شنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۵
آزمايش هسته اي كره شمالي؛ چرا و چگونه؟
دكتر نوذر شفيعي
005754.jpg
با توجه به اهداف كشورهاي مختلف در انجام آزمايش هاي هسته اي، معمولاً اين آزمايش ها با دو هدف صورت مي گيرد: پاسخ به معماي امنيت و كسب پرستيژ بين المللي. آزمايش هاي هسته اي كه با توجه به معماي امنيت صورت مي گيرد به ايجاد بازدارندگي منجر مي شود و آزمايش هايي كه با هدف كسب پرستيژ بين المللي صورت مي گيرد به افزايش قدرت و اقتدار يك كشور در تاثيرگذاري به مسائل بين المللي و تبديل آن كشور به يك بازيگر مهم منطقه اي و يا جهاني منجر مي گردد.
آزمايش هسته اي كره شمالي بيشتر پاسخي به معماي امنيتي اين كشور بوده است. موقعيت جغرافيايي كره شمالي و اساساً شبه جزيره كره  به گونه اي است كه همواره محل تلاقي منافع قدرت هاي بزرگ بوده است. صرفنظر از تهاجمات تاريخي كه به اين شبه جزيره شده است، اين شبه جزيره محل تلاقي منافع ژاپن، چين، روسيه و آمريكا بوده است. تجزيه شبه جزيره كره در دوره جنگ سرد نوعي شكاف درون سرزميني را در اين شبه جزيره بوجود آورد و سطح ديگري از شكاف ها را بر قطب بندي هاي موجود افزود و معماي امنيتي اين منطقه را پيچيده تر كرد. پس از پايان جنگ سرد كاهش توجه روسيه و چين به متحد سنتي خود يعني كره شمالي و افزايش توجهات امنيتي – نظامي آمريكا و متحدين منطقه اي اش به كره شمالي به عنوان آخرين مرز جنگ سرد، تنگناهاي شديدي را با كره شمالي ايجاد كرد.
در اين دوره نه تنها گشايش در روابط كره شمالي با جهان خارج بويژه كشورهاي همسايه (كره جنوبي و ژاپن) ايجاد نشد بلكه تحريم هاي اقتصادي اين كشور كه پس از جنگ كره (53 – 1951) عليه كره شمالي وضع شده بود همچنان ادامه يافت و اوضاع داخلي اين كشور را به يك وضعيت فلاكت بار رساند. هدف اين تحريم ها و نيز اعمال فشارهاي سياسي، فراهم كردن زمينه لازم براي فروپاشي كره شمالي از درون بود. اما براي حكومت توتاليتري همچون كره شمالي، فروپاشي از درون تقريباً گزينه اي منتفي بود. چرا كه نه جو پليسي حاكم بر اين كشور چنين امكاني را فراهم مي ساخت و نه دغدغه هاي اقتصادي مردم كه در وضعيت قوت لايموت زندگي مي كردند، اجازه بروز مخالفت را به آنها مي داد. بنابراين تحريم هاي اقتصادي و فشار سياسي نتيجه عكس آنچه كه غرب تصور مي كرد، به بار آورد. يعني به قدرتمند شدن نظام سياسي و تضعيف مردم كره شمالي براي هرگونه عكس العملي منجر شد.
سالهاي آخر دهه 1990، سالهاي بازگشت روسيه و چين به باز تعريف خود در عرصه بين المللي است و توجه به متحدين سابق بخشي از اين بازتعريف براي ايفاي نقش موثر در مسائل جهاني است. اين يك فرصت طلايي براي كره شمالي بود تا بتواند از ناحيه پنجره چين و روسيه، نفس تازه كند. اين وضعيت باعث شد كه حتي آمريكا و متحدين منطقه اي اش از احتمال فروپاشي نظام سياسي كره شمالي از درون نااميد شوند. بنابراين اگر قصد آمريكا فروپاشي نظام كره شمالي است و اگر اين فروپاشي از درون غيرممكن است بايد در پي اضمحلال نظام كره شمالي از بيرون بود. هرگونه تهاجم احتمالي به كره شمالي نيازمند طي شدن يك فرايند حقوقي بين المللي است. توجيه مناسب براي اين كار و ناكام ماندن فرايند مذاكره مي توانست زمينه را براي اين مهم فراهم كند.
آمريكا بحث تلاش كره شمالي براي دستيابي به سلاح هسته اي و شروع دور نسبتاً طولاني از مذاكره بي نتيجه را به عنوان توجيه مطرح نمود. از ديد آمريكا، كره شمالي داراي يك برنامه هسته اي مخفيانه بوده كه نتيجه آن به هسته اي شدن كره شمالي مي انجاميد. اين ادعاي آمريكا كه بعداً كره شمالي نيز به آن اعتراف كرد و سرانجام در شكل آزمايش هسته اي كره شمالي خودنمايي كرد، به واقعيت نزديك بود. با اين حال آمريكا زماني مي توانست عليه برنامه هاي هسته اي كره شمالي اقدام كند كه مذاكرات در اين باره به شكست منجر شود و فعاليت هاي هسته اي كره شمالي به عنوان اقدامي كه صلح و امنيت بين المللي را تهديد مي كند، به شوراي امنيت ارجاع گردد.
فرايند مذاكره كره شمالي و آمريكا در دو مقطع مهم بطور برجسته پيش رفت. يكي در سال 1994 كه به توافقنامه ژنو منجر شد و براساس آن آمريكا متعهد شد به همراه هم پيمانان غربي خود سوخت هسته اي كره شمالي را تامين كنند. راكتورهاي آب سنگين كره شمالي را به راكتورهاي آب سبك تغيير دهند، تحريم هاي اقتصادي كره شمالي را لغو نمايند و... اگر چنين اتفاقي مي افتاد آمريكا در اهدافش كه همانا فروپاشي نظام سياسي كره شمالي بود، ناكام مي ماند و برعكس در پرتو توافقات حاصل شده نظام سياسي كره شمالي بيش از پيش تقويت مي شد. لذا اگر چه آمريكا و متحدينش توافقنامه ژنو را امضا كردند اما از اجراي آن سر باز زدند.
دومين مقطع به آغاز مذاكرات شش جانبه مربوط مي شود. اين مذاكرات ابتكاري از جانب چين بود تا هم روند مسالمت آميز حل بحران ادامه يابد و هم از بروز درگيري احتمالي آمريكا و كره شمالي كه با خروج كره شمالي از NPT و احتمال صدور قطعنامه در شوراي امنيت عليه كره شمالي جدي شده بود، جلوگيري كند. اين اقدام چين دست آمريكا را در هرگونه اعمال فشار بر كره شمالي بست. زيرا با ورود ژاپن، روسيه، كره جنوبي و چين به روند مذاكرات، اين مذاكرات به سود كره شمالي پيچيده مي شد. هر چهار كشور ياد شده با هر گونه اعمال زور عليه كره شمالي مخالف بودند و در عين حال هيچ يك تمايل نداشتند كره شمالي و اساساً شبه جزيره كره به سمت هسته اي شدن حركت كنند.
مشكلي كه در اينجا بروز كرد آن بود كه آمريكا در راستاي اهداف خود كه همانا فروپاشي نظام سياسي كره شمالي بود، در روند مذاكرات شش جانبه اخلال ايجاد مي كرد. در حقيقت مشكل آمريكا با كره شمالي يك مشكل فني و حقوقي نبود كه از طريق مذاكره قابل حل باشد، مشكل آمريكا با كره شمالي يك مشكل سياسي و ايدئولوژيك بود. آمريكا از نظام سياسي كره شمالي متنفر بود و چاره آن را فقط در فروپاشي و اضمحلال اين رژيم مي دانست. اين ادراك آمريكا از سوي مقامات كره شمالي كاملا روشن بود و ساير كشورهاي عضو مذاكرات شش جانبه نيز از اين موضوع اطلاع داشتند و لذا تمام مذاكرات به خاطر اين بود كه آمريكا را از اين تصميم منصرف كنند. حتي اگر صراحتاً از اين ايده آمريكا سخني به ميان نمي آوردند.
شكست پياپي مذاكرات شش جانبه، به رغم انعطاف هاي كره شمالي و خودداري آمريكا از دادن تضمين امنيتي به كره شمالي، پيونگ يانگ را به اين سمت هدايت كرد كه بايد براي بقاي نظام سياسي خود چاره اي بينديشد و آن دست يابي به سلاح هسته اي بود. در حقيقت كره شمالي بقاي سياسي خود را فقط در گرو سلاح هسته اي مي دانست و اين دقيقاً چيزي بود كه واشنگتن قصد داشت از طريق مذاكره از آن ممانعت به عمل آورد. به عبارت ديگر واشنگتن قصد داشت با محروم كردن كره شمالي از توانايي هسته اي، زمينه را براي آسيب پذيري اين رژيم در صورت هر گونه حمله احتمالي فراهم كند.
با اين اوصاف در حالي كه طولاني شدن روند مذاكرات براي حل بحران كره شمالي نوعي وقت كشي از سوي كره شمالي براي حركت به سمت سلاح هسته اي بود، اين مذاكرات براي آمريكا نيز نوعي توجيه براي بهره گيري از ديپلماسي و زمينه سازي براي حمله به كره شمالي بدليل ناكامي مذاكرات بود. در اين مسابقه ذهني كه در پس مسابقه عيني (مذاكرات) نهفته بود، اين كره شمالي بود كه گوي سبقت را از آمريكا ربود و با آزمايش هسته اي خود، واشنگتن را در مقابل عمل انجام شده قرار داد.
اكنون براي آمريكا هم بسيار سخت و هم بسيار دير شده است كه بتواند به كره شمالي تعرض كند. سختي كار در آن است كه كره شمالي به سلاح هسته اي مجهز شده و حمله به اين كشور بسيار پرهزينه خواهد بود، حتي احتمالاً متحدين منطقه اي آمريكا، مخالفت جدي  تري را با اين كشور در خصوص حمله نظامي به كره شمالي خواهند كرد. چين و روسيه نيز صرفنظر از اينكه كره شمالي متحد سياسي آنها است، صرفاً به خاطر فاجعه اي كه در نتيجه حمله نظامي به كره شمالي در سطح منطقه بوجود خواهد آمد؛ با هرگونه اقدام نظامي بطور جدي مخالفت خواهند كرد. تنها گزينه ممكن، تحريم اقتصادي و سياسي شديد است كه آن هم بعيد است كره شمالي را كه بيش از نيم قرن است كه در تحريم به سر مي برد، از پا درآورد.
آنچه اكنون براي آمريكا و كشورهاي منطقه شرق آسيا بايد مهم باشد اين است كه چگونه مي توان از وخيم تر شدن اوضاع جلوگيري كرد؟ چگونه مي توان كره شمالي را از انجام آزمايش هاي هسته اي بيشتر بازداشت؟ چگونه مي توان موازنه قوا را كه اكنون در شرق آسيا به سود كره شمالي و به زيان ژاپن و كره جنوبي به هم خورده است، برقرار نمود؟ چگونه مي توان امنيت جهان را در عصر هسته اي تامين كرد؟

ژاپن هسته اي نمي شود
گروه بين الملل - ساعتي بعد از انجام آزمايش هسته اي كره شمالي، اولين پرسشي كه در منطقه و جهان مطرح شد اين بود كه واكنش ژاين چه خواهد بود؟ آيا اين كشور هم در صدد دستيابي به سلاح هسته اي برخواهد آمد؟
آزمايش بمب هسته اي در كره شمالي براي نظم امنيتي منطقه ضربه اي بزرگ بود. اين اتفاق برنامه ريزي امنيتي و ملي ژاپن را برهم زد، به ناامني عمومي در كشورهاي منطقه دامن زد و بهانه خوبي براي محافظه كاران و ملي گراياني ايجاد كرد كه خواستار تقويت نظام دفاعي كشور هستند. يك دهه پيش هاتا سوتومو نخست وزير وقت ژاپن گفته بود كه، ژاپن توانايي و قابليت داشتن سلاح هسته اي را دارد.
اما توانايي و قابليت به تنهايي سياست امنيتي يك كشور را مشخص نمي كند. ژاپن هنوز اراده لازم براي توليد سلاح هسته اي را ندارد و اين عدم وجود اراده دلايل زيادي دارد. مهمترين دليل اين است كه تابوي هسته اي هنوز در ژاپن شكسته نشده است. تجربه جنگ جهاني دوم هنوز در ذهن ژاپني  ها زنده است و افكار عمومي اين كشور به شدت نسبت به اين موضوع حساسيت دارند. برنامه ريزان امنيتي ژاپن مي دانند كه وجود يك زرادخانه هسته اي امنيت اين كشور را با بي ثباتي روبه رو مي كند و بيشتر از اينكه براي توكيو مفيد باشد زيان آوراست.
ناكاسون ياسوهيرو نخست وزير سابق ژاپن اخيراً خواستار مطالعه گزينه هسته اي در سطح ملي شده است. اما حتي او هم قبل از طرح پيشنهاديش گفت: اولويت اول اين است كه كشوري غيرهسته اي باشيم اما در مرحله دوم بايد نظام دفاعي را در چارچوب پيمان عدم تكثير هسته اي تقويت كنيم.
بحث درباره اين موضوع در سطح ملي در شكستن تابوي اين موضوع در ژاپن موثر است. به هر حال ژاپني ها بايد به اين پرسش پاسخ دهند كه كره شمالي مسلح به بمب هسته اي چگونه فضاي امنيتي منطقه را تغيير مي دهد. ژاپن هنوز از چتر امنيتي هسته اي آمريكا برخوردار است. اما حتي اين هم از نگراني هاي ژاپن كم نمي كند.
حقيقت اين است كه در ژاپن پيش از اين هم درباره گزينه هسته اي بحث شده بود. در دهه 1960 كابينه ژاپن احتمال هسته اي شدن را بررسي كرد اما اين ابزاري بود براي تضمين جايگاهي زيرپوشش چتر هسته اي آمريكا. سه دهه بعد يعني در دهه 1990 و بعد از اولين بحران هسته اي كره به درخواست وزارت دفاع ژاپن تحقيقي در اين باره صورت گرفت كه نتيجه گيري اين تحقيق آن بود كه هسته اي شدن منافع استراتژيك چنداني براي ژاپن ندارد. مهمترين نكته براي ژاپن اين است كه داشتن سلاح هسته اي رابطه اين كشور با آمريكا را به خطر مي اندازد.
تنها عاملي كه مي تواند سياست ژاپن را تغيير دهد، تغيير تعهد آمريكا نسبت به امنيت ژاپن است. اگر توكيو احساس كند كه واشنگتن شانه خالي مي كند آن وقت نياز به بمب هسته اي به يك ضرورت تبديل مي شود.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سينما
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |