سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۵
درباره ترجمه آثار امام خميني(ره)  به زبان هاي خارجي
به زبان ديگران
محمد صادق اميني
005589.jpg
وقوع انقلاب اسلامي و اقبال رسانه هاي جهاني به آن باعث شد كه از سال هاي آغازين انقلاب، به دستاوردهاي فرهنگي و سياسي آن توجه شود؛همان دستاوردهايي كه انقلاب خودرامنادي احياي آنهامي دانست.
انديشه هاي بنيان گذار انقلاب اسلامي با ادبيات سهل و آسان و همه فهم سبب گرديد كه بسياري از مطبوعات بين المللي عكس العمل نشان دهند و ديدگاه هاي موافق ومخالف خود را ابراز نمايند. اين ديدگاه ها باعناويني مانند جانبدارانه، مغرضانه و بيطرفانه از يكديگرباز شناخته مي شوند.
شخصيت كاريزماي امام خميني(ره) توانسته بود او را براي پاسخگويي به پرسش هاي اعتقادي، فرهنگي و سياسي مطرح در ميان متفكران مسلمان و غيرمسلمان آن روز آماده نمايد و نيز سؤالات بسياري را فراروي ملت هاي جهان قرار بدهد.از اين رو، رويكرد به ترجمه ديدگاه هاي امام(ره) امري بديهي مي نمود.اين مقاله به بيان كاركردهاوچالش هاي ترجمه آثارامام خميني به زبان هاي خارجي مي پردازد.

در ابتدا، با وجود اندك مطبوعات بين المللي در داخل كشور و از سويي نيز ضعف و كمبود ابزارهاي اطلاع رساني، ارسال درست و به موقع پيام ها و ديدگا ه ها با مشكل مواجه بود، اگرچه شرايط سرشار از شور و حال انقلابي، كاستي هاي بسياري را در اين مسير جبران مي نمود.
با گذر از شرايط پر تحرك و اضطراب نخستين سال هاي انقلاب و استقرار نظام سياسي در دهه دوم، وقت آن بود كه آراء علمي امام معرفي شود.
ترجمه آثار فقهي، فلسفي، اعتقادي، عرفاني و سياسي امام در شرايطي آغاز شد كه مؤسسات فرهنگي و انتشاراتي ديگري با امكانات ناچيز خود به طور پراكنده مطالب و كتاب هايي از امام را ترجمه كرده بودند. براي تحقق اين هدف و سامان دهي ترجمه آثار امام، «مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني» در سال ۱۳۶۸ تأسيس شد و با فعاليت هاي خود در اين زمينه موجبات توسعه نشر آثار و انديشه هاي امام را فراهم كرد.
جداي از بررسي آثار ترجمه شده بايد تأسيس اين مؤسسه را مثبت دانست.پس از شكل گيري مؤسسه و حركت رو به سامان در اين مسير،اولاً مخاطبان آثار و ديدگاه هاي امام در جهان براي متوليان امر بهتر و بيشتر شناخته شدند، ثانياً عاملي شد كه برنامه ريزي ها به صورت واقع بينانه تر پيش رود.
براي آشنايي با عرصه فعاليت و گستره توزيع كتاب هاي منتشر شده ضروري است به حوزه هاي جغرافيايي مختلف اشاره كنيم و با محيط هاي نشر فرهنگي خارج از كشور به طور اجمال آشنا شويم:
اين مؤسسه در آغاز فعاليت، بيشترين مخاطبان خود را در ميان مردم شبه قاره داشته است. شبه قاره هند و پاكستان، با خيل عظيم مسلمانان و سابقه ارزنده در گسترش زبان فارسي و مردماني با فرهنگ هاي متنوع بيشترين رويكرد را به انقلاب و امام داشته است. مؤسسه بايد موفقيت خود را در گام هاي اوليه مديون اقبال گسترده مردم آن سامان بداند. مردم مسلمان شبه قاره بيشترين طلبه و دانشجو را روانه ايران كرده اند و همين طلاب و دانشجويان ديني و دانشگاهي بودند كه پس از مدتي با فراگيري علوم اسلامي و ادبيات فارسي، سهم بزرگي در ترجمه كتاب هاي امام داشته اند. بدينسان، برخي از آثار امام(ره) به زبان هاي انگليسي، اردو، پشتو، هندي، گجراتي، بنگالي، سريلانكايي و ساير زبان هاي بومي شبه قاره ترجمه شد.
براي مطالعه سطوح فعاليت در اين حيطه، در ميان كشورهاي عربي بايسته است به كشورهاي لبنان و سوريه رفت و استقبال از كتاب هاي عربي را به وضوح ديد كه مقام اوّل را در ميان ساير كشورها داشته است. در كشورهاي عربي حوزه خليج فارس با وجود محدوديت هاي دولتي و وجود حداقل آزادي چاپ و نشر كتاب، توزيع كتاب هاي امام(ره) در ميان مردم از ظرفيت بالايي برخوردار است. در شمال آفريقا، به ويژه مصر كه از آزادي هاي بيشتري در زمينه نشر برخوردار است، توجه به آثار اسلامي زبانزد عام است. اخيراً ترجمه اي از «ديوان امام» در مصر انجام گرفته و استقبال محافل علمي و ادبي را به دنبال داشته است.
براي توزيع كتاب ها و آثار در كشورهاي آفريقايي، نگارنده تحليل مشخصي در دست ندارد بنابراين گردآوري اطلاعات و بررسي زمينه كار در اين حوزه را به زمان ديگري وامي گذاريم. البته زبان هاي سواحيلي و هوسايي - زبان بخش هايي از مردم آفريقا -نمونه هايي را به جامعه آفريقا معرفي كرده است. مردم آفريقا مخاطبان هميشگي كتاب هاي انگليسي، عربي و فرانسه بوده و هستند. كشورهاي آسياي شرقي و جنوب شرقي آسيا با زبان هاي مالايي، تايلندي، اندونزيايي، چيني و ژاپني و آسياي مركزي با زبان هاي روسي، قزاقي، قرقيزي، ازبكي، تركمني، تاجيكي و از سويي ديگر تركي آذري- زبان اوّل مردم شيعه آذربايجان- و تركي استانبولي در تركيه حامل ديدگاههايي از امام (ره) بوده اند و به انديشه هاي امام نزديكي و علاقه نشان داده اند.
اين علاقه -و براي نمونه در آذربايجان- ريشه در مشتركات تاريخي و فرهنگي ايران با اين كشورها دارد و به قدري پركشش است كه تحولات سياسي هم نتوانسته آن را جابجا كند و يا از ميان ببرد.
از حوزه هاي فرهنگي مسلمانان كه بگذريم، بررسي ترجمه آثار امام(ره) براي اروپا و آمريكا (آمريكاي مركزي، جنوبي و لاتين) تأمل ويژه اي طلب مي كند. در اين مقال به اين مقدار بسنده مي كنيم كه زبان هاي انگليسي، اسپانيولي، فرانسه، آلماني و تا حدي ايتاليايي راه هايي بوده كه برخي آثار به اين زبان ها عرضه شوند. ولايت فقيه، ديوان امام، سر الصلاه، جهاد اكبر و وصيت نامه امام و نمونه هاي بسياري ديگر از مواردي هستند كه با اراده شخصي علاقه مندان به زبان هاي اروپايي ترجمه شده است. اگرچه حجم مقالات انگليسي درباره آراي امام بيانگر رويكرد علمي در اين زمينه است، اما واقعيت آن است كه در گذشته نگاه غالب تبليغاتي و سياسي در فعاليت ها باعث شده كه در معرفي چهره ديني و فرهنگي امام در اروپا و آمريكا غفلت شود و در واقع در اين زمينه متوليان رسمي با نگاه علمي حداقل فعاليت را صورت نداده اند.
اقليت مسلمانان اروپا با انگيزه هاي ديني خود ، با كمترين حمايت هاي فكري و عملي، اقداماتي انجام داده اند كه درخور توجه است. از طرف ديگر تحولات ناشي از انقلاب اسلامي نمي توانست در مقوله هاي حكومت، دولت، جمهوريت، حقوق بشر، دموكراسي، آزادي هاي سياسي و اجتماعي، نقش و جايگاه زنان و هر پرسشي كه علوم انساني جديد در مقابل انسان قرار داده است، بدون عكس العمل باشد.
علاقه مندان خارجي امام(ره) به اين نكته مي انديشيدند كه امام ،مسأله حكومت را در بدترين شرايط فكري و مدرسي مطرح كرده ، روزگاري با فلسفه مشاء و اشراق سروكار داشته، محي الدين عربي و فلسفه ملاصدرا دريافته و در مباحث عقلي سرآمد هم قطاران خود بوده است ،بااين وجود اكنون چگونه در مقابل پرسش هايي از آن دست كه گفته شد، حرف و سخني نداشته باشد.
با توجه به مقدمه ياد شده ، لازم است كه بدانيم آيا انواع آثار امام(ره) تا اكنون توانسته است با ياري ترجمه به برخي از پرسش هاي بنيادين انسان غربي پاسخ بگويد.به نظر مي رسد، سابقه طرح مباحث جديد از نوع پيش گفته با برداشت هايي از انديشه هاي امام در قالب چند كنفرانس بين المللي و ترجمه و چاپ مقالات و پايان نامه هاي دانشگاهي درحد ناكافي وجود داشته است، اما عرضه آن به شكل مطلوب صورت نگرفته است.
زمينه ها حكايت از آن دارد كه دست كم درخارج ازمرزها ادبيات تازه اي در فرهنگ و سياست اسلامي در حال زايش است و نوعي فلسفه سياسي برآمده از انقلاب و انديشه هاي امام (ره) در حال تولد است. اين وجه از افكار امام (ره) را در ابعاد جهاني مي توان از شاخص ترين آنها دانست كه جاي بحث و بررسي آن مراكز پژوهشي است كه بدان اهتمام نمايند. در عين حال، با وجود افزايش درصد مخاطبان، روند توسعه اين بخش از انديشه هاي امام (ره) در خارج مطلوب نيست و هنوز موضوعات مورد چالش، پاسخ كافي و وافي دريافت نكرده اند. اميد آن مي رود كه با تأسيس پژوهشگاه هاي علمي و فرهنگي و به طور مشخص «پژوهشكده امام خميني و انقلاب اسلامي» كه با اين هدف ايجاد شده است، شاهد نتايج پرثمري در بررسي ابعاد گوناگون علمي امام(ره) باشيم. توسعه مؤسسات علمي براي توليد علم از شاخص هاي جامعه رو به پيشرفت امروز ماست. اما شواهد و سوابق چنين نشان داده است كه اگرچه بتوانيم در مدت زماني به توليد مطلوبي برسيم؛ اما براي عرضه آن در اين دوران در ميان ديگران از حداقل امكانات و ابزارها برخوردار نيستيم. دليل روشن آن، مديريت ترجمه پس از انقلاب است كه از ساختارهاي ضعيف و ناكارآمد خود رنج مي برد.

خشت اول - فلسفه به زبان ديگر -۱۰
دو نوع ايده آليسم
سياوش جمادي
005610.jpg
شوپنهاور، ثنويت نومن و فنومن كانت را مي پذيرد، اما نومن را به قلمرو ناشناختني ها احاله نمي دهد. او افلاطونيسم را با آراء كانت و وجه منفي بودايي گري تركيب مي كند. حاصل آن است كه همه پديدارهاي جهان نمايشي از خواهش اراده اي كر و كور و رنجبار است كه نشان آن را در همه مظاهر حيات درمي يابيم. سيستم شوپنهاور از آغاز تا پايان در عين مشابهت كلي با سيستم هگل سرسختانه با اين سيستم سرجنگ دارد. هگل نيز چون شوپنهاور برآن بود كه نومن ناشناختني در كار نيست بل هر آنچه بالفعل است تعقل پذير و هر آنچه تعقل پذير است بالفعل است. اما روح مطلقي كه به نزد هگل همه چيز تجلي حركت معقول و قانونمند اوست، نه تنها بنيادش بر شر و رنج نيست بلكه به سوي كمال پيش مي رود. حاصل آن كه كانت، شوپنهاور و هگل هريك به نحوي جهان محسوس را در مقابل جهاني ديگر قرار مي دهند.
اما شايد صورت جديد دو جهان انگاري افلاطوني و ديني در هيچ جا چون ايده آليسم سوبژكتيو باركلي و ايده آليسم استعلايي هوسرل مثال زدني و بارز نباشد. براي آن كه مرعوب اين اصطلاحات نشويد آنها را به زبان ساده توضيح مي دهيم: اولاً ايده آليسم در فلسفه به معناي عاميانه آن، يعني خيال پردازي و آرمان گرايي ربطي ندارد (مگر غيرمستقيم). ايده آليسم فلسفي را در تقابل با رئاليسم فلسفي بهتر مي توان دريافت. آنچه به نزد فيلسوف ايده آليست حقيقي است نه موجودات واقعي و محسوس بلكه ماهيات و ذواتي نامحسوس و ناواقعي به نام ايده يا مثال يا ديدار يا ماهيت است. ايده آليسم يعني اصالت دادن به همين ايده ها و ماهيت هاي نامحسوس و رئاليسم يعني اصالت دادن يا حقيقي دانستن امور واقعي و موجود در جهان.
ايده آليسم قديم و جديد
چنانكه در تمثيل غار ديديم موجودات واقعي اين جهان، مجازي و نسج وار و ايده هاي عالم مثل حقيقي و اصيل فرض مي شدند. اين تصويري است از ايده آليسم افلاطوني كه چون ايده ها و ذات ها را خارج از ذهن ما و اساساً متعالي از اين جهان مي دانست ما آن را ايده آليسم ابژكتيو يا عيني يا بيروني مي ناميم. افلاطون هنوز نمرده بود كه شاگردش ارسطو به مقابله با او برخاست. از نظر ارسطو ذات ها، ايده ها، ماهيت ها و خلاصه هويت حقيقي موجودات اين جهان صرفاً در عالمي دور و مجزا از اين عالم جا خوش نكرده اند، بلكه در خود اين موجودات نهفته اند. هر موجودي داراي يك ماده و يك صورت يا ايده است؛ اين صورت همان جوهر و ماهيت موجودات است و امكان ندارد كه آن را از موجودات بكنيم و به عالم مثل پرتابش كنيم. نظريه ارسطو سرچشمه جرياني گسترده و ديرپا در تاريخ تفكر شد كه آن را رئاليسم يا اصالت وجود ناميده اند و قرن ها پا به پاي ايده آليسم يا اصالت ماهيت ابراز وجود كرده است، اما نبايد تصور كنيم كه فلاسفه،اصالت وجودي كه مسلمانان آنها را حكماي مشاء ناميده اند، به خدا معتقد نبوده اند. نه حكماي اشراق يا اصالت ماهيتي و نه حكماي مشاء يا اصالت وجودي از ديانت روي نمي گردانند چنانكه ابن  سينا و ابن رشد دو نماينده بزرگ اصالت وجود يا حكمت مشاء و سهروردي سخنگوي بزرگ اصالت ماهيت و حكمت اشراق هريك با روش  خاص خود وجود باري را اثبات كرده اند.
هوسرل و باركلي دو مثال بارز از ايده آليست هاي جديدي هستند كه عالم مثل يا ايده هاي افلاطوني را از ساحت بيروني و متعالي آن به حيطه ذهن نازل مي كنند. باركلي نيز چون افلاطون و حتي افراطي تر از او اساساً وجود عالم خارج را انكار مي كرد؛ از همين رو در نزد ماركسيست هايي چون لنين باركلي سرسخت ترين دشمن ماترياليسم (ماده انگاري) محسوب مي شد. به نزد باركلي هستي و وجود هر چيزي اعم از ميز، درخت يا خدا همان ادراك آن ها بود كه به صورت ايده هاي ذهني درك مي شوند. اغلب دو جمله لاتيني را گوياي تفكر باركلي تلقي كرده اند؛ يكي esse est percipi (هستي مدرك است) و ديگري esse est percipere (هستي ادراك است). نخستين گزاره، خاص موجودات مادي و ديگري خاص موجودات غيرمادي از جمله خداست. باركلي كه خود يك اسقف بود با زباني سكولار و بدون رجوع به متون مقدس كوشيد تا وجود خدا را اثبات كند. داوري در صحت و سقم نظريات او البته منوط به بازخواني آثار وي به ويژه اصول دانش انساني (The Principles of Human Knowledge) است اما فعلاً ما به نتيجه فكر او كه آن را ايده آليسم سوبژكتيو يا ذهني مي ناميم نظر داريم. پس از باركلي كه در قرن هجدهم مي زيست بار دگر در قرن بيستم متفكري ديگر به نام ادموند هوسرل عالم ايده هاي افلاطوني را به حيطه آگاهي انساني نازل كرد. هوسرل،پدر پديدارشناسي است و در اينجا آن قدر مي توانيم گفت كه پديدارشناسي روش خاصي براي شناخت ايده ها يا ماهيات است كه با قطع نظر از عالم واقعي و بيروني و همه احكام نظري راجع به آن يعني با عزل نظر از تمام تاريخ فلسفه آغاز مي شود. از كجا؟ از پديدار. پديدار چيست؟ پديدار به نزد هوسرل معناي خاصي دارد: پديدار يعني آنچه با شهود و يقين بي چون و چرا در آگاهي حاضر مي شود. اين بدان معناست كه مثلاً شما مي توانيد در وجود يا عدم درختي كه در بيرون قرار دارد شك كنيد، اما هرگز نمي توانيد در تصور ذهني اين درخت شك كنيد. هوسرل اين تصور را پديدار مي نامد و پديدارها را سرنخ فراتر رفتن يا استعلاء به ذات هاي ازلي و ابدي چيزها يا ايدوس ها قرار مي دهد. هر چند اين استعلاء از درون جمجمه ما فراتر نمي رود؛ اما به هر حال ايده آليسم هوسرل ايده آليسم استعلايي نام گرفته است. يادداشت هاي به دست آمده پس از مرگ هوسرل نشان مي دهند كه اين متفكر بزرگ و پركار در همين حيطه آگاهي به دنبال نشاني از خدا بوده است. پس بار دگر ما با تفكر سكولار مواجه مي شويم كه جوياي جهان معنوي و لايزالي است كه آدمي در ژرفاي آگاهي خود مي يابد و نشاني از خدا دارد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
شهرآرا
موسيقي
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  موسيقي  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |