پنج شنبه ۲ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۶- July, 24, 2003
مصاحبه با شهرام ناظري- قسمت دوم و پاياني
شكستن سد
زير ذره بين
من هرگز در يك نقطه ايست نكردم و حركت كردم. قدم در راه نهادم. اينكه آيا به هدف رسيده ام يا نه، بعدها تاريخ قضاوت خواهد كرد، اما اهميتي ندارد. مهم شكستن آن سدي بود كه ما سنتي ها هميشه از شكستن آن واهمه داشته ايم
گفت وگو: سيدابوالحسن مختاباد / آرش نصيري
002255.jpg

عكس : عطا طاهر كناره
«ماه چقدر لوند شده است، امشب» و اشاره اش به سيب نقره اي ماه بود كه از پشت كوه به تراس خانه اش - جايي كه ما نشسته بوديم - سرك مي كشيد. همين است كه موسيقي اش تلفيق زيبايي و حماسه است، زيبايي ماه و صلابت كوه. ما مشغول تنظيم قسمت دوم گفت وگو با استاد شهرام ناظري بوديم. گفت وگويي كه قسمت اول آن دوشنبه هفته گذشته چاپ شده بود و به خاطر اشتباهاتي چند در تنظيم و حروف چيني، گلايه ايشان را در پي داشت و اين گونه بود كه قسمت دوم اين گفت وگو با حك و اصلاح فراوان مواجه شد. بحث ما در قسمت اول، بيشتر به موضوع انحطاط در موسيقي سنتي مربوط مي شد و ايشان از جامع الشرائط ترين استادان موسيقي سنتي هستند كه مي توانند در اين مورد صحبت كنند و بعد نوآوري در موسيقي و قسمت دوم كه هم اكنون پيش روي شماست.
خودشان مي گويند مهم اين است كه توقف نكرده و از شكستن سد ابائي نداشته است. اين مي تواند چراغ راه جوانان پوينده موسيقي باشد، هرچند خودشان ميراث گذشتگان را چراغ راه مي دانند و پارادوكس خلاق از همين جا شكل مي گيرد.
* استاد، شما از نخستين افرادي هستيد كه موسيقي عرفاني را طرح كرديد. اما اين صحبت شما بعدها بسيار مورد سوءاستفاده قرار گرفت. همچنانكه از سازي همانند دف كه از نمادهاي موسيقي عرفاني است، چنان استفاده اي  كردند كه امروزه لوث شده است. مي خواستم در اين مورد بيشتر توضيح دهيد.
- اصولاً فرهنگ شرق بخصوص فرهنگ ايران به عنوان يك ريشه واصل، از بعدي معنوي و عرفاني برخوردار است. اين معنويت در نهاد ادبيات و موسيقي ما جاري است. اثر جاودانه شاهنامه فردوسي كه به اثري حماسي معروف است وقتي به درون مايه آن پي مي بريم آنهم يك اثر معنوي ايراني است.
جز در موارد استثنايي و بعضي از اقوام ايراني كه ساز را مقدس مي دانند و از يك سنت آئيني خاص پيروي مي كنند اصولاً معنويت و عرفان به درون هركسي و شناخت او مربوط مي شود.
موسيقي تراوش روح و درون هنرمند است. اگر هنرمندي بي فرهنگ باشد، لحن صدا و موسيقي او بي فرهنگ است و در شما تأثير ظاهري و موقتي مي گذارد.
اگر از شناخت و فرهنگ والايي برخوردار باشد و يك موسيقي ارجمند را به شما ارائه بدهد مسلماً اين همان موسيقي است كه احساسات دروني و انساني شما را بيدار و آرام آرام به اوج مي رساند.
موسيقي عرفاني يعني نوع طرز فكر و فرهنگ يك هنرمند. موسيقي عرفاني يعني احساس بدون قيد و شرط و تابناك يك هنرمند و اين همان احساسي است كه مي تواند تأثير برتر خود را بر انواع فرم هاي موسيقي مثل سنتي، كلاسيك و فولكلوريك بگذارد. استفاده از شعر خاص يا ساز خاص و شعارهاي آنچناني شرط كار نيست. حضور و تراوش روح آگاه و جان عاشق و شيفته هنرمند را طلب مي كند.
بعضي ها كه ظاهر قضيه را ديده اند فكر مي كنند مثلاً چون در فلان گروه ساز دف هست اين موسيقي عرفاني هست، يا چون اشعار عرفاني بزرگان ايران خوانده مي شود موسيقي شان عرفاني است. گاهي پا را فراتر نهاده با استفاده از نام مقدسين موسيقي خود را عرفاني مي نامند. من مي گويم اين نوع موسيقي ضمن اينكه عرفاني نيست بلكه مبتذل هم هست.
بيست سال پيش از اين بنابر تربيت خانوادگي محيطم راهي را پيش گرفتم با عنوان موسيقي عرفاني ايران. آمال و اهدافي براي خودم داشتم. مي دانستم در منطقه خاصي زندگي كرده ام از سويي در جوار بيستون، يادگار عشق شيرين و فرهاد و تأثيرات آن، از سويي دالاهو ديار عارفان و كرمانشاه خاك عشق. معلم و مرشدي هم داشتم. قلندري دريا دل و بي سامان، درويش نعمت علي خراباتي . همه مرا فرياد مي زدند و به آن سو مي كشيدند. براي اين هدف بسيار كار كردم، بسيار مطالعه كردم، هزار سال تاريخ اجتماعي ايران ورق خورد، شرح احوال و معنويات قوم ايراني، مبارزات و نهضت هاي عرفان ايراني، احساس عجيبي داشتم. همان احساس كه تأثير خودش را بر موسيقي مقامي تنبور، صداي سخن عشق و موسيقي سنتي گل صدبرگ و موسيقي سمفونيكي يادگار دوست نهاد. سه كار از سه فرهنگ مختلف، اما با يك حس مشترك.
متأسفانه اين راه هم مثل راههاي ديگر در مسير درست هدايت نشد. امتياز كارها هم كه نصيب شركت هاي بي انصاف نوار شد. تا آمديم بفهميم چه خبر است آرام آرام نه، بلكه سيل آسا انواع بيشماري از موسيقي با اصطلاح عرفاني در ايران مد شد. من هم آرام آرام خودم را از اين ماجرا كنار كشيدم. امروز ۱۹ سال از آن ماجرا مي گذرد.
* چگونه با استاد شجريان آشنا شديد؟
- ۲۶ سالم بود. در راديو ايران اولين باري كه با آقاي هوشنگ ابتهاج( ه .ا. سايه) مدير توليد موسيقي راديو ملاقات داشتم با ايشان در موردهاي مختلف و از نظرگاههاي خودم در مورد آواز و آموزشهايي كه در اين مورد ديده بودم صحبت كردم. به من فرمودند مشخص هست كه شما از يك فرهنگ و درك اجتماعي برخوردار هستيد ولي در مورد كار آواز بهتر است آقاي شجريان نظر بدهند. ايشان مرا به اطاق مقابل دعوت كردند و من براي اولين بار در آنجا با استاد شجريان آشنا شدم. وقتي قرار شد آواز بخوانم سعي كردم كه اطلاعات رديفي خودم و تسلط خودم را به موسيقي ناب سنتي نشان بدهم. گوشه هايي را اجرا كردم مهجور، گوشه هايي كه اجراي آنها زياد متداول نبود. درآمد را با طرز و فرم مكتب اصفهان و بعضي از فراز و فرودها را با حال و هواي مكتب تبريز انجام دادم. يك شور و هيجان در چهره استاد شجريان به وجود آمده بود و با بزرگواري تمام به آقاي ه.ا.سايه گفتند: تاكنون اين همه جوان براي امتحان آواز به راديو آمده بود، ايشان اولين كسي است كه كاملاً به رديف هاي موسيقي سنتي مسلط هستند، صدايشان هم از يك جذابيت خاصي برخوردار است. آن ملاقات به قدري عجيب بود كه همان شب استاد مرا به خانه خودشان دعوت نمودند و به اتفاق رفتيم. از همان شب يك ارتباط پرثمر شش هفت ساله بين ما به وجود آمد.
* آيا شما رديف هاي آوازي را با ايشان كار كرده ايد؟
- عرض كردم وقتي با استاد شجريان آشنا شدم، به رديف هاي موسيقي سنتي و سبك هاي آوازي كاملاً مسلط بودم. نيازي به اين كار نبود. تنها طي آن سالها گاهي اوقات بر روي بعضي از اشعار به صورت تلفيقي كار و تبادل نظر مي كرديم كه در اين ميان من از تجربيات ايشان استفاده مي كردم.
* فكر مي كنم استقلال صدايي شما و شكل گيري آن در يك فرهنگ موسيقايي با پشتوانه قوي از يك سو و از ديگر سو اين ذهنيت كه بايد در فضايي غير از ديگر آوازخوانان كار كنيد، دست به دست هم داد تا شما راهي مستقل را در پيش بگيريد. اين طور فكر نمي كنيد؟
- بله. يادم مي آيد آن زمان دكتر داريوش صفوت كه يادش به خير باشد، رئيس مركز حفظ و اشاعه موسيقي بود. ايشان هم در تئوري و هم در هيأت علمي از دانش و اطلاعات خيلي عميقي برخوردار بودند. آقاي صفوت خيلي سعي كردند مرا راضي به رفتن به مركز حفظ و اشاعه موسيقي كنند، اما دست روزگار اين گونه رقم خورد كه من به طرف كانون چاووش كه آن موقع ه.ا.سايه آنرا پايه گذاري كرده بود كشيده شوم. روزي دكتر صفوت با بنده صحبت كردند و به من فرمودند اگرچه شما به مركز حفظ و اشاعه نيامديد ولي يك چيزي را مي خواهم به شما بگويم و آن اينكه در صداي شما يك خصوصيات عجيب و غريبي هست. يك آكسانت ها و فراز و فرودهايي در صدايتان هست كه شايد در خوانندگان بزرگ چند دهه گذشته اين نوع طعم صدا شنيده نشده است. ايشان در ضمن گفتند كه اين نوع خواندن حتماً در قرنهاي گذشته بوده ولي مثل خيلي از فرمهاي آوازي و بخشهاي ريتميك موسيقي ايران تحت تأثير شرايط اجتماعي و سياسي از بين رفته است. بعداز آن توصيه كردند «تو بايد خيلي مراقب باشي كه تحت تأثير استادان امروزي صداي شما صاف نشود. اين صدا مثل دندانه هاي كوههاي زاگرس و پستي بلندي هاي البرز است. سعي كنيد حالت حماسي آن از بين نرود. اكنون اكثرا همه به سبك دوره قاجار كه بيشترهم يك طعم مذهبي دارد آواز مي خوانند. اما صداي شما لحني حماسي دارد و نگذاريد اين لحن و طعم از كف برود.» به هر حال دكتر صفوت به من تأكيد فراوان نمودند كه به اين مسئله توجه خاص داشته باشم. هميشه از ايشان ممنونم.
به هر حال من بر خلاف عادات خوانندگان سنتي هرگز نخواستم كه شبيه كسي ديگري آواز بخوانم بلكه سعي كردم با تسلط بر رديف و سبك هاي آوازي و مطالعه آنچه كه در اطراف فضاي هنري و فرهنگي ايران حاكم بود، ذهنم را وسيع تر كنم. همين بود كه در فرم و سبك آوازخواني دنبال دري ديگر از جايي ديگر رفتم كه به فكر همدوره اي هاي من هرگز نرسيده بود. مهم اين است كه من هرگز در يك نقطه ايست نكردم و حركت كردم. قدم در راه نهادم. اينكه آيا به هدف رسيده ام يا نه، بعدها تاريخ قضاوت خواهد كرد، اما اهميتي ندارد. مهم شكستن آن سدي بود كه ما سنتي ها هميشه از شكستن آن واهمه داشته ايم. البته لازم به توضيح است كه اين شكستن هرگز به مفهوم بي توجهي و رها كردن رديف هاي موسيقي سنتي نبوده، بلكه جوهره اصيل اين موسيقي و درسهاي گذشتگان همچنان چراغ اين راه بوده است.
* به نظر مي رسد حالا فرصت خوبي است. اگر ممكن است در مورد سبك هاي آوازي صحبت بفرمائيد؟
002275.jpg

- همان طوري كه مي دانيد اكثر خواننده ها در دوره قاجار تعزيه خوان و روضه خوان بودند و حتي القابي مذهبي هم در اين زمينه داشتند كه هر كدام معروف به آن لقب مي شدند. خواننده هاي ديگر هم كه از آنها تقليد كردند همان فرم را نگه داشتند مگر در استثنائاتي كه به جغرافيا و فرهنگ هر منطقه ارتباط داشت. به اين ترتيب فرم خواندن آنهايي كه در تبريز بودند، يا اصفهان و تهران، اندكي با يكديگر تفاوت داشت. هرچند مجموع همه يكي است ولي تفاوت هاي كوچكي در اينها هست. به عنوان مثال نوعي كه اقبال مي خواند رنگ حماسه بيشتري دارد. هر چند اقبال هم بخش هاي زيادي از فرم خواندن خود را از جناب قزويني آموخته بود. يا تاج كه در مناسب خواني و پختگي كلام و تحريرها معروف بود، بخشي از تجربيات خود را از سيد رحيم آموخته بود. طاهرزاده هم به همين منوال، منتها طاهرزاده كه در تهران زندگي مي كرد فرم و فضاي خاصي براي صداي خودش يافته بود. ولي تاج كه همچنان در اصفهان باقي ماند نماينده سبك اصفهان شد. ميرزا سيد احمدخان ساوه اي كه در حقيقت نماينده آواز استان مركزي و تهران بود داراي صدايي با رنگ هاي متفاوت و لحن آوازي بسيار متنوع بود.
قمر الملوك وزيري، اين بانوي بزرگوار و هنرمند واقعي، با اينكه از مكتب استادان دوره خودش استفاده نموده بود ولي كاملاً يك سبك و فرم ديگر كه نشان دهنده شخصيت دروني خودش بود به وجود آورد. البته روايت مي كنند كه وي شاگرد طاهرزاده هم بوده ولي مهم اينجاست كه قمر الملوك وزيري شبيه قمر الملوك وزيري آواز مي خواند و همان طوري كه عرض كردم مهر خودش پاي صدايش بود. استادان ديگر هم از قربان خان، علي خان نايب السلطنه، جناب دماوندي، سليمان خان اميرقاسمي و اديب ، هر يك اگر از هر جغرافيا و سبكي پيروي مي كردند ولي هر كس در آواز خود به يك استقلال فكري و خصيصه فردي رسيده بود. البته در كرمانشاه و سنندج هم دو استاد بزرگ داشتيم با نامهاي حسين داوودي كرمانشاهي و سيدعلي اصغر كردستاني كه هر دو در كار خود به مرحله عالي رسيده بودند و به قول ما كرمانشاهي ها دو پهلوان آواز بودند. البته در دوره بعد خوانندگاني مثل بنان، قوامي، شهيدي، محمودي خوانساري در حوزه توانايي خود به يك سبك و استقلال آوازي رسيده بودند و هر كس شبيه به خودش آواز مي خواند. متأسفانه امروز ديگر از آن همه تنوع و فرمهاي آوازي مختلف خبري نيست و همه شبيه به همديگر شده اند و جز مشتي تقليد و تكرار چيزي به گوش نمي رسد.
*چرا اين وضع پيش آمده است؟
- دنيا بسيار تغيير كرده است. وضعيتي به وجود آمده كه اسمش را بايد دوران سرقت گذاشت. يك فيلسوف آمريكايي گفته بود: نسلي به وجود مي آيد فاقد هرگونه ارزشهاي انساني و همه چيز خواه و همه چيزخوار. همه چيز جاي خودش را گم كرده است.
* به عنوان يك پرانتز، بفرمائيد خوانندگان مورد علاقه شما چه كساني هستند؟
- سيد احمدخان، اقبال آذر، سليمان امير قاسمي، تاج، اديب، قمر الملوك وزيري و مرضيه. در صداهاي خارجي نوابغ بسياري بوده اند به  طور مختصر، ام كلثوم، ماريا كالاس، پاواروتي، دومينگو و نصرت فاتح عليخان.
* و يك پرانتز ديگر. وضع كلاس هاي آواز را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- اگر بخواهيم ايده آل فكر كنيم و در مورد آنچه كه بايد باشد فكر كنيم، نه هرگز داشته ايم و نه حالاحالاها به آن مي رسيم. البته وجود چند استاد انگشت شمار در اين روزگار خود غنيمتي است، استاداني چون، شجريان، صديف، ناصح پور، عسگري، دكتر عمومي... .
* وضع كلاس هاي شما چگونه است؟
- من بعد از از هم پاشيدن كانون چاووش، كلاسي به صورت عمومي نداشته ام تنها به صورت خصوصي با بعضي از شاگردان مستعد كار كرده ام. مدتي هم در دانشكده هنرهاي زيبا درس مي دادم كه آن هم براي خودم دلگرم كننده نبود. فكر مي كنم بايد با برنامه ريزي منسجم تري كار تدريس در دانشگاه را شروع كنم.
*به طور كلي شما اشكال اساسي درباره آموزش آواز را در چه مي بينيد؟
- اشكال همان برنامه ريزي صحيح ريشه اي در امر آموزش است. در شيوه آموزش هاي سنتي جدا از فضيلت هاي انكارناپذير آن، استادان اكثرا علاقه مند هستند كه شاگردان خودشان را شبيه خودشان بار بياورند. اين مسئله باعث ضعيف شدن قدرت خلاقه شاگرد در آينده خواهد شد. از نظر سليقه شخصي خودم كلاس هاي دكتر عمومي را بيشتر مي پسندم چون در آنجا علاوه بر آموزش رديف آوازي ذوق شخصي شاگردان هم مورد بررسي قرار مي گيرد. در آينده نزديك تصميم دارم كلاس بزرگي به صورت «كارگاه آواز» تشكيل بدهم كه هركس با فرهنگ، رنگ و فرم احساسات خودش رديف هاي موسيقي را فرابگيرد كه اگر در آينده همه چيز از نظر يك هنر كامل در شاگرد به وجود آمد روزنه اي براي پرواز در فضاي بي كران موسيقي ملي ايران داشته باشد.
* در سالهاي اخير صحبت هاي زيادي در مورد آواز و تصنيف  خواني و تفاوت اين دو مطرح شده است. شما به عنوان يك استاد و محقق آواز چه نظري داريد؟
- به طور كلي پايه و اساس تصنيف خواني، آواز است. كساني كه با دنياي آواز و دايره المعارف آن آشنا هستند توانسته اند تصنيف ها را به نحو احسن اجرا كنند. در موسيقي سنتي تصنيف و ضربي ها در حقيقت آوازي است كه وزن منظم پيدا كرده است و نوشتن آن به خط موسيقي داراي ميزان بندي شده است. درس هاي استاد عبدالله خان دوامي نشانه روشني از اين موضوع مي باشد. به طور مثال و در راست پنجگاه: درآمد راست با شعر: «در ازل پرتو حسنت زتجلي دم زد/ عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد» درآمد «كرشمه» در «شور» با شعر «چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست/ سخن شناس نئي جان من خطا اينجاست. هيچ تفاوت خاصي بين اجراي آواز و ريتميك آن وجود ندارد.تنها تفاوتي كه مي شود قائل شد آن است كه بخش هاي ريتميك برخوردار از ميزان هاي منظم هستند. مي توانيم نتيجه بگيريم كه آواز فرمي از موسيقي است كه خود را درگير ميزان بندي نكرده و به همين دليل، آزادتر و رهاتر مي تواند حركت كند و در حقيقت ضربي ها و تصنيف ها چه به صورت بداهه و چه از پيش ساخته شده از دل آن بيرون مي آيند.
* پس چرا در زمان قاجار بعضي از خوانندگان از خواندن ضربي ها و تصانيف خودداري كرده اند؟
- شايد افراط بعضي از هنرمندان مثل علي خان شاهي كه براي خوش آمد ناصرالدين شاه و شاهزاده ها از خواندن هر آهنگ و شعر سبك دريغ نمي كرد. البته به طور كلي اين مسأله به موسيقي مربوط نمي شد، بلكه به اعتقادات و مشكلات و گيروگورهاي آن دوره مربوط مي شد. به خاطر تربيت يك بعدي و متعصب محيط آن زمان بعضي ها اصولاً ريتم را سبك و جلف مي دانستند. حتي بسياري از استادان بي نظير حاضر نشدند با خوانندگان زن ساز بزنند نمونه اش غولي مثل علي اكبرخان شهنازي بود كه هرگز با قمرالملوك وزيري و هيچ زن ديگري ساز نزد و چقدر حيف شد. البته در عوض هنرمندان آگاه دلي چون مرتضي خان ني داود جور آنها را كشيدند. فكر كنيد اگر مرتضي خان ني داود هم اين همكاري را نمي كرد، اثر جاودانه «مرغ سحر» و بسياري از آثار ديگر را از دست داده بوديم. جاي تأسف است كه موسيقي ارجمند ما هنوز كه هنوز است نتوانسته جاي خود را در جامعه پيدا كند و هنوز نشان دادن ساز در تلويزيون و خواندن خانمها ممنوع است.
آثار به دست آمده (مهر استوانه اي) در منطقه چغاميش دزفول مربوط به سه هزار و پانصد سال پيش از ميلاد كه اجراي گروهي خانم ها را در حال نواختن ساز و خواندن آواز نشان مي دهد. فكر كنيد كه ما بعد از شش هزار سال هنوز تكليف مان روشن نيست كه آيا صداي زن آزاد است؟
* به نظر مي رسد كه شما بيشتر شهودي مي خوانيد. يعني بيشتر از روي حس و دل مي خوانيد. چرا اين گونه است؟
- اولاً من آموزش موسيقي سنتي را خيلي زود شروع كردم در نتيجه خيلي هم زود توانستم مراحل لازم را طي كنم و تكليف خودم را با آن روشن نمايم. برايم «استادسالاري» مهم نبود. برايم پرواز مهم بود. دلم مي خواست در آواز پرواز كنم. براي پرواز لازم بود رديف را از گرده خودم خالي كنم و آن را به صندوقچه ناخودآگاه روحم بسپارم.
هميشه به ما گفته بودند تا روزي كه مي ميريم و ما را توي قبر مي گذارند بايد رديف را با خود حمل كنيم. از يك مرحله اي به بعد من دلم مي خواست رديف در وجودم حل بشود و رنگ و بوي شخصيت خودم را بگيرد. دلم مي خواست رديف ، تارهاي روح مرا به ارتعاش دربياورد. اگر مي خواستم دنبال «استادسالاري» بروم باتوجه به اطلاعات و سابقه كار در موسيقي مي توانستم امروز سروسامان بيشتري داشته باشم ولي راه من راه ديگري بود. سختي هاي فراواني هم سر راه بود. جامعه سنتي ما اگر جز عادت هايي كه از قبل به او تزريق شده است، چيز ديگري را بشنود يا ببيند، با آن فورا مخالفت مي كند و فكر مي كند قرار است اتفاق ناگواري به وجود بيايد. كاش مي توانستيم آرام تر با نظرهاي متفاوت ديگران مواجه شويم. فكر مي كنم هركس بايد در حوزه انديشه، تفكر و فرهنگ خودش كار كند. مجموع اين موضوع است كه يك فرهنگ را به وجود مي آورد. همين امروز تعدادي از صاحب نظران در زمينه بازسازي آثار گذشته موسيقي سنتي، آثار ارزنده اي را به صورت نوار، CD و كتاب منتشر نموده اند، همه لازم و ملزوم يكديگر هستيم. بايد آنها كه اينچنين پايه ريزي ريشه اي مي كنند ديگراني هم باشند كه برمبناي آن كارهاي بداهه و خلاقيت هايي از آثار هنري به اجتماع ارائه بدهند. نه آن كه صرفا اين كار به دست تاجران موسيقي بيفتد كه متأسفانه امروز افتاده.
* به عنوان آخرين سؤال. حدود دو سال پيش شما به همراه پسرتان حافظ ناظري در سعدآباد و شهرستانهاي ايران كنسرت هاي موفقي اجرا نموديد كه با استقبال بي سابقه نسل جوان مواجه شد. چطور شد كه دنبال آن برنامه ها گرفته نشد و بعد شنيديم كه حافظ براي ادامه تحصيل به آمريكا رفته است.
- پذيرش ورود حافظ به دانشگاه موسيقي نيويورك حدود دو سال پيش و درست بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر انجام شد. موافقت آمريكا و دادن ويزاي تحصيلي به يك جوان آن هم ايراني و در آن شرايط خاص براي همه و حتي اعضاي سفارت آمريكا در پاريس تعجب آور بود.
حافظ از قبل با ارايه نظرگاههاي خودش در مورد موسيقي و گذراندن امتحان در دانشگاه نيويورك به عنوان يك شاگرد استثنايي اين موفقيت را بدست آورد.
خوب است در اينجا از همه مسئولين و مراكز فرهنگي كشور گلگي بكنم زيرا به مسأله كمك هزينه تحصيلي و بورس تحصيلي اين جوان هيچكس توجهي نكرد.
مي دانيد مخارج تحصيلي، آن هم بخش موسيقي در آمريكا و بخصوص نيويورك بسيار سنگين است. در اين دو سال گذشته، از اين نظر فشار زيادي روي من بوده است.
جوانان و نوجوانان سرمايه هاي هر مملكتي هستند. دادن بورس تحصيلي به بچه هاي استثنايي در همه جاي دنيا امري است طبيعي. فكرش را بكنيد ما در ايران چقدر بچه هاي استثنايي در رشته هاي مختلف داريم، اگر مراكز مسئول فرهنگي به آنها كمك مي كردند و با يك برنامه ريزي ريشه اي آنها را در مسير استعدادهاي خودشان هدايت مي كردند امروز در كشور چه سرمايه هاي گرانبهايي داشتيم.
* اكنون حافظ در دانشگاه موسيقي نيويورك چه رشته اي را مي خواند؟
-رشته آهنگسازي.
* شما چه احساسي از پذيرش پسرتان در دانشگاه موسيقي نيويورك داريد؟
- طبيعي است از اينكه توانستم لااقل پسرم را از سه سالگي تا به امروز سالم و در مسير درست موسيقي هدايت كنم خوشحال و شكرگزارم. در سال ۱۳۸۰ حافظ با تشكيل گروه جوانان موسيقي سنتي با همراهي محمد فيروزي (بربط) مسعود شعاري (سه تار)، شروين مهاجر (كمانچه و كمانچه آلتو) و پژهام اخواص (تنبك، دمام، دهل )و سياوش ناظري (دف) و با تنظيم كارهاي بنده در دستگاه نوا و كنسرت در سعدآباد و شهرستانهاي ايران، نامش بر سر زبان ها به خصوص جوانان كشور افتاد. حافظ موقعيت بسيار خوبي در ايران پيدا كرده بود. مي توانست به تنظيم بعضي كارها مشغول شود و يا در بعضي نوارها آواز بخواند و مسلماً استقبال خيلي خوبي از آن مي شد. اما او به افق هاي بلندتر نگاه كرد.
چيزي كه براي من زيبا و بسيار اميدواركننده بود جمله اي بود كه او به من گفت. گفت: پدر مي دانيد اين كارها مرا راضي نمي كند و براي من كافي نيست من بايد بروم و با جهان بزرگ تري آشنا شوم.
* اين كنسرت قرار بود منتشر شود. چرا منتشر نشد؟
- به دلايل مختلفي انتشار آن به تعويق افتاد. متأسفانه نمونه هاي زيادي با كيفيت بسيار بد به وسيله دزدان و سارقين نوار و CD در بازار پيدا شد. فكر كنيد اين بي انصاف ها با يك دوربين دستي معمولي كنسرت را ضبط كرده و مي خواهند آن را به مردم بفروشند حال آنكه ما كنسرت سعدآباد را با ۹ دوربين حرفه اي ضبط كرده ايم و آن را در آينده خيلي نزديك منتشر مي نمائيم. حتماً پيش از انتشار خبر آن را در اين روزنامه و روزنامه هاي كثيرالانتشار به اطلاع هم ميهنان عزيز مي رسانيم.
* خيلي سپاسگزاريم كه در اين گفت وگو شركت كرديد.

نگاه
آزمايشگاه خواننده شدن
002280.jpg
آرش نصيري
يكي از دوستان ما خواننده خوبي است. البته ما دوستان خواننده زيادي داريم اما دوستي كه الان مي خواهم در موردش توضيح بدهم، دوست جواني است كه از نوجواني به دنبال موسيقي رفت و از كيبورد و گيتارزدن شروع كرد و بعد خواننده شد و در سالهاي تعطيلي رسمي موسيقي پاپ در پايتخت و از اولين دوره هاي راه افتادن بساط موسيقي در جزيره كيش خواند و در محيط بسته كيش و رستورانهاي مطرح آنجا براي خودش اسم و رسمي به هم زد و از آنجايي كه عاشق موسيقي بود در كلاسهاي آهنگسازي شركت كرد و كتابهاي متعددي خواند و سعي كرد آنچه را كه در عمل فرا گرفته بود، تئوريزه كند.
با اين توضيحات طبيعي بود كه وقتي درهاي تخته شده موسيقي پاپ باز شد به فكر نواردادن افتاد.
از آنجايي كه امكان تهيه كاست برايش فراهم نبود، يكي دو سال طول كشيد كه كارش را جمع كند. از سرنوشت كارش در قسمت تهيه كاست بگذريم كه به علت وسواسش و سبك نبودن كارش در پيداكردن تهيه كننده با مشكل مواجه شد و تازه گره كارش باشد.
بحث ما سر اين است كه اين جناب رفيق ما يك روز تصميم گرفت به تلويزيون برود تا مجوز خواندن در رسانه ملي را بگيرد. چندين هفته طول كشيد تا آفيش شود. بعد به يك شورا معرفي شد كه تست بدهد.
آنجا از او مقدار معتنابهي سئوال درباره تئوري موسيقي پرسيدند طوري كه انگار قرار است در دانشكده موسيقي تدريس كند. بعد از خواندنش تست گرفتند و گفتند كه يكي از آهنگ هاي ساخته خودش را بخواند، بعد سئوالات از اين طرف و آن طرف. بعد پاسكاري و سرگرداني. وسط اين سئوالات مسئول اصلي رفت بدون آنكه نظرش را بگويد. سرآخر يكي از بي ربط ترين اعضاء آن جلسه كه اتفاقا موسيقيدان هم نيست- آمد و گفت بايد برود كلاس كنترل آواز، يا كنترل صدا، يا يك چيزي در همين حدود كه دوست ما كه صد برابر از گوينده اين حرف موسيقي را بيشتر بلد بود نتوانست بفهمد كه اين ديگر چه صيغه اي است و از كجا به اين كشف رسيده اند.
***
يك سريال پخش مي شود كه طنز است و دست بر قضا پربيننده مي شود و براي آنكه بينندگانش بيشتر شوند در انتهاي سريال، هر شب، وقتي تيتراژ مي آيد و مي گذرد، خواننده اي روي شعر يك ترانه سراي موفق قديمي مي خواند و اتفاقا اين هم مي گيرد. البته قبل از آن هم اين كار اتفاق مي افتاد و مثلا آقاي صديق تعريف كه روي آهنگي از فرهاد فخرالديني در انتهاي سريال امام علي (ع) به زيبايي خوانده بود و چند كار ديگر. اما بعد از اين به شدت باب مي شود و هم اكنون ديگر اپيدمي شده است. هر سريالي كه پخش مي شود- و غالبا هم طنز است- حسن ختامش صدايي است و ترانه اي.
اوايل خواننده هاي اين كارها خواننده بودند و بعد تهيه كننده ها ديدند كه چه كاري است؟ چرا باعث محبوبيت بچه هاي مردم شوند. اين مي شود كه اولي تصميم مي گيرد برادرش را خواننده كند. بقيه هم لابد فاميلهاي ديگرشان كه چون فاميلشان يكي نبود كشف نشدند. بعد از آن چهره هاي مطرح از خود سئوال كردند كه چه دليلي دارد كه مطرح تر شوند. اين بودكه رضا عطاران هم تصميم گرفت بخواند و خواند. بعد ايرج نوذري كه ديد هم خوش تيپ است و هم هندي مي داند و خواند. هندي خواند. بعد هم فتحعلي اويسي كه اتفاقا باتصوير پشت ميكروفون خواند. از آقاي اويسي بگذريم كه به احترام پيش كسوت بودنش لابد كسي نخواست از ايشان تست بگيرد اما معلوم نشده كه چرا كسي از بقيه تست نگرفت (يا شايد هم گرفت و ما نمي دانيم). اگر تست گرفتند پس چرا نتيجه كار اين است؟
آيا سئوالاتي را كه از رفيق ما و جوانان ديگري كه عاشقانه موسيقي را پي مي گيرند و مي خواهند عالمانه بخوانند، پرسيدند از آنها هم پرسيدند؟ آيا اينگونه مي خواهيم (مي خواهند) سليقه شنيداري جوانان را شكل دهيم؟
البته از آن مجري طناز شبكه تهران هم بد نيست بگوييم كه شوخي شوخي، شوخي و جدي مي  خواند و اتفاقا خيلي از آهنگ هاي جدي را به طنز برمي گرداند و به صورت زنده اجرا مي كند (لابد او هم قرار است خوانند شود و از اين تريبون مفت و مجاني دارد براي خودش تبليغ مي كند)
***
جهت اطلاع عرض كنم نگارنده اعتقاد دارد در حوزه موسيقي پاپ - كه قرار است موسيقي عوام باشد- احتياجي به هيچگونه تستي نيست و هر كسي مي تواند بخواند به شرطي كه هزينه اش را خودش بپردازد، نه اينكه هزينه اش را همه مردم بدهند تا او در رسانه ملي تمرين آواز كند و خود را محك بزند ببيند كه آيا مي تواند خواننده شود يا نه. وقتي يك سريال مخاطبانش خيل عظيمي از جوانان هستند و طبيعي است كه شخصيت شنيداري آنها در همين گير و دار شكل مي گيرد و در انتهاي همين سريال خواننده اي به صرف شهرتش مي خواند و بد هم مي خواند و صحيح هم نمي خواند، چرا اعتراض نكنيم؟
راستي يك چيزي را فراموش كردم بگويم، من هم صدايم بد نيست.
طرح : نيك آهنگ كوثر

سايه روشن موسيقي
استاد صالح عظيمي؛ رديف آوازي، تبليغات اندك
002260.jpg

امشب و فردا شب استاد كريم صالح عظيمي در تالار وحدت به اتفاق گروه جمع و جور پنج نفره اقبال آذر در دستگاه شور و نغمه اصفهان به اجراي برنامه مي پردازد.
صالح عظيمي از جمله شاگردان جدي استاد عبدالله خان دوامي از رديف دانان شناخته شده موسيقي آوازي ايران است. وي مكتب آوازي تبريز را كه به نام استاد اقبال آذر ثبت شده، درك و دريافت كرده و حجم قابل اعتناي صداي ايشان و نيز تحريرهاي شمرده و شفافش خود نمايانگر اين درك و فهم است. اما درباره استاد صالح عظيمي و شاگردان فراوانش و نيز سني كه ايشان در آن قرار دارد چند نكته قابل ذكر است. اول اينكه روايت ايشان از رديف آوازي مي بايست در فرصتي سريع تر ضبط و ثبت شود، چرا كه استاد در سني قرار دارند كه اگر بخواهند تمامي ظرايف و دقايق كار را بخوانند، اين سن به دليل ساختار حنجره، حتي اندكي دير است.
نكته ديگر تبليغات اندك انجمن موسيقي و تالار وحدت در معرفي اين گونه برنامه ها است كه به نظر مي رسد، براي بحث در اين باره نيازمند نوشته يا گزارش جداگانه باشيم.
002265.jpg


«بهشت من» مختاباد
عبدالحسين مختاباد، خواننده و آهنگساز كه اين روزها در غرب به تحصيل موسيقي سرگرم است، تا چند روز ديگر تازه ترين كاست خود را با عنوان «بهشت من» كه حاصل همكاري  وي و سامان احتشامي، پيانيست، جوان اما صاحب ذوق ايراني است به بازار عرضه خواهد كرد. مختاباد از چند سال قبل (حدود ۵ سال) كه براي تحصيل به خارج رفته است، كاري عرضه نكرده و اين اثر كه بازخواني يكي دو تصنيف قديمي (با تنظيمي تازه) و نيز اجراي چند تصنيف از ساخته هاي وي با برداشت از تصانيف قديمي است، نخستين اثر وي پس از اين سالها است.
002270.jpg

شاعران، زبان گوياي مردم بودند امين الله رشيدي- خواننده آهنگساز
اگرچه قاطبه اهل موسيقي كمتر مي خوانند و به قول ظريفي بيشتر مي نوازند، اما هستند تك و توكي كه علاقه مند به مطالعه جدي هستند و كتاب از جمله دل مشغولي هاي هميشگي آنها است.
امين الله خان رشيدي، خواننده و آهنگساز پيشكسوت موسيقي، كه كتاب خاطراتش را خود نگاشته است، درباره آخرين كتابي كه خوانده است مي گويد: «آخرين كتابي كه خوانده ام خاطرات سعيد نفيسي است كه به اهتمام عليرضا اعتصام منتشر شده است و مقدمه بسيار جالب و قابل استفاده اي از دكتر عبدالحسين نوايي دارد.» بعد البته مي گويند كه جناب دكتر عبدالحسين نوايي از دوستان قديم ايشان هستند كه مدت هاست كه نديده اند. رشيدي معتقدند از آنجايي كه مرحوم سعيد نفيسي با بسياري از بزرگان همدوره شان همچون، عارف قزويني، ايرج ميرزا، ميرزاده عشقي، اديب الممالك فراهاني، وحيد دستگردي و علي اكبر سياسي و خيلي هاي ديگر محشور بودند، اين كتاب يك تاريخ فشرده از قرن گذشته است و خواندن آن را به خصوص به شعرا، موزيسين ها، سياستمداران و جوانان توصيه كردند. كتاب ديگري كه آقاي امين الله رشيدي عنوان كرده اند كه خوانده اند، كتاب «چكيده تاريخ ايران» در حدود صدوهفتاد صفحه است كه نوشته همشهري ايشان حسن نراقي است. ايشان معتقدند: «اين كتاب، كتاب نسبتاً خوبي است چرا كه كل تاريخ سه هزار ساله ايراني را از تأسيس سلسله هخامنشي تا انقلاب بررسي كرده است.»
رشيدي همچنين از دوباره خواني كتاب حسن صباح گفتند: «اين كتاب از سلسله كتابهايي بود كه توسط انتشارات ابن سينا، با همكاري بنگاه فرانكلين در رژيم گذشته چاپ مي شد كه خيلي پربار و خوب بود. در اين كتاب مثلاً شعري چاپ شده از يكي از شعراي اصفهان به نام جمال الدين عبدالرزاق كه در اين شعر علي رغم ظاهر آبادان و اوضاع و احوال قدرتمندترين سلاطين ايران يعني تركان سلجوقي گفته است: «الحذر اي غافلان، زين وحشت آباد الحذر/ الفرار اي عاقلان، زين ديو مردم الفرار...» مقصود من از اين گفته اين است كه شاعران هميشه زبان گوياي مردم هم عصر خود بودند و حتي اشعاري كه در كتب تاريخي چاپ مي شود به نوعي روايت و گزارشي است از عصري كه در آن زندگي مي كردند.

موسيقي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  موسيقي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |