شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۸۵
سياست
Front Page

آسياي غربي بزرگ به جاي خاورميانه بزرگ
نيلوفر قديري
003450.jpg
همه جنگ ها با يكديگر متفاوت هستند، اما جنگ 32 روزه ميان اسرائيل و حزب الله لبنان ثابت كرد كه بعضي جنگ ها متفاوت تر از بقيه هستند. ممكن است اين جنگ شباهت هايي به درگيري هاي ديگر منطقه در تاريخ اخير داشته باشد، اما از بسياري جهات نوعي فاصله گرفتن از درگيري هاي گذشته است: 1)اين جنگ چيزي فراتر از جنگ ميان اعراب و اسرائيل در گذشته بود؛ 2) چيزي فراتر از فصلي ديگر در جنگ دهه 70ميلادي لبنان بود؛ 3)اين جنگ فراتر از جنگ هايي بود كه در بخش هاي مختلف منطقه خاورميانه در سه دهه گذشته روي داده است.
اولين تعريف اين تفاوت را اين طور مي توان گفت كه اين جنگ، جنگي بود براي دستيابي به برتري و بقا.
آسياي غربي بزرگ در كل، منطقه اي است كه از نظر سياسي و استراتژيك به تازگي ظهور كرده و هند، پاكستان، افغانستان، ايران، كشورهاي عرب و اسرائيل را دربرمي گيرد. ريشه هاي اين جنگ هم مانند عمليات تغيير رژيم آمريكا در افغانستان و عراق، به اين منطقه مربوط است؛ به منطقه اي از بيروت كشيده شده تا تل آويو و بغداد و كابل و بمبئي. دليل اصلي تفاوت اين جنگ با جنگ هاي ديگر هم همين است. اين جنگ محلي(از نظر حوزه فعاليت) يكي از جنبه هاي مشكلات پيچيده و در هم تنيده اي است كه حيفا را به هرات وصل مي كند. اكنون مي توان از بحراني واحد اما با لايه هاي مختلف سخن گفت كه از نيمه دهه 90 ميلادي در منطقه جديد جهاني ظهور كرده است. اسم اين منطقه اكنون ديگر خاورميانه نيست، بلكه آسياي غربي بزرگتر است.
هر درگيري واحدي در اين منطقه از فلسطين و عراق تا افغانستان و ايران و حالا لبنان، با يكديگر مرتبط هستند. اما چگونگي اين ارتباط و ميزان و درجه ارتباط آنها بايد تعريف شود. اين بخشي آشنا از لحن سياسي و روشنفكرانه خاورميانه براي قراردادن وقايع در كشورهاي جداگانه  در چارچوب جهاني و منطقه اي وسيع تر است. در 11 جولاي، هفت انفجار همزمان خطوط آهن شهر بمبئي در هند را ويران كرد و 207 كشته و بيش از 600 مجروح به جا گذاشت. اين انفجار شايد سرآغاز ورود هند به عرصه درگيري هاي منطقه اي آسياي غربي بزرگ بود. تاكنون تحقيقات هند نتيجه اي در بر نداشته غير از اينكه نشانه هايي از نقش پاكستان در اين انفجارها را آشكار كرده است. مقامات هندي، لشگر طيبه پاكستان و جنبش اسلامي دانشجويان هند را مسئول اين انفجارها مي دانند. بعد از اين اتفاق هند مذاكرات امنيتي با پاكستان را به تعليق درآورد. هند بايد در تحقيقات خود نه به دنبال مدركي براي اثبات مشاركت پاكستان در اين انفجارها بلكه به دنبال چگونگي فعاليت اين شبكه در هند باشد.
مقامات هند مي گويند كه سرويس  اطلاعاتي ارتش پاكستان در نپال و شمال هند جاي پاي خود را محكم كرده است. به نوشته روزنامه تايمز چاپ لندن در جريان گفت وگوي ميان مانموهان سينگ نخست وزير هند و توني بلر نخست وزير انگليس در حاشيه نشست سران گروه هشت در روسيه كه بعد از انفجارهاي بمبئي برگزار شد، نخست وزير هند به بلر پرونده اي مفصل را يادآوري كرد كه سه سال پيش به لندن ارائه شده بود و در آن از 14 مرد مظنون به شركت در انفجارهاي بمبئي و ساكن در انگليس نام برده شده بود. بلر به همتاي هندي خود اطمينان داد كه در اين باره تحقيق خواهد كرد. برمينگهام ميل از ديگر روزنامه هاي چاپ انگليس هم نوشت يك راننده تاكسي پاكستاني الاصل ساكن انگليس دستگير شده و بازجويي از او در ارتباط با انفجارهاي هند جريان دارد.
بسياري از كساني كه در سال هاي اخير عامل انفجارهاي بزرگ در نقاط مختلف دنيا بوده اند در لندن زندگي مي كرده اند به همين دليل به پايتخت انگليس لقب لندستان داده اند.
اين نيروها به ندرت در كشور انگليس دست به عمليات مي زنند. بيش از 600 اسلام گراي ساكن انگليس در دهه۸۰ ميلادي به افغانستان رفتند تا در كنار مجاهدين با شوروي مبارزه كنند. اكثر آنها بعدها در همان كشور ماندند و به طالبان و القاعده پيوستند. حتي اكنون هم كه نيروهاي آمريكايي- انگليسي مشغول مقابله با عوامل ناآرامي ها در عراق هستند، اسلام گرايان مستقر در انگليس در خود عراق دست به مبارزه با نظاميان خارجي مي زنند. نگاهي به مساجد متعدد انگليس و نقش آنها در فعاليت هاي ژئوپلتيك مختلف داخلي و خارجي، وزنه و قدرت اسلام گرايان در انگليس را بهتر نشان مي دهد. در دهه۵۰ ميلادي مسلمانان از ايالت مورد مناقشه جامو و كشمير شروع به مهاجرت به انگليس كردند. اكثر آنها براي كار در صنايع نساجي انگليس به اين كشور رفتند.
طي چند سال معلوم شد اين مهاجران كشميري كه نه تنها ضد هند بودند بلكه استقلال كشمير را هم طلب مي كردند، به نوعي كنترل مساجد انگليس را به دست گرفتند و از همان جا سياست هاي ضد هندي كشمير را هدايت مي كردند.
امروز، انگليس نزديك به دو ميليون جمعيت مسلمان دارد كه از اين ميان نزديك به يك ميليون پاكستاني و بنگلادشي هستند. سني ها اكثر مساجد را در كنترل دارند و در كنار آنها وهابي ها نيروي غالب هستند. جنوب آسيا به خاطر چاه هاي نفتي كشورهاي عربي اش همواره براي انگليس اهميت زيادي داشته است. جدايي هند و پاكستان در سال 1947 به انگليس فرصت داد تا بازي بزرگ خود را دنبال كند، اما يك عامل دردسرساز به نام كشمير باقي ماند.
همزمان با موفقيت انگليس با كمك پاكستان در ايجاد مناقشه بين دهلي و اسلام آباد، سرويس اطلاعاتي انگليس تلاش براي محكم كردن جايگاه كشميري ها در مساجد انگليس را آغاز كرد. فوايد اين كار براي لندن زياد بود.
مساجد پوشش مذهبي بسيار خوبي بودند براي فعاليت هاي سياسي. تغيير نظر رأي دهندگان در مساجد به راحتي صورت مي گيرد. به اين ترتيب كار به آنجا رسيد كه عده اي از نمايندگان پارلمان انگليس خواستار استقلال كشمير شدند. اما در دهه 80 و با حمله شوروي به افغانستان صحنه عوض شد. نيروهاي جهادي و مجاهدين از دور و نزديك براي مقابله با كمونيست ها بسيج شدند. در آن زمان بود كه سيا و سرويس MI6 انگليس به سرويس اطلاعاتي ارتش پاكستان وابسته شدند. در آن زمان سرويس اطلاعاتي ارتش پاكستان مديريت نيرومندي داشت به نام ژنرال حميدگل . در دهه 90 ميلادي واشنگتن از گل براي ايجاد يك حزب سياسي مستقر در پنجاب به نام اتحاد جمهوري اسلامي كمك گرفت تا حزب مردم پاكستان به رهبري بي نظير بوتو را شكست دهد. اين حزب جديد به رهبري نواز شريف ائتلافي بود از 9 حزب راستگرا به رهبري گل .
بعد از 11 سپتامبر شرايط عوض شد. با ورود آمريكا به افغانستان و برقراري رابطه با هند براي مقابله با طالبان و القاعده، بازيگران جديدي در عرصه اين بازي بزرگ ظهور كردند.
ظهور هند به عنوان هم پيمان آمريكا، اين كشور را در سيل حملات غيرمنتظره اي چون انفجارهاي بمبئي قرار داد. به اين ترتيب مي توان ديد كه وقايع منطقه بزرگ آسياي غربي هم ريشه در تحولات منطقه اي و جهاني دارد و هم خود سرمنشا تحولات بعدي است. اين روند مي تواند با برنامه هاي مخفي چون درگيري اعراب و اسرائيل، جنگ ايران و عراق، انقلاب يمن، جنگ داخلي سودان يا الجزاير، همراه شود. همچنين مي توان بخش هايي از اين روند را به آژانس هاي خارجي يا قدرت هاي مشروطه و يا در سال هاي اخير به جهاني شدن و دموكراسي آمريكايي نسبت داد. چالش امروز، حركت فراتر از اين رويكردهاي تهاجمي و اظهار ارتباطات ميان كشورها، درون كشورها، ميان بازيگران غيردولتي و نيروهاي سياسي و اجتماعي در سراسر آسياي غربي است.

نگاه دوم

امروز جمع كردن كشورهاي واحد و وقايع اين كشورها در چارچوب يك الگوي منطقه اي وسيع تر، يك حقيقت واضح و آشكار است. وقايع لبنان و اسرائيل، عراق و افغانستان و تركيه و ليبي فقط در يك چارچوب وسيع تر منطقه اي يا حتي جهاني قابل فهم است. در چارچوب جهاني هم سياست هاي آمريكا و منافع در حال تغيير و قدرت در حال ظهور روسيه، هند و چين دخيل هستند. ارتباط ميان كشورها و وقايع آنها بر اساس واقعيت هايي استوار است؛ واقعيت اينكه دولت ها به تحولات و تحركات هسته اي همسايگانشان توجه دارند و واكنش نشان مي دهند؛ واقعيت گروه هاي نظامي و مخالف كه در كشورهاي مختلف منطقه فعاليت دارند؛ واقعيت عصر ماهواره و افكار عمومي؛ واقعيت دنياي خارج و به ويژه آمريكا و اروپا كه تلاش بي نتيجه اي مي كنند تا تنش هاي منطقه را مهار و مديريت كنند.
امروزه اين واقعيت جديد به شيوه هاي مختلفي آشكار شده است. يكي از اين شيوه ها هوشياري و بيداري جديد اسلامي است كه آرمان عربي را با آرمان هاي غيرعربي گره مي زند و هم در مسلمانان اروپا و هم مسلمانان كشورهاي عربي ديده مي شود. اين حقيقت در رفتار و زبان ارتش آمريكا و استراتژي سياسي آن كاملاً آشكار است. جورج بوش ابتكار خاورميانه بزرگ را پيشنهاد داده است كه افغانستان را هم دربرمي گيرد، اما كشوري را كه بيش از ديگر كشورهاي منطقه در تحولات مرتبط با تروريسم و بنيادگرايي دخيل بوده، يعني پاكستان را در نظر نگرفته است.
اهميت قابل توجه جنگ اسرائيل و حزب الله بخشي از اين واقعيت جديد است. طبيعي است كه بسياري در اين منطقه اين جنگ را ششمين جنگ از سوي جنگ هاي اعراب و اسرائيل (1949- ،۱۹۴۸  ،۱۹۵۶ 1967، 1973  و  ۱۹۸۲) مي دانند. وجوه تشابهي هم وجود دارد: شباهت در ايجاد ناامني در شهرهاي اسرائيل و ارتباط ميان مداخله خارجي و مقاومت محلي؛ شباهت در مداخله گسترده اسرائيل در لبنان و شباهت در حضور و مداخله شوراي امنيت. اما واقعيت عميق تر، متفاوت از اينهاست. جنگ اخير چيزي فراتر از جنگ هاي اعراب و اسرائيل، احياي جنگ داخلي لبنان، بين المللي شدن انتفاضه دوم يا ادامه جنگ با ترور بود. اين جنگ بخشي از نبرد وسيع تر با حضور ائتلاف در حال تغيير كشورهاي منطقه اي با جنبش هاي سياسي و اجتماعي است. نقطه آغاز اين روند سال۱۹۷۹ و انقلاب ايران و حضور شوروي در افغانستان بود.
شكل آسياي غربي بزرگ و ارتباط ميان وقايع در مجموعه اي از اتفاقات آن زمان روشن شد. انقلاب ايران، رويارويي اسرائيل و لبنان را در دهه 80 ميلادي تغيير داد. در اين دهه، ايران از يك سو و آمريكا از سوي ديگر وارد صحنه اين درگيري شدند. در شرق منطقه جمهوري نوپاي ايران در جنگ هشت ساله با عراق محك خورد و آمريكا و متحدان محافظه كار عرب آن با كمك اسرائيل در افغانستان با حمايت از مجاهدين مداخله مي كردند؛ اين حمايت به ظهور بن لادن در افغانستان منجر شد.
اين ريشه ها و بذرهاي كاشته شده، ميوه هاي متنوع و متفاوتي داد. به يمن جنگ لبنان، دو نتيجه از اين نتايج متفاوت بروز كرد. اول اينكه مبارز اصلي اعراب يك دولت يا حكومت نيست، بلكه يك گروه سياسي مسلح است، بنابراين گفت وگو با آن بسيار دشوارتر از گذشته است. دوم اينكه كشورهاي حامي اين گروه ها بسيار متفاوت از كشورهاي عربي در گذشته، حمايت خود را ابراز مي كنند.
بحران آسياي غربي بزرگ بسيار پيچيده تر و چندوجهي تر و طولاني تر از هر بحران ديگري در خاورميانه است. جنگ هاي كنوني غرب آسيا نبردهايي سه وجهي هستند: ايران و متحداني چون سوريه، شيعيان عراق و حزب الله و حماس؛ نيروهاي سني راديكال در عراق و شبكه القاعده، آمريكا و هم پيمانان منطقه اي اش. در لبنان درگيري ايران و آمريكا آشكار است؛ در افغانستان يا عربستان شاهد درگيري آمريكا و سني ها هستيم؛ در عراق همه سه ضلع اين مثلث درگير هستند. جنگ اسرائيل و لبنان را بايد در اين متن چندوجهي ديد. مي توان اين جنگ را به جنگ اروپا تشبيه كرد كه در سال۱۹۱۴ شروع شد و همه كشورهاي مهم منطقه را درگير كرد و براي همه پيامدهايي به دنبال داشت.
منابع:
1-Fred Halliday
Open Democracy
2-EIR International

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   شهرآرا  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |