بخش غيركتابي نمايشگاه بين المللي كتاب تهران در پايان كار
ه مه چيز ساده و تكراري
|
|
مهراد قوام
سوژه ساده و هميشگي خاصه در بهار. ارديبهشت ماه كه مي آيد، روزهاي فرهنگي يكي پس از ديگري از راه مي رسد. روز معلم. هفته آموزش و پرورش، نمايشگاه بين المللي كتاب و مطبوعات، جشنواره مطبوعات شهري كه همه اين روزها دنبال يك هدف مشترك است، ارتقا فرهنگ!
جاي تعجب هم دارد با رسم و رسوم هميشگي كه هنوز نتوانسته ايم از آن پاسخ درخوري بيابيم، هر ساله به استقبال اين روزها مي رويم و انواع مراسم و بزرگداشت را اجرا مي كنيم. سر آخر در بيلان فرهنگي ما ثبت خواهد شد. سرانه مطالعه يك دقيقه.
وقتي دقيقه به ساعت و روز نمي رسد و در جاي ديگري از بيلان شهرمان سرانه واماندگي در ترافيك به 52 روز مي رسد، مي توان برنده ثروت و فرهنگ را شناخت تا ثروتي نباشد، خودروهاي تك سرنشين مانند قوطي هاي فلزي شهر را بالا و پايين نمي كنند. سوژه ساده و هميشگي. نمايشگاه بين المللي كتاب تهران كنارش چند سالي مي شود كه نمايشگاه مطبوعات را هم براي اهالي اين بخش از فرهنگ اختصاص داده اند. از روز سيزدهم تا بيست و سوم دومين دختر بهار، ارديبهشت، تبليغات فرهنگ به اوج مي رسد. ارتفاع اين اوج از پنج سانتي متر تا پانصد متر در تغيير است. سوژه ساده و هميشگي با تك تفاوت كوچك كه در اين گزارش كار چنداني با كتاب و غرفه هاي تزيين شده كتاب و مطبوعات نداريم. حال و هواي نمايشگاه دائمي تهران در اين روزها حكايت يك روز ميان هفته اين بزرگداشت و جشن فرهنگي است.
نمايشگاه ساعت يازده صبح آغاز به كار مي كند. در سالي كه ساعتي جلو كشيده نشده و اين ساعت، روايت كننده گرماي آزارنده در اين روزهاست. كساني كه يك ساعت پس از گشايش نمايشگاه وارد شوند، ترجيح مي دهند، ابتدا به نماز و ناهار بپردازند و دو ساعت زير سايه سار درخت ها در فضاي سبز استراحت كنند تا آمادگي جسماني براي بازديد از نوزدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران را بيابند.
هنوز هيچ اتفاقي نيفتاده است
دلخوري هاي دوست نكته سنج و سخت گير را وامي گذاريم و راهي نوزدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب مي شويم. هنوز چند دقيقه اي تا ساعت 11 صبح مانده كه ايستگاه پمپ بنزين ولنجك مي شود محل فرود براي حركت به سوي نمايشگاه بماند كه اين روزها خيلي از مسافركش هاي مسيرهاي منتهي به نمايشگاه نرخ را افزايش داده و راه انتخابي براي اهل فرهنگ و ديدار از كتاب نگذاشته اند. هنگام پياده شدن ياد ساعت هايي از همين روزها در سال هاي پيش مي افتيم. در اين ساعت نمايشگاه در چنبره ترافيك اسير بود. در روزهاي وسط هفته اما، نمايشگاه آرام برفراز تپه لميده و آدم هايي را كه يكي يكي از سواري ها پياده و به سويش مي روند را تماشا مي كند.
سوژه ساده و هميشگي همه چيز سرجاي خودش است. ترافيك بزرگراه چمران حجم روزهاي معمول را دارد. روي پل كه مي رسيم، بوي ازدحام به مشام مي رسد. جواني نحيف و كثيف با سر و وضعي رقت بار روي تكه مقوايي دراز كشيده و ابزار و يراق تكدي گري را نيز كنارش چيده است. عصاي زير بغل، يك ليست بلند بالا از مشكلات و توجيه كافي براي تكدي و سبدي كه در آن سكه روي سكه مي گذارد.
او متوجهمان مي كند زيادي زود آمده ايم و بعد از ظهر اين قدر جمعيت زياد مي شود كه نزديك است زير دست و پاله شود. هنوز مكالمه تحميلي ما با جوان متكدي به پايان نرسيده كه اتوبوس حاوي تعداد زيادي دانشجو در ايستگاه ترمز مي كند. جوانان پياده مي شوند و راه را پيش مي گيرند. با نشاط و خندان. دانشجوهاي جوان از لابه لاي درخت هاي كاج سراشيبي تند و كوتاه خاكي را بالا مي روند. در ادامه راه يك رشته سيم خاردار به چشم مي آيد كه پيش از اين بين دو ميله توسط حركت هاي خودجوش بريده شده است. روش خودجوش ديدار از نمايشگاه سبب شده برخي ديداركنندگان با جاي پاي خويش جاده اي بسازند.
مستند از هر جا
سوژه ساده و هميشگي ورودي نمايشگاه حال و هواي ديگري دارد. ناخودآگاه هر آدمي را مي برد به نوستالژي سال هاي پيش. سال پشت سال و بهترين بار كه نمايشگاه را ديديم كي بود؟ كسي نمي داند. هر سال همين است. اين پاسخ را خيلي از واردشوندگان مي دهند. جمعيت جوان مانند موج هاي آرام دريا راهي اقيانوس كتاب و كاغذند. هيچ نشاني در بزرگراه يا سردر نمايشگاه وجود ندارد تا اگر كسي كه براي نخستين بار قصد آمدن داشت، خودش را گم نكند. گويا مسئولان كه خودشان بنا به مقتضيات شغلي گام به جشن فرهنگ مي گذارند، پنداشته اند همه مانند خودشان جزو اصحاب فرهنگ هستند و هر ساله اين نمايشگاه را تماشا مي كنند.
در نمايشگاه نخستين چيزي كه در گودخانه چشم مي نشيند، باجه اطلاع رساني است. در اين باجه نقشه نمايشگاه توزيع مي شود. جمعيت تند صف را تشكيل مي دهد ولي گروهي صف شكن از پنجره ديگر باجه، دست دراز مي كند براي ستاندن نقشه. جواني كه داخل باجه نشسته بدون ديدن هيچ چهره اي با دست چپ از پشت سر نقشه مي آويزد. پيش از آن كه نسيمي ملايم به كاغذ برسد، دست هاي جواني پرشتاب آن را ربوده است. گروه صف شكن كه همچنان بي رعايت هيچ نظم و ترتيبي از پشت سر جوان داخل باجه، نقشه ها را مي گرفتند، تعدادشان از گروه ايستاده در صف بيشتر شد: چه جالب! واژه اي كه خيلي ها هنگام گرفتن نقشه از روش توزيع به زبان مي راندند.
سوژه ساده و هميشگي نمايشگاه بين المللي براي بعضي ها روز لذت از Fast food به حساب مي آيد. روز خوردن و نوشيدن انواع تنقلات شايد از همين روست كه صفوف دريافت بستني، آب ميوه و ساندويچ پرمشتري نيز از كيوسك هاي اطلاع رساني است. هميشه همين طور است. صف كباب بر صف كتاب مي چربد. با همه اين احوال اين بخش با سال هاي پيش تفاوتي شايسته كرده است. امسال در نمايشگاه سيب زميني سرخ كرده و سس زده به چشم نمي آيد. در همه اين سال ها در ساعات مختلف بيش از پلاستيك و كاغذ تبليغاتي مربوط به حوزه كتاب، سيب زميني سرخ كرده با سس گوجه فرنگي در كادر نگاه جاي مي گرفت. براي همين غيبت اين خوراكي به وضوح پيداست. غرفه هاي پخش موادغذايي را مي توان تنها و بهترين بخش سروسامان گرفته نوزدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب ناميد.آب معدني، ساندويچ، بستني و هر خوراكي ديگري به شكل بهداشتي و بسته بندي در غرفه هايي به نام همان نشان رخ نمايي مي كند. قيمتش هم با هر سال متفاوت است. براي نخستين بار نمايندگي هاي پخش مواد خوراكي آن را با نرخ روي بسته بندي دست مشتري مي دهند.
|