دوشنبه ۶ آذر ۱۳۸۵
سياست
Front Page

بازخواني وقايع 33 روزه لبنان در گفت و گو با دكتر عباس خامه يار - قسمت دوم
رعايت اصول بازي
007152.jpg
بي ترديد تجربه اخير حزب الله در مديريت يكي از بزرگترين بحران هاي تاريخ معاصر لبنان از پديده هايي است كه تا مدت ها موضوع پژوهش كارشناسان سياسي خواهد بود. مطالعه اين تجربه از آن رو در خور توجه است كه كشورهايي كه در مظان دست اندازي مدعيان رهبري جهان هستند، مي توانند از پيامدها و تجربه هاي آن منتفع گردند.
در گفت و شنود حاضر دكتر عباس خامه يار، نماينده فرهنگي پيشين فرهنگي جمهوري اسلامي در لبنان به دليل آشنايي با جغرافياي سياسي لبنان، جلوه هايي گويا از اين تجربه را مورد بازبيني قرار داده است.حزب الله و مديريت بحران ها عنوان مصاحبه اي است كه در نشريه شاهد ياران درج شده است كه قسمت دوم آن را باهم مي خوانيم:
* چه رويدادهايي در لبنان مكمل يا به عبارت بهتر زمينه ساز پيروزي اخير بودند؟
- درخشش ستاره حزب الله و دبير كل آن در فضاي منطقه و جهان، فروپاشي نسبي جبهه رقيب به رغم همه حمايتهاي آمريكا و فرانسه، رفت وآمدهاي سران جناحهاي 14 فوريه به آمريكا و گفت وگو با خانم رايس و ناتواني در اجراي وعده هاي داده شده،  در واقع به مفهوم شكست طرح شش ماهه آمريكاست كه قصد براندازي مقاومت و اعمال حاكميت مطلق ائتلاف گروه هاي 14 فوريه بر لبنان و صرفنظر از اجراي توطئه بعدي در سوريه و ايران را داشت.
در همين حال سه اتفاق مهم ديگر در سطح داخلي و يك اتفاق مهم ديگر در خارج از لبنان رخ داد كه آمريكايي ها را كلافه و ناچار به طرح جنگ تمام عيار براي ريشه كني حزب الله و مقاومت و تكرار حادثه اخراج فلسطيني ها از لبنان در سال 1982 كرد. در خارج از لبنان، پيروزي حماس در انتخابات پارلماني و تشكيل دولت اسلامگراي فلسطيني و پيامدها و تأثير آن بر جنبش هاي اسلامي منطقه، آمريكايي ها را غافلگير كرد، اما اتفاقاتي كه در داخل لبنان روي دادند عبارت بودند از:
۱) دستگيري طراحان ترور سيد حسن نصرالله توسط حزب الله.
۲) رهگيري و متلاشي ساختن بزرگ ترين باند جاسوسي اسرائيل در منطقه و در لبنان باز هم توسط حزب الله.
۳) به اسارت گرفتن دو نظامي اسرائيلي توسط نيروهاي حزب الله و كشتن چند تن ديگر. بدين ترتيب وعده هاي مكرر دبير كل حزب الله مبني بر اسارت نظاميان اسرائيلي جهت مبادله آنان با اسيران لبناني و عرب در زندان هاي فلسطين اشغالي، تحقق پذيرفت.
* بنابر اين به نظر شما ريشه جنگ لبنان صرفاً به اسارت گرفته شدن دو سرباز اسرائيلي توسط حزب الله نيست.
- آري... دقيقاً همين طور است، من معتقدم ريشه داستان در جاي ديگري شامل همان عواملي است كه به آنها اشاره شد، زيرا حزب الله پيش از اين نيز به گروگانگيري دست زده بود. قاطعانه مي گويم و اين هم قابل اثبات است كه جنگ اخير يك جنگ آمريكايي عليه لبنان بود. صهيونيست ها براي نخستين بار در تاريخ اشغالگري، جنگي را به نمايندگي از ديگران آغاز كردند. اين موضوع كاملاً اثبات شده است. خود صهيونيست ها، چه نظاميان، چه سياستمداران و چه روزنامه نگاران، همه به آن اشاره كردند. خانم رايس در آغاز جنگ در بيروت چنين اعلام كرد: اين سرآغاز زايش خاورميانه جديد است . سفرهاي مكرر رايس و معاون او به منطقه در اين چهارچوب قابل تحليل و تفسير هستند. آنها به صهيونيست ها فشار وارد مي كردند تا در اين جنگ در برابر حزب الله ايستادگي كنند.به همين دليل بود كه برخي از رژيم هاي عربي به طور شتابزده، اقدام حزب الله را نسنجيده و يك نوع ماجراجويي قلمداد و آن را سرزنش كردند. اين موضع برخي از رژيم هاي عربي، چراغ سبز و عامل تشويق صهيونيست ها براي ادامه جنگ عليه حزب الله بود. اين موضع گيري را نبايد ساده انگاشت و آن را يك موضع گيري آني تلقي كرد. مقوله هاي هلال شيعي و نيز طرح موضوع وابستگي شيعيان عرب به جمهوري اسلامي توسط برخي از رهبران عرب در اين راستا قابل توجيه است. به هر حال گروگانگيري دو نظامي اسرائيلي اجراي توطئه آمريكا را سرعت بخشيد و جنگ غافلگيرانه و برنامه ريزي شده را جلو انداخت.
* به نظر شما عوامل اصلي جنگ كدامند؟
- البته سيد پاسخ اين ابهام را داده است، كه مسئله يكي دو اسير اسرائيلي نيست. تصور من اين است كه دو دغدغه بزرگ و بسيار مهم براي دبير كل حزب الله در آن شرايط مطرح بوده اند:
اولاً: تنگ تر شدن حلقه محاصره فلسطيني ها پس از پيروزي حماس در انتخابات پارلماني و افزايش فشارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي بر فلسطيني ها و نگراني از ايجاد يأس و نوميدي ميان مبارزين و ملت فلسطين و به خصوص پس از اسير كردن يك نظامي اسرائيلي در شمال شهر غزه. حزب الله به طور غيرمستقيم، خواهان شكستن اين حلقه محاصره و دميدن روح تازه به كالبد فلسطيني هاي محاصره شده بود.
نكته دوم كه بسيار مهم است، توطئه آمريكايي ها براي دامن زدن به فتنه طائفه اي و فرقه اي در لبنان و نيز جنگ ناخواسته مذهبي ميان شيعيان و سني هاي عراق بوده است. سيد حسن نصرالله به شدت از اين توطئه هراس داشت و ابعاد مخاطره آميز آن را براي جهان اسلام و آينده اسلام در جهان، خوب مي شناخت. او هر گونه موفقيت آمريكايي ها در اين جنگ را مساوي با بقاي دشمن در اين منطقه مي دانست و شكست آن را برابر خروجشان از عراق ارزيابي مي كرد. چهار روز قبل از آغاز جنگ، خدمت ايشان بودم كه با صراحت به اين خطر اشاره كردند. سيد در نخستين سخنراني خود بعد از به اسارت گرفتن دو نظامي اسرائيلي و نيز در سخنراني هاي بعدي با صراحت به عواقب خطرناك جنگ مذهبي در عراق اشاره كرد. من اين دو عامل را از مهم ترين دلايل اقدام حزب الله با اجراي عمليات اسارت دو نظامي اسرائيلي مي دانم.
* اهداف دشمن از اين عمليات گسترده چه بوده است؟
اهداف دشمن را بايد به دو دسته تقسيم كرد: اهداف آشكار و اهداف پنهان. اهداف آشكار همواره در حال تغيير بودند، بدين معني كه متناسب با شكست هاي نظامي دشمن و افزايش مقاومت و قدرت حزب الله، اهداف اعلام شده اسرائيل به نوعي كمرنگ مي شدند و به صورت نمودار به طرف پايين حركت مي كردند.مهم ترين اهداف آشكار عبارت بودند از:1 - نابودي حزب الله و از بين بردن رهبران و يا دستگيري آنان.2 - آزادي بدون قيد و شرط دو نظامي اسرائيلي دستگير شده.3 - ايجاد يك نوار چند كيلومتري حائل در حوالي رود ليتاني از اهداف صريح و اعلام شده روز نخست جنگ بود.كاندوليزا رايس در نشستي كه با رهبران گروه هاي 14 فوريه در سفارت آمريكا در بيروت داشت، به هدف نخست اشاره كرد و قول دستگيري رهبران حزب الله و بازداشت آنان را در عرض يك هفته داد.مي توان اهداف پنهان دشمن را به صورت ذيل برشمرد:ايجاد تفرقه طايفه اي و مذهبي در جامعه ناهمگون لبنان. ايجاد هرج و مرج در لبنان از خلال ويراني گسترده ساختار تأسيسات زيربنايي كشور. زيرا برقراري امنيت و سازندگي از دستاوردهاي اصلي حزب الله براي لبناني هاست و اين دو عامل، علت اصلي حمايت لبناني ها از حزب بود، پس بايستي آنها را از بين برد.پايان دادن به نفوذ حزب الله در دولت لبنان و ايجاد يك نوع گسستگي ميان دولت و مردم.
شكستن عزم راسخ و اراده پولادين ايران و سوريه و بالاخره ايجاد نااميدي در صفوف فلسطيني ها.
بازيابي نقش و هيبت برباد رفته اسرائيل پس از شكست سال 2000 و عقب نشيني از سراسر جنوب لبنان و نيز عقب نشيني سال 2005 از نوار غزه و تأكيد بر اسطوره شكست ناپذيري ارتش اسرائيل در برابر اعراب.
* به مديريت سيد حسين نصرالله در پيش از جنگ اشاراتي داشتيد. مديريت بحران وي در هنگام جنگ چگونه بوده است؟
- فكر مي كنم اين مهم ترين بخش مديريت بحران است، زيرا شرايط كاملاً نظامي و نابرابر بود. چنين مديريتي در چنين شرايطي بسيار دشوار و به دلايل زير مهم است:
۱ - مديريت بحران در اين شرايط از سوي حزب الله يك مديريت كاملاً زيرزميني است. در برابر دشمني كه هم زمين و هم دريا و هم هوا را كاملاً در تصرف خود دارد و هر زمان كه اراده كند با آزادي كامل در لبنان تاخت و تاز مي كند، نيروهاي حزب الله در كانال هاي زيرزميني و شيارهاي كوهستاني و رهبران سياسي و نظامي حزب الله از آنجا جنگ را اداره مي كردند.
۲ - رعايت اصول بازي: دبير كل و مجموعه رهبري حزب الله به خوبي و در سطح عالي و هوشمندي تمام، قواعد جنگ و اصول بازي را رعايت مي كردند. هيچ گاه تسليم ياوه گويي ها و فريب هاي دشمن نمي شدند، جنگ را كاملاً مرحله اي پيش مي بردند، هوچيگري در كارشان نبود و بيش از امكانات خود شعار نمي دادند. همسان و همگام با تناسب امكانات دشمن پاسخ مي دادند. مقوله زدن تل آويو در صورت زدن بيروت دشمن را زمين گير كرده بود. استفاده از موشك هاي دور برد و بدون هيچ گونه سردرگمي و شتابزدگي، دشمن را غافلگير كرده و او را در انتخاب هدف بعدي كاملاً دو دل ساخته بود. حزب الله مي دانست كه دشمن در صورت شكست مطلق، توانايي ويراني كامل لبنان را دارد، لذا آگاهانه و حساب شده، گام برمي داشت تا هيچ گونه بهانه اي به او ندهد.
۳ - رعايت اخلاق وارستگي و صداقت. سيد حسن نصرالله به عنوان فرمانده و نماد كل مقاومت، در دشوارترين مراحل جنگ، صداقت و اخلاق و وارستگي را رعايت كرد. راستگويي و صداقت او به گونه اي بود كه حتي اسرائيلي ها او را تنها كانال اعتماد خود مي دانستند، زيرا به آنچه كه مي گفت عمل مي كرد. سيد كم سخن مي گفت و تنها او بود كه سخن مي گفت در حالي كه همه مسئولان دشمن سخن مي گفتند و اظهار نظر مي كردند و تناقض و تضاد در سخنان و مواضعشان آشكار بود. سيد در طول جنگ چهار بار سخن گفت و توانست به زيبايي خط مشي جنگ، ابعاد جنگ و استراتژي خود را با جهانيان در ميان بگذارد و همه را پاي شبكه هاي تلويزيوني ماهواره اي ميخكوب كند. همه بالاجبار و به خاطر عقب نماندن از قافله براي شنيدن پخش مستقيم و ترجمه همزمان سخنان او مي شتافتند. حتي در يك نوبت، شبكه هاي تلويزيوني اسرائيل هم سخنان او را به طور زنده پخش كردند، اما به خاطر تأثيرگذاري سخنان او بر افكار عمومي داخل اسرائيل در مراحل بعدي از پخش زنده سخنان نصرالله خودداري كردند. نكته قابل توجه اين است كه سيد قدرت فوق العاده اي در بهره برداري سياسي از عمليات نظامي داشت. آرامش و توانمندي بالاي او در سخنوري و تحليل مسائل ، در اوج جنگ براي همه شنوندگان شگفت انگيز بود.
* اين برتري ها را در ابعاد ديگر چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- مهم ترين بعد جنگ، عنصر غافلگيري است:
در بعد نظامي:
حزب الله برتري خود را معجزه وار به نمايش گذاشت؛ داشتن نيروهاي ورزيده، كاردان و با كفايت و آشنا با تاكتيك هاي رزمي.مسلح به سلاح هاي مدرن و سبك و توانايي شكار تانك هاي دشمن كه به سيستم جنگ هاي مدرن و آشوب هاي شهري، مجهز هستند.مجهز به سلاح ضدهوايي و موشك هاي زمين به دريا. قدرت و قابليت نصب سكوهاي موشكي و نقل مكان آن در دو دقيقه.ورزيدگي در جنگ هاي پارتيزاني و زيرزميني.
داشتن روحيه شهادت طلبي و به تعبيري تلفيق علم و ايمان . اين عناصر از مهم ترين عوامل برتري رزمندگان مقاومت اسلامي بر دشمن صهيونيستي بود. رزمندگان حزب الله با آرامشي وصف ناپذير و تعجب برانگيز، پس از قرعه كشي و تعارفات معمول با يكديگر، سربازان اسرائيلي رايكي پس از ديگري شكار مي كردند.
در بعد اطلاعاتي:
در زمينه اطلاعات و ضداطلاعات، مديريت حزب الله تعجب همگان را در زمينه هاي زير برانگيخت:
حزب الله از روز اول جنگ توانست مراكز اطلاعاتي دشمن و تمركز نظامي آنان را هدف قرار دهد.
كليه مراكز نظامي و غيرنظامي خود را ظرف نيم ساعت پس از به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائيلي تخليه كرد و از هر گونه آسيب انساني به دور ماند.هيچ يك از كادرهاي رده هاي بالا و مياني و پايين حزب آسيب نديدند.
نفوذ ناپذيري حزب الله ستودني است، به گونه اي كه دشمنان به هيچ وجه نتوانستند در صف يكپارچه حزب الله رخنه كنند. چنين چيزي در تاريخ احزاب سياسي و جنبش هاي مبارز عربي سابقه نداشته است، زيرا بسياري از رهبران فلسطيني در سال هاي گذشته توسط عوامل نفوذي دشمن و عوامل موساد در قالب همراهان و محافظان ترور شده اند. در دفتر كار و اتاق خواب بسياري از رهبران فلسطيني دستگاه هاي استراق سمع و فرستنده و گيرنده نصب شده بود.دشمن صهيونيستي با هليبردهاي مكرر در مناطق گوناگون لبنان و به رغم برنامه ريزي هاي گسترده و سرمايه گذاري هاي عظيم، نتوانست حتي يك عضو ساده حزب الله را بربايد. برخي از اين اقدامات تجاوزگرانه، با به جا گذاشتن كشته و زخمي و از دست دادن امكانات نظامي، رسوايي هاي بزرگ به دنبال داشت. اين موارد را نمي توان ناديده انگاشت و سرسري از آنها گذشت.
در بعد جنگ رواني:
در ابعاد جنگ رواني هم كه بخش مهم آن رسانه اي بود، به رغم امكانات بسيار ناچيز، حزب الله برنده جنگ بود.
دشمن با اعلام مستمر نابودي 70درصد از سكوهاي موشكي حزب الله، انجام هليبردهاي پي در پي در شهرهاي صور، بعلبك، بوداي ، ادعاي دستگيري رهبران حزب الله و انهدام مراكز و انبارهاي اسلحه مقاومت اسلامي را مي كرد و با پخش ميليون ها اعلاميه و بيانيه از طريق هوا، زمين و دريا درصدد اعمال يك نوع جنگ رواني و شكستن روحيه رزمندگان مقاومت بود كه با شكست فضاحت بار مواجه شد. هيچ يك از اهداف او برآورده نشدند و در نتيجه با رسوايي داخلي مواجه شد. اسرائيلي ها بعد از جنگ هم ناچار به توجيه شكست هاي خود در جنگ رواني پرداختند و براي روحيه دادن به مردم و سربازان خود، ادعاي پيروزي كردند و گفتند كه به اهداف سياسي نائل آمده اند و با عملياتشان عليه لبنان صرفاً اهداف زير را دنبال كرده اند:
-شناسايي قدرت بازدارندگي حزب الله.-سوزاندن برگ برنده ايران و سوريه در لبنان براي انجام عمليات نظامي آينده.-استقرار نيروهاي سازمان ملل متحد(يونيفيل) در مرزهاي شمالي اسرائيل.
متن كامل را در همشهري آنلاين بخوانيد؛
www.hamshahri onlin.ir

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   شهرآرا  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |