شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۸۳
هفت ماه پس از زلزله پاكستان
اينجا هنوز ويران است
جواد نصرتي
006615.jpg
زلزله در كشمير
در ساعت 8:50 صبحگاه روز هشتم اكتبر سال 2005 زلزله بسيار شديدي منطقه كشمير در هند و پاكستان را به شدت لرزاند كه پس لرزه هاي آن تا به امروز در منطقه قرباني مي گيرند. اين زلزله مهيب حدود 60درصد ساختمان هاي منطقه مظفرآباد را به كلي ويران كرد و جالب اينكه 60درصد تلفات انساني زلزله، كساني بودند كه در اين ساختمان ها زندگي مي كردند. بيشترين خسارات اين زلزله به مناطق بالاكوت، گري حبيب الله، راوالاكوت و مظفرآباد وارد شد به طوري كه حدود 40هزار نفر از ساكنان اين مناطق، جان خود را بر اثر خرابي هاي ناشي از زلزله از دست دادند. اوضاع در گري حبيب الله بسيار خراب ترا از ديگر مناطق بود به طوري كه تقريبا تمام خانه هاي اين شهر با خاك يكسان شدند و شهر به تل بزرگي از خاك تبديل شد. با اين حال ميزان خسارت زلزله در مناطق روستايي بسيار بيشتر بود. بسياري از روستاها در منطقه با خاك يكسان شدند، هزاران نفر جان خود را در اين روستاها از دست دادند. در اسلام آباد هم چندين برج از جمله برج معروف مارگالا ويران شدند.
در مانسهرا آفتاب مثل هر روز طلوع كرده است و كوهها و دشت ها را ديد مي زند. اصلا اين آفتاب انگار كار ديگري ندارد چون هر روز بالا مي آيد، كمي به خانه ها و درختان و صخره ها خيره مي شود و دوباره به جايي كه مردم نمي دانند كجاست و فقط مي دانند راه آن از پشت كوهها شروع مي شود بازمي گردد. حتي تا آنجايي هم كه پيرمردها يادشان مي آيد، آفتاب بيكار هر روز در مانسهرا ظاهر شده است، كمي مردم را ديد زده است و رفته است. پيرمردها چيز زيادي در مورد رفتار آفتاب، هنگام بچگي پدرانشان به ياد نمي آورند اما حدس مي زنند آن روزها هم آفتاب همين طور از پشت كوههاي شرق مانسهرا مي آمده است و از سمت غرب آن به جاي ديگري مي رفته است. به هر حال همه در مانسهرا متفق القول هستند و حاضرند سوگند بخورند كه آفتاب هميشه به مانسهرا سري زده است، حالا يا با شدت و پر زور و طولاني، يا كم جان و بي رمق و كوتاه. آفتاب احتمالا نگران وضعيت مردم مانسهرا است كه هر روز سري به آن مي زد.
اصلا نه، آفتاب مطمئنا نگران مردم مانسهرا است و يار هميشگي مردم مانسهرا، هرگاه روزي را به خاطر مي آورد كه به يكباره صخره ها جابجا شدند، خانه ها فرو ريختند، رمه ها ديوانه وار اين سو و آن سو مي دويدند و بچه ها يتيم شدند، زنان بي شوهر شدند و مردم مردند، بغضي در گلويش مي شكند. او به مانسهرا همان گونه كه بود عادت كرده بود. خانه هاي ويران، چشم هاي گريان و درختان خميده چيزي نيست كه آفتاب بخواهد هر روز آنها را ديد بزند. اما او پس از آن روز وحشتناك، ناچار چيزهاي جديدي در مانسهرا ديده است. هر روز همان چيزها. اما امروز كه دوباره بالا آمده است چيزهاي جديدي مي بيند. مرداني كه لباس هاي ساري شكل بلند و سفيدي پوشيده اند و او هر چه سعي مي كند نمي تواند بفهمد آنها به چه زباني صحبت مي كنند. مرداني كه لباس زنانه پوشيده اند به همراه چند نفر از ساكنان مانسهرا و چند زن و مردي كه موهاي بور و چشمان آبي دارند و پس از ويران شدن مانسهرا به اينجا آمده اند به خانه هايي كه پس از آن روز وحشتناك مثل قارچ سبز شده اند و آفتاب از دهان مردم شنيده اينها را UN در اينجا ساخته است سرمي كشند.
غريبه ها به زبان خودشان چيزهايي مي گويند و يكي از مرداني كه همچون مانسهراها حرف مي زند و او هم چند ماهي است به اينجا آمده است جواب آنها را مي دهد. او در همين حين مي فهمد اين مردان كه لباس زنانه پوشيده اند از جايي به نام عربستان سعودي آمده اند. آنها همين طور در مانسهرا پرسه مي زنند و از ساختمان هايي كه پس از روز واقعه، در حال ساخته شدن هستند بازديد مي كنند. او وقتي كه اين گروه در اطراف بيمارستان صحرايي پرسه مي زنند و در مورد آينده مانسهرا صحبت مي كنند مي فهمد مرداني كه لباس زنانه پوشيده اند، 300 ميليون دلار براي بازسازي مانسهرا و ديگر مناطقي كه در روز واقعه آسيب ديده اند،  كمك كرده اند و البته بالاخره مي فهمد مردم به روز واقعه، روز زلزله مي گويند. او پس از شنيدن 300 ميليون دلار گوش هايش را تيز كرده است و به دقت به همه چيز گوش مي دهد.
در همين حين مي شنود كه مردي مي گويد: بيمارستان صحرايي سعودي، اولين بيمارستاني بود كه پس از زلزله در پاكستان احداث شد و تا به حال صد هزار نفر از خدمات اين بيمارستان استفاده كرده اند. آفتاب بعدا مي فهمد كه اين آقا عبدالعزيز اروكبان، يكي از نمايندگان عربستان در برنامه غذايي سازمان ملل است. عبدالعزيز كه همچون مردان غريبه صحبت مي كند اما مثل مردان مو بور و چشم آبي لباس پوشيده است باز هم حرف مي زند: امروز ما يك بيمارستان جديد داريم و مي خواهيم اداره آن را به پاكستاني ها واگذار كنيم. حالا نوبت خود آنهاست كه اداره امور را به دست بگيرند.
با شروع فصل بهار، آفتاب از گوشه و كنار شنيده است كه دولت پاكستان مي خواهد پروژه هاي بازسازي عظيمي را در مناطق زلزله زده اجرا كند. او حتي شنيده است كه پاكستان 4/6 ميليارد دلار كمك خارجي براي اجراي اين پروژه ها دريافت كرده است. ژنرال نديم احمد مسئول ارشد اجراي اين پروژه ها است. قرار است او پروژه هاي بازسازي را در منطقه اي به وسعت 30 هزار كيلومتر مربع بر عهده بگيرد با اين حال او و تيم دولتي تحت مديريتش مسئول هدايت كلي پروژه هستند و بخش عمده كار به خود مردم واگذار شده است. تمام عمليات اجرايي پروژه هاي ساخت منازل مسكوني به عهده خود صاحبان خانه ها واگذار شده است. ما متعهد شده ايم كه تنها خانه ها را مقاوم در برابر زلزله طراحي كنيم. در كار ساخت خانه ها، ما فقط مصالح را در اختيار صاحب خانه ها قرار مي دهيم و آنها را به صورت كلي هدايت مي كنيم. در بخش آموزشي هم يازده مركز آموزشي بازسازي احداث كرده ايم تا مردم را براي ساخت خانه هاي جديدشان آموزش دهيم .
نديم احمد اينها را در اسلام آباد مي گويد و آفتاب در مانسهرا آنها را از زبان باد مي شنود.
آفتاب به خوبي يادش مي آيد كه چه طور نظامي ها با آن اخلاق خشك و صبر بي پايانشان در زمستان به خوبي مردم بلا ديده را به مكان هاي امن هدايت مي كردند و مايحتاج آنها را فراهم مي كردند حالا هم كه از باد شنيده است يك ژنرال با ابروهاي درهم تنيده، چشم هاي گرد شده و صدايي خشك و خشن مسئول اجراي پروژه است، به سرانجام آن اميدوار است.
انتظار بي انتها
هفت ماه از وقوع بدترين فاجعه طبيعي در پاكستان گذشته است اما آفتاب به وضوح مي بيند كه نارضايتي مردم هر روز بيشتر مي شود. آفتاب از گوشه كنار شنيده است كه هنوز 60 هزار نفر در اطراف مظفرآباد، در چادر زندگي مي كنند.
يكي از اين 60 هزار نفر، پيرمرد 70 ساله اي به نام عبدالرشيد است. او منتظر است تا دولت كمك هايي را كه وعده داده است به او بدهد. البته آفتاب يك بار او را ديده است كه با چكي به مبلغ چهارصد دلار به بانكي رفته است اما با همان چك و مهر برگشتي بر روي آن از بانك بيرون آمده است. آفتاب وقتي كه مي شنود پيرمرد مي گويد: خانه من صدمه ديده است و خانه هاي دو پسرم كاملا ويران شده اند، تا الان هم هيچ كس براي بازسازي خانه هاي ما نيامده است و نمي دانيم آيا بالاخره كسي خواهد آمد يا نه. در قضاوتش در مورد ژنرال اخمو تجديدنظر مي كند. او كه بيشتر از هر كس ديگري باران هاي موسمي را مي شناسد، مي داند چند وقت ديگر بارش سيل آساي باران شروع خواهد شد و ديگر حتي يك آجر بر روي آجر ديگري گذاشته نخواهدشد. هر چه باشد او آفتاب است و هزاران سال بارش موسمي را به چشم خود ديده است. اما خبرهاي بد به همين جا ختم نمي شود. او باز هم از گوشه و كنار مي شنود كه مقامات محلي اميدوارند بتوانند فقط ده تا پانزده درصد خانه هاي ويران شده را تا زمستان بازسازي كنند.
آفتاب به كوههاي غرب مانسهرا رسيده است. آخرين پرتوهاي كم جانش را از مانسهرا برمي چيند و آرام آرام به پشت كوهها مي رود. امروز خبرهاي بد زيادي شنيده است و بيشتر نگران مردم آواره شده است. ديگر كاملا در پشت كوههاست و مانسهرا را نمي بيند. با خود زمزمه مي كند: خبرهاي بد زود پخش مي شوند و تا فردا مانسهرا را به ماه مي سپارد.
منبع: بي بي سي

پيشخوان
دي پرس
006618.jpg
دي پرس گزارش يك خود را به هوگو چاوز رئيس جمهور ونزوئلا اختصاص داده است و او را پاپ استار دنياي سياست ناميده است. در ادامه گزارش برخي رفتارهاي مردمي چاوز تحليل شده اند، بخصوص برنامه هفتگي سلام رئيس جمهور كه به صورت زنده به روي آنتن مي رود. اين گزارش در حالي چاپ شده است كه تا چند روز آينده، مذاكرات اتحاديه اروپا و آمريكاي لاتين در وين آغاز خواهد شد.
شانگهاي ديلي
006624.jpg
اين روزنامه در گزارش يك خود به توافق دولت هاي آمريكا و چين براي مبارزه با قاچاق مواد مخدر پرداخته و در ادامه به نقل از يكي از مقامات رسمي چين نوشته است به تازگي دولت چين با همكاري اطلاعاتي آمريكا، يكي از بزرگترين شبكه هاي قاچاق مواد مخدر در چين را متلاشي كرده است. از باند۱۴۲ كيلوگرم كوكائين شده است.
ديلي تلگراف
006621.jpg
اين روزنامه خبر و عكس اول خود را به نجات جان دو معدنچي اختصاص داده است. اين دو معدنچي تادراسل و برانت وب هستند كه نزديك به دو هفته در عمق دو كيلومتري يك معدن در استراليا محبوس بودند. اين دو نفر، بر اثر انفجار در معدن طلا، دو هفته در ميان رگه هاي طلا محبوس بودند.

دريچه
پياده روي مرد چاق
006630.jpg
مرد چاق آمريكايي براي لاغر شدن دست به كار عجيبي زد. او طي 13 ماه سراسر كشور آمريكا از كاليفرنيا تا نيويورك را جهت كاهش وزن پيمود.
استيو وگت تفكرات و تجربياتش طي اين مدت را در وب سايتي تحت عنوان راه پيمايي مرد چاق گنجانده است. انتشار اخبار مربوط به فعاليت هاي اين مرد چاق توجه رسانه هاي جهاني را به خود جلب كرده است.
اين مرد 40 ساله كه 190 كيلوگرم وزن داشت طي اين مدت موفق شده است به ميزان 45 كيلوگرم از وزن خود بكاهد. او در پايان سفر دور و درازش، راز لاغر شدن را در خوشحال زندگي كردن اعلام كرد.
اما تلاش هاي آقاي وگت به اينجا ختم نمي شود. او در نظر دارد تجربياتش را در كتابي گردآوري كند. اين مسأله نيز توجه مستندسازان سينمايي را به خود جلب كرده است. طي اين مدت صدها هزار نفر به وب سايت شخصي وگت مراجعه كرده و ده ها هزار نفر ديگر با وي از طريق پست الكترونيكي ارتباط برقرار كرده اند.
آقاي وگت در پايان سفر 4 هزار و 800 كيلومتري اش به هنگام عبور از پل جورج واشنگتن و ورود به جزيره منهتن با استقبال كم نظير رسانه ها روبه رو شد. او پيش از آن كه جهت از تن به در كردن خستگي هاي ناشي از سفر به هتل برود، ضمن اشاره به جوراب هايش در مصاحبه اي خطاب به خبرنگاران گفت: ديگر مي خواهم جوراب هاي تازه اي را به پا كنم.
گزارش شده كه استيو وگت طي اين سفر دور و دراز از 15 جفت كفش، 30 جفت جوراب و 6 كوله پر از سنگ استفاده كرده است.
ركورددارترين دوچرخه
006627.jpg
يك دوچرخه سوار پس از پيدا شدن دوچرخه اش كه در انگلستان به سرقت رفته بود، جشن مفصلي برپا كرد. علت چنين امري را نيز مي توان در ركورددار بودن اين دوچرخه جست وجو كرد. اين دوچرخه سوار با دوچرخه  اش طي 44 سال اخير 335 هزار مايل را در سراسر جهان پيموده بود.
هاينس اشتوكه آلماني تبار اصلاً اين دوچرخه را در سال 1962 به منظور انجام سفرهايي دور و دراز در سراسر جهان خريداري كرده بود.اما اين دوچرخه هفته گذشته و زماني كه او در چادرش در بندر پرتسموث به خواب رفته بود، ربوده شد.
اما در روز سه شنبه دوچرخه در يكي از پاركهاي محلي پيدا شد. آقاي اشتوكه كه پس از پيدا شدن دوچرخه سر از پا نمي شناخت، گفت: پس از آن كه مأموران پليس پيدا شدن دوچرخه را به من گزارش دادند، از خوشحالي نمي دانستم چه كار كنم.
آقاي اشتوكه قرار است با دوچرخه اش به گرينلند برود، حوادث زيادي را طي 44 سال مسافرت از سر گذرانده است. او در سال 1995 از حمله زنبورها در موزامبيك جان سالم به در برده بود.
نام اشتوكه در كتاب ركوردهاي گينس به دليل پشت سر گذاشتن 165 كشور ثبت شده است. او عنوان پرسفرترين مرد تاريخ را نيز از آن خود كرده است.
او مي گويد: اين دوچرخه براي من ارزش احساسي دارد. من در گذشته روزي صدكيلومتر با اين دوچرخه مي پيمودم.

موگاديشو، غرق در بوي باروت و خون
آرش نهاوندي - دود و بوي باروت فضاي شهر را پر كرده اند، كوچه پس كوچه ها پر از جنازه و زخمي شده، درگيري ها مجدداً اوضاع شهر مصيبت زده موگاديشو را بحراني كرده اند.احمد فاردوله ،معلم 29 ساله ساكن موگاديشو دقيقاً از منطقه اي نزديك وقوع درگيري ها در مصاحبه اي با بي بي سي به تشريح وضعيت شهر پرداخته است. از روز يكشنبه كه درگيري ها ميان يك گروه از شبه نظاميان و اتحاديه اي از جنگ سالاران سوماليايي آغاز شد، او نتوانسته به خانه اش در شمال شهرموگاديشو- جايي كه درگيري ها در آن جريان دارد- باز گردد.
او در مصاحبه اي گزارش مانند اين چنين وضعيت خويش در شهري بحران زده را شرح داده است: صحنه هاي جگرخراش ديگر براي شهروندان موگاديشويي عادي شده، من هم مانند همشهري هايم در حاليكه به آرامي مشغول نوشيدن فنجان چاي هستم در برابر بيمارستان حيات - جايي كه مجروحان را براي مداوا به آن مي آورند- ايستاده ام و به صحنه هاي دلخراش نگاه مي كنم، در بسياري از مواقع مجروحان را در حالي كه تمام بدن آنها پر از خون است به بيمارستان مي آورند. جمعيت زيادي از كنار من رد مي شود. چهره هاي بسياري از آنان از نگراني و اضطراب فراوان نسبت به وضعيت خويشاوندانشان كه در اين بيمارستان بستري هستند، حكايت دارد.اما بيمارستان ها از امكانات دارويي كافي جهت مداواي همه مجروحين برخوردار نيستند. برخي از دكترها و پرستاران نيز نسبت به مداواي همه مجروحان ابراز ترديد كرده اند و گفته اند امكان مداواي همه مجروحان در اين بيمارستان مقدور نيست.وضعيت بسيار ناگوار است و پزشكان به هنگام مراجعه خويشاوندان مجروحين به بيمارستان به آنها مي گويند كه به علت كمبود امكانات قادر به مداواي جگرگوشه  هايشان نيستند و احتمال دارد آنها در زمان كوتاهي جان خود را از دست بدهد. طي ساليان سال اين وضعيت در موگاديشو حكمفرما بوده و ما هيچ گاه دوره اي از آرامش را تجربه نكرده ايم. هر چه هست رنج و ناراحتي بوده.
خانواده مجروحان نيز از اين وضع ابراز نارضايتي مي كنند و مي گويند اگر امكان آن را داشتند جهت تأمين امكانات بيمارستان ها و پرداخت هزينه مداواي خويشاوندانشان اقدام مي كردند كه در اين صورت همه چيز حل مي شد، اما افسوس كه فقر و عدم تمكن مالي به آن ها چنين اجازه اي را نمي دهد.
ناگفته نماند كه حتي اگر آنها داراي تمكن مالي كافي جهت تأمين امكانات بيمارستان ها باشند، تأمين امكانات پزشكي و بهداشتي به علت بسته بودن تمامي مراكز اقتصادي- اعم از داروخانه ها و شركت هاي مرتبط با توليد لوازم دارويي مقدور نخواهد بود.در حالي كه بيمارستان هاي موگاديشو با بحران هاي به شدت دست و پاگيري مواجه هستند. همه روزه به تعداد مجروحين- كه اكثر آنها زنان و كودكان هستند- افزوده مي شود.مشكل اين جا است كه به علت بالا گرفتن درگيري ها و خطرناك بودن اوضاع در شهر موگاديشو، بسياري خانه و كاشانه خود را ترك كرده اند، حتي بسياري از مهاجران و آوارگاني كه در اردوگاه هاي درون شهري زندگي مي كردند نيز پا به فرار گذاشته اند.گريز مردم از خانه و كاشانه خويش، خطرات بسيار بيشتري را براي آنها به همراه آورده است. در اين بين مردم زيادي مجروح شده و به جاي فرار به محل هاي امن به بيمارستان هاي بي امكانات ارجاع داده شده اند.در زماني كه جنگجويان بر روي هم آتش مي گشايند همه چيز غيرقابل رويت مي شود و در فضاي آكنده از دود و مه نمي توان نظاميان را از غير نظاميان تشخيص داد.با اين حال اكثر خيابان ها خلوت و سوت و كور شده اند و ديگر نمي توان سرو صدا و هياهوي مردم را در خيابان ها شنيد، آنها ديگر مانند سابق توقف نمي كنند و به يكديگر خوشامد نمي گويند.آنها نگران هستند، نگران از آنچه بر سر كودكان و خانه هايشان خواهد آمد. شرايط جنگي در موگاديشو حاكم است و كسي از جان خود ايمن نيست. همه چيز در اين شهر به حالت تعطيل درآمده، گويي برآن گرد مرده پاشيده باشند.حتي در باكارا، بازار شلوغ موگاديشو- كه در مركز شهر قرار دارد- نيز سكوت مرگباري حكمفرماست. با شعله ور شدن آتش جنگ در موگاديشو تجار نيز بار و بنه خود را برداشته و هريك به سمتي گريخته اند. فرار تجار از شهر و افزايش ناامني ها، نگراني ها نسبت به غارت اموال مردمي را افزايش داده است. در يك كلام مي توان گفت موگاديشوي نه چندان آرام به واسطه نبردي
جان فرسا ميان دو گروه از جنگاوران به يكي از ناآرام و ناامن ترين شهرهاي جهان بدل شده است و تنها با برقراري آتش بس است كه مي توان اميدي به بهبود اوضاع در شهر داشت.

جهانشهر
شهر تماشا
گزارش
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |