يكشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۵
ادبيات
Front Page

به مناسبت 20 مهر روز حافظ
حافظ، معلم بزرگ گوته
جعفر نژاد
005142.jpg
هفته اي كه در آن قرار داريم، روز حافظ را در خود جاي داده است. روز حافظ را مي توان روز غزل ناميد. حافظ شاعري است كه ادبيات ايران را در عرصه غزل به اوج رساند و اين اوج تا آنجا رفيع است كه پس از حافظ، شاعري همطراز او نيامده است، اما شهرت حافظ به شكل، قالب و تكنيك هاي شعري او محدود نشده و مفاهيم و مضامين به كار گرفته شده نيز به گونه اي است كه او را شاعري جهاني كرده است. حافظ را شاعري جهاني مي دانند و اين از آن جهت است كه اهل ادب در سراسر دنيا او را مي شناسند و از شعرش به بزرگي ياد مي كنند. گوته كه از شاعران برجسته جهاني است، خود را وامدار شعر حافظ مي داند و سخت شيفته اين شاعر ايراني است.
بسياري از منتقدان و صاحب نظران وقتي شعر گوته را بررسي مي كنند به الهام گيري او از حافظ اشاره داشته اند. در واقع نگاه هستي شناسانه گوته، سخت متأثر از حافظ بود و اين امر تا آنجا پيش رفت كه گوته، خود اعترافي صريح در اين زمينه دارد. مطلبي كه مي خوانيد به چگونگي تأثير حافظ بر گوته پرداخته و نشان مي دهد كه حافظ با طرح موضوعات ازلي و ابدي بشر توانسته است فاتح شعر در شرق و غرب باشد.
پانصد سال از روزگار حافظ گذشت تا بالاخره گوته مانند معدودي ديگر از انديشمندان پيش از خود، او را كشف كرد و دريافت كه گنج بزرگي را پيدا كرده است. گوته 75 ساله بود كه تنها متن ترجمه شده ديوان حافظ را ديد و آن را با اشتياق مطالعه كرد. ديوان حافظ را جوزف فون هامريورگشتال در سال 1814 به آلماني ترجمه كرد و موجب بزرگترين اتفاق در علم ادبيات مقايسه اي شد.
شيفتگي گوته به حافظ در ديوان شرقي- غربي
مطالعه برگردان نه چندان دقيق و كامل از غزليات حافظ، آن چنان شور و شوقي در دل گوته سالخورده به وجود آورد كه او را بر آن داشت تا اشعاري به شيوه اين شاعر سترگ و ژرف انديش بسرايد؛ شاعري كه گوته جوهره شعر شرقي را در وجود او مي بيند.
اشعار موجود در حافظ نامه ؛ يعني بخش دوم از دوازده بخش منظوم ديوان شرقي- غربي نشان دهنده آن است كه گوته چه سان شيفته حافظ بود و چه اندازه براي اين شاعر بزرگ ارج و اعتبار قائل مي شد. گوته در آيينه جمال حافظ تصوير خويش را به وضوح مشاهده مي كند. در عالم خيال اين احساس به گوته دست مي دهد كه زماني در وجود حافظ زندگي مي كرده است. از اين رو همان گونه كه در برگردان شعر بي كرانه مشاهده مي كنيم، حافظ را همزاد خويش مي نامد:
تو بزرگي؛ چه، تو را نقطه پاياني نيست‎/ بي سرآغازي نيز، قرعه فال به نام تو زدند‎/ شعر تو دوار است، همچنان ستاره سيارست‎/ مطلع و مقطع آن يكسان است‎/ و آنچه در فاصله اين دو همي هست عيان‎/ عين آنست كه در اول و در پايان است‎/ تو همان چشمه شعري كه روان است از آن‎/ نغمه شوق و سرور همچو موج از پس موج‎/ و لبانت هر دم هوس بوسه دلدار كند‎/ غزلي دلكش از سينه تو مي تراود بيرون‎/ و گلويت كه عطشناك مدام جرعه اي مي طلبد‎/ و دلي داري نيك كه پراكنده كند مهر و صفا‎/ گو جهان يكسره ويران گردد‎/ حافظا با تو و تنها با تو‎/ خواهم اكنون به رقابت خيزم‎/ شادي و رنج از آن ما باد‎/ اين دو همزاد و شريك‎/ عشق ورزي و باده نوشي نيز‎/ فخر من باد و هستي من باد‎/ اينك اي شعر بيا كن شرري!/ گشت ايام ندارد اثري، هر زمان تازه تري .ويژگي دوم از اين هم فراتر مي رود. گوته نه تنها در آيينه جمال حافظ تصوير خويش را مي بيند، بلكه در شعر و شاعري نيز او را مرشد و مرادي مي داند كه مايل است با وي به رقابت برخيزد. به اين ترتيب مي توان حافظ را سرمشق گوته براي سرودن شعر در دوران سالخوردگي به حساب آورد.
گرچه گوته سالخورده در شعر حافظ به ديده يك سرمشق برانگيز و غنابخش مي نگرد، ليكن در انتخاب سبك ديوان به گونه اي معكوس عمل مي كند؛ چون آنچه گوته از ماهيت سبك شعر حافظ برداشت مي كند، با ذهنيت هنري او- اين پرورش يافته مغرب زمين و مكتب كلاسيك- در تضاد است و آن را نوعي بي سبكي مي انگارد. گوته بر اساس اين پندار در بخش يادداشت ها و توضيحات مي نويسد: اين شيوه اي است كه بي محابا والاترين و فرومايه ترين تصاوير را در هم مي آميزد و براي آن كه تأثيرات شگرفي بيافريند، ناهمگوني ها را در كنار يكديگر مي چيند. ما را در يك چشم به هم زدن از اين جهان خاكي به آسمان ها پرواز مي دهد و از آنجا به اين خاكدان برمي گرداند و برعكس .
بنا بر آنچه گوته به عنوان سرمشق براي اشعار ديوان انتخاب مي كند، تصوير متضادي است از دنياي شعري خود او و درست همين امر تأثيري دگرگون كننده بر وي مي گذارد و در واقع از اين كلاسيست بزرگ يك رمانتيست بزرگ مي سازد.
اين خصوصيت سوم ما را به ويژگي ديگري راهبري مي كند. گوته پس از آشنايي با اين تصوير متضاد، به آنچه كه حافظ آموخته است، قناعت نمي ورزد، بلكه احساس مي كند كه اين چهره هاي سه گانه، يعني همزاد ، مراد و رقيب او را به مبارزه مي طلبند و اين مبارزه جويي قدرت خلاقه او را بيدار مي كند و وي را بر آن مي دارد كه بكوشد تا به دنياي خيال انگيز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضاي ملكوتي نغمه هاي شور و سرور بسرايد. اين تغيير فضا ذهنيت كامل گوته را متزلزل نمي سازد، بلكه همراه با شعر حافظ و باب و سبك و سياق دمي به روي گوته گشوده مي شود؛ سبك و سياقي بي پيرايه در كنار سبك مبتني بر قوانين زيباشناختي مكاتب ادبي. با اندكي تأمل در سبك ديوان درمي يابيم كه از پشت نقاب شرقي آن، سبك آزاد شعر گوته در دوران جواني قابل تشخيص است؛ سبكي كه گوته در سالخوردگي بار ديگر به سراغ آن مي رود و با الهام گرفتن از حافظ آن را به اوج كمال مي رساند. پس حافظ نه تنها همزاد، مراد و رقيب اين شاعر بزرگ آلماني است، بلكه شعر حافظ را نيز مي توان پيش فرم   اشعار گوته در ديوان شرقي- غربي به شمار آورد.
گوته خود در اين باب مي سرايد:
سخن را عروس ناميده اند
و انديشه را داماد،
قدر اين پيوند را آن كس مي شناسد
كه حافظ را بستايد .
اين سروده گوته آشكارا به اين بيت حافظ اشاره دارد:
كس چو حافظ نكشيد از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
اين سبك آزاد قبل از هر چيز در به كارگيري عناصر نثر در شعر خلاصه مي شود؛ يعني در آميزش جاندار نظم و نثر كه به واسطه آن شعر هم به زندگي نزديك تر مي شود و هم گستره دروني پيدا مي كند. اين سبك ضمن آنكه خودآگاه، بي پروا، روزمره و هزل آميز است، غني، والا و لطيف نيز هست و نه تنها قادر است به كمال و تعالي دست يازد، بلكه حتي به سان لهيبي سر برمي كشد؛ لهيبي كه در كوره آن، زبان نثر به وسيله اي براي آفرينش والاترين شعرها تبديل مي شود. در واقع مي توان گفت كه گوته به هنگام تصنيف ديوان در انديشه دفاع از خويش در حوزه شعر غنايي بوده است.براي هر ايراني، غرورآفرين و مايه مباهات است كه گوته از سوي يك شاعر پارسي گوي برانگيخته مي شود تا بار ديگر به سراغ اين فرم آلماني مورد استفاده اش در آثار دوران جواني برود. گوته در اشعار حافظ به ديده شكلي مطلوب و آرماني براي سرودن شعر در دوران سالخوردگي خويش مي نگرد؛ شعري كه در آن حكمت و شباب، به زيباترين وجهي با يكديگر پيوند خورده اند. در مفهوم سالخوردگي، تعمق، تفكر و تعقل نهفته است و در مفهوم شباب، گرمي، حيات و شور عشق؛ تسليم، مصداق اين يكي است و چيرگي، مصداق ديگري. اين دو در شعر خيال انگيز كه همان شكل مطلوب و آرماني شعر است، در هم آميخته اند و اين درست همان برداشت است كه گوته از شعر همزاد ايراني خود داشته است.
عنصر اصلي اشعار ديوان شرقي- غربي را ديگر نه قالب و حدود و ثغور، بلكه آنچه بي حدومرز است تشكيل مي دهد.
هاينريش هاينه در سال 1835 در جزء يكم اثر خود با عنوان مكتب رمانتيك درباره ديوان چنين اظهارنظر مي كند: در اين اثر، گوته سرمست كننده ترين شوق زندگي را به نظم كشيده است و اين كار چنان ساده، موفق، لطيف و مدهوش كننده صورت گرفته است كه انسان در شگفت مي ماند كه چگونه انجام چنين كاري در زبان آلماني امكان پذير شده است. معجزه اين كتاب غيرقابل توصيف است. ديوان گوته درودي است كه مغرب زمين به مشرق زمين مي فرستد. اين درود بدان معناست كه غرب از معنويت گرايي يخ زده و بي رمق خود خسته و دلزده شده است و مي خواهد در فضاي سالم شرق به كالبد خويش جاني تازه ببخشد. گوته پس از آنكه در فاوست ناخشنودي خود را ازمعنويت انتزاعي و نياز خويش را به لذت هاي واقعي و حقيقي ابراز مي دارد، خود را با تمام وجود در آغوش تجربيات حسي مي اندازد و به اين ترتيب، ديوان شرقي- غربي را مي آفريند .
پس ديوان شرقي- غربي حاصل فرار يك رمانتيسيت از واقعيت حال به سرزمين رويايي گذشته نيست بلكه حاصل فرار از فريب ظواهر بي ثبات به حقيقت جاودانه پديده هاي اوليه حيات است؛ بدين معني كه آنچه را كه باقي است در آنچه كه فاني است، مشاهده و تمام اشياي موجود در جهان را به عنوان تمثيلي از جاودانگي تفسير كنيم. جوهر هنري سبك ديوان هم در همين نوع برداشت و عملكرد نهفته است. به گفته گوته آنگاه كه هنر در برابر شيئي بي تفاوت و خود كاملاً مطلق مي شود، هنر والا شكل مي گيرد . به ديگر سخن، هنر سبك ديوان در اين است كه اشكال هزارچهره اين جهان را به كمك قدرت تخيل برمي نماياند و آنچه راكه به ظاهر بي اهميت به نظر مي رسد، به طرز معجزه آسايي پراهميت جلوه مي دهد. ديوان داراي سبك شاعرانه است كه مي توان آن را نوعي بافندگي ذهني  به شمار آورد و از اين رو شعري بسيط ارائه مي دهد كه هدف اصلي آن دست يازي به روابط معقولي است كه به واسطه آنها صور اين جهاني به طور سلسله وار به هم پيوند مي خورند. اما چرا گوته بر آن شد تا به تقليد از حافظ بپردازد؟ پاسخ به اين پرسش را از زبان نيچه مي شنويم: نوابغ بر دو دوسته اند؛ يكي آنكه اصولاً بارور مي كند و خواستن، اين است كه بارور كند و ديگري آنكه علاقه اي وافر به بارورشدن و زادن دارد .
از گروه نخست، پيش از هر كس، نام هايي چون حافظ و شكسپير به ذهن متبادر مي شوند و از گروه دوم، به حتم نام گوته در صدر قرار مي گيرد. اشعاري كه گوته به سبك و سياق شعر يونان باستان سروده، بهترين گواه اين ادعاست. در واقع حضور عنصر يوناني در روح و روان گوته موجب شيفتگي او نسبت به فرم هاي يوناني بوده است، اما گوته به اين خاطر از اين قالب هاي شعري كهن استفاده كرده، زيرا در اين كار نوعي احساس شوق وصال به وي دست مي داده است. گوته در واقع نابغه اي است با ويژگي هاي جنس مؤنث كه در نتيجه بارورشدن هاي مكرر، به عنصري غول  آسا بدل شده، آن سان كه گويي كل جهان هستي را يكجا فرود بلعيده است. در واقع وابستگي متضاد و چندموضوعي، از خصوصيات غزل هاي حافظ است و اين خود موجب مي شود تا وسعت معنا و فهم، بيشتر از شعري باشد كه گفته مي شود .
سرانجام گوته با تأثيراتي كه از حافظ گرفت، نام ديوان خود را كه در سال 1819 انتشار داد، الديوان الشرقي و للمؤلف الغربي گذاشت و احساس حيرت آور خود نسبت به شعر فارسي را به نمايش گذاشت. اين كتاب كه فصول مختلفي با عناوين حافظ نامه، عشق نامه، رنج نامه، زليخانامه، تيمورنامه و... دارد، به روشني از حافظ و فرهنگ شرقي او الهام گرفته و به انعكاس تلقي گوته از نوع مسلماني و اعتقادات اسلامي صادقانه حافظ مي پردازد. بسياري معتقدند كتاب گوته آنچنان از نام و ذكر ياد حافظ مشحون است كه تصور مي كنيم گويي گوته براي نوشتن آن، مستقيماً از حافظ ياري جسته است. در حقيقت، گوته با يافتن اكسير عشق در اشعار حافظ، نيروي جواني را دوباره بازيافته بود و اينك تنها از ساقي معرفت، يك چيز بيشتر نمي خواست:
قدح پركن كه من از دولت عشق
جوانبخت جهانم، گرچه پيرم
گوته با معرفي حافظ نه تنها ادبيات قرن هجدهم اروپا را تحت تأثير قرار داد، بلكه زمينه ساز خلق آثار بسياري در قرون 19 و۲۰ شد.
شمار كمي از مفسران از اينكه گوته را در زمره اعجوبه هاي عالم ادبيات قرار دهند، امتناع مي ورزند زيرا به نظر آنها آثار او بيش از اندازه خود، زندگينامه دارند و به هيچ روي منعكس كننده عظمت روح صاحب اثر(يكي از شروطي كه لونگينوس براي تعالي اثر ادبي قائل است) نيستند. لكن بيشتر منتقدان به ستايش از گوته پرداخته اند؛ از جمله  هاينريش هاينه مي گويد: طبيعت مي خواست تصوير خود را تماشا كند و گوته را آفريد . ماتيو آرنولد، او را حكيم ترين مرد اروپا... طبيب عصر آهن مي نامد و هرمان گريم، حرف آخر را در توصيف گوته مي زند و او را بزرگ ترين شاعر همه ملل و همه اعصار مي خواند.
با آنكه گوته پروايي نداشت كه بزرگان عرصه ادب، الهام بخش او باشند، اما هيچ گاه در طول زندگي، مقلد محض نبوده است. آنچه به ظاهر تقليد مي نمايد، الگوبرداري به معناي واقعي كلمه نيست، بلكه گوته نكته اي غيرخودي را برمي گزيند و آنگاه در ذهن و زبان خود بدان شكل مأنوس و مورد نظر خويش را مي دهد.
گوته برجسته ترين ويژگي شعر حافظ را نيز در ذهنيتي مي بيند كه بر آن است تا دور از ذهن ترين مفاهيم، آن را به هم پيوند كند.
آنچه گوته همواره در سرمشق خود حافظ را مشاهده مي كند و مورد ستايش قرار مي دهد، همانا زنده دلي است. شكل متعالي زنده دلي، شوخ طبعي است يا همان چيزي كه ما در مورد حافظ به رندي تعبير مي كنيم. ويژگي  بارز ديوان نيز اين است كه گوته در اين اشعار جاويدان، در قالب نوعي كمدي الهي به والاترين شكل شوخ طبعي دست مي يازد. اين شوخ طبعي، بازتاب احساس آزادي باطني انساني انديشه گر است كه توانايي آن را دارد كه عشق به دنيا و چيرگي بر آن را به هم پيوند بزند. در نهايت، در باب تأثير و جاذبه حافظ بر گوته، شردر- محقق آلماني- مي گويد: بزرگ ترين نوآوري در نزد حافظ، جدانكردن جنبه هاي غيرروحاني از جنبه هاي روحاني آن است و اين عدم تفكيك، بالاترين درجه فهم از دنيا و جايگاه انسان در آن را نشان مي دهد. گوته اين ويژگي حافظ را تشخيص مي دهد و او را برادر دوقلوي خود تلقي مي كند .
اين گونه است كه گوته در آئينه جمال حافظ تصوير خود را مي بيند و رند شيراز را برادر دوقلوي خويش خطاب مي كند و هواي آن را در سر مي پروراند كه با وي به رقابت برخيزد. در خاتمه، بايستي گفت كه حافظ وگوته، مظهر تجلي گفت وگوي فرهنگي ميان شرق و غرب بوده اند. سخن گفتن از اين اديبان گرانقدر را نه فقط تكريم دو هنرمند، بلكه سخن گفتن از همدلي و همزباني بايد توصيف كرد كه در دو عصر و دو سرزمين متفاوت روي داده است.
شعر، عرصه گفت وگو است و همزباني و هم سخني اين دو اديب(نه به معناي كلمه)، بيانگر حقيقت مشترك وجود است. ما اگر چه ناهمزبانيم، اما حقيقت ما همزباني است. همزباني در شعر تجلي مي يابد ولي در شعر متوقف نمي شود و عرصه انديشه، رفتار و عمل اجتماعي را مي پيمايد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   شهرآرا  |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |