جمعه ۵ ارديبهشت ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۰۳۲
توپ فوتبال در زمين فناوري
طبيعت بسيار پيشتر از اين مشكل ساخت ابزارهاي الكترونيكي در مقياس مولكولي را حل كرده است و ما امروزه سرگرم تحقيق و پژوهش در اين زمينه هستيم
تا چگونگي ساخت اين ابزارها را از طبيعت فرا گيريم
لين ياريس
003175.jpg

ترجمه: سليمان فرهاديان
اخيراً توليد اولين نوع ترانزيستورهاي ساخته شده از مولكول «باكي بال» ـ مولكولي با فرمول C60 ـ توسط دانشمندان آزمايشگاه ملي لاورنس بركلي گزارش شده است.
يك گروه از محققين آزمايشگاه بركلي و همكارانشان در دانشگاه بركلي با استفاده از مزاياي پديده اي كه تاكنون از آن به عنوان معضلي در صنايع الكترونيك ياد مي شد، توانستند بين دو الكترود از جنس طلا شكافي در حدود يك نانومتر (يك ميلياردم متر) ايجاد كنند. مي توان در اين شكاف كوچك يك مولكول منفرد باكي بال را قرار داد تا يك ابزار الكترونيكي بسيار كوچك در حد يك مولكول پديد آيد. پائول مك يوئن، فيزيكداني كه هم با بخش علوم مواد آزمايشگاه بركلي و هم با دپارتمان فيزيك دانشگاه بركلي در ارتباط است، در تشريح فعاليت هاي گروه خود مي گويد: «طبيعت، بسيار پيشتر از اين، مشكل ساخت ابزارهاي الكترونيكي در مقياس مولكولي را حل كرده است و ما امروزه سرگرم تحقيق و پژوهش در اين زمينه هستيم، تا چگونگي ساخت اين ابزارها را از طبيعت فرا گيريم. »
مك يوئن به همراه هونگ كان پارك، جي وونگ پارك، اندروليم، اريك اندرسون و پائول آليويساتوس در مقاله اي كه در نشريه «نيچر» به چاپ رساندند، به تشريح تحقيقات خود پرداختند. امكان استفاده از مولكول هاي منفرد به عنوان قطعات دستگاه ها و ابزارهاي الكترونيكي يكي از روياهاي ديرينه صنايع الكترونيك و رايانه است، چرا كه در صورت وجود چنين قابليتي مي توان اندازه سيستم هاي ميكروالكترونيكي امروزي را كه توسط تراشه هاي سيليكوني ساخته مي شوند، شديداً كاهش داد. همان طور كه اندازه ابزارهاي الكترونيك كاهش يافته و به حدود نانومتر مي رسد، استفاده از ساير اتم ها براي ساخت ابزارهاي الكترونيك فعلي از جمله تراشه هاي سيليكوني، به دليل عملكرد بد يا بازده ضعيف كنار گذاشته مي شود. البته ساخت ابزارهايي در مقياس نانو از واحدهاي مولكولي بزرگ كربن ۶۰ آن مشكلاتي كه در نگاه اول به نظر مي رسد را به همراه ندارد، چرا كه اتم هاي اين مولكول ها با پيوند كووالانسي محكمي به يكديگر متصل شده اند و در نتيجه در جايگاه خودشان محكم و ثابت هستند. طي سال هاي گذشته چند گروه تحقيقاتي از جمله همين گروه مك يوئن ترانزيستورهايي را با استفاده از ريزلوله هاي كربن (Carbon Nanotube) ساخته اند. ريزلوله هاي كربن لايه هاي نازكي از گرافيت است كه در بعضي قسمت ها به يكديگر متصل شده اند و در نتيجه به صورت استوانه در آمده اند. هر چند كه اين لوله هاي دراز را به عنوان يك مولكول واحد كربن در نظر مي گيريم، اما بايد توجه داشت كه اين لوله ها چندين مرتبه از مولكول كربن ۶۰ ساخت مك يوئن و همكارانش كه به شكل توپ فوتبال است و در ساخت ترانزيستورهاي جديد به كار مي رود، بزرگ تر است. باكي بال ها آن چنان ظريف هستند كه در ترانزيستورهايي كه توسط آنها ساخته مي شود، در هر زمان مشخص فقط يك الكترون مي تواند عبور كند. اين فرآيند دريچه گسترده اي براي تحقيق در مورد آثار انتقالات يك الكترون منفرد را به روي ما مي گشايد.
003185.jpg

اين محققين در مقاله اي كه در مجله نيچر به چاپ رساندند در تشريح تحقيقات خود مي گويند: «اندازه گيري تحركات اين ترانزيستورهاي مولكول كربن ۶۰ منفرد شواهدي مبني بر ارتباط بين حركات مركز جرم كربن ۶۰ و جابه جايي الكترون منفرد را ارائه مي دهد. اين مكانيسم انتقال الكترون منفرد تاكنون در هيچ كدام از تحقيقات مشابه ديگر مشاهده نشده بود. اندازه گيري انتقالات كربن ۶۰ بيانگر آن است كه فرايند تونل زني الكترون منفرد ( tunneling Single-electron) را هم مي توان براي تحريك يك مولكول و هم براي تحقيق در مورد حركات مولكولي به كار برد. » مك يوئن مولكول كربن ۶۰ را به توپي كه به انتهاي يك فنر بسته شده است تشبيه مي كند. مولكول كربن ۶۰ در حالت عادي در سطح الكترود طلا ثابت قرار گرفته و ساكن است. هنگامي كه يك الكترون به كربن ۶۰ وارد مي شود، بار الكترون اضافي باعث مي شود كه مولكول بيشتر به سطح طلا نزديك شود، انگار فنر مورد نظر ما فشرده شده است. هنگامي كه الكترون از كربن ۶۰ خارج مي شود، فنر نيز رها مي شود. اين روش ورود و خروج الكترون باعث مي شود كه مولكول نوسان كند، درست همانند توپي كه به انتهاي فنري آويزان است و مرتب به سمت بالا و پايين مي جهد. مك يوئن مي گويد اين جابه جايي هاي مكانيكي كربن ۶۰ در مقياس نانو مي تواند مدخل جديدي را براي گسترش ساير علوم باز كند. به عنوان مثال اين فرآيند را مي توان براي ذخيره اطلاعات در مولكول ها به كار برد. در اين صورت مي توان اطلاعات مورد نظر را بسيار پايدارتر و سريع تر از فناوري هاي موجود ذخيره يا بازيابي كرد.
مك يوئن و همكارانش براي ساخت ترانزيستورهاي مورد نظرشان از فرآيند ويژه اي كه با عنوان «مهاجرت الكترون» شناخته مي شود، استفاده كردند. اگر دو الكترود را به طور فيزيكي به يكديگر متصل كنيم و سپس جريان الكتريكي شديدي را از آن عبور دهيم جابه جايي الكترون ها باعث مي شود كه شكافي در حد نانومتر بين اين دو الكترود به وجود آيد. مك يوئن مي گويد هر چند كه ايجاد شكاف و ترك در الكترودها هنگام ساخت تجهيزات الكترونيك پديده مطلوبي نيست و از وقوع آن جلوگيري مي كنند، اما در اين مورد خاص ايجاد شكاف مد نظر است چرا كه شكافي كه بين الكترودهاي طلا به وجود مي آيد دقيقاً به اندازه مولكول هاي باكي بال است. اندازه گيري هاي جابه جايي و تحرك الكترون ها حول اين شكاف ها نشان مي دهد هنگامي كه محلولي از كربن ۶۰ را به اين شكاف ها وارد مي كنيم، هدايت الكتريكي الكترودها به شدت افزايش يافته است. اين نكته نشان مي دهد كه مولكول هاي باكي بال فضاي خالي اين شكاف ها را پر كرده است. اندازه گيري هاي آزمايشگاهي انجام شده نيز در توافق كامل با پيشگويي هاي نظري است. الكترودهاي طلا به كار رفته در اين تحقيقات در كارخانه «نانورايتر» متعلق به آزمايشگاه بركلي ساخته مي شود. نانورايتر ماشين ليتوگرافي با قدرت تفكيك بسيار بالا است كه مي تواند پرتوهاي الكتروني با انرژي بسيار بالا و در حد ۱۰۰هزار ولت و با قطر حدود ۵ نانومتر توليد كند.
اريك اندرسون يكي از همكاران اين پژوهش كه در ساخت ژنراتور نانورايتر و سيستم هاي كنترل همكاري داشته است، مي گويد: «قدرت تفكيك بالاي نانورايتر، دقت عالي در جايگزيني ذرات مختلف، ما را قادر مي سازد كه تعداد زيادي از الكترودهاي با كيفيت بالا توليد كرده و سپس با دقت بسيار زياد شكافي در آن ايجاد كنيم. »
ابزارهايي كه توسط باكي بال ها توليد مي شوند به ترانزيستورهاي نيمه هادي اكسيد فلزي بسيار شبيه هستند. اگر چه خود مك يوئن اذعان مي كند كه در حال حاضر هيچ كاربرد تجاري براي اين ماده پيدا نشده است، اما آن ها تحقيقات خود را براي توليد تجهيزات عصر آينده كه به سيستم هاي نانوالكترومكانيكال (NEMS) موسوم است، همچنان ادامه مي دهند.
First Science

حلقه گمشده ابرنواخترها
003195.jpg
ترجمه: ناصر گوهري
در يك انفجار نوراني كه در فاصله دو ميليارد سال نوري روي داد، حلقه گمشده ارتباط ابرنواختر با تابش پرتو گاما پيدا شد.
دانشمندان كشف كردند كه يكي از درخشان ترين انفجارهاي پرتو گاماي ثبت شده، متعلق به يك ابرنواختر است. اين اولين مدرك قابل قبولي است كه اين دو نوع انفجار يعني پرتو گاما و ابرنواختر را به هم مربوط مي كند. تابش هاي مربوط به اين دو پديده در اثر مرگ يك ستاره پرجرم شليك مي شوند. ماهواره كاوشگر انرژي بالا كه اختصاراً (HETE) ناميده مي شود، در بيست و نهم مارس ۲۰۰۳ انفجاري را در صورت فلكي اسد (شير) ثبت كرد كه باعث شد تمام جهان به مدت بيش از ۳۰ ثانيه در معرض تابش ناشي از اين انفجار قرار گيرد. تا دو ساعت پس از انفجار، تابش هاي نوري به جا مانده، يك تريليون بار درخشنده تر از خورشيد بود. هر چند اين گوي آتشين در حدود دو ميليارد سال نوري، از ما فاصله داشت، با اين حال درخشندگي آن تا حدي بود كه با تلسكوپ هاي كوچك روي زمين نيز قابل مشاهده بود. به عنوان مثال افرادي كه در ژاپن آسمان را تماشا مي كردند، براي عكسبرداري از مراحل كم نور شدن تابش هاي ناشي از انفجار با استفاده از تلسكوپ هاي ۱۲ اينچي هيچ مشكل خاصي نداشتند. ستاره شناسان در آريزونا، تلسكوپ چندآينه اي (MMT) را به سمت تابش هاي انفجار اشعه گاما چرخاندند و بلافاصله علائم مربوط به ابرنواختر ثبت شد. دانشمندان هنوز مشخص نكرده اند كه علائم مربوط به انفجار پرتو گاما زودتر رسيده است يا علائم مربوط به ابرنواختر، اما روشن است كه انفجار يك ستاره بزرگ باعث شليك هر دو نوع علائم شده است. توماس ماتسون از مركز مطالعات اخترفيزيك (CFA) مي گويد: ترديدي وجود ندارد كه انفجارهاي پرتو گاما و ظهور ابرنواخترها با هم ارتباط دارند. انفجارهاي پرتو گاما از شديدترين انفجارها در جهان هستند و احتمالاً نشانه اي مبني بر تولد سياه چاله ها است. انفجارها در مكان هايي تصادفي در جهان روي مي دهند و اگر بيش از يك دقيقه از انفجار بگذرد مطالعه درباره آن بسيار دشوار مي شود. يك ابرنواختر حاصل انفجار ستاره اي است كه حداقل ۸ برابر خورشيد جرم دارد، وقتي اين قبيل ستاره ها سوخت داخل هسته خود را تمام مي كنند، انرژي چنداني براي نگه داشتن جرم خود به صورت ستاره نخواهند داشت. در اين حالت هسته آنها از درون منفجر مي شود و در نتيجه يك ستاره نوتروني تشكيل مي شود و يا اگر جرم كافي موجود باشد، يك سياه چاله ايجاد مي شود. در اين نوع انفجارها، لايه هاي سطحي ستاره به سمت بيرون پرتاب مي شوند، و الگوهايي رنگين از ابرنواخترها را ايجاد مي كنند. مشاهدات قبلي به ويژه مشاهدات رصدخانه پرتو X چاندرا، مداركي غيرمستقيم اما قانع كننده ارائه داده بود كه انفجارهاي پرتو گاما و ايجاد ابرنواخترها به هم مربوط مي شوند. رصدخانه چاندرا آهن و ساير عناصر سنگيني كه در تشكيل ابرنواختر به كار مي رود را در نزديكي محل انفجارهاي پرتو گاما رديابي كرده بود. اما اين آخرين انفجار يك ارتباط مستقيم ميان اين دو پديده ايجاد كرد. نور تابيده شده از انفجار پرتو گاما همان الگوي مربوط به ابرنواخترها را ايجاد كرد.
ماتسون و همكارانش درصدد ارائه مشاهده و تحليل اين نوع انفجارهاي بي نظير هستند. دانشمندان طي چندين دهه در جست وجوي ارتباط ميان ابرنواخترها و تابش گاما بودند و با مطالعه انفجار اخير اين ارتباط آشكار شد. احتمالاً تمام انفجارهاي پرتو گاما با ابرنواخترها همبستگي دارند ولي به علت كم نور بودن، ابرنواخترها قابل مشاهده نيستند. انفجار ۲۹ مارس كه GRB030329 ناميده شد يكي از نزديك ترين انفجارها به زمين بود كه در فاصله دو ميليارد سال نوري روي داد. ساير انفجارهايي از اين قبيل در فاصله هايي بيش از ده ميليارد سال نوري واقع مي شوند. چون انفجار اخير به زمين نزديك بود و نيز بسيار درخشان بود ابرنواختر وابسته به اين انفجار آشكارسازي شد و بدين ترتيب حلقه گم شده اي كه دانشمندان سال ها به دنبال آن بودند كشف شد.
Science@NASA

نگاه ژرف-۱۶
پيري ـ ۲
جميز كينگلند
ترجمه: حسن سالاري
در قسمت قبلي نگاه ژرف گفتيم كه پيري اثر جانبي فرآيندهاي زيستي است و هيچ ژن و برنامه خاصي براي ايجاد آسيب و ناتواني به وجود نيامده است. با وجود اين، ژن ها بر پيري اثر مي گذارند. به هر حال پيري سرنوشتي حتمي و اجتناب ناپذير نيست. سلول هاي زايا كه از آنها اسپرم و تخمك به وجود مي آيد، ناميرا هستند. قدمت اين سلول ها و DNA موجود در آنها به نخستين جانداراني برمي گردد كه روي زمين نشو و نمو كردند. ساير سلول هاي بدن كه سلول هاي پيكري ناميده مي شوند، فقط بردگان يك بار مصرف و قابل تعويض اين DNA ناميرا هستند. تنها در سال هاي اخير علوم پزشكي به روشي براي ناميرا كردن سلول هاي پيكري دست پيدا كرده، اما هزينه آن بسيار بالا است. زن جواني به نام «هنريتا لاكس» كه در سال ۱۹۵۱ در آمريكا فوت كرد، در محيط كشت سلول در سراسر جهان زندگي مي كند. وقتي تعدادي از سلول هاي سرطاني او برداشته شدند، به علت وخامت حالش مرد. اين سلول ها بعد از مرگش هنوز به فعاليت خود ادامه مي دهند. در حالت عادي كشت سلول هاي بدن انسان به مدت طولاني، بسيار مشكل است. از اين رو، سلول هاي آن زن كه به سلول هاي «هلا» مشهور شده اند، كمك زيادي به درك ما از زيست شناسي سلولي كرده اند.
ناميرا بودن سلول هاي زايا و برخي از سلول هاي سرطاني نشان مي دهد كه پيري سرنوشت محتومي نيست. در سال هاي اخير با بهبود وضعيت بهداشت و سلامت بيشتر اميد به زندگي بيشتر شده و بر تعداد افراد مسن افزوده شده است. به هر حال بشر جوان نمانده است. شايد روزي كه شناخت ما از عوامل و نحوه ايجاد پيري كامل تر شود به اين هدف دست پيدا كنيم. در اينجا پيش از آن كه به اين عوامل و فرآيندها كه ما را به سوي پيري مي كشانند اشاره شود، برخي از خصوصيات ظاهري پيري تشريح مي شود. همه تغييرات پيري، حيات ما را تهديد نمي كنند. سلول هاي لايه خارجي پوست كه «اپيدرم» ناميده مي شود، سريع تر از آنكه سلول هاي جديد جايگزين آنها شوند، مي ميرند. اين امر به ضعيف شدن پوست و چين و چروك برداشتن آن مي انجامد. به علاوه سلول هاي جديدي كه جاي سلول هاي مرده را مي گيرند، به نحو مناسبي سازمان نمي يابند. در لايه زير اپيدرم كه «درم» ناميده مي شود، رشته هاي پروتئيني به نام «كلاژن» به پوست قوت مي بخشند. اما با افزايش سن، بين اين مولكول ها اتصالات متعددي برقرار مي شود كه از انعطاف پذيري آنها مي كاهند. پروتئين هاي ديگري در پوست وجود دارد كه «الاستين» ناميده مي شوند و كشساني و انعطاف پذيري پوست مربوط به آنها است. با افزايش سن از مقدار اين پروتئين كاسته مي شود. فعاليت غده هاي سباسه و غده هاي عرق پوست، كاهش مي يابد. بنابراين، پوست به خشكي و حرارت حساس مي شود. زير لايه درم، «هيپودرم» قرار دارد كه پر از سلول هاي چربي است. با افزايش سن، تعداد اين سلول ها كاهش مي يابد. به علاوه آنها در نواحي ويژه اي تجمع مي كنند و باعث پف آلود شدن زيرچشم ها، بزرگ شدن لاله گوش و درشت شدن چانه مي شوند. در نتيجه كاهش سلول هاي چربي، رگ هاي خوني و استخوان ها در همه جاي صورت نمايان مي شوند. پوست صورت به علت كاهش رگ هاي خوني سطحي رنگ پريده تر مي شود. سلول هاي رنگيزه دار پوست، بزرگ تر مي شوند و باعث ايجاد لكه هاي پيري مي گردند. به خاطر فعاليت پيوسته سلول هاي استخوان ساز (اوستئوبلاست ها) و سلول هاي تخريب كننده استخوان (اوستئو كلاست ها) هر ۶ سال كل اسكلت بدن ما نو مي شود. وقتي پير مي شويم، اين روند كاهش مي يابد و روز به روز از توده استخوان كاسته مي شود. كاهش توده استخوان در زناني كه دوران يائسگي را سپري مي كنند، شديدتر است. هم در مردان و هم در زنان، به علت كاهش رشته هاي پروتئيني استخوان، احتمال شكستگي استخوان ها افزايش مي يابد. انعطاف پذيري مفصل ها به شدت كاهش مي يابد و با التهاب مفاصل خود را نشان مي دهد. التهاب مفاصل (آرتريت) با تخريب غضروف مفاصل و درد التهاب همراه است. ورزش به حفظ توده استخوان و قدرت ماهيچه ها كمك مي كند و به نظر مي رسد قانون «استفاده كن يا از دست بده» بر آن حكمفرماست. ماهيچه هاي فراموش شده، به بافت پيوندي و چربي تبديل مي شوند. با وجود اين هر چقدر ورزش كنيد، باز هم قدرت شما كاهش مي يابد. به هر حال، ورزش از سرعت اين كاهش مي كاهد. كاهش تدريجي قدرت از كاهش خون رساني و كاهش فعاليت سلول هاي عصبي كه به ماهيچه ها مي روند ناشي مي شود. ميتوكندري ها كه انرژي سلول هاي ماهيچه اي را تأمين مي كنند، با كارايي كمتري فعاليت مي كنند. به علت ضخيم شدن ديواره بطن ها، توانايي خون رساني قلب كاهش مي يابد. در همين زمان، لايه ماهيچه اي رگ هاي خوني ضخيم تر و سفت تر مي شود، در نتيجه، رگ ها در انتقال موج فشار از قلب ناتوان تر مي شوند. گاهي به علت رسوب چربي در پوشش داخلي رگ ها، مجراي آنها تنگ تر مي شود و جريان خون به سختي از آنها عبور مي كند. اين حالت را «آترواسكلروز» مي نامند. بهره هوشي (IQ) كه بين ۱۸ تا ۲۵ سالگي در حداكثر خود قرار دارد، پس از اين دوران به كندي، كاهش مي يابد. حافظه كوتاه مدت و درازمدت دچار مشكل مي شوند. مغز ما كوچك تر مي شود و بين ۲۰ تا ۹۰ سالگي، ۵ تا ۱۰ درصد وزن خود را از دست مي دهد.
در حالي كه ممكن است تعداد زيادي از سلول هاي عصبي خود را از دست بدهيم، ارتباطات بين آنها كاهش مي يابد. متاسفانه، برخي از افراد مسن به بيماري «آلزايمر» دچار مي شوند.

نوبليست ها
هارولد كليتون يو ري
003180.jpg

شيمي فيزيكدان آمريكايي (۸۱۱۹-۳۱۸۹)
Harold Clayton Urey
شيمي هيدوژن سنگين ۴۱۹۳
يوري، فرزند يك معلم و كشيش غيرروحاني در والكرتون واقع در ايالت اينديانا متولد شد. وي در دانشگاه مونتانا به تحصيل جانورشناسي پرداخت و پس از آن به تحصيل در دانشگاه كاليفرنيا مشغول شد و سرانجام در ۱۹۲۳ موفق به كسب درجه دكتراي شيمي از همان جا شد. پس از يك سال همكاري با انستيتوي فيزيك نظري كپنهاك، در ۱۹۲۴ به طور جدي كار تدريس را در دانشگاه جان هاپكينز آغاز كرد و در ۱۹۲۹ راهي دانشگاه كلمبيا شد و تا زمان انتصابش در مقام استادي دانشگاه كاليفرنيا در ،۱۹۵۸ همان جا ماند. يوري بيش از همه به خاطر كشف دوتريوم، ايزوتوپ هيدروژن كه در هسته خود داراي يك پروتون و يك نوترون است، مشهور شد. اين اكتشاف به دنبال اندازه گيري هاي دقيق وزن هاي اتمي هيدروژن و اكسيژن توسط فرانسيس استون (F.Aston) و كشف ايزوتوپ هاي اكسيژن توسط ويليام جيوك (W.Giauque) صورت گرفت. يوري براي دستيابي به دوتريوم از اين واقعيت استفاده كرد كه سرعت تبخير دوتريوم بايد اندكي آهسته تر از سرعت تبخير هيدروژن معمولي باشد. از اين رو وي در حدود ۴ ليتر هيدروژن مايع را تا بدان جا تقطير كرد كه حجم آن به يك سانتي متر مكعب تقليل يافت. سپس با استفاده از طيف نمايي وجود دوتريوم را ثابت كرد. يوري پس از انجام اين كار مشغول بررسي تفاوت هاي موجود در سرعت واكنش هاي شيميايي بين ايزوتوپ ها شد. وي طي جنگ جهاني دوم عهده دار جداسازي ايزوتوپ ها در پروژه بمب اتمي بود. علاوه بر اين، پژوهش هاي او به ابداع شيوه مقياس بالاي توليد اكسيد دوتريوم (آب سنگين)، به عنوان مهارگر نوترون در راكتورها، انجاميد. علاقه مندي و پشتكار يوري در بررسي تاثير ايزوتوپ ها بر واكنش هاي شيميايي باعث شد تا ايده اندازه گيري دماي اقيانوس ها در دوران هاي پيشين با استفاده از ايزوتوپ ها به ذهن او برسد. استفاده از اين شيوه اندازه گيري دما بستگي به آن دارد كه مقدار اكسيژن ۱۸ موجود در كربنات كلسيم صدف ها اندكي بيشتر از اكسيژن ۱۶ باشد. از سوي ديگر نسبت اكسيژن ۱۸ به اكسيژن ۱۶ بسته به دمايي است كه صدف در آن دما شكل گرفته است. سرانجام يوري به خاطر كشف هيدروژن سنگين برنده جايزه نوبل شيمي سال ۱۹۳۴ شد.

جورج هوي ويپل
003190.jpg

فيزيولوژيست آمريكايي (۷۶۱۹-۷۸۱۸)
George Hoyt Whipple
فيزيولوژي درمان كم خوني ۴۱۹۳
ويپل كه خود فرزند يك پزشك از اهالي اشلند، نيوهامپشاير بود در دانشگاه هاي ييل و جان هاپكينز به تحصيل پرداخت و در ۱۹۰۵ موفق به دريافت درجه دكترا شد. پس از مدتي كار در دانشگاه كاليفرنيا در ۱۹۲۱ راهي دانشگاه راچستر شد و در آنجا تا هنگام بازنشستگي اش در ۱۹۵۵ در مقام استادي آسيب شناسي به خدمت پرداخت.
ويپل پژوهش هاي خود را با كار بر روي رنگدانه هاي صفرا آغاز كرد. اما پس از چندي به سراغ بررسي نحوه تشكيل و تخريب رنگدانه خون، هموگلوبين، كه رنگدانه هاي صفرا از فرآورده هاي تخريب آن به شمار مي آيند، رفت. او براي انجام پژوهش هايش از سگ ها خون گيري مي كرد تا جايي كه تراز هموگلوبين خونشان به يك سوم كاهش يابد. سپس نرخ بازسازي هموگلوبين آنها را اندازه مي گرفت. بدين ترتيب او به زودي دريافت كه نرخ بازسازي هموگلوبين با توجه به رژيم غذايي سگ ها متغير است. و تا سال ۱۹۲۳ جريان پژوهش هاي خود را بدين ترتيب گزارش داد كه كبد با توجه به رژيم غذايي افزايش قابل توجهي را در توليد هموگلوبين باعث مي شود.
اين پژوهش ها در نهايت منجر بدان شد كه جورج مينوت (G.Minot) و ويليام مورفي (W.Murphy) درمان موفقيت آميز براي كم خوني كشنده بيابند و از سوي ديگر هر سه مرد را به دريافت جايزه نوبل فيزيولوژي يا پزشكي سال ۱۹۳۴ مفتخر ساخت.

علم
ادبيات
اقتصاد
ايران
جامعه
دهكده جهاني
زمين
شهر
عكس
كتاب
ورزش
هنر
صفحه آخر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جامعه  |  دهكده جهاني  |  زمين  |  شهر  |  عكس  |
|  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  هنر  |  صفحه آخر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |