ارباب جنگ
نيكلاس كيج در نقش يك دلال اسلحه، چون هميشه متقاعد كننده است. دلال اسلحه اي كه گرچه كارش تجارت مرگ است ولي خودش معتقد است محصولاتي كه عرضه مي كند، تلفاتي كمتر از تنباكو و الكل دارند! كل فيلم كه لحني طنزآميز نيز دارد به رقابت يوري(كيج) و سايمون وايز(ايان هولم) مي پردازد.
اندرو نيكول كارگردان ارباب جنگ نشان مي دهد كه مي تواند هول انگيزترين وقايع را هم لاي زرورق طنز بپيچد؛ بي آنكه حقايق تلخ و تكان دهنده تحت الشعاع قرار گيرند.
نقشه پرواز
جودي فاستر همچنان در سيماي بازيگري توانا دست نيافتني نشان مي دهد.
نقشه پرواز اگر جذابيتي دارد اين را بيشتر وامدار بازي فاستر است.
او در نقش مادري كه فرزندش در هواپيما ربوده شده بازي تأثيرگذاري را ارائه مي دهد. اين ساخته رابرت شونتك مسائل امنيتي پروازها را پس از 11سپتامبر دستمايه قرار داده است، هرچند در نسخه اي كه تلويزيون آن را پخش كرد اين نكته قدري كمرنگ شده است.
مردعنكبوتي۲
مرد عنكبوتي۲ از دنباله هاي نادر سينماست. از معدود دنباله هايي كه از قسمت اول به مراتب فني تر است و پيداست كه سازندگانش تنها به فكر تجديد موفقيت اقتصادي نبوده اند. در مرد عنكبوتي۲ سام ريمي همان سيمايي را بروز مي دهد كه از او انتظار مي رود.
كارگردان خوش فكر كه مي كوشد چهره انساني و زميني از قهرمان فانتزي اش را ارائه دهد.
كوهستان سرد
يك فيلمفارسي كه با امكانات هاليوود ساخته شده است.
رمانسي بر بستر جنگ هاي داخلي آمريكا كه قرار بود يك بر باد رفته ديگر باشد ولي در عمل حكايت از عقب گرد وحشتناك آنتوني مينگلا دارد كه با بيمار انگليسي چشم همه را خيره كرده بود.
فيلم بيش از هرچيز از عدم انطباق اين فيلمساز انگليسي با هاليوود خبر مي دهد. بازي هاي بد نيكول كيدمن و جود لا در نوع خود مثال زدني است.
همه چيز كشدار و ملال آور است و مايه عاشقانه فيلم در حد پاورقي هاي نازل است.
اورسن ولز راست گفته كه هاليوود خوب است اين فيلم هايند كه بد هستند!
اهميت ارنست بودن
فيلم كاملاً در سايه منبع اقتباسش است. نمايشنامه معروفي نوشته اسكار وايلد با محوريت دو جنتلمن كه براي شيطنتت هر دو از نام مستعار ارنست استفاده مي كنند.
اليور پاركر كوشيده هم به نمايشنامه وفادار باشد و هم از اينكه تماشاگر احساس كند در حال تماشاي يك تئاتر فيلم شده است خودداري كند.
افسانه زورو
دنباله اي كه شش سال بعد از نقاب زورو مقابل دوربين رفت و فاقد جذابيت هاي قسمت اول بود. باندراس و زتاجونز كه در نقاب زورو زوج جذابي به نظر مي رسيدند در قسمت دوم كم رمق تر از آنند كه توجهي را برانگيزند.
باندراس پا به سن گذاشته چالاكي نقاب زورو را ندارد و بيشتر هم درگير مسائل شخصي و خانوادگي اش است تا وظايفي كه معمولاً زورو به عهده مي گيرد.
۳۶
از بهترين هاي سينماي معاصر فرانسه، بي آنكه از حال و هواي روشنفكرانه فرانسوي برخوردار باشد يادآور توفيق ساخت نوآرهايي است كه گرچه در ظاهر متأثر از سينماي آفريقا به نظر مي رسند وي فقط فرانسوي ها توانايي ساختش را دارند.
رقابت دو مأمور پليس با بازي دانيل اوتوي و ژرار دپارديو كه در نهايت به جاي باريكي مي رسد و دپارديو در نهايت كاملاً به قطب شر(تبهكاران زيرزميني پاريس) مي پيوندد.
ماتريكس
سه گانه ماتريكس چه دوستشان داشته باشيم و چه نه، بدون شك فصل تازه اي در سينماي فانتزي رقم زد.
به خصوص قسمت اول كه نشان مي داد برادران واچوفسكي در كنار اكشن كاري، فلسفي هم ارائه مي دهند.
هرچند در دو قسمت بعدي چيزي كه به چشم مي آيد تنها عمليات محيرالعقول است و تضاد ميان خيال و واقعيت يا واقعيت عيني و واقعيت مجازي، بهانه اي براي تعقيب و گريزهاي عجيب و غريب قرار گرفت.
دختري با گوشواره مرواريد
اقتباسي وفادار از رمان ستايش شده تريس چوالير كه موفق شده ارزش هاي كتاب را در انتقال به تصوير حفظ كند. از نقاط اوج تعامل ادبيات و سينما در سال هاي اخير. اسكارلت يوهانسن در نقش دختر خدمتكار فوق العاده است. پيتروبر كارگردان هم موفق مي شود در زماني نسبتا طولاني و با كمترين ديالوگ و آكسيون تماشاگر را تا انتها با خود همراه كند. فيلم شايسته تمام ستايش هايي است كه از آن صورت گرفت.
خانم و آقاي اسميت
فيلمي كاملاً دوپاره و در جاهايي سردرگم و ساده انگار كه تمام جذابيتش را مديون حضور ستارگانش است.
فيلم تا نيمه به عنوان اثري تجاري و خوش پرداخت قابل قبول است ولي از جايي كه براد پيت و آنجلينا جولي تصميم به نابودي يكديگر مي گيرند، به نظر مي رسد انبوه اكشن هايي كه حال و هواي فانتزي هم دارند، تراز كار را از دست كارگردان خارج كرده است.
آقا و خانم اسميت به خودروي بدون سرنشيني مي ماند كه در نهايت به دره سقوط مي كند.
شاه آرتور
شاه آرتور بار ديگر نشان مي دهد كه استفاده از يك افسانه و بعد حذف تمام المان هاي فانتزي از آن، نمي تواند به نتيجه اي در خور ختم شود. چندمين اقتباس از شاه آرتور و شواليه هاي ميزگرد به همين خاطر و با وجود ارزش هاي تكنيكي اش چنان كه بايد به توفيق نمي رسد.
گذري به هند
آخرين ساخته ديويد لين، از استادان مسلم سينماي كلاسيك كه براساس رمان معروف فوستر و به روال ديگر كارهاي استاد با تدارك و صرف وقت و هزينه بسيار مقابل دوربين رفت.
فيلم گرچه تا اندازه اي از شكوه بصري آثار لين برخوردار است ولي به هيچ وجه به پاي شاهكارهايي چون لورنس عربستان ، دكتر ژيواگو و دختر رايان نمي رسد.
رژه پنگوئن ها
رژه پنگوئن ها كه اسكار بهترين فيلم مستند را هم كسب كرد در نوع خود يكي از موفق ترين و محبوب ترين مستندهاي تاريخ سينما محسوب مي شود.
لوك ژاكه كارگردان فيلم كه زمان زيادي را در قطب صرف ساخت فيلم كرد، در نهايت توفيقي فراتر از مايكل مور مستندساز جنجالي كسب كرد. آن هم نه با يك موضوع داغ روز كه با روايت آنچه قرن هاست در قطب رخ مي دهد.
اسپارتان
فيلمي جذاب و نفس گير كه هزارتوي پيچيده اش را به خوبي و با تسلط تمام به سامان مي رساند.
مثل ديگر كارهاي ديويد ممت در كنار غناي بصري، اين ديالوگ هاي فوق العاده است كه بيش از هرچيز رخ مي نمايد.
چنانكه گويي ممت فيلم مي سازد با اين عشق كه برايش ديالوگ بنويسد! وال كيلم در نقش مامور عمليات ويژه فوق العاده است.
روند پيشبرد وقايع و به خصوص پايان بندي غافلگير كننده اش از نوعي جاه طلبي و اعتماد به نفس خبر مي دهد كه كاملاً به سود اسپارتان تمام شده است.
اليور تويست
رمان درخشان ديكنز تاكنون بارها دستمايه سينماگران قرار گرفته است و مشخص است كه پولانسكي با اين نيت به سراغش رفته تا روايت شخصي خود را از ماجرا حكايت كند. شايد به همين دليل خيلي ها فيلم را دوست نداشتند، به خصوص تغييراتي كه پولانسكي در برخي شخصيت ها ايجاد كرد حرف و حديث هاي زيادي را به دنبال داشت.
به خصوص در مورد شخصيت فاگين كه در نسخه پولانسكي ديگر مظهر مسلم شر نيست، بلكه پيرمردي است كه شرايط اجتماعي او را به تباهي سوق داده است.
گرچه همچنان از نسخه اي كه ديويد لين در اواخر دهه 40 از اليور تويست ساخت، به عنوان بهترين اقتباس سينما از اين رمان ياد مي شود ولي اثر پولانسكي بي شك شخصي ترين و جاه طلبانه ترين اليور تويست تاريخ سينماست.
مطابق معمول آثار پولانسكي فضاسازي فيلم فوق العاده و تأثيرگذار است و شايد تنها با تعصب بر رمان ديكنز بتوان از سيطره تأثيرش رهايي يافت.
سخاوتمند
سخاوتمند (Rain man) با گذشت چند سال از ساختش حالا كم رمق تر از زماني به نظر مي رسد كه حضور داستين هافمن و تام كروز در آن سر و صدايي را با بوي خوش موفقيت برپا كرده بود.