شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۱
چرخش كامل
كسي از اسپايك لي انتظار يك فيلم پرفروش را ندارد ولي خودي يك فيلم استوديويي با ستارگان فراوان است كه گيشه موفقي هم دارد
005598.jpg
كارمن جيمز‎/ ترجمه: ماهور نبوي نژاد
سرقت از بانك، موضوع فيلم جديد اسپايك لي يعني خودي است. در واقع اين فيلم چندان اسپايكي نيست و ويژگي ساخته هاي قبلي اسپايك را با خود ندارد. ساخت اين فيلم در يك كمپاني و بر اساس فيلمنامه اي انجام شده كه نوشته شخص اسپايك نيست. فيلم پرهزينه خودي داستان هميشگي و آشناي موش و گربه را با بازي كلايو اوون در نقش موش يا سارق بانك و دنزل واشنگتن به عنوان گربه يا همان كارآگاه روايت مي كند. از آنجايي كه اين فيلم مشخصه فيلم  هاي قبلي كارگر دانش را ندارد، اسپايك سعي كرده با به جا گذاشتن چند جاي پا هويت خودش را به فيلم جديدش تزريق كند. مثلاً تمركز داستان فيلم بر روي گروگانگيري دزدهاست و گوشه هايي از فيلم به خوبي نشان مي دهد كه فيلمساز در نمايش رقابت، قدرت و طبقات جامعه بسيار قانونمندتر و هوشمندانه تر از ساير فيلمسازها عمل مي كند.
زمان تماشاي فيلم نبايد تعجب كنيد كه خودي بيش از ساير ساخته هاي اسپايك در فضاهاي استوديويي مي گذرد. در سال هاي اخير اسپايك ديگر آن فيلمساز سياسي و مخالف نظام حاكم نبوده است. اسپايك 20 سال پيش با ساخت فيلم او عادت كرده وارد سينما شد و موقعيتي به دست آورد كه فيلمي به بزرگي مالكوم ايكس و فيلمي به كوچكي دختر شماره 6 را در كارنامه خودش داشته باشد. او از زمان ورودش به عرصه سينما چه با استفاده از نظرات ديگران و چه با تكيه بر افكار خودش دائماً پيشرفت كرده است. با همه آنچه گفته شد، شيوه اسپايك در ساخت فيلم به گونه اي از ساير همكارانش متمايز و متفاوت است كه حتي يك بيننده عادي با ديدن فيلم خودي مي گويد: فيلم بايد نوشته خود اسپايك باشد.
به عنوان نمونه در صحنه اي از فيلم بازرس پليس كه نقش او را دنزل واشنگتن بازي مي كند به گروگاني كه از زنداني بودنش خسته و شاكي است مي گويد: شرط مي بندم مي توني يك تاكسي بگيري.
نكات ديگري هم در فيلم جلب توجه مي كند: جايي كريستوفر پلامر عكسي از خودش با رئيس جمهور بوش اول و باربارا بوش نشان مي دهد كه اين صحنه يكي از بازي هاي سياسي اسپايك لي است! درست مانند آنچه براي كسب اعتبار جهت آخرين فيلمش، او از من متنفر است انجام داد. در آن فيلم او چهره جورج بوش پدر را روي يك اسكناس 3 دلاري نشان داد.
در ساخته هاي اسپايك بايد انتظار چندين اشتباه را هم داشته باشيد كه در چنين كار حساس و گسترده اي قابل بخشش است. به عنوان نمونه ساخت بد فيلم او از من متنفر است الگويي است براي اين كه چگونه فيلم نسازيم. از طرف ديگر، فيلم هاي اسپايك لي عموماً در دومين تماشا تأثيرگذارتر و جذابتر از بار اول هستند.
فيلم كار درست را انجام بده با آهنگ هدفمند آغازينش با قدرت بجنگ از پابليك انمي، احتمالاً همچنان لازمه فيلم اسپايك لي است، اگرچه امروز واقعي تر به نظر مي رسد. در اين فيلم خشم و عصبانيت ميان سياهان و ايتاليايي هاي آمريكايي تبار وجود دارد، ولي با اين كه بعضي از شخصيت ها به طرز احمقانه و خشونت باري عصباني اند، فيلم چنين نيست. اين فيلم تصويري از مشكلات بدون جواب هاي آسان است، با شخصيت هاي سفيدپوستي چون صاحب مشكوك ايتاليايي آمريكايي پيتزافروشي (دني آيلو) و پسر سراپا نفرت  نژادپرستش و شخصيت هاي سياه پوستي كه از آدم هايي شديداً سياسي تا كاملاً بي اطلاع از سياست در ميان آنها پيدا مي شود. امروزه، اين فيلم كمتر از آن كه يك جدال به نظر آيد اثري از رئاليسم اجتماعي درباره شخصيت هاي بدون قدرتي است كه نمي دانند چگونه و يا حتي با چه كسي بجنگند. تب جنگل احتمالاً به خاطر صحنه تكاندهنده اش در خانه اي ويران به ياد مي ماند. فضايي غار مانند كه با شخصيت هايي گيج و تحت تأثير مواد مخدر پر شده است. شخصيت هاي اصلي توسط ساموئل ال جكسون و هالي بري كه آن زمان ناشناخته بود بازي شد كه بازي آنها مشكل را به شدت واقعي نشان داد. اكنون عجيب است كه يادآور شويم اين صحنه در صحنه نهايي فيلمي كه درباره عاشقانه يك معمار سياه پوست و يك زن ايتاليايي- آمريكايي است، آورده شده است.
تفاوت هاي طبقاتي و نژادي، بخش عمده داستان هاي اسپايك لي است. فيلم هاي اسپايك لي بسيار هدفمند هستند. گاهي با صحنه اي نامربوط آغاز مي شوند. به دليل طرح مسايلي كه او به آنها مي پردازد، گاه غافلگيركننده اند.
وقتي او به سراغ نبايدها مي رود و شكست مي خورد، شكست او بزرگ است. او از من متنفر است مانند 3 فيلم ديگرش است كه هركدام از ديگري وضعيت بدتري دارند. داستان فيلم نوشته مايكل ژنه است كه در امتياز نمايش فيلم با اسپايك شريك هستند. فيلم با طنزي نسبتاً جذاب از فساد مالي شروع مي شود كه در آن مديري در حال پيشرفت به نام جك به يك تيرانداز تبديل مي شود ولي به يكباره همه چيز از دست مي رود.
ولي چنين شكستي بخشي از فعاليت هاي بدون توقف لي است و ضرري اندك در قبال همه موفقيت هاي هنري اش مثل ساعت بيست و پنجم (2002) كه در آن ادوارد نورتون ايفاگر نقش مردي است كه قبل از رفتن به زندان از دوستان و خانواده اش در نيويورك خداحافظي مي كند. اين فيلم مانند خودي نوشته شخص اسپايك نيست و بر اساس رماني از ديويد بي لف ساخته شده است، ولي داستان با علايق و نگاه او به شهر كاملاً همخواني دارد.
در حالي كه خودي ممكن است تلاش او با يك هدف مشخص باشد و با وجود پرفروش بودن آن اسپايك شخصيت سياسي خود را از دست نداده و فيلم بعدي او به نام زماني كه ليوايز ورشكست شد، مستندي درباره قربانيان طوفان كاتريناست كه قرار است در ماه آگوست از شبكه HBO پخش شود. زماني كه بسياري از مردم كم توجهي دولت را به سبب مسايل نژادي، متهم مي كردند، هيچ كس نمي توانست اين وضعيت را با تركيبي از تفكر، تحول و نفرت به تصوير بكشد به جز اسپايك، هرچند اين توانايي هاي اسپايك در آثار اوليه او به چشم مي آيد.
منبع: نيويورك تايمز

گفت و گو با جودي فاستر
حدسم اين است كه ديگر تمام شده ام
005601.jpg
با وجود 42 سال سن، نزديك به چهار دهه است كه در هاليوود حضور دارد. ممكن است 3 يا 4 سال خبري از او به گوش نرسد، اما هر بار آمدنش، متحيرمان مي  كند و شايد دليل آن هم بيش از هرچيز خود شخصيت فاستر باشد. بازيگري كه هميشه مي  تواند غافلگيركننده باشد. جودي فاستر در يك سال اخير با نقشه پرواز و خودي دو بار گيشه را فتح كرده است. خودش در اين باره اعتقاد دارد: تجربه هاي بسيار لذت بخشي بود. اين دو فيلم نكات ظريف بسياري داشتند كه تا كنون تجربه شان نكرده بودم.
***
اگر بخواهيم مروري بر كارنامه بازيگريتان داشته باشيم، اغلب در نقش دختران و زنان صدمه ديده، ظاهر شده ايد. از اين قضيه خرسند هستيد؟
درباره اين موضوع زياد فكر كرده ام. نقشي را كه پيشنهاد مي  شود درباره اش اينگونه مي  گويم كه آيا دوستش دارم؛ يا در غير اين صورت انتخاب ديگري خواهم داشت؟ روي صحنه بودن و رفتارهاي متقابل با بزرگسالان را از كودكي دوست داشتم. تام ساير را خيلي كوچك بودم كه بازي كردم. مثلا در صحنه هايي يادم هست جو سرخپوسته دنبال بچه ها مي  دويد و من و ديگر بچه ها مجبور بوديم فرياد بكشيم. نمي  دانم برايتان پيش آمده يا نه. واقعا دشوار است. خصوصا جيغ هاي زنانه كشيدن! اما من تمام اين كارها را مي  كردم. اما هميشه نگراني هايي هم داشتم از بابت اينكه شايد نتوانم آن صحنه را به خوبي ارائه دهم. اينكه مي  گوييد نقش دختران معصوم و صدمه ديده و... شايد از همان دوران كودكي با من مانده باشد.
آيا بازيگربودن در زندگي شخصيتان لطمه وارد نكرده است؟
ببينيد! من كاملا اين دو را از هم تفكيك كرده ام. بين بازيگري و زندگي عادي روزمره، تعادل برقرار كردن، مهم است. چيزي كه افراد ديگر را ديوانه مي  كند. من براي خودم قوانيني دارم. مثلا زماني كه صحنه را ترك مي  كنم، تمام گريم چهره ام را پاك مي  كنم چون زماني كه سوار اتومبيلم مي  شوم، ديگر يك بازيگر نيستم. زندگي شخصي ام را هم وارد زندگي حرفه اي ام نمي  كنم. در نتيجه دوستانم هم دوستان واقعي هستند. با كساني كه دوستشان دارم دلم نمي  خواهد راجع به حرفه ام صحبت كنم. دوست دارم حرفه ام در يك طرف باشد و زندگي ام در طرف ديگر. نمي  خواهم بازيگري و زندگي شخصي ام كوچكترين ارتباطي با هم داشته باشند.
تعجب مي  كنم از اينكه اكثر نقش هاي شما از راننده تاكسي گرفته تا باگزي مالون با توجه به چهره معصومتان، زنان و دختراني با گرايش هاي منفي بوده اند. براي خود شما اين مسئله عجيب نيست؟
نه اصلا. شما بهتر از هر كسي مي  دانيد. در زندگي واقعي ام بسيار خوب و پاك زندگي كرده ام. به مدرسه خصوصي مي  رفتم. هرگز آرايش نمي  كردم. گرفتار مواد مخدر نشده ام و... اما تمام اينها را به شكل نقش هاي سينمايي، به نمايش گذاشته ام. مادري دارم كه بسيار آزاد فكر مي  كرد و برخوردش با همه مسائل بسيار راحت بود. او با ما بسيار صميمي  رفتار مي  كرد و هيچ چيز مخفي هم از هم نداشتيم. من فكر مي  كنم بازي كردن در نقش هاي مختلف مانند سوژه هاي مختلفي ست كه نويسندگان هربار، يكي از آنها را انتخاب مي  كنند. اين به معناي آن نيست كه شما حتما بايد در زندگي واقعي تان هم همانگونه باشيد. اگر موهاي من را درست كنيد و كت و دامن بر تنم بپوشانيد مي  بينيد كه كاملا فرق مي  كنم.
جودي فاستر حالا چگونه اينجا ايستاده است؟
واقعا هيجان زده بودم. تشخيص دادم اگر بتوانم به فيلمنامه هاي واقعا خوب دسترسي پيدا كنم، نگرش من نسبت به فيلمنامه، همان رويكردي خواهد بود كه نسبت به ادبيات دارم. اگرچه فيلم هاي بدي هم پس از متهم بازي كردم. اما در كل بازيگري را دوست دارم. زيرا راجع به فيلم ها و نقش هاي پيشنهادي مانند يك كارگردان فكر مي  كنم.
بازي در سكوت بره ها چقدر سخت بود؟
جاناتان دمي  پيش از سكوت بره ها، يك فيلم بيشتر نساخته بود. در آغاز من نگران بودم كه او مي  خواهد فيلمي  را بسازد كه براي خود مكتبي دارد. نگراني ام را ابراز كردم زيرا او تمام چيزهايي كه باعث خنده بود را فيلم مي  گرفت. مثل اين بود كه من را در جايي حبس كنند و هركس ساز خودش را بزند. من تشخيص نمي  دادم كه هر كاري كه جاناتان دمي  انجام مي  دهد، بعد موجب سرافرازي خواهد شد. اكنون خوشحالم كه بازيگر آن فيلم بوده ام.
براي دو فيلم متهم و سكوت بره ها جايزه اسكار را نصيب خود كرديد. چه اندازه اين دستاورد برايتان مهم است؟
مي  دانيد! موفقيت اين دو فيلم برايم ارزشمندتر از مجسمه اسكار بود. به عنوان يك نكته مهم، من هيچ گاه در اجرا يا فيلمي  كه به خاطرش جايزه گرفته ام اشاره اي نمي  كنم. به عنوان يك بازيگر هميشه سعي كرده ام فروتني داشته باشم.
به فيلم نل انتقادهاي زيادي شد. حتي فكر مي  كنم شما هنوز هم درباره آن واكنش ها ناراحت هستيد؟
نمي  دانم ناراحت هستم يا نه. بسياري هم هستند كه از فيلم تعريف مي  كنند. تعداد خيلي انگشت شماري هستند كه راجع به اجراي من و بازي من، حرف هاي تندي بر زبان مي  آورند. هر دليلي داشته باشد من نمي  توانم مانعشان شوم. نل بهترين فيلم من نيست و اين بهترين نبودن از بسياري جهات، قابل پيش بيني بود اما خود من احساس خوبي درباره بازي ام و راهي كه طي كردم، دارم. نل بيشترين تجربه را براي من داشت. بسيار نگرا ن اين فيلم بودم. اما چيزي كه انتظارش را داشتم، درك نكردم. من دلايل روشنفكرانه را درك مي  كنم. اما دلايلي كه از روي هيجان آورده مي  شود نه. فيلم نل خيلي باعث ترس من شد. ترس از بابت تنها ماندن و ترك كردن حرفه بازيگري و اين ترس قبلا هم در فيلم هايي كه كار كرده بودم و تشخيص نداده بودم وجود داشت.
فكر مي  كنيد اين وحشت از كجا ناشي مي  شود؟
هنوز دارم سعي مي  كنم به آن پي ببرم. اين ترس يك موضوع بزرگ در زندگي من است. هنوز هم مطمئن نيستم چيست. شايد دوباره دارم احيا مي  شوم.
مدت زيادي از نل نگذشته بود كه به دنبال تحقق احساساتتان در خارج از حيطه بازيگري برآمديد.
همينطور است، با حرف شما موافقم. من هرگز به كارم اعتياد نداشتم اما تمام اهميتم را از كارم دريافت كردم. زماني كه پسرانم متولد شدند اهميتشان براي من بيشتر از روي صحنه رفتن بود و اين مسئله بسيار جذاب بود. اين كه والدين ثمره اي را به بار بنشانند. كوچكترين جزئيات زندگي كودكان همانند هدايت كردن عادتي است كه به شعور و منطق ما وارد مي   شود. به شكلي كه هيچ چيز جاي آنها را نمي  گيرد. من احساسات خودم زياد برايم اهميت ندارد اما ديگران چرا.
وارد شدن به دهه 40 زندگي، برايتان چقدر جالب است؟
ببينيد! من تمام تغييرات جالب اين دوره سني را مي  بينم. مثلا به عكس هايم نگاه مي  كنم و مي  گويم خداي من! براي اين چهره چه اتفاقي افتاده؟ بين 40 و 50 بودن دوره بسيار سختي است و من هم دوست ندارم بين اين دو باشم. نمي  خواهم به خاطر سنم، از بازي رقابت كنار گذاشته شوم.
فكر مي  كنيد اگر داراي چنين تجاربي نبوديد، حرفه تان چه تغييري مي  كرد؟
تاكنون چنين لحظات روشني نداشته ام. صادقانه بگويم كه هيچ گاه براي كسب جايزه اسكار قرار قبلي با من گذاشته نشد. هرگز. هرآنچه اتفاق افتاده حداقل براي من بدون رابطه و قرار و مدار از پيش تعيين شده بوده. بسيار سخت است كه در دنيا بتوانيد رابطه هايي پيدا كنيد كه به دردتان بخورد. اما به اين اصل معتقدم كه گير كردن در روابط كم اهميت حساب كردن ديگر افراد است.
و فكر مي  كنيد اين انتخاب كردن هايتان باعث نشده تعداد نقش هايي كه به شما پيشنهاد مي  شود محدود باشد؟
من هيچگاه علاقه مند به ايفاي نقش هاي دختران معصوم و رمانتيك نبوده ام. اما بياييد صادقانه برخورد كنيم. چه كسي يا چه كساني مرا براي اين نقش ها انتخاب مي  كردند؟ يادم هست 25 ساله بودم و نگران از اينكه نقشي را كه در فيلمي  كه نام نمي برم، نتوانم ايفا كنم. چون آن دختر از آن دخترهاي زيبا بود كه دچار رابطه عاشقانه مي   شود و چه و چه. يكي از دوستانم به من گفت تو مي  تواني در سال حداقل در 3 فيلم حضور پيدا كني. پس چرا نقش هايي را كه كيم باسينگر بازي مي  كند، تو هم قبول نمي  كني؟ پس گزيده كار بودن من هيچ ارتباطي به محدود بودن روابطم ندارد.
اگر بخواهيد تنها نام 3 فيلم را از بين فيلم هايي كه بازي كرده ايد و خاطرتان مانده نام ببريد كدام 3 فيلم را انتخاب مي  كنيد؟
راننده تاكسي، سكوت بره ها، و مرد كوچك. نقشي كه در راننده تاكسي ايفا كردم كوتاه بود اما بسيار به آن افتخار مي  كنم. اين فيلم باعث شد تشخيص دهم كه مي  توانم پيشرفت كنم. و كاري مهم و چشمگير انجام دهم و اتفاقا راننده تاكسي از فيلم هاي جاودان سينما شد. درباره مرد كوچك مي  توانم بگويم كه حتي اگر 7 ساله هم باشي مي  تواني هنر بزرگي خلق كني. زماني كه كار برجسته اي انجام مي دهي انگار تمام دنيا دست به دست هم مي  دهند تا تو موفق شوي و اين تجربه تنها مختص توست. با فيلم سكوت بره ها سرانجام نقش كسي را بازي كردم كه آبروي از دست رفته دختران را بر مي  گرداند و حرمت زن بودن را تقديس مي  كند. سرنوشت كلاريس در نجات دادن جان دختراني است كه براي خود آرزوهايي داشته اند.
اخيراً از خودتان چه مي  پرسيد؟
من دچار بحران ميانسالي هستم و بيشتر هم راجع به حرفه ام فكر مي  كنم. منظورم اين است كه مي  دانم هدفم اين بوده. اما آيا به آن چيزي كه مي  خواستم رسيده ام؟ 5 سال آينده براي من چگونه خواهد بود؟ اكنون 42 سال دارم و 80 درصد فيلمنامه ها براي كساني نوشته مي  شود كه به من نمي  خورد و مجبور هستم از 2 درصد باقيمانده، فيلمنامه هاي به نسبت بهتري را انتخاب كنم. آيا اشتباه كرده ام يا نه؟ من از صداقت غير قابل باور اين روزها بسيار متاثر مي  شوم. مادرم هميشه به من گوشزد مي  كرد زماني كه به 40 سال رسيدي كارت تمام شده است و ديگر نمي  تواني بازي كني. خودم هم حدس مي زنم تمام شده ام.
چيزي هست كه به خاطرش افسوس بخوريد؟
تنها تاسف من اين است كه مي  توانستم پربارتر از اين كه اكنون هستم باشم. لبريز از لحظات پرهيجان، سرگرم كننده تر و سفرهاي بيشتر و تجربه هاي افزون تر بر روي صحنه (مكث طولاني)، اما حسم به من مي  گويد همه اينها را داشته ام. بله داشته ام.

نگاه
بعد از ظهر روز سگي
اسپايك لي با فيلم او عادت كرده در سال 1986 به سينما پا گذاشت و روز به روز شهرتش به عنوان نويسنده و كارگرداني باهوش بيشتر و بيشتر شد. فيلم هاي كار درست را انجام بده (1989)، تب جنگل (1991)، مالكوم ايكس (1992) و او بازي را برد (1998) در كارنامه هنري اسپايك لي جلب توجه مي كنند.
اسپايك لي در آخرين فيلمش خودي كه درباره سرقت و گروگانگيري از يك بانك است، بار ديگر با دنزل واشنگتن همكاري كرده است.
او در گفت وگوي كوتاهي با بي .بي سي از فيلم جديدش مي گويد...
* خودي خاطره فيلم هايي درباره سرقت هاي بزرگ چون بعد از ظهر سگي كه در دهه 70 ساخته شد را زنده مي كند. اين برداشت به نظرت درست است؟
- بعد از ظهر سگي هم ماجراي يك گروگانگيري است و 2 تا از هنرپيشگانش در خودي هم بازي مي كنند ولي تشخيص اين نكته كه اين 2 نفر همان شخصيت هاي فيلم بعد از ظهر سگي هستند، كار ساده اي نيست. اين روشي است براي امروزي كردن چيزها و در عين حال توسعه فيلم هاي خوب. در لحظات ساخت فيلم خودي مسائل خنده دار و مضحك بسياري وجود داشت نه فقط به خاطر موضوع فيلم بلكه به خاطر گروهي كه با ما همكار بودند.
* پيش از اين فيلم كلايو اوون در نقش يك بدمن ظاهر نشده بود چه چيزي در اين هنرپيشه باعث شد چنين نقشي را به عهده اش بگذاري؟
- او در فيلم نزديكتر هم نقش مثبتي را ايفا نمي كند ولي من دوست دارم با آدمهاي بااستعداد كار كنم. ما مردي را براي اين نقش مي خواستيم كه پسربچه نباشد چون دنزل واشنگتن يك مرد است و در نتيجه گربه مقابل او در بازي موش و گربه هم مي بايست فردي باشد كه پابه پاي دنزل جلو بيايد، از او عقب نماند و به طور كلي در نقشش به راحتي جاي بگيرد. كلايو احترام زيادي براي دنزل قائل است ولي در كنار اين احترام در مقابل او به شيطنت هم مي پردازد و اين همان چيزي بود كه ما براي اين نقش مي خواستيم.
* كلايو مي دانست كه بايد مدت زيادي از فيلم را نقاب بر چهره داشته باشد؟
- به خوبي مي دانست و به همين دليل بود كه نقش را پذيرفت، چون چهره اش پوشانده مي شد.
* نقشي كه جودي فاستر در فيلم برعهده دارد از ابتدا براي او در نظر گرفته شد؟ جودي آن هنرپيشه ايده الي بود كه هميشه مي خواستي با او همكاري كني؟
- نه، جودي و برادر من در دانشگاه ييل همكلاسي بودند و ما بسيار درباره كار با هم بحث كرده بوديم؛ زماني حدود 20 سال و من معتقدم اتفاقي كه بايد بيفتد، مي افتد.
* چرا از يك هنرپيشه انگليسي مثل چيوتل اجيفر در اين فيلم استفاده كردي؟ قبلاً  با او كار نكرده بودي...
- او نقش كوتاهي در فيلم او از من متنفر است ، بر عهده داشت و وقتي بازي او را در فيلم چيزهاي قشنگ زشت ديدم بلافاصله پرسيدم: اين كيست و با او تماس گرفتم. او هنرپيشه خوبي است. بگذاريد يك خاطره بامزه برايتان تعريف كنم: وقتي داشتم خودي را فيلمبرداري مي كردم، متوجه شدم در صحنه هايي كه دنزل و چيوتل هر دو حضور دارند، چيوتل دائماً  در كنار دنزل است. وقتي از او پرسيدم:  چرا ، جواب داد: چون اين جوري نمي توني من را از فيلم حذف كني.
* كار بعدي ات چه خواهد بود؟
- اميدوارم ما را نجات بده را بسازم. اين فيلم درباره جولوييس و مكس اشملينگ است. ترنس هوارد در نقش لوييس و هيو جكمن در نقش مكس در اين فيلم ظاهر مي شوند. كار بعدي، حماسه اي بزرگتر از مالكوم ايكس خواهد بود.
* يعني اين فيلم تبديل به بزرگترين اثرت به عنوان يك كارگردان مي شود؟
- بله، فيلمنامه اش را با همكاري بود شولبرگ نوشتم و به او قول دادم كه اين فيلم را بسازيم.
الان، حدود 6 سال است كه در تدارك ساخت اين فيلم هستيم و اميدوارم در اواخر پاييز كار را شروع كنيم.
اين تأخيرها هم به دليل عدم همكاري استوديو و تغيير نظرهاي مداوم آنها درباره فيلم بوده است...

شهر تماشا
آرمانشهر
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |