پنجشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۵
ويژگي هاي امام و امامت در قرآن
مناديان خدا
005004.jpg
پريش كوششي
مفهوم امامت، اگرچه زير مجموعه مباحث كلامي به شمار مي رود، اما مستندات قرآني نيز دارد. به ويژه در نگرش شيعي، متكلمان- كه داعيه دفاع برهاني از دين را داشته اند- طبق روش معمول در تمام دانش هاي اسلامي، به قرآن نيز مراجعه كرده اند. در واقع، منطقي هم همين است كه ايده هاي ايشان به عنوان متكلمان مسلمان قاعدتاً نبايد با كتاب محوري اسلام (قرآن) هيچ گونه ناسازگاري داشته باشد، حتي به جز علم كلام اسلامي، در خداشناسي فلسفي هم، آن گاه كه به بحث امامت مي ر سيم، به مستندات قرآني برمي خوريم. اين مقاله پس از مقدمه اي كوتاه در تعريف و توصيف لغوي مفهوم امام ، به ويژگي هاي امامت در قرآن اشاره مي كند.
۱ - تعريف واژه
امام را در لغت اين گونه تعريف كرده اند: الامام من يوتم به و يقتدي سيرته و يوتمر بامره و يتبع اثره، سواء كان حقاً ام باطلاً، يعني امام كسي است كه او را پيشوا قرار دهند، از سيره او پيروي كنند، فرمان او ببرند و جا پاي او بگذارند، چه حق باشد و چه باطل .(1) اين تعبير، تعريف كاملي از امام نيست و حقيقت و ماهيت امام را بيان نمي كند، بلكه تعريف به اعتبار مأموم و مقتدي است، يعني به اعتبار كساني كه از امام تبعيت مي كنند و پيرو فرمان هاي او هستند. طبق اين تعريف، امام كسي است كه معيار و مقياس براي ديگران است. عرب به اين اعتبار كه انسان، راه رفتن خود را طبق اسلوب و روش خاصي انجام مي دهد، به راه امام مي گويد.در آيه هفتادوهشتم و هفتاد و نهم سوره حجر و ان كان اصحاب الايكه لظالمين، فانتقمنا منهم، و انهما لبأمام مبين نيز، لفظ امام بر راه و طريق اطلاق شده است.
گاهي نيز يك شخص به اعتبار اين كه معيار و مقياس براي سايرين است و ديگران از او پيروي مي كنند، امام ناميده مي شود و از جهت اين كه ديگران را رهبري مي كند، قائد ناميده مي شود. از همين رو در قرآن كريم (سوره احقاف، آيه 12) به كتاب حضرت موسي(ع) امام اطلاق شده است: و من قبله كتاب موسي اماماً و رحمه .
۲ - امامت؛ اصل يا فرع
براي اين كه جايگاه امام در دين روشن شود و معلوم گردد كه امامت از اصول دين است يا فروع آن، بايد ابتدا فرق بين اصول و فروع دين مشخص گردد. فرق بين اصول و فروع دين از دو ديدگاه بررسي شده است: ديدگاه فقيهان و ديدگاه حكيمان. اگر موضوع حكم شرعي، امر اعتقادي بود، آن امر مربوط به اصول دين مي شود و اگر مربوط به عمل مكلف بوده و مخصوص مجتهدان باشد، از مسائل اصول فقه است و اگر به عموم مكلفين تعلق گيرد، از فروع احكام فقهي محسوب مي شود.اگر بر طبق نظر فقيه، امور اعتقادي و قلبي را جزء اصول دين بدانيم، در اين صورت وجوب نيت در عبادات، جزء اصول دين به حساب مي آيد و حال اين كه اين گونه نيست. همچنين اگر طبق نظر فيلسوف، ملاك را عقل قرار دهيم و آنچه را كه عقل مي تواند مستقلاً درك كند، اصول دين بناميم و آنچه را كه عقل نمي تواند به طور مستقل درك كند، فروع دين نامگذاري كنيم، در اين صورت نبوت پيامبر گرامي اسلام(ص) از فروع دين به حساب مي آيد و از اصول دين خارج مي شود؛ چرا كه عقل نمي تواند مستقلاً حكم به نبوت آن حضرت بنمايد. بنابر اين بهتر است نظر سومي را اختيار كنيم و قائل شويم كه اركان دين و اصول اعتقادي را خود دين مشخص مي كند و فقيه و حكيم نمي توانند آن را مشخص نمايند. از همين رو، اصول و اركان دين در آيات و اخبار و احاديث معصومين(ع) بيان شده است.بر طبق نظر سوم، به طور مسلم امامت از اصول و اركان دين محسوب مي شود و خود دين آن را بيان كرده است. اما بنابر نظر فقيه و فيلسوف، امر مشكل است؛ زيرا آنان تعريفي از امامت دارند كه به دشواري مي توان قاعده اصول و فروع را بر آن تعريف، تطبيق كرد. براي نمونه به دو تعريف اشاره مي كنيم:
تعريف اول: خواجه نصيرالدين طوسي در تعريف امام مي نويسد: الامام هو الانسان الذي له الرئاسه العامه في الدين و الدنيا بالاصاله في دار التكليف؛ امام انساني است كه اصالتاً در حوزه امور تكليفي مربوط به دنيا و آخرت، برخوردار از رياست عامه است. (2)
تعريف دوم: ملا سعد تفتازاني نيز امامت را اين گونه تعريف مي كند: الامامه انها رئاسه العامه في الدين و الدنيا لشخص من الاشخاص .(3) چنان كه مي بينيم اين تعريف دوم، محتواي همان تعريف نخست را مطرح مي كند.با دقت در اين تعاريف روشن مي شود كه اينها تعاريف امارت و حكومت است و حال آن كه امارت، يكي از شئون امامت است نه عين امامت، يعني اين كه امامت، اعم از امارت و حكومت است و از جهت مقام منزلت، بزرگ تر است. آيا اين انساني كه رياست عامه دارد و داراي حكومت و امارت است، اطاعتش واجب است يا اعتقاد به آن لازم است؟ اگر اطاعت از او واجب باشد، داخل در فروع دين مي شود و اگر اعتقاد به آن واجب باشد، جزء اصول دين مي گردد. همه علماي شيعه و برخي از علماي اهل سنت- مانند قاضي بيضاوي و السبكي- امامت را از اصول دين شمرده اند و مخالفت با آن را كفر و بدعت مي دانند. عده زيادي از علماي اهل سنت نيز امامت را از فروع دين مي دانند، اما مباحث مربوط به آن را در اصول عقايد مطرح كرده اند.بنابراين حقيقت امام را بهتر است در آيات قرآن و روايات جست وجو كرد، نه در كلمات لغويين و يا اصحاب فلسفه و كلام. حقيقت امام غيرقابل درك است و چون غيرقابل درك است، قابل تعريف نيست.
۳ - تقسيمات امامت
امامت بر دو نوع است: امامت مقيد و امامت مطلق.
امام مقيد، امامي است كه در زمان و مكان خاصي، امامت و هدايت مردم را به عهده دارد. اما امام مطلق، امامي است كه امامتش مقيد به زمان خاص يا قوم خاصي نيست و بر عالم ملك و ملكوت، تشريع و تكوين و بر همه انبياء و ائمه(ع) امامت دارد كه تنها مصداق آن، در نگرش شيعي چهارده معصوم(ع) هستند.
اما مطلق امام، معنايي عام و فراگير دارد و شامل امام مطلق و امام مقيد مي گردد، يعني به طور مطلق، كسي كه از جانب خداوند براي امامت نصب شده است. بعضي از ويژگي ها اختصاص به مطلق امام دارد؛ مانند عصمت و علم و حكمت. اما بعضي از خصوصيات مختص امام مطلق است؛ مثل ولايت تامه و عامه داشتن بر ما سوي الله و واسطه خلقت و واسطه تشريع بودن.در رابطه با مطلق امام مي توان به اين دو آيه شريفه استناد كرد:
آيه اول: و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا لما صبروا و كانوا بآياتنا يوقنون (سجده‎/ 24)
آيه دوم: و جعلنا منهم ائمه يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه و اتياء الزكوه و كانوا لناعابدين (انبياء 73)
در ذيل اين دو آيه شريفه به چند امر مهم پرداخته مي شود:
۱ - لزوم عصمت امام 2- علم امام 3- وجوب جعل امام از طرف خداوند 4- هدايت امام
۴ - امامت و علل چهارگانه فلسفي
۱ - علت فاعلي امامت (حضرت حق تعالي)
۲ - علت غايي امامت (هدايت)
۳ - علت مادي امامت، (صبر و يقين)
۴ - علت صوري امامت، كه در علت مادي، به صورت بالقوه و استعداد و امكان وجود دارد و هرجا كه يقين و صبر باشد. خداوند امامت را بالفعل مي كند و جعل امامت مي كند و او همان انساني است كه داراي صفات مذكوره در آيات شريفه فوق است.
كانوا بآياتنا يوقنون ، كه در آيات فوق به آن اشاره شد، يعني آنها چنان در يقين به آيات الهي مستقر و پابرجا هستند كه يقين به آيات الهي، همه وجود آنان را احاطه كرده است.در باره علت فاعلي امامت مي توان به اين آيه شريفه استناد نمود: و اذا جاءك الذين يؤمنون بآياتنا فقل سلام عليك، كتب ربكم علي نفسه الرحمه يعني: اي پيامبر هرگاه كه ايمان آورندگان به آيات، نزد تو آمدند، آنان را تهنيت و سلام بگو. خداوند رحمت را بر خود واجب كرده است. (الف.م‎/۵۴)
خدا رحمت را بر خود واجب كرده است و هر محلي كه قابليت كمالي را داشته باشد رحمت الهي اقتضا مي كند كه آن كمال را به آن محل عطا كند؛ مثلاً اگر كسي تقوا داشته باشد، قابليت اين را دارد كه صاحب فرقان شود و كارش گشايش يابد، خداوند نيز به مقتضاي رحمتش، فرقان و گشايش را به او اعطا مي كند.
دو آيه ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً (انفال‎/ 29)، من يتق الله يجعل له مخرجاً (طلاق 2) ناظر به همين معناست.
همچنين اگر اهالي شهر و روستايي، مؤمن و با تقوا شوند، قابليت اين را مي يابند كه بركات بر آنها نازل شود. خداوند نيز اين بركات را به آنان عطا مي كند.
قرآن در اين باره مي فرمايد: لو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات (اعراف‎/۷) پس اگر كسي صبر پيشه كند و به آيات الهي يقين داشته باشد و بر آن استقرار ورزد، قابليت امامت را دارا شده و بر خداوند فرض و واجب است كه او را به امامت منصوب كند و در او جعل امامت نمايد.
۵ - هدايت گري امام
امام، هدايت گر انسان هاست و هدايت او از نوع ابلاغي و ارشادي نيست، بلكه هدايت ايصالي است. يعني امام، هادي و موصل است. بايد دانست كه علم هدايتي امام، از طريق وحي حاصل مي شود. تعلم رباني كه از آن گاهي به وحي و گاهي به الهام تعبير مي شود، هر دو در قرآن اطلاق دارد.مثل آيه 68 سوره نساء: و اوحي ربك الي النحل و آيه 111 سوره مائده: و اذا اوحيت الي الحواريين ان آمنوا بي و برسولي اما در زبان متشرعه، وحي به تعلم رباني اطلاق مي شود كه مخصوص رسالت است و الهام تعبيري از تعلم رباني است براي غيررسالت. شايد اين گونه است كه خداوند در مقام نبوت، كارهاي خوب و بد و افعال سيئه و حسنه را تعليم فرموده و در مقام امامت، چگونگي عمل كردن به افعال خير، چگونه نماز خواندن، چگونه زكات دادن و غيره را به آنان تعليم داده است. پس رسول در مقام بيان اصل احكام و دستورات الهي است و امام در مقام شكل اجرايي دستورات حضرت حق تعالي است و اين شكل اجرايي را خداوند به امام، وحي و القاء مي نمايد. به همين جهت بايد در گفتار و كردار به آنها اقتدا كرد، قرآن مي فرمايد:
و لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه (احزاب‎/ 21) و قد كانت لكم اسوه حسنته في ابراهيم و الذين معه (ممتحنه‎/ 54).
بنابر اين پيامبر گرامي اسلام(ص) هم رسول است و هم امام. خداوند در باره حضرت ابراهيم و حضرت اسحاق(ع) مي فرمايد:
وجعلناهم ائمه يهدون بامرنا (انبياء 73) و در جاي ديگر مي فرمايد: اولئك الذين آتيناهم الكتاب و الحكم و النبوه (انعام‎/ 89). بنابر اين هدايت امام به دست خداوند و هدايت مردم به دست امام است.قرآن كريم صراحتاً اشاره دارد كه خود خداوند متكفل هدايت امام است، زيرا مي فرمايد: و وهبنا له اسحق و يعقوب كلاً هدينا، و نوحاً هدينا من قبل، و من ذريته داوود و سليمان و ايوب و يوسف و موسي و هرون و كذلك نجزي المحسنين (انعام‎/۸۴).
همان گونه كه از نظر عقلي، اطاعت از مولا واجب است، اطاعت از كسي كه مولا اطاعت او را واجب كرده نيز واجب است و با توجه به حكم و ولايتي كه خداوند به امام داده است، اطاعت از امام واجب است.

پي نوشت ها:
۱ - لسان العرب، بيان السعاده، ج 2، ص 448.
۲ - تلخيص المحصل، ص 426.
۳ - شرح المقاصد، ملاسعد تفتازاني، ج 5، ص 233.

نگاهي به مفهوم هويت در فضاي مجازي
در سايه اكثريت خاموش
005007.jpg
محمد سروي زرگر
فن آوري و ارتباطات الكترونيك منجر به دگرگوني در عرصه زندگي نمادين بشر و از اين طريق منشأ تحولات عمده اي در دانسته هاي بشري بوده، مفاهيم بنيادين دانش ارتباط جمعي و علوم اجتماعي را دچار تغيير و تحولات بنياني كرده است. از جمله مفاهيمي كه در عصر ارتباطات الكترونيك دچار تغيير و تحولات گسترده شده، مفهوم هويت است. تحولات الكترونيك اين مفهوم را از حالت بسته و چارچوب بندي شده سنتي خارج و انسان را به دنيايي متكثر و متنوع پرتاب كرده است. از سوي ديگر، تنوع و تكثر در شكل گسترده  و همه گير خود، بر ابعاد مختلف زندگي اجتماعي بشر حاكم شده و به صورت پارادايم غالب عصر الكترونيك درآمده است. در اين نوشته سعي مي شود برخي از ابعاد مختلف اين تحول با تكيه بر مفاهيم نظري ارائه شده توسط متفكران اجتماعي و بخصوص ميشل فوكو بررسي شود.
* * *
هويت دربرگيرنده دو سويه كاملاً متفاوت است؛ اين مفهوم از يك سو بر همساني و تشابه دلالت مي كند و از سوي ديگر، بيانگر تفاوت و تمايز است. بدين معني كه اعضاي يك گروه در درون مرز مشخص و بر اساس مولفه هاي خاصي كه به شاخصه هاي هويتي معروف اند، به نوعي با هم مشابه و همسان اند. به عبارت ديگر، اين مرزها كه خصلتي نمادين دارند دربرگيرنده افرادي هستند كه به طور كلي شباهتشان بيشتر از تفاوت هاي آنهاست. اساساً همين شباهت هاست كه به عنوان شاخص هايي براي تعريف هويت آنها، به عنوان عضويت در يك گروه اجتماعي خاص، به كار مي آيد.
از سوي ديگر، افراد در خارج از اين محدوده و در فراسوي مرزهاي نماديني كه قلمرو يك گروه را از ديگر گروه ها متمايز مي كند، بر اساس ويژگي هاي اختصاصي خود و تفاوت هايشان با ديگران مشخص مي شوند. به بيان ديگر، در خارج از مرزهاي گروه، به جاي هويت با مفهوم هويت ها روبه رو هستيم كه ناشي از تفاوت و گاهي تقابل هويت ها است. در واقع، هر هويتي در تقابل با ساير هويت ها تعريف مي شود و اجتماعات بشري با استفاده از قابليت هاي نمادين بين خود و ديگري مرزبندي مي كنند و مفهوم هويت در ديالكتيك معنايي يك فرد و ديگران يا يك گروه با گروه يا گروه هاي ديگر صورت بندي مي شود. هر هويتي با ايجاد مرز از ساير هويت ها متمايز مي شود و اين مرزها بيانگر ويژگي هاي ساختاري و محتوايي هويت ها هستند.
نكته ديگري كه بايد در بررسي  مفهوم هويت در نظر داشت، تقابل تلقي هاي روانشناختي و جامعه شناختي از اين مفهوم است. گروهي از انديشمندان اجتماعي، هويت را در سطح فردي و روانشناختي مطرح مي كنند و گروهي ديگر(مانند هربرت ميد) از بررسي هويت در قالب اجتماع دفاع مي كنند و اصطلاح هويت اجتماعي را براي بيان ارتباط فرد و جامعه به كار مي بندند. در كنار اين دو ديدگاه بايد از روانشناسي اجتماعي نيز ياد كرد كه تلفيقي از ديدگاه هاي فردي و اجتماعي است. ديدگاه روانشناسي اجتماعي سعي مي كند مفهوم هويت را در ارتباط بين ويژگي هاي فردي و مفاهيم اجتماعي بررسي كند كه نهايتا ديد كلي و جامع تري نسبت به دو ديدگاه اوليه مطرح شده(ديدگاه هاي روانشناختي و جامعه شناختي) دارد.
در بررسي هويت در هر يك از قالب هاي فوق، نبايد اين نكته را ناديده گرفت كه هويت داراي سويه اي تاريخي نيز هست، چرا كه عوامل سازنده هويت در طول زمان متغير و داراي حالتي پويا و متحول اند. در مطالعه اين مفهوم مهم اجتماعي بايد ارتباط هويت ها با خود و با يكديگر و ويژگي هاي دروني آنها در گستره تاريخي مورد بررسي قرار گيرد. هويت ها نه در انتزاع فردي و نه در انقطاع از سير تاريخي، بلكه در ديالكتيك با خود و ديگري شكل مي گيرند.سؤال مهمي كه در عصر گسترش ارتباطات الكترونيك پيش مي آيد اين است كه مرزهاي هويتي كجا قرار مي گيرند؟ و عوامل شكل دهنده هويت ها كدامند؟ اين كه در يك جامعه انساني چه عامل يا عواملي مرزهاي نمادين يك جامعه و به تبع آن هويت گروهي را مشخص مي كند، بستگي به عوامل گفتماني(discorsive) دارد. اين عناصر گفتماني در اساس، شامل فاكتورهاي قدرت و هژموني است. فوكو با تبارشناسي مفاهيم قدرت و هژموني به چگونگي شكل گيري مرزهاي فردي و اجتماعي مي رسد و به خوبي نشان مي دهد كه چگونه و تحت تأثير كدام سازوكارهاي هژمونيك، مرزهاي جمعي و فردي ديوانگان ، مجرمان و محكومان در سطح فردي و اجتماعي شكل مي گيرد. او نشان مي دهد كه درگيري و نزاع اصلي در مرز هويت ها اتفاق مي افتد؛ آن جا كه سوژه نقش محوري و اساسي را در ساخت و شكل دهي هويت ها و چگونگي مرزبندي  آنها برعهده مي گيرد. در آرا و انديشه هاي فوكو، سوژه (به عنوان عامل مهم و اساسي بر سازنده هويت) در دو مقطع زمان سنتي و مدرن تفاوت هاي بسيار مهمي دارد. سوژه سنتي كه جامعه را مي سازد، ثابت، مشخص و داراي ساخت معين است و با دو ويژگي مكان مند و خطي بودن تعريف مي شود. مكان مندي سبب ايجاد تداوم و ثبات فردي و جمعي مي شود. در اين جوامع، مرزهاي فردي و جمعي كاملاً مشخص، ساخت يافته و ثابت است و تغيير آن بسيار سخت و دشوار و اغلب مستلزم به كارگيري كنش سياسي است. ثبات در اين جوامع به حدي است كه حتي پس از شكست سياسي يكي از طرفين، هويت فردي و اجتماعي آنها به ندرت از بين مي رود و اغلب به صورت زيرزميني و پنهان به حيات خود ادامه مي دهند و در زمان مساعد نسبت به احيا و اعلان هويت خود اقدام مي كنند. در حالت كلي، سوژه سنتي، سوژه اي يكپارچه و توپر است كه محيط مفهومي محدود و متصلبي با مرزهاي كاملاً ساخت يافته ايجاد مي كند.
در مقابل، فضا عنصر اساسي بر سازنده دنياي مدرن است كه جهاني بدون مرز و فاقد مركز ثقل ايجاد مي كند. از اين نظر جامعه مدرن با جامعه به روايت دوركيمي آن كاملاً متفاوت است، در جامعه مدرن بر خلاف درك دوركيمي يك مركز(Centre) وجود ندارد كه فعاليت هاي اجتماعي در حول آن سامان يابد، بلكه جامعه مانند موجوديتي فارغ از مركزيت يا حداكثر موجوديتي با مراكز متنوع فهميده مي شود. مفهوم مرز در اينجا دگرگون مي شود و ديگر نمي توان از چارچوب مشخص و قاطعي به نام مرز صحبت كرد. فضاي بدون مركز سبب ايجاد تكثر معنايي مي شود و از هر گونه طبقه بندي و دسته بندي شدن مي گريزد، چرا كه هر يك از مراكز به نوبه خود منشأ معنابخشي هاي متفاوت به پديدارهاي اجتماعي مي شوند. هويت حاصل از چنين فضايي، هويتي سيال، ناپايدار و نامحدود خواهد بود. در چنين حالتي، رابطه ساده و مشخص فرد- اجتماع و معناي ثابت هويت در دنياي سنتي از بين مي رود و رابطه اي پيچيده، غيرمتمركز و منتج از مفهوم فضا در ارتباط با هويت ها شكل مي گيرد كه فاقد شكل ساخت يافته و مشخص است و از هر گونه تعريف و صورت بندي مشخص مي گريزد.
سوژه مدرن(اينجا سوژه فوكويي- دولوزي) بر سازنده و حامل چنين هويتي است، سوژه اي تكه  تكه و فاقد انسجام كه در دنياي مدرن امروزي كه ويژگي هاي هويتي مختص خود را بر دوش مي كشد. اين سوژه همان گونه كه فرويد اشاره كرده بود، سوژه اي دانا و عقلاني(rational) و با هويت ثابت و مشخص نيست، بلكه تحت تأثير نيروي ناخودآگاهي است كه سبب بي شكلي و عدم انسجام سوژه مدرن مي شود. متفكران ديگري نيز درباره ويژگي هاي سوژه مدرن به ارائه نظرات خود پرداخته اند از جمله ژاك لاكان (Jacques Lacan) و رولان بارت (Roland Barlthes) و ژاك دريدا(Jacques Derrida) كه به بررسي ابعاد مختلفي از سوژه مدرن پرداخته اند. روانكاوي سوژه مدرن پس از فرويد با لاكان دنبال شد. در عرصه فلسفي و ادبي، نظريه هاي ساخت شكني و مرگ مؤلف دريدا و بارت مطرح شدند.
تمام اين تلاش ها در راستاي ارائه ويژگي هاي كلي سوژه در نهايت مجموعه گسترده و پراكنده اي از ويژگي ها براي سوژه مدرن ارائه مي دهد. فوكو معتقد است سوژه مدرن با اين ويژگي ها كاملاً با هويت مدرن سازگار است، چرا كه هم هويت و هم سوژه، دال هايي هستند كه فاقد مدلول مشخصي هستند و اين امر ناشي از فضامندي اين دو(هويت و سوژه) است. حركت از سوژه پايدار و ثابت سنتي به هويت هاي باز و متكثر مدرن با مطالعات پست مدرن هايي همچون كريستوا(Kristeva)، جيمسون(Jameson)، ليوتار(Lyotard) شتاب بيشتري گرفت و در نهايت در نوشته هاي ژان بودريار(Jean Baudillard) به اوج خود رسيد.
همان گونه كه ارتباطات شفاهي و چهره به چهره منطبق بر دوره سنتي است، در دوره مدرن نيز ارتباطات الكترونيك پايه شكل گيري دهكده  جهاني مك لوهان مي شود و در نهايت شكل تكامل يافته آن در فضاي مجازي متجلي مي شود. جداي از انتقادات بودريار در مقاله معروف فرهنگ رسانه هاي گروهي درباره شكل زندگي مدرن و انتقادات او به سيستم رسانه اي كه به رغم او به توليد فرا واقعيتي (hyperreality) منجر مي شود، مي توان از انطباق اين دو شكل ارتباطي شفاهي و الكترونيك بر دو شكل زندگي(سنتي و مدرن) و در نهايت دو شكل هويتي(هويت سنتي و هويت مدرن) دفاع كرد.
اجتماع سنتي بر پايه ارتباطات شفاهي، گفت وگو و تعامل مستقيم بين افراد شكل مي گيرد. در چنين اجتماع ارگانيكي(به رغم تونيس) نوع حاكم ارتباطات سبب شكل گيري هويت ثابت سنتي مي شود. نمونه  آرماني چنين اجتماعي در نوشته هاي يورگن هابرماس در كتاب معروف كنش ارتباطي درباره پاريس قرن 18 متجلي مي شود كه در آن جامعه مدني، كه خارج از معادلات قدرت عمل مي كند، عرصه ايده آلي براي كنش ارتباطي ايجاد مي كند. حال آن كه، بودريار با كتاب در سايه اكثريت خاموش به ذكر اين نكته مي پردازد كه جامعه مدرن، جامعه اكثريت خاموش است و در آن هر گونه گفت وگو و كنش ارتباطي به وسيله شكل گيري توده(mass) با شكست روبه رو مي شود كه محصول نهايي چنين جامعه اي توده هاي بي شكلي است كه در مكان هاي ساكت، دور از هم، ناپايدار و متمايز، به حركت هاي كاتوره اي خود مي پردازند و در نتيجه برخوردهاي اتفاقي به يكديگر در مسيري ديگر حركت مي كنند، بي آن كه از مقصد خود اطلاعي داشته باشند يا در انتخاب نوع مسير دخالتي داشته باشند.
دنياي مدرن با رشد روزافزون وسايل ارتباطي الكترونيك شتاب بالايي در مسير آشفتگي و تكثر بيشتر معنايي به خود گرفت و محتواي ارتباطي را در حد بالايي تغيير داد. مفهوم فضاي سايبر كه توسط نوربرت وينر (Norbert Wiener) بنيان نهاده شد امروزه با تمام آنچه از ارتباطات در دنياي مدرن و هويت تكه تكه سوژه مدرن ارائه مي شود، انطباق كامل دارد. فضاي سايبر را شايد به جرأت بتوان از هم گسيخته ترين و متكثرترين فضاي ممكن ناميد. اين فضا، كاملاً مركز گريز، بدون مرز و فاقد نقطه ثقل و اتكاست. حركت از يك پنجره به پنجره ديگر در فضاي اينترنت، يادآور لغزش هاي مكرر و بي انتهاي دريدايي از دالي به دالي ديگر است. در عين حال نشانه هايي مانند، گفت وگوي اينترنتي(chat) يك شخص با چند كلمه شناسايي(ID) مختلف در فضاهاي بسته و در مقابل صفحه نوراني مونيتور از شكل گيري آئين ها ( rituals) و شكل هاي مختلف زندگي در بافت هاي جديدي حكايت مي كند كه در آن تكثر در اشكال مختلف، امكان ايجاد هر گونه معناي كامل و متصلب را غيرممكن مي كند. در اين فضا امكان تعريف مفاهيم به شكل مقطوع و مشخص از بين مي رود؛ مفهوم هويت نيز از اين قاعده مستثني نيست.
زماني ژاك دريدا در مقابل سرگرداني مطلق و بي معنايي دنياي مدرن، راه حل نهايي را يكساني گفتماني مي دانست. حال سؤالي كه پيش مي آيد اين است كه؛ آيا مي توان چنين راه حلي براي سايبر متصور شد؟
مركز مطالعات و تحقيقات رسانه اي روزنامه همشهري

گذري بر يكي از آفات توليد علم
بازار در دانشگاه
005001.jpg
محمودسيفي
در قرن نوزدهم بود كه دانشگاه ها، هم به عنوان نهادهايي براي تربيت نيروي متخصص فني كه از عوامل مهم توسعه صنعتي محسوب مي شدند و هم نيروهايي كه از عهده فهم پيچيدگي هاي ديوانسالاري دولت ـ ملت ها برآيند، اهميت مضاعفي يافتند. از همين روست شايد كه بنيان اغلب دانشگاه هاي امروز دنيا در نيمه دوم قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم گذاشته شده است.
دانشگاه هاي بر جاي مانده پيش از اين موعد، تعداد زيادي نيستند. نكته قابل توجه در طول همه اين سال ها اين است كه دانشگاه ها همواره به عنوان مراكزي تلقي مي شدند كه اگرچه در توسعه اقتصادي كشورها بسيار مؤثر بودند، اما به آنها به چشم بنگاه هايي اقتصادي نگريسته نمي شد. دانشگاه نهادي بود كه نمي بايست با سازوكارهاي سوداگرانه بازار با آنها معامله مي شد و درواقع نيز اين معامله با دانشگاه نمي شد. با وجود تأمين بودجه بيشتر دانشگاه ها از سوي حكومت ها، دانشگاه ها هرگز زير مجموعه رسمي دولت ها محسوب نمي شدند و سازوكارهاي نظارتي- مانند سازمان هاي ديگر- بر آن اعمال نمي شد و دانشگاه ها استقلال نسبي اي در مديريت خود داشتند. سازوكارهاي استخدامي دانشگاه ها كاملا با دولت متفاوت بود و اساتيد، كارمندان دولت محسوب نمي شدند؛ به استثناي آلمان كه كارمندان و اساتيد دانشگاه ها هم مستخدم رسمي دولت محسوب مي شوند. اين  استقلال، به دانشگاه ها مجال آن مي داد كه در فضايي به دور از سياستگذاري ها و امر و نهي هاي دولتي در موضوعاتي كه اولويت آن را خود دانشگاهي ها تعيين مي كردند، فعاليت كنند و به پژوهش و تحقيق و تدريس فارغ دلانه مشغول باشند.
دانشگاه هاي سنتي پژوهش محور كه عمدتاً داراي بودجه هاي سنگين دولتي هستند و از گذشته به دليل همين استقلال مالي، چندان نيازي به در نظر گرفتن نيازهاي بازار و صنعت در فعاليت هاي پژوهشي خود نداشتند، اكنون زير فشار فزاينده براي افزايش كارايي و درآمد و كاهش بودجه، تمايل به انجام تحقيقات كاربردي پيدا كرده اند. چنان كه هم اكنون در مطالعات آموزش عالي اصطلاحي به نام پژوهش هاي نوع دوم براي ناميدن اين جريان پژوهشي به كار مي رود. پژوهش هاي نوع دوم  را دست كم واجد پنج خصوصيت دانسته اند:
نخست: اين پژوهش ها كاملا در مقام كاربرد انجام مي گيرند و با فرايند توليد دانش محض در گذشته به تمامي متفاوت اند.
دوم: اين پژوهش ها فرا رشته اي Transdisciplinaryاند، يعني از طيف وسيعي از ديگاه هاي نظري و روش شناسي هاي عملي براي حل مشكلات خود استفاده مي كنند .دقت كنيد كه منظور ما، ميان رشته اي بودن interdisciplinary يا چند رشته اي بودن multidisciplinary نيست (1).
سوم: معرفت نوع دوم در جايگاه هاي متنوع تري از توليد علم، ايجاد مي شود؛ در مقايسه با نوع اول كه عموماً و شايد انحصاراً در دانشگاه ها توليد مي شد. افزايش ارتباطات الكترونيكي و ديگر ابزارهاي انتقال اطلاعات و دانش، سلسله مراتب هاي پيشين را از بين برده و به سازمان هاي علمي بيشتري اجازه دخالت در توليد معرفت را داده است.
چهارم: معرفت نوع دوم كاملاً انعكاسي reflexive است. فرايند تحقيقْ ديگر، صرفا تحقيق عيني ديگران نيست، بلكه تبديل به فرايند رفت و برگشتي
گفت وگويي dialogic و مكالمه اي بين بازيگران تحقيق و متعلق تحقيق شده است.
پنجم: در نوع دوم، صورت هاي نويني از كنترل كيفيت به وجود آمده است. زيرا اولاً و از سويي، بزرگان علوم مانند سابق قابل تشخيص نيستند زيرا مانند گذشته رشته هاي كاملاً منفك شده و سلسله مراتب و نظم و قاعده همه گيري وجود ندارد. و از ديگر سو،  اشكال تحويل گرايانه كنترل كيفيت با ويژگي هاي جديد علمي سازگار نيستند و... .از مهم ترين تأثيرات اين نوع معرفت، توليدِ به لحاظ اجتماعي توزيع شده معرفت است. مهمتر از آن و بلكه اساسي ترين تغيير پارادايم در آموزش عالي، بازار زدگي يا بازاري شدن (تجاري شدن) آموزش عالي است(2).
با حاكم شدن قواعد بازار بر آموزش عالي، بسياري از ارزش هاي پيشين علمي كه حاكميت آنها بر عرصه علم، پيشتر حاصل استقلال نهاد آموزش از بازار بود، دستخوش دگرگوني هاي عميقي خواهد شد. يكي از تاثيرات عاجل اين تغيير، كاهش توجه به علوم انساني در موسسات آموزش عالي خصوصي است كه نتيجه ديربازده بودن سرمايه گذاري ها در اين علوم است. ضمن اينكه طالبانِ آموزش عالي خصوصي به آموزش عالي به چشم نوعي سرمايه گذاري مي نگرند تا فعاليتي ارزشي؛ مسئله كاهش توجه به علوم انساني درصورت حاكم شدن استعاره بازار در آموزش عالي، امروز يكي از دغدغه هاي اساسي سياستگذاران آموزشي كشورهاي توسعه يافته است(3).

پي نوشت ها
1 - براي اطلاعات بيشتر در اين باره نگاه كنيد به:
The University in The Global Age, Roger King, Palgrave,2004, pp96-99.
۲ - Marketization of higher education
۳ -در اين باره مي توانيد به مقالات نشست ملي علوم اجتماعي و انساني استراليا 2001 و گزارش گروه كاري درباره آينده علوم انساني كه توسط شوراي پژوهش علوم انساني و اجتماعي كانادا منتشر شده و نيز كتاب دانشگاه در عصر جهاني شدن از انتشارات پالگريو مراجعه كنيد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
ايران
كتاب
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  ايران  |  كتاب  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |