چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۸۲
شماره ۳۱۸۲- Oct, 1, 2003
سياست
Front Page

بررسي جايگاه قاره آسيا در تحولات جهاني
قاره متفرق
012106.jpg
ترجمه: دكتر علي صباغيان
مدت ها قبل از آن كه قرن بيست و يكم فرا رسد اين ايده مطرح شده بود كه «قرن بيست و يكم قرن آسياست» همانطوري كه قرن نوزدهم قرن اروپا بود و قرن بيستم قرن آمريكا نام نهاده شد. اگرچه اكنون در فجر قرن بيست و يكم آسيا از امتيازات و ويژگي هاي زيادي براي تبديل كردن اين قرن به قرن خود برخوردار است، اما هنوز اين قاره كهن با مسائل و مشكلات و اختلافات سياسي دست به گريبان است كه براي تحقق نقش خود در قرن جديد بايد آنها را حل و فصل كند. مقاله حاضر كه در نشريه «ارزش سنگاپور» به چاپ رسيده برخي از اين مسائل را بررسي مي كند.
در ابتداي قرن بيست ويكم، در سال ۲۰۰۱، فعاليت هاي زيادي براي تقويت همكاري بين كشورهاي عضو اتحاديه جنوب شرق آسيا (آ.سه.آن) با چين، ژاپن و كره جنوبي در حال انجام بود.
آ.سه .آن + ۳ به يك نام معمول تبديل مي شد. كشورهايي همچون تايلند و چين از ايده ايجاد يك منطقه تجارت آزاد در جنوب شرق آسيا حمايت مي كردند. در اين خصوص روزنامه خلق چين در گزارشي روز ششم نوامبر ۲۰۰۱ مشتاقانه مدعي شد: «يك مقام تايلندي اخيرا در بانكوك اعلام كرد، اتحاديه كشورهاي جنوب شرق آسيا (آ.سه.آن) براي شروع مذاكره با چين براي ايجاد يك منطقه تجارت آزاد مشترك با چين در سال آينده، آماده مي شود.» البته اين اشتياق چين با استقبال چنداني از سوي كشورهاي عضو آ.سه.آن مواجه نشد.
اين پيشنهاد به طور خطرناكي شبيه روابط ارباب رعيتي است كه براي قرن ها چين با كشورهاي جنوب شرق آسيا از آن برخوردار بوده است. به نظر مي رسد دو عامل بيماري «سارس» و جنگ عراق اين ديدگاه را تغيير داده است. هضم جنگ عراق براي بسياري از مسلمانان جنوب شرق آسيا بسيار مشكل تر از مسئله سارس بوده است. هر چند جنگ افغانستان به بهانه حمله عليه تروريست ها توجيه شدني بود اما انگيزه هاي آمريكا از جنگ در عراق بسيار مبهم بوده است. در اين مورد نشانه هاي آشكاري از ارتباط عراقي ها با سازمان تروريستي القاعده وجود نداشت به ويژه اين كه رژيم بغداد يك رژيم لائيك و مخالف بنيادگرايي اسلامي بود. بعلاوه، ادعاهاي آمريكا در مورد اقدام رژيم صدام براي ساخت سلاح هاي كشتار جمعي نيز ثابت نشد.
مجموعه عمليات آمريكا در عراق از نظر مسلمانان آسياي جنوب شرقي اقدامي براي فشار بر كشورهاي اسلامي تلقي شد. اين امر موجب شد تا در يك كشور كوچك مثل سنگاپور موازنه مذهبي مناسب بين اكثريت لائيك و اقليت مسلمان به خطر افتد. بعلاوه جنگ آمريكا عليه عراق، بنيادگرايي اسلامي در اندونزي كه با ۲۰۰ ميليون نفر بزرگترين جمعيت مسلمان جهان را دارا است،  شعله ور ساخت. كشورهاي جنوب شرق آسيا كه همگي خود را در يك باتلاق مي ديدند سعي كردند تا از اقدامات آمريكا براي تحريك مسلمانان اين منطقه فاصله بگيرند.
اگر چه تحولات ژئوپلتيك بسيار كند است اما در چند ماه گذشته منطقه جنوب شرق آسيا تأثير يك عامل تسريع كننده ويژه يعني «سارس» را تجربه كرده اند. اين بيماري جديد تمامي كشورهاي آسيايي را در يك وضعيت قرار داد. در پرتو بروز بيماري سارس نگاه ساير مناطق جهان به كشورهاي تايلند، سنگاپور، ويتنام و اندونزي يكسان شد. همه اين كشورها به ويروس سارس مبتلا شدند و در تبليغات جهاني كه از سوي رسانه هاي غربي مطرح مي شد ورود به اين كشورها مساوي با مرگ بود. اين وضعيت درباره سنگاپور بسيار وخيم تر بود. هرچند استانداردهاي بالاي زندگي، معيارهاي شديد بهداشتي هميشه سنگاپور را از ساير كشورهاي همسايه فقيرش متمايز مي كرد اما اين بار اين شرايط هم نتوانست مانع از شيوع سارس در آن كشور شود.
در اواخر آوريل امسال آ.سه .آن و چين يك نشست ويژه در خصوص سارس در تايلند برگزار كردند كه در آن سعي شد تا درك مشتركي از تأثير بيماري سارس بر كشورهاي آسيايي حاصل شود.
در واقع، بار ديگر سارس يك فشار عيني بر كشورهاي عضو آ.سه.آن براي همبستگي بيشتر ايجاد كرد. البته اين نوع همبستگي ها كه موقتي است چندان كارآمد نيست. به طوري كه بسياري از تحليلگران بيان مي كنند در حال حاضر اختلافات بين اندونزي و برمه به عنوان دو كشور آسيايي و همسايه بسيار بيشتر از اختلافات بين ليتواني و پرتغال كه در دو نقطه دور از يكديگر قرار دارند، مي باشد. آ.سه.آن يك تشكل مصنوعي است كه در دوران جنگ سرد ايجاد شد و اكنون نيز كشورهايي با سوءظن هاي شديد متقابل نسبت به يكديگر را دور هم جمع مي كند.
اگرچه ارزيابي قدرت نسبي هسته هاي محوري آ.سه.آن كاري بسيار دشوار است اما بدون ترديد مي توان گفت كه جنگ عراق و حتي سارس فضاي متفاوتي براي كشورهاي عضو اين اتحاديه ايجاد كرده است. اين دو رويداد مسائل فرامنطقه اي و جهاني را براي كشورهاي عضو آ.سه.آن مطرح كرده كه قبل از هر چيز با منافع چين برخورد دارد. همچنين نزاع با چين ضرورتا ايده رفتار متفاوت با گذشته با ژاپن را مطرح مي كند كه اين نيز به نوبه خود نمي تواند بي توجه به هند كه اختلافش با پاكستان بر سر مسئله كشمير بر تمامي مسلمانان كشورهاي عضو آ.سه.آن تأثير دارد باشد.
به عبارت ديگر و تقريبا به صورت پارادوكسي جنگ در عراق و شيوع بيماري سارس در بين كشورهاي عضو آ.سه .آن يك فضاي آسيايي واقعي تر ايجاد كرده است. آسيا تاكنون يك ايده آسيايي بود كه بر تعدادي از كشورهاي دور با نشست هاي متفاوت اطلاق مي شد. هند و چين دو قطب فرهنگي متفاوت بودند، كشورهاي آسياي جنوب شرقي چيز ديگري بودند و همچنين آسياي ميانه هم امر متفاوتي بود. اكنون كه تا حدودي غبارها از چهره شكل بندي هاي ژئوپلتيك اوراسيا پاك مي شود منافع مشترك راهبردي واقعي خود را بيشتر نشان مي دهد.
اما با اين وجود، اين پرسش مطرح است كه جذابيت جنگ عراق و سارس به عنوان عوامل تشديدكننده همبستگي كشورهاي جنوب شرق آسيا تا چه ميزان ادامه خواهد يافت؟ آيا آثار الزام آور اين رويدادها ادامه خواهد يافت؟ يا اين كه حل و فصل اين مسائل بار ديگر موجب بازگشت سوءظن هاي متقابل شديد قبلي بين اعضاي آ.سه.آن خواهد شد؟ به طور قطع اين دو موضوع آثار و پيامدهاي ديرپايي در منطقه جنوب شرق آسيا برجا خواهد نهاد. به عبارت ديگر هرچند ممكن است اين همگرايي آسيايي در آينده دچار ضعف شود اما اكنون وجود دارد و رو به رشد است. به هرحال پاسخ به اين پرسش ها تا حد زيادي به رفتارهاي آمريكا پس از تهاجم به عراق بستگي دارد. از اكنون ژئوپلتيك هاي آمريكا به حول و حوش محور مبارزه انتخابي تغيير جهت مي دهد. مهمترين هدف ژئواستراتژيك انتخاب مجدد بوش است.
به طور قطع در ماههاي آينده سياست داخلي در صدر اولويت هاي دولت آمريكا قرار خواهد داشت. البته، جهان منتظر انتخابات آمريكا نخواهد ماند. به طور مشخص، بحران كره كه بر توازن كل قاره آسيا و از اين طريق بر موازنه جهان تأثير گذاشته به پايان نخواهد رسيد. مشكلات رژيم كره شمالي ساز و كارهاي خود را دارد. قدرت هاي خارجي كه به طور مستقيم تحت تأثير اين بحران قرار دارند _ شامل آمريكا، چين، روسيه و ژاپن - در پيداكردن راه حل براي اين بحران موفق نخواهند بود. استراتژي كره شمالي بر مبناي اين ايده قرار دارد كه بمب هاي اتمي اين كشور را ازحمله آمريكا مصون مي دارد.
مقامات كره شمالي از بحران عراق درس هايي گرفته اند: اگر صدام بمب اتمي داشت اكنون برسر قدرت بود. با اين وجود،  استدلال آنها بيشتر انتزاعي تا ژئوپلتيك است. كيم جونگ ايل رهبر كره شمالي از اهميت ژئواستراتژيك و ژئوپلتيك بيشتر عراق در مقايسه با كره شمالي آگاه نيست. عراق يك جايگاه بسيار محوري تر در توازن منطقه خليج فارس و خاورميانه دارد. اين كشور همچنين يك نقش اساسي در نظام انرژي جهان داراست. كره شمالي فاقد اين دو ويژگي است.
نيم قرن قبل يك جنگ جهاني در اين كشور انجام شد. اين جنگ كوچك جهاني صرفا به اين دليل در كره انجام شد كه اين كشور بخشي از يك منازعه بزرگتر بين كمونيسم و كاپيتاليسم، ديكتاتوري و دمكراسي و بين شرق و غرب بود. امروزه اين زمينه ايدئولوژيكي و ژئوپلتيكي ديگر وجود ندارد. چين و روسيه ديگر آماده نيستند حتي جان يكي از سربازان خود را به خاطر آينده كره شمالي به خطر اندازند.
مشكل كره شمالي از تصميم اين كشور براي تهديد همسايگانش نشأت مي گيرد. چنانچه اين تهديد پايان يابد، كسي جز كره جنوبي علاقه مند به اين كشور فقير و ويران نخواهد بود. نسل جديد كره جنوبي و رهبري جديد سئول اكنون به كره شمالي به عنوان «برادر جداافتاده اي» كه بايد به او كمك كرد و او را به خود وانگذاشت نگاه مي كنند. رهيافت «رومه مو هيون»، رئيس جمهور كره جنوبي بر پايه اين باور استوار است كه مسئله كره شمالي را بايد به طور مسالمت آميز و با كمترين هزينه حل و فصل كرد. ممكن است مفهوم اين سياست تسليم باج خواهي كيم جونگ ايل شدن و كمك به يك رژيم ناسالم كه بيش از ۲۰ ميليون نفر را در قحطي نگه داشته، باشد. رومه در نهايت بدنبال وحدت مسالمت آميز ملت كره است. كره بايد يك قدرت منطقه اي شود و سلاح هاي هسته اي كيم را نيز به ارث ببرد. كره متحد ممكن است خواستار بدست آوردن يك نقش داور در مناسبات ژاپني ها و چيني ها و تبديل شدن به يك قطب آسيايي باشد.
با اين وجود، چنين ايده اي ممكن است از سوي طراح آن اعلام نگردد و يا اين كه در نهايت مخالف همگرايي آسيايي باشد. اين سياست بيشتر به دنبال تبديل شدن به يك قدرت آسيايي است تا بدست آوردن يك نقش متوازن كننده قدرت هاي موجود آسيايي .
بحران كره، درعين حال موجب تقويت روابط چين و كره شده است. همچنين روابط بين پكن و توكيو نيز در پرتو تلاش ها براي مقابله با خطر كره شمالي تشديد شده است.
اگر قرار باشد اين همكاري افزايش يابد و اگر كره جنوبي تحت فشار كره شمالي در منگنه قرار گيرد، چين و ژاپن درنهايت تصميم خواهند گرفت تا خودشان با كمك آمريكا به مقابله با تهديد فوري كره شمالي برخيزند.
اما پرسش اين است كه آمريكا چه كار خواهد كرد؟ واشنگتن خواستار درگيرشدن در بحران ديگري نيست. آمريكا همچنين نمي خواهد وارد جنگي كه پيامدهاي ويرانگر زيادي به دنبال خواهد داشت، شود. تنها «خط قرمزي» كه هيچ رئيس جمهور آمريكا نمي تواند اجازه عبور از آن را بدهد حمله كره شمالي به ژاپن است. در نگاه اول اين يك سناريوي كاملا خيالي _ سياسي است. با اين وجود، اگر رژيم كيم جونگ ايل، به اين نتيجه برسدكه به پايان عمر خويش نزديك شده ممكن است براي انجام حمله به ژاپن وسوسه شود.
علاوه بر «خط قرمز» يك «خط خاكستري» هم وجود دارد. تصوير يك كره متحد مفهوم حضور نظامي آمريكا در كره جنوبي و ژاپن را نيز به چالش خواهد كشيد. اين نيروها به طور رسمي قرار است مخالف خطر كره شمالي باشند. بنابراين، اگر اميد رومه، رئيس جمهور كره جنوبي براي پايان يافتن مسئله كره و وحدت سريع ملت كره تحقق يابد، آن وقت هدف از حضور نيروهاي آمريكايي در آسيا چه خواهد بود؟ در اين شرايط برگ زيتوني كه دلايل واقعي تفكر استراتژيك آمريكا را مي پوشد، سقوط خواهد كرد. چراكه رويارويي چين و آمريكا در قاره آسيا به هرحال ادامه خواهد يافت.
زمان براي صلح در كره دورازدسترس است. تقويم بحران با نيازهاي مبارزات انتخابات رياست جمهوري آمريكا همزمان نخواهد شد. اين بحران احتمالا قبل از نوامبر سال ۲۰۰۴ منفجر خواهد شد. در آن زمان بوش چه خواهد كرد؟
مسئله كره شمالي فرصتي را براي نشان دادن وحدت جديد مقاصد قدرت هاي آسيايي با آمريكا ارائه مي كند. اين مسئله همچنين مي تواند به عنوان يك عامل همگرايي منطقه اي عمل كند. از سوي ديگر مسئله كره شمالي مي تواند برعكس شود و براي يك دهه ديگر تلاش هايي كه براي ايجاد ثبات در قاره آسيا انجام مي شود را تحت الشعاع قراردهد.

واقعيت هاي نفت خزر
زير ذره بين
پس از فروپاشي شوروي سابق، دسترسي به نفت خزر به گزينه اي پيش بيني نشده براي كمپاني هاي غربي تبديل شد و آنان اين فرصت را براي دسترسي به منابع غني نفتي با ريسك تكنيكي پايين غنيمت دانستند. اما از سوي ديگر معلوم شد كه اين منابع در منطقه اي واقع شده اند كه هم ريسك سياسي و هم ريسك تجاري در آن بالا است.

تري آدامز
سوء تفاهم ها و اطلاعات نادرست درباره آينده نفت خزر به ادعاهاي اغراق آميزي منجر گرديده است. اما به دنبال اكتشافات گسترده و حفاري آزمايشي، هيچ اطميناني وجود ندارد كه ذخيره نفت قابل استحصال و موجود درياي خزر به حدود ۱۸ تا ۲۰ ميليارد بشكه برسد و البته ذخيره احتمالي نفت قابل استحصال تا حدود ۵۰ ميليارد بشكه برآورد مي شود. بخش اعظم اين منابع در حوزه شمال درياي خزر قرار دارند. حفاري هاي غيرموفق در جنوب خزر و ملاحظات زمين شناختي اين حوزه نشان مي دهد كه احتمال يافتن منابع جديد نفت اندك است، حتي در آب هاي عميق كاوش نشده در حوزه جنوب خزر كه اكنون محل نزاع هاي مرزي شده اند. در سال ۲۰۱۰ خزر احتمالاً ۳ ميليون بشكه نفت در روز توليد مي كند كه دو سوم آن از شمال و يك سوم آن از حوزه جنوبي است. اما اين امر منوط به انجام سرمايه گذاري زمان بندي شده در ساختارهاي جديد خزر است و اينكه سرمايه گذاران غربي بتوانند به قراردادهاي كلان مالي دسترسي داشته باشند. ساختار صادرات نفت خزر همچنان هماهنگ با ظرفيت تقاضا است، اما اجراي كمپاني خط لوله خزر (CPC) در شمال سبب شد كه در مسير تنگه بسفر، ترانزيت نفت با خطراتي مواجه شود. افزون بر اين، دغدغه  جدي سرمايه گذاران براي سرمايه گذاري دراز مدت براي توسعه انرژي خزر، عدم ثبات دولت ها و ريسك سياسي بالا است.
از هنگامي كه در ابتداي دهه ۱۹۹۰ درياي خزر به روي سرمايه گذاران غربي گشوده شد مقادير زيادي از نفت خزر به سوي بنادر درياي سياه رهسپار گرديد و همچنان اين روند ادامه دارد. اما اكتشاف و توسعه نفت در خزر با پيچيدگي هاي بسياري روبه رو شد. انتظارات افزايش يافته و وارد چرخه غيرمنطقي گرديد. حوزه خزر تا حد يك خاورميانه جديد ارتقاء يافت و به منزله جايگزيني جهاني براي خليج فارس مطرح شد. اما عده اي ديگر اين حوزه را منطقه اي نفتي با ريسك بالا مي دانند كه تا اندازه زيادي از بازارهاي جهاني به دور خواهد افتاد.پس از فروپاشي شوروي سابق، دسترسي به نفت خزر به گزينه اي پيش بيني نشده براي كمپاني هاي غربي تبديل شد و آنان اين فرصت را براي دسترسي به منابع غني نفتي با ريسك تكنيكي پايين غنيمت دانستند. اما از سوي ديگر معلوم شد كه اين منابع در منطقه اي واقع شده اند كه هم ريسك سياسي و هم ريسك تجاري در آن بالا است. همچنين جمهوري هاي تازه استقلال يافته سرمايه گذاري در نفت از سوي غربي ها را به منزله اساسي براي استقلال خود از روسيه در نظر گرفتند.
درياي خزر داراي تاريخي طولاني از گسترش منابع نفت و گاز است. كارشناسان شوروي سابق در باره پتانسيل نفت خزر برداشت هاي محافظه كارانه اي داشتند كه با خوشبيني غربي ها متفاوت بود. امروزه فن آوري غربي نشان داده كه بسياري از آن پيش بيني ها درست بوده اند. اما توسعه منابع نفت خزر از سوي شوروي با محدوديت هايي در حفاري ساحلي همراه بود و تصميمات مركز گرايانه مسكو، استخراج انرژي را بيشتر از منطقه غرب سيبري و ديگر مناطق ترجيح مي داد. بنابر اين نخستين سرمايه گذاري غرب از سه منطقه ثابت شده اما دست نخورده دوره شوروي صورت گرفت: حوزه هاي تنگيز (توسط شركت شورون) وقره چگنگ (توسط شركت بريتيش گاز) در قزاقستان و حوزه هاي آذري- چراغ و گونشلي (توسط شركت bp) در آذربايجان. اين سه پروژه همچنان بخش عمده توليد انرژي خزر را در بردارند و افزون بر اينها دو اكتشاف عمده نفت در كاشغان (توسط شركت ENI) در قزاقستان و شاه دنيز (توسط bp) در آذربايجان در دست اقدام هستند.
با وجود اين ثبت مسيرهاي ناهموار نشان داده است كه خزر نمي تواند منطقه مورد نظر براي سرمايه گذاران مشتاق باشد. هزينه هاي اكتشاف ناموفق در خزر بالاست (۳۰۰ تا ۵۰۰ ميليون دلار در هر پروژه) اما در صورت اكتشاف در ميدان هاي بزرگ هزينه ها پايين مي آيد (۳۰ تا ۵۰ سنت براي هر بشكه). به همين ترتيب هزينه هاي توسعه منابع خزر بالاست. اما انتظارات واقع بينانه اي وجود دارد كه فن آوري موجود اين هزينه ها را كاهش خواهد داد. با استفاده موفق از سيستم هاي موجود خط لوله و ديگر گزينه هاي حمل و نقل مي توان هزينه حمل و نقل را در منطقه كاهش داد. امروزه حداكثر هزينه براي هر بشكه نفت خزر تقريباً ۱۲ تا ۱۵ دلار است. اين ميزان با درياي شمال قابل مقايسه است اما همچنان سه تا چهار برابر نفت خليج فارس است. با اين همه، هزينه تمام شده نفت خزر در آينده به ۸ تا ۱۰ دلار خواهد رسيد و اين نفت همچنان در عرصه رقابت جهاني باقي خواهد ماند. اما اين سطوح از ريسك در نفت خزر تنها كمپاني هايي را جلب مي كند كه معمولاً داراي ديدگاه هاي جهاني نسبت به سرمايه گذاري اند. سرمايه گذاري در نفت خزر مختص شركت هاي چند مليتي است كه قادرند ريسك هاي بالا را بپذيرند و در عين حال در پي مزاياي بلند مدت براي استفاده از ميادين نفتي هستند.
منابع نفت خزر
در سال ۱۹۹۵ تحليلگران انرژي سيا گزارشي اغراق آميز از برآوردهايشان ارايه دادند كه همچنان مطرح است. اين كه منابع نفت خزر به حدود ۱۶۰ تا ۲۰۰ ميليارد بشكه مي رسد كه معادل منابع قابل استحصال كويت و امارات است. امروزه نادرستي اين برآوردها مشخص گرديده است. پيش بيني معقول تر سيا حدود ۵۰ تا ۷۰ ميليارد بشكه است كه به احتمال زياد قابل تحقق است كه اين رقم كمابيش با پيش بيني هاي بخش صنعت برابر است. اين وضعيت اهميت خزر را حداكثر با درياي شمال و نه خليج فارس برابر مي سازد. اما حتي اين ارقام نيز هم اكنون مورد ترديد هستند.
در هرحال مي توان پيش بيني كرد كه در سال ۲۰۱۰ خزر در حدود ۲ تا ۳ ميليون بشكه نفت در روز توليد خواهد كرد. دو سوم اين ميزان از شمال خزر و يك سوم آن از جنوب تأمين خواهد شد. ادامه سرمايه گذاري در خزر به سه عامل بستگي دارد: يك، قيمت جهاني نفت در حدود ۲۰ دلار باشد، دو، مشكلات سياسي مانعي ايجاد ننمايد، سه، اصلاح سريع برخي معايب ساختاري در انرژي خزر. طبق برآوردها تا سال ۲۰۲۰ توليد به ۵ ميليون بشكه در روز افزايش خواهد يافت كه اين امر نيز منوط به بهبود شرايط تجاري و سياسي در منطقه است. در دراز مدت اين منطقه مي تواند ۳ درصد نفت جهان را تأمين كند. بنابر اين درياي خزر هرگز نمي تواند جايگزيني استراتژيك براي خليج فارس باشد. اما منابع استراتژيك آن براي كشورهاي عضو اتحاديه اروپا و درياي سياه اهميت بسياري خواهد داشت.
مسيرهاي صدور نفت خزر
در چند سال اخير موفقيت هايي در زمينه مسيرهاي صدور نفت منطقه به دست آمده است. حدود ۸۰۰ هزار بشكه در روز (۴۰ ميليون تن در سال) براي ظرفيت صدور ايجاد شده است و حدود ۶۰۰ هزار بشكه در روز (۲۸ ميليون تن در سال) نيز از طريق خط لوله cpc در حال آماده سازي براي انتقال است.مسيرهاي چند گانه صدور با تعرفه هاي رقابتي مواجه اند. شبكه هاي مناسب و بازارهاي منطقه اي كه مشتاق دريافت نفت هستند، سبب شده اند تا نفت خزر به سمت غرب و به مديترانه و درياي سياه روي آورد. طي يك دوره ده ساله اين بازارها حدود ۵/۲ تا ۳ ميليون بشكه نفت را جذب خواهند كرد.مقادير زيادي نيز (۱۲۵ تا ۱۵۰ ميليون تن در سال) به جنوب ايران براي مبادله در خليج فارس سرازير خواهند شد. تعرفه هاي رقابتي و تخمين هايي كه وجود دارند سبب مي شوند بپذيريم كه صدور نفت در آينده همچنان ادامه يابد. مسيرهاي cpc در شمال خزر حداكثر ۲/۱ ميليون بشكه در روز را به درياي سياه و مسير باكو- تفليس و جيحان (BTC) در جنوب خزر حداكثر يك ميليون بشكه در روز را به مديترانه منتقل مي سازند.
نفت خام خزر و روسيه جذب كجا خواهند شد؟ بازارهاي ترجيحي نفت خام خزر در هر دو منطقه درياي سياه و مديترانه حضور دارند. با توجه به فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، بازار نفت درياي سياه بار ديگر رونق يافت، هرچند كمتر از گذشته بود. ميزان تقاضاي نفت خام همچنان از سوي روماني و بلغارستان بالاست و پيش بيني مي شود تقاضاي نفت خام درياي سياه از حدود ۸/۱۰ ميليون تن در سال ۲۰۰۰ به حدود ۱۷ تا ۱۸ ميليون تن در سال ۲۰۱۰ برسد. بنابراين نفت خزر به بازارهاي مديترانه از طريق تنگه بسفر و داردانل راه خواهد يافت. براي تركيه ترانزيت نفت و ديگر كالاهاي حساس از طريق اين تنگه ها كه گلوگاه هاي بين المللي هستند، اهميت حياتي دارد. كشمكشهاي حقوقي براي عبور و مرور (طبق كنوانسيون مونترو در ۱۹۳۶)، مديريت فني دريايي، تقسيم هزينه ها و كشمكشهاي حساس سياسي در اين باره همواره مطرح بوده اند. طول بسفر تقريباً ۳۱ كيلومتر است اما ميانگين عرض آن تنها ۵/۱ كيلومتر (۷۰۰ متر در باريكترين نقطه) است. پيچهاي تندي دارد و كشتي ها دست كم دوازده بار در اين پيچها قرار مي گيرند. مهمتر از همه اينكه تنگه در قلب استانبول واقع است و جريانهاي دريايي شديد بارها در آن جريان مي يابندو مه فصلي، برف و باران خطرات ترانزيت را در آن افزايش مي دهند.
تاكنون بيش از ده گزينه براي مسير بسفر در درياي سياه پيشنهاد شده است. برخي از آنها از لحاظ اقتصادي و رقابتي قابل توجه اند. تمام آنها، هم بر صادرات نفت درياي سياه و هم بر بازارهاي هدف در مديترانه و آنسوتر تأثيرات اقتصادي مي نهند. خط لوله پيشنهادي BP و باكو- تفليس- جيحان پس از احداث، ضرورتاً براي نفت جنوب خزر مسير بسفر را در نظر خواهد گرفت. از ميان بقيه گزينه ها دو تا در آبهاي عميق قرار دارند: سامسون/ جيحان (مديترانه) و بورگاس/ ولور (آدرياتيك). اين دو مسير قادرند مقادير بسيار عظيمي از انرژي را حمل كنند و براي درازمدت به انتقال نفت خام درياي سياه به بازارهاي دور (شمال غرب اروپا و شرق آمريكا) بپردازند. ديگر گزينه هاي باقي مانده در آبهاي كم عمق اژه قرار دارند كه شامل تانكرهاي كوچك براي ارسال مواد پالايش شده به مديترانه يا براي تغذيه خطوط لوله موجود از درياي بالتيك و شرق اروپا به كار مي روند. يك مسير زميني از نووروسيسك به گرجستان، با عبور از شرق درياي سياه به خط لوله باكو- جيحان مي پيوندد. اما كشمكشهاي سياسي و مشكلات ترانزيتي در منطقه بحران زده آبخازي سبب گرديد كه اين مسير فعلاً كنار گذاشته شود. ادامه استفاده از بسفر به منزله يك كالاي رايگان بي ترديد گزينه مناسبي نخواهد بود و اكنون تركيه در پي راه حل مبتني بر بازار است. هر تصميمي كه طي چند سال آينده در اين  باره اتخاذ شود بايد برنامه هاي مالي، ساختاري و عملياتي را مدنظر قرار دهد. اما مسائل زيست محيطي و خطرات سياسي امكان چنين تصميمهايي را دشوار مي سازند. گسترش تماس بسفر با تجارت بين المللي در منطقه درياي سياه مستلزم پذيرفتن پيامدهاي آن نيز هست. بنابراين اكنون هنگام اقدام بين المللي فرا رسيده است.
منبع: The royal institute of international affairs.
ترجمه: مهدي محمودزاده

واكاوي مسايل خط لوله گاز تركمنستان، افغانستان و پاكستان
لوله هاي استراتژيك
012108.jpg

ترجمه و تنظيم: مجيد بوالوردي
در دسامبر ۲۰۰۲ در عشق آباد پايتخت تركمنستان براي ايجاد خطوط لوله انتقال گاز موافقتنامه اي امضا گرديد.
اين خطوط لوله، گاز منطقه دولت آباد تركمنستان را بعد از عبور از مسير افغانستان به پاكستان رسانده كه مي تواند هم بازار داخلي (پاكستان- افغانستان) و هم بازار هاي خارجي را تأمين نمايد.جنگ داخلي افغانستان تأثير بسيار عميقي بر اين مسير انتقال انرژي بعد از فروپاشي اتحاد شوروي گذاشته است و اخيراً از طرف رئيس جمهوري روسيه (پوتين) براي ائتلاف در مورد گاز آسياي مركزي پيشنهادهاي مهمي ارائه شده است.
سوابق:
در ۲۶ و ۲۷ دسامبر ۲۰۰۲ مشرف و نيازاف و حامدكرزاي رؤساي دولتهاي پاكستان، تركمنستان، افغانستان در عشق آباد يك موافقتنامه ۲ ميليارد دلاري جهت احداث خطوط انتقال گاز با ظرفيت ۳۰ ميليارد متر مكعب كه ذخاير عظيم دولت آباد در جنوب تركمنستان را به بندر گوادر در جنوب پاكستان در خليج عمان متصل مي كند را امضا كردند.
اين خط لوله از كنار جاده بسيار مهم قندهار عبور مي كند و طرح مطالعاتي آن در ۳۰ مه ۲۰۰۲ در اسلام آباد امضا گرديده و حمايت مالي آن توسط بانك توسعه آسيا، ايالات متحده آمريكا و برنامه توسعه سازمان ملل صورت مي گيرد. با وجود يك خط لوله انتقال گاز از تركمنستان به ايران با ظرفيت كم كه از اواسط دهه ۱۹۹۰ راه اندازي شده اين كشور هنوز براي انتقال گاز خود متكي به خطوط لوله باقي مانده از زمان اتحاد شوروي سابق است كه منابع گازي اين منطقه را توسط خطوط لوله به روسيه انتقال مي دهد اين امر باعث تسلط روسيه بر صادرات گاز تركمنستان گرديده است.تنها بازار مؤثر براي گاز تركمنستان دولتهاي اتحاد شوروي سابق (اوكراين- ارمنستان) بوده كه پرداخت بهاي گاز مصرفي آنها نامنظم و عمدتاً به صورت تجارت تهاتري صورت مي گيرد.
حامد كرزاي براي افغانستان يك اميد است كه ايجاد ثبات و امنيت در آن كشور نموده و زمينه احداث لوله انتقال گاز را مهيا نموده و درآمد ترانزيتي نيز براي اين كشور در اين مورد كسب كند. دولت پرويز مشرف تا قبل از حادثه ۱۱ سپتامبر متحد استراتژيك دولت طالبان بوده و در زمينه خطوط لوله مذاكراتي را با آن دولت و شركت يونيكال صورت داد اما بعد از فروپاشي آن دولت مشرف بيشترين تأكيد را بر گسترش بازار داخلي قرار داده است.
با وجود يك سياست روشن در اين مورد مخالفت هايي با اجراي اين پروژه وجود دارد روسيه براي ائتلاف توليدكنندگان منطقه اي گاز براي ايجاد سازماني همانند اوپك تلاش جديدي را شروع كرده است.
تعارضات وموانع جدي در مورد ايجاد اين پروژه وجود دارد. در اولين مرحله هنوز در افغانستان نظم و امنيت وجود ندارد . در چند هفته اخير ايالات متحده طرحهايي براي سركوب جنگ سالاران افغاني ارائه كرده ولي شواهد كمي براي خروج از بحران نظامي گري در جامعه افغان وجود دارد.
هر نوع سرمايه گذاري در مورد خط لوله گاز از افغانستان (TAP) بدون در نظر گرفتن امنيت داراي ريسك بالايي است. دومين مسئله، هنوز يك پشتيبان مالي مشخص جهت انجام پروژه صورت نگرفته است و مشكلات زيادي كه براي شركت يونيكال در اجراي اين پروژه به وجود آمد باعث دلسردي شركتها در انجام اين پروژه گرديده است.
رئيس جمهور نيازاف تلاش دارد روسيه را در اين مورد علاقه مند سازد و منافعي براي آن كشور در نظر بگيرد.
سومين مسئله عدم وجود يك سياست مشخص توسط تركمنستان در مورد اجراي پروژه و نيز وجود يك فساد مالي شديد در ميان مقامات بالاي تركمنستان در مورد اجراي پروژه مشكلات جدي را به وجود آورده است.خود شخص نيازاف به عنوان يك عامل بازدارنده عمل كرده و در سه سال قبل در مورد ايجاد خط لوله  درياي خزر نيازاف به عنوان يك مذاكره كننده غيرقابل اعتماد ظاهر گرديده و روسيه نيز با فراست گامهاي زيادي براي نفوذ در بازار تركمنستان برداشته است.
به طور خلاصه نتيجه مطالعه در مورد TAP اين مي باشد كه اين پروژه زماني موفق خواهد شد كه به هند گسترش يافته و اين بستگي به روابط بين هند و پاكستان داشته كه در حال حاضر داراي روابط متشنجي هستند . از سويي در خبرها آمده است كه هند يك منبع عظيم گاز در منطقه آندرا پرادش كشف نموده و اين خبر نيز داراي تأثير منفي بر سرمايه گذاري در پروژه TAP خواهد گرديد.
پيشنهاد ائتلاف گاز آسياي مركزي در اكتبر ۲۰۰۲ نيز يك مانع براي اجراي TAP بوده و محاسبات شركت گاز پروم روسيه نشان داد گاز تركمنستان از نظر هزينه حمل از ذخاير سيبري به علت كوتاه بودن مسير ارزان تر مي باشد.به گفته (ايگور يوسااف) وزير انرژي روسيه گاز پروم با خريد ۵۰ ميليارد متر مكعب گاز به طور سالانه از تركمنستان موافقت نموده و اين قرارداد تركمنستان را در راستاي ائتلاف گازي روسيه قرار خواهد داد.معماي صادرات گاز بستگي به رئيس جمهور نيازاف دارد كه يك مذاكره كننده نامطمئن بوده و در فضاي جدي انرژي در اتحاد شوروي سابق با وعده پرداخت منظم بهاي گاز و نيز صادرات از طريق ايران به تركيه مي تواند يك مانع جدي در راه اجراي TAP باشد.
نتيجه گيري:
شاخص هاي توسعه گاز در آسياي مركزي به طور آشكاري از سالهاي قبل متفاوت است.
نيازاف با استفاده از كارت انتخاب مسير انتقال گاز با اين كارتها بازي مي كند و شركتهاي غربي از سرمايه گذاري در مورد پروژه TAP به علت عدم ثبات رژيم ها و همچنين نبود قانون سرمايه گذاري خارجي از اين پروژه پرهيز مي كنند.
كمپاني هاي نفت و گاز داراي يك محيط عملكردي مشترك بوده و پروژه TAP به علت تك بعدي بودن داراي ريسك مي باشد و از سويي به علت نفوذ مسكو در امنيت منطقه و حضور در آسياي مركزي در مركز كنترل انرژي منطقه براي سالها باقي خواهد ماند.

گفت وگو
ايران و ماگاته

رجب صفروف مديركل مركز مطالعات ايران معاصر در مسكو به اقتضاي حرفه اش تحولات ايران را به دقت پيگيري مي كند.
وي دو روز پيش در گفت وگو با سايت «ايران - روسيه» علت مقاومت ايران در برابر درخواست شوراي حكام آژانس بين المللي انرژي اتمي را تشريح كرده است.
واژه «ماگاته» كه در اين مصاحبه چندبار تكرار شده مخفف روسي آژانس بين المللي انرژي اتمي است.
* چرا ايران نمي خواهد پروتكل الحاقي با ماگاته را امضا كند؟
- نه مواضع روسيه در قبال عراق، نه مبارزه با تروريسم بين المللي و حتي نه اصلاحات در سازمان ملل بلكه برنامه هسته اي ايراني، حساس ترين قسمت ملاقات سران روسيه و آمريكا بود.
بديهي است كه ولاديمير پوتين و جورج بوش در اين خصوص با هم اختلاف نظر جدي دارند.
رهبر روسيه در واقع سازمان ملل متحد، حقوق بين الملل و نظام روابط بين الملل را از شكستي نجات داد كه ايالات متحده در طول چند سال اخير با اصرار عجيبي زمينه آن را مهيا مي كرد.
منظور، حق كشور مستقل براي حل و فصل مسايل انرژتيك خود به دلخواه خود يعني از طريق كاربرد صلح جويانه فن آوري هسته اي است.
ايالات متحده نمي خواهد كه ايران صاحب اتم صلح آميز شود، آن هم با كمك روسيه.
اكنون ايالات متحده با توجه به شرايط سياسي و اقتصادي به اين كار علاقه مند نيست ولي واقعيت اين است كه خود ايالات متحده مبتكر و سازنده مورد علاقه امكانات براي كاربرد فن آوري هاي هسته اي در ايران بود.
از قرار معلوم، اولين نيروگاه اتمي در ايران توسط ايالات متحده در عوض نفت ارزان و وفاداري رژيم شاهنشاهي در زمينه حضور كنترل نشده آمريكايي ها در خاك ايران ساخته شده بود.
درحال حاضر حدود ۱۰ كشور جهان از سلاح هاي هسته اي برخوردارند؛ دهها كشور با موفقيت از فن آوري هاي هسته اي صلح آميز استفاده مي كنند و رشد و توسعه تمدن كاربرد بيشتر تكنولوژي هاي معاصر هسته اي را به صورت صلح جويانه ايجاب مي كند چرا كه اولاً مواد انرژي زاي عادي بالاخره ته خواهد كشيد و ثانياً منابع انرژتيك ساخته شده به وسيله فن آوري هاي هسته اي دهها برابر ارزان تر تمام مي شود.
اين همان است كه در شهرهاي بزرگ به بهانه وجود وسايل نقليه زميني از ساخت مترو امتناع كنند.
* پس چرا ايران مسئله را طول داده و پروتكل الحاقي با ماگاته را امضا نمي كند؟
- اولاً، ماگاته به جاي مساعدت به اعضاي خود در زمينه طراحي تكنولوژي هاي صلح جويانه هسته اي، در سال هاي اخير به ساختار سياسي نظارتي- مجوزي تبديل شد كه به همين دليل اعتماد كشورها را از دست داده است. اين قبل از همه نتيجه كار ايالات متحده است كه مرتباً نسبت به بازرسي هاي ماگاته ابراز بي اعتمادي مي كرد. ثانياً، نمونه عراق نشان داده است كه هدف بازرسي هاي ماگاته نه جستجوي سلاح هاي هسته اي بلكه جمع آوري اطلاعات درباره تأسيسات راهبردي كشور بود.
در مرحله بعدي نه داده هاي سازمان اطلاعات آمريكا بلكه اطلاعاتي كه بازرسان ماگاته جمع آوري كرده بودند، باعث دقت شكفت انگيز ضربات نيروي هوايي ائتلاف آمريكايي و انگليسي به تأسيسات عراقي شد. ثالثاً، رياست ايران اطمينان ندارد كه سيستم موجود ضمانت هاي ماگاته امكان جلوگيري از دسترسي غيرمجاز به مهمترين تأسيسات راهبردي ايران را بدهد. واقعاً ضمانتي نيست كه بعد از امضاي پروتكل الحاقي، بازرسان ماگاته وسوسه نشوند هر واحد ايراني و از جمله واحدهاي نظامي را مورد بازرسي قرار دهند. آنها هر موقعي مي توانند صاحب اطلاعات جالبي درباره برخي واحدها و تأسيسات ايراني شوند. شكي نيست كه ايران چيزهاي جالب زيادي دارد.
براي مثال، برنامه موشك سازي ايران پيشرفت چشمگيري از خود نشان داده است. رابعاً، ايران با وجود پوچ بودن اوضاع، حاضر است پروتكل الحاقي با ماگاته را امضا كند.
رهبران كشور از آغاز طرح مسئله، بر همين نكته تأكيد مي كنند. ولي در شرايط فشار شديد و در نبودن ضمانت هاي مشخص امنيت، امضاي اين پروتكل با شرايط ماگاته به عنوان تحقير آشكار كشور تلقي مي شود.
هيچ كشوري اعم از ايالات متحده، كشورهاي اصلي اروپايي و حتي روسيه كه شريك راهبردي ايران است، ضمن شناسايي حق لاينفك ايران براي استفاده صلح آميز از فن آوري هاي هسته اي به ضمانت هاي ماگاته و چگونگي برخورد ايران (به تعبير اين كشورها) با مسئله مورد نظر اشاره نكرده اند.خامساً پيروان خط شديد در ايران ضمن اتهام رياست كشور به رفتار غيراصولي، به قطع همه تماس ها با ماگاته و خروج از پيمان عدم اشاعه سلاح هاي هسته اي دعوت مي كنند. آنها استدلال مي كنند كه ايالات متحده با اشغال عراق، محاصره ايران را تكميل كرده است.
تازه ايران در احاطه كشورهاي غيردوستي قرار دارد كه بسياري از آنها از سلاح هاي هسته اي برخوردارند ولي نه عضو ماگاته هستند و نه عضو پيمان عدم اشاعه سلاح هاي هسته اي. اسرائيل كه مرتباً ايران را با كاربرد توان هسته اي خود تهديد مي كند، نه تنها مورد محكوميت جامعه جهاني قرار نمي گيرد بلكه از ايالات متحده آخرين تكنولوژي هاي سلاح هاي كشتار جمعي را دريافت مي كند. در اين شرايط، امضاي اين پروتكل به معني آغاز پايان جمهوري اسلامي خواهد بود چرا كه به عقيده ايرانيان، ماگاته همانند اتحاديه اروپا و ساير سازمان هاي بين المللي مدتهاست كه به زيرمجموعه حكومت جهاني تحت رياست ايالات متحده تبديل شده است. سادساً عده زيادي در ايران اعتقاد دارند كه براي ايالات متحده برنامه هسته اي ايران اهميت حقيقي ندارد.
ايالات متحده اعتقاد راسخ دارد كه در ايران تكنولوژي ساخت سلاح هاي كشتار جمعي وجود ندارد. آمريكا فقط مي خواهد رژيم ايران را عوض كند و هرچه زودتر بهتر. علت اين است كه نقش و جايگاه ايران به عنوان قدرت منطقه اي باعث مي شود كه اگر رژيم فعلي حاكم بر ايران عوض نشود، ايالات متحده هيچ وقت نخواهد توانست مسئله خاورميانه را حل كند، اوضاع افغانستان را تنظيم كند و در عراق دولت مطيعي بنشاند. حل و فصل اين مسايل با منافع جهاني سياسي و اقتصادي ايالات متحده در خاور نزديك و ميانه، در آسياي مركزي و منطقه خزر ارتباط دارد.
جنبه عجيب قضيه آن است كه اگر برخي نارسايي هاي اوضاع فعلي ايران را ناديده بگيريم، خواهيم ديد كه ايران براي آمريكا دشمن و حريف نيست بلكه متحد طبيعي است.
ايران هميشه براي گسترش نفوذ شوروي در خاور ميانه و آسيا بازدارنده بود. الآن هم نزديكي روابط بين ايران و آمريكا مي توانست براي روسيه خسارات عظيمي به بار آورد.
در اين صورت حضور روسيه در بسياري از مناطق جهان كه نفوذ ايران در آنجا هنوز قوي است، فوراً محدود مي شد.
در جامعه ايراني تكنوكرات ها و پراگماتيست هاي زيادي هستند كه به تكنولوژي غربي و بخصوص آمريكايي علاقه دارند. در اين صورت ايران بدون توجه خاصي به عوامل ناراحت كننده سنتي مي توانست سياست خود را در مناطق مختلف جهان گسترش دهد. ولاديمير پوتين اين واقعيت را به خوبي درك مي كند.
سخنان وي در مجمع عمومي سازمان ملل متحد و در گردهمايي سران روسيه و آمريكا بر اين واقعيت گواهي كامل دارد.
بديهي است كه به حال خود گذاشتن ايران در عوض برخورد خوش از سوي ايالات متحده، از هر نظر براي روسيه بهاي بيش از حد گراني است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |