جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۰۳۲
به بهانه برگزاري نمايشگاه جهاني بولونيا
چيني ايستاده درآمريكا
من اسكيچ هاي بسياري مي زنم و به فضاهاي بسياري مي روم و الهام مي گيرم تا بتوانم داستان هايي را كه دوست دارم به صورت دوباره نقلشان كنم
شهروز نظري
003025.jpg

بعضي چيزها را مي فهميم اما چيزي درباره اش نمي دانيم از قضا تصويرسازي هم چنين واژه اي است.
نزديك به نيم قرن است كه تصويرسازي به مفهوم نوين آن در اين سرزمين مشغله و دغدغه هنرمنداني است كه عملاً ارتباطي با فضاي تئوريك و عملي خارج از كشور ندارند و شناخت هنر و هنرمند غيربومي مي تواند اولين قدم باشد در تغذيه ذهني براي پتانسيل انساني شگرفي كه، بالذات هميشه در كشورمان وجود داشته است.
اِد يانگ (Ed Young) متولد تينستين (Tienstin) چين در شهرهاي شانگهاي و بعد هنگ كنگ دوران كودكي و نوجواني خود را گذرانده و سپس در بيست سالگي با ويزاي تحصيل به ايالات متحده مي رود.
به تحصيل در مركز هنرهاي لوس آنجلس و سپس به تدريس در موسسه پرت (Prett)، دانشكده ييل (Yale) و موسسه ناروپا (Naropa)، دانشكده كاليفرنيا در سانتاكروز مي پردازد.
در همان زمان نيز در كنار اين فعاليت ها حضوري فعال در بازار تبليغات داشته است، در سال ۱۹۶۴ به طور كلي از اين شغل فاصله مي گيرد و فعاليت هاي هنري خود را روي تصويرسازي متمركز مي نمايد. از حدود ۱۵ سال پيش به اين طرف آثار يانگ به تصويرسازي كتاب كودك محدود مي شود، حاصل اين چند سال جايزه مدال كالدكات (Caldecott) در ۱۹۹۰ ـ بيش از ۴۰ كتاب تصوير شده ـ و تاليف ۴ كتاب كودك همراه با تصوير است.
او هم اكنون با همسرش و دختر ۳ ساله خود در Hasting-on-Huason نيويورك زندگي مي كند.
تمامي اين توضيحات، بيوگرافي يانگ است اما ويژگي خاصي كه يانگ را از ديگر همكاران خود جدا مي كند اهميت بخشيدن او به تحقيق و جمع آوري تمام دنياي تصويري پيش از خود و ارائه يك مفهوم تصويري تصفيه شده توسط اوست. يانگ در اين باره مي گويد: «تحقيق و آموختن براي يك هنرمند يك كوشش مادام العمر است. »۱
به جز موارد بالا يانگ را مي توان از روي آثارش حائز ويژگي هاي منحصر به فرد بسياري دانست كه از آن جمله مي توان به موارد زير اشاره كرد:
ـ در آثار او هيچ سبك واحد و يكساني (چه تكنيكي، چه بياني) در ارائه تصاويرش ديده نمي شود. در واقع او بيشتر از آنكه درگير بيان خودش باشد سعي مي كند در خدمت بيان مفهوم ادبي، درگير با آن باشد.
003040.jpg

ـ مبارزه و رشد نقش محوري در آثار يانگ بازي مي كنند. او به دنبال وسعت ديد و جهان بيني گسترده تري براي تمامي مردم جهان مخصوصاً كودكان است و معتقد است اين مبارزه نهايتاً به تعالي مي انجامد. يانگ در اين باره مي گويد: «من احساس مي كنم داستان براي كودكان لزوماً بايد احساس برانگيز و تجربه آفرين باشد. قبل از اينكه درگير يك پروژه شوم مجبورم كه با اثر جلو بروم و همين طور كه جلو مي روم با اثر رشد مي كنم و سعي مي كنم اثري تاثيرگذار خلق كنم، هدف من اين است كه رشد و ترقي را در مخاطب تحريك كنم، به گونه اي كه او در رشد و تعالي من احساس مشتركي داشته باشد. »۲
استفاده از كمترين واژگان تصويري براي انتقال پيام از ديگر مشخصات يانگ است. او در استفاده از ديالوگ هاي بصري خود صرفه جويي خاصي دارد و سعي مي كند اين خلاصه گويي باعث شود كه دريافتي حتي ساده از واحدهاي فرهنگي ملل مختلف براي همه جهانيان ارائه دهد. او مي كوشد كه زباني قابل فهم براي همه جهان ارائه دهد تا هر فرهنگي يك ديد كلي و ساده از ديگري در اختيار داشته باشد.
براي او نتايج به دست آمده در عصب مهم تر از دريافت هاي علمي و ديداري است در واقع او ريشه هاي وجودي انسان را بر جهان اكتسابي او ارجح تر مي داند و به خود اجازه مي دهد تا پندارهاي وجود مخاطب خود را فعال نمايد و از آن در راه ارائه مفاهيمش استفاده نمايد.
تحقيقات براي او يك اصل اساسي در روند ساخت تصوير است خواه اثر، تصويرسازي فانتزي باشد و يا داستاني عاميانه و يا يك اثر كلاسيك. بنا به گفته اِد يانگ يك ساختار منسجم نياز است تا به خلق تصاويري هيجان انگيز بينجامد.
او در جواب اينكه از كجا تحقيقات را شروع مي كنيد مي گويد: «پس از خواندن داستان، الهامات را از جاهاي بسياري مي گيرم خصوصاً از طبيعت. »
من اسكيچ هاي بسياري مي زنم و به فضاهاي بسياري مي روم و الهام مي گيرم تا بتوانم داستان هايي را كه دوست دارم به صورت دوباره نقلشان كنم.
به مسافرت مي روم تا در مورد حيوانات تحقيق كنم و ادراكي از محيط و هوا به دست آورم كه نمي توان آنها را از كتب و تصاوير ويدئويي به دست آورد، صداها و بوها بسيار مهم هستند، نوع صداهايي كه مردم و حيوانات توليد مي كنند، براي متفاوت ديدن.
همه اينها در يك كتاب گردآوري مي شوند.
من به سادگي وقتي كتابي را مي خوانم تصاوير آن را تجسم مي كنم و بعد به پردازش آنها مي پردازم ـ من به تنهايي كار مي كنم پس از طراحي كارگردان هنري در مراحل بعدي طراحي كتاب از جمله گزينش تصاوير، اضافه كردن عبارات و يا عقب و جلو بردن تصاوير براي جفت شدن با يكديگر به من كمك مي كند. »۳
003045.jpg

از ديگر ويژگي هاي يانگ اين است كه او متن ادبي را عين به عين به تصوير نمي كشد. او در اين باره مي گويد: «چيزهايي در واژه ها وجود دارند كه با تصاوير هرگز نمي توان آنها را ترسيم كرد و بالعكس، تصاويري هستند كه واژگان هرگز نمي توانند آنها را توصيف كنند. برخورد من شيوه اي است در تكامل هر دو. »۴
و اما يكي از مهم ترين ويژگي هاي يانگ كه مطمئناً به مسئله مهاجر بودن وي ارتباط مستقيم دارد اين است كه او در پي مطرح كردن هويت ملي خاصي در آثار خود نيست و سعي دارد تا با رقيق كردن فرهنگ آمريكايي و عدم به كارگيري شيوه و روش هاي آنان از زير نفوذ اين فرهنگ غالب بگريزد.
هيچ كس ارتباط متقابل هنرمند و جامعه را منكر نيست، هنرمند بر جامعه متكي است.
لحن و آهنگ و قوت را از جامعه اي كه در آن زندگي مي كند مي گيرد و همين امر موجبات تفاوت محصولات هنري در همه جهان و جوامع مختلف است. يانگ نيز از اين تاثير اجتماعي مستثني نيست، او مهاجري است شرقي كه براي يافتن دنياي جديد به غرب مهاجرت كرده و همچون ديگر مهاجرين واجد مسائل و مشكلات خاص مهاجرت است كه در جاي خود قابل بررسي است اما يك معضل در مورد اغلب آنان صدق مي كند.
وقتي يك جوان از جهان سوم به آمريكا يا اروپا مي رود در برخورد با مسائلي مانند امرار معاش، شرايط ويزاي تحصيلي، عدم شناخت بافت جامعه غرب و آشنايي غيرمنتظره با دنياي جديد، ميهن خود را بسيار عقب افتاده مي يابد. مردم و فرهنگ خود را از جريان هاي معاصر دور مي بيند و همين موجب مي شود كه نسل گذشته و مباني فكري ملي خود را بي رحمانه به باد طنز و تمسخر بگيرد. گويي مصمم مي شود كه تصوير كهنه ميهن خويش را نابود سازد.
اما برخورد يانگ با اين مسئله (مهاجرت) اين گونه نيست و در آثارش اندكي از اين دلزدگي از خويشتن خويش ديده نمي شود. او با جريان نو همگام مي شود و با حفظ ارزش هاي خود بنيان جديدي مي آفريند كه هدفش رشد و تعالي انسان است.
او با بنيان فرهنگي خود و مطالعه در فرهنگ ملل مصالح هنر خود را مي يابد و مي كوشد هنري بسازد صريح و ناب كه ريشه هايي عميق در مباني و ساخت هاي فكري انسان داشته باشد. هنري كه تمام هيجانات يك قوم را در بطن آثارش براي همه مردم جهان بيدار كند.
فرهنگ آمريكاي امروز نتيجه فرآيند اثرگذار و نفوذ متقابل فرهنگ هاي ملل مختلف است بر يكديگر كه سعي دارد پاره اي از ويژگي هاي ملل را در خود انباشته نمايد و اين تداخل را مي توانيم در تمام شئون زندگي آنها ببينيم، در ادبيات آمريكايي، در زبان آمريكايي شيوه هاي اقتصادي او، رفتارهاي اجتماعي، اعتقادات سياسي و. . .
اين فرهنگ داراي خصايصي است كه تمام ويژگي هاي خود را از تعدد نژادي مردمش كسب كرده است. در واقع آمريكاي امروز نتيجه اثبات نظريه جبر علي جغرافيايي باكل۵ و تن۶ در مورد عامل پيدايش خصوصيات قومي است.
براي مثال تاثير فرهنگ سياهان در آمريكاي معاصر را ببينيد! امروزه رفتار يك آمريكايي آن چنان با فرهنگ آفريقايي درآميخته كه هم جداسازي فرهنگي را غيرممكن مي سازد و پس از اندكي ما را متوجه مي سازد كه اين فرهنگ خود پيكره اصلي اين شيوه رفتاري را ساخته است. موسيقي، زبان، ادبيات، ورزش، برخوردهاي اجتماعي همه و همه تحت تاثير اين تداخل فرهنگي است. اگر بخواهيم به نحوه و زمان اين تداخل بپردازيم بايد به تاريخچه ۴ قرن گذشته رجوع كنيم. محروميت دست كم يكصد ميليون۶ فرزند آفريقا از موطن خود براي بردگي در آمريكا موجبات ورود اين فرهنگ و نژادها را به آمريكا باز كرد.
اجداد نژاد امروز آمريكايي در دامان زنان خدمتگزار سياه پوست بزرگ شدند و در تماس روزمره با همبازي هاي سياه پوست به تدريج تاثيري از فرهنگ آنان گرفتند كه كاملاً با فرهنگ و زبان و مرام اربابي آنان تفاوت داشت. فرهنگ جديد در نهايت بيانگر شعور اجتماعي سياهان بود، سياهاني آفريقايي الاصل كه با مستغرق شدن در محيط اروپايي ـ پروتستاني به خاطر توانمندي سرشاري كه داشتند توانستند تجربيات و خاطرات تلخ دنياي بردگي را فراموش كنند و با اينكه در سطح پايين و پست جامعه قرار داشتند توانستند با بيان احساسات و حالات تباري خود در همه مسائل (مخصوصاً هنر) در اين فرهنگ جديد جايگاهي والا و حتي هدايتگر داشته باشند.
البته بايد در نظر داشته باشيم كه به جز فرهنگ سياهان فرهنگ هاي ملل شرق، فرهنگ هاي اروپايي، فرهنگ بوميان آمريكا همه و همه ساختار اصلي اين فرهنگ نوپا را تشكيل مي دهد كه نبايد به آن بي توجه بود، و اين در حالي است كه سهم فرهنگ مهاجرين در اين فرهنگ بيشتر از فرهنگ و سنت اروپايي غالب بر اين كشور است.
جمع بندي خصايص مذكور ويژگي هايي به آمريكاي امروز تحميل كرده كه مهم ترين جلوه گاه آن آمريكايي سالاري۸ است.
در اين فرهنگ بديهه سازي، داشتن هويتي به غير از هويت سرزمين مادري، هضم فرهنگ هاي جديد، سطحي نگري به مسائل انساني و. . . به طور ملموس ديده مي شود و اين نگرش به جهان را مي توان در تمامي محصولات آمريكايي چه محصولات فرهنگي و چه محصولات تجاري و غيره مشاهده كرد.
اين بخش از اين نظر با مبحث مورد نظر ما مرتبط است كه يانگ هنرمند نه تنها اسير اين ديدگاه آمريكايي نيست بلكه سعي دارد با اين شيفتگي به مقابله برخيزد.
او اسير كليشه آمريكايي در هيچ بخشي از كارش نشده است نه در برخورد با آثار و نه حتي در مسائل فني (تكنيكي)، او هيچ شيوه اي را به رسميت نمي شناسد بلكه سعي دارد با شناساندن جهان به مخاطبانش به همه يادآوري كند كه فرهنگ امروز جهان ساخته و پرداخته انسان هايي است كه طي هزاران سال در تمام جهان پراكنده شده اند. در واقع جهان را از آن همه نژادها و تبارها مي داند.
البته در كنار همين بينش، از رويه مثبت غربي نيز در كار خود استفاده مي نمايد، استفاده از فرهنگ تحقيق، ارائه روش هدفمند و علمي در آثار، برخورد انسان سالارانه و. . . . همه نشان از شناخت و شعور يانگ از فرهنگ غربي است.
هوشمندي هاي يانگ در ادراكات او از مفاهيم خلاصه نمي شود در برخورد با تكنيك او آنچنان بر آن مسلط مي شود كه از آن به عنوان بخشي از فهم داستان استفاده مي كند و با اين ترفند صنعتگرانه دگرگوني ژرفي در مفاهيم اوليه (ادبيات) به وجود مي آورد كه نتيجه مطالعه و اتود و بازبيني او از هر واقعيت است.

پي نوشت:
۱. برگرفته از:
Ed Young interview Transcript-Scholastic SiteScholastic Teachers
۲. برگرفته از:
Ed Young Biography-Scholastic Site-Au Thers Ounine-Library
۳. بر گرفته از:
Ed Young interview Transcript-Scholastic SiteScholastic Teachers
۴. برگرفته از:
Ed Young Biography-Scholastic Site-Au Thers Ounine-Library
۵. Henri Thomas Buckle (۶۲-۱۸۲۱) مورخ انگليسي كه وضع اقليمي و نوع آب و هوا را در جريان تمدن و تاريخ موثر مي داند.
۶. Hyppolyte Taine (۹۳-۱۸۲۸) فيلسوف و مورخ فرانسوي. معتقد به تاثير آب و هوا و محيط زيست در پرورش نژادها.
۶. اين رقم از نامه پيام دبيركل يونسكو به سازمان وحدت آفريقا (QAU) در تاريخ نيمه ژوئن ۱۹۸۳ چاپ شده در مجله پيام يونسكو ـ تاريخ انتشار ۱۳۶۳ ـ برداشت شده است.
۸. تجسم آمريكايي سالاري را مي توان در روياي قهرمان آمريكايي در سينما، داستان مصور، موسيقي و. . . به عينه ديد.

نگاهي به سريال «معصوميت از دست رفته»
پايان تراژيك
003030.jpg
رضا آشفته
«معصوميت از دست رفته» عنوان جديدترين سريال داود ميرباقري است كه شنبه ها ساعت ۱۵/۲۰ از شبكه ۳ سيما پخش مي شود.
ميرباقري پس از سريال پرطرفدار و باشكوه امام علي (ع) اين سال ها وقت خود را صرف فيلمسازي كرده و آثاري همانند «ساحره»، «مسافر ري» و. . . را بر پرده سينماها به نمايش گذاشته است. او اين بار با يك سريال مذهبي ـ تاريخي به تلويزيون برگشته است، اما اين برگشت چندان هم با سريال امام علي (ع) قابل قياس نيست. بلكه سريال «معصوميت از دست رفته» از آن جلال و شكوه ظاهري سريال امام علي (ع) بي بهره است. اما در رابطه با باطن و ذات هنري اين اثر بايد در آينده قضاوت كرد، براي آنكه تاكنون يك قسمت از اين سريال پخش شده است و نگارنده هم سعي خود را بر اين نكته متمركز ساخته است كه در اين يادداشت به معرفي اثر بپردازد، نه اين كه آن را مورد نقد و بررسي قرار دهد. اگر تاكيد بر اين است كه «معصوميت از دست رفته» براي مخاطبان تلويزيون معرفي شود، صرفاً به اين منظور است كه ميرباقري تاكنون از خود يك چهره موفق تلويزيوني ساخته است. البته در اولين قسمت سريال فوق الذكر نيز موفق نشان مي دهد. براي آنكه همان جنبه هاي دراماتيك و جذاب كه تاكنون در آثار قبلي اش موجود بوده است، در اين اثر نيز موجود هست. تنها تشابه اين سريال با سريال امام علي (ع) در اين است كه امام علي در هر دو سريال در حاشيه قرار دارد و با توجه به جرياناتي كه براي شخصيت هاي ديگر اتفاق مي افتد، آينه اي مقابل شخصيت واقعي مولا علي (ع) نهاده مي شود تا همه چيز به طور غيرمستقيم به تماشاچي منتقل شود. شايد اين گونه نشان دادن يك معصوم و امام (ع) تاثير بيشتري را به همراه داشته باشد و از سوي ديگر برخوردي اصولي و محترمانه با عقايد اسلامي باشد تا به دور از ممنوعيت فقهي مجوزهاي لازم صادر شود. البته ميرباقري علاوه بر آنكه به لحاظ تكنيكي تاكنون موفق بوده است به لحاظ محتوايي و داستاني نيز با تكيه بر سندهاي تاريخي و مذهبي، آثارش ارزشمند و قابل تامل و تعمق به نظر آمده است. در هر صورت بايد بپذيريم كه ميرباقري يك هنرمند متعهد و مذهبي است كه همه مطالعاتش را از ضمير ناخودآگاه مي گذراند تا در آميزش با تخيل خلاقانه داستان ها و شخصيت هايش ضمن حفظ زيبايي به حقيقت قابل باور نزديك تر شود.
در «معصوميت از دست رفته» يكي از ياران امام علي (ع) به نام شوزب كه اكنون خزانه دار كوفه و امويان شده است، چون نسبت به مولايش پشت كرده و به دشمنان امام (ع) پيوسته است، به دو زن مسيحي و يهودي دل مي بندد در نتيجه اين جريان با عقوبت تراژيك و دردناكي پايان مي يابد، براي آنكه شوزب با دست هاي خود پسرش را به قتل مي رساند و. . . در قسمت اول داستان پيرامون معرفي شخصيت شوزب مي چرخد. او كه بارها از نامه هاي عاشقانه اي كه دختري مسيحي به نام ماريا برايش فرستاده، سرباز زده است، اين بار مي پذيرد كه درباره ماهيت اين دختر كه او را به عشق دعوت مي كند، جست وجو كند. شوزب پا به حريم ممنوعه ديرسن مارياي كوفه مي گذارد تا از نزديك با ماريا آشنا شود و ماريا از روزهاي طاعون كوفه و چالش متفكرانه شوزب با مادر سوفيا براي جلوگيري از نفوذ به منطقه طاعون زده مي گويد و اين كه اين مرد او را به ياد مولا و سرورش علي (ع) مي اندازد كه در كودكي دستگير آنان در فقر و تنگدستي بوده است و با شهادتش اين ارتباط نيز به ظاهر قطع مي شود و پس از دق مرگي مادرش او رابه دير سپرده اند و تاكنون در اين دير به اجبار مطيع اوامري بوده است كه هرگز با جان دل پذيراي آنان نبوده است. او كه عاشق شوزب است، از او مي خواهد كه به اين عشق تن دهد، اما با ورود سوفيا و پدر روحاني اين گفت وگو قطع مي شود و آن دو طبق قانون مسيحيت بايد جوابگوي خطاي خود باشند. طبق اين قانون بايد ماريا اعدام و چون شوزب مذهب ديگري دارد، شكايت و محاكمه او به قاضي كوفه سپرده خواهد شد تا جوابي براي اين حريم شكني داشته باشد.
بنابراين موقعيت بر مبناي سنت شكني و عبور از مرزهاي تعريف شده آن هم در زمانه اي بسيار دور از امروز اشاره دارد. اين موقعيت فضايي عاشقانه را تداعي مي كند كه بر پايه هيچ منطق و اصول عقلاني قابل تعريف نيست. اين دو آدم كه خواسته يا ناخواسته هنجارشكني كرده اند در همين اولين گام ها محكم ترين گره هاي داستاني را مي افكنند تا تعليق قوي اي براي دنبال كردن ماجراها در بطن اثر تنيده شود. اين بار هم ميرباقري به دور از كليشه هاي رايج كه به طرز غلطي در سريال هاي مذهبي اعمال مي شود، سوژه اي را مطرح مي سازد كه در نوع خود جسارت آميز تلقي مي شود. بنابراين همه چيز براي پيگيري يك اثر مذهبي ـ تاريخي آماده شده است و البته اين موفقيت مرهون بهره گيري از تكنيك هاي زيباي بازيگري و كارگرداني و تصويربرداري است و طراحي صحنه و لباس نيز به مدد اين موقعيت درآمده است تا شكل ظاهر آدم ها و مكان ها نيز دلالتي بر تاريخي و مذهبي بودن اثر نمايد. هر چند كه زبان فيلمنامه با نواقص غيرقابل چشم پوشي همراه است. مثلاً بارها از ضرب المثل هاي فارسي در ديالوگ ها استفاده مي شود، در حالي كه هيچ سنخيتي بين اين نوع گفتار و زمانه تاريخي و جغرافيايي اثر احساس نمي شود.

يادداشتي بر نمايش «قشنگ ترين نقاشي دنيا»
رنگ و موسيقي و شعر و. . . كمي نمايش
003035.jpg
سام فرزانه
۱ - قشنگ ترين نقاشي دنيا را دختري مي كشد كه تمام مداد رنگي هاي خود را به دوست فقيرش هديه داده است. براي همين نقاشي او بدون رنگ است. دختر، خروس و خورشيد نقاشي براي رنگ شدن تصميم مي گيرند تا يكي از آنها به طبيعت برود و رنگ ها را به نقاشي بياورد. دختر راهي طبيعت مي شود و. . .
۲ - «قشنگ ترين نقاشي دنيا» با بهانه قرار دادن فداكاري دختري كه مدادرنگي هايش را بخشيده است مي خواهد ضمن ياددادن رنگ ها برخي از مفاهيم اجتماعي چون دوست داشتن، محبت كردن، صبر كردن، از خودگذشتگي و فداكاري را به كودكان بياموزد.
۳ - هر چند آموزشي كه در اين نمايش كارگردان قصد نمايش آن را دارد به صورت علني و با پرسشي از مخاطب انجام نمي شود، اما با يكدست بودن رفتار بيشتر كاراكترها اين تغيير و تحول كه قرار است به كودك چيزي بياموزد بدون اثر مي ماند.
نمونه خوب در اين نمايش گل سرخ است. گل سرخ خانه حلزون را روي سرش گذاشته و آن را به كسي نمي دهد، اما با ابراز دوستي و محبت حلزون دلش به رحم مي آيد و خانه حلزون را به او مي دهد و به رسم يادگار يك گلبرگ خود را به دختر نقاشي مي دهد تا رنگ قرمز داشته باشد. گل سرخ در اين سير تحولي دوست داشتن و محبت كردن را مي آموزد و در ضمن اينكه كودك همين ها را از گل سرخ مي آموزد، ياد مي گيرد كه با ابراز علاقه و دوستي هم مي توان كارها را پيش برد و نيازي به داد و فرياد اضافي نيست. دختر نقاشي در رسيدن به ساير رنگ ها به حيله هايي اين چنيني دست مي زند. براي همين ترفندهاي او تكراري شده و توجه مخاطب را جذب نمي كند. زنبور و پروانه به نوعي ابر و شبتاب ها هم اين مشكل را دارند و راه حل يكساني.
۴ - يك سوال اساسي: به نظر شما ابر چه رنگي دارد؟
آنچه در مدرسه ها و مهدها و برنامه هاي كودك و نوجوان به كودكان مي آموزند اين است كه ابر سفيد است. همان طور كه طراح لباس نقش ابر نيز لباس سفيد را براي اين موجود انتخاب كرده است، كه رگه هاي آبي دارد. اما در عمل ابر رنگ آبي به دختر هديه مي دهد. راستي چرا اين بي دقتي ها انجام مي شود؟
يا آنكه جلوتر زماني كه نمي دانيم به چه دليل كارگردان قصد دارد رنگين كمان را هم در اين نمايش به مخاطب خود آموزش دهد ضرورت شعري ايجاب مي كند كه او پس از قرمز درباره زرد حرف بزند و بعد نارنجي. اول اينكه متن اين نمايش بدون حضور رنگين كمان هم معني مي داد. دوم اينكه آموزش ندادن بسيار بسيار بسيار بهتر از آموزش غلط دادن است. در آن قسمت از نمايش قرار است به مخاطب گفته شود كه با آميختن رنگ هاي قرمز، آبي و زرد باقي رنگ ها ساخته مي شوند.
تلفيق رنگ ها مي تواند به شيوه اي ديگر كه هنرمندانه تر نيز باشد به نمايش درآيد. به عنوان پيشنهاد مي توان با قراردادن چند ظرف شيشه اي بزرگ روي صحنه و مخلوط كردن رنگ ها با هم به صورت عملي اين اتفاق را به كودك آموزش داد به اين ترتيب هم شوري به مخاطب داده مي شود و هم مخاطب را مي توان در نمايش بازي داد.
از اينها كه بگذريم تنوع رنگي به قدري در اين نمايش زياد است كه بيشتر به شلختگي رنگي مي ماند براي همين آن تكه از رنگ كه در هر اپيزود بايد معرفي شود در ميان انبوه رنگ ها گم مي شود.
۵ - در جايي كه از ضرورت شعري صحبت شد، اين نكته ناگفته ماند كه نمايش كودك نبايد الزاماً داراي شعر و رقص و آواز باشد. اگر نويسنده اي توانايي سرودن شعر را ندارد و اگر شاعري دم دست او نيست، مي تواند شعر را فراموش كند. شعرها و ترانه هاي بي وزن، نه وزن عروضي دارند و نه نيمايي، تنها به ملول كردن خاطر تماشاگر مي انجامند. اين شعرها روي آهنگ هايي سوار مي شوند كه وضع و روز بهتري ندارند و در نتيجه كودك بايد دقايقي به شنيدن اين صداها بپردازد. آهنگ ها عموماً از پيش ضبط شده اند و هيچ حس زنده و شادي را منتقل نمي كنند. اگر هزينه ها به گروه ها اجازه نمي دهند نوازنده ها را به صورت زنده روي صحنه بياورند حداقل مي توان با پخش موسيقي از بازيگران خواست كه آواز را به صورت زنده اجرا كنند. حتي با ميكروفن. اما اين به شرطي است كه حداقل چند جلسه اي را گروه ها به تمرين آواز خواندن بپردازند تا صداهايشان با هم و با نت هاي موسيقي هماهنگ شود.
۶ - دخالت دادن كودكان در نمايش هاي كودك از نكات ظريفي است كه در اين گونه نمايشي بايد مراعات شود. نمايشنامه هاي كودك ما عموماً چنين چيزي را در خود ندارند براي همين اجراكننده ها مجبور مي شوند به بهانه پخش موسيقي و ترانه با حركات موزون به ميان جمعيت بيايند و با آنها شوخي و خنده كنند. اين ارتباط بيشتر وقت ها سبب مي شود كه كودك داستان نمايش را دنبال نكند و چشم به راه شوخي و خنده نمايش باشد.
۶ - چرا در نمايش كودك نبايد از بازيگران كودك يا بازيگراني كه به كودك ها شبيه هستند جثه و چهره آنها به عنوان كودك پذيرفتني است استفاده نمي شود؟

هنر
ادبيات
اقتصاد
ايران
جامعه
دهكده جهاني
زمين
شهر
عكس
علم
كتاب
ورزش
صفحه آخر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جامعه  |  دهكده جهاني  |  زمين  |  شهر  |  عكس  |
|  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |