پنجشنبه ۱۴ دي ۱۳۸۵
پاپ جديد و دنياي مسيحي امروز
من يك واقع گرا هستم!
008607.jpg
محمد زماني
به راستي در مورد سكولاريسم، به عنوان يك مسلمان، چه مي توان گفت و نوشت كه در سنت مسيحي درباره آن گفته نشده يا نوشته نشده باشد؟!
امروزه، وقتي از سكولاريسم صحبت مي كنيم عموماً اين پيش فرض رايج را در ذهن داريم كه اين مسئله فعلي ما مسلمانان، به عنوان تهديد يا معضل، مشكل ديروزين و حل شده غرب است و كليسا با تعديل موضع ابتدايي خود و با قبول آن به عنوان يك مسئله و نه تناقض آن را توجيه
مي كند و با اين پديده كنار آمده است. بدين ترتيب به
گونه اي تقليل گرايانه و بلكه ساده انگارانه اين مضمون بارها تكرار شده است كه آنچه كه امروز دغدغه ما است، در موزه تاريخ انديشه غرب فقط بخشي از يك چالش به يادماندني بين متألهين مسيحي و روشنفكران بوده است.
اين پيش فرض ها ما را به سمت نتايج و گفتماني سوق مي دهد كه در تقابل با سكولاريسم معمولا ما را دچار توهم مي كند . توهم مذكور را شايد بتوان در يك عبارت خلاصه كرد؛ سكولاريسم به عنوان پديده اي وارداتي و نه معضلي فراگير و انساني. با اين برداشت از سكولاريسم ،واكنش به آن عمدتاً سياسي، شتابزده و از نوع تبليغاتي مي شود. در اين گفتار كوتاه مجال آن نيست كه به اين نوع نگرش نسبت به سكولاريسم بپردازيم. هدف اصلي از اين مقدمه توجه به پديده اي است كه ابتدا در غرب مسيحي صورت و معناي امروزين خود را يافت؛ يعني استنتاج يك مكتب فكري- سياسي به نام سكولاريسم از فرآيند سكولاريزاسيون؛ فرآيندي كه به اندازه طول تاريخ بشر قدمت دارد و مهم ترين دليل نزول اديان آسماني همين فرآيند دنيوي كردن
(در معناي بسيط خود) امور است كه خطر دنيوي شدن را در پي خواهد داشت.
از اين رو بايد توجه داشت كه اتصاف يك ايسم به كلمه سكولار هرچند در غرب اتفاق افتاده است، اما معناي سكولار(دنيوي) و سكولاريزاسيون
(دنيوي كردن) معنايي است كه به حوزه جغرافيايي خاصي تعلق ندارد و در واقع چالش برانگيزترين مسئله تاريخ اديان چه در غرب و چه در شرق بوده است؛ چالشي كه از اواخر قرون وسطي دو واژه فوق، كم كم بار معنايي آن را به دوش گرفته اند. بايد گفت كه شايد زماني خاص كليسا در مقابل سيل احساسات منفي نسبت به خود قرار داشت و به نوعي در مقابل امواج سهمگين سكولاريسم كوتاه آمد، اما سكولاريسم همچنان مورد توجه اساسي كليساست.
اگر هنگامي كه كليسا در اواسط قرون وسطي در اوج قدرت بود، مي دانست كه واژه سكولار سرانجام چه معنايي را نمايندگي خواهد كرد، امكان بسيار زيادي بود كه براي هميشه استفاده از اين كلمه را تحريم و استفاده كنندگان آن را تكفير مي كرد.
كليسا از همان ابتدا براساس تأكيد تقسيم بندي دوگانه شكل گرفت. اين تقسيم بندي سابقه اي طولاني تر از مسيحيت داشت و ريشه آن به اديان قبلي برمي گشت و در دين بزرگ بعدي - يعني اسلام - اين تقسيم بندي مطرح بود: دنيا- آخرت يا به قول سنت آگوستين شهر خدا- شهر زمين  .
اما در مسيحيت اين تقسيم بندي به گونه اي ديگر و متفاوت از سايرين تلقي مي شد .نظام كليسايي آن چنان بر طبل پستي و كم ارزشي دنيا كوفت كه نزديك به هزار سال روح رخوت و سستي خاصي در بدن اروپا دميده شد. كوفتن اين طبل و تحقير هرآنچه غير كليسا و كليسايي است، افراطي بود كه در عصر جديد با سكولاريسم پاسخ گفته شد؛ پديده اي كه طيفي از دين پيرايي تا دين ستيزي و روشنفكران را شامل مي شود.ِ به خصوص روشنفكران عصر روشنگري كه با بزرگذاشت قربانيان دادگاه هاي تفتيش عقايد، حكم به پيرايش دين، نخست از صحنه سياست و سپس از وادي علم و كلاً از عرصه زندگي اجتماعي دادند .
در اين ميان كليسا و به خصوص كليساي رم، سردمدار مذهب كاتوليك، مصايب فراواني را تحمل كرد؛ بلايايي كه ابتدا از جانب اهل خود سامان داده شد: لوتر و كالوين طراحان و پيشبرندگان پروتستانيزم.
همچنان كه در ابتداي اين نوشته آمد ما معمولاً چنان از سكولاريسم صحبت مي كنيم كه آن را مسئله امروزه خود مي خوانيم نه مسيحيت. اما جهان مسيحيت در غرب همچنان با سكولاريسم درگير است. انتخاب پاپ جديد و بررسي نظرات او مي تواند دليلي بر اين ادعا باشد كه مسيحيت اكنون دوباره جان تازه اي براي رويارويي با سكولاريسم گرفته است. به اين ترتيب راتزينگر كمي پيش از پاپ شدن - زماني كه هنوز كاردينال بوده است - گفته است: ما بايد از سكولاريسمي كه ايمان را محدود
مي سازد، خدا را از زندگي اجتماعي حذف مي كند و آن را به عاملي صرفاً ذهني و در عين حال غيرمنطقي تبديل مي كند، دوري گزينيم. وقتي خدا ارزش اجتماعي نداشته باشد، ديگر مورد نياز همه ما نخواهد بود و بنابراين خدا تبديل به كالايي دم دستي مي شود. از اين رو بايد در مقابل اين مفهوم از سكولاريزاسيون افراطي ايستاد .
بااين اوصاف مسيحيت در عين اين كه مي خواهد دست به تقابلي دوباره بزند (كه يكبار هم شكست را در آن چشيد)، ميل دارد از اتهامي كه براي عده اي از پيروان بعضي از مذهب اسلامي پيش آمد، دور بماند؛ اتهامي كه در غرب ابتدا در يك نام گذاري متعصبانه، بنيادگرايي اسلامي خوانده شد و سرانجام بعد از 11سپتامبر اين تعصب در اعطاي القاب و عنوان به اوج رسيد و، واژه تروريسم را برابر با بنيادگرايي اسلامي تعريف كردند. دركلام پاپ، در يك نام گذاري فلسفي و نه سياسي، از بنيادگرايي تعبير به كمال گرايي مي شود: كمال گرايي به عنوان واكنشي مبتني بر اعتقاد به بيهودگي ايمان به عنوان يك امر فوق طبيعي (از جهت تقابل با فضاي سياسي وايدئولوژيك) كه دست كم از جانب اسلام ومسلمانان امروز جريان دارد. مسيحيت از همان ابتدا دولت را به عنوان واقعيتي سكولار(دنيوي، پست، مادي) و نه سكولاريست، از ايمان كه مقوله اي از جنس ديگر است جدا مي كند.
پاپ جديد به عنوان يك اروپايي نگران اروپاي سكولاريست است: اروپا محل رشد و نمو و محور اساسي مذهب كاتوليك در حال از دست دادن حيثيت و معناي مسيحي خود است. كساني كه به احكام شريعت(مسيحي) عمل نمي كنند، افراد بي تفاوت به مذهب و همچنين عرفان گرايان(عرفاني هاي وارداتي از شرق و آمريكاي جنوبي) اكثريت اعتقادي مردم اروپا را تشكيل مي دهد و اين چالش جدي براي كليساي رم است: ما در موقعيتي زندگي مي كنيم كه تغيير و تحولاتي بزرگ جريان دارد: كاهش زاد و ولد و پديده مهاجرت و همچنين تغيير تركيب نژادي اروپا. به ويژه اينكه از يك فرهنگ مسيحي به يك سكولاريسم تهاجمي و حتي رفتارهايي كه قائل به روامداري[با دينداري] نيستند، گذر كرده ايم. علي رغم اين موضوع و اگرچه كليساها خالي شده اند و بسياري از مردم ايمان خود را از دست داده اند، اما ايمان هنوز نمرده است. مطمئنم كه در عرصة جامعه اي چند فرهنگي و ميان تعارضاتي بزرگ كه مسيحيت را احاطه كرده است، ايمان مسيحي به عنوان عاملي مهم، باقي مانده است. عاملي كه قادر است نيروي اخلاقي و فرهنگي به كل قاره اروپا ببخشد .
با اين اوصاف برگزيده شوراي كاردينال ها نظر خود نسبت به موقعيت كنوني را بدبينانه تلقي نمي كند: خوشبيني وبدبيني همان تقسيم بندي مقولات براساس عواطف اند. من يك واقعيت گرا هستم .
به عنوان شاهد اين واقعيت گرايي ودر تاييد اينكه سكولاريسم واقعيتي جداً تهديدكننده است، مي گويد: يك ايدئولوژي تهاجمي سكولار وجود دارد كه مي تواند نگران كننده باشد. در سوئيس يك كشيش پروتستان كه در جهت رد همجنس بازي دست به موعظه براساس كلام متن مقدس زده بود يك ماه زنداني شد .
پاپ از از ركن ركين سكولاريسم يعني لائيسيسم تعبير خاصي دارد و بنابراين از قرائت غالب لائيسيسم انتقاد مي كند: كلائيسيسم ديگر آن عنصر بي طرفي را از دست داده است، عنصري كه فضاي آزادي را براي همه باز مي كرد. لائيسيسم شروع به تبديل شدن به ايدئولوژي اي شده است كه خود را از طريق قدرت سياسي تحميل مي كند و به ديدگاه كاتوليك- و به طوركلي مسيحي - اجازه لازم براي حضور در فضاي عمومي را نمي دهد و با اين رويكرد خطر اينكه اين ديدگاه به چيزي صرفاً شخصي و در نهايت عاجز[از پاسخگويي به سؤالات بشر] تبديل بشود، وجود دارد .
جانشين پاپ ژان پل دوم، با تصوير صحنه اي دراماتيك، به مسيحيان معتقد هشدار مي دهد كه آماده دفاع باشند:   بدين ترتيب يك مبارزه جريان دارد و ما بايداز آزادي مذهبي در مقابل تحميلات ايدئولوژي اي (لائيسيسم) كه خود را به عنوان تنها صداي عقلانيت معرفي مي كند- در حالي كه برعكس فقط بياني از يك گونه عقل گرايي است- دفاع كنيم  .
وقتي از او سوال مي شود كه كه از نظر شما لائيسيته چيست؟ جوابي مي دهد كه شنيدن آن از زبان يك متأله حتي از نوع مسيحي اش كمي براي ما مسلمانان كه با ذهنيت خاصي كه نسبت به كلمه لائيك داريم عجيب مي نمايد: كلائيسيته درست همان آزادي مذهبي است .

تأملي در وجوه والايي امام هادي ـ ع ـ ( به مناسبت ميلاد امام)
دهمين
008604.jpg
گروه انديشه - متكلمان و الهي دانا ن شيعي برهان هاي بي شماري را براي اثبات و تبيين امامت معصومان(ع) آورده اند. اين براهين البته برحسب وظيفه كلامي و علمي آن بزرگان اقامه شده اند و كاركرد درون ديني خود را دارند. اما با مراجعه به اين برهان ها آن چه بيش از هر چيز جلوه مي كند، يك نقطه مشترك در اين كلمات است كه به تناوب در آنها تكرار مي شود: فرزندان پيامبر از جمله به اين دليل سزاواري بيشتري براي به دست گرفتن زمام حكومت بر مسلمانان را دارند كه بسيار بيش از ديگران برخوردار از صلاحيت هاي اخلاقي، عملي هستند؛ به گونه اي كه ايشان را ـ فارغ از اين كه بر اساس باور شيعي پيشواي بر حق بدانيم ـ مي توان انسانهايي والا و كامل دانست. در مقابل، حاكمان جور و كساني كه ، به دليل فقط فعل و انفعالات تاريخي، بر سر كار آمدند ، چون از اين ويژگي ها برخوردار نبودند، براي زمامداري نيز سزاوار نبودند. اما سخن در اين جاست كه اين انسان والا بودن علاوه بر شايستگي كه براي حكومت كردن ايجاد مي كند، همچنين مي تواند به كار  جامعه بشري بيايد. بشر مي تواند حتي با ناديده گرفتن استناد وحياني اين بزرگان، به آنان به عنوان
انسان هاي خوب بنگرد. و چنين است كه پيام وجود اينان نه فقط براي هواداران هم كيش، بلكه براي انسان كلي است. به همين دليل است كه بزرگمرد هميشه تاريخ،علي(ع)، به جز شيعيان، محبوب القلوب همه انسان هاي عارف و حق طلب است. اين ويژگي، وجهي از حضور معصومان(ع) را به نمايش مي گذارد كه بيش از آن كه دربند تاريخ ايشان باشد، به سيره آنان مربوط است. با چنين تفسيري است كه مي توان تصويري روشن تر و بسامان تر از نسبت ميان پيشوايان معصوم و انسان مدرن ارائه داد.
در سيره سياسي امامان نيز شواهد بسياري را مي بينيم كه بيانگر اين خصيصه بوده است. رفتارهايي را در سيره ايشان مي بينيم كه ـ فراتر از اتوريته اي كه به عنوان حاكم براي خود قائل بوده اند ـ ايشان را به مثابه يك الگو براي همه انسان هاي پاك نهاد معرفي مي كند: بيعت، مشورت، برابري در محاكم، برابري در سهم خواهي از بيت المال، عدالت و... اينها همه مواردي است كه از هر حاكمي  سر بزند، به معناي شايستگي او در امر حكومت است و ائمه هدي ـ به شهادت تاريخ ـ در حد و اندازه اي وافر از آن برخوردار بوده اند. با در نظر گرفتن اين ويژگي است كه شيعيان و هواخواهان خاندان عصمت(ع)، گستره اي بسيار وسيع تر فراروي امام شناسي خود مي بينند: مشاهده امامان در قلمروي فراتر از تاريخ فردي و نام پدر و مادر و محل تولد و شهادت و مدت امامت و نام حاكم ستمگر زمان.
زندگي و تاريخ امام دهم، حضرت هادي(ع)، به دليل ويژگي هايي چون رسيدن به مقام امامت در سنين پايين، محدوديت و فشار سياسي بسيار از سوي حاكمان جور زمان و نزديكي ايشان به زمان غيبت و پايان دوره امامت ظاهري و... به گونه اي است كه مي توان آن را بر اساس ويژگي پيش گفته سنجيد.
امام ابوالحسن علي النقي (ع) ملقب به هادي ، دهمين پيشواي شيعيان در نيمه ذيحجه سال 212 هجري در اطراف مدينه در صريا تولد يافت. آن حضرت و فرزند گرامي ايشان، حضرت امام حسن (ع) به عسكريين شهرت يافتند؛ زيرا خلفاي عباسي آنها را از سال 233 به سامرا ( عسكر) برده و تا آخر عمر در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. نقي، عالم، فقيه، امين و طيب از القاب ديگر ايشان است و كنيه اش ابوالحسن. پدر بزرگوارش امام جواد (ع) و مادرش بانوي گرامي، سمانه، است.
مناقبي كه تاريخ براي ايشان ذكر كرده است را مي توان به سه گروه مشخص تقسيم كرد: قسمتي از آنها مبني بر شخصيت ايشان به لحاظ اخلاقي، بخشي ديگر ناشي از ابعاد علمي آن حضرت و بخشي نيز نتيجه كراماتي است كه از آن بزرگوار صادر شده است. اين فضايل را از جمله مي توان در نگاشته ابن صباغ مالكي در كتابي موسوم به فصول المهمه و نيز مناقب ابن شهر آشوب يافت. به ويژه ابن صباغ كه خطوط واضحي از سيماي فضايل و ويژگي هاي اخلاقي امام هادي (ع) را به عنوان منادي حقايق راستين نبوي و علوي در عصر متوكل عباسي را ترسيم مي كند گوشه اي ديگر از دانش امام هادي (ع) در تاريخ خطيب بغدادي تجلي دارد. در اين اثر به ويژه به نامه آن حضرت در رد اعتقاد به تفويض و جبر و اثبات عدل و حد مابين جبر و تفويض، نقل شده است. اين منقبت علمي از فرازهاي شگفت آور دوره امامت امام هادي محسوب مي شود و بسيار مورد توجه است .امام (ع) در اين نامه، نظريه پيروان هر دو عقيده را با شيوه منطقي خود مردود اعلام كرده است. از جمله ميراث هاي ارجمند امام هادي (ع) اصحاب فراواني است كه بسياري از آنها مايه مباهات شيعه است كه حضرت عبدالعظيم حسني (مدفون در شهرري) از جمله آنهاست. حسني در شمار راويان بزرگ است و حضرت هادي(ع) او را بسيار محترم مي شمردند.
خاندان پيامبر هم مردان انقلابي و دليري بوده اند و هم مردان نيايش و نجوا، و اين دو نوع رفتار ـ بسته به اقتضائات تاريخي و مصالح زمان ـ از ايشان سر مي زده است. در اين ميان دهمين پيشوا ميراث دار فضايلي است كه خود را گاه در اين و گاه در آن نشان داده است؛ امام هادي(ع) از يك سو دست در درياي بيكران حماسه هاي علوي و حسيني دارد و از سوي ديگر چشم به سنت سجادي و كاظمي.

نقدي برترجمه فارسي تهافت التهافت ابن رشد
ابن رشد ايراني
008592.jpg
سيد باقر ميرعبداللهي
اشاره: ترجمه  آثار فلسفي  اسلامي   به  زبان  فارسي ،  غريب تر و مظلوم تر از خود فلسفه  اسلامي در ايران  معاصر است. شگفت انگيز است  كه با وجوداين همه  داعيه  داردرفلسفه اسلامي،
هنوز هيچ ترجمه  قابل قبولي از  بسياري  از متون فلسفه اسلامي دردست علاقه مندان نيست.به همين دليل خبر  انتشارترجمه فارسي  متن مهمي مانند تهافت التهافت ابن رشدفي نفسه  مي تواندخبر
دل انگيزي باشد.اين نوشته نقدي است براين ترجمه. مشخصات 
كتابشناسي اين اثرچنين است . تهافت  التهافت،ابن رشد،ترجمه و توضيح: دكتر علي اصغر حلبي،انتشارات جامي۱۳۸۵،
اين سخن درستي است كه وجه غالب تفكر در سنت ايراني اسلامي، ادبيات است و نه فلسفه رسمي. به همين دليل زيست كنندگان در اين سنت، حكمت و فرزانگي را بيشتر در امثال نظامي ، ناصرخسرو ، مولانا و حافظ
جست وجو مي كرده اند تا امثال بوعلي و ميرداماد و صدرا. اهل اين سنت به زبان مادري شان مي انديشيده اند و ورود جامعه غيرفرهيخته به جهان عقل  ورزي هاي فني به دليل همين مشكل زبان و نيز وجود اصطلاحات، با دشواري روبه رو بوده است. فارسي كردن آن انديشه ها از راه بازگردان متون عربي به زبان فارسي در همين جا اهميت مي يابد. دكتر علي اصغر حلبي و گروه معدود ديگر گويا در پي چنين ضرورتي است كه ترجمه فارسي بخشي از اين ميراث را وجهه همت خود كرده اند. ترجمه فارسي تهافت التهافت سومين اثر ايشان در اين حوزه است.
دكتر علي اصغر حلبي پيش از ترجمه فارسي تهافت التهافت ابن رشد، دو اثر از ابوحامد غزالي را نيز به فارسي برگردانده بود: تهافت الفلاسفه و قواعد العقايد . بنابراين قاعدتا بايد بتوان ايشان را با ميراث فلسفي و كلامي ابن رشد و غزالي آشنا دانست. مقدمه او بر ترجمه فارسي تهافت الفلاسفه و نيز تهافت التهافت ابن رشد گواه آن است كه انگيزه او از ترجمه مدح يا ذم اين دو انديشمند نبوده است. به ويژه مقدمه او بر تهافت غزالي معلوم مي كند كه ضمن اعتقاد به ستودني بودن غزالي منتقد، اما به تأثير بي ترديد او در پي ريزي سنت عقل ستيزي در فرهنگ اسلامي نيز اذعان مي كند و همين نكته او را از ديدگاه مدح آميز صرف نسبت به غزالي (زرين كوب، همايي) و يا ديدگاه قدح آميز مبتني بر نقد شخصيت (زكي مبارك، عارف تامرو، درميان خودي ها، دكتر يثربي) جدا مي كند. اگرچه حلبي دست كم در باب غزالي و ابن رشد بيشتر يك مترجم است تا صاحب نظر در فلسفه و كلام اسلامي و ناگفته پيداست كه ترجمه غزالي يا ابن رشد به هيچ روي به معناي غزالي پژوهي و ابن رشد پژوهي نيست، اما مقدمه مفصل دكتر حلبي بر ترجمه تهافت ابن رشد مي كوشد تا اين ترجمه را از حد و اندازه يك ترجمه صرف فراتر ببرد كه البته توفيقي نمي يابد. از اين مقدمه شصت صفحه اي، چهل صفحه آن هيچ ربطي به غزالي يا ابن رشد و تهافت آن دو ندارد. بيست صفحه باقي مانده نيز اگرچه عنوان ابن رشد اندلسي را دارد، ولي در آن اشاره اي به محتواي تهافت التهافت نشده است. مثلا آوردن سؤال و جواب غزالي و ابن رشد در باب قدم عالم در صفحات ده و يازده مقدمه كه عين آن ها در متن كتاب هم آمده است كاملا بي جاست. يا مثلا بيان فوايد تحصيل فلسفه (صص 25-22) كوچك ترين ربطي به ماجراي دو تهافت ندارد. حق اين بود كه مترجم در مقدمه اش به سير حوادثي مي پرداخت كه در ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام به نگارش دو تهافت انجاميد. ديگر اين كه در مقدمه مي بايست گزارشي از محتواي تهافت ابن رشد و نيز روش مترجم آورده مي شد. بنابراين نبود اين مقدمه، ضرري به كتاب نمي رساند.
دكتر حلبي با اين سه ترجمه، در معرفي غزالي و ابن رشد (در حوزه ترجمه فارسي) بر ديگران فضل تقدم دارد، ولي شيوه او در بازگردان فارسي نشان مي دهد كه تقدم فضل ندارد. مسئله اين است كه ترجمه در هر موضوعي قبل از هر چيز يك كار زباني است. اين فعاليت زباني، چيزي جز آشنايي مترجم با زبان مبدا و مقصد و آگاهي از موضوع ترجمه است. ترجمه در اين جا (يعني همان سايه گرداني زباني) شأني جدا از متن ترجمه شده هم دارد، يعني هر ترجمه جداي از آن كه محتواي متن اصلي را گزارش مي كند، تشخصي هم براي خود دارد. در ترجمه دكتر حلبي اين ويژگي زباني لحاظ نشده است.
نثر مترجم در مقدمه اين ترجمه البته نشان مي دهد كه او روان نويس و حتي گاه زيبانويس است، اما وقتي سخن ابوحامد و ابن رشد را به فارسي برمي گرداند، زبانش لحن خشك و تحت اللفظي به خود مي گيرد. به نظرم اشكال كار در اين جاست كه ايشان واحد ترجمه را در كارشان كلمه لحاظ كرده اند و نه مفهوم . بهتر بود مترجم در اين جا از ظاهر عبارات مي گذشت و فقط مفهوم را بر مي گرداند. خطر دوري از امانت در ترجمه (كه البته مفهومي دوپهلو و مغالطه انگيز و تا حدي بي معنا دارد) كمتر از خطر در افتادن به ترجمه قالبي نيست. حرف اين است كه يك فارسي زبان عربي ندان كه آشنايي اجمالي با ميراث فلسفي و كلامي دارد، با خواندن ترجمه دكتر حلبي، از شرح و بيان هاي ديگر براي فهم معنا بي نياز نمي شود. مترجم مي گويد: تهافت التهافت كتابي دشوار است و نويسنده آن اگرچه دانشور بوده، اما بيان ساده و لطيفي نداشته است . (ص۵۹). عين همين داوري را با اطمينان بسيار مي توان درباره ترجمه دكتر حلبي هم روا داشت و بر برخوردار نبودن ترجمه فارسي از بيان ساده و لطيف قاطعانه صحه گذاشت.
بله، درست است كه به قول دكتر حلبي، تهافت التهافت كتاب دشواري است، اما حرف اين است كه اين دشواري در واقع بخشي از پروژه ترجمه چنين كتاب هايي است و اين توانايي زباني مترجم است كه اجازه نمي دهد خواننده فارسي زبان هم اين دشواري را احساس كند. فلسفه آشناياني كه عربي هم بلدند، مي توانند از اصل كتاب استفاده كنند و متن فارسي قاعدتا به كار اين گروه نمي آيد، اما عربي ندانان علاقه مند به كلام و فلسفه كه آشنايي كمتري با اين ميراث دارند، با اين ترجمه نمي توانند در جريان ماجرا قرار گيرند. بله، يك نكته مسلم است و آن اين كه كساني كه نثر دشوار كسي مثل ابن رشد را تمام و كمال در نمي يابند، با مراجعه به چنين ترجمه هايي مي توانند قدري بيشتر مطلب را فهم كنند، اما آيا اين ترجمه فقط براي چنين گروهي نوشته شده است؟
008598.jpg
گويا دكتر حلبي، ابن رشد و غزالي را به گونه اي غريب فهميده است. نزاع غزالي و ابن رشد در واقع بخشي از ماجراي فكر فلسفي در جهان اسلام است كه بايد آن را در زمينه ويژه اش فهميد. اين آگاهي تاريخي قطعا به ارائه ترجمه اي اصيل تر و حتي شيواتر ياري خواهد رساند. در غير اين صورت ترجمه كردن فقط سوژه اي خواهد شد براي يك طبع آزمايي و در نهايت، عرضه كاري مكانيكي و فني. يك نمونه بياورم: دكتر حلبي در مقدمه ترجمه اش مي گويد: سيمون ون دنبرگ در ترجمه اين كتاب به انگليسي، بسيار رنج كشيده و زحمات او در اين راه حقيقتا عظيم و طاقت فرساست و اگر ترجمه او و حواشي روشنگر او نمي بود، فهميدن و فهمانيدن كتاب ابن رشد براي اين ناتوان هم دشوار مي بود . (ص 60). آيا واقعا براي فهميدن و فهمانيدن كتاب مهمي مثل تهافت التهافت ، هيچ منبعي در اختيار ما نيست تا مجبور باشيم به حواشي ترجمه انگليسي آن رجوع كنيم؟
خوانندگان ترجمه تهافت التهافت از مترجم محترم آن سپاسگزارند كه ترجمه اين كتاب را براي احترام به حقيقت و علم و فلسفه پذيرفته است. اين خوانندگان هم مانند دكتر حلبي به اين حقيقت معترفند كه در اين كشور ديوار فلسفه چنان كوتاه است كه پردازندگان به آن هرگز طرفي نبسته اند و نخواهند بست. (ص 59)، اما اين را هم بگوييم كه طرف بربستن از اين ميراث باشكوه و ارجمند براي ما كه انواع حجاب هاي تاريخي و زباني ميان ما و او حائل افكنده است، منوط به آن است كه بازنوشت ها و تقريرهايي رسا، سليس و امروزين كه ضمنا از بيان ساده و لطيفي هم برخوردار باشد از اين ميراث مكتوب فراهم شود.

تازه هاي انديشه
008601.jpg
عرضه نظام مند آيات
دانش نامه عقايد اسلامي، محمد محمدي ري شهري، ترجمه: رضا برنجكار، عبدالهادي مسعودي، مهدي مهريزي و علي نقي خداياري، قم: دارالحديث، چاپ اول، 1385، 7 جلد، وزيري.
دانش نامه عقايد اسلامي ، درصدد عرضه نظام مند آيات و احاديث اعتقادي همراه با توضيح و تحليل اين مباحث بر پايه قرآن و حديث است. در اين پژوهش، سه كار اصلي در مورد اعتقادات انجام پذيرفته است: 1. گردآوري آيات و احاديث اعتقادي، 2. تنظيم موضوعي آيات و احاديث گردآوري شده، 3. تحليل مباحث مهم و حل تعارضات احتمالي و پاسخگويي به شبهات.
سه جلد نخست  به مباحث معرفت شناسي (عقل و جهل و علم و حكمت) اختصاص دارد.
چهار جلد بعدي در مورد شناخت خداست كه خود به پنج بخش: شناخت خدا، توحيد، اسماي خدا، صفات ثبوتي و صفات سلبي تقسيم مي شود. بخش نخست، به مباحث عام خداشناسي (همچون: ارزش شناخت خدا و هدايتگران به آن، مبادي و راه هاي خداشناسي، نقش شناخت آفريده ها در شناخت آفريدگار، آثار و آفاق شناخت خدا، حجاب هاي خداوند، و موانع خداشناسي) مي پردازد. در بخش دوم، ارزش و مراتب توحيد مورد بررسي قرار گرفته است. بخش سوم، به مباحث معنا، اصناف و تعداد اسماي الهي، اسم اعظم و نقش اسماي خدا در تدبير جهان اختصاص دارد. بخش چهارم، پس از طرح مباحث كلي اسما و صفات، به تك تك اسما و صفات ثبوتي مهم خدا مي پردازد، ضمن اين كه پيش از عرضه آيات و احاديث مربوط به هر اسم، در مورد معناي لغوي آن و نيز معنايي كه در قرآن و احاديث براي آن به كار رفته، توضيحاتي آمده است. در بخش پنجم نيز صفات سلبي خدا مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
برخي از ويژگي هاي اين دانش نامه عبارت اند از:
۱. احاديث مربوط به هر موضوع، از مصادر روايي شيعه و اهل سنت، گردآوري و همراه با آيات قرآن، تنظيم و ارائه شده است؛
۲. احاديث هر عنوان، به شكل درختي سامان يافته و هر عنوان به عناوين فرعي، و عناوين فرع به عناوين جزئي تر تقسيم شده تا مراجعه كننده بتواند به راحتي به مطلوب خود دست يابد؛
۳. هر عنوان، داراي درآمدي شامل گزارشي از احاديث و جمع بندي محتواي احاديث است؛
۴. در آغاز و يا انجام بسياري از بخش هاي دانش نامه، تعليقات، نتيجه گيري و يا تحليل و نقد مطالب ذكر شده آمده است.
008595.jpg
حقايق پنهان
محمد منتظري، ناشر: مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، پاييز۱۳۸۵
سي وهفتمين كتاب از مجموعه آثار ياران امام به روايت اسناد ساواك ، دربرگيرنده اسناد مبارزات شهيد محمد منتظري است. ناشران كتاب ذكر كرده اند كه در اين مجموعه هر آن چه در بايگاني اسناد موجود بوده، آورده شده است. همچنين اين اسناد تنها بخشي از فعاليت هاي شهيد حجت الاسلام محمد منتظري است كه بر اثر علني شدن مبارزه و بعضاً لو رفتن اطلاعات از ديد ساواك مخفي نمانده است. سندهاي تكراري حذف شده و از ميان اسنادي كه هم دست نويس و هم تايپ شده بوده، لزوماً اسناد تايپ شده مورد توجه قرار گرفته است. علاوه بر اين، به منظور سهولت در دسترسي به اسناد، ترتيب قرار گرفتن آنها بر اساس تاريخ گزارش سند تنظيم شده است. در پايان كتاب عكس هايي از اين شهيد منتشر شده است.
008610.jpg
حد اعلاي دانش اندوزي
دكتر هوشنگ اعلم، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي،آبان ماه 1385
در پيش گفتار كتاب حاضر آمده است كه هرچند استاد به جبر زمانه روزگاري را در عسرت و حسرت مي گذرانيد، اما از هيچ چيز نمي هراسيد، در پي هدفي بود، چون عاشقي وارسته در هر كوي و برزني اگر عالمي مي بيند، به خدمت او مي رسد تا ره توشه اي بردارد. به دانشكده ادبيات دانشگاه تهران مي رود، و سپس با اخذ بورس تحصيلي، براي ادامه تحصيل در رشته زبان و ادبيات انگليسي به دانشگاه ميشيگان مي رود.
پس از انقلاب اسلامي، دوران شكوهمند ديگري از زندگي وي از منظر علمي آغاز مي شود. اين آغاز، مربوط به همكاري با دانشنامه جهان اسلام و ورود به عرصه دايره المعارف نگاري است. اكنون وي بدون هرگونه ادعايي، در بنياد دايره المعارف اسلامي همچنان به خواندن و نوشتن و پرورش پژوهشگران جوان مشغول است. كتاب حاضر با مقالاتي از دكتر حداد عادل، عبدالحسين آذرنگ، ايرج افشار، هوشنگ اعلم و... تدوين شده است.

انديشه
اقتصاد
سخنگاه
سياست
كتاب
شهرآرا
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |