورد و اشك شوق ريخت. بعدها بيمارستان وضع بدي پيدا كرد و به همين دليل پدرم به اتفاق چند نفر ديگر آنجا را به مدرسه اي به نام شركت گلستان تبديل كردند. از اين مدرسه شخصيت هاي برجسته اي از جمله اقبال آشتياني بيرون آمدند.»
در سال ۱۳۲۹ پسر مرحوم نجم آبادي كه خود در رشته پزشكي تحصيل كرده بود، از دانشكده پزشكي تقاضا كرد كه خود به كمك پزشكان خانواده اداره و راه اندازي بيمارستان وزيري را عهده دار شوند. اما دانشكده پزشكي بعد از ۲۰سال بيمارستان را تحويل داد، بنا تقريباً مخروبه شده بود و بازسازي ها هم ديگر جوابگو نبود تا اين كه در سال ۱۳۷۲ ديگر غيرقابل استفاده شد و حالا جزء يك زمين خالي چيزي از آن باقي نمانده است.
زمين بيمارستان وزيري اكنون در اختيار سازمان اوقاف و امور خيريه است و به وصيت شيخ هادي نيت ساخت بيمارستاني جديد در آن به قوت خودش باقي است. هر ساله كنگره بزرگداشتي در زادگاه شيخ هادي واقع در ده نجم آباد شهرستان ساوجبلاغ برگزار مي شود و براي تأمين ساخت اين بيمارستان  كمك هاي مالي جمع آوري مي شود. گرچه سر خيابان خانه فرهنگي به نام شيخ هادي از سال ۷۲ احداث شده اما اهل محل بدشان نمي آيد جاي بيمارستان فضاي تفريحي براي بچه هاي محل احداث شود تا كسالت روحي شان را برطرف كند.
اين را وقتي از محوطه خالي بيمارستان تخريب شده بيرون مي آييم بيشتر مي شود فهميد. وقتي خيلي از پسر بچه ها در گوشه گوشه خيابان دور هم جمع شده اند و به نظر سرگردان مي رسند.
غروب است و خورشيد نورش كمتر شده اما پيرمرد هنوز روي جدول خيابان نشسته، مي گويد آن موقع ها اگر محله ۲ هزار نفر جمعيت داشت، حالا شده ۲۰ هزار نفر، همه چيز با سابقش فرق كرده است.

مرور
گم شده در غبار تاريخ
طلوع رياضي
چغازنبيل، شهر بزرگ و مقدس عيلاميان در جنوب غربي ايران در ۴۰ كيلومتري جنوب شرقي شهر باستاني شوش و در شمال شهر اهواز- مركز استان خوزستان- واقع شده است. اواسط قرن ۱۳ قبل از ميلاد، «اونتاش گال» پادشاه عيلاميان منطقه وسيعي را انتخاب كرد و در آن شهري مذهبي به نام «دور اونتاش» بنا نهاد. اونتاش گال اين شهر را براي خداي خود «ايشوشيناك» ساخت و در واقع نام اين شهر از نام مؤسس آن گرفته شده است. بناي بي نظير چغازنبيل يا دوراونتاش كه از سال ۱۹۷۹ در فهرست ميراث جهاني يونسكو ثبت شده است، همراه ميدان نقش جهان، مجموعه تاريخي بم، تخت سليمان، پرسپوليس، پاسارگاد و گنبد سلطانيه، آثار باستاني جهاني كشورمان را تشكيل مي دهند. اين شهر تاريخي و مقدس كه در واقع به مركز زيارتي مردم عيلام تبديل شده بود، در سال ۶۴۰ قبل از ميلاد توسط آشوري ها ويران شد. از مهم ترين قسمت هاي اين بنا مي توان به زيگورات، معابد نزديك به زيگورات، معابد چهارگوشه، سكوهاي هدايا، مقبره ها و ناودان ها اشاره كرد. چغازنبيل از خشت خام ساخته شده است كه متأسفانه به دليل شكنندگي مصالح به كار رفته در آن، عدم نگهداري درست، سال هاي طولاني جنگ و عوامل محيطي مثل باران، تخريب شده است. امروز تنها ۳ ديوار هم مركز، غازخانه و يك زيگورات از آن باقي مانده است. اين زيگورات ۵۳ متري ابتدا ۵ طبقه داشته كه هم اكنون تنها ۲ طبقه از آن باقي مانده است.
ساختمان زيگورات
ساختمان اين معبد يكي از قديمي ترين بناهاي ايران باستان است. اين بنا داراي ۵طبقه است كه آخرين طبقه آن به خداي مقدس «ايشوشيناك» اختصاص داشته است. اطراف اين معبد كاخ هاي سلطنتي و مقابر پادشاه عيلامي قرار دارد. ديوارهاي معبد مثل ساير قسمت هاي چغازنبيل از خشت خام است. سنگ نوشته هاي اين زيگورات نشان مي دهد كه اين بنا هديه پادشاه عيلاميان به خداي مقدس بوده است. اين بناي مربع شكل، داراي دو معبد كوچك تر است كه هر دو آنها نيز به «ايشوشيناك» متعلق است.
001899.jpg
آثار كشف شده در چغازنبيل
اين بنا سال ها مورد تحقيق ديرينه شناسان قرار گرفت. در بين سال هاي ۱۹۶۲-۱۹۵۱ يك گروه از باستان شناسان فرانسوي در قسمت هاي وسيعي از اين مجموعه دست به اكتشاف زدند. از جمله آثار كشف شده در اين بنا مي توان به گل ميخ هاي سفالي، مجسمه هاي گلي و معبدهاي شيشه اي اشاره كرد.

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |