دوشنبه ۲۸ فروردين ۱۳۸۵ - - ۳۹۶۱
از دارالفنون فقط نامي مانده است
مدفون زير غبار تباهي
004650.jpg
عكس: گلناز بهشتي
ماني راد
اين گزارش قرار است بگويد كه دارالفنون در حال ويراني است. همانطور كه دو سال پيش گفته بوديم و هيچ كس نشنيد. پس گفتن از ويراني يك مدرسه قديمي، گيرم اولين مدرسه علوم جديد باشد، چه اهميتي دارد
قرار است از دارالفنون بگوئيم. قرار است ماجراي مرمت اين بناي تاريخي را با بياني شيوا و تصاويري گويا بنويسيم. مثلاً بنويسم كه: اين بنا، كه امروزه مخروبه است، روزگاري پر از هياهو و جنب و جوش بود و يا در توصيف چهره امروزي آن اين گونه بنويسيم: آفتاب ظهرگاه يك روز بهاري بر جسد بي رمق دارالفنون مي تابد و انگار اين ساختمان كه ديگر به هيئت مخروبه اي درآمده، هيچ گاه نه تلاش دانش آموزاني را براي كسب علم به خود ديده و نه حتي روزگاري مهمترين مركز دانش اندوزي كشور بوده است و يا دارالفنون مثل جسد مرده اي در ضلع جنوبي ميدان امام خميني، آرام گرفته است و خود نيز بر اين باور است كه انگار سال ها پيش مرده و ديگر هيچ گاه، قرار نيست زندگي اش را از سر بگيرد. يا مثل دو سال پيش هنگامي كه در 13 تير ماه 1383 به ديدارش رفتيم و در صفحه 21 همين روزنامه نوشتيم، دوباره قلم را برداريم و اينگونه بنويسيم:
اين بار هم مثل هميشه چه فرق مي كند كه موزه صبا باشد، يا كاخ گلستان. مهم نيست شمس العماره باشد يا كاخ مرمر. حكايت همان حكايت قديمي است. جايي دارد به آرامي ويران مي شود و تمام خاطرات و روزهاي رفته را در زير گرد و غباري از تباهي پنهان مي كند. درست مثل ارگ بم، اما اين بار بدون هيچ تكان خوردن و پس لرزه و پيش لرزه اي.
و بعد هم لابد ادامه بدهيم كه:
جايي در همين شهر در كمال خونسردي و روبه روي چشم هاي نظاره گر ما، به آرامي از يادها فراموش مي شود و مثل تلي از آتش  روبه خاموشي مي رود. اصلاً مهم نيست كه اين موضوع سوژه يك گزارش باشد. حتي اهميت چنداني ندارد كه كتاب هاي قطور تاريخ را هم برداريم و در پي تاريخچه اي از آن باشيم و روزهاي زندگي اش را با دقت بيشتري مورد كنكاش قرار دهيم. اما تمام اين چيزهاي بي اهميت رخ مي دهد.
به سراغش مي رويم و با آدم هاي زيادي صحبت مي كنيم. حتي از گوشه تنگ و تاريك كتابخانه ها هم سراغي مي گيريم. همه اينها براي اين است كه يكبار ديگر گفته شود: جايي مثل دارالفنون دارد نفس هاي آخرش را مي كشد.
اما انگار اصلاً فرقي نمي كند. اين گزارش قرار است بگويد كه دارالفنون در حال ويراني است. همانطور كه دو سال پيش گفته بوديم و هيچ كس نشنيد. پس گفتن از ويراني يك مدرسه قديمي، گيرم اولين مدرسه علوم جديد باشد، چه اهميتي دارد. جز سياهه كردن روزنامه ها و صرف بيهوده مقدار معتنابهي كاغذ، ديگر چه فايده اي دارد. (البته اگر مصرف كردن كاغذ فايده محسوب شود.)
تقابل شهود و عقلانيت
بي ترديد جهان جديد، ريشه در غرب دارد. عقلانيت كه دستاورد زميني آنان بود، خيلي زود ابزار و وسائل جديدي براي زندگي انسان فراهم آورد و موجب تحول و دگرگوني اساسي در شيوه زندگي انسان معاصر شد. اگر چه اين شيوه زيستن خيلي زود دامنگير مردمان مشرق زمين شد، اما تفكر و تلقي شان از جهان هستي، همچنان بر مدار گذشته بود. مردمان شرق خيلي زود شيوه زندگي را از غربيان به عاريه گرفتند و به مانند آنان علوم جديد را آموختند و به كار گرفتند. اما، روش همان بود كه بود. اگر چه دانش جديد،  آنان را به دنيايي تازه كشاند، اما در ميان برخي از آنان، غرب گريزي و شرق گرايي رواج و رونق فراوان داشت.
دانش جديد آمد كنار شهود. جايي مثل ژاپن در سال 1238 هجري شمسي اولين گام را به سمت جهان جديد برداشت. آنان با تأسيس مدرسه اي به سبك و سياق كشورهاي غربي، دانش و علوم روز را به شيوه غربيان فرا گرفتند و در كشورشان گسترش دادند. البته ما نيز چهار سال قبل از آنان موفق شده بوديم تا با جهان جديد آشتي كنيم و با احداث مدرسه دارالفنون به ترويج نگاه آنان در كنار نگاه شهود محور خود بپردازيم. اما بعد از گذشت صدوپنجاه سال از آن روزگار چشم بادامي ها، توانستند خيلي خوب نگاه عقل گراي آمده از مغرب زمين را با خوي و خصلت سخت گيرانه شان وفق دهند و از آن معجوني بسازند كه منجر به رشد و پيشرفتشان بشود.
اما حاصل بدست آمده از دارالفنون چه بود؟! ما كه از بسياري از كشورهاي ديگر شرقي در واردات علوم جديد پيشي گرفتيم، چرا نتوانستيم، دو رويكردمان را درهم بياميزيم. واقعيت اين است كه دارالفنون در واقع نه خاستگاهي بود براي ظهور علوم جديد و نه دانش آموزان از مكتب رسته و به دامان معلمان جديد بسته را جايي براي فراگيري نگاهي جديد، بلكه آن چيزي كه ارمغان دارالفنون بود، امروزه موجب ويراني اش را فراهم آورده. علوم جديد نه در دارالفنون توليد شد و نه كشف، بلكه دستاوردها تنها آموزاننده شد و همه چيز همانطور كه بود حفظ شد و تنها لباسي ايراني يافت. مونتاژ بزرگترين دستاورد اين مركز مهم فرهنگي بود. شايد امروزه تلقي همگان از حفظ بناي يادماني گذشته، نشأت گرفته از رواج اين بينش باشد. در واقع دارالفنون قرباني همان سهل انگاري شد كه خود مروج آن بود. شايد اين نكته درست باشد.
حاشيه هاي جذاب
ناچاريم كه كمي هم از موضوع اصلي مان فاصله بگيريم و به حاشيه بپردازيم. گفتن تاريخچه اي كامل از بناي محتضري كه بر بالينش رفته ايم. در يكي از روزهاي سال 1266 هجري قمري به دستور ميرزا تقي خان اميركبير، صدراعظم ناصرالدين شاه، دارالفنون پي ريزي شد. البته چندي پيشتر شخصي به نام داودخان مأمور اعزامي اميركبير، به اتريش مسافرت كرده بود تا معلماني براي اين مدرسه جديد بياورد. افتتاح دارالفنون سيزده روز پس از عزل اميركبير رخ داد. اين مدرسه در زميني واقع در ضلع شمال شرقي ميدان ارگ و جنوب ميدان توپخانه بنا شد كه پيش از آن سربازخانه بود. نقشه اين مدرسه به وسيله ميرزا رضاخان مهندس با استفاده از طرح سربازخانه وليچ لندن تهيه شده بود. او يكي از پنج محصلي بود كه توسط عباس ميرزا نايب السلطنه براي تحصيل در رشته مهندسي به اروپا اعزام شده بود و در لندن تحصيلات خود را به پايان رساند.
محمدتقي معمار (جد مادري كامران ميرزا، پسرناصرالدين شاه) در اواخر سال 1266 هجري قمري كار ساختماني مدرسه را آغاز كرد و پس از دو سال توانست در نهم دي ماه 1231 هجري شمسي، برابر با 25 ربيع الاول 1268 هجري قمري با حضور درباريان آن را افتتاح كند. در اولين سال دارالفنون تقريباً 100 دانش آموز را پذيرفت كه همگي آنان از فرزندان بزرگان و درباريان بودند. اين تعداد دانش آموز هم با درخواست محمدعلي خان شيرازي وزير دول خارجه ناصرالدين شاه از محمودخان كلانتر تهران و عزيزخان آجودان باشي نظام، به مدرسه جديد آورده شد.
كورسويي اندك
مهندس پارسي، كارشناس سازمان ميراث فرهنگي معتقد است كه مرمت دارالفنون به صورت علمي انجام نشده است. او دليل توقف طولاني مدت مرمت اين ساختمان را عدم كار دقيق كارشناسي مي داند. به نظر پارسي اشكال عمده مرمت اين بنا، اين بود كه بصورت آكادميك با اين بنابر خورد نشده و مرمت آن علمي نبوده است. از سويي نبود مرجعي ذيصلاح براي مشاوره و نظارت بر مرمت اين بنا، موجب شده كه برخي از كارهاي انجام شده در جريان مرمت، فاقد ويژگي هاي لازم تاريخي باشد. دارالفنون در سال 1305 هجري شمسي توسط شخصي به نام واسلي نيكلاي ماركف بازسازي شد. نماي حياط دارالفنون، كلاس ها و طرح قالب هاي كاشي و شعر نوشته ها در جريان همين بازسازي به وجود آمد.
از سويي فتح الله توحيدلو مسئول دارالفنون و مشاور پژوهشكده تعليم و تربيت آموزش و پرورش، دليل عمده تعليق چهار ساله مرمت دارالفنون را نبود بودجه مي داند. او مي گويد: در سال گذشته و در زمان رئيس اسبق سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، طي نامه اي از ايشان دعوت كرديم طي بازديد از وضعيت نابسامان دارالفنون، زمينه اي را براي مرمت آن فراهم نمايد. ايشان هم قبول كرد و پس از آن، در هيأت دولت، بودجه 2 ميلياردي براي مرمت اين بنا به تصويب رساند. اما متأسفانه اين بودجه به دلايل نامشخص در اختيار پژوهشگاه آموزش و پرورش قرار نگرفت. البته مقداري از اين بودجه به حساب پژوهشكده آمد. اما بدليل ناكافي بودن، نتوانستيم، كار خاصي انجام دهيم. پس از تحولات در دستگاه اجرايي كشور، دوباره طي نامه اي از آقاي مشائي رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري براي تامين بودجه مرمت دارالفنون نامه نوشتم، اما متأسفانه، تا به امروز پاسخي در خور بدست نيامد.
توحيدلو به بودجه ناكافي وزارت آموزش و پرورش براي تامين هزينه هاي مرمت دارالفنون اشاره مي كند و مي گويد: بي ترديد وزارتخانه، بودجه لازم براي مرمت اين بنا را در دست ندارد و ناگريز بايد از حمايت سازمان هاي مرتبط استفاده كند.
از آنجا كه دارالفنون به گنجينه و مركز اسناد دارالفنون تبديل شده است و قرار است كه بخشي از اين بنا، به عنوان موزه آموزش و پرورش اختصاص يابد بنابراين لزوم فعاليت هاي فرهنگي در آن قابل تصور است.
آنچه البته از ظاهر امر برمي آيد، اين گنجينه هم اكنون ويرانه اي بيش نيست. ويرانه اي كه هر روز از عمر آن كاسته مي شود. در واقع، بر او همان مي رود كه او خود باني اش بوده.
004572.jpg
ما وارث آن نگاهيم
شايد ديگر مجال آن نيست تا ابرو درهم كشيده به خنياگري درآييم و بر سر و سينه زنان از ويراني بنايي سخن بگوئيم كه كمتر كسي تأثيرش را در شكل گيري فرهنگ معاصرمان انكار كند. شايد ديگر مجالي نمانده تا بگوئيم: قرار بود در اواخر سال 83 دارالفنون با چهره و ظاهري آراسته، بازگشايي شود. قرار بود مركزي باشد براي پژوهش و مطالعه،  قرار بود تاريخ آن زنده شود. اما چه اتفاقي افتاده از آن سال تا به امروز؛ تنها اتفاقي كه افتاده، فرسوده تر شدن آن است. چهره آن روز به روز پيرتر شده و فرتوت تر. نه از زندگي در آن خبري هست و نه تلاشي براي از سرگيري آن. دارالفنون در وسط اين شهر، ساكت و ساكن، خاموش مانده و آرام، آرام روزهاي مرگ خود را مي شمارد.
هنوز فراموش نكرده ايم روزي از روزهاي اواخر خرداد را، هنگاميكه رئيس جمهور ،  در برابر دوربين هاي تلويزيون ايستاد و در برنامه تبليغاتي خود سخن از دارالفنون گفت و از مهجور بودنش. هنوز يادمان نرفته كه او گفت: من هر گاه از جلوي دارالفنون مي گذرم، دلم آتش مي گيرد. اگر چه ماهها گذشته، اما انگار اين بناي تاريخي كه به ديده بسياري چنان اهميت و ارزش دارد كه همسنگ آن نمي توان يافت، به آرامي در پرده نسيان ها به سكوتي ازلي محكوم شده است.
شايد الان فرصت آن است تا با سنگدلي بي پايان، رودرروي دارالفنون بنشينيم و شاهد ويراني اش باشيم. شايد وقت آن شده كه با قساوت، پرده از چشم برداريم و خانه اي كه ما را به جهان مدرنيته پرتاب كرده است ببينيم كه در زير هياهوي بي قيدانه پرندگان فراموش مي شود و جز تلي از خاك، در آن وجود ندارد كه رنگي از گذشته داشته باشد. دارالفنون بي ترديد، مي تواند مثل هر بناي معمولي ديگر وجود داشته باشد. اما انگار جرم او سخت تر از آن است كه بخشوده شود و بايد در ازدحام فراموشي ما و ويراني خود نابود شود. ما سنگدل نيستيم. ما هيچ گاه سنگدل نبوده ايم. اما اين نتيجه اي است كه او خود آن را به بار نشانده.

الگويي از ايراني بودن
مهندس رضا موسوي كارشناس ميراث فرهنگي در گفتگويي كوتاه از منظر كارشناسي به آسيب هاي وارده به دارالفنون پرداخت.او زمان چهار سال براي مرمت اين بنا را بسيار نگران كننده دانست و افزود: در برخورد با آثار تاريخي و مرمت آنان مي توان دو نكته را مورد توجه قرار داد. اول اينكه كار مرمت بر روي يك ساختمان تاريخي بايد در زماني كوتاه و بادقت بالا انجام گيرد. د ر غير اين صورت احتمال دارد كه آسيب جدي به بنا وارد شود. هيچ مرمت گري نمي تواند در مرمت يك بناي تاريخي اهمال كرده وبنا به دلايلي مانند نبود بودجه يا دلايلي ديگر كار مرمت بنا را ناتمام گذارد. چرا كه در اين صورت احتمال آسيب جدي به بنا زياد است . موسوي با اشاره به اينكه با اين كار عمر بنا و اسكلت آن مورد آسيب جدي قرار مي گيرد گفت: اين درست مثل اين است كه كسي را به دليل بيماري قلبي به اتاق عمل مي برند و عمل جراحي روي او انجام مي دهند. پس از شكافتن قلب دكتر متوجه مشكل مغزي در بيمار مي شود و دست از عمل مي كشد.مسلما نمي توان بيمار را در آن حال رها كرد تا اول مغزش جراحي شود بعد قلبش. بي شك اگر او را در آن حال رها كنند او خواهد مرد. بناي تاريخي هم اينگونه است. در مرمت هر بناي تاريخي بايد حداقل زمان را در نظر گرفت تا آسيب هاي وارده به ساختمان بسيار تقليل يابد.مهندس موسوي دومين مورد در مرمت بناهاي تاريخي را عدم برآورد بودجه مناسب اعلام كرد و افزود:در كشور هاي ديگر براي مرمت بنا ابتدا كار كارشناسي انجام مي گيرد. يعني عده اي به منظور تعيين بودجه لازم براي مرمت مدتها كار كارشناسي انجام مي دهند.
او در مورد ايجاد سيستمي براي برآورد بودجه بناهاي تاريخي گفت:البته انجام كار كارشناسي براي برآورد كردن بودجه لازم براي مرمت بنا هاي تاريخي نه هزينه بر است و نه كار سخت و پيچيده اي. حداكثر هزينه براي برآورد بودجه يك بنا كمتر از پنج ميليون است. اين رقم در مقايسه با بودجه هاي كلان براي مرمت يك بنا مسلما رقمي ناچيز است.

نگاه امروز
فعاليت هاي كنوني دارالفنون
فتح الله توحيدلو
سنگ بناي مدرسه دارالفنون در سال 1266 ه. ق مطابق با سال 1231 ه.ش به دستور اميركبير در شمال شرقي ارك سلطنتي گذاشته شد. در روز يكشنبه 25 ربيع الاول سال 1268 قمري مطابق با نهم دي ماه سال 1233 شمسي مدرسه دارالفنون افتتاح شد.
دريغ و درد كه باني فرهنگ جديد ايران، اميركبير، سيزده روز پس از آغاز كار دارالفنون در حمام فين كاشان، به وسيله دژخيمان بي فرهنگ به قتل رسيد، اما نام اميركبير در دارالفنون و با دارالفنون، تاريخ علوم جديد را رقم زد. امير زنده ماند و از دل مدرسه دارالفنون آموزشگاه هاي متوسطه و دانشگاه ها بيرون آمدند. اين مدرسه تا انقلاب مشروطه به منزله خانه دانشي بود كه در آن همه دانش ها را مي آموختند: طب، نقاشي، نظام، فيزيك، شيمي، داروسازي، حقوق، سياست و... در فاصله سال هاي 1310- 1308 شمسي بناي دارالفنون پس از 80 سال به وسيله نيكلاي نيويچ ماركف، مهندس روسي، بازسازي شد. دارالفنون به مدت 126 سال خانه دانش، صنعت، هنر، انديشه، سياست و آگاهي بود.
پس از انقلاب به مركز تربيت معلم تبديل شد، مدتي هم مركز آموزش عالي ضمن خدمت فرهنگيان وزارت آموزش و پرورش بود. در تاريخ 25/4/1367 اين بناي تاريخي به شماره 1748 در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيد.در زمان وزارت حسين مظفر، بهره وري از دارالفنون با عنوان گنجينه و مركز اسناد و مدارك وزارت آموزش و پرورش مطرح شد و به دنبال آن شوراي معاونان وزارتخانه، مسئوليت پيگيري را به عهده پژوهشگاه آموزش و پرورش گذاشتند. اكنون دارالفنون با عنوان: گنجينه و مركز اسناد دارالفنون كه زيرمجموعه پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش است در بستري ديگر در دو قسمت الف: فرهنگي، پژوهشي و ب: بازسازي و مرمت فعاليت هاي فرهنگي خود را آغاز كرده است.
الف: فرهنگي و پژوهشي
گنجينه و مركز اسناد دارالفنون، موزه آموزش و پرورش را تشكيل مي دهد و در آن تمامي اسناد و مدارك و كتب مختلف درسي جمع آوري شده مربوط به 154 سال آموزش رسمي كشور نگهداري مي شود تا علاقه مندان و محققاني كه بخواهند تاريخ آموزش و پرورش رسمي ايران را مطالعه كنند در اختيارشان قرار گيرد. به منظور تحقق اين اهداف فعاليت گسترده اي به شرح زير آغاز شده است:
- جمع آوري مدارك و اسناد در خصوص زندگي و اقدامات اميركبير.
- تهيه فهرست مقالات دارالفنون در روزنامه هاي عصر قاجار.
- تاليف و چاپ كتاب آشنايي با دارالفنون كه چاپ اول آن به پايان رسيده و براي چاپ دوم آماده شده است.
- تاليف و چاپ كتاب دارالفنون گفتاري در هويت دارالفنون و جايگاه آن در تاريخ معاصر ايران .
- تاليف كتاب مشاهير دارالفنون كه زندگينامه 200 نفر از فرهيختگان و دانش آموختگان دارالفنون را به ترتيب حروف الفبا دربرمي گيرد كه اميدواريم در زمستان سال جاري چاپ و منتشر شود.
- گردآوري برخي اسناد و مدارك مربوط به تاريخ تعليم و تربيت از استان مركزي كه كار آن هنوز ادامه دارد.
- بازديد دانشجويان، معلمان و علاقه مندان به تاريخ دارالفنون و تعليم و تربيت نوين، از محل دارالفنون در تمام دوره هاي هفته.
- تشكيل جلسات فرهيختگان كه نشست هايي براي دانش آموختگان دارالفنون فراهم مي سازد.
- برگزاري همايش هاي ماهانه به ترتيب ذيل:
- برگزاري جشن يكصد و پنجاه و سومين سالگرد افتتاح دارالفنون و ايراد سخنراني توسط انديشمندان .
- برگزاري دومين همايش در دارالفنون با عنوان: دارالفنون و تجددگرايي.
- برگزاري سومين همايش در دارالفنون با عنوان: دارالفنون و صنعت نشر.
- چهارمين همايش در پايان شهريور 1384 با عنوان: دارالفنون و تجدد ادبي ايران.
- و برگزاري همايش هاي آينده با عناوين ذيل:
- از دارالعلوم تا دارالفنون.
- دارالفنون و معماري نوين ايران.
چون متن سخنراني ها در مجموعه اي چاپ خواهد شد، از سخنرانان محترم خواسته ايم موضوع مورد علاقه شان را پس از بررسي و ويرايش در اختيار اعضاي علمي همايش بگذارند.
- بررسي اسناد و مدارك روزنامه هاي دوره پهلوي اول (رضاشاه)، در دست اقدام است.
- تهيه و تدوين كتاب تاريخ شفاهي دارالفنون كه متشكل از 30 مصاحبه با فرهيختگان و دانش آموختگان در قيد حيات است كه در دست انجام است.
- طرح تحقيق سير تاريخ آموزشگاه هاي دختران در ايران در يكصد سال اخير كه با اهداف ذيل در دست بررسي است:
- جمع آوري اسناد تاريخ آموزشگاه هاي دختران.
- شناسايي مديران و موسسان اين گونه مدارس.
- دستيابي به شيوه مبارزات علاقه مندان به تاسيس آموزشگاه هاي دختران.
- بررسي افكار مخالفان تاسيس اين گونه مدارس
- شناسايي تعداد 50 نفر از علاقه مندان ايجاد اين گونه مدارس (آوردن زندگينامه مختصر)
- معرفي اولين هاي زنان: اولين زني كه ديپلم گرفت، اولين زني كه ليسانس گرفت، اولين زني كه دكتري گرفت، اولين شاعر زن، اولين نويسنده زن، اولين پزشك زن و همين طور... .
- تشكيل كتابخانه وزين در حوزه تاريخ ايران، به خصوص تاريخ معاصر.
اگرچه فعاليت هاي فرهنگي و پژوهشي دارالفنون از اهداف اصلي مركز گنجينه اسناد دارالفنون است، اما از آنجايي كه بناي تاريخي و فرهنگي دارالفنون با عمري 154 ساله بايد به گونه اي مرمت و بازسازي شود كه بتواند هم ما را با فرهنگ معماري و دانش و هنر اين بناي بسيار ارجمند آشنا كند و هم به گونه اي مورد استفاده قرار گيرد كه بتواند زبان گوياي فرهنگ، هنر و انديشه ايرانيان مسلمان و آگاه باشد، بنابراين در قسمت بازسازي و مرمت دقت لازم به عمل آمده است كه فهرست وار به آن اشاره مي شود.نتيجه كار كميته مرمت و راه اندازي گنجينه دارالفنون را مي توان در بازديد از بناي دارالفنون ديد.
بخش هاي پايان يافته كار مرمت :
الف: بازسازي و مرمت شيرواني ها، آمفي تئاتر، تالار سخنراني، سقف كلاس ها
ب: بازسازي نماي داخلي حياط، بندكشي، تعويض سنگ هاي الحاقي
ج: بازسازي ديوارها به شكل اوليه آن پس از بررسي دقيق
د: ترميم كاشي هاي كتيبه ها براي آن كه اشعار درج شده در آن براي بينندگان مفهوم باشد.
و: تعويض پنجره هاي آهني و اقدام به ساخت و نصب پنجره هاي چوبي با توجه به عكس هايي كه از پنجره هاي چوبي در دست است.
ز: آجرفرش كف حياط مركزي مدرسه دارالفنون
ح: مرمت حوض دارالفنون
ط: ساختن ناگيرها براي جلوگيري از رطوبت به پايه، پي هاي بنا و اقداماتي ديگر....
به اين اميد كه بتوانيم بناي دارالفنون را كه مجموعه اي از اعتقاد، هنر، دين و انديشه ايراني، اسلامي است، بستري براي كارهاي فرهنگي قرار دهيم.
* مدير گنجينه و مركز اسناد دارالفنون

از شهر
اجرايي شدن ساخت  اتاقهاي بحران از امسال
كار مطالعات ايجاد اتاق هاي مديريت بحران در بيشتر استان هاي كشور به پايان رسيده و از امسال به تدريج در برخي شهرها اجرايي مي شود.
مرتضي اكبرپور ، معاون ستاد حوادث غيرمترقبه كشور با بيان اين مطلب به پايگاه اطلاع رساني شهرسازي و معماري گفت: عمليات اجرايي اين پروژه در برخي استان ها اجرايي شده و در برخي شهرها در حال عقد قرارداد هستيم. البته اعتبار مورد نياز به تدريج در اختيار آنها قرار گرفته و هريك به طور مستقل كار ساخت اتاق هاي بحران را شروع مي كنند.
وي ادامه داد: اين اتاق ها از استحكام بالايي برخوردار هستند و جزو آخرين ساختمان هايي هستند كه از زلزله خسارت خواهند ديد. علاوه بر اين محل حضور مديريت بحران در هنگام وقوع حادثه مشخص است و آنها مي توانند با دسترسي به اطلاعات كامل بحران را مديريت كنند.

شهرقصه
شهر دروني و شهرهاي بيروني
004575.jpg
ستون شهر قصه كه پس از مدتي وقفه دوباره به صفحه اضافه شده است به بررسي موضوعات شهري در ادبيات مي پردازد. اين موضوعات به خصوص سر درگمي انسان در خيابان هايي  هزارتو دستمايه بسياري از داستان ها و پس از آن فيلم هاي سينمايي شده است .
***
رسول آباديان - داستان كوتاه تاريكخانه از مجموعه سگ ولگرد نوشته صادق هدايت گرچه داراي درونمايه اي فلسفي و پيچيده  است، اما ظاهرش به شدت ريشه  در گريز از مناسبات شهري دارد.
هدايت در اين كار بدون هيچ دستاويزي كه نشان از دل نگراني شخصيت داستانش داشته باشد روح سركش يك آدم گريزان را به تصوير مي كشد؛ آدمي كه از لابه لاي ديالوگ هاي كوتاهش به اوج هراسش از اجتماع شهري پي مي بريم.
آنچه كه در اين داستان كوتاه اتفاق مي افتد برشي ناگهاني و غافلگيركننده از موقعيتي انساني است، يعني ذات درهم تنيدگي يك گروه و يك ملت در قالب آدمي منزوي.
شخصيت ساخته و پرداخته ذهنيت هدايت گرچه مستقيم به هراسش از آدم ها و شهرها اشاره نمي كند، اما لب كلامش در همين مسير سير مي كند. او آدمي خود ساخته است كه جمال و جبروت زندگي شهري نتوانسته در دام خود اسيرش كند.
آنچه كه در اين داستان بيش از هر عنصر ديگر با ذهنيت خواننده پيوند مي خورد، هيبت يك شخصيت فرو رفته در خود است. او در دل خود به ساحت شهري چون بهشت رسيده است؛ شهري كه با تمام شهرهاي عالم تفاوت دارد و نكته مقابل آنهاست. وقتي كه يك انسان در ته توي وجودي خود به اين نتيجه مي رسد كه رنگ و نور شهر را رها كند و به تعبير هدايت در تاريكخانه اي به زندگي بپردازد تا حد زيادي با كليت جوامع شهري امروز در تضاد است و نكته جالب اين داستان هم در همين است.
آدمي كه در اين داستان روايت شده به شهر و انسان هايش به گونه اي ديگر مي نگرد، او آنها را موجوداتي درگير با خويش و محكوم محيط فرض مي كند و هيچ كدام را محكوم يا طرد نمي كند.
آدم داستان هدايت به سفري دروني مي رود، سفري كه عليرغم مواجهه با اجتماع كاملاً  از آنها دور است.
آن گونه كه از حال و هواي كل داستان برمي آيد هم شخصيت اول يعني شخصيت انزوا گزيده و هم راوي به يك اندازه از مناسبات شهري فراري اند، زيرا مسيري كه آنها طي مي كنند درست مشابه يكديگر است.
راوي مبدأ شخصيتي را كه با او همراه شده است به خوبي مي شناسد، او در چندين جمله مختصر از چگونگي وضعيت شخصيت نخست داستان مي گويد و براي خواننده روشن مي سازد كه سايه هاي لغزان زندگي شهري به روز او چه آورده اند.
شخصيتي كه روشنايي و جبروت شهر را وانهاده و به تاريكخانه اي در ناكجا آباد پناه برده به هر روي قبل از هر چيز ديگر از عناصر شخصيت هاي ديگر گريزان است؛ شخصيت هايي كه خواهي نخواهي در سرعت روز افزون زندگي شهري به لگد مال كردن آنچه كه بايد به آن اعتقاد داشته باشند پرداخته اند.
دخمه اي كه شخصيت اول داستان براي ادامه زندگي برگزيده درست نمادي از بدو خلقت است، يعني او بدون آنكه فرض كند ديگراني هم در اطرافش زندگي مي كنند به نفس كشيدني خود خواسته و تجربي دست مي زند.
نكته جالب توجه درباره شخصيت انزوا گزيده داستان تاريكخانه  اين است كه به شدت علاقه مند به مهر مادري است، او دخمه را بسان جنيني فرض مي كند كه مي تواند يك بار ديگر او را به دنياي پرآشوب رهنمون سازد؛ دنيايي كه آرزو مي كند از عنصري به نام شهر و شهرنشيني خبري نباشد.
شخصيت اول داستان تاريكخانه به شدت علاقه مند به دوران كودكي است، او فقط شير مي آشامد و تلاش دارد خودش را با كمترين قوت تربيت كند. اين وضعيت نمادين كه با وضعيت گذشته او در تضاد است، بيش از هر چيز ديگر نمايانگر علاقه اش به تربيت مجدد خود است؛ تربيتي كه جهان را به سويي نهاده و دريافتن راه حلي براي يافتن روحي مجدد است، روحي كه بي نيازي و عزت نفس را تمرين مي كند.
داستان تاريكخانه  يك داستان ضد شهر است، زيرا هيچ تعلقي از عنصر شهر و شهرنشيني در آن دريافت نمي شود، كسي كه در اين داستان كنج انزوا اختيار كرده به دنبال عالمي ديگر و عالمي ديگر است، او قدرت آن را دارد كه از خود شروع كند و جرقه اي باشد ميان تاريكي و ظلمت درون شهر و شهرنشيني.
ايستگاهي كه دو شخصيت داستان يعني راوي و شخصيت نخست از آن پياده مي شوند، گويي جايي است در آخر دنيا، جايي كه درست مثل سياره هاي ناشناخته نياز به كشف اوليه دارد، كليه فضا و اتمسفر داستان تاريكخانه متمايل به روزهاي درخشان زندگي انسان هاست، روزهاي دوري از آز و طمع، كشت و كشتار و تمام مصائب بشري.
هر دو شخصيت اين داستان بر اثر كنجكاوي هاي ذاتي به كشف هايي نائل مي آيند كه آرزوي هر بشري است،  كشف دخمه توسط شخصيت نخست كه سمبلي از كشف دنياي نخستين است و كشف شخصيت اول توسط راوي به عنوان ستايشگر انسان و انسانيت هر دو متمايل به دنياي پاكيزه اولند،  دنيايي كه آدم و عالم معنا و مفهومي ديگر دارند، دنيايي كه هنوز آلوده به جوامع شهري مصرف زده نشده است. هدايت در اين داستان در پي ساخت شهري دروني و پاكيزه است،  شهري كه هيچ گرايشي به شهرهاي بيروني ندارد.

شهر آرا
آرمانشهر
شهر تماشا
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |