زنان ايراني شايستگي هاي خود را اثبات مي كنند
سال هاي دور از كار
|
|
عكس: Corbis
زهره منوريان
به نظر مي رسد بيشترين چالش موجود در زمينه كار زنان، ناشي از نگرش و باورهاي غلطي باشد كه به تضعيف موقعيت آنان در جامعه منجر شده است. در حال حاضر مقاومت در برابر تغيير نگرش ها به دليل ريشه گرفتن از سنت ها، بسيار شديد است و نمي توان تغيير پذيري سريعي را انتظار داشت. در اين ميان، بخشي از مسائل و مشكلات زنان موانع توسعه اي است كه به ساختار كشورها مربوط مي شود و بخشي از آن موانع غيرتوسعه اي است.از موانع توسعه اي، موانع اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و از موانع غيرتوسعه اي موانع شخصيتي و فيزيولوژيكي را مي توان نام برد.موانع اقتصادي عبارتند از: الف: كار بدون دستمزد. ب: اختلاف سطح دستمزد. ج:نوع مشاغل.
موانع اجتماعي اشتغال زنان نيز از موانع فرهنگي و اقتصادي مجزا نيست. اما براي تقريب به ذهن جدا از موانع ديگر مطرح شده است. موانع اجتماعي عبارتند از: 1 - آموزش 2 - مسائل موفقيت
3 - تفكيك شغلي
موانع فرهنگي و اجتماعي اشتغال زنان
بي سوادي و يا پايين بودن سطح سواد، تبعيض در نمود زن در بسياري از كتب آموزشي، تبعيض در نمود زن در سينما و نمايش ها، ازدواج در سنين پايين
موانع اساسي فرهنگي اشتغال و مديريت زنان را مي توان در سه مانع زير خلاصه نمود:
۱ - پيشداوري هاي رايج در جامعه كه به عدم پذيرش زنان منتهي مي شود. مانند تعريف عرضي مدير خوب كه فردي است ديرجوش و سخت، قوي، داراي حضور هميشگي، بي باك، ستيزه جو، ترقي خواه، در حالي كه يك زن فردي است داراي توانايي سكوت، خوش بين، به سادگي رضايت پذير، منظم و مهربان؛ نتيجه قهري اين تعريف مهم، عدم امكان مديريت زنان است.
۲ - عدم تجانس با نقش مادري؛ فرهنگ ايراني فرهنگ اصالت خانواده است، بنابراين تضاد نقش مادري و نقش اجتماعي زن از موانع اساس فرهنگي اشتغال زنان است:
بايد توجه نمود كه دلايل فوق براي پذيرش مسئوليت مديريتي از سوي زنان موجه نيست زيرا:
- يك زن مدير مي تواند به جاي جدل، توانايي هاي زنان، انديشه و هنر خود را به ميان بكشد.
- وقار و جديت استحكام شخصيتي، ضرورت موفقيت در عرصه هاي اجتماعي است.
- مادران مي توانند مانند پدر، با حفظ نقش خانوادگي در تلاش هاي اجتماعي مشاركت داشته باشند.
- فقدان روحيه مخاطره پذيري به معني عدم توانايي مسئوليت مديريتي نيست.
مهم ترين مشكلات
در ايران امروزي از يك طرف، زن به عنوان شهروند در قانون اساسي پذيرفته شده و از طرف ديگر، نابرابري هايي در حقوق زن وجود دارد كه دائماً با حقوق شهروندي او در قانون اساسي در تضاد قرار مي گيرد. مديران سياسي، قانون اساسي را طوري تفسير مي كنند كه براي تأمين حقوق زنان مفيد نيست.
مهم ترين مسئله زنان، مسئله حقوق آنها در خانواده است. مسائل زنان، مسئله نابربري زنان نيست، بلكه مسئله برتري مردها است كه به نحوي سعي مي كنند نابرابري ها را نهادينه كنند.
مهم ترين مشكل زنان، جنس دوم تلقي شدن آنهاست و اينكه به زن به عنوان ابزاري در خدمت سلامت، سعادت و رفاه مرد نگريسته مي شود.
نابرابري تحصيلي
نظريه پردازان معتقدند كه براي كاهش مشكل زنان از نظر نابرابري هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي بايد به آموزش آنان توجه شود. اگر زنان در زمينه آموزش، از نظر كمي و كيفي قادر به رقابت با مردان باشند، مشكلات ديگر آنان نيز كمتر مي شود. زنان در خانه، مدرسه و بازار كار (سه محل مهم و مرتبط با هم) اگر نگوئيم مورد تبعيض، دستكم مورد بي توجهي قرار مي گيرند. كاستن از تبعيض در يكي از آنها به رفع ديگر تبعيض ها كمك مي كند.
آموزش و پرورش مي تواند كانون شكستن اين زنجير تلقي شود و به ياري آن مي توان آثار منفي عوامل ساختاري را بر مشاركت زنان در آموزش و در زندگي اجتماعي كاهش داد. پژوهش هاي تازه نشان مي دهد كه آموزش زنان هم براي خود آنان و هم براي خانواده و جامعه اي كه در آن زندگي مي كنند، بسيار سودمند است.
بر اين اساس به نظر مي رسد حداقل يكي از علل عمده مشكلات زنان، نابرابري تحصيلي ميان زنان و مردان است. جمعيت زن و مرد در همه جاي دنيا و از جمله ايران كم و بيش مساوي است و اگر شرايط و امكانات فراهم باشد، بايد علي القاعده و به صورت تقريب درصدهاي كم و بيش مساوي از اين دو جنس را در مقاطع مختلف تحصيلي و بازار كار ببينيم. از آنجا كه در شرايط فعلي يكي از شرايط لازم براي احراز مشاغل مديريتي، تحصيلات دانشگاهي بويژه در مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري است، كافي است نگاهي هر چند اجمالي به وضعيت دانشجويان و فارغ التحصيلان اين دوره ها و تركيب اعضاي هيات علمي دانشگاه ها از نظر جنسيت، حداقل در سال هاي بعد از انقلاب، بيندازيم.
آمار و اطلاعات حاكي از آن است كه گرچه جمعيت دانشجويي زنان و جامعه زنان عضو هيات علمي دانشگاه ها بعد از انقلاب روندي افزايشي داشته است، اما قابل مقايسه با سرعت افزايش آنان در جامعه مردان نيست.
مديريت اجرايي و مشاغل بالا نياز به مدارك تحصيلي بالاتر در حد كارشناسي ارشد و دكتري دارد. البته زنان پس از دريافت مدارك يكسان نيز در بازار كار با انواع محدوديت ها و تبعيض ها مواجه هستند.
مروري بر عقب ماندگي زنان
۱ - در جامعه بزرگ ايران 10ميليون نفر زن بي سوادند، اين روند منفي مي تواند شرايط فرهنگي نامناسب و بازدارنده اي در امر مشاركت زنان فراهم سازد.
۲ - زنان خود را دست كم مي گيرند. زنان در جامعه امروزي ايران الگوهاي متعدد و جذاب از زنان مدير و مدبر در اختيار ندارند تا در پي خودسازي و كسب موفقيت هاي برتر باشند، لذا در جهت افزايش اطلاعات خود در زمينه حقوق فردي، خانوادگي و حرفه اي تلاش نمي كنند!
۳ - زنان اعتماد به نفس لازم را براي مشاركت در امور كشور ندارند.
۴ - زنان ايراني طي سال هاي اخير در عرصه هاي متعدد پيشرفت هاي شايان توجهي داشته اند، اما زنان در مواضع تصميم گيري هنوز از همتايان مرد خود بسيار عقب ترند.
۵ - موانع رشد و ارتقاي زنان عدم اعتماد به نفس، كمبود تجربه مديريتي، عدم پذيرش فراگير رياست و مديريت زنان توسط مردان و زنان جامعه، برتري عاطفه بر عقل در خانم ها، مردسالاري و عدم معرفي زنان موفق در روستاها، شهرها، كارخانه ها و دانشكده ها به جامعه است.
۶ - روحيه عدم خودباوري در زنان نسبت به توانمندي ها و شايستگي هاي خود، در كنار نابرابري فرصت ها و موقعيت هاي عملي كسب تجربه در زمينه هاي عملي سياسي - اجتماعي و عدم دسترسي اكثريت زنان با كفايت به پست هاي مديريتي، به ويژه در سطح كلان باعث پيدايش شرايطي مي گردد كه در آن بانوان جامعه ما از تجربه اندونزي، كسب دانش عملي در حوزه فعاليت هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي، شناخت استعدادهاي خود و شكوفاسازي آنها، رشد خلاقيت و نوآوري و حتي فرصت تقويت نقاط قوت و بازشناسي نقاط ضعف و رفع آنها محروم مي گردند. به تبع آن جامعه نيز از توان فكري و نيروي مديريتي زنان و بهره مندي از قابليت ها و شايستگي هاي آنان بي نصيب مي ماند.
موانع پذيرش مسئوليت
۱ - حجم زياد كار و وظايف سنگين آموزشي از مهم ترين مشكلات موجود در سر راه تأمين و تربيت مدير است.
۲ - كمبود فوق العاده شغل مديران مدارس، حجم زياد كارها و فعاليت هاي اجرايي خصوصاً در موارد غير آموزشي و همچنين اختيارات كم و محدود براي مديران مدارس.
۳ - مسئوليت بيش از اندازه مديران در برابر اولياي دانش آموزان
۴ - عدم توجه اولياء
۵ - اختلاف با معلمان و عدم همكاري آنان
۶ - خستگي از كار و مسئوليت زياد
زنان به علت نقش دوگانه اي كه در محيط كار ايفا مي كنند، با اين انتظار كه هر دو نقش را بايد به نحو احسن اجرا كنند، فشار زيادي را براي انجام همزمان كارها بايد متحمل شوند. از سوي ديگر مردان هم انجام مسئوليت هاي خانوادگي را فقط بر عهده زنان مي دانند، لذا زنان و مردان هر دو معتقدند كه عامل مسئوليت هاي خانوادگي بر عدم پذيرش پست هاي مديريتي از سوي زنان موثر است.
- زنان، يك سوم نيروي كار رسمي جهان را تشكيل مي دهند اما در كارهايي اشتغال دارند كه پايين ترين مزد به آنان پرداخت مي شود و بيش از مردان نسبت به بيكاري آسيب پذيرند. از آن گذشته، در ازاي كار مشابهي كه زنان و مردان آن را انجام مي دهند، زنان سه چهارم مردان، مزد دريافت مي كنند و اگرچه 90درصد كشورهاي جهان داراي تشكيلاتي براي پيشرفت پايگاه اجتماعي زنان هستند، با اين وجود، زنان به علت آموزش كمتر و عدم اعتماد به نفس و كار و مسئوليت سنگين تر در سطوح مختلف تصميم گيري در كشور، حضور كمتري دارند.
ويژگي هاي زنان مدير
اعتماد به نفس ضعيف، ثبات رواني و احساس پايين، تحليل گيري ضعيف، سازگاري كم و توانايي هاي رهبري پايين؛ البته بر خلاف نگرش هاي منفي فوق تحقيقي كه توسط سه محقق به نام هاي موريسن، وايت و وان والسور روي مديران زن 45 شركت انجام شد، ثابت كرد اين مديران زن داراي چند خصوصيت ويژه بودند. توانايي ايجاد ارتباط كاري و جانبي خوب با مردم و زيردستان، توانايي اثبات شايستگي هاي خويش، توانايي ايجاد كيفيت هاي كاري، دستيابي به اهداف تعيين شده، شناخت شغل و حوزه كاري و عملكرد مداوم و سختكوشانه.
به نظر مي رسد كه بيشتر زنان به دلخواه خود، تدريس در كلاس را به ارتقاي شغلي و رسيدن به مقام هاي مديريتي مدرسه يا كالج، ترجيح مي دهند. اين بدان دليل است كه زنان براي ارضاي خود و براي ايجاد روابط اجتماعي و اينكه احساس كنند سهمي در اجتماع دارند، كار مي كنند.
زنان، تمايل كمتري به مديريت از خود نشان مي دهند، زيرا داراي تضادهاي نقش و استرس هاي بالقوه اي هستند. اگرچه ايجاد توازن بين نقش ها و مسئوليت هاي مختلف، يك هدف سازماني مهم است اما از طرف ديگر منبع فشارهاي روحي و رواني نيز مي باشد. بنابراين حركت به سوي مديريت بايد درنظرگرفتن اين مسأله باشد.
در مواردي كه زنان در موقعيت هاي بالا هستند و قدرتي دارند، چنين به نظر مي رسد كه پشتيباني مقامات را دريافت نمي كنند، در حالي كه در مورد مردان، اين مسأله وجود ندارد. اگر زني به مقام و مسئوليتي برسد، تصور مي رود كه بايد تمام توان خود را به كار ببرد و ارزش خود را اثبات كند، در حالي كه از مردان، چنين انتظاري در حد نهايت نيست.
- موانع بارزي در درون موسسات به ويژه در دانشگاه ها وجود دارد كه تمايل كافي براي حضور زنان در موقعيت هاي ارشد ندارد. دو مانع مهم، علت موقعيت هاي ضعيف براي پيشرفت زنان و فقدان امنيت شغلي است. حتي زماني كه زنان، شغلي را به دست مي آورند، كمتر از مردان ارتقا مي يابند.
بررسي هاي انجام شده در مورد زنان و مردان، حاكي از آن است كه زنان در مقايسه با مردان در محيط هاي كاري با موانع و دشواري هاي متعدد مواجه هستند. مقايسه نسبت تصدي مشاغل مديريتي در زنان و مردان نشان مي دهد كه رفع موانع سازماني مي تواند در تصدي مشاغل مديريت توسط زنان، موثر باشد.
- افزايش تجربه، آگاهي، برنامه ريزي درست، ايجاد فرصت هاي سازماني مناسب، پرداخت حقوق و مزاياي برابر به زنان و مردان مي تواند در احساس رضايت شغلي زنان و پيشرفت سازماني آنها موثر باشد.
- تصورات قالبي اجتماع نيز مي تواند در زمينه مديريت زنان و مردان و سبك رهبري آنها در سازمان ها مداخله كرده و به عنوان مانع پيشرفت زنان محسوب شود. نگرش هاي اجتماعي و باورهاي فرهنگي نيز مي تواند از علل عدم تصدي مشاغل رده بالا در بين زنان شاغل باشد. زنان با احساس ناهمخواني وظايف و نقش هاي سازماني و نقش هاي خانه و زندگي خانوادگي مواجه هستند.
- در شغل هايي كه زنان حضور گسترده دارند، ميانگين دستمزدها پايين تر است. نابرابري شغلي در مشاغلي كه نسبت زنان زياد است بالاتر است. هر چه زنان حضور بيشتري داشته باشند، نابرابري دستمزدها كاهش مي يابد.
|