چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
اداره شهرو حمايت از حقوق شهروندان در مديريت شهري
كاركردهاي اجتماعي محله محوري
006399.jpg
يكي از مهم ترين مسائل در عدم توسعه مشاركت شهروندان، تمركز قدرت است و در اين ميان، تشكيل شوراهاي شهر را مي توان به عنوان قدم مثبتي در رفع اين موضوع دانست كه در دهه اخير در ايران برداشته شده است
گروه شهري - اخيراً بحث محله، رويكرد محله اي و مديريت شهري محله اي را بسيار شنيده ايم. شاخصه هاي محله و كاركردهايي كه محله به عنوان يك عرصه عمومي در شهرهاي ايراني ايفا مي كند، يكي از موضوعاتي است كه در گرايش هاي شهروندان براي حضور در عرصه هاي عمومي، تاثيرات عميقي دارد.
در اين ميان، نقشي كه محله در شهرهاي سنتي ايران ايفا مي كند، متفاوت از نقشي است كه در شهرهاي توسعه يافته مانند پايتخت به عهده دارد.
از اين رو احياي آن شيوه و همين طور محله محوري، يكي از موضوعاتي است كه كاركردهاي اجتماعي بسياري را به دنبال دارد اما اين مطلوب، نيازمند تعريف شاخصه هايي است كه بايد با زندگي امروز هماهنگ باشد.
مهندس حسين سلطاني زاده محقق و مدرس دانشگاه در اين مورد مي گويد: وقتي به نظام محله اي در شهرهاي قديم نگاه مي كنيم، مي بينيم كه نظام محله اي صرفاً يك نظام شهري نبود، بلكه نوعي نظام اداره شهر و به نوعي نظام حمايت از شهروندان نيز بوده  است؛ به اين ترتيب كه كساني كه در يك محله زندگي مي كردند حامي هم بودند، روابط يا خويشاوندي قومي يا زباني خاص هم با هم داشتند و اين باعث مي شود كه در بسياري از محله هاي گذشته، افراد ثروتمند، متوسط و كم درآمد در كنار هم زندگي كنند و از اين كه در كنار هم هستند، احساس ناراحتي نداشته باشند چون روابطي فراتر از روابط اقتصادي آنها را به هم پيوند مي داد.
همان طور كه اين استاد دانشگاه معتقد است، محله درواقع يك ساختار كالبدي مشخص داشت و يك شهر از تعدادي محله تشكيل مي شد. همه اينها با هم نظام منسجمي را تشكيل مي دادند اما امروزه نه تنها از لحاظ كالبدي، اصلاً نظام محله اي وجود ندارد.
سلطاني زاده به مثال جالبي اشاره مي كند و مي گويد: وقتي به شهرهاي ما نگاه مي كنيم، يكي از نكات جالب توجه اين است كه هريك از سازمان ها و ارگان ها يك تعريف و تقسيم بندي خاص را براي خودشان دارند؛ مثلاً مخابرات، شهر را به نواحي خاص خودش تقسيم كرده و براساس آن، خدمات مي دهد. سازمان آب يك تقسيم بندي جداگانه براي خودش دارد. شهرداري ها يك تقسيم بندي جداگانه اي دارند. نيروهاي نظامي و انتظامي يك تقسيم بندي جدايي دارند. وقتي شما نگاه مي كنيد، نكته بسيار جالب اين است كه در دوره معاصر ما به صورت گسيخته، هر سازمان، شهر را به قسمت هاي متفاوتي تقسيم كرد و در نتيجه الان يك شهروند احساس نمي كند كه واقعاً اين منطقه اي كه در آن هست، از لحاظ مديريت، يك منطقه منسجمي است. از لحاظ آموزش وپرورش كسي ممكن است در منطقه۶ زندگي كند. از لحاظ مخابرات در يك تقسيم بندي ديگري باشد. هر حوزه اي نگاه كنيد، به همين ترتيب است.
اين يكي از مشكلات اساسي است كه در دوره معاصر پيدا شده و خودبه خود مديريت شهري، نه تنها يك تعريف واحدي براي بخش هاي مختلف شهري به وجود نياورده، بلكه كاملاً در جهت عكس عمل كرده و مي توان گفت چندگانگي شديدي پديد آورده  است.
طبق گفته هاي سلطان زاده، يك شهروند متعلق به يك بخش واحد شهري وجود ندارد.
نكته بعدي اين كه وقتي از لحاظ كالبدي به شهر نگاه مي كنيم،  بخش هاي مختلف شهر داراي ويژگي هاي مشترك كالبدي نيستند. ما يك نواحي وسيعي را مي بينيم كه از ساختمان هاي دوطبقه، سه طبقه و چهارطبقه تشكيل شده، برخي نواحي از برج ها تشكيل شده، يك بخش هايي از بخش هاي ديگر كاملاً مستقل شده اند، بنابراين هويت كالبدي، شهري و اجتماعي تعريف شده اي براي بخش هاي شهري وجود ندارد.
به نظر سلطان زاده، نه شرايط اجتماعي، نه شرايط تاريخي و نه شرايط كالبدي ما به گونه اي نيست كه بخواهيم به نظام محله اي قديم برگرديم. چنين پديده اي نه مطلوب است و نه شدني. اما ما مي توانيم به تعاريف جديدي از عرصه هاي شهري امروز فكر كنيم؛ يعني متناسب با مقتضيات امور زمان فكر كنيم كه مثلاً تهران را چه طور مي توانيم عرصه بندي كنيم. مسلماً اين عرصه بندي با عرصه بندي كه در تبريز يا اصفهان و شيراز صورت خواهد گرفت، متفاوت خواهد بود چون شهرهاي ما هر كدام ويژگي هاي متفاوتي دارند و اگر بخواهيم به عرصه بندي خوب برسيم، در هر شهري برنامه ريزي هاي خاص آ ن شهر بايد صورت بگيرد.
از اين منظر، بعد فرهنگي و كالبدي شهر شديداً به يكديگر مرتبط هستند، همديگر را باز توليد مي كنند و با هم شهر را شكل مي دهند. مسأله ديگري كه وجود دارد، اين است كه مديريت شهري مطابق آرمان ها نبايستي به اين شكل درمي آمد.
به گفته اين استاد دانشگاه، موقعي كه ما در سال ۱۲۸۵ قانون ايالتي و ولايتي را نوشتيم، اصل بر اين بود كه نوعي تمركززدايي از بالا وجود داشته باشد و اختيارات خاصي به نهادهاي محلي و مردمي واگذار شود، درحالي كه ما طي زمان متوجه شديم كه دولت مايل است كه اين اختيارات را به طرف خود جلب كند. در اين فرايند، هم مشاركت جمعي تخريب شد و هم مسأله برنامه ريزي محله اي.
محله هاي گذشته نوعي نظام اداري داشتند؛ يعني در هر محله تامين امنيت، مسائل حقوقي، مسائل اقتصادي مثل جمع كردن ماليات ها و خراج هاي آن زمان در يك حد توسط خود ساكنين محله ها و بزرگان محله انجام مي شد؛ يعني مردم واقعاً در اداره شهر مشاركت مي كردند. امروزه مي بينيم كه دولت به عنوان يك نظام حاكم، بخش عمده اي از اداره كشور را در دست گرفته و خودبه خود و عملاً جايي براي مردم باقي نگذاشته است.
سلطان زاده مي گويد: يكي از مهم ترين مسائل در عدم توسعه مشاركت شهروندان، تمركز قدرت در ايران است و در اين ميان، تشكيل شوراهاي شهر را مي توان به عنوان قدم مثبتي دانست كه در دهه اخير در ايران برداشته شده. بنابراين بايد در آينده و بعد از دو دوره اي كه پشت سر گذاشته شده به يك نهاد خوب تبديل شود و واقعاً آن احساس مشاركت واقعي را در مردم ايجاد كند.
دو مسأله در اينجا مطرح مي شود؛ اولا با تمركزي كه وجود دارد و دولت همه چيز را در اختيار خودش گرفته همين نهاد دچار مديريت ناهماهنگ هست. اين موضوع باعث مي شود كه اساساً نتوانيم هيچ سياستي را با مشاركت مردم و با هويت سازي از سوي مردم دنبال كنيم.
طبعاً در شهر فعاليت هاي بسيار مختلفي وجود دارد كه مردم خودآگاه يا ناخودآگاه در آن سهيم هستند. گذشته از مسأله سكونت، مسأله آموزش، موضوع گذران فراغت و همه اينها از فعاليت هايي هستند كه مردم در آن سهيم هستند. نكته مهم اين بود كه بتوان نهادهايي را ايجاد كرد كه براساس اين نهادها مردم واقعاً در امور سهيم شوند.
وقتي به شهر نگاه مي كنيم بايد تصميمات به گونه اي باشد كه در يك نظام اجتماعي صورت بگيرد نه مسئولان از بالا تصميمي را بگيرند. اين طبيعي است كه خودبه خود حد مشاركت مردم كاهش پيدا كند.
وقتي كه دولت بخش عمده اي از فعاليت ها را در دست دارد، خودبه خود نقش مردم و بخش خصوصي كاهش پيدا مي كند. مثلاً اگر زماني عميقاً پيگيري شود كه شهردار هر محله توسط ساكنان همان محله انتخاب شود و اين انتخاب خيلي شفاف باشد، بسيار مفيد خواهد بود؛ به شرطي كه خارج از فرايند هاي سياسي باشد.

پيامدهاي مهاجرت و توسعه ناموزون در يك كلانشهر
كرج گم شده است!
006393.jpg
نسترن كبيري
در گذشته اي نه چندان دور كرج قصبه اي رؤيايي بود، با باغ هاي انبوه و طبيعتي بكر و رشك برانگيز. آسمانش طعم دود ماشين را نچشيده و ذهنش  از دغدغه هاي يك كلانشهر خالي بود. از هر جاي شهر كوه هاي اطراف و چشم اندازهاي زيبا قابل ديدن بود. از زماني كه توسعه بي رويه، مازاد جمعيت تهران را به طرف كرج سوق داد، اين شهر به مرور شمايل روستايي اش را از دست داد و در زمره كلانشهرهاي ايران درآمد. به صورتي كه امروز ساخت و سازهاي بي رويه كه كمتر تابع قوانين و مقررات شهر سازي اند، چشم انداز ها و زيبايي هاي بصري را از بين برده و هوايي غبارآلود را براي كرج به ارمغان آورده اند.
تا پيش از انقلاب، آهنگ توسعه شهري در كرج بسيار كند بود، پس از انقلاب و بخصوص در پي وقوع جنگ تحميلي، شمار مهاجران از استان غربي بويژه مناطق محروم كشور به كرج افزايش يافت و موجب رشد ناگهاني جمعيت و توسعه ناموزون اين شهر شد.
در اواخر دهه۷۰ سوداي بساز و بفروشي اين باغ شهر را نشانه رفت و اگر تا ديروز برخي به دنبال احداث شهرك توريستي و ويلا بودند؛ وزارت مسكن و شهرسازي با تصويب طرح ايجاد شهرك هاي مسكوني در اطراف تهران، ساخت و ساز بي رويه اين شهرك ها در پيرامون كرج افزايش يافت. اما از سويي بافت قديمي شهر پاسخگوي ميهمانان جديد نبود و آپارتمان هايي كه مثل قارچ و بدون استانداردهاي لازم يك هفته اي بالا مي آمدند، پذيراي مهاجرين شدند؛مهاجريني كه بيشتر از استان هاي محروم و كم  درآمد كشور دل كنده بودند و براي افزايش درآمد و برخورداري از امكانات آموزشي، بهداشتي، تفريحي و فرصت هاي شغلي جديد به كرج پناه آورده بودند و در واقع فقر، نبود امكانات و خشكسالي خانواده هاي پرجمعيت بيشتري را وادار به مهاجرت به اين شهر كرد.مهاجرين از راه رسيده گويش ها و رفتارهاي متفاوتي را به همراه آوردند و به همين اندازه فرهنگ هاي متفاوت آنها، در خرده فرهنگ شهر كرج دچار استحاله شد، همچنان كه برخي از گويش ها و رفتارها به مرور زمان كمرنگ مي شود و آنها در خرده فرهنگ هاي جامعه ذوب مي شوند. در اين دوره شاهد مادراني هستيم كه كلاس هاي زبان خارجي، آموزش موسيقي، مديتيشن و... را يك نياز تلقي مي كنند. در حالي كه نسبت به كتابخواني و تكميل تحصيلات خود رغبتي نشان نمي دهند. نحوه پوشش اين خانواده ها نشانگر فرار از فرهنگ سنتي است. آنها مي خواهند هر چه سريعتر شبيه قشر هنجار شكن جامعه شوند. حتي اگر تاوان اين عمل، از دست دادن پيشينه فرهنگي باشد.
فرزنداني كه تا ديروز در محيط شهرهاي كوچك پرورش يافته اند ناگهان در كلانشهر كرج رها مي شوند و به راحتي مي توانند رفتارهاي جديد را تجربه كنند. در مقابل اين گروه خانواده هاي سنتي قرار دارند كه ريشه هاي فرهنگي و مذهبي قويتري دارند. آنها با مشكلات خاصي روبه رو هستند. فرزندان اين خانواده ها در محيط مدرسه  و جامعه همسالان خود را در زورقي از رنگ و تجدد مي يابند.
كار،  مشكلي اساسي
قصه جويندگان كار در كرج به درازاي افسانه جويندگان طلا در كاناداست. بسياري از كارجويان ناكام، با حداقل مدرك تحصيلي در وهله اول به مسافركشي با ماشين هاي قسطي روي مي آورند، توسعه بي رويه كرج مثل قطاري كه از ريل خارج شده باشد، ادامه دارد و فاصله هسته اوليه كرج با اقصي نقاط شهر هر روز بيشتر مي شود. در اين حالت افزايش سفرهاي درون شهري اجتناب ناپذير است و به اين ترتيب يكي از آسان ترين راه هاي درآمد متولد مي شود. بعد از مسافركشي، كار در كارخانه هاي بيشمار و اطراف كرج و تهران بهترين گزينه است. با تولد مترو، موج مهاجرت هاي روزانه شدت گرفت.
شهروندان كرجي روزها در تهران كار مي كنند و شب ها در كرج آرام مي گيرند. انگار كرج قسمتي از مشكلاتش را به سمت تهران غلطاند و به نوعي انتقام سال هاي پيش را مي گيرد. از سويي شغل هاي كاذب هم جزو لاينفك مشكلات كلانشهرها شده اند. انگار عيد نوروز، ماه رمضان، داربي هاي سرخابي و شنبه  بازارها بدون دوره گرده ها صفايي ندارد و ما ناخواسته به آنها عادت كرده ايم.
قلعه شني و امواج پياپي
جامعه شهرنشين كرج به مرور شكل مي گيرد. آنها خود را با خرده فرهنگ هاي كلانشهر وفق مي دهند و در حوزه آپارتمان نشيني قوانين جديدي را تجربه مي كنند. جوامع مهاجر پذير دوران گذار را سپري مي كنند. متأسفانه جامعه شهرنشين كرج همچون قلعه اي شني هر لحظه با موج جديد مهاجران آسيب مي بيند. مهاجران جديد براي آشنايي و پذيرفتن قوانين جديد، انرژي و زمان را به هدر مي دهند. گويي تاك پير كلانشهر كرج همچون اختاپوس از هر جهت دست مي جنباند و بزرگ مي شود.
محمد شهر، كمال شهر، مشكين دشت و مردآباد به دليل مهاجرت گسترش يافته و از روستا به شهر تبديل شده اند و مديريت آنها تناسبي با مديريت شهر كرج ندارد و گسترش اين چهار شهر در محدوده شهر كرج غيرقانوني و مشكل زا است. يكي از مسائلي كه موجب حاشيه نشيني مي شود، ساخت و سازهاي غيرمجاز است.
شهرداري ها عموماً  به تنهايي توان برخورد با ساخت و سازهاي غيرمجاز را ندارند. برخورد با سازندگان بناهاي غيرمجاز، يعني درگيري فيزيكي و جمع آوري مصالح كه اين كار نيازمند حكم قضايي و نيروي انتظامي است. براساس تبصره 7 ماده۱۰۰ قانون شهرداري ها، نيروي انتظامي مؤظف به همكاري با شهرداري است. متأسفانه اين همكاري در كرج ضعيف است.
كرج مثل تاكي پير روي سر يك ميليون و 700هزار نفر سايه انداخته است؛ از سياستمداراني كه او را استان البرز مي نامند و براي حل مشكلاتش اختيارات و بودجه بيشتري مي طلبند تا حاشيه نشين هاي آسيب پذير. از سوي ديگر، گسترش اقشار فقير و كم درآمد در شهر بذر بزهكاري مي پراكند.
كرج هر روز با مشكلاتي مثل مهاجرت اقشار كم درآمد، خشكاندن باغ هاي اطراف شهر، آلودگي  هوا، ترافيك، افزايش بزهكاري و قاچاق روبه روست. تا زماني كه حريم شهر و خارج از محدوده توسط نقشه جامع تعيين نشده  باشد؛ مهاجرت و پيامدهاي آن ادامه خواهد داشت و هر روز اين روستاي قديمي در گرداب مشكلات فرو مي رود و كمترين نشاني از سرزندگي و نشاط را از دست مي دهد. كرج اين تاك پير رفته رفته در دامان مشكلات فرو مي رود و رنگي از گذشته بر چهره ندارد، بلكه اين شهر به آرامي به هيأت هيولايي در مي آيد كه ساكنانش را تهديد خواهد كرد.

گوشه و كنار
هيولاي خفته در دامان البرز
گروه شهري- تهران فقط يك شهر بزرگ نيست. حتي نمي توان اين شهر را به صرف پايتخت بودن مورد توجه قرار داد. تهران علاوه بر تمام ويژگي هاي يك پايتخت، يك مركز بزرگ براي فعاليت هاي توليدي و اقتصادي است. حضور بسياري از كارخانه هاي بزرگ توليدي- صنعتي در حاشيه آن و انواع بنگاه  هاي كوچك و بزرگ صنعتي، اين شهر را به عنوان يك كانون بزرگ براي اشتغال به وجود آورده است.
در واقع شهري كه قرار است جمعيت 8 ميليون نفري داشته باشد و به لحاظ جمعيت چيزي در حدود يك دهم جمعيت كل كشور را در مساحتي در حدود 700 كيلومتر مربع جاي دهد، بي ترديد، بايد سازوكار مناسب براي فعاليت هاي اقتصادي اين تعداد از افراد را در خود داشته باشد. شايد يكي از مهمترين دلايل مهاجرت و افزايش جمعيت اين شهر كه رشدي سرسام آور يافته، حضور صنايع و كارخانه هاي بزرگي است كه نياز به نيروي كار دارند. تهران شايد به دليل وجود همين كارخانه هاي بزرگ و تمركز صنايع مهم كشوري، معضلات متعددي دارد و نيازمند اقتضائات ويژه اي است. حضور كارخانه هاي بزرگ سازنده خودرو در حاشيه اين شهر، از سويي و كارخانه هاي بزرگ توليد مواد غذايي، علاوه بر تحميل آلودگي ها و نابساماني هاي متعدد، موجب پيچيدگي در مناسبات شهري مي شود. شايد به همين دليل است كه بسياري از كارشناسان لزوم استفاده از ابزار الكترونيكي و دنياي مجازي را راهي براي تسهيل در روابط اين شهر شلوغ مي دانند و اتوماسيون را آبي بر آتش نابساماني در حوزه مديريت شهري مي دانند. اگرچه ممكن است در نگاه اول اتوماسيون سيستم مديريت شهري براي تسهيل زندگي در اين شهر پراضطراب راهگشا باشد، اما به واقع استفاده از ابزار جديد، در كنار گشودن راه هاي جديد در ارائه خدمات مختلف شهري، مشكلي از قوانين دست وپاگير شهرداري حل نمي كند.
شهرداري تهران با وجود آن كه در حدود 100 سال از اولين روزهايش فاصله گرفته و در آستانه يك قرن فعاليت است، اما هنوز نتوانسته بسياري از نارسايي هاي مختلف را در پناه وضع قوانين جديد ساماندهي كند. اين شهر درندشت، درست مثل سالهاي گذشته اش، همچنان چهره اي ويژه در ميان شهرهاي كشور دارد و به مانند تمام روزگاران گذشته، همچنان به عنوان بزرگترين مركز اقتصادي-سياسي و اجتماعي كشور است. شايد مرور بر آمار مهاجران به اين شهر در طول سالهاي گذشته، اين نكته را ثابت كند.
مدتهاست بسياري از مسئولان در كنار اتوماسيون سيستم مديريت شهري، دل مشغول زدودن تمركز از چهره پايتخت هستند. چهره اي كه تهران را از يك روستاي كوچك و خوش آب و هوا،  به هيولايي لميده در دامنه البرز تبديل كرده است. طرح ها و برنامه هاي گوناگون براي خروج كارخانه  هاي بزرگ صنعتي از حاشيه اين شهر، هر ساله قالبي جديد به خود مي گيرد و حتي راندن مشاغل مزاحم از داخل شهر نيز در اين راستا، مجدانه در حال پيگيري است. اما در ميان تمام اين مباحث، آيا هنوز راهكاري عملي در اين باره اتخاذ شده است و قدم هاي عيني در اين راستا برداشته شده؟! تهران درگير همان مشكلات متعددي است كه سالها بر شانه آن سنگيني مي كرد.

اعداد اساسي
۴۷۶۶
اين رقم به بي خانمان هاي جمع آوري شده از سطح شهر تهران اختصاص دارد، از سوي ديگر۲۷۵ نفر از بي خانمان ها نيز در پايتخت رسوب كرده اند.
آمار متكديان و بي خانمان هاي جمع آوري شده از ابتداي آذرماه سال 83 (آغاز زمان طرح) تا كنون نشان مي دهد در اين مدت 4 هزار و 766 متكدي و بي خانمان از سطح شهر تهران جمع آوري شده اند كه از اين تعداد 4 هزار و 157 نفر ترخيص شده و 609 نفر در مركز موقت نگهداري متكديان و بي خانمان ها قرار دارند.
از تعداد بي خانمان هاي باقيمانده در مركز، 546 نفر حكم بهزيستي دارند و 275 بي خانمان نيز به دليل مشكل احراز هويت يا تحويل توسط دستگاه مربوطه، مدت هاست كه در مراكز نگهداري موقت، اقامت كرده اند.
در عين حال 161 هزار و 56 بي خانمان نيز از گرمخانه هاي شهرداري تهران از آذر ماه سال 83 تاكنون استفاده كرده اند.
از مجموع افراد بي خانمان ها و متكديان جمع آوري شده 6 درصد پاكستاني ، سه درصد افغاني، 91 درصد ايراني كه بيش از 61 درصد شهرستاني بودند كه حدود 15 درصد كل اين مجموع، سابقه كيفري داشتند.
از سوي ديگر تنها 39 درصد متكديان و بي خانمان ها تهراني بودند و بيش از 46 درصد مجموع متكديان و بي خانمان هاي جمع آوري شده، معتاد و 92 درصد از نظر رواني سالم و 8 درصد رواني بوده اند.
۱۲ درصد بي خانمان ها و متكديان معلول جسمي، 20 درصد مجرد، 46 درصد متاهل و مابقي نيز مطلقه بوده و يا متاركه داشته اند.
بد نيست بدانيد كه 28/9 درصد متكديان و بي خانمان ها داراي تحصيلات ديپلم و بالاتر، 10درصد متوسطه، 5/9 درصد راهنمايي، بيش از 25 درصد تحصيلات ابتدايي و 47 درصد نيز بي سواد بودند.
طبق آمار ارائه شده بيش از 61 درصد بي خانمان ها داراي سنين 42 تا 51 سالگي بوده و تعداد بي خانمان هاي زن كمتر از 2درصد و متكديان زن حدود 19 درصد بوده اند.

زاويه ديد
طرح جامع؛ افق روشن
گروه شهري- اين واقعيت كه تهران سالهاي متمادي بدون هيچ برنامه اي تنها اداره مي شد و براي آينده آن چشم اندازي متصور نبود، غيرقابل انكار است. اگر چه تهران در سال 49 تجربه اولين طرح جامع شهري را به دست آورد، اما در دومين گام هنگامي طرح جامع تهران در سال 78 از سوي شوراي عالي شهرسازي مطرح شد، به دليل عدم هماهنگي هاي لازم با نيازهاي واقعي شهر، چندان توفيقي به دست نياورد و بالاخره با هماهنگي شهرداري تهران و وزارت مسكن و شهرسازي طرح جامع و تفصيلي تهران براي دومين بار در سال 83 حركتش را آغاز كرد و فعاليت هاي علمي و عملي آن به نحو گسترده اي شروع شد. در طرح جامع و تفصيلي تهران كه ماهيتي كنشگرانه داشت، تلاش بسياري شد تا اين شهر نامنظم با اتخاذ تدابيري رفته رفته جامه نظم بپوشد و آينده پي روي آن مفروض باشد. از قرار اين طرح تهران را در قالب ساختاري تعريف كرد كه مديريت آن نه تنها به اداره شهر بپردازد، بلكه با توجه به اهداف و پيش فرض هاي تعريف شده، آن را كنترل كند و توسعه شهر را نيز متضمن شود. بي ترديد، طرح جامع و تفصيلي تهران، مي بايست براساس واقعيت ها پي ريزي شود. از يك سو، نيازهاي جاري شهر در حوزه هاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي مي بايست رفع شود و از سويي ديگر تمام فعاليت هاي مديريت شهري در چارچوبي فراهم آيد تا به هدفي مشخص در  آينده برسد. هدفي كه بر پايه آن طرح جامع و تفصيلي شكل گرفته است و قرار است باتكيه بر آن سيماي شهر رنگ و رويي تازه بگيرد و فعاليت هاي انجام گرفته در آن مدبرانه و آينده نگرانه باشد.
مسلماً براي به دست آوردن برنامه اي مشخص و تعيين اهداف واقعي، به بررسي هاي گسترده و مطالعات فراوان نياز است. انجام مطالعات فراوان پيرامون مسايل اجتماعي و كاستي هاي موجود از سويي و آنچه كه مورد نياز تهران به عنوان يك شهر 9 ميليون نفري و همچنين بررسي شرايط اقتصادي موجود در آن و توجه به مسايل فرهنگي شايد بتواند تصويري از مسايل و مشكلات تهران را پيش رو قرار دهد. بي ترديد انجام مطالعات براي يافتن مسايل و مشكلات مي تواند متضمن برنامه ريزي مناسبي شود، اما اين سؤال كه تا چه اندازه مي توان با تكيه بر بررسي هاي انجام شده،  اهدافي واقعي و دست يافتني را براي آينده پيش بيني كرد، همواره فراروي برنامه ريزان است.
به نظر مي رسد در طرح جامع تهران آن گونه كه لازم است به مسايل اجتماعي- اقتصادي توجه نشده است. عمده توجه اين طرح بر ساماندهي و آينده نگري در قالب كالبدي شهر متمركز شده و بر گسترش شهر به لحاظ فيزيكي بيشتر توجه شده است. اين در حالي است كه تهران به لحاظ جمعيت شناسي، تحولات اجتماعي، مسكن، تجهيزات و امكانات بهداشتي و رفاهي و اقتصادي همواره با معضل روبه رو بوده و لزوم مطالعه ابعاد اجتماعي زندگي در تهران ناگزير به نظر مي رسد. اگرچه با تدوين طرح جامع تهران تا حدودي اين شهر از هم گسسته ، در چارچوبي مشخص نظمي يافته و نظامي پيدا كرده و آينده اين شهر كه سالها بدون هيچ مرز و محدوده اي گسترش در تمامي جنبه ها را تجربه كرده بود، تحت ضوابطي درآورده و افق روشني را موجب شده، اما شايد عدم توجه به مباحث و مسايل اجتماعي- اقتصادي و تمركز فراوان بر جنبه كالبدي شهر، نگران كننده به نظر برسد. تدوين طرح جامع شهر تهران گامي مهم تلقي مي شود. هر چند ممكن است همراه با كاستي هايي باشد، اما نمي توان از اثرات مثبت آن چشم پوشيد و نويد آينده روشن آن را ناديده گرفت.
006396.jpg
باران هوا را آلوده تر مي كند
گروه شهري- بارش بارندگي تقريبا تنها اميد شهروندان تهراني براي كاهش ميزان آلودگي هوا و استنشاق هواي سالم و پاك است، اما افزايش 30درصدي ترافيك و سوخت ناقص بنزين در روزهاي باراني باعث مي شود كه بارندگي بر خلاف تصور عموم مردم نه تنها باعث كاهش آلودگي نشود، بلكه بر ميزان آن بيفزايد.
بار ترافيك در روزهاي باراني شايد در كاهش آلاينده هايي همچون ذرات معلق، ازت و اكسيدهاي گوگرد تاثير داشته باشد اما باران در كاهش منوكسيد كربن به عنوان مهمترين آلاينده هوا نه تنها نقش ندارد، بلكه در برخي از نقاط شهر حتي با افزايش ميزان آلودگي هوا هم مواجه مي شود. منوكسيد كربن بر خلاف ساير آلاينده ها قابليت حل شدن در آب را ندارد و تنها زماني مي توان نسبت به كاهش اين آلاينده سرطان زا اميدوار بود كه بارش باران همراه با وزش باد همراه باشد، در غير اينصورت باران به تنهايي براي كاهش آلودگي هواي تهران مشكل گشا نيست.
از نگاهي ديگر باران تاثير چنداني در افزايش حجم بار ترافيك ندارد، بلكه آنچه كه باعث افزايش ترافيك شهر مي شود كاهش 30 درصدي سرعت حركت خودروها و آبگرفتگي در برخي از نقاط شهر است. در حقيقت بارندگي باعث مي شود كه سرعت حركت خودروها در اتوبانها حداقل 20 كيلومتر كاهش يابد و همين امر باعث پس زدگي بار ترافيك به معابر شهر و طولاني شدن زمان سفر شهروندان تهراني مي شود.
با چنين شرايطي ديگر به نظر نمي رسد كه باريدن باران از نظر شهروندان تهراني همچون گذشته مطبوع و دلپذير باشد، چرا كه براي سلامتي آنان ديگر فايده چنداني ندارد و آنها همچون ساير روزها بايد هواي آلوده را در قفس هاي آهني خودروها تحمل كنند.

شهرآرا
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |