سه شنبه ۳ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۸۶- June, 24, 2003
گفت وگو با سردار «مرتضي طلايي» فرمانده نيروي انتظامي تهران ـ ۱
پايان عصر جنرال ها
ديگر اين گونه نيست كه يك پليس هم جلو سرقت را بگيرد و هم در پارك محافظ نواميس مردم باشد
اكبر هاشمي
016790.jpg

او فرمانده پليس شهر تهران است، با اطمينان مي گويد خطاي پليس بسيار كم است. «اگر پليس در پارك به يك دختر و پسر گفت كه چه ارتباطي داريد و چرا اينجا نشسته ايد، من حرف شما را قبول دارم پليس نبايد اين كار را بكند، به پليس چه ربطي دارد، به هر دليلي نشسته اند يا خواهر، برادرند يا شهروند جامعه» اين را سردار مرتضي طلايي فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ مي گويد: «وظيفه بنده هم تجسس و ورود به حوزه احوالات شخصي افراد نيست. يعني اينكه بنده نه شرعاً و نه عرفاً و قانوناً حق ورود به زندگي و احوالات شخصي مردم را ندارم.» سردار طلايي از پايان عصر جنرال ها در نيروي انتظامي خبر مي دهد.
دي ماه سال ،۱۳۸۱ ساختمان مركزي نيروي انتظامي، ساعت ۱۰ صبح. سردار لبخند بر لب وارد مي شود، مي پرسد كجا بنشينم، عباس كوثري مبل راحتي را نشان مي دهد، سردار مي نشيند، پا روي پا مي اندازد، كفش هاي چرمي سياهش برق مي زنند. صاف، سينه را جلو مي دهد، كلاهش را كنار دستش مي گذارد. «آقايان بفرماييد.»
در طول يك ساعتي كه اميرحسين ناصري سوالات ورزشي مي پرسد، سردار آرام جواب مي دهد اما وقتي از سردار مي پرسم كه جامعه ما در يك بحران جنسي گرفتار شده است، دست هاي سردار تكان مي خورند و لحظه اي بعد سردار ديسپلين نظامي را كنار گذارده و به گفته خودش سعي دارد ما را قانع كند. حالا ديگر لهجه اصفهاني سردار هم شنيده مي شود.
قاطعيت، مهرباني، خستگي و آثار عبادت بر روي پيشاني سردار ديده مي شود. در طول مصاحبه يك احساس و پرسش بي جواب ذهنم را مشغول كرده است.
آيا سردار طلايي ماموريت دارد كه لبخند بزند و مهربان باشد، آيا به راستي عصر جنرال ها در نيروي انتظامي به سر آمده؛ ۱۸ تير نزديك است.
•••
• براي شروع، تعريفتان را از جرم بگوييد؟
قانون جرم را بر مبناي جهان بيني، فرهنگ، آداب و سنن تعريف كرده است. جرم را من تعريف نكرده ام.
• فكر نمي كنيد اين هم از همان پاسخ هاي كليشه اي و نوعي كلي گويي است كه باعث عدم ارتباط شما با نسل جوان مي شود. شايد بشود تعريف دقيق تري داد. يك جوان مي خواهد بداند وقتي از خانه بيرون مي آيد و به پارك، كافي شاپ يا كوه و. . . مي رود بايد مواظب كدام عملش باشد كه ماموران شما به عنوان يك مجرم با او برخورد نكنند.
عرض كردم قانون، جرايم را تعريف كرده، من نمي دانم سوال شما در چه بخشي است.
• وقتي نام از پارك و كافي شاپ و كوه مي برم منظورم حوزه اجتماعي است.
در حوزه اجتماعي مسائل را به سه سطح تقسيم كرده ايم. آسيب ها، انحرافات و آشفتگي هاي اجتماعي. برخورد با آسيب هاي اجتماعي و حل مشكل آسيب هاي اجتماعي در دست نهاد خانواده و نهادهاي آموزشي و تربيتي و فرهنگي جامعه است و به پليس هم كاري ندارد. بنده قائل به اين نيستم كه اگر يك نفر خارج از صف سوار اتوبوس شد به عنوان پليس بروم و به او بگويم كه حتماً صف را بايد رعايت كند. نوع تربيت و فرهنگ عمومي جامعه نبايد به آن فرد اجازه اين كار را بدهد. پليس اگر دخالت كند معني اش اين است كه اگر ۶۰ ميليون جمعيت داريم، بايد ۶۰ ميليون پليس هم داشته باشيم. از اين رو پيشگيري اجتماعي بايد يك اصل باشد. يعني آن قدر ايستگاه اتوبوس اضافه كنيم و تعدادشان را آن قدر افزايش بدهيم كه ديگر صفي وجود نداشته باشد. در كنار آن حضور پليس هم مانند يك سايه بايد وجود داشته باشد تا شهروندان احساس آرامش كنند.
• سردار آنچه كه مدنظر ماست، مشكل خط واحد و صف نيست. لطفاً براي شفاف شدن بحث مثال هايتان را از حوزه اجتماعي و جوانان انتخاب كنيد مانند بحث كافي شاپ ها، پارك ها، روابط دختران و پسران و. . .
(سردار مي خندد) من مي گويم ولي فردا نرويد و همين را تيتر كنيد. اگر دو جنس مخالف در خيابان قدم مي زنند و من به عنوان يك پليس هيچ اطلاعي ندارم از اينكه اين دو جوان با هم ارتباط دارند يا ندارند، نسبت دارند يا ندارند، وظيفه بنده هم تجسس و ورود به حوزه احوالات شخصي افراد نيست. يعني اينكه بنده نه شرعاً و نه عرفاً و قانوناً حق ورود به زندگي و احوالات شخصي مردم را ندارم و اصل بر اين است كه اين دو جوان يا با هم نسبت دارند يا ارتباط سالم اجتماعي دارند. تاكيد مي كنم كه اصل بر اين است نه آنكه فرع بر اين باشد. چون نظام تربيتي و ديني و عرف اجتماعي ما خلاف اين را نمي پسندد دليلي ندارد كه حدودي هم داشته باشد، مي گوييم چون جامعه ما نمي پسندد پس اين اختلافات هم نمي افتد و حدود هم ندارد. حتي فرض را بر اين بگيريم فردي آمده و گزارش مي دهد كه اين دو جوان با هم نسبتي ندارند. آيا پليس موظف است كه برود و وارد بشود و در احوالات شخصي آن دو تجسس كند، بنده مي گويم نخير. چون اين دختر خانم و آقا پسر بزرگ تر دارند و اين پدران و مادرانشان هستند كه بايد به گونه اي جوانانشان را تربيت و نظارت كنند كه چنين عملي را كه خلاف عرف، اخلاق و مقررات است، انجام ندهند. حتي ما مثلاً فرض را بر اين مي گيريم كه ارتباط دو جنس مخالف خلاف شرع نيست. چون بنده در مقام تبيين مسائل شرعي اش نيستم و بيشتر در مورد مسائل اجتماعي نظرم را مي گويم. اگر اين نوع ارتباطات در جامعه مورد قبول نيست بايد نظام تربيتي ما به گونه اي عمل كند كه فرد خود احساس كند كه در حال انجام كار خلافي است و اين وظيفه ديگر بخش هاست و به بنده هم هيچ ربطي ندارد. و قائل به اين نيستم كه پليس در اين حوزه وارد شود اما اگر يك خانمي در گوشه خيابان ايستاده و منتظر تاكسي است و موتوسواري از راه رسيده و به او حرف زشتي مي زند، اين ديگر آسيب نيست، اين انحراف است. در اينجا به روي پيشگيري تاكيد داريم. اگر امكانات جامعه ما، شرايط ازدواج، كار و. . . به اندازه كافي فراهم باشد، ديگر زمينه انحراف وجود ندارد، در بحث انحرافات نقش پليس اين است كه حضور داشته باشد تا اگر چنين اتفاقي افتاد اين خانم بتواند به او مراجعه و شكايت كند. اما در بحث آشفتگي ها اگر يك نفر پيدا شد و خواست اين خانم را به زور سوار ماشينش كند، اينجا پليس بايد مقتدرانه و با مشت آهنين در صحنه حضور داشته باشد. حالا همين مثال را ببريد داخل كافي شاپي كه شما مي گوييد. تا زماني كه نشسته ايد و هنجارها و بايدها را رعايت مي كنيد، خب كسي كاري به كار شما ندارد ولي اگر قرار شد در كافي شاپ حشيش توزيع يا مشروب پخش كرده و بساط قمار فراهم كنند، اين وظيفه من است كه وارد كافي شاپ شده و جلوگيري كنم. شما قبول داريد كه من درست عمل مي كنم؟
• اگر به اين شكل باشد بله. اما چرا مردم در مواجهه با نيروهاي پليس به خصوص در برخورد با نيروي انتظامي از آنها رضايت نداشته و احساس خوبي ندارند؟
016800.jpg

نظر ما اين نيست، نمي گويم پليس اصلاً تخلف نمي كند و با مردم هم بدرفتاري نمي كند، بنده اصلاً منكر اينها نيستم اما متاسفانه هميشه يك درصد خطاي پليس ۱۰۰ درصد تلقي مي شود. البته خطاي پليس پذيرفته نيست و اين حق مردم است كه بگويند ما خطاي پليس را نمي پذيريم. اما به عنوان يك واقعيت، شايد نبايد درصد خطاها و لغزش برخي از ماموران پليس را تعميم داد. اگر پليس در پارك به يك دختر و پسر گفت كه چه ارتباطي داريد و چرا اينجا نشسته ايد من حرف شما را قبول دارم. پليس نبايد اين كار را بكند، به پليس چه ربطي دارد. به هر دليلي نشسته اند خواهر يا برادرند يا شهروند جامعه اند اما اگر پليس به جواني كه مزاحم دختري شده تذكر بدهد كه اين كار را نكن، آيا آن جوان مي گويد: چشم. نخير تمكين نمي كند و با مامور ما درگير مي شود. در همين حين شما از راه مي رسيد، علتش را نمي دانيد. فقط دو نفر را مي بينيد كه با هم درگير شده اند. يك طرف دعوا پليس است. آيا قضاوت شما اين است كه پليس با مردم بدرفتاري مي كند؟
• به نظر مي رسد حرف هاي جنابعالي به عنوان رئيس پليس شهر تهران واقعيت خارجي ندارد و در موارد بسياري ديده شده وقتي دو جوان دختر و پسر در پارك قدم مي زنند نيروي انتظامي معترض آنها شده و آنان را بازخواست و حتي دستگير مي كنند.
اين موارد بسيار زيادي كه شما مي گوييد، نسبتش چند درصد است؟
• اتفاقاً اين يكي از صحنه هاي معروفي است كه بنده به عنوان خبرنگار و تك تك مردم بارها و بارها شاهد آن بوده ايم.
ببينيد ممكن است من يا شما روي يك موضوع خاص حساسيت داشته باشيم. نسل جوان ما روي اين موضوع حساسيت دارد. به همين دليل است كه شما از من نمي پرسيد چرا اين قدر قتل در جامعه ما اتفاق افتاده است. چون شرايط سني شما اقتضا نمي كند و اما اگر شما برويد و بگذاريد يك خبرنگار ديگر همشهري بيايد كه در گروه ۴۰ ساله سني باشد، اصلاً به سراغ اين بحث ها نمي آيد، مي آيد؟! و مي گويد آقاي طلايي چرا آدم ربايي، سرقت و قتل هست.
• به اين دليل كه رسيدگي به قتل و سرقت كار اصلي پليس است نه نسبت افراد.
اما قبول داريد كه شرايط سني شما چنين اقتضا مي كند كه حداقل در اولويت اول بياييد و از من اين سوال را بكنيد.
• بله.
اما اين همه رسالت خبري تان نيست ولي اولويت اولتان است. چون روي اين موضوع حساسيت داريد و در جامعه با چشمان خودتان اين صحنه ها را مي بينيد اما من به شما مي گويم درصدش به اندازه اي نيست كه در اذهان افكار عمومي مطرح شود. چون ما اعتماد پليس به مردم را چك مي كنيم. اعتماد مردم روز به روز بيشتر مي شود. آيا اين افزايش اعتماد اتفاقي است يا نشان دهنده عملكرد پليس است. ما امروز آموزش، نظارت، تشويق، تنبيه و. . . صدها اقدام پيوست با يكديگر را در مجموعه سازمان پليس انجام مي دهيم تا پليس را به عنوان يك پليس تخصصي و علمي در حوزه وظايف خودش، كارآمد كنيم. امروز تلاش مي كنيم پليس را از آن حالت جنرالي اش خارج كنيم. يعني اينكه ديگر اين گونه نيست كه يك پليس هم جلو سرقت را بگيرد و هم در پارك محافظ نواميس مردم باشد. اگر قرار است يك پليس در حوزه مسائل اجتماعي عمل كند، اين پليس ماموريتش، حدودش، آموزشش و ابزار كارش كاملاً مشخص و ماموريت او با پليسي كه كشف جرم مي كند كاملاً متفاوت است.
• لطفاً حدود پليس را در مسائل اجتماعي و چارچوب هايش مشخص بفرماييد.
حدودش اين است كه ما در حوزه زندگي شخصي مردم وارد نمي شويم.
• اين حوزه شخصي مردم از ديدگاه شما چه تعريفي دارد؟
آنچه كه در خانه و يا درون خودرو شما مي گذرد به من (پليس) ربطي ندارد. مگر اينكه من به عنوان پليس مظنون بشوم كه در خودروي شما مواد مخدر است يا مظنون به سرقتي بودن خودرو شوم. به عنوان مثال به بنده گزارش مي كنند در منزل شخصي جرمي در حال وقوع است. بنده گردش قانوني كار را انجام مي دهم و از مرجع قانوني دستور قضايي مي گيرم و بعد اقدام به بازداشت مي كنم. اما به طور طبيعي و نرمال در جامعه ما دنبال اين نيستيم كه هر روز برويم در يك خانه اي و ببينيم كه چه اتفاقي در آن مي افتد. به عنوان مثال اگر پليس براساس دستور قضايي براي جمع آوري مواد مخدر وارد آن خانه شود و در آن خانه ماهواره هم وجود داشته باشد، ماهواره را جمع نمي كنيم مگر اينكه دستور قضايي داشته باشيم. ما به اين مي گوييم حدود وبه تمامي مامورانمان مي گوييم اگر با حكم قضايي رفتيد كه مواد مخدر جمع آوري كنيد، ما به شما ماموريت داده ايم كه فقط مواد مخدر را بياوريد و به غير از مواد مخدر هم حق آوردن هيچ چيز ديگر را نداريد. اگر ديديد موظف هستيد، فقط گزارش كنيد و اگر قاضي مجوز داد، آن وقت وارد عمل شويد. اين تعريف روشن حدود و اجازه ورود پليس به زندگي و حوزه شخصي مردم است.
• آمار شما در مورد تعداد زنان روسپي در تهران چند نفر را نشان مي دهد؟
خيلي خيلي خيلي ناچيزتر از آنچه كه گاهي در جامعه منعكس مي شود.
• آيا امكان گفتن اين آمار خيلي خيلي ناچيز وجود دارد؟
ببينيد اينكه ما واقعاً يك آمار دقيقي داشته باشيم و بگوييم: ،۳۰۰ ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر هستند واقعاً كار مشكلي است ولي برخلاف آنچه كه در اذهان و افكار عمومي مطرح مي كنند تعدادشان بسيار ناچيز است. ولي بپذيريد كه جامعه ما، جامعه بحران است و بپذيريد جامعه ما در يك دوره كوتاه مدت دو دهه اي به دو برابر افزايش جمعيت پيدا كرده و همچنين گسترش شهرها، حاشيه نشيني و بسياري از مسائل ديگر، هر كدام عوارضي را در پي دارد. اگر اين جمعيت فعلي را كم بكنيد و آن را ۳۰ ميليون نفر محاسبه كنيد و ببريد به ۲۰ يا ۲۳ سال پيش و قبل از انقلاب، بنده به شما مي گويم از اين ۳۰ ميليون بايد پشت همه ۲۵ تا ۲۹ ميليون نفرشان مي توانيم بايستيم و بگوييم الله اكبر و نماز هم بخوانيم (به نسبت) شما قبل از انقلاب را نديديد من ديده ام، شما نديديد كه در لاله زار چه خبر بوده يا در خيابان هاي تهران مشروب فروشي ها چگونه بودند چون شما مصيبت ها و نابساماني هاي گذشته را نديديد الان امكان دارد يك امري براي شما اين چنين تصور بشود ولي جامعه را نه سياه ببينيد و نه سفيد. واقعيت هايش را ببينيد. بله، جامعه جواني داريم. ويژگي هاي جواني متفاوت است، اگر ۱۰ تا ۱۵ سال ديگر اين مسير را طي كنيم و يك مقدار هم شما جوانان بياييد و به گروه سني ما بپيونديد آن وقت خواهيد ديد كه هيچ مشكلي نداريم.

حاشيه زندگي
• هنگ كنگ هم مهار شد
مقامات هنگ كنگ گزارش كرده اند كه در نوزده روز گذشته مورد تازه اي از بيماري سارز مشاهده نكرده اند. اگر وضع يك روز ديگر به همين ترتيب ادامه پيدا كند، هنگ كنگ عاري از سارز اعلام خواهد شد.
بيماري سارز يا عفونت شديد دستگاه تنفسي، كه نشانه هاي آن شبيه سينه پهلوست، در اوايل سال جاري به ويژه در كشورهاي جنوب شرق آسيا شيوع پيدا كرد.
اين بيماري در هنگ كنگ حدود سيصد تن قرباني گرفت و هزار و هفتصد تن را مبتلا كرد. بيش از هزار و چهار صد تن از مبتلايان، بهبود كامل پيدا كرده اند. طبق دستورالعمل هاي سازمان بهداشت جهاني، مناطق آلوده به اين بيماري، در صورتي كه تا بيست روز متوالي مورد تازه اي گزارش نكنند، از فهرست كشورهاي آلوده حذف خواهند شد. مقامات بهداشتي در هنگ كنگ گفتند آزمايش هاي گوناگون در مورد بيماراني كه به دليل ابتلا به سارز از چند ماه پيش در بيمارستان بستري شده بودند، نشان داده كه ديگر اثري از بيماري در آنها وجود ندارد.

• بيماراني كه مي نالند
نتيجه يك پژوهش نشان مي دهد كارمنداني كه با نق زدن و ناله كردن در محل كار، سبب افسردگي همكاران خود مي شوند، به يك نوع بيماري رواني مبتلا هستند.
طبق گفته پژوهشگران در آلمان، اين افراد مبتلا يك بيماري تازه به نام «ناراحتي و عصبانيت پس از ضربه روحي» هستند. به گفته آنها كساني كه مرتب درباره كار يا درباره رئيس خود نق مي زنند، بدگويي مي كنند و شايعه پخش مي كنند و در عين حال كمتر از همه هم كار مي كنند، از قربانيان اين اختلال رواني هستند.
پژوهشگران همچنين مي گويند يكي از راه هاي چيره شدن بر اين بيماري اين است كه وقت و انرژي بيشتري براي فعاليت هاي غير كاري مانند سرگرمي و فعاليت هاي اجتماعي صرف شود.

• مقاوم شده است
عرضه بدون نظارت داروهاي مخصوص بيماري ايدز در كشورهاي غيرصنعتي خطر به وجود آوردن گونه هاي ويروس اچ آي وي كه به دارو مقاوم هستند را به همراه دارد. اين پژوهش با اشاره به شواهدي از آفريقا و آسيا، نشان مي دهد كه تجويز خارج از كنترل داروهاي ضدايدز (ضد رتوويروس) گسترده و روبه افزايش است.
يكي از دست اندركاران اين پژوهش گفت كه شيوه و ميزان مصرف اين داروها نيز صحيح نيست. وي دريافته است كه در بعضي از كشورها بيماران اغلب داروي خود را تغيير مي دهند، مقدار مورد نياز را مصرف نمي كنند يا در زمان هايي كه نتوانند هزينه لازم را بپردازند، مصرف دارو را متوقف مي كنند. سخنگوي آژانس مبارزه با ايدز سازمان ملل متحد (يو ان ايدز) تاييد كرد كه مشكل مطرح شده در اين پژوهش جدي است و بايد از طريق گسترش برنامه هاي درماني كنترل شده، سريعاً به آن رسيدگي شود.

ساعت ۲۵ ـ ششم
تشخيص استفاده مرضي از اينترنت
بررسي علائم، ميزان شيوع و شيوه هاي درمان
016795.jpg
ترجمه: مسعود رجبي
احساسات:
پيل (Peele; 1991) در خصوص ويژگي روانشناختي مواد اعتيادآور مي گويد «اين مواد به شما احساسات و هيجانات خوشايندي دست مي دهند كه نمي توانيد آن را از شيوه هاي ديگر به دست آوريد. » اين مواد ممكن است رنج، ترديد و نگراني را از بين ببرند. همچنين ممكن است احساس قدرتي پديد آورند كه فرد را قادر سازند حواس خود را متمركز كند. اين مواد به فرد كمك مي كند كه همه چيز را فراموش كند و درباره برخي از مشكلات حل نشدني اين احساس را داشته باشد كه همه چيز روبه راه است. اعتياد به اينترنت ممكن است براي فرد احساس امنيت و آرامش را به همراه داشته باشد و نيز آنكه در اثر اين رفتار اعتيادي احساس انديشمندي و تكامل، قدرت و يا تعلق به او دست دهد. در نتيجه اين گونه احساسات است كه فرد معتاد ترجيح مي دهد رفتار اعتيادي را به طور مستمر تكرار كند.
به هر حال افراد معتاد هر چند به صورت گذرا و كاذب از اين منافع بهره مي برند از آنجايي كه افراد لذت رواني بالايي از رفتارهاي اعتيادآميز خود مي برند در نتيجه در اين رفتارها بيشتر و بيشتر افراط مي كنند. احساساتي همانند برانگيختگي، شعف و نشئگي به طور نوعي، الگوهاي اعتيادآميز استفاده از اينترنت را تقويت مي كنند. معتادان به اينترنت هنگامي كه آن لاين هستند احساس لذت مي كنند و هنگامي كه آف لاين هستند اين احساس لذت قطع مي شود. هر چه كه فاصله فرد معتاد به اينترنت از اينترنت بيشتر شود اين احساسات ناخوشايند بيشتر در او بروز خواهد كرد. انگيزه محرك بسياري از معتادان به اينترنت همان احساس آرامش است كه با وصل شدن به اينترنت به آنها دست مي دهد. هنگامي كه آنها به اجبار از پاي اينترنت بلند مي شوند اين افكار مبارزه جويانه به آنها دست مي دهد: «من بايد اين كار را بكنم»، «من نمي توانم بدون آن ادامه دهم» و «من به آن نيازمند هستم». از آنجايي كه افراد معتاد براي رفتارهاي اعتيادي خود اهداف مفيدي را در ذهن مي پرورانند اين خيال پروري ممكن است تا جايي ادامه يابد كه زندگي فرد را دچار آسيب نمايد. اين احساسات در نهايت زمينه تعلق رواني فرد به خلسه اي را پديد مي آورند كه با استفاده اعتيادي از اينترنت در رابطه است. بهترين گزينه براي شناخت محرك هاي احساسي اعتياد به اينترنت براي درمانگر آن است كه از بيمار بپرسد: «هنگامي كه از اينترنت استفاده نمي كنيد چه احساسي داريد؟» درمانگر سپس بايد پاسخ ها را مورد ارزيابي قرار دهد و مشخص كند كه آيا پاسخ هايي كه فرد معتاد به اينترنت مي دهد در طيفي از احساسات ناخوشايند قرار مي گيرند. اين طيف، احساسات زير را در برخواهد داشت: تنهايي، عدم رضايت، سركوب شدگي، ناراحتي، نااميدي و رنجوري. درمانگر سپس بايد اين سوال را از شخص معتاد به اينترنت بپرسد كه «وقتي كه از اينترنت استفاده مي كنيد چه احساسي داريد؟» پاسخ هايي همانند؛ هيجان، شادي، شور، احساس حمايت و احساس مطبوع بر اين دلالت دارند كه استفاده از اينترنت وضعيت مزاجي بيمار را دگرگون كرده است. در صورتي كه براي بيمار تعيين نوع احساسات دشوار بود از او بخواهيد كه احساسات خود را به طور روزانه ثبت كند. براي اين كار بيمار بايد دفترچه و يا كارتي همراه خود داشته باشد و احساسات خود را به هنگام استفاده از اينترنت و هنگامي كه از آن استفاده نمي كند يادداشت كند.
شناخت ها:
افرادي كه مبتلا به رفتارهاي اعتيادي هستند هنگام مواجهه با مشكلات عمده، بدون دليل منطقي دچار دل نگراني مي شوند. (Twerski,1990) اگر چه معتادان تنها كساني نيستند كه در اين شرايط دچار دلواپسي مي شوند و احساس مي كنند كه حوادث ناگواري روي خواهد داد اما اين وضعيت در آنها بيشتر و جدي تر بروز مي كند. يانگ (۱۹۹۶) خاطرنشان كرده است كه اين نوع تفكر فاجعه آميز ممكن است در معتادان به اينترنت اين تاثير را داشته باشد كه براي آنها نوعي سازوكار رواني براي فرار از مشكلات واقعي و يا مشكلات تخيلي فراهم كند. او در مطالعات مرتبط در اين زمينه دريافت كه شناخت هاي ناموزوني از جمله اعتماد به نفس پايين، عدم احساس ارزشمندي و افسردگي به صورت محرك هايي در جهت استفاده مرضي از اينترنت عمل كرده اند. (young:1997) يانگ اين فرضيه را مطرح كرد: «افرادي كه از مشكلات رواني عميق تر رنج مي برند ممكن است بيش از سايرين به استفاده بيمارگونه از اينترنت مبتلا شوند و براي غلبه بر ضعف هاي خود به اين نوع رفتار پناه برند.»
دكتر مارسا اورزاك (Maressa Orzack) موسس «بخش اعتياد به اينترنت و كامپيوتر» بيمارستان مك لين است. او در بهار ۱۹۹۶ اين بخش را تاسيس كرد. او در گزارشات خود ذكر كرده است بيماراني كه به بخش اعتياد به كامپيوتر و اينترنت بيمارستان مراجعه مي كنند اغلب از ساير بخش هاي درماني بيمارستان به اين بخش ارجاع مي شوند نه آنكه در ابتدا خودشان به اين بخش مراجعه كرده باشند. او گزارش كرده است كه افسردگي به طور عمده و اختلالات دوقطبي در شكل افسردگي آور آن علائم بيمارگونه استفاده اعتيادي از اينترنت هستند. اورزاك فكر كرده است كه بيماران معتاد به اينترنت هنگامي كه براي درمان مراجعه مي كنند نوعاً استفاده اعتيادآميز خود از اينترنت را مخفي مي كنند و يا آن را حداقل جلوه مي دهند. از آنجايي كه افرادي كه به اين بخش ارجاع مي شوند احتمال دارد بيشتر خود را به خاطر بيماري هاي رواني مريض بپندارند تا به خاطر استفاده مرضي از اينترنت، از اين رو درمانگر بايد بيمار را به خاطر شناخت هاي نامتجانسي كه در استفاده مرضي از اينترنت نقش دارد مورد معاينه و بررسي قرار دهد.

زندگي
اقتصاد
انديشه
ايران
جهان
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |