شنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۵
ورزش
Front Page

خاك بوسان
005112.jpg
محمدرضا منصوريان
چندي قبل مطلبي به دستم رسيد با اين عنوان «يلان زاگرس نشين، تربيت شده گود زورخانه ها» كه در آن از ميزان علاقه مندي و عشق و علاقه اهالي يكي از دورافتاده ترين مناطق مرزي كشور يعني ايلام، فراوان سخن گفته شده بود. نويسنده در اين مطلب قيد كرده بود كه نهال جوانمردي، فتوت، خاك بوسي، رشادت و مردانگي توأم با طهارت و پاكدامني در زورخانه هاي ايلام سربرافراشته و سجده گاه مردان حق و حقيقت و مريدان حلقه به گوش مولاي متقيان و خاندان عصمت و طهارت گشته است.
همه مي دانيم كه مبداء تاريخي و پيدايش آداب رايج در ورزش هاي باستاني و زورخانه ها زمان تسلط خلفاي بني اميه در ايران است كه از آن زمان تاكنون رواج داشته و دارد. اما نكته مهم اين است كه امروز اين ميراث گرانبها و ملي در حال كمرنگ شدن است؛ آن هم ميراثي كه پهلوانان تاريخ ايران در آن تن و روان خود را مي پروراندند و درس تقوي و اخلاق و جوانمردي و انسان دوستي و وطن پرستي مي گرفتند. بنابراين توجه به عمق وقايع و اتفاقاتي كه امروز ورزش هاي پهلواني و باستاني ما با آنها شكل گرفته است، يك نياز جدي است. نسل امروز بايد بداند كه عامل عيني دستيابي به فضائل و كمالات معنوي، مبارزه با ناملايمات و مشكلات و احساس مسئوليت نسبت به نيك و بد زندگي مردم و درك صحيح از وظايف اجتماعي اش تماماً ميراثي معنوي از ورزش هاي باستاني است كه برايش از زمان هاي دور به يادگار باقي مانده و او مي تواند با بهره مندي از آنها خود را به كمال مطلوب برساند.
دريافت تجربيات و معلومات آن هم از زبان شخصيت هايي كه زندگي آنها با سرنوشت تاريخي ورزش هاي پهلواني در مملكت ما رقم خورده است، مي تواند براي نسل جوان ما عبرت آموز باشد. حرف هاي استاد كاظم كاظميني را با هم مي خوانيم:

* استاد، ابتدا از خودتان شروع كنيد؟
- من كاظم كاظميني اصالتاً در خانواده اي با ايمان، خداپرست، حق جو و دوستدار ايران و ايراني در سال ۱۳۰۱ متولد شدم در شهر تهران بخش ۸ در محله بازار باغ ايلچي. در روزگار نوجواني من، نهضت ورزشي اوج گرفته بود و مرداني چون شادروانان مهران، نادري، پادگرني، ورزنده، صدقياني و ده ها بزرگمرد كوشنده و جوشنده ديگر كه در راه اعتلاي ورزش ايران تلاش مي كردند، بنده نيز به ورزش گرايش و تحصيلات خود را در اين رشته در سال ۱۹۶۰ در كشور كانادا به پايان رساندم.
در آن روزگار، بازماندگان پهلوانان راستين و جايگاه جوانمردان يعني زورخانه مملو از جوانان خداجوي و ايران دوست بود. در چنين شرايطي من و همدوره هاي من از فضاي كوشندگي، تلاش، شعارهاي مردمداري و الگوهاي پهلواني و جوانمردي چون سيد حسن رزاز، حاج محمد علي بلورفروش، پهلوان مسجد حوضي، پهلوان كمالي و ده ها ورزشكار شريف، متأثر و در فضاي روحاني زورخانه به اعلاي درجات حسي و عاطفي و انسان دوستي مي رسيديم. از آن روزگار شيفته مرام جوانمردي و پهلواني، آراستگي ظاهري و باطني ورزشكاران راستين شدم.
آن تأثيرات، منش ها و پهلواني هاي مردان راستين زورخانه موجب شد تا در راستاي اصالت هاي اسلامي و ايراني زورخانه به نشر كتب و ايجاد زورخانه اي باشكوه در شأن اين ورزش بي همتا و معرفي آن به جهانيان، خود را وقف بكنم و علاوه بر نشر ده ها جلد كتاب به زبان هاي فارسي، انگليسي، آلماني و فرانسه، موفق به نمايش ورزش هاي باستاني به شايسته ترين و تحسين برانگيزترين شكل به جهانيان در شهرهاي بزرگ جهان بشوم و جهانيان به تحسين فرهنگ و تمدن ايراني زبان بگشايند، بيش از ۸۰ شخصيت برجسته جهاني اعم از رؤساي جمهوري كشورها، پادشاهان، نخست وزيران، سفرا، دانشمندان و محققان برجسته از زورخانه بانك ملي ايران ديدن بكنند و به عظمت منش و فرهنگ ايراني اعتراف بكنند.
اين تشويقات و ستودن ها نه تنها نتيجه زحمات و مديريت بنده بلكه همت ورزشكاران و همكاران و خصوصاً ارزش هاي عالي ورزش هاي زورخانه بوده و اين ورزش آنقدر مايه و غنا، زيبايي و جلوه گري داشته و دارد كه چشم هاي جهانيان را ذخيره كند، اما افسوس آن تلاش و برنامه ها پيگيري نشد و كار به جايي كشيد كه زورخانه ها يكي بعد از ديگري بسته شدند.
* چرا ورزش هاي باستاني يا به عبارتي زورخانه كه پرورشگاه پهلوانان و مروج مرام جوانمردي است و صدها سال خاستگاه جوانمردان و ميهن دوستان بوده است، امروزه تهي، مهجور و جاذب جوانان نيست و آيا امكان عموميت بخشيدن به ورزش هاي باستاني وجود دارد؟
- رفت آن جانان ما از دست ما
اي دريغا دلبر سر مست ما
او برفت و پاي او نگشوده ايم
تا ابد زلفش بود پابست ما
در يك كلام بايد بگويم مديريت ورزش باستاني يك قطعه جواهر است. آن را اگر به دست نااهل و به زرگر ناشي بدهيد، بر سرش مي كوبد و آن را خرد و خمير مي كند و مزد خرابكاري اش را هم مي گيرد و مدعي هم مي شود كه آن را خرد كرده ام؛ و كار يعني خرد كردن آن، اما جواهرساز ماهر آن را پرداخت مي كند به طوري كه تلألؤ آن چشم را خيره مي كند. من خدمتم را كرده ام، به سن كهولت رسيده ام، به قول سلمان ساوجي:
«رشته عمرم به پايان آمد و تابش نماند
چاره اي اكنون به جز مردن نمي دانم چو شمع»
اما حاضر بوده ام و هستم چو شمع اين آخرين رمق روشنايي را به محفل زورخانه بدهم. اما كو آن مديري كه به خاطر آورد افرادي عاشق و با تجربه را، نه من، بلكه ده ها نفر خبره و تحصيلكرده هم وجود دارند و امروز ورزش به نيروي مديريت، علم و خلاقيت هاي نو پيش مي رود. خصوصاً در زورخانه كه بايد خود را با شرايط روز هماهنگ كند و از سويي اصالت هاي خود را حفظ كند. اگر فدراسيوني رئيسش با باندبازي انتخاب شود، آن ورزش رشد نخواهد كرد؛ يكي از ده ها مصائب ورزش ما همين است.
وقتي كُشتي از زورخانه بيرون رفت و مستقل شد، انگيزه تمرين و ورزش كردن در زورخانه ضعيف شد. ورزش هاي رقابتي پرجاذبه، جوانان را به خود جلب كردند و روز به روز عموميت بيشتري پيدا كردند، در تمام اين مدت كه بيش از ۳۰ سال است، اقدامات و مطالعاتي براي جايگزيني كشتي و رقابت هاي همزمان و تن به تن و جذابيت  و معني بخشيدن به تمرينات در زورخانه صورت نگرفت، نه تنها اين نشد، بلكه كشتي پهلواني را هم منسوخ كردند، و بعد حركات رقص و دانش ايروبيك را توسط بچه هاي ده دوازده ساله در زورخانه رايج كردند و گود را از پهلوانان، اصول، ارزش، منش و مرام جوانمردي خالي كردند و همه اصالت هاي زورخانه را شديداً پايمال كردند. در چنين شرايطي انتظار داريد يك عاقله مرد، يك پهلوان با بچه هاي ده دوازده ساله برقصد، آن هم در گود، آن هم باشلوارك پهلواني؛ جامه اي كه تعهد مي آورد و طي مراسمي خاص و باشكوه به پاي پهلوان مي كردند و هر كسي شايسته پوشيدن نطعي نبود. اين همه بدعت هاي بي اساس و پايه غلط و من درآوردي، نتيجه اش خرد شدن جواهر است.
اينكه چرا زورخانه به اين روز افتاده، بايد قدم اول در درمان باشد و اين مرحله شناخت است تا علت درد را نشناسي نسخه درمان آن را نمي تواني بنويسي، مديريت يا مديريت هايي كه در طول ۳۰ سال اخير يا بيشتر، همت به شناخت علل درد نكرده اند، كي توانند طبيب شوند. بنده به لحاظ كهولت سن نمي توانم مثنوي هفتاد من مشكلات و علل انحطاط زورخانه و ورزش هاي باستاني را بگويم، اما بسيارند كساني كه در اين زمينه مطالعه كرده اند و نوشته هاي خود را دفتر كرده اند، اما كو خريدار و كو ميدان تا عرضه كنند.
005109.jpg
جاهل آسوده، فاضل اندر رنج
فضل مجهول و جهل معتبر است
«اوحدي»
* كسوت در ورزش باستاني يعني چه؟
- كسوت واژه اي عربي و به معني جامه پوشيدن است؛ يعني لباس آن حرفه را به تن كردن.
كسوت در زورخانه تنكه و لنگ است، چون تن ورزشكار بايد برهنه باشد. همانند همان برهنگي و خلوص كه در زيارت خانه خدا هست.
بايد كه برهنه چو شمشير شوي
اما ورزشكار پاك، توانمند و كاردان، خوشنام و مردمدار به كسوت مي رسد و تنكه مي پوشد، لنگ يا نطعي مي بندد و طي مراحلي به ضرب و زنگ مي رسد. الگو مي شود، مربي و استاد مي شود، به درجه پهلواني مي رسد و در اوج به درجه كهنه سواري مفتخر مي شود. چقدر زيباست اين القاب از مرحله تازه كار، نوچه و نوخاسته شدن يا پهلواني و كهنه سواري. احترام پيشكسوت يعني آنكه پيش از تو قدم به گود نهاده و بيش از تو در راه خدا، در راه حق گام برداشته و راه و روش را به ما آموخته است. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد من بنده آنم كه كلمه اي به من بياموزد . وظيفه پيشكسوت هم آموختن و نمونه بودن براي تازه كار و نوآموز است. از اين رو پيشكسوت بايد شايستگي خود را در مرام و منش و رسم و سلوك نشان بدهد و متأخر او بايد پيروي كند، حرمت را نگه دارد و اين در دعاي آخر ورزش هم خوانده مي شود؛ آنجا كه مياندار مي خواند:
پيران را عزت آمين
جوانان را قدرت آمين
حق پير آمين
مزد استاد آمين
برايش ذوالفقار آمين
تندرستي حضار آمين
نيستي جان كفار آمين
دم به دم، قدم به قدم، يكه سوار عرب و عجم، زبده اولاد بني آدم، خواجه كائنات، احمد محمود ابوالقاسم محمد بلند و بي حد و بي عدد
صلوات
صلوات حضار
براي سلامتي بزرگتران صلوات
صلوات
براي شادي روح اموات صلوات
صلوات
دعاي پير در حق جوان
الهي آمين
دعاي جوان در حق پير
الهي آمين
دعاي پير و جوان در حق همديگر
الهي آمين
مي بينيد كه حرمت نگه داشتن دو طرفه است و چقدر به همدلي و وحدت و دوست داشتن يكديگر در دعا به طور ضمني تأكيد مي شود.
اما افسوس كه اين ادبيات و فرهنگ پايمال رقص هوازي نوجوانان در گود شده است و آن فضاي معنوي به فضاي شهوي و آن خلوص به اين دورنگي و جلوه فروشي مبدل شده است.
* چگونه زورخانه و ورزشكاران آن در گذشته به كمالات مي رسيدند و به درجه پهلواني نائل مي آمدند؟
- زورخانه و آنچه در آن مي گذرد عصاره چند هزار سال فرهنگ و جهان بيني ايراني است. وقتي من به غنا و عظمت آن فكر مي كنم، از اينكه اين در گرانبها به دست نااهلان افتاده و زنده ترين سند فرهنگي ما نابود مي شود، گريه ام مي گيرد.
زيباترين بخش ادبيات فارسي در زورخانه ماندگار شده است، غني ترين قصه هاي مردمي، منش ها و روش ها، نصايح جوانمردان داستان هاي پهلواني، آداب و رسوم احترام، خلوص و بندگي و هر آنچه نيكو و زيباست، در زورخانه شعار شده و به رسم درآمده است.
اگر تو خوي خوش داري به هر كار
از آن خويت بهشت آيد پديدار
و گر خوي بدت اندر ربايد
از آن جز دوزخت چيزي نيايد
در زورخانه و ورزش هاي پهلواني، مرداني چون پورياي ولي داريم، عليشير نوايي داريم، حسن رزاز داريم، امام شوشتري داريم. ده ها و صدها دانشمند، عارف، شاعر، طلبه و مجتهد در اين مكان به ورزش پرداخته اند و يا دل سپرده اند.
گزيده ادبيات درخشان ما در زورخانه ها هر روز خوانده مي شوند. زورخانه و اهل زورخانه، همزادان عارفان، عياران و خانقاه و تكيه گاه ها مي باشند و در عمل از آنان كاري تر و مفيد تر؛ كه اعتبار آنان در عملكردشان توسط جامعه تعيين مي شده است.
با قوت پيل مور مي بايد بود
با ملك دوكون عور مي بايد بود
وين طرفه كه عيب هر آدمه اي
مي بايد ديد و كور مي بايد بود
اين مجموعه است كه زورخانه انسان را به سوي كمال انساني رهنمون مي كند.
و باز من دل مي سوزانم بر اين جگر گوشه ام زورخانه كه هر چه گشتيم لگدكوب سم ستوران شد و تشكر مي كنم از فرزندان عزيزم كه گوشه چشمي به اين يادگار نياكان ما دارند و در اين رهگذر بر من منت نهاده اند و يادي از خدمتگزار دلسوخته ارزش هاي اسلامي و ايراني كرده اند؛ روزگار چنين شد كه بايد به زورخانه بگويم:
مرا ز ياد تو برد و تو را ز خاطر من
ستم زمانه از اين بيشتر چه خواهد كرد
«صائب»

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |