پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۴۱
بازار و فراز و فرود بحران ها در تهران قديم
بازار در پهنه كارزار
002637.jpg
سيروس سعدونديان
نه هميشه نوروز بود و نه بازار پيوسته در رونق. مي شد، و چه بسيار هم كه كسادي به هم مي رسيد و بحران روي مي نمود. در اين سان مواقع، چاره انديشي بود كه از در و ديوار مي باريد، هر كه را راهكاري بود و هر نوشته را مرهمي مداواي درد. گرچه اين حكايت به هر از چند ساري بود، آن مرهم و راهكارها را اما رونق نوروزي بعد مي شست و از اذهان مي روفت تا دگر بار در رسد روزگاري ناهموار و روز از نو و روزي هم مسلماً از نو. به هر روي،  چه نوروز و چه غيرنوروز، كم و كيف تجارت بحث ديرسال بازار و بازاريان بود. گرچه بسياري از آن مباحث به عمل در نمي آمد. و اين هم يك دو نمونه از آن راهكارها، در انديشيدن چاره بر كساد بازار و تنزل تجارت داخله و تهران در سنوات سالفه: اولي از عصر ناصري و مندرج در جريده اطلاع ، قريب يكصد و دوازده سال قمري پيش از اين، 16 رجب 1315 هجري قمري، و راهكاري مبتني بر خودشناسي و خودكفايي و بسنده كردن به داشته هاي خودي. ديگري از نيم قرني پيش و يكي از موجباتش به نسيان سپردن آن راهكار ديرسال خودشناسي و خودكفايي پيشين و چاره اش قطع واردات غير ضرور و منع قاچاق كالاي ضرور خلق.
اطلاع مي نويسد: آيا يك ملت و مملكتي كه به اين درجه خود را محتاج به خارجه نموده باشد، ديگر براي استيلاي بيگانه و ضعف خويش انتظار چه را خواهد داشت. و ديگر از كدام حادثه در حذر خواهد بود؟ هيچ جاي شبهه نيست كه شخص هر چه از مال و مكنتش كاسته و دستش تهي تر گردد، پريشاني خيالش بيشتر و فكر و احتيالش در امور زندگاني كمتر مي شود. ما غافليم از اينكه همسايگان ما در سر بودن مال ما چه قدر با يكديگر رقابت دارند و چگونه هر يك در جلوه صنايع و ترويج امتعه و جريان تجارت خويش و شكستن و كاسد كردن صناع رقباي خود ساعي هستند. دمي نيست كه از اين فكر و انديشه فارغ بوده و حيلتي از نو نيانديشند. و ما غافل و فارغ نشسته، نقد عمر عزيز را پيوسته در سر قيل و قال و اعمال بي نتيجه و مآل صرف كرده، همه روزه چشم به راه داريم كه دشمنان دوست نماي ما چه متاعي تازه به اسم ما و باب ما ساخته و پرداخته و تعبيه نموده به مملكت ما بياورند كه ما دل و دين را بر سر آن باخته، هر چه داريم داده يا اگر نداريم، بي هيچ افسوس از فقد نقد به قرض و نسيه مقداري از آن متاع نوظهور را ابيتاع و استعمال كنيم. الحق، معني نيك بختي و سعادت و راه حسن عاقبت همين است!
... حالا چه بايد كرد؟ راهكار چيست؟ و تدبير صواب كدام؟ جواب عرض مي كنيم: اگر همه چيز ما رفته رفته از دستمان رفته است، چيزي كه هنوز سلب نشده و كسي منكر وجود آن نمي تواند شد، يك استعداد فطري و عقل و مدرك خداداد است كه تا يك اندازه در ما باقي است و ديگر نعمت امنيت ...
پس اين دو شرط عمده كه موجود است و موانع مفقود، بايستي وقت را مغتنم شمرده و با نهايت عجله و اهتمام اقدام به رفع احتياجات خود از بيگانگان بنماييم و پيوسته تدبيري انديشيم كه طرق سود و ثروت در مملكت ما به دست خودمان، نه به دست اجانب، زياد شود. و چندان كه مقدور باشد، به امتعه داخله خودمان قناعت ورزيم. يقيناً اگر امروز ما كرباس خويش را به جاي حرير بيگانگان پوشيم و به ترويج و ترقي و امتياز آن كوشيم، هيچ دولت و مملكتي از ما مؤاخذه و شكايت نخواهد نمود و هر چه بر متاع خويش كه محتاج اليه اجانب است بيافزاييم، از ما گله مند نخواهند شد، بلكه بر امتنان آنها خواهد افزود.
البته بارها مطالعه كنندگان محترم، چه دراين جريده، چه در ساير جرايد، مطالعه نموده و شنيده اند كه در مملكت ژاپون، كه جزيره كوچكي است در درياي چين در منتهي اليه حد شرقي اقليم آسيا، سي چهل سال قبل حال سكنه آنجا در توحش چه بوده و حالا در ترقي و تمدن به چه مقام رسيده اند. هيچ محل شبهه نباشد اول كار كه عقلاي آنها كردند، رفع احتياجات خودشان را از خارجه نموده، با اهتمام و جدي تمام به تكميل صنايع و ترويج و تكثير امتعه خود پرداختند. مثلاً در بيست و پنج و سي سال قبل از اين دختران دهاتي ژاپون اكثراً به شغل كرباس بافي اشتغال داشتند كه هر يك روزي يك دو ذرع كرباس خشن مي بافتند و با كمال ميل و رغبت از همان منسوج مي پوشيدند. در ظرف اين مدت قليله، همان ها متدرجاً به تكميل صنعت نساجي و احداث كارخانجات معتبر پرداخته و كار منسوجات داخله خود را به جايي رسانيده اند كه امروز مغبوط صنعتگران و نساجان انگليس است و خود انگليسيان اقرار و اذعان دارند كه اقمشه و نسايج ژاپون از منسوجات كارخانجات منچستر انگليس بهتر است و همان دخترها و زن هاي كرباس پوش ژاپون اكنون همان پارچه هاي لطيف و قماش هاي ظريف را كه با ديباي روم و فرنگ همسري بلكه برتري دارد، با نهايت استغنا و تكبر مي پوشند و زايد آن را با كمال افتخار به ملل و ممالك ديگر مي فروشند.
اين مسئله هيچ محل شبهه نيست، چه تواريخ اعصار قريبه ما به اين مطلب گواهي مي دهد و بلكه بعضي از معتبرين معمرين، كه هنوز زنده و از دوره قرن اخير به يادگار مانده اند، به رأي   العين ديده و مي دانند كه تا هفتاد هشتاد سال قبل از اين ولايت ايران چه قدر كارخانجات نساجي و شعربافي داشته و چه صنايع بديعه از دست صنعتگران اين مملكت بيرون مي آمده كه هنوز نمونه و آثار آنها در خانواده هاي قديم باقي است. در آن عصر و زمان به قدري امتعه و منسوجات داخله ايراني وافر و رواج بوده كه خراج دولت را از بسياري از بلاد مانند كاشان و اصفهان و يزد و كرمان و غيرها جنس مي داده اند. پوشش خاندان سلطنت و تمام طبقات خدام دولت، از اهل سيف و قلم به تفاوت مراتب از همان امتعه و منسوجات بوده است. اصناف رعيت با اينكه به يك وضع و صورتي ساده، كه مقتضاي زمان و تحت العاده بوده زندگي مي نموده اند، همه صاحب سرمايه و ثروت و داراي نقود و ذخاير زرينه و سيمينه بوده اند. آيا آن كارخانجات نساجي و شعربافي كجا رفت؟ تواريخ ششصد و هفتصد سال قبل از اين شهادت مي دهد كه در يك دو قريه آران و بيدگل از قراي كاشان، دوازده هزار كارخانه نساجي داشته و اكنون بيست يك آن باقي نمانده است. آيا چه شده و سبب فقدان اين صنايع و انهدام اين مصانع چيست؟ آيا نه اين است از وقتي كه امتعه خارجه راه به مملكت ما يافته، رفته رفته امتعه و صنايع ما رو به كسادي و نيستي گذارده است؟ حالا براي ترويج صنايع داخله و كم كردن احتياجات خودمان از خارجه اگر بخواهيم امتعه خارجه را ممنوع از دخول نمود، كاري است غير ممكن، چه اين خلاف معاهدات و مغاير رسم و داد و مصافات است. البته بايد ابواب تجارت و مراودات از طرفين مفتوح باشد تا آنچه محتاج اليه ماست از ايشان جلب و تحصيل [شود]، و آنچه مايحتاج آنهاست ما تهيه و تكميل نماييم. پس، راه ترويج و تكميل صنايع داخله و تهيه مايجتاج خودمان فعلاً به چند قسم است:
يكي اينكه همين امتعه قديمه و صنايع حاليه خودمان را ترقي و توسعه دهيم. البته در اين كار تشويق و توجه و اقدام دولت و حكومت نيز لازم است... راه ديگر ترقي صنايع و توفير سود و ثروت و ايجاد و احداث كارخانجات بخار است و اين جز به طريق شركت و اتفاق در مملكت ميسر و مقدور نمي شود. ولي به شرط آن كه اجزاء آن منحصراً از اهالي داخله باشند، چه اگر به شركت خارجه يا صاحب امتياز مطلقاً از تبعه خارجه باشد، چندان سود و صرفه به حال رعيت نخواهد داشت و بلكه تقريباً مثل آن خواهد بود كه باز پول به خارجه فرستاده ابتياع متاع نماييم.
پس، بايد از اهالي داخله عقد كمپاني و شراكت نمود، چنان كه جناب صنيع الدوله مرتضي قلي خان ... با شراكت حاجي محمدتقي تاجر شاهرودي ... دو سه سالي است كارخانه ريسمان ريسي معتبري در خارج شهر دارالخلافه طهران احداث كرده اند و اكنون چندي است داير شده و ريسمان آن كه به معرض دادوستد و استعمال درآمده از ريسمان فرنگ بهتر است. اين سخن نه محض ادعا يا از روي اغراق باشد، بلكه از جمعي از تجار معتبر شنيديم كه تا به حال افتتاح تجارت اين ريسمان به كاشان و اصفهان و بعضي بلاد ديگر شده است و تجار اين بلاد ريسمان مزبور را از ريسمان فرنگ بهتر مي خرند و بيشتر طالبند. چون هنوز تكميل اسباب اين كارخانه نشده، فعلاً روزي چهل و پنج تومان خرج كارخانه است و شصت تومان دخل كه روزي پانزده تومان عجالتاً منفعت و حاصل عمل اين كارخانه است. اما آنچه گفتند، دو چرخ ديگر لازم دارد كه از فرنگ خواسته اند و در راه است كه عنقريب خواهد رسيد...
امروز جز معدودي از تجار ايران كه تجارت امتعه داخله را به خارجه مي نمايند، از روي حق و انصاف ديگر تجارتي در اين مملكت باقي نمانده است و هر كس چهار شاهي سرمايه دارد، يا بايد متاع فرنگ خريده به نسيه بفروشد و آخر آن سرمايه قليل هم سوخت شده از ميان برود، يا لابد به معاملات و كارهاي پست پرداخته از بلدي به بلدي ديگر حمل متاعي نمايند و به مختصر سودي قناعت كنند، يا به احتكار غله و حبوبات و ذغال و هيزم و مأكولات مختلف و دست فروشي بعضي اجناس، يا به مرابحات نقديه به طورهاي خيلي پست و بدخو كرده در واقع يك لقمه نان همديگر را مي ربايند، مثلاً برنج و غله و ذغال و هيزم و نظاير آن را كه مايحتاج تمام خلق است، به احتكار گران مي كنند، امر معيشت را بر خلقي سخت و دشوار مي نمايند، اسباب اغتشاش معاش ابناي ملت خودشان مي شوند. همه اينها علتش اين است كه در اين مملكت طرق تجارت و جلب منفعت تنگ و محدود است، بسطي در تجارت و دستي در كار داد و ستد نيست. اما همين قدر كه تشكيل كمپاني شود و بليت سهام را به مبلغي كم، يعني از ده الي بيست تومان قرار دهند و صحت و ترتيب كار معلوم و امنيت براي همه كس حاصل شود، آن وقت همه كس حتي گدايان و بينوايان مي توانند شركت كنند و اقلاً پنج شش كرور خلق به كمابيش سرمايه داخل يك چنين شركتي مي شوند و در آن حال اقلاً با پنجاه شصت كرور تومان سرمايه به بسياري از كارهاي بزرگ مي توان اقدام كرد، از راه سازي و احياي اراضي و اجراي قنوات و احداث كارخانجات صنايع و غيرها. و يقيناً به هر كاري با ترتيب صحيح و جد و جهد تمام اقدام و اهتمام شود، صورت صحيح مي گيرد و نتيجه مي بخشد؛ چنانكه ديگران كرده اند و شده است...
بحثي بود دراز دامن و توفيق در آن، شايد، بيش از همه تجهيز خودي به دانشي روزآمد. پولاك، طبيب ويژه ناصرالدين شاه بحث از تجربه اي مشابه دارد پيش از آن سنوات، تجربه اي كه در نبود دانش روز به شكست انجاميده بود. نامبرده در باب كارخانجات ناموفق حول و حوش تهران در عصرناصري از كارخانه شمع سازي گرفته تا كاغذسازي و غير مي نويسد: بيش از همه هم مصادر امور صرف برپا كردن كارخانه ريسندگي مطابق نمونه هاي اروپايي شد. ماشين هاي بخار و ساير دستگاه ها را ناگزير بودند با رنج و مشقتي غيرقابل وصف- يعني اغلب با صرف قواي بدني و با بسيج كليه روستاييان در جاده هاي دور و دراز و غيرقابل عبور به محل نصب منتقل كنند، به طوري كه مخارج اين لوازم و ماشين ها كمتر از يكصد و پنجاه هزار تومان نشد. مقداري نخ كه از چند كيلو تجاوز نمي كرد و به حضور شاه عرضه گرديد، تنها حاصل و ثمره اين همه كوشش و زحمت و پولي بود كه به هدر رفت و بس... پس از آنكه اين مبالغ هنگفت بدون نتيجه و هدف به هدر رفت، سرانجام به حرف من گوش دادند و تعدادي از جوانان را به اروپا، و آن هم در درجه اول به فرانسه فرستادند، تا در آنجا عملاً رشته هاي مختلف صنعت را فراگيرند. هر گاه اينها به سلاح آگاهي لازم و واقعي مسلح شوند و به كشور بازگردند، مي شود توقع داشت كه صنايع مملكت خود را پايه گذاري كنند، هر چند كه تركيب حكومت و جمعاً اوضاع و احوال حاكم بر دولت بيشتر دراين امر نقش ترمز كننده ايفا خواهد كرد تا تشويق كننده. سال ها از پي هم سپري شد، سلطان از پس سلطان برتخت شد و از تخت به ديار عدم راهي. بحران ها اما به هر از چند ديگر بار و ديگر بار روي نمودند و بحث ها از نو آغازيد، گرچه اسباب و علل ديگرگون شده بود و راهكارها ديگرسان، پاره اي صداهاي آشنا را كماكان مي شد شنيد. بشنويم:
سال  1335 هجري شمسي بود، نيم قرني پيش از اين، بحران ديگر گريبانگير بازار بود در شب عيد و يكي از جمله دلايلش هم ورود بي سابقه امتعه خارجي در دو سالي پيشتر.
اطلاعات هفتگي - سوم اسفند 1335 نوشت: اين گراني از تورم پول نيست. از كمبود و قاچاق مرتب كالاهاي ضروري مردم است. در اين هفته مجدداً شايعه اينكه بانك ملي مقدار بيشتري اسكناس در جريان گذاشته و اين اسكناس هاي اضافي عامل گراني قيمت ها شده است، ميان مردم انتشار يافته و مورد گفتگو گرديده بود... آنچه موجب اين نگراني سرسام آور شده تورم پول نيست، بلكه دو عامل ديگر است كه معلوم نيست اين دو عامل بالاخره كار اين گراني وحشتناك روزافزون را به كجا خواهد كشيد؟ يكي فقدان كنترل قيمت ها، ديگر كمبود محصول. به خصوص اينكه بعضي محصولات فلاحتي از يك طرف در چند سال اخير تقليل يافته و از طرف ديگر قاچاق روزافزون اين مواد غذايي موجب اين وضع اسف انگيز گرديده است... كسادي بازار و واخواست شدن مرتب سفته ها و كمي پول در اين ايام نزديك عيد نگراني را كه از چندي پيش وجود داشت روز به روز شديدتر كرده است. عامل اصلي اين ركود و كسادي، ضعيف بودن بنيه خريد مردم است كه متأسفانه اين ضعف قوه خريد مرتباً بيشتر مي شود. يك عامل خيلي مهم ديگر اين است كه مبالغ هنگفتي پول دست مردم در اين چند سال، به خصوص در دو سال و نيم گذشته، صرف خريد و معامله زمين شده و قسمت عمده اين پول ها، كه حدس زده مي شود بيش از صد و پنجاه ميليون تومان باشد، به وسائل مرئي و نامرئي به خارج كشور رفته و به بانك هاي خارجي منتقل گرديده است و حالا به تدريج اثر آن كارها نمايان مي شود. فعلاً نگراني شديدي در بازار وجود دارد و احتمال ورشكست عده اي از بازرگانان است كه اجناس شان موجود مانده و در مقابل بايد سفته و بروات خود را بپردازند .
در اين بحران هم، باز آن صداي آشناي پيشين جريده اطلاع در عصر مظفرالدين شاه به گوش مي رسيد. اطلاعات هفتگي مي نوشت: معامله زمين و سفته بازي زمين. آقاي مهندس اشراقي، وزير پست و تلگراف از سفر ژاپن و خاور دور برگشت. دست خالي هم نيامد. خبر داد قرار شده با شركت ژاپني ها چند كارخانه در ايران تأسيس گردد. بيشتر سرمايه داران خودمان كه متأسفانه تا وقتي سفته بازي و زمين و معامله زمين و پول تنزيل دادن توماني پنج شاهي و شش شاهي برقرار است، كارخانه درست كردن و اين حرف ها را حرام مي دانند. شايد چهار تا ژاپني پيدا شوند، بيايند يك گوشه منابع ثروت ايران را به كار اندازند، استفاده اش را هم خودشان ببرند، ضمناً چندرقاز نصيب ايراني ها كنند!
سال 1335 هجري شمسي بود، از ترور صنيع الدوله سال هاي سال مي گذشت، حاج محمدتقي شاهرودي هم روي در نقاب خاك كشيده بود، و مرداني چو او معدود بودند و در اقليت. دولت كودتا سازي نوكوك در دست داشت، سرمايه داران خودي را هم دغدغه هايي ديگر در سر بود. دغدغه هايي بس متفاوت با بازرگانان ايراني روزگار پيش، آن بازرگانان كه ايضاً پولاك، طبيب ناصرالدين شاه در سنواتي بس پيش از آن چنين به توصيف آنها نشسته بود: بازرگان ايراني در زندگي خود سادگي را بسيار رعايت مي كند. هر گاه ثروت سرشاري هم داشته باشد، باز از تجمل مي پرهيزد. زيرا هر گاه به تجمل رو كند، از اعتبارش نزد همكاران كاسته مي شود، بدون اينكه خدمه وي را مشايعت كنند در كوي و برزن راه مي رود؛ فقط به يك زن اكتفا مي ورزد، از آمد و شد با بزرگان اجتناب مي كند و فقط با همكاران و هم طبقه هاي خود آمد و شد دارد. با تبختر مي گويد: كاسبم، كسب مي كنم. سراسر روز را به كسب و كار مشغول است. ناهارش معمولاً نان است و پنير. مع هذا، علي رغم سادگي كه در سرو وضع او مشهود است، همه جا با احترام روبه رو مي شود و در واقع هم مستحق احترامي هست كه نسبت به او مرعي مي شود.
تضاد اقليت بازرگانان سنتي بازمانده و سرمايه داران طفيلي دولت كودتا دراز دامن بود و تا به ساليان ساري. اكثريت سرمايه داران و نوكيسگان زمين خوار و سفته باز را غايتي ديگر فراروي بود، و آن اقليت را هم انديشه هايي ديگر در سر. و باز هم سال ها بود كه ژاپني ها ديگر كرباس نمي پوشيدند!

چرخ گردون
بازار گرم مسيو پاستور!
صحبت از بازار رفت كه اگر مدار امور بر وفق مراد مي گشت، بحران اقتصادي به هم نمي رسيد و ورشكستن تجار و بازاريان نه معمول هر روزه كه خطري نامحتمل مي نمود، ايامي چون نوروز موجب رونق كسب و كار ايشان بود و گرمي بازار كسبه. پاره اي از مشاغل و حرفه ها اما، گرمي خود را نه در پرتو امور موافق كه در سايه ناسازگاري روزگار و كج مداري ايام مي يافتند؛ از آن جمله بود گرمي بازار اطباء كه بروز امراض فراگير سر چراغش بود و به هم رسيدن مرگامرگ مايه قوام آن.
در عصر قاجار و پس از آن نيز تا به سال هاي سال، بروز طاعون و خاصه و با آشناي ديرسال تهرانيان بود و هراز چند گريبانگير ايشان. و گاه بود كه بر اين دو نام آشنا، بيماري نوظهور ديگري هم افزوده مي شد كه غالباً نامي فرنگي داشت، از آن ديار مي آمد و هم بدان سبب پيچيده بود و پنهان در لايه هايي تودرتو از رمز و راز. شهره ترين بيماري از اين دست، به عبارت رايج آن زمانه اينفلؤين زا بود كه بيداد مي  كرد و دمار از جمله خلق درمي آورد، دماري مبسوط. خبر شيوع آن كه به ايران مي رسيد، هر عطسه و سرفه اي وحشت زا مي شد و سر چراغ مطب اطباء و ناهار بازار محكمه حكماي علم و فن شريفه طب.
اينك، اين شما و اين هم خبري از آندست، مندرج در جريده اطلاع ، قريب يكصد و بيست سال قمري پيش، مورخ دوشنبه 12 جمادي الثاني 1307 هجري قمري: اينفلؤين زا، نقل از روزنامه طيمس، مورخه سيم دسامبر: از قرار اخبار واصله، ناخوشي اينفلؤين زا (زكام وبايي قصبه الريه) در سنت پطرز بورغ و مسكو و سيبر و نقاط مختلفه خاك روس ظهور كرده است و بعضي از اعضاي خانواده امپراطوري روس و سفير انگليس و وقايع نگار ما نيز به اين مرض مبتلا شده اند. احتمال مي رود كه در انگليس و ساير ممالك فرنگ اين مرض مطرح تحقيقات و مذاكرات كثيره اطباء واقع شود. اسم اينفلؤين زا، كه به زبان ايطاليايي به معني نفوذ و سرايت است، دفعه اول در ايطاليا در سنه 1741 هنگام ظهور اين ناخوشي در بلاد ونيز و ميلان بر آن مرض، كه عبارت است از زكام وبايي، گذارده شد...
از قرار اخباري كه از روسيه واصل شده است، اين دفعه مرض اينفلؤين زا در روسيه اگرچه انتشار كثيري به هم رسانيده است، ولي بالنسبه چندان اشتدادي ندارد. اگرچه جمعيت كثيري از اهالي سنت پطرز بورغ مبتلا گرديده، ولي كمتر شخصي از اين ناخوشي هلاك شده است. از اين حيث، اين دفعه برتري بر ساير دفعات دارد و اگر مانند سوابق اين مرض انتشار به هم رسانيده و به همه فرنگ توسعه يابد، اميد است كه از اين حالت خفت و ملايمتي كه در روسيه دارد، خارج نشود و اشتداد به هم نرساند.
نظر به پيشرفت و ترقي علم طب، انحصار اين مرض به روسيه جاي تأسف خواهد بود. زيرا كه اگر به ممالكي برسد كه در آنجاها بيشتر تكميل علوم شده است، تحقيقات مفيده در اين باب خواهند كرد. ولي اگر غير از اين باشد، اين امر ميسر نخواهد شد. گويا براي خيالات مسيو پاستور هيچ موقع تحقيق واستكشا في مساعدتر از اين موقع نباشد. زيرا كه تجسس ميكروب امراض در اين موقع پيشرفت كاملي حاصل خواهد كرد و از وقايعي كه در باب اين ناخوشي نقل كرده اند، اميدوار است كه اين امر ترقي نمايد.
در ازمنه ماضيه و ممالك خارجه ملاحظه شده است كه وقتي ميان حيوانات ناخوشي زياد به هم مي رسد، ميان انسان نيز مرض اينفلؤين زا ظاهر مي گردد و احتمال مي رود كه شير حيوانات اسباب سرايت سم اين ناخوشي به انسان شده باشد و لازم است كه در اين باب تحقيقات دقيقه به كار برده شود. براي طبيب حاذق تجدد و حدوث چنين مرضي، كه در اين چهل و دو سال گذشته هيچ اثري از آن نبوده، مسلماً طرف دقت كامل و اسباب خوشحالي خواهد گرديد؛ مثل اينكه براي صيادي يك شكار جديدي پيدا شده باشد كه تا آن وقت نظير آن را هيچ نديده باشد.
آن شكار قديم به هر از چند در عالم از اين سوي بدان سوي روان است و از دياري به ديگر ديار گريزان و شتابان؛ و از آن جمله در همين روزگار هم كه نوع مرغي آن اقصي نقاط گيتي را درنورديد. شكار همان است كه بود، اما شكارچيان چگونه اند؟ شايد، بايد از خيالات مسيو پاستور جويا شد و پاسخ از همو طلبيد. مسيو پاستور! كجايي؟

اصلاحيه
حرف هاي ناگفته
احتراماً  عطف به گزارش درج شده در صفحه 14 روزنامه همشهري به شماره 3936 روز شنبه مورخ 13/12/84 با عنوان فرزند ناتني حمل و نقل عمومي تهران و همچنين پيرو مذاكره تلفني بدين وسيله ضمن تشكر از زحمات خبرنگار و عكاس و عوامل محترم تدوين گزارش، مراتب تكميلي و اصلاحي ذيل به ترتيب انعكاس به منظور تنوير افكار عمومي تقديم حضور مي شود كه خواهشمند است دستور فرمائيد نسبت به درج در روزنامه مذكور اقدام عاجل صورت پذپرد.
۱ - خودروهاي تحت پوشش اين سازمان به منظور برداشت مسافر در مبادي خطوط بيش از ده دقيقه توقف ندارند.
۲ - رانندگان محترم به جهت برداشت مسافر بيشتر و كسب درآمد مطلوب تر برحسب موقعيت و امكانات با سرعت مطمئنه و ممكنه حركت مي كنند.
۳ - از مجموعه خودروهاي ديزلي در حال تردد در تهران كمتر از ده درصد آن تحت نظارت اين سازمان بوده كه بالغ بر 85درصد خودروهاي شاغل در خطوط تحت پوشش خصوصاً  ميني بوسها از وضعيت مرتب و آراسته و قابل قبولي براي سرويس رساني برخوردارند كه بر همين مبنا توفيق جابه جايي روزانه بالغ بر يك ميليون نفر مسافر را پيدا كرده اند و سهم اين بخش در آلودگي هواي تهران كمتر از 5/0درصد است.
۴ - چنانچه راننده و يا خودرويي از هر نظر دچار مشكل باشند شهروندان محترم مي توانند ضمن تماس با تلفن هاي اين سازمان درج شده بر روي بدنه خودروها و يا تماس با روابط عمومي شركت واحد و يا تلفن 137 شهرداري تهران و اعلام روز ساعت مسير و شماره خودرو و بيان موارد مدنظر، ما را در انجام وظيفه مطلوب تر ياري كنند كه در اين راستا مراتب اعلام شده سريعاً  رسيدگي و پاسخ به شهروندان محترم ارائه خواهد شد.
۵ - در حال حاضر در ترمينال خاوران 10 خط تحت پوشش اين سازمان اشتغال دارند كه بر حسب موقعيت و درآمد به ترتيب ماهيانه 50000 ، 100000 و 150000 ريال پرداخت مي نمايند كه در صورت انجام سرويس خارج از خط موظف اند مبالغي را پرداخت كنند كه گاه اين مبلغ كمتر از ميزان ماهيانه خط مربوطه است.
و اما موارد قابل اصلاح:
۱ - عبارت حسين بنده علي گفت ميني بوسراني يك بخش خصوصي است كه شركت واحد به آنها مجوز داده تا بتوانند در اين خطوط تعيين شده مشغول كار شوند و ... صحيح نيست بلكه حسين بنده علي گفت ميني بوسهاي تحت نظارت متعلق به بخش خصوصي است كه شركت واحد به آنها مجوز داده تا با رعايت قوانين و مقررات بتوانند در خطوط تعيين شده مشغول به كار شوند و ... ميني بوسراني يكي از واحدهاي زيرمجموعه اتوبوسراني تهران و حومه است و خصوصي نيست.
۲ - عبارت بنده علي مسئول نظارت بر خودروهاي خصوصي تحت نظارت شركت واحد گفت: اين كه رانندگان ميني بوس چه قدر درآمد دارند و چه قدر بايد به صاحب ماشين پرداخت كنند به ما ارتباطي ندارد صحيح نيست بلكه: بيان شده است: اعلام كسب روزانه 8 هزار تومان درآمد خطوط براي ما قابل قبول نيست و نياز به بررسي كارشناسانه داشته و هركس با حضور بيشتر در خط و خدمت بهتر به مردم درآمد بيشتري را مي  تواند كسب كند ولي در اين راستا رانندگان چه توافقاتي با مالكين مي كنند و چه درصدي را بايد به آنها بپردازند به اين سازمان ارتباطي نداشته و مربوط به مناسبات مابين خودشان است كه اين امر در صنعت حمل و نقل مسافر داراي عرفي مشخص است.
۳ - اين كه طبق قانون و ابلاغيه هاي مصوب خودروهاي ديزلي فرسوده بالاي 20 سال به دليل آلايندگي و دودزايي نبايد در تهران تردد كرده و مي بايست از رده خارج شوند امري بديهي است ولكن نه از هر طريقي كه ممكن باشد بلكه بايد با هم انديشي و تمهيد سازوكارهاي مناسب به نحوي كه براي يك ميليون مسافر بهره گيرنده از اين امكانات و همچنين مالكين و رانندگان آنها كه گاه تا چند خانوار از يك خودرو ارتزاق مي كنند ايجاد مشكل مضاعف نكند.
۴ - اين سازمان توفيق يافته كه با تمام توان در جهت خدمت رساني گسترده تر و مطلوب تربه منظور كاهش هزينه هاي شركت واحد و سرويس رساني بهتر به مردم و حضور خودروهاي آراسته و مرتب در خطوط و رفاه نسبي خانواده رانندگان به اجراي دقيق مقررات همت گماشته و تلاش لازم به منظور رفع موانع زائد و بازدارنده در تحقق مراتب مذكور را به عمل آورد لذا نيازمند مساعدت و همگاني خصوصاً  دولت محترم به منظور دستور تامين خودرو نو با تسهيلات ويژه (70 درصد تخفيف) به اين بخش است، زيرا معتقديم نظارت همگاني موجب رضايت همگاني، (بهره وري بيشتر) خواهد شد.

خاطره
گرز رستم در طاق چهارسو بزرگ
در خاطرات نويسندگان معاصر، خاصه آن كسان كه زاده تهران و پرورده پايتخت بودند، در شمار به يادمانده هاي سوانح تلخ و شيرين عمر از بازارهاي تهران در روزگار پيش خواندني هاي بسيار درج است.
بازار خياط ها:
مرحوم جواهر كلام مي نويسد: جنب بقعه امامزاده زيد در منتهي اليه بازار ارسي دوزهاي فعلي، يك بازار شرقي غربي بود كه همه خياط ها آنجا جمع بودند و به اين جهت آنجا را بازار خياط ها مي گفتند. پيرمرد خياطي در آنجا بود كه او را استاد زينل خوش دست مي گفتند. خدا رحمتش كند، اصلاً به اندازه و قواره عقيده نداشت. هر قبايي كه مي دوخت يا تنگ بود يا گشاد، يا بلند يا كوتاه. اگر مي گفتيم: استاد خوش دست تنگ است؛ مي گفت: آب مي رود گشاد مي شود. اگر مي گفتيم:  گشاد است؛ مي گفت: زير اطو تنگ مي شود. اگر مي گفتيم: كوتاه است؛ مي گفت: مگر شما عرب صحرا گرد هستيد كه پيراهن بلند مي پوشيد؛ اگر مي گفتيم؛ بلند است؛ مي گفت: قباي كوتاه مخصوص بچه رقاص هاست، حيف از شما! خدا رحمتش كند، با اين وصف خوش دست بود، چون شهرت داشت قبايي كه او بدوزد، با رخت دامادي از تن جوان ها بيرون مي آيد.
بازار ارسي دوزها:
ايضاً جواهر كلام مي نويسد: بازار ارسي دوزهاي تهران سابق بر اين رواج و رونق بيشتري داشت، چون مردم علاقمند بودند كفش وطني بپوشند، صنف محترم ارسي دوز هم از اين حس ملت خواهي استفاده مي كردند و كار و بارشان بهتر از حالا بود.
محل بازار ارسي دوزهاي تهران مثل حالا [1335 هجري شمسي] از اول سبزه ميدان شروع مي شد و تا وسط بازار مي آمد. بعد، از آنجا بازار كلاهدوزها آغاز مي گرديد، سپس مجدد چند ارسي دوزي ديگر بود تا به سرگذر پاچنار فعلي و بازار خياط ها مي رسيد. ارسي دوزها از خودشان كدخدايي داشتند كه در مواقع لازم پيشوا و راهنماي آنان بود. در ايام محرم و صفر كه دسته عزاداران ارسي دوزها راه مي افتاد، كدخداي صنف با ريش بلند سفيد و سربرهنه جلو مي افتاد و ايام عاشورا و تاسوعا به ريش خود گل مي زد كه آن هم يك نوع علامت سوگواري و احترام بود. واقع، ديدن آن پيرمرد موقر با سر و پاي برهنه، هر بيننده اي را متأثر مي ساخت و به گريه مي انداخت.
ديگر از محترمين و بزرگان اين صنف مرحوم استاد عباس ملقب به امين بود كه از مريدان خاص صفا عليشاه مرحوم ظهيرالدوله به شمار مي رفت و امين ايشان بود... در آن سال ها پاپوش اسامي و اشكال مختلف داشت، از آن جمله ساغري، نعلين، قندره، پوتين، چارق، گيوه، پاشنه خوابيده، پاشنه نخواب، گلدار، بنددار، گرجي، گالش، تك پوش، كشدار، سگكي، چكمه، موزه، ميرزا وونه و غيره كه هر كدام مخصوص طبقات مختلف بود... پوشيدن كفش رو بسته و پاشنه دار، چه براي مردها و چه براي زن ها، جزء كارهاي ناپسند به شمار مي آمد....
در سال 1322 هجري قمري در تهران وباي هولناكي بروز كرد. مي گفتند اين بلا براي آن است كه مردم فرنگي مآب شده اند، به لباس فرنگي درآمده اند و كفش پاشنه بلند روبسته مي پوشند. همان موقع عده اي از ارسي دوز هاي تهران دسته جمعي توبه كردند كه كفش پاشنه بلند روبسته ندوزند و بسياري از زن ها و مردها از ترس وبا هم قسم شدند كه تا عمر دارند كفش پاشنه بلند و روبسته به پا نكنند... در تهران آن روزها دو سه تجارتخانه ارمني و زردشتي بود كه كفش خارجي وارد مي كردند و به اعيان و اشراف، مخصوصاً اعضاي وزارت امور خارجه مي فروختند.
گرز رستم، حوالي سواي خدايي!
مرحوم سيد عبدالحجت بلاغي نيز در تاريخ عمومي تهران نكته هاي خواندني بسيار دارد؛ از آن جمله در شرح اين ضرب المثل رايج زمانه كه گرز رستم در تهران گرو نان سنگك است! مي نويسد: آيا اين مثل در سال قحط پيدا شده يا نه معلوم نيست. به هر حال محل گرز رستم در يكي از دهانه طاق هاي چهارسو بزرگ نزديك سراي خدايي بود. گرز عبارت بود از سر ديلم شكسته اي كه گويا پهلوان ها در طاق كوبيده بودند و مقداري گچ به آن زده بودند. براي تماشاي اين گرز بسياري از غربا مي آمدند، به خصوص اهالي مازندران. در عهد رضاشاه حاج اسماعيل فيلي كه در بازار تجارت داشت، طبق اظهار خودش، آن را خراب كرده است.

شهر آرا
شهر تماشا
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
يك شهروند
|  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |