يكشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
انديشه
Front Page

امام خميني و تصوف
دكترعبدالحسين خسروپناه
005112.jpg
مقاله دست از طلب ندارم نوشته آقاي علي تاجديني، كه درروزشنبه (اول مهر 1385) درصفحه انديشه روزنامه به چاپ رسيد،با محورقرار دادن پيشينه عرفاني وفلسفي امام خميني (ره)، به مواردي ازآراي ايشان اشاره مي كرد كه براساس آنها گرايش هاي عرفاني ـ صدرايي اما م خميني روشن تر مي شد. معروف است كه امام خميني معضلات حكمت متعاليه وعرفان وحدت وجودي ابن عربي را با كمك يكديگر حل وفصل مي كرد. امام در درس تفسير سوره حمد خود نيز،كه درآغاز پيروزي انقلاب اسلامي از سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش مي شد،به مناسبت، به اين موارد اشاره فرموده اند. مقاله حاضر نقدي است بر تلقي نويسنده مقاله دست از طلب ندارم از اين گرايش امام خميني.
***
مقاله دست ازطلب ندارم آقاي علي تاجديني را كه درروز شنبه مورخ يكم مهر ماه 1385 درروزنامه همشهري به انتشار رسيد، مطالعه كردم و برخود لازم ديدم تا براي روشنگري خوانندگان به پاره اي از بدعت هاي صوفيان اشاره كنم. بايد توجه داشت كه واژه صوفي در طول تاريخ گرفتار تطورات گوناگوني شده است. اين واژه نخستين بارتوسط ابوهاشم كوفي صوفي يكي ازصوفيان قرن دوم هجري، به كار رفت و امام صادق(ع) به نقل از امام عسكري(ع)، او و مذهبش را بدعت گذارمعرفي كرد. اما بعدها فرقه هاي صوفيه با شدت وضعف به پاره اي ازانحرافات ديگر مبتلاشدند و برخي ديگر نيز تلاش كردند تا به اصلاح امور عرفاني بپردازند. به همين دليل، عارفِ وارسته مرحوم آقا سيد علي قاضي طباطبايي و نيز شاگردان ايشان مانند: علامه طباطبايي و آيت الله بهجت با همه مقامات عرفاني كه داشتند از به كار گيري لفظ صوفي بر خود پرهيز مي كردند. اين گونه نيست كه مؤلف محترم گمان كرده و منشأ تصوف را تنهابه فرهنگ اسلامي ارجاع داده است. اگر وي آثارمورخان عرفان وتصوف معاصر مانند دكتر زرين كوب و سعيد نفيسي را مطالعه مي كرد، به عوامل پيدايش تصوف پي مي برد. به هر حال، نيايد نويسنده محترم همه عارفان را با فرقه هاي بدعت آور صوفيان يكي بپندارد وجريان عرفاني سيد علي شوشتري واستادش ملامحمد علي جولاگر دزفولي را(كه متأسفانه مؤلف محترم با دقت هم گزارش نداده) با جريان و فرقه گناباديه يكي بداند.
امام خميني (ره) گرچه گرايش فوق العاده اي به عرفان داشت ، اما هيچ گاه از رويكرد تحليل ونقد صوفيانه فاصله نگرفت و ايشان هم پاره اي از ديدگاه هاي ابن عربي را در تعليقات بر فصوص و مصباح الانس نقد كرد وهم نسبت به برخي فرقه هاي صوفيه بي اعتنايي مي ورزيد به گونه اي كه هيچ گاه اقطاب صوفيه ايران را به ملاقات نپذيرفت و اعتقادي به آنها نداشت .
اما در باره به كاري گيري اصطلاحات صوفيه بايد گفت كه اين اصطلاحات به عنوان يك علم درآمده و بار معنايي خاصي پيداكرده اند و به كار گيرنده آنها را نبايد صوفي و طرفدار تصوف به ويژه تصوف معاصر دانست. نكته ديگر اينكه، حضرت امام در تفسير سوره حمد به نقايص تفاسير اشاره مي كند و براين باور است كه هر يكي پرده اي از پرده هاي قران كريم را تفسير كرده اندكه آن هم معلوم نيست به طور كامل بوده باشد. امام راحل سپس مي فرمايد: مثلا عرفايي كه درطول اين چند قرن آمده اند و تفسير كرده اند،نظير محي الدين در بعضي كتاب هايش، عبدالرزاق كاشاني در تأويلات، ملا سلطانعلي در تفسير، اين هايي كه طريقه شان طريقه معارف بوده است، پس امام در اين عبارت ،هيچ تعريف و مدحي نسبت به رييس فرقه گناباديه نفرموده و درادامه مي فرمايد: بعضي شان درآن فني كه داشتند خوب نوشته اند؛ لكن قرآن عبارت از آن نيست كه آنها نوشته اند. اين عبارت نيز مشخص نمي كند كه ملا سلطان جزء بعضي هايي باشد كه امام به آن اشاره داشته اند.
پرسش اين است كه چرا بدون مراجعه به تفسير سوره حمد به امام نسبت نادرست مي دهيم و مي نويسيم: جالب است كه امام از تفاسير شيعي كه نسبت به ديگران بهتر است از مجمع البيان طبرسي و تفسير بيان السعاده ملا سلطانعلي گنابادي رييس فرقه گنابادي به عنوان تفسير نسبتا خوب ياد مي كند. اين عبارت و نسبت نويسنده به امام، كذب محض است و امام نه تنها نفرموده كه تفسير ملا سلطان بهترين تفسير است، بلكه فرمودند كه قرآن عبارت ازآن نيست كه آنها نوشته اند. البته امام راحل در ادامه تنها نسبت به تفسيرمجمع البيان مي فرمايد تفسير خوبي است. مطلب ديگر اينكه، مرحوم آقا بزرگ تهراني در الذريعه، انتساب كتاب بيان السعاده را به ملا سلطان مخدوش مي داند.
مهم ترين بدعت ها و انحرافات
فرقه ها صوفيه
۱. خانقاه به عنوان محل ذكر و عبادت: خانقاه بنا به تصريح منابع صوفيه، مانند نفحات الانس و طرايق الحقايق به پيشنهاد امير ترسا در عصر ابو هاشم كوف ساخته شد و بدعت صوفيان به اين است كه آن را به دين و طريقت دين منتسب مسازند.
۲. تأويل قرآن: اولين بار، جنيد بغداد، تصميم به تطبيق عقايد و اعمال صوفيان با آيات و اخبار گرفت و سپس ابو نصر سراج در كتاب اللمع ف التصوف و ابوطالب مك در قوت القلوب آن را دنبال كردند و برا اسلام جلوه دادن عقايد و اعمال متصوفه، از معان ظاهر آيات بدون هيچ قرينه ا دست شسته و تفسير به رأ را پيشه خود ساختند.تأويلات در آثار ذهبيه از جمله كتاب طباشير الحكمة ، شرح حديث نور محمد نوشته ميرزا ابوالقاسم حسين شيراز معروف به آقا ميرزا بابا، متخلص به راز شيراز هويداست.
۳.اسلام گزينشگر: مشكل اساس صوفيان در طول تاريخ، پذيرش گزينش اسلام در مقابل اسلام جامع نگر بوده است. به قول دكتر قاسم غن، گاه مشايخ صوفيه به مقتضا زمان، شرع را از شروط تصوف م شمردند و گاه هم قيود مگذاشته اند. حت برخ از صوفيان معتقدند كه شريعت راه را نشان م دهد و اگر انسان به مقصد رسيد، حاجت به شريعت ندارد.
شيخ لاهيج مگويد: چون بنده را دل پاكيزه گردد و به نهايت دوست و محبت پروردگار رسد و ايمان به غيب در دل او استوار باشد در چنين حال، تكليف از و برداشته شود و هر چند گناهان بزرگ مرتكب گردد خداوند او را به دوزخ نبرد. در حالي كه بنا بر نص قرآن و سنت، آدميان بايد تا هنگام مرگ، احكام اله را همراه كنند، به همين دليل، امام عل(ع)در محراب عبادت، مضروب گرديد و امام حسين(ع) ظهر عاشورا، نماز به جا آورد. و هيچ يك از پيشوايان اسلام، سست در اجرا احكام اله نورزيدند.
انحراف اسلام گزينشگر در فرقه ذهبيه هم مشاهده مشود؛ مثلاً نسبت به احكام سياس و اجتماع بمهر نشان مدهند و به همين دليل، انقلاب اسلام و حركت فقه الاجتماع امام خمين (ره) را همراه نكردند و برخ از آنها در نماز و پرداخت وجوهات و تقليد از مجتهد جامع الشرايط كوتاه مي كنند.
مطلب ديگر اينكه، از زمان ملا سلطان گناباد، بنا براين نهاده شد كه اتباع فرقه، ده يك از درآمد خويش را به عنوان عشريه به رئيس فرقه بپردازند و به صراحت تمام آن را جايگزين زكات و خمس قلمداد مكنند. در حالي كه قرآن در زمينه خمس مفرمايد: فان لله خمسه و للرسول ولذ القرب و اليتام و المساكين و ابن السبيل و به فتوا تمام فقها، عُشريه جايگزين خمس نيست علاوه بر اين كه، بايد خمس به اذن مجتهد جامع الشرايط، مصرف شود و اقطاب و رؤسا فرقه ها صوفيه، مجوّز شرع برا مصرف اموال شرعيه را ندارند.
۴. بهره بردار استعمار از تصوف: اين مطلب ديگر است كه نبايد از آن غفلت كرد. برا نمونه، انگليس برا اجرا طرح ها استعمار خود، شخص را به نام صوف اسلام از افغانستان به عنوان امام زمان عَلَم كرد و با لباس زهد و صورت آراسته او را سوار بر هودج كرد و سيصد و شصت نفر فداي اطراف هودج را احاطه كرده و پنجاه نفر شمشيرزن و مريد هم همراه او بود به طرف خراسان حركت كرد. خون ها ريخته شد و خراب ها به بار آمد و سرانجام ارتش ايران با كشتن صوف اسلام و تمام فدائيانش و تار و مار كردن سربازانش آتش فتنه را خاموش كرد. استعمارگران از اوايل قرن نوزدهم به اين نتيجه رسيدند كه با ايجاد فرقه ها ظاهراً مذهب در جوامع اسلام بهتر متوانند به اهداف سياس و استعمار خود دست يابند؛ به همين دليل، پشتيبان برخي صوفيه و فرقه ها آن بودند. و پاره ا از اقطاب دراويش به جرگه فراماسونر پيوستند.
۵. هماهنگ صوفيه با جريان ها طاغوت: از ديگر پيامدها تصوف است كه تاريخ بر آن گواه مدهد. برا نمونه، سعادت عليشاه، رئيس فرقه نعمت اللهية جزء ندما ظل السلطان م گفت: ما يك نفر زارع دهات درويشيم و نم دانيم مشروطيت يا استبداد چه معن دارد و اين چنين كار نداريم و مطيع امر دولت م باشيم خواه مشروطه باشد و خواه مستبد.
شيخ عبدالله مازندران معروف به حائر ،ارادتمند ملا سلطان گناباد و نيز عبدالحسين تيمور تاش وزير دربار رضاخان از ارادتمندان سلطان عليشاه تا صالح عليشاه بوده است. سلطان حسين تابنده گناباد معتقد بوده است كه روحانيون در امور دنيو كه مربوط به امر ديانت نيست، موظفند به اطاعت سلاطين و مقررات مملكت و نبايد مخالفت كنند.
انحرافات فراوان ديگر در فِرق صوفيه از جمله سماع، رقص، شطحيات و غيره وجود دارد كه تبيين آنها مجال ديگر را م طلبد. ول به هر حال وظيفه شرع همگان از باب نه از منكر، مقابله با اين گونه بدعت هاست.
۶. اباحه گر: مشكل ديگر بسيار از فرقه ها صوفيه، مسأله تساهل و تسامح و اباحگر است. سماع و آواز و غنا و آسيب ها اخلاق و انحرافات جنس و فاصله گرفتن از شريعت نيز زاييده اين انحراف بنيادين است و اصولاً برخ از گروندگان به تصوف نيز به همين جهت خود را آلوده مسازند. نيروها امنيت كشور در سال ها پس از انقلاب اسلام، فرقه ها صوفيه پاره ا از شهرستان هارا كه مبتلا به ا نحرافات اخلاق بودند افشا نمودند.
۷. پشمينه پوش: انحراف ديگر پاره ا از صوفيان، پشمينه پوش آنهاست كه در اواخر قرن دوم هجر در ميان مسلمين رواج يافت و به همين جهت، نام صوف بر آنها نهاده شد. پيامبر اكرم(ص) در سفارش هايش به ابوذر غفار فرمود: در آخر الزمان، جماعت خواهند بود كه در تابستان و زمستان، پشم پوشند و گمان كنند كه ايشان را به سبب اين پشم پوشيدن، فضل و زياد بر ديگران است. ملائكه آسمان و زمين، اين گروه را لعنت م كنند. (بحارالانوار، ج،۷۷ ص۹۳) .
۸. كشف و شهودها شيطان: اين امرانحراف و بدعت ديگر صوفيان است. بر اهل فن پوشيده نيست كه كشف و شهود و اشراق بر دو نوع است: گاه همچون رؤياها صادقه، شهود اله و ربان و قابل اعتمادند ،اما در بسيار از مواقع در اثر عوامل، شهود كاذب و شيطان محقق ميابد. به همين دليل، نمتوان بر مكاشفات منقول از صوفيان، مهر صحت نهاد و به تعبير همه عارفان اصيل، برا تشخيص مشاهدات اله از مشاهدات شيطان بايد به سراغ كشف معصوم يعن قرآن و سنت رفت.
بنابراين، توصيه ها و ارشادات قطب و مرشد هيچ گونه حجيت ندارد، مگر اينكه مستند به قرآن و سنت باشد؛ يعن اقطاب بايد قدرت اجتهاد و استنباط از متون دين را داشته باشند تا معيار تمييز شهود اله از شهود شيطان را در اختيار داشته باشند در حاليكه اقطاب و شيوخ صوفيه فاقد اين ويژگ هستند.
شبهات صوفيه
۱. برخ از كم مايگان معرفت خرده مگيرند كه چرا اهل كتاب، حق فعاليت مذهب در اماكن عباد خود را دارند ،اما صوفيه از اين حق برخوردار نيستند. پاسخ اين است كه اولاً، اين حق را قرآن و سنت به اهل كتاب داده است اما چنين حق از ناحيه منابع دين به فرقه ها صوفيه داده نشده است و احكام و حقوق شرع بايد مستند به قرآن و سنت باشند. ثانياً، تفاوت اساس ميان اديان و فرقه ها بدعت گذار است. مسيحيت و يهود و زردشت، خود را به اسلام مستند نم سازند،امابرخي فرقه ها صوفيه همانند ساير فرقه ها منحرف چون بهائيت و بابيت، رنگ اسلام به خود م زنند و به همين دليل، بسيار خطرناك تر از منحرفين ديگرند. ثالثاً روايات فراوان جهت مقابله با بدعت ها از ائمه اطهار(ع) صادر شده است و سيره و گفتار آنها بر ابطال صوفيه دلالت دارد. با اين همه روايات، تعجب است كه چرابرخي ميان فرقه ها صوفيه وساير اديان تحريف شده قياس ابوحنيفه ا را به كار م برند.
۲. شبهه ديگر اين است كه اگر فرقه ها صوفيه، اهل بدعت اند (مثلاً خانقاه، از مصاديق بدعت به شمار مآيد) پس حسينيه ها و مدرسه ها جديد هم بدعت اند؛ زيرا همه اين پديده ها، نو و جديد هستند. پاسخ اين است كه اولاً حسينيه ها و مدارس جديد را فرقه ها دين نساخته اند و موجب كمرنگ كردن حضور مردم در مسجد و تفرقه ميان مسلمين نشده اند در حالي كه اين پيامدها منف در خانقاه ظاهر گشته است.
ثانياً هر امر نويي را بدعت نمنامند. بدعت، عبارت است از انتساب غير دين به دين و خانقاه به عنوان مكان طريقت دين در برابر شريعت دين، بدعت آفرين است. ثالثاً صوفيان، احكام در خانقاه جار مكنند كه جملگ بدعت اند. مثلاً پيوند وثيق ميان ولايت و تصوف برقرار مسازند و ولايت را در اقطاب خود سار و جار مدانند و آن را جانشين ولايت ائمه اطهار(ع) قرار م دهند. اگر ولايت به زعم صوفيان قيام عبد به حق در مقام فنا از نفس خود است، پس لازمه بريدن از نفس و اتصال به حق، تابعيت از اهل بيت(ع) در تمام زمينه هاست، و يك از دستورات ائمه اطهار(ع) ، اطاعت از فقها جامع الشرايط و مجتهدان فقه تشيع است در حالي كه، فرقه ها صوفيه به شدت مخالف مرجعيت شيعه اند. اين گروه در دين شناس از فقها و نائبان عام امام عصر (عج) بهره نمگيرند. و اين گرايش نيز بدعت ديگر در تصوف است و همچنين گرايش سكولاريست و توصيه به جداي دين از سياست و مسايل اجتماع و انتساب دين گزينشگر به اسلام ناب محمد بدعت ديگر در فرقه ها صوفيه است كه در خانقاه آن را رواج م دهد. همچنان كه تمايز شريعت از طريقت و انتساب آن به دين اسلام بدون هيچ مدرك و مستند بدعت ديگر صوفيان در خانقاه به شمار مآيد.
البته حقايق اسلام به ظاهر و باطن و مقدمه و ذ المقدمه قابل تقسيم اند، اما شريعت و طريقت با تفسير كه صوفيان گفته اند ناصواب است.
شريعت در نزد صوفيان، احكام شرع و طريقت، تعليمات سالك در خانقاه زير نظر مرشد است تا او را به حقيقت برساند. شريعت به منزله پوست و طريقت به منزله مغز تلق شده است. صوفيان بر اين باورند كه وقت حقايق آشكار گشت، شرايع باطل مگردد. لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرايع به تعبير نويسنده شرح گلشن راز( ص 350): غرض از شرايع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنيه، قرب و وصول به حق است و سالك چون به متابعت اوامر و نواه، به نهايت و كمال وصول مرسد و در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بخود مطلق، بار ديگر به ساحل و مرتبه عقل باز نيامده و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولياء، تكاليف شرعيه و عبادات از اين طايفه ساقط است درحالي كه اين ادعا، مخالف آموزه ها دين و معارض با فتوا همه علما اسلام و فاقد مبنا شرع و عقل است. آيا انسان عاقل، شرعاً مجاز است به مقدمات دست بزند كه عقل و ساقط گردد تا تكاليف شرع از او زدوده شود؟! مسلماً چنين مجوز وجود ندارد. علاوه بر اينكه همچنانكه گذشت، ائمه اطهار و بزرگان دين تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسك اله بودند. عارفان وارسته ا همچون سيد عل شوشتر، سيد احمد كربلاي، ملا حسين قل همدان، آقا سيد عل قاض، ميرزا جواد ملك تبريز، آيت الله بهجت و ديگران، سراسر زندگيشان، اُنس با خدا و معنويت بوده و لحظه ا از شريعت فاصله نگرفتند. حت عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نيز دركنار مسجد، سُكنا داشته و اهل عبادت و فعاليت اجتماع بودند.
عارفان حقيق، اهل تهجّد و عبادت در مسجد و اهل شهادت و رشادت در ميدان مبارزه واهل تفقه در دين الهاند و اسلام جامع نگر را ملاك زيستن مدانند و اين مظهر همان مناجات عارفين است كه واجعلنا من اخص عارفيك و اصلح عبادك و اصدق طائعيك .
روايات صحيحه ائمه اطهار(ع) درباره تصوف ( سفينة البحار، ج۲ واژه صوف ):
۱. بزنط از اسماعيل بن بزيع از امام عل بن موس الرضا(ع) : كس كه به نزد او نام از صوفيه برده شود و نسبت به آنها ابراز تنفّر و مخالفت نكند ، از ما نيست و كس كه آنان را انكار نمايد چنان است كه در ركاب پيامبر خدا(ص) و سلم با كفار جهاد كرده است.
۲. بزنط مگويد: مرد از اصحاب ما به امام صادق(عليه السلام) فرمود: در زمان ما دسته ا پيدا شده اند كه به آنها صوفيه گفته م شود شما درباره آنها چه مفرماييد؟ امام(ع) فرمود: آنان دشمنان ما هستند. هركس به سو آنها اظهار تمايل كند از آنها محسوب مشود و با آنها محشورخواهد شد. زود است كه عده ا از مدعيان دوست ما اهلبيت نسبت به آنها تمايل خواهند نمود و خود را تشبيه به آنها كرده و به نام و لقب آنها ملقب خواهند شد و گفته ها آنان را تأويل و توجيه خواهند كرد. آگاه باش، هركس به آنها تمايل نمايد از ما نيست و من از او بيزارم و هركس نسبت به آنان ابراز مخالفت و انكار نمايد و آنها را رد نمايد مانند كس است كه پيش رو پيغمبرخدا(ص) با كفارجهاد كرده باشد.
ديدگاه فقيهان شيعه
بسيار از عالمان شيعه اعم از متقدمان و متأخران، فرقه ها صوفيه را مذمت كرده و روش آنها را بدعت شمرده اند و كتاب ها بر ردشان نگاشته اند. مانند عل ابن بابويه، شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي و علامه حل .
ملا محسن فيض كاشان، عارف وارسته،
در كتاب واف وكتاب بشارة الشيعه به مذمت صوفيه پرداخته و بدعت ها آنها مانند غنا و سماع و حركات خاصه و دعاو گمراه كننده را افشا مكنند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   شهرآرا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |