خشت اول - فلسفه به زبان ديگر - ۶
اين فيلسوفان عبوس
|
|
اينكه چهره فلاسفه در نظر همگان عبوس و منحوس مي نمايد ممكن است از آن رو باشد كه فلاسفه نمي توانند با خودفريبي و توهم براي خود يا ديگران آرامشي فراهم آورند، اما نياز به سامان و آرامش در انسان، چندان نيرومند است كه چه بسا فلاسفه نيز ساخت و ساز سيستم هاي فلسفي خود را فداي آن مي كنند. كانت يقين فلاسفه قبل از خود را به خواب دگماتيسم (جزم انديشي) تعبير مي كند. او در جواني، در نقد سويدنبرگ- متافيزيسين هم عصر خود- مي نويسد كه «فرضيه هاي متافيزيكي چندان انعطاف پذيرند كه مي توان آنها را حتي با قصه هاي پريان سازگار كرد. آدميان از انديشه، قصرهايي در هوا مي سازند تا هر يك در قصر، يعني در فريب و رؤياي خويش مأوا گزينند» . فيلسوف راستيني چون نيچه كسي است كه در هر آن آمادگي فروپاشي همه پيش ساخته هاي ذهني، حتي پيش ساخته هاي خودش را داشته باشد. به اين معنا فلاسفه، شهداي راه انديشه اند.
اين شهادت يا به بياني ديگر اين ايثار، از همان دم كه كسي برخلاف جريان رود شنا مي كند، آغاز مي گردد. گوهر فلسفه بيش از آنكه در پايان آن باشد، در آغاز آن، صدف خود را مي شكند. فلسفه با پرسش آغاز مي شود و اگر پاياني بر آن مفروض باشد، آن وقتي است كه فيلسوف، ادعاي كشف حقيقت را اعلام مي كند؛ وقتي است كه با غرور شاهانه فرياد مي زند كه پاسخ ها را يافتم؛ وقتي است كه صلا درمي دهد كه حقيقت در چنته من است، وقتي است كه مي گويد: «من افلاطون خود حقيقتم» . وقتي است كه فيلسوف بر خشت اول كاخي بلند ساخته كه ديگر نمي خواهد آسان از دستش بدهد، پس در آن سكنا مي گزيند و اي بسا آن را به زندان خود، به هزار تو و شبكه تارهاي تنيده اي كه در آن گرفتار آمده، تبديل مي كند. تاريخ فلسفه گواه بر آن است كه ديوار كاخ سيستم ها اغلب كج نهاده شده است. درعين حال اين ديوار كج لازم بوده تا معمار بعدي آن را راست كند، اما آنچه از منظر معمار بعدي نيز راست نموده، از ديده معماري ديگر كج نموده است. تاريخ فلسفه غرب از انكسيماندر تا هگل، تاريخ سلسله اي از جويندگان كان حقيقت است كه هر يك گامي چند طي كرده و چون دوندگان امدادي بي آنكه خود به آخر خط برسد، چوب را به نفر بعدي سپرده و حتي تا به امروز نيز نمي توان يقين داشت كه اين راه به پايان رسيده باشد. هر فيلسوفي با اين گمان كه خط پايان را يافته جاي خود را به فيلسوف ديگري سپرده است كه قرار است نقاط توهم و فريب او را پس از مرگش افشا كند و خود نيز همين سرنوشت را تكرار كند. وقتي هگل با داعيه ختم فلسفه يكي از جامع ترين سيستم هاي فلسفي را از خود به جا نهاد، اهل نظر گفتند كه او پايان آغاز است. گمان مي رفت كه سيستم هگلي نه تنها جامع همه سيستم هاي ديگر است بل خود نيز حرفي ناگفته براي فلسفه باقي ننهاده است، اما ماركس، نيچه، كي ير كگارد و شوپنهاور چهار نقاد بزرگ هگل چنان عرض اندام كردند كه اينك بايد گفت: هگل پايان آغاز است و نيچه آغاز پايان است.
|