شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۵
نگاهي به آخرين تحولات تأثيرگذار بر پرونده هسته اي ايران
دو ماه پس از قطعنامه 1737
010377.jpg
گروه سياسي- مهلت شوراي امنيت سازمان ملل به ايران براي تعليق غني سازي اورانيوم به پايان رسيد. قرار است اين شورا در جلسه اي كه تاريخ آن مشخص نيست موضوع را مجدداً بررسي كرده و تصميم ديگري بگيرد.
در طي مهلت دو ماهه اي كه سازمان ملل براي پذيرش قطعنامه 1737 توسط ايران قرار داد اتفاقات جديدي رخ دادند كه شايد بسياري از آنان بي ارتباط با ايران نباشند؛ اعلام استراتژي جديد آمريكا در عراق و در پي آن دستگيري ديپلمات هاي ايراني در اين كشور، برگزاري كنفرانس امنيتي- نظامي مونيخ در آلمان، اعلام رسمي كره شمالي براي پذيرش خلع سلاح اتمي خود، برگزاري كنفرانس وحدت ملي فلسطين در مكه، از هم پاشيده شدن جيش  المهدي مقتدي صدر در عراق، چهار سفر لاريجاني به عربستان، ورود ولايتي وزير خارجه سابق به صحنه سياست خارجي و سفر او به مسكو و... .
استراتژي جديد
اجراي استراتژي جديد آمريكا در عراق كه با هدف ايجاد امنيت در اين كشور اعلام شد به جايي رسيد كه آمريكا رسماً ايران را به دخالت در امور عراق، مقابله با سربازان آمريكايي و مسلح كردن تروريست هاي اين كشور متهم كرد. دستگيري ديپلمات هاي ايراني در اربيل عراق، ربودن دبير دوم سفارت ايران در بغداد و صدور دستور بازداشت ايرانيان مشكوك در عراق از آثار استراتژي جديد آمريكا در عراق بود كه دامن ايران را گرفت.
كنفرانس مونيخ
با برپايي كنفرانس امنيتي مونيخ هم، ايران به خبر اول جهان مبدل شد. علي لاريجاني به اين كنفرانس رفت تا: برگ هاي سياسي دستگاه ديپلماسي ايران را باز كند. كاري كه همزمان با او، دكتر علي اكبر ولايتي، وزير خارجه اسبق و مشاور عالي سياست خارجي مقام معظم رهبري، در مسكو انجام داد. مذاكراتي كه در سكوت كامل خبري به پايان رسيد. هرچند كه خبرهاي غير رسمي، پيگيري تشكيل اوپك گازي را برنامه سفر ولايتي به مسكو دانستند. شايد بتوان موضع گيري شديد روسيه عليه مواضع آمريكا در منطقه خاورميانه را در كنفرانس مونيخ بخشي از نتايج اين سفر نيز ارزيابي كرد.
لاريجاني، در جنگ سرد جديدي كه كنفرانس مونيخ از آن پرده برداشت، در سخنراني طولاني خود و در مصاحبه هاي متعدد با رسانه ها كوشيد تا با حفظ وضع كنوني باز هم زمان را بخرد و مذاكره نهايي را به وقت ديگري كه شرايط مناسب باشد موكول كند. لاريجاني كوشيد در آستانه پايان مهلت شوراي امنيت با دادن حداقل امتيازات مانند تضمين عدم انحراف در استفاده از انرژي هسته اي، پرونده اتمي را از شوراي امنيت به آژانس بين المللي اتمي برگرداند و مذاكرات را ضمن ادامه غني سازي امكان پذير سازد.
سخنان لاريجاني در كنفرانس مونيخ به گونه اي بود كه جوزف ليبرمن، سناتور ذي نفوذ و دموكرات آمريكايي كه در كنفرانس حضور داشت، گفت: سخنان لاريجاني قشنگ است، اما انگار او و احمدي نژاد در دو كشور مختلف زندگي مي كنند. او به سخنان رئيس جمهور ايران اشاره داشت كه تاريخ 20 فروردين(9 آوريل 2007) را براي اعلام خبر خوش هسته اي تعيين كرده بود.
طرح موضوع سپاه قدس
در كنار خبرهايي كه از كنفرانس مونيخ مي رسيد، آمريكا دست به پخش اعترافات يك افسر دستگير شده در عراق كه مدعي بود عضو سپاه پاسداران ايران است زد و خبرهايي مبني بر كشف سلاح هاي فروخته شده توسط اتريش به ايران نزد شورشيان عراق، را هم منتشر ساخت و با اين سلسله اخبار به آماده سازي افكار عمومي جهان عليه ايران ادامه داد. در همين حال كه اخبار نظامي عليه ايران منتشر مي شد از زبان بوش هم گفته شد: آمريكا قصد حمله به ايران را ندارد. البته بوش چند ماه قبل از حمله به عراق، زماني كه مقدمات كار بسيار پيشرفت كرده بود، اعلام كرده بود: هيچ نقشه جنگي روي ميز او وجود ندارد. و اكنون در تاريخ 30 ژانويه 2007، هم مجدداً اظهارات مشابهي از او شنيده مي شود: برخي در تلاشند تا مرا وادار كنند آنچه را كه نگفته ام بگويم. برخي مي گويند كه هدف من حمله به ايران است. مطمئن باشيد كه به هيچ وجه چنين نيتي وجود ندارد.
ظاهراً تندروهاي آمريكايي در آستانه پايان مهلت شوراي امنيت، مهره صلح را به حركت درآورده و از اختصاص بودجه اي 75 ميليون دلاري براي حمايت و پيشبرد دموكراسي در ايران خبر مي دهند؛ سياستي كه هميشه از جانب آنان اجرا مي شود تا هم پيمانان آنها متقاعد شوند كه آمريكا به دنبال صلح است و ايران آن را نمي پذيرد.سيل اخبار در روزهاي پاياني هفته آخر بهمن ماه و مصاحبه بوش با سي ان ان كه سراسر تهديد جمهوري اسلامي بود، وجه تاكتيكي سخن رئيس جمهور آمريكا را مبني بر عدم حمله به ايران، روشن كرد. جورج دبليو بوش در مصاحبه بي سابقه اي كه با سي ان ان، روز 25 بهمن ماه داشت، گفت: سپاه قدس در حوادث عراق دست دارد. ما نمي گوئيم آنها تلفن مي كنند به عراق و فرمان مي دهند چه بكنند، اما مي دانيم كه در حوادث عراق دست دارند و مي دانيم كه سپاه قدس بخش مهمي از حكومت ايران است .
بوش تاكنون در هيچ يك از سخنراني هايش با اين صراحت و طولاني در مورد ايران سخن نگفته بود.
روزنامه انگليسي گاردين در خصوص انكار بوش براي حمله به ايران در گزارشي نوشت: با وجود اين كه مقامات آمريكايي تصميم براي حمله به ايران را انكار مي كنند، پنتاگون به تدوين طرح هايي پيشرفته در اين زمينه پرداخته و حتي ليست اهداف احتمالي را نيز تهيه كرده است. همه اقداماتي كه در چند هفته اخير انجام گرفته منطبق با همان چيزي است كه قبل از حمله هوايي صورت مي گيرد. ما بايد اين تصور را كه آمريكا چون خيلي در عراق زمين گير شده نمي تواند چنين اقدامي را انجام دهد دور بياندازيم زيرا اين يك حمله هوايي است. يك روزنامه نگار آمريكايي به نام داگلاس هرمان هم به نقل از يك منبع نظامي فهرستي از اهداف احتمالي آمريكا را منتشر كرد.
تحولات كره شمالي
تحولاتي كه به طور غيرمنتظره  از سوي دولت پيونگ يانگ اعلام شد نيز از سوي رايس پيامي براي ايران دانسته شد. كره شمالي با وجود دستيابي به بمب اتمي پذيرفت كه به خلع سلاح اتمي تن دهد.
به اين ترتيب به نظر مي رسد غرب يك راه براي ايران بيشتر نمي شناسد و آن رفتن به همان مسيري است كه كره رفت؛ راهي كه روس ها هم با آن همراه هستند و در صورت پافشاري جمهوري اسلامي، كار به تصويب قطعنامه ديگري طبق فصل هفت منشور سازمان خواهد كشيد و فصل هفت يعني مقدمه حمله نظامي.
واقعياتي كه پيش از حمله نظامي بايد به آن توجه كرد
روزنامه انگليسي ديلي تلگراف روز 14 فوريه در تفسيري كه در مورد پرونده اتمي ايران و مواضع آمريكا و انگليس و به ويژه اخبار منتشره در خصوص احتمال حمله نظامي به ايران داشت، نوشت: پيش از اين كه در مورد حمله نظامي سخن گفته شود بايد واقعيات موجود در مورد ايران، آمريكا و اروپا مورد توجه قرار گيرد:
واقعيت اول: ايران كشور بزرگي است كه 75 ميليون نفر جمعيت، سلاح فراوان و ارتشي لايق دارد. اما ما نه نفرات داريم، نه ابزار جنگي و نه پول كه بخواهيم در صحنه جنگ حاضر شويم. اگر چنين فكري به ذهن مان خطور كرده باشد، بايد نيروهايمان را در جاي ديگري كم كنيم، اما كجا؟ در عراق؟ سياست جديد اين است كه نيروهاي بيشتري به آنجا بفرستيم، جنگ در افغانستان به اين زودي ها تمام نمي شود و ديپلماسي در اين كشور، تازه دارد به نتيجه مي رسد و زمان مناسبي براي شيطنت نظامي در شبه جزيره كره هم نيست.
واقعيت دوم: حتي اگر ما در انديشه حمله نظامي محدود- مثلاً بمباران تأسيسات اتمي ايران- باشيم، موانع جدي بر سر راه ما قرار دارد. جدي ترين آن اين است كه ما نمي دانيم همه تأسيسات اتمي ايران در كجا واقع شده است كه اگر در فكر نابود كردن آن باشيم، مشكل بزرگي است. حتي اگر بتوانيم بعضي از آنها را بزنيم، كه احتمالش وجود دارد، ممكن است برنامه هاي اتمي ايران را فقط چند سال به تعويق بياندازد. اين نتايج محدود به سختي مي تواند مشاجرات سياسي و يا پخش شدن راديو اكتيو در محيط زيست را توجيه كند. حتي اسرائيلي ها كه معتقدند برنامه هاي اتمي ايران براي توليد بمب اتمي است كه كشورشان را نابود مي كند هم در حال حاضر گمان نمي كنند حمله به تأسيسات اتمي ايران، نتيجه مطلوب داشته باشد.
واقعيت سوم: از دولت بوش چه در داخل و چه در عرصه هاي بين المللي، در صورت هر نوع حمله اي به ايران، حمايتي نمي شود. بوش يكي از نامحبوب ترين رؤساي جمهور در تاريخ اخير است. او وارد جنگي كه كسي طرفدارش نيست، شده است. واضح تر اين كه، اعتقاد او به مسائل اطلاعاتي، در افتضاح عراق، آسيب ديده يا به عبارت بهتر پوچ از آب درآمده است. به همين دليل وقتي او درباره ماجراجويي اتمي ايران شكايت مي كند، حتي اگر شاهدي هم داشته باشد، هيچ كس حرفش را جدي نمي گيرد. از آن مهم تر اين كه، ايران مثل عراق زمان صدام حسين نيست كه چند دهه تحت نظر سازمان ملل بود. ايران كشوري است كه در مدت اخير، با متحدان آمريكا، بدون در نظر گرفتن روسيه و چين، روابط عادي داشته است.
واقعيت چهارم: بر خلاف نظريه برخي از گزارش ها در روزنامه هاي انگليس، آمريكا در حال گفت وگو با ايران است و از ديپلماسي براي برخورد با اين رژيم نامطلوب، استفاده مي كند. در واقع، كاندوليزا رايس، وزير امور خارجه آمريكا، اعتبار خود را بر سر اعتقاد به اين كه ديپلماسي با همكاري آلمان و فرانسه و انگلستان، در ايران نتيجه خواهد داد- همان طور كه امروز در كره شمالي نتيجه داده است- به خطر انداخته است. به علاوه اين كه- تحريم ضعيف سازمان ملل و غرولند كردن ها- نتيجه ضعيفي داشته است، حقيقت دارد.
با اين وجود، جورج بوش در سخنراني روز دوشنبه (23 بهمن) خود، بار ديگر تكرار كرد كه راه ديپلماسي را ترجيح مي دهد. او طي مثالي هدف آمريكا را چنين بيان كرد: هدف ما اين است كه آن قدر فشار بياوريم تا مردم عاقل بيرون بيايند و بگويند كه نمي خواهند منزوي باشند .
مسلماً لحن صحبت آمريكا در مورد ايران اخيراً خشن شده است و آمريكا از روشي استفاده مي كند كه تامارا ويتس، كارشناس خاورميانه به آن ديپلماسي اجباري مي گويد.دولت آمريكا تحريم هاي انتخابي اش را آغاز كرده است. به عنوان مثال، سختگيري در مورد انتقال پول و طرح مسئله حمايت ايران از شبه نظاميان تروريست عراق و تلاش براي وادار كردن ساير كشورهاي عرب تا عليه مداخله ايران در عراق مانند لبنان، برخورد كند.
شواهدي وجود دارد كه چنين اقداماتي نتيجه بخش هستند. هفته گذشته، مذاكره كننده ايراني، زماني كه داشت پيشنهاد باز شدن مجدد باب گفت وگو با اروپا را مي داد، لحنش به نظر آشتي جويانه تر مي آمد. رئيس جمهور ايران هم با گفتن اين كه ايران تهديدي براي هيچ كشوري نيست ، با جمله اسرائيل بايد از نقشه جهان حذف بشود ، فاصله زيادي گرفته است.
بايد در نظر داشت كه ما در نقطه برخورد غيرمعمول تاريخ قرار گرفته ايم. اگر انگلستان و فرانسه و آلمان با ديپلماسي اجباري آمريكا همكاري كنند ممكن است كه به نتيجه برسد، اما اگر اين كار را نكنند، آن موقع است كه راه حل جنگ از راه دور مطرح مي شود و تصور آن بزرگ تر از آن چيزي است كه در ذهن سياستمداران آمريكا و اسرائيل بگنجد.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |