يكشنبه ۹ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۵۳- Aug, 31, 2003
به صورت دسته جمعي
زير ذره بين
من ترديد ندارم كه اگر ما بهتر از اين كار كنيم در كشور شرايط بهتري با كارمان مي سازيم. البته به صورت دسته جمعي نه فردي. اين احساس كه در واقع كار ما هيچ تأثيري در شرايط زيستمان ندارد در واقع يك ديدگاه كاملاً نادرست است. در همه دنيا،  تمدنها را كار ساخته و كار شبانه روزي هم ساخته. در همه دوره ها كه در كشورها همه در حال ساختن بوده اند.
محمد علي توحيد
مديريت به اعتقاد بسياري از كارشناسان مهمترين چالش در نظام جمهوري اسلامي ايران است . از اين رو وبراي گشودن پاره اي از گره هاي اين معضل با دكتر محمد عباس زادگان يكي از مديراني كه اخيرا در جشنواره شهيد رجايي به عنوان مدير نمونه برگزيده شد به گفتگو نشسته ايم.

* تفاوت مديريت در كشورهاي توسعه يافته و كشور ما چيست؟
008505.jpg

- دانش مديريت مبتني است بر تجربه ايجاد جامعه نظم يافته مبتني بر مردمسالاري و گذشته از بحرانهاي اجتماعي، آنچه كه در آن كتابها گفته مي شود مختص شرايطي است كه در غرب وجود دارد و در دهه اخير تكنولوژي مدرن با پيش ساختهاي خوبي كه در كشورمان هست به كمك مديران آمده براي دريافت انواع اطلاعات و بالاخره بهره برداري از اين اطلاعات در تصميم گيري، مجموعه نظريات بخصوص در قرن جاري مولود چنين شرايطي است .به علاوه نظام اداري غرب به صورت تدريجي از دولت جدا شده و بخش بزرگي از اختيارات مردم و دستگاهها به بخش خصوصي منتقل شده بالنتيجه انتظارات مردم از دستگاههاي اجرايي معادل با انتظارات مردم از دولت نيست و انتظارات مردم از دولت محدود به همان سياستگذاريهاست نه اجرا. اگر كسي از يكي از دستگاههاي اجرايي كه خوب سرويس نمي دهد دلخور يا ناخرسند است اين را به دولت منتسب نمي كند چون مي تواند برود از يك جاي ديگر خدمات بخرد و انواع خدمات را هم مي تواند بخرد غير از خدمات خيلي زيربنايي كه دست دولت است به دليل حجم كوچك و توانمندي دولت در سياستگذاري و نظم اجتماعي و فرهنگ اداره قوي هم مردم و دستگاه دولتي رابطه شان تنظيم شده و توقعاتشان متعادل شده است. ما در شرايط كاملاً متفاوتي در ايران هستيم. اولاً  در دوره گذار هستيم و داريم مردمسالاري را تجربه مي كنيم و به صورت تدريجي داريم ياد مي گيريم و در مرحله سعي و خطا هستيم و اين يك تفاوت با دنياي غرب است. تفاوت ديگر اين است كه دولت وظايف اجرايي و اداري را هم به عهده گرفته و در بخشهاي بزرگي در غياب بخش خصوصي كه هنوز رشد پيدا نكرده و تازه دارد مي آيد به ميدان بخشي از وظايف را بر عهده دارد.
و توقعات مردم از دولت بسيار فراتر از توانايي هاي خود دولت است.
تفاوت سوم اين است كه هنوز يك الگوي مديريتي عمومي نتوانسته ايم تدوين كنيم كه هم با مناسبات فرهنگي ما قابل تطبيق باشد همه بتواند به نيازهايمان جواب بدهد. در چنين شرايطي مديريت بر سازمانها فوق العاده دشوار و پيچيده است و ايجاد يك تعادل بين كاركنان كه خواهان وضعيت بهتري در حقوق و مزايا... هستند و توقعات مردم براي اينكه بتوانند سرويس خيلي خوبي دريافت كنند از دستگاههاي اداري و بالاخره فشارهاي اجتماعي كه به كارمندان و مديران و افراد مي آيد در يك شبكه ايجاد يك تعادل بين اينها يك دانش ويژه و هنر ويژه اي مي خواهد.
غرب در زمينه اجتماعي و اداري به يكجور آرامش رسيده. ما دوره ناآرامي و طوفان را داريم طي مي كنيم و كار كردن و راندن كشتي در اين درياي طوفاني كاملاً با راندن كشتي در دريايي كه ديگر آرام گرفته و دوره آرامشش آغاز شده كاملاً متفاوت است.
اينجا مديران چند رسالت را بر عهده دارند. يكي اين است كه خودمان را با غرب مقايسه نكنيم و تنگناهاي خودمان را بگوييم و غصه بخوريم و افسوس بخوريم فرافكني كنيم واين كه همه گلايه كنيم را بايد كاملاً ترك كنيم و از تجارب هم در حوزه مديريت بايد استفاده كنيم. هر جا تجربه اي وجود دارد آن تجربه را به هم منتقل كنيم.
ما خودمان براي آبان ماه صد شركت معروف را دور هم جمع خواهيم كرد، به كمك سازمان مديريت صنعتي تا امكان چنين تجربه اي فراهم شود و اميدواريم اين تجربه را براي اولين بار مكتوب كنيم. صد شركت معروفي كه جزء صد شركت برتر در سال گذشته شناخته شده اند. نكته ديگر اين است كه مديراني بايد مسئوليت را بپذيرند كه تحمل فشار سختي ها- تنش ها را داشته باشند وقدرت رواني بالايي داشته باشند علاوه بر اينكه در واقع دانش مديريت داشته باشند. در بخش دوم ما با اين سئوال روبه رو هستيم كه ما علي رغم تنگناهايي كه داريم چطور به درخواستهاي مردم پاسخ بدهيم و مردم را از دستگاههاي اجرايي راضي نگه داريم. تجربه اي كه ما داريم، تحت عنوان الگوي مشتري مداري چند بخش را دربرمي گيرد. نخستين چيزي كه احتياج داريم اين است كه كارمندان يك دستگاه ياد بگيرند در مقابل حقوقي كه دريافت مي كنند به مردم سرويس بدهند و اين كار آموزش مي خواهد و فقط با نصيحت يا گفتارهاي اخلاقي و آموزه هاي اخلاقي اصلاً قابل حل نيست ،ما يك چيزي را تهيه كرديم به نام نظامنامه رفتاري كه جزء به جزء رفتار كاركنان را توضيح داده و آموزش مي دهيم و آزمون مي گيريم و مي كوشيم با تكرار آن را تبديل كنيم به ملكه ذهني فرد.
البته شرايط محيطي گاهي به فرد فشار وارد مي كند از اين هنجارهايي كه برايش تعيين كرديم بيرون مي رود ولي بايدآموزشها را به همكارانمان بقبولانيم كه نحوه رفتار با مشتري را مطابق با يك استانداردي انجام دهند.
گام ديگر اين است كه حداقل امكانات را به كاركنان بدهيم و به كاركنان ياد بدهيم لازم نيست براي سرويس دهي خوب امكانات فوق العاده اي داشته باشند. چون غالباً اين توهم وجود دارد كه اگر ما همه ابزارها را داشته باشيم مي توانيم به مردم خدمت برسانيم. اين يك دريافت كاملاً غلط و نادرست است چون ما در جهان سوم داريم زندگي مي كنيم و هيچ گاه نمي توانيم همه ابزارها را فراهم كنيم. ابزارها را مي توانيم به صورت استاندارد تعريف كنيم و بگوييم كسي كه مي خواهد كار كند حداقل ابزارهاي استانداردش اين است و آن ابزارها را در اختيارش بگذاريم.
* حداقل ابزار براي كار، آيا حداقل ابزار براي زندگي را در اختيارش مي گذاريد؟
- اگر بخواهيم ابزار ملاك قرار گيرد اساساً هيچ كس سرويس نخواهد داد براي اينكه همه استانداردهاي زندگي را حسب دريافتهاي خودشان تعريف خواهند كرد و اگر هم اين استدلال را بكنند كه چون من حداقل امكانات زندگي را ندارم بنابراين نبايد به ديگران سرويس بدهم و اين فقط براي دوست خودم است امكان اداره كشور نيست و من كاملاً با اين نظريه مخالفم كه يك كسي بگويد من وضع زيستم خوب نيست، بنابراين به ديگران سرويس نخواهم داد. عرضم اين است كه اگر كسي به ديگران بد سرويس بدهد هيچ وقت زندگيش خوب نخواهد شد. شرايط عاطفي رواني اش هم بدتر خواهد شد چون خود اين آدم احساس مي كند با كساني روبه رو است كه ازش راضي نيستند. ناخرسندي آدم هر روز افزون مي شود. بايد ياد بگيريم با آنچه داريم به طور نسبي قانع باشيم.
008520.jpg

اما وظايف دستگاههاي اجرايي هم اين است كه در حد مقدوراتشان يك زندگي به طور نسبي راحت تر را براي كاركنانشان فراهم كنند. يادتان باشد اين در چارچوب درآمدهاي ماست، در چار چوب بودجه عمراني ماست، در چارچوب مقدوراتي است كه در كشور وجود دارد و بي ترديد نمي توانيم همه امكانات را بياوريم در بخش دولتي و تبديل كنيم به حقوق و مزايا و برنامه هاي توسعه ملي را كاملاً رها كنيم. البته رسيدگي به وظايف كاركنان فقط يكي از وظايف دولت است اما اين را بايد به طور نسبي نگاه كنيم.
* آيا همه چيز را بايد به طور نسبي نگاه كنيم؟
- حتماً همين طور است.
* نه فقط تأمين اجتماعي و حقوق مزايا، شما نظرتان اين است كه همه چيز را نسبي نگاه كرد؟
- البته نسبي با وضعيت كشور.
* آن كسي كه كار مي كند انتظار دارد وضعش بهتر بشود. در واقع يك كارمند انتظار دارد در طول زمان با كار بهتر از وضعيت بهتر و امكانات بهتر و رفاه بيشتري برخوردار شود ولي آيا در جامعه ايران چنين چيزي حاكم است حتي در ميان مديران، مديران مياني و كاركنان آيا اين اميد را دارند كه وضعيت بهتري خواهند داشت؟
- من ترديد ندارم كه اگر ما بهتر از اين كار كنيم در كشور شرايط بهتري با كارمان مي سازيم. البته به صورت دسته جمعي نه فردي. اين احساس كه در واقع كار ما هيچ تأثيري در شرايط زيستمان ندارد در واقع يك ديدگاه كاملاً نادرست است. در همه دنيا،  تمدنها را كار ساخته و كار شبانه روزي هم ساخته. در همه دوره ها كه در كشورها همه در حال ساختن بوده اند. مثلاً در ژاپن شرايط زيست كاركنان دولت شرايط بسيار بدي بوده الان هم شرايط خوبي نيست .يعني شرايط زندگي اجتماعي در ژاپن ارتقاء پيدا كرده ولي در ژاپن كارمند دولت يا حتي بخش خصوصي ظرف هشت سال اول كارش به هيچ وجه امكان اينكه اتومبيل داشته باشد ندارد و ظرف سه سال اول كارش امكان اينكه تلويزيون رنگي و ماشين لباسشويي داشته باشد اصلاً ندارد. خانه اي كه مديران ارشد در ژاپن زندگي مي كنند حداكثر ۷۵ متر است. البته زندگي اجتماعي توسعه يافته است يعني دسترسي به بهداشت، درمان، غذا- مسافرت.... فراهم است ولي زندگي فردي توسعه يافته نيست اين در حالي است كه درآمد سرانه ملي ژاپن قابل قياس با درآمد ملي ما نيست.
در دوره اي كه كره  اي ها و ژاپني ها اين امكان را در كشور نداشتند كشور را فقط با كار دسته جمعي ساختند يك نسل هم فدا شدند يا بلكه چند نسل فدا شدند تا توانستند كشور را بسازند. اين نيست كه ما بايد توقعاتمان را بر اين اساس تنظيم كنيم تا كار كوچكي كرديم حتماً كارفرمايمان متوجه بشود و عكس العمل نشان بدهد. اگر بتوانيم اين احساس را در كاركنانمان بوجود بياوريم كه كشور را كار آنها مي سازد و اين احساس را بوجود بياوريم كه نبايد كارمان را پيوند بزنيم به درآمدمان و انگيزه هاي متعادل تري را در افراد خلق كنيم امكان چنين وضعيتي در كشور هست.
* شما مي فرماييد يك مدير در محدوده حوزه خودش به تنهايي چه  كند. شما در محيط كار خودتان مي توانيد كار كنيد ولي در كل جامعه چيز ديگري حاكم باشد؟ يا بر عكس؟
- حتماً متغيرهاي اجتماعي در كار ما تأثير مي گذارد و متغيرهاي محيطي وارد سيستمهاي اداري مي شود. آن متغيرها روان و ذهن افراد را تحت تأثير قرار مي دهد و وقتي در جامعه اخبار سخت و تاريك منتشر مي شود كاركنان را تحت تأثير قرار مي دهد. اما آيا تسليم شرايط شويم يا بكوشيم شرايط را اندكي ارتقا بدهيم. ما هم عنان اسبي را كه در دستمان هست رها كنيم و بگوييم مجموعه اسبها به يك سمت مي روند ما هم برويم يا عنان اسب را بگيريم، سرعت را عقلايي و متعادل تر كنيم. من به دومي معتقدم و دومي هم كاملاً امكان پذير است كما اينكه در شرايط موجود برخي از سازمانها توسعه يافته ترند، با همين شرايط و امكانات موفق ترند و برخي از سازمانها به طور نسبي نسبت به همين شرايط ملي عقب  مانده ترند.
نكته بعدي اين است كه در چارچوب علائقمان زندگي نمي كنيم به خيلي چيزها علاقه داريم ولي فرو مي گذاريم. زندگي هم كه همراه با عدم علاقه باشد علاقه به محيط كار، نحوه كار، نوع كار، زندگي زجرآوري مي شود و لواينكه درآمد بسيار خوب داشته باشد. ما درآمد را مي خواهيم براي لذت بردن .وقتي در محيط كار زجر بكشيم از اين كه محيط كار با ما همگن نيست با روحيات و خلقيات علائق، منش ما همگن نيست از آن ناخرسنديم. نكته بعدي هم كه شما گفتيد مديران جابجاييشان تابع ضوابط نيست .حتماً دولت بايد براي جابه جايي يك ضوابطي داشته باشد. اين نكته كه يك مدير از يك نقطه به نقطه ديگر برود در حوزه هاي مختلف صرف نظر از تجربه- تخصص- تحصيلاتش كار كند در واقع يك بن بست است.
دليلش اين است كه بين تجربه و تخصص و كار بايد يك جور پيوند بوجود بيايد و حتماً نيازمند ضوابطي هستيم كه اين نوع جابه جايي ها را كمتر ببينيم و دولت بتواند براي هر شغل كسي را پيدا كند كه باسابقه اش هماهنگ است.
* در نظام دولتي فكر نمي كنم چنين چيزي قابل اجرا باشد يعني مي شود اما نه در حد ايده آل. در سيستم دولتي سود و زيان تشكيلات اهميتي براي مديران ندارد... نامه مي آيد كه فلاني بيكار است و آن فرد را استخدام مي كنند. چون دولتي است و برايش فرقي نمي كند.
- به اين بدي كه شما مي گوييد نيست. استخدام در دستگاههاي دولتي قراردادي و خريد خدمتي هم ممنوع است.
مشاور هم نمي شود. فرض كنيد من كسي را بگذارم مشاور حالا دو نفر را بگذارم مشاور در يك دستگاه پنج شش هزار نفري نمي شود گفت به ضابطه  البته براي انتخاب مشاور هم محدوديت وجود دارد و كسي را نمي شود عبور داد بدون اين كه از آزمونها گذشته باشد.
حالا داوطلبان استخدام امتحان مي دهند اگر كسي بخواهد مجوز استخدام بگيرد از بين همين قبول شدگان مي تواند.
* قبول نمي شوند گزينش دارد و مصاحبه دارد- كساني قبول مي شوند كه نامه دارند. به هر حال چند نفر از كساني كه معرفي مي شوند جذب شوند؟
- براي هيچ سيستمي نمي توان چيزي را تعريف كرد كه خطايش صفر باشد. به هر حال تلاشهاي سالهاي اخير اين بود كه افرادي كه در آزمون ادواري شركت كردند و به هر حال انتخاب مي شوند و از طرف دولت معرفي مي شوند ضريب خطا را به حداقل برسانند. نوع گزينش نسبت به گذشته خيلي تغيير كرده. گزينش در گذشته خيلي سطحي بود و مبتني بر يك دانش ساده از دريافتهاي آِيينهاي ديني .امروزه متضمن فقط بررسي جرم افراد در مراجع يا داشتن يك خطاي بزرگ يا مشهور بودن به فساد است. از اين سه تا بيرون نمي رود. باز هم علي رغم اين من نمي  گويم سيستم ما خطايش صفر است اما روبه  بهبود مي رويم.
* يكي از راههاي بهبود مديريت سعي در كاهش تعهدات دولت نسبت به همه چيز و همه افراد است. يكي از راههاي بهبود امور دولتي كاهش حجم دولتي نيست؟
- كاهش تصدي گري دولت يكي از ضروريات بسيار مبرم برنامه توسعه است يك دليل هم كه در ايران برنامه هاي توسعه نتوانسته اجرا شود ناكارآمدي برنامه هاي توسعه نبوده. يا نتوانسته ايم برنامه ها را خوب تدوين كنيم ، و وقتي شكست خورديم غالباً دنبال اين بوديم كه اشكالات خود محتواي برنامه را درست كنيم. ممكن است آنجا اشكال داشتيم، ولي اشكال معمولاً در اجراست .تنظيم كنندگان برنامه معمولاً  يك گروه متفكرتري هستند به نسبت شبكه اجرا و كار پرتلاشي را آغاز مي كنند اما دستگاه دولتي به دليل گستردگي قادر به جمع و جور كردن خودش نيست بويژه آن كه در سالهاي گذشته نيز دولت بزرگتر شده و شركتهاي دولتي بيشتر شده اند. بنابراين سپردن آنها به بخش دولتي از طريق بورس به مردم و فروش سهام واحدهاي گوناگون دولتي نسبت به برنامه كند پيش رفته است. اميدوارم در برنامه چهارم كه به هر حال در دست تدوين است تمهيداتي انديشيده بشود كه واگذاري ها و كارسپاري و عدم مداخله دولت و محدود كردن دولت به سطح حاكميت محقق بشود.
* اينكه افراد بايد به علاقه هايشان بپردازند ايده آل است اما در شرايط امروز چنين شرايطي وجود ندارد. تأمين اجتماعي نيست،  افراد نمي دانند اگر فردا بيمار شوند آيا حقوقي كه با كار در چند شغل دريافت مي كنند ادامه مي يابد. بنابراين وقت كتاب خواندن ندارند و به خود نمي انديشند. شرايط دشوار است افراد بايد ۸ ساعت كار كنند، هشت ساعت تفريح كنند و ۸ ساعت بخوابند.
شما فكر مي كنيد ما در محيط هاي كاري امروز كارمندان ما واقعاً ۸ ساعت كار مي كنيم؟
* مسأله كار مؤظف نيست كسي كه در محل كار حضور دارد بايد در صف نان و پوشك و دوا... و كارهايي انجام دهد كه هيچ وقت بيكار نيست؟
- يك بخش از كارها را خودمان براي خودمان مي سازيم. بخشي از كارها ناشي از عادات است. اينكه بيش از پيش مي دويم براي هيچ، اين يكي از عادات ماست. اين كه از وقتمان نمي توانيم استفاده كنيم ناشي از مشغله نيست، بسياري از نقاط دنيا مشغله شان از ما بيشتر است ما بيشتر كار مي كنيم يا ژاپني ها؟
* ژاپني ها.
- وقتي آنها شب از محل كار برمي گردند همه تقريباً خوابند ولي بهره برداري از زيست هم مي كنند نه فقط بهره برداري از تأمين اجتماعي بلكه ياد گرفته اند و آموزش ديده اند از زيست بهره بيشتري ببرند. ذهن ما به مسائل پيچيده كه گاهي توقف ذهني مي سازد دچار مي شود نمي خواهم بگويم دارو و درمان و دكتر براي همه فراهم است ولي گاهي ما بيش از حد لازم ترس داريم.
قبول داريد توقعمان بيش از مهارت دانش و كارايي مان است خود اين يك تعارضي ايجاد مي كند همه آدمها بايد ياد بگيرند كه متناسب با شرايط زيستي خودشان امكانات ايجاد كنند.
مشكل بزرگ ما مقايسه است من كه كارمند دولت هستم خودم را با يك تاجر مقايسه مي كنم . به خودم غالباً مي گويم من كه استاد دانشگاهم و آنقدر درس خواندم چرا معادل يك تاجر پول در نمي آورم، اين يك اشكال بزرگ ذهني است، چرا كه اگر مي خواستم تاجر بشوم از اول بايد در بازار كار مي كردم. زندگي من بايد معادل يك استاد دانشگاه در ايران تنظيم شود نه اروپا.
وضعيت كاركنان دولت در ايران به مراتب از كشورهايي مثل هند- بنگلادش- پاكستان به شدت بهتر است متوسط سرانه و زيست ما خيلي بهتر است. عنايت كنيد آن چيزي را كه ما مي گوييم براي كشورهاي توسعه يافته است كه ضريب كارايي تك تك كاركنان دولت هم بالاست.
ما مشكلي كه داريم اينست كه به اندازه بنگلادشيها مي خواهيم كار كنيم به اندازه فرانسوي ها از زيست بهره برداري كنيم چنين چيزي غيرممكن است اگر بخواهيم اندازه فرانسوي ها از زيست بهره برداري كنيم به اندازه آنها هم بايد كار كنيم.
تازه نه اين نسل كه تمدني را ايجاد كرده نسل قبلي كه شبانه روز كار كرده و از بسياري چيزها گذشته تا توانسته شرايط را بوجود بياورد. قبول مي كنم وقتي تأمين نباشد خرسندي محدود مي شود ولي يادتان باشد بخشي از آن به شرايط ذهني و عاطفي برمي گردد و به آموزه ها و آموزشها برمي گردد خيلي از ما بلد نيستيم از روز جمعه و تعطيلاتمان بهره برداري درست كنيم خيلي از ما بلد نيستيم روز جمعه هم به زن و بچه و به خودمان برسيم. چند نفر از ما بلديم وقتي در اتوبوس مي نشينيم كتاب بخوانيم و از آن لذت ببريم.
* در كشورهاي توسعه يافته سازمانها و نهادها و افرادي هستند كه براي مردم برنامه ريزي مي كنند. هند و بنگلادش يا اروپا تفاوتي ندارد.
- اصلاً اين طور نيست ما در هند و بنگلادش اين قدر سازمان نداريم اروپا را نبايد مقايسه كرد. آنها ياد گرفتند بدون اين كه يك اتومبيل آنها را سوار كند و بگرداند خودشان دنبال زيست بهتر برودند. ياد گرفته ، آموزش ديده و تمرين كرده اند.
ما چشم دوختيم فقط به اروپا، دريافتمان هم از تمدن و زيست فقط تمدن اروپاست فكر مي كنيد در چين چنين چيزي هست، نه ولي چند ميليون آدم خرسند تر از ما زندگي مي كنند غالباً در ساختمانهاي ۵۰ متري بدون وسايل گرمايش و سرمايش زندگي مي كنند و بزرگترين خرسنديشان اين است كه دو تا صندلي و يك ميز كنار پياد ه رو بياورند و با هم گپ بزنند، چاي بخورند، روزنامه بخوانند، قهوه شان را بخورند و بعد هم بخوابند.
اروپا را كار مردم ساخته، ما انتظار داريم كسي پيدا شود و خلق الساعه كارها را پيش ببرد.
خيلي هم تلاش نكنيم ،همين الگوها را هم داشته باشيم. از الگوهاي خودمان هم دفاع كنيم ، يك معجزه ما را بياورد در مسير ترقي و پيشرفت. ما بايد خودمان را به لحاظ زيستي و مقدورات با چين و هند مقايسه كنيم.
ما بايد از آئين ديني مان ياد بگيريم كه چطور با خرسندي زندگي را همراه كنيم در حالي كه سختي هاي زيادي وجود دارد.
* بسياري از مديران توانمند داريم كه در موج فرار مغزها رفته اند اگر بتوانيم آنها را برگردانيم... آيا تحولي ايجاد نمي شود.
آن شرايطي كه شما مي گوييد شرايط تخيلي است امكان ندارد كساني كه از ايران رفته اند دوباره برگردند يك تعدادشان ممكن است برگردند اما بزرگترين كاري كه مي توانيم بكنيم اين است كه روند رفتن آنها را كند كنيم.
الان از انگليس به ايالات متحده فرار مغزها وجود دارد. اما نه با سرعت ما، آنچه ما از آن در رنج هستيم رفتن آدمها به صورت متخصص به جايي نيست بلكه مجبور شدن به رفتن است. يعني شرايط جوري آنها را تحت فشار بگذارد كه بروند ، وگرنه فرار مغزها در همه كشورها وجود دارد. خيلي روي عامل فرار مغزها نبايد حساب كنيم، آنچه احتياج داريم تغيير ديدگاه به زيست و زندگي ، نحوه تعامل با هم ،ياد گرفتن و كار كردن با هم ،نحوه پذيرش هم، نحوه پذيرش تفكرات متفاوت، يادگيري شيوه زندگي بهتر با همين مقدورات است، و الا نيروي تخصصي ما امكان ندارد همه برگردند و كشور را متحول كنند.

ديدگاه
دزدي بانك
منبع: اكونوميست
ترجمه : مونا مشهدي رجبي
دزدي از بانك هاي نيويورك كار سختي نيست. فقط به دو دقيقه زمان احتياج داريد و بدون اين كه احتياج به حمل اسلحه داشته باشيد مي توانيد هر مبلغي كه بخواهيد را از صندوق دار طلب كنيد او به راحتي به شما خواهد داد. يكي از دزداني كه در ۲۲ جولاي امسال دستگير شده بود اعتراف كرد: من در عرض يك هفته، هفت بار اقدام به سرقت از بانك كردم حتي پيش مي آمد روزانه سه بار به بانك هاي مختلف بروم و از آنها پول بخواهم. من هميشه موفق بودم به جز دفعه آخري كه بدشانسي آوردم. به دليل آسان بودن دزدي بانك، دزدان نيويوركي بسيار قانعند و تنها به گرفتن چندين هزار دلار اكتفا مي كنند.
هزينه پايين سرقت در آمريكا دليل اصلي افزايش تعداد سارقين در اين كشور است. پليس نيويورك اعلام كرد: تا به حال ۵۰ سرقت مسلحانه و ۲۳۰ سرقت غيرمسلحانه در آمريكا گزارش شده است. درحالي كه آمار سال گذشته حاكي از ۱۸ سرقت مسلحانه و ۶۶ سرقت غيرمسلحانه بوده است.
008510.jpg

معمولا بانك ها براي جبران پول سرقت شده، هزينه هاي بازرگاني و مبادلات را در كشور افزايش مي دهند. به نظر مي رسد تجهيزات حفاظتي كافي هم در بانك ها وجود ندارد. طي دهه گذشته بسياري از شعبه هاي بانك هاي آمريكا به منظور كاهش هزينه هاي خود اعلام كردند نيازي به نگهبان ندارند و امروزه تنها دوربين هاي مداربسته از بانك ها و صندوق هاي پول محافظت مي كند. با اين حساب دزدان در زمان دزدي دستگير نمي شوند و باتوجه به فيلمي كه از آنها تهيه مي شود تحت تعقيب پليس قرار مي گيرند. اما آيا به راحتي مي توان صورت دزد را تشخيص داد؟ اگر او صورتش را پوشانده باشد چه اتفاقي براي پول هاي سرقت شده مي افتد؟ به هر حال كارمندان بانك ها ياد گرفته اند براي رهايي از مخمصه دزدان و كاهش احتمال خطر جاني، هر مبلغي كه آنها تقاضا كردند را بپردازند زيرا در اين صورت دزدان به سرعت از بانك خارج خواهند شد.
در ژانويه سال ۲۰۰۳، پليس آمريكا اقدام به راه اندازي سيستم بانكداري ايمن كرد به اميد اين كه ميزان سرقت ها كاهش پيدا كند. اما آمار نشان مي دهد نه تنها سرقت بانك ها كاهش پيدا نكرده است بلكه روز به روز افزايش هم يافته است. شهردار نيويورك، ميشل بلومبرگ رؤساي تعدادي از بانك ها را مورد خطاب قرار داد و گفت: عكس العمل بانك ها در مقابل سارقين نامناسب است. رئيس پليس نيويورك نيزگفت: سرقت از بانك ها كار ساده اي است. بانك ها براي جلوگيري از سرقت و كاهش سطح آن كاري انجام نمي دهند.
او بانك ها را به دليل رفتار مناسبشان در مقابل مراجعين و احساس مسئوليت در برابر جان شهروندان محكوم كرد. وي ادامه داد: آنها براي ارائه خدمات به مردم مدت زمان زيادي كار مي كنند. حتي بيش از زمان مصوب دولت و هيچ كس بر رفتار مراجعين و افرادي كه به بانك رفت و آمد مي كنند نظارتي ندارد.
در ماه مه سال ۲۰۰۳، اتحاديه بانكداران نيويورك اعلام كرد براي حفظ جان كارمندان و مراجعان احتياج به كمك پليس دارد. آنها از دولتمردان راه حلي براي برطرف شدن مشكل موجود خواستند.
از آن پس شعبات بانك ها به جاي فيلمبرداري از صحنه ها، به سيستم دوربين هاي ديجيتالي متصل به مراكز پليس مجهز شدند. همچنين قرار بر اين شد كه بانك ها روي وجوه خود شماره سريال بگذارند و بدون ارائه شماره سريال، به كسي پول ندهند. اما عليرغم تمام اين برنامه ها همچنان سرقت بانك ها آمار بسيار بالايي در نيويورك دارد.
حل مشكل چگونه ميسر مي شود؟ پژوهشگران اعلام كردند رفع مشكل موجود احتياج به همكاري بيشتر پليس با بانك ها دارد. تاريخ نشان مي دهد در سال ۱۹۷۹ گاتمن شاهد آمار زياد سرقت بانك بوده است و در همان زمان هم مداخله و همكاري اف.بي .اي و نيروي پليس مسلح با بانكها توانست نرخ سرقت را كاهش دهد.وضعيت لس آنجلس در دهه گذشته هم بهتر از اين نبود. در اين شهر هر ۴۲ دقيقه يك سرقت گزارش شده است و در آخر هم مداخله پليس توانست مشكل را حل كند.
تحقيقات نشان مي دهد آمار سرقت از بانكهاي نيويورك روز به روز در حال افزايش است. اف.بي.اي اعلام كرد اين مسئله خيلي عجيب است چون طي سال گذشته آمار سرقت در همه شهرها كاهش داشته است. اما سرقت بانك هاي نيويورك روز به روز زيادتر مي شود.

سايه روشن اقتصاد
آنها قاعده بازي را عوض كرده اند
بازي سهام در تالار بورس اوراق بهادار تهران همچنان هيجان انگيز است. نزديك به ۵/۲ ميليون سهامدار جزء و تعدادي شركت هاي كوه پيكر (به نسبت بازار سهام ايران) و مديران بورس تهران در اين بازي هيجان انگيز حضور دارند. سهامداران جزء بي پناه ترين هستند و شركت هاي كوه پيكر با دنيايي از تجربه و استفاده از مشاوران تيزبين و شايد تعدادي رانت اطلاعاتي همچنان برنده بازي اند. نوشته حاضر كه از سايت «پارس پورتفوليو» برداشته شده، تحليل دردمندانه اي است كه فرزاد زماني نوشته است. بديهي است، پاسخگويي به اين تحليل از سوي مديران بورس تهران خرسند كننده خواهد بود.
***
خيلي هيجان انگيز است. باور كنيد كه اين يك چالش بزرگ است. امسال واقعاً سال پرغوغايي است. اول جنگ آمريكا و عراق. خب، اين چالشي بود كه خريد كردن در غبار جنگ دل شير مي خواست. خيلي از ما همين كار را كرديم!
آرام و صبورانه، اميدوار به پايان سريع ماجرا و برنده نمايان بازي كم كم سهام مورد نظرمان را از دست سهامداراني كه هراسان سهام گرانقدرشان را روي ميز كارگزاري ها مي ريختند جمع كرديم و منتظرشديم! همان سهام كم كم تبديل به سهام طلايي بازار شد و پس از آن كه يك بار ديگر بازار سرمايه در هول غوغاي پيشبازان ۱۸ تير در خرداد ماه به خود لرزيد و عده ديگري از سهامداران جزء بازار را متلاطم و واسطه گران مالي را خوشحال كردند به يكباره بازار منفجر شد. شاخص ها سرعتي باور نكردني گرفتند و لاينقطع و حيرت انگيز هفته ها تاختند. هيچ تدبيري توان جلوگيري از اين سرعت بي مهار را نداشت. دبير كل جديد ما كه مايل نبود در سال اول ورودش به مسندي چنين منطبق بر روياهايش سقوط بورس را شاهد باشد تصميم آخر را همان اول ماجرا گرفت! تا اينجاي اين داستان شبه اساطيري بورس تهران را همگي با تدبير با سبدهاي سهام كاملاً كنترل شده و در عين حال با چشماني خيره از درخشش و رشد محيرالعقول ارقام آيتم هاي آن كه هر روز بر رقم ارزش سبد بيش از پيش مي افزود توانستيم از سر بگذرانيم، بي آنكه هيچ تجربه مشابهي از پيش داشته باشيم. تنها خاطره تلخ ۱۳۷۷ بود آن هم مربوط به زماني ديگر بود كه با مختصات اين زمان هيچ شباهتي نداشت. گفتيم كه دبير كل عزيز تصميم آخر را اول گرفت! و ديديد كه چه شد! ما كه دو هفته را خوش گذرانديم اما روز واقعه نزديك بود! دبير كل در يك اقدام ضربتي و غافلگيرانه ديگر درست مثل پروژه آن دوشنبه ۸ مردادي و آن اعلاميه نيمروزه كه در جا به اجرا گذاشته شد و البته از ما بهتران از آن خبر داشتند و اين موضوع خوب از آمار خريد و فروش هاي ۲-۳ روز قبلشان مشخص بود، اين اعلاميه را در روز آغاز معاملات رو كرد! ما تنها يك پنج شنبه و جمعه را وقت داشتيم روي آن كار كنيم!
008515.jpg

اما تا وارد اين روز شنبه سرنوشت ساز نشده بوديم نفهميديم دقيقاً چه اتفاقي در جريان است! خواهش مي كنم حتي اگر بارها اين اعلاميه را مطالعه كرده ايد يك بار ديگر با تعمق نسبت به آنچه برشمرده شد و محض كشف نكته جدي و سرنوشت سازي كه در آن است آن را بخوانيد. صرفاً جهت رعايت امانت متن كامل آن را برگرفته از سايت اطلاع رساني بورس تهران در اينجا آمده است!
«با توجه به اقبال پس انداز كنندگان از بازار سرمايه كشور و توسعه قابل ملاحظه آن در سالهاي ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲، سازمان بورس اوراق بهادار خود را موظف مي داند كه از اين تمايل، حسن استفاده را به عمل آورد و حضور عامه سرمايه گذاران ايراني را در اين بازار نهادينه كند. سازمان ضمن احترام كامل به تصميمات كليه دست اندركاران بازار سرمايه و اعتقاد به استفاده كامل از سازوكار بازار رقابت آزاد، با اولويت قائل شدن براي گسترش و تداوم حضور سرمايه گذاران كوچك حقيقي در اين برهه از زمان، از روز چهارشنبه ۲۹/۵/۱۳۸۲ از نظامات زير براي تمشيت امور بازار و اعمال نيروهاي عرضه و تقاضا استفاده خواهد كرد:
- به منظور اولويت قايل شدن براي تقاضاهاي بلندمدت، در راستاي منافع سهامداران كوچك حقيقي، قيمت آغازين هر روز زماني تغيير خواهد كرد كه حجم قابل قبولي از دادوستد در روز قبل انجام شده باشد. چنين است كه انجام هر نوع معامله در دامنه ۵ درصد مجاز خواهد بود، اما قيمت آغازين روز بعد، لزوماً برابر آخرين قيمت معامله شده در روز قبل نمي باشد. در صورتي كه حجم قابل قبولي از هر سهم در يك روز معامله شود، از ميانگين موزون قيمت هاي آن روز به عنوان قيمت آغازين روز بعد استفاده خواهد شد. در غير اين صورت، قيمت آغازين روز بعد برابر قيمت آغازين روز قبل خواهد بود. حجم سهامي كه منجر به تغيير قيمت پاياني مي شود، توسط سازمان بورس تعيين مي شود و از آن به عنوان ابزار كنترلي استفاده خواهد شد.
در راستاي رعايت شرايط عرضه و تقاضاي بازار، هرچه توزيع سهم گسترده تر باشد، رقم «حجم قابل قبول» پايين تر تعيين مي شود و امكان تغيير قيمت بيشتر خواهد بود.
كليه معاملات عمده بالاتر از ۵ درصد به روال گذشته در نماد «ژعمده» انجام خواهد شد. معاملات عمده بين ۱ تا ۵ درصد نيز، در صورت توافق سازمان، ممكن است در نماد «ژعمده» انجام شود.
بي شك شما هم گرفتار پيچش موي بند دوم اين اعلاميه شده ايد! بايد به هوشمندي طراح اين بند هزار آفرين گفت! بهتر از اين نمي شد اين اژدهاي دمان را با سر به زمين كوفت! اگر اوضاع اين باشد ظاهراً بايد تا برگزاري مجامع صبر كنيم و كت و شلوار به بر، كلاه شاپو به سر و عصا بدست برويم و گذران عمر كنيم و به فكر شغلي آبرومند باشيم تا اين دوروزه عمر از بيكاري به دام غفلت و هزار و يك دردسرش نيفتيم! ديگر از آن تب و تاب و كش و قوس و هيجان بازار بورس كه آن را اين همه خواستني مي كند خبري نيست!
بايد با قاعده جديد بازي آشنا شويم تا بتوانيم حرفه اي بازي كنيم! اگر مي خواهيد غرغر كنيد يا به دبير كل و غيره گير بدهيد يا اصلاً مايل به ادامه بازي نيستيد، خب! اين موضوع ديگري است!

اقتصاد
ادبيات
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |