دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۶۷- Sep, 15, 2003
سايه روشن ادبيات
بازگشت به دنياي واقعي
خيلي ها معتقدند رئاليسم جادويي در آمريكاي لاتين متولد شده است و در كشور ما به ويژه با «صدسال تنهايي ماركز» آن را مي شناسند، در حالي كه اين طور نيست.
عباس پژمان، مترجم كتاب تولدي ديگر، اثر ماري داريوسك با بيان اين مطلب، به برخي ويژگي هاي رئاليسم جادويي مثل حضور خرافات، اسطوره، پديده هاي غيرطبيعي و زبان شاعرانه اشاره كرد و گفت: البته عده اي عقيده دارند اين پديده ها هميشه در رئاليسم جادويي به صورت جزء مطرح مي شوند.
پژمان كه در نشست بررسي آثار داريوسك و رئاليسمي ديگر سخن مي گفت، درباره رمان تولدي ديگر ادامه داد: كتاب تا صفحه ۴۰ رئاليستي است اما از اين بخش به بعد رئاليسم جادويي مي شود و در بخش هايي نيز از رئاليسم جادويي خارج مي شود. همه وقايع در پنج شبانه روز اتفاق مي افتد. در حقيقت دو داستان در اين كتاب مطرح مي شود: داستان زيستن كه تا زمان حضور مرد در داستان است و ديگري داستان اضطراب كه از غيبت مجدد شروع مي شود و زن در قالب استعاره اين غيبت را بيان مي كند.
بلقيس سليماني، ديگر سخنران برنامه نيز درباره «تولدي ديگر» گفت: كتاب با معنايي كه در ذهن من از واژه رئاليسم جادويي داشتم، همسويي نداشت، اما شايد بتوان آن را امري جادويي نام نهاد.
نويسنده كتاب «تفنگ و ترازو» افزود: نويسنده به حدي در توصيف مبالغه مي كند كه تأثير امور جادويي مطرح شده در آثار نويسندگان آمريكاي لاتين را ندارد.
سليماني، نويسنده را در اين اثر فوق العاده جزئي نگر دانست و اضافه كرد: اين امر برپايه اطلاعات علمي، برگرفته از دانش هاي بسيار عاميانه نشأت مي گيرد.
او گفت: نويسنده از دانايي هاي روزگار خودش بهره  مي گيرد تا بگويد چگونه يك شبه شكل مي گيرد. او مرتب با كلمات بازي مي كند و از آنجا كه روايت خيلي جزيي نگر است، تأثير چنداني ندارد.
اين منتقد ادبي در آخر صحبت هايش، اضافه كرد: وقايع، اكثراً در ذهن نويسنده رخ مي دهد و اين امر او را به ادبيات زنانه نويسي نزديك مي كند. حضور آگاهانه زن و غيبت آگاهانه مرد هم از ديگر موارد مورد توجه در داستان است.
فتح الله بي نياز، ديگر منتقد حاضر در جلسه گفت: در رئاليسم جادويي، فاصله گيري از واقعيت مستمر نيست بلكه حالت گريز دارد.
وي تفاوت رئاليسم جادويي را با امر تخيل، بازگشت رئاليسم جادويي به دنياي واقعيت دانست و افزود: در ادبيات شفاهي و مكتوب بسياري از كشورها از جمله كشور خودمان رئاليسم جادويي وجود دارد و اصلاً ادبيات عرفاني ما مملو از رئاليسم جادويي است. در آثاري مثل اسرارالتوحيد و تذكره الاوليا.
بي نياز ادامه داد: در اين اثر هيچ اتفاق بيروني نمي افتد. داستان آنقدر به درون مي پردازد كه كشش خود را از دست مي دهد و مثل آثار جويس و ويرجينياولف نيست.
نوزدهمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه با پرسش و پاسخ به پايان رسيد.
جواد محقق: جريان هاي سياسي در عرصه دفاع مقدس مخربند
010810.jpg

آثار مربوط به دفاع مقدس، از مرحله گزارش و خاطره گذشته و به مرز ادبيات رسيده است و اين حركت اگرچه آرام، اما اميدبخش است.
جواد محقق، شاعر و سردبير رشد نوجوان با بيان اين مطلب گفت: رسوب هيجانات آني در كنار پختگي ذهن و زبان نويسندگان دفاع مقدس، به اين حركت مدد مي رساند و ما را نسبت به آينده اميدوار مي كند. او با تأكيد بر اينكه جنگ ما، جنگ دفاعي بوده است، گفت: هيچ ايراني غيرتمندي نمي تواند نسبت به آن متعهد نباشد. اين جنگ از آنجا كه در تقسيم بندي نهايي به رويارويي دو جبهه اسلام و كفر مربوط مي شود، هر مسلماني را هم با خود همراه مي كند. شبه روشنفكران، نه تعهد ملي داشتند و نه اعتقاد ديني و طبيعي است كه در اين عرصه هيچ كاره باشند. وي افزود: نگرش ملي متعلق به ملتي است كه هشت سال با تمام توان در سنگر مبارزه مهاجم مقاومت كردند. شبه روشنفكران جمعيت محدود و كم تواني هستند كه بيشتر اسم و رسم و هياهو دارند تا توان تأثيرگذاري ملي. آنان همين كه سرباز بي جيره و مواجب دشمن نباشند، كافي است. انقلاب را مردم آفريدند و خودشان آن را پاسداري كردند.
محقق در مورد نقش جريانات سياسي فعلي در ادبيات دفاع مقدس گفت: در اين عرصه جريانات سياسي بيشتر مخربند؛ نگاه ابزاري اهل سياست به هنر هنرمند، كاسب كارانه است، بخصوص اگر سود آن تنها به اهل سياست برسد، هنرمند، زيان كار اين معامله است.
وي در واكنش به اين پرسش كه نظر شما در مورد نقش توليت برخي نهادهاي نظامي در زمينه ادبيات دفاع مقدس چيست، گفت: خيلي به تقسيم بندي شغلي در ادبيات دفاع مقدس معتقد نيستم. در همه جاي جهان جنگ را نظاميان اداره مي كنند، پس حق دارند كه متولي پيام رساني آن هم باشند. اگر يك خلبان نظامي مثل اگزوپري بنويسد، چه كسي معترض مي شود؟
محقق تصريح كرد: مهم، نحوه نگاه و تأثيرگذاري مثبت و كارآيي نهادهايي است كه متولي چنين كارهايي هستند. يعني بنده نقادي منصفانه را بهتر و نتيجه بخش تر از تخطئه و تنقيد مي دانم. ما بايد محصول نهايي را ببينيم و آن را ملاك بگيريم و نقادانه به اصلاح روش ها در پروسه توليد بپردازيم. بخصوص در ايران كه به دليل مباني ديني، مردم عادي هم پا به پاي نظاميان در اين جهاد مقدس شركت كردند. محقق تأكيد كرد: هيچ كس نمي تواند قيموميت ادبيات را به عهده گيرد. ادبيات محصول خلاقيت نويسنده در خلوت خودش است.

ميراث دن كيشوت
به بازي گرفتن خواننده: ويليام گديس
010690.jpg
امير آريان
در ۱۶ دسامبر ۱۹۹۸، براي مردي كه همه چيز را به مسخره مي گرفت، اتفاقي افتاد كه اين بار خوانندگانش نتوانستند بخندند. درساعاتي كه رئيس جمهور هوسران آمريكا براي آغاز دادگاه خود لحظه شماري مي كرد، بزرگ ترين هجونويس معاصر آمريكا درگذشت و نتوانست ماجراي رسوايي رئيس جمهور كشورش را، كه مي توانست موضوع خوبي براي رمان آينده او باشد، ببيند. ويليام گديس، از معدود نويسندگاني است كه تنها با چهار رمان توانست جايگاه مهمي در ادبيات معاصر آمريكا به دست آورد. البته پس از مرگ گديس، رمان كامل منتشر نشده اي در اوراق باقي مانده از او پيدا شد، همچنين يك كتاب كامل درباره كورت ونه گات، كه درصورت انتشار اين دو كتاب، كه به عقيده بسياري از بهترين كارهاي گديس بودند، شايد گديس به جايگاهي والاتر از آن چه در طول حياتش به آن رسيد دست پيدا مي كرد.
ويليام گديس در ۲۹ دسامبر ۱۹۲۲ در نيويورك به دنيا آمد. به دانشگاه هاروارد راه پيدا كرد، اما پس از مدت كوتاهي او را از آنجا اخراج كردند. در آغاز دهه ۵۰، مدتي براي مجله نيويوركر كار كرد كه اين مدت كوتاه تجربه هاي ارزنده اي براي او به همراه داشت و دستمايه رمان اول او، «تأييدها» قرار گرفت. گديس از نيويوركر هم كنار گذاشته شد و پس از آن سفرهايش به دور دنيا را آغاز كرد. تا مدت ها كسي از او خبر نداشت در اين مدت به مكزيك، كاستاريكا، اسپانيا و قاره آفريقا سفر كرد و با امتحان كردن شغل هاي گوناگون زندگي اش را گذراند. پس از بازگشت به آمريكا، براي چند سال شغل ثابتي در روابط عمومي يك شركت بزرگ داروسازي به دست آورد.
از زندگي پرماجراي گديس اطلاعات كمي در دست است. خود او هم شخصيتي گوشه گير و منزوي بود و تا حد ممكن در جمع ظاهر نمي شد. تعداد مصاحبه هاي منتشرشده گديس، در كشوري كه نويسندگانش بسيار زياد مصاحبه مي كنند، از تعداد انگشت هاي يك دست كمتر است. هم چنين واكنش هاي خوانندگان و منتقدان در برابر رمان هاي او بسيار متفاوت است: عده اي او را به همراه پينچون، بزرگ ترين نويسنده معاصر آمريكا مي دانند و با جويس و ناباكوف مقايسه اش مي كنند و عده اي به هيچ وجه ارزشي براي كارهايش قايل نيستند و او را نويسنده اي درجه چندم مي دانند كه براي پوشاندن ضعف كارهايش به پيچيده نويسي و بازي هاي فرمال تن درمي دهد.
اولين رمان ويليام گديس با عنوان «تأييدها» در سال ۱۹۵۵ منتشر شد. اين رمان در واقع هجو يك افسانه معروف اسكانديناوي بود. «تأييدها» رماني بود در ۹۵۶ صفحه، كه در زمان انتشار با حمله شديد خوانندگان مواجه شد و از نظر تجاري شكست خورد. مهم ترين عامل شكست اين كتاب اطلاعات غلطي بود كه گديس در طول رمان به خواننده مي داد و او را گمراه مي كرد. بيشتر بخش هاي رمان يكديگر را نقض مي كردند و رماني با اين حجم، در واقع چيزي نبود جز وسيله اي براي عصبي كردن و سركار گذاشتن خواننده. كمتر كسي اين رمان را تا آخر خوانده. گديس، بدون ملاحظه انسجام روايي رمان، بسياري از حوادث را ناقص مي گذاشت و كاملاً بي هدف و بي دليل مكان وقوع حوادث و زمان آنها را به هم ريخت و مدام به جاهاي مختلف سفر مي كرد. اما آن چه در اين رمان اهميت بسزايي داشت و بعدها مشخصه اصلي كار گديس شد، قدرت حيرت آور او در ديالوگ نويسي بود.
رمان دوم گديس با عنوان JR در ۷۲۶ صفحه در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. اين رمان مجموعه اي است از تك گويي هاي پراكنده كه بخش اعظم آنها حرف هاي JR شخصيت اصلي رمان است كه حرف هاي او چيزي جز اختلال و هرج و مرج زباني و اشتباه هاي مكرر در به كار بردن زبان نيست. در اين رمان هرگونه تلاشي براي يافتن موضوع روايت و طرح و توطئه با شكست مواجه مي شود. كتاب دوم گديس از نظر بسياري از منتقدين كتابي غيرقابل خواندن است. البته اين پيچيدگي و هرج و مرج ساختاري كه در رمان هاي گديس به چشم مي خورد به هيچ وجه به معناي بي اهميت بودن يا ضعيف بودن كار او نيست. شايد اين جمله تيم كانلي توصيف مناسبي از كار ويليام گديس باشد: «من فكر مي كنم خواندن گديس، بيش از هر چيز لذتي هيستريك در بردارد و خواننده بايد توان تحمل اين هيستري را داشته باشد. تا به حال حمله اي به قدرت و زيركي JR به منطق سرمايه داري نديده ام، هيچ رماني مثل «تأييدها» نمي تواند خواننده را از طريق قراردادن او در برابر مفهوم جديدي از هنر و تجربه بهت زده كند. «تأييدها» كتابي است كه پس از خواندن آن به هيچ وجه نمي توان با قطعيت گفت كه يك رمان بوده است.»
رمان سوم گديس با عنوان «گوتيك نجار» در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. اين رمان، از نظر حجم كوتاه ترين كتاب گديس (۲۶۲ صفحه) و قابل فهم ترين و خودماني ترين كار او است. اين رمان مجموعه اي است از صداهايي كه در زندگي معمولي فردي كه در خانه اي اجاره اي زندگي مي كند به گوش مي رسد: ديالوگ هاي روزمره، سروصداهاي معمولي، مكالمات تلفني و... رماني است كاملاً برپايه ديالوگ، كه بيانگر توانايي گديس در نوشتن ديالوگ هاي تكان دهنده است.
آخرين رمان گديس كه تندترين رمان او نسبت به سياست هاي آمريكا است، رمان «Afrolic of ltis own» است. رماني است با فضايي به شدت طنزآميز كه قهرمان آن به دنبال عدالت مي گردد. اين رمان هم مثل «گوتيك نجار» فضايي ساده تر و قابل فهم تر دارد، كه چهار سال قبل از مرگ ويليام گديس، در ۱۹۹۴ ، در ۵۰۹ صفحه منتشر شد.

ابراهيم زاهدي مطلق:
جنگ و ادبيات
010695.jpg
ابراهيم زاهدي مطلق، نويسنده و روزنامه نگار است. وقتي از ادبيات دفاع مقدس صحبت مي كند بي  واسطه و بدون اما و اگر تصويرهايي بديع از جنگ، بر ذهن شنونده شكل مي گيرد- حتي نوجواني كه جنگ را از نزديك نديده و تجربه نكرده است- . زاهدي مطلق سال ۱۳۸۱ مجموعه گفت و گوهايش را با نويسندگان جنگ از سوي «دفتر مطالعات ادبيات داستاني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» با عنوان «نسل باروت» به علاقه مندان عرضه كرد. حالا ما هم با همان شكل و سياق گفت و گوهاي او با نويسندگان جنگ، مصاحبه اي با زاهدي داريم؛ صميمي و ساده:
* نقش گردآوري و انتشار مجموعه گفت وگوها را بر ادبيات دفاع مقدس چگونه مي دانيد؟
- اول از هر چيز بايد بگويم كه وظيفه گفت وگو روشن كردن مسائلي غير از ادبيات است و مصاحبه كننده مي تواند جرياني را كه خودش دوست دارد دنبال كند و انتشار كتاب هاي گفت وگو با صاحب نظران هم بخش اعظمي از حقايق را بازگو مي كند.
* نقش يادداشت و نقد آگاهانه را چگونه مي بينيد؟
- اگر يادداشتي آگاهانه و عالمانه باشد و با شناخت كافي نسبت به اثر مورد نظر نوشته شود، بهترين اثر را به ذهن خوانده القا مي كند.
هر اثر ادبي زواياي پنهاني دارد كه يك منتقد مي تواند با كار خودش به آن وضوح بخشد. به كلامي ديگر، هر اثر داستاني لايه هايي دارد كه بايد با ديد ديگري به آن نگريست؛ خب، خواه و ناخواه آن چشم كه لايه هاي زيرين را درمي يابد قطعاً بايد چشم ناقدي باشد.
درباره اين يادداشت ها مسئله ديگري كه بايد بگويم، امكان مطبوعات است. بسياري از منتقدان، امكان مطبوعاتي را ناديده مي انگارند و از منظري متفاوت به صفحه هاي ادبي نگاه مي كنند. بايد قبول كرد كه مطبوعات در چنين وضعي غنيمت است و اندك يادداشت هاي زيبايي هم كه نوشته مي شوند در همين روزنامه ها به چاپ مي رسند.
براي مجموعه مقالات نيز، مسئله اصلي شمار اندكشان است. شما كمتر كتابي را مي بينيد كه مجموع مقاله هايي باشد بر آثار جنگ. آنهايي هم كه از سوي نشرهاي مختلف به بازار مي آيد در واقع به قلم اشخاص اهل فن نوشته نشده است. ضمناً بسياري از منتقدان اصولي را مي شناسند و مطالعه كرده اند و به طور ثابت با همان اصول اثر را نقد و بررسي مي كنند. همين موضوع خود مشكل بزرگي است. دليل اصلي هم، شايد كم سوادي دوستان باشد. همچنين از ديگر سو حتماً بايد از منتقدان مطبوعات به شكل جدي تقدير شود.
* به طور كلي از چه منظري به ادبيات دفاع مقدس مي نگريد؟
- آفرينش آثار ادبي در حوزه ادبيات مقاومت، فقط به يك زمان و جغرافياي خاص، محدود نمي شود. آيا مي شود گفت كه شعر و داستان عاشقانه آلماني با شعر عاشقانه در ايران فرق مي كند؟ آيا پايداري مردم يك كشور مقابل تهاجم خارجي ها در ايران و ديگر كشورهاي جهان متفاوت است؟ بديهي است كه ادبيات مقاومت مثل انواع ادبي ديگر جهاني است و هر مخاطب، در هر جاي جهان مي تواند با آن ارتباط برقرار كند.
* پس چرا ادبيات مقاومت ما به جهانيان معرفي نشد ولي به فرض ادبيات جنگ آمريكا- در ويتنام- به گوش همگان رسيد؟
- اين مبحث از دايره ادبيات خارج است و به مسائل سياسي كشورها مربوط مي شود. بنگاه هاي اخباري هر كشور براساس سياست هاي حاكمانش اخبار دلخواه خود را ارائه مي دهد، گاه برد خبرهاي يك كشور عظيم تر است و پوشش وسيع تري مي يابد.
به فرض در هفته نخست جنگ ايران و عراق، خرمشهر در محاصره بود. گورستان اين شهر ديگر جاي جنازه اي براي دفن نداشت. در سطح شهر هم اجساد مردم در گرماي تابستان بو كرده بود و حتي سربازهايي آنجا پست مي دادند تا سگ ها جنازه ها را نخورند. هيچ گاه اين خبر جهاني نشد ولي طي ۱۸-۱۷ روزي كه آمريكا به عراق حمله كرد تا حكومت اين كشور را سرنگون كند، تمام جهان از حادثه مطلع شدند. چرا؟ چون عراقي ها عرب هستند و ديگر كشورهاي عربي هم خبر جنگ را توي بوق كردند و آمريكا هم با وجود اتخاذ آمار ۱۸۰ نفر كشته غيرنظامي عراقي، به گونه اي براي جنگشان پوشش خبري ترتيب داد.
از ديگر سو اعراب ديگر كشورها در سال هاي جنگ ايران و عراق علناً خوابشان برده بود و لام تا كام حرف نمي زدند. واقعيت هاي دفاع ما بنا به همين دلائل پنهان ماند و تلويزيون و رسانه هاي جهان آنها را مسكوت گذاشتند.
* در ابتداي صحبت هايتان گفتيد كه ادبيات جنگ مختص زمان و جغرافياي خاصي نيست. حال خود واقعه جنگ را چگونه مي توان در يك اثر ادبي بازآفريني كرد تا تمام زواياي آن روشن شود؟
- در هر نقطه اي از جهان، جنگ به قدري هولناك است كه «ادبيات» كمتر مي تواند مثل «تاريخ» جزء به جزء وقايع را بازگو و واگو كند. خودتان بگوييد، حقيقتاً كشته شدن سيزده ميليون انسان را در جنگ جهاني دوم چگونه مي توان به تصوير كشيد؟ معتقدم كه ادبيات برش ها و برداشت هايي از اتفاق هاي جنگ مي تواند باشد. وظيفه ادبيات پرداختن به كار هنري است نه پيش كشيدن وقايع تاريخي.
* كلام جا مانده اي داريد؟
- من اصلاً نمي خواهم شعار بدهم و بگويم براي وقوع جنگ هشت ساله مان همه بايد بنشينند و نوحه بخوانند. ولي هنگامي كه جواني خوش پوش در خيابان دست در دست نامزدش راه مي رود، به شيوه اي بايد به آنها گفت براي آرامشي كه امروز ايجاد شده جنگاورهايي، سال ها جنگيده اند و خون هاي بسياري ريخته شده  است. پس قدر آن آرامش را بدانند و بزرگ بشمارند. به واقع براي حاصل آمدن اين آرامش تاوان  سنگيني پرداخته ايم.

باور به انسان
اشتاين بك
010680.jpg

پري سفيديان
ته دلم ترديد دارم كه آيا شايسته جايزه نوبل هستم و حق اديبان ديگري را كه مورد احترام من هستند، پامال نكرده ام. به نظر من نويسنده اي كه به كمال انسان باور نداشته باشد هيچ تعهدي ندارد و ادبيات نمي فهمد.
از نطق اشتاين بك در هنگام دريافت جايزه نوبل ۱۹۶۲
جان اشتاين بك رمان نويس، داستان سرا و نمايشنامه نويس و منتقد آمريكايي در سال ۱۹۰۲ در ساليناس، كاليفرنيا به دنيا آمد. محل زندگي او خليج مونته ري بعدها صحنه اغلب داستان هاي او شد. پدر اشتاين بك خزانه دار محلي بود و مادرش معلم. بعد از اتمام تحصيلات دبيرستاني به دانشگاه استانفورد رفت و در رشته زيست شناسي دريايي ثبت نام كرد و از سال ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۶ در آن دانشگاه درس خواند اما مدرك نگرفت. طي همين سال ها شعرها و داستان هاي كوتاهش در نشريات دانشجويي منتشر شد. بعد ازمدت كوتاهي كار در مجله امريكن نيويورك به عنوان كارگر و بعدها خبرنگار به كاليفرنيا برگشت. اشتاين بك ضمن اشتغال به نويسندگي به كار يدي هم مشغول بود. شاگرد نقاش، سرايدار ملك و ميوه چين و مساح بود. نخستين كتاب خود را با نام جام طلا در سال ۱۹۲۹ نوشت آن هم زماني كه سرايدار ملكي در هاي سيرا بود. اين كتاب با عنوان جام زرين به فارسي ترجمه شده است. اشتاين بك در اوايل دهه سي با ادوارد ريكتس ملاقات كرد كه زيست شناس دريايي بود و عقيده داشت كه همه اشكال حيات بر هم تأثير دارند و همين نكته باعث شد اشتاين بك تأثير فراواني از او بپذيرد. در رمان به خدايي ناشناخته كه در سال ۱۹۳۳ به چاپ رسيد اشتاين بك عقايد ريكتس را با مفاهيم و مضامين روانشناسي يونگ درآميخت.
010675.jpg

در اين رمان جوزف وين كه از پدر پيشتاز و پيشاهنگ خود جان وين هديه اي مي  گيرد و در دره اي دوردست مزرعه اي براي خودش درست مي كند. جوزف باورهاي خاص خود را درباره مرگ و زندگي دارد و براي آنكه قحطي و خشكسالي را مهار كند، خود را بر روي سنگي قرباني مي كند. اشتاين بك داستان خود را زياد توضيح نمي دهد چون از ابتدا مي داند كه كتاب چندان توفيقي نخواهد داشت و خواننده اي جلب نخواهد كرد. كتاب به خدايي ناشناخته هم به زبان فارسي ترجمه شده است. سه رمان اول جان اشتاين بك مورد استقبال قرار نگرفت. اما در سال ۱۹۳۵ رمان طنزآميز آمريكايي- مكزيكي هاي خوشگذران به نام تورتيا فلت را منتشر كرد كه شهرت زيادي براي او به ارمغان آورد. اين كتاب با ترجمه صفدر تقي زاده به نام تورتيافلت به فارسي منتشر شده است. اما موضوع و زيرساخت كتاب كه داستان شاه آرتور و دلاوران ميزگرد بوداز نظر منتقدان پنهان ماند. كتاب در نبردي مشكوك رماني درخصوص مسائل كارگري در باغ هاي سيب كاليفرنيا بود كه در سال ۱۹۳۶ منتشر شد. اعتصاب نهصد كارگر مهاجر كه به رهبري جيم نولان صورت گرفت، حركتي آرماني بود. آرماني كه پيش از مرگ به زبان مي آورد و اعتراف مي كند:  «مك من هيچ وقت فرصت نكردم درست نگاه كنم. هيچ وقت نتوانستم درك كنم كه برگ ها چطور بيرون مي آيد. هيچ وقت فرصت نداشتم خوب مطالعه كنم. يكي از شخصيت هاي رمان داك برتون، ناظري از دوردست بر آتش گرفته است. شخصيتي كه اشتاين بك براساس دوست خودش ادريكتس پايه ريزي كرده بود. اين شخصيت را اشتاين بك بعدها در راسته كنسروسازان هم پرداخت كه بازگشت به دنياي تورتيافلت بود. اين رمان هم در سال ۱۹۴۵ منتشر شد. راسته كنسروسازان و در نبردي مشكوك به زبان فارسي منتشر شده است. رمان راسته كنسروسازان ماجراهاي كارگران كنسروسازي كاليفرنياست. پنج شنبه شيرين هم در سال ۱۹۵۴ منتشر شد.
داستان موش ها و آدم ها داستان روياهاي درهم ريخته انسان است و درواقع بزرگترين موفقيت جان اشتاين بك بود. رمان اسب سرخ كه يكي از بهترين آثار اشتاين بك بود همزمان در همان سالي به چاپ رسيد كه موش و آدم ها منتشر شده بود. وقايع رمان در مزرعه و گاوداري تيفلين در دره ساليناس مي گذرد. جايي كه اشتاين بك در آن به دنيا آمده است و اغلب آثارش در آن محل مي گذرد. دو بخش اول داستان با نام هديه و كوههاي بزرگي در مجله نورت امريكن ريويو به چاپ رسيد. قسمت سوم آن با عنوان رهبر خلق و قول چند سال بعد منتشر شد و بعدها به صورت كتابي مستقل درآمد كه شخصيت هايش تكرار شد. اسب سرخ در واقع زندگي جودي را دنبال مي كند كه در آن كره اسب زندگي او را از كودكي تا بلوغ به تصوير مي كشد.
اشتاين بك بعدها همين داستان را به صورت فيلمنامه درآورد. در سال ۱۹۴۹ به فيلم تبديل شد. در ميان فيلمنامه هاي ديگر اشتاين بك مي توان به مرواريد اشاره كرد كه داستان فيلم قايق نجات آلفرد هيچكاك شد و زنده باد زاپاتا كه الياكازان كارگرداني آن را به عهده گرفت.
010670.jpg

براي نوشتن خوشه هاي خشم اشتاين بك دوره افتاده و در همه اردوگاههاي كارگران مهاجر به يادداشت برداري و حتي شركت در ميوه چيني و خوابيدن در اردوگاهها پرداخت. وقتي كتاب منتشر شد لايل بورن نماينده كنگره آمريكا به شدت به آن حمله كرد و كتاب را لجن نامه و فحش نامه اي عليه دموكراسي آمريكا ناميد. كتابي پر از دروغ و افترا كه از ذهني معيوب تراوش كرده است. كتابي كه فقط به درد آتش كوره ذغال مي خورد. بعدها كه اشتاين بك جايزه نوبل را برد، آكادمي نوبل سوئد آن را «داستاني حماسي» ناميد. داستان مهاجرت كارگران در جستجوي آينده اي نامطمئن و پر از مصيبت و بدبختي. پايان داستان رزآوشارون را مي بينيم كه كودكي مرده به دنيا آورده و با شير دادن به پيرمرد او را حيات دوباره مي بخشد. جان فورد در سال ۱۹۴۰ صحنه پاياني فيلم را حذف مي كند تا ديدگاه سياسي معتدل تري را نسبت به برنامه هاي اقتصادي نيوديل رئيس جمهور روزولت نشان دهد. در صحنه پاياني اين عبارت را مي گنجاند «آنها نمي توانند ما را بخورند. ما تا ابد پيش خواهيم رفت پاپا، چون ما مردمي هستيم.» اشتاين بك به هاليوود اعتماد نداشت. اما وقتي صحنه پاياني فيلم را ديد گفت: «زانوك در فيلمنامه اش كاري را كرده است كه من در رمان نتوانستم انجام دهم. كار زانوك و جان فورد كاري عالي است.» اورسون ولز البته نظر اشتاين بك را نداشت و از تفسير موسع جان فورد خوشش نيامده بود.
شهرت فراواني كه خوشه هاي خشم براي اشتاين بك به ارمغان آورد، باعث شد كه از مردم بگريزد و خلوت بگزيند. اشتاين بك در ۱۹۴۰ به مكزيك رفت تا مستند روستاي فراموش شده را بسازد. اشتاين بك در جنگ جهاني دوم خبرنگار جنگي هرالدتريبيون در انگلستان و منطقه مديترانه بود. او در همان سال ها اثر سفارشي و تبليغاتي دولتي را به سفارش نيروي هوايي ايالات متحده نوشت. اين اثر با عنوان ماه پنهان است در سال ۱۹۴۲ به شرح مقاومت مردمي در روستاي كوچك تحت اشغال نازي ها مي پردازد. اين داستان بعدها به صورت نمايشنامه راديويي و نمايشنامه و سرانجام فيلم درآمد. براساس اين داستان فيلم دره من چه سبز بود با شركت هنري تراورس و لي جي كاب ساخته شد و محل داستان در يك روستاي حاشيه معدن در ولز بود. در مقدمه داستان اشتاين بك مي گويد: «انسان آزاد نمي تواند شروع كننده جنگ باشد، اما وقتي اتفاق افتاد و جنگ شروع شد بايد مقاومت كند. پيروان يك پيشواي درست همواره كساني هستند كه در جنگ پيروز مي شوند و زير بار زور نمي روند.» اشتاين بك زماني كه با موش ها و آدم ها به شهرت رسيده بود روز استقلال نروژ را در عرشه يك كشتي سوئدي جشن گرفت.
010685.jpg

اشتاين بك در سال ۱۹۴۳ به نيويورك برگشت و تا آخر عمر در آن شهر اقامت گزيد. در سال ۱۹۴۲ به زندگي دوازده  ساله اش با كرول هنينگ پايان داد و با گوئيندلين كونگر خواننده ازدواج كرد و حاصل آن ازدواج دو پسر به نام هاي جان و تام بود. اما آن ازدواج هم دوام نياورد و در سال ۱۹۴۹ به طلاق انجاميد. اشتاين بك تابستان ها در ساگ هاربر مي ماند و براي گردش به اروپا مي رفت. اثر بعداز جنگ اشتاين بك مرواريد بود كه داستان ماهيگير مكزيكي است كه مرواريدي صيد مي كند و بدبختي اش آغاز مي شود. سفرنامه روس ماجراي سفر اشتاين بك به همراه روبرت كوپا عكاس معروف جنگ به اتحاد شوروي است. اشتاين بك قصد داشت روايتي بي واسطه و دست اول از وضع اتحاد شوروي ارائه كند، اما زبان روسي نمي دانست و ميزبان روس دقت فراواني داشت كه نهايت پذيرايي از مهمان آمريكايي خود به عمل بياورد. خاويار، جوجه، عسل، كباب و هندوانه و ساير مخلفات ديگر از روي ميز كم نمي شد. پرخوري فقط شب ها در باله و تئاتر يا كوكتل پارتي و موسيقي هاي پرسر و صدا متوقف مي شد.
الياكازان كارگردان معروف سينما زماني با اشتاين بك ملاقات كرد كه از همسرش جدا شده بود و دچار اعتياد الكل بود. كازان درخاطرات خود نوشت به نظر من «اشتاين بك نبايد كاري غير ازنويسندگي مي كرد. نمايشنامه نويسي و فيلمنامه نويسي او را خراب كرد. او بايد در همان ساليناس مي ماند و به ادبيات بومي آنجا مي پرداخت. شهر براي او سم بود.» شرق عدن را جيمز دين زنده كرد و هرچند خود كازان مايل بود مارلون براندو نقش اصلي آن را ايفا كند. جيمزدين جايزه بهترين بازيگر مرد را از آن خود كرد، اما منتقدان در ساتردي ريولو به آن فيلم تاختند. اشتاين بك در ۱۹۵۰ تجديد فراش كرد و پسرش جان به علت اعتياد به كدئين در سن هفت سالگي كارش به بيمارستان كشيد. او هم ساليان بعد دچار ناراحتي هاي اعتياد و الكل شد.
شرق عدن در واقع رمان خانوادگي اشتاين بك است كه براساس داستان هابيل و قابيل طرح ريزي شده. داستان در منطقه اي روستايي در آغاز قرن بيستم در كاليفرنيا مي گذرد. در مركز ماجرا دو خانواده از مهاجران هستند خانواده تراسك و هميلتون كه تاريخ آنها نشان از شكل گيري تاريخ ايالات متحده است. نيمه دوم كتاب درباره زندگي آرون و كالب دوقلو است و به شرح درگيري هاي آنها مي پردازد.
سفرهاي من با چارلي در جست وجوي آمريكا در سال ۱۹۶۲به چاپ رسيد و زمستان در قاره ما در آمريكاي معاصر مي گذرد و آخرين رمان عمده و مطرح اشتاين بك است و درباره دوگانگي هاي اخلاقي بشر امروز به غور و بررسي مي پردازد. اما كتاب با استقبال سردي روبه رو شد. جايزه نوبل هم به تغيير رويكرد خوانندگان منجر شد. حتي در روزنامه نيويورك تايمز از تصميم كميته نوبل انتقاد كردند و گفتند آيا اين كميته نمي توانست كس بهتري را انتخاب كند. اشتاين بك از اين بي مهري عمومي سخت برآشفت. بعدها به ويتنام رفت تا خبرهاي جنگي را از آنجا مخابره كند و نيويورك پست اين بار او را به باد حمله گرفت كه به آرمان هاي انساني و آزادي خواهانه پشت كرده است و گذشته درخشان خود را به باد داده. اشتاين بك در سال ۱۹۶۸ براثر حمله قلبي درگذشت و آخرين اثر او پس از مرگش به چاپ رسيد كه درباره شاه آرتور و شواليه هاي ميزگرد بود. اشتاين بك سرخورده از روزگار به دنياي آرتور شاه متوسل شده بود. بخشي از رمان خوشه هاي خشم با ترجمه شاهرخ مسكوب و عبدالرحيم احمدي در پي مي آيد:
آخرين باران هايي كه نم نم روي زمين هاي سرخ و پاره اي از زمين هاي خاكستري رنگ اكلاهما فروريخت، نتوانست زمين ترك خورده را شيار كند. گاو آهن ها گرته جويبارها را مي بريدند و باز مي بريدند. آخرين بارانها ذرت را به تندي زياد روياند و انبوهي از علفهاي درهم در طول جاده گسترد. اندك اندك زمينهاي خاكستري و زمين هاي تيره سرخ در زير پوششي سبز نهان شد. آخرهاي ماه  مه رنگ آسمان پريد و ابرها، كه زماني دراز، سراسر بهار، در آن بالاها آويزان بود، پراكنده شد. روز به روز آفتاب ذرتهاي نورسته را مي سوزاند تا آنجا كه مغزي قهوه اي رنگ روي سرنيزه هاي سبز كشيده شد. ابرها پديدار مي شدند و....

ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
علم
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |