چهارشنبه ۹ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۸۲- Oct, 1, 2003
گفت وگو با پيتر ويل استاد دانشگاه مدرسه مديريت اروپايي ساري (Surrey)
اخلاق جهاني كار
زير ذره بين
انصاف يك اصل اخلاقي بسيار مهم است. منظور ما عدالت و انصاف در سازمان و در روابط مان است. ما بايد عدالت را در سازمان تعميم دهيم يعني منابع را عادلانه در اختيار كاركنان، عرضه كنندگان و سرمايه گذاران قرار دهيم.
فرهاد فتاحي - سعيد يعقوبي
012144.jpg

اشاره: چه الگوها و مدل هايي در زمينه اخلاق كسب و كار وجود دارد؟ آيا كسب و كار شركت به شيوه قديم، مي تواند الگوي مناسبي براي رشد تجارت و فعاليت هاي صنعتي باشد؟ شرايط نوين، مناسبات كسب و كار را به ويژه در تحقق عدالت در سه حوزه تعامل، روش و توزيع چگونه رقم مي زند؟ عدالت، انصاف و تعهد، در اين شرايط تا چه اندازه از ضرورت هاي لازم و كافي عقد قراردادها به شمار مي روند؟ ايجاد اعتماد به عنوان يك سرمايه تا چه اندازه  مي تواند پشتوانه روابط و مناسبات شغلي قرار گيرد؟
آيا مي توان پيرامون اخلاق كسب و كار، تنها به يكي از سه رويكرد اخلاقي وظيفه گرايانه، حق گرايانه و يا سودگرايانه بسنده نمود؟ گفت وگوي زير متكفل پاسخگويي به سئوال هاي فوق به عنوان معيارها و استانداردهاي نوين كسب و كار است.
* چه الگوها و مدل هايي در زمينه اخلاق كسب و كار در توسعه ارائه شده است، و رويكردهاي غالب در اين زمينه چه مي باشد؟
-اخلاق كسب و كار، از الزامات رفتاري مديران است. بنابراين به استانداردها و معيارهاي اخلاقي منعكس در رفتار، ناظر است.
معيارهاي اخلاقي در رفتار تقريباً حالت استاندارد در بين محققين يافته است.
آنچه منظور است ضوابط حاكم بر روابط مدني بين انسانها در سازمان كار و روابط طرفين است.
وقتي به سازمان نگاه مي كنيم، ذينفع هاي مختلفي نظير نيروي كار، مديران، سهامداران، مشتريان و نظام در آن وجود دارد. كه واجد روابط مختلفي هستند، اين رابطه بايد به انتفاع طرفين بيانجامد. ضوابط و معيارهايي كه اين انتفاع دوطرفه را محكم مي سازد، در حوزه اخلاق كسب و كار قرار مي گيرد.
در سال هاي اخير شركت هايي در سطح جهان شكل گرفته اند كه تحت عنوان شركت هاي فرامليتي (Trans national) شناخته مي شوند. اين شركت ها در داخل سيستم جغرافيايي فعال هستند و در آنها معيارهاي سازگار با مذاهب و توصيه هاي مختلفي در اين باره مهم شده اند. تا جايي كه عواقب و آثار مهمي بر فعاليت اين شركت ها مترتب ساخته اند.
در هر صورت حتي اگر شركت هاي فرامليتي را هم در نظر نگيريم، به طور كلي اخلاق كسب و كار در همه شركت ها مورد نياز است. همانگونه كه اشاره خواهم كرد در جهان كنوني موفقيت اغلب شركت ها، وابسته به ميزان پاي بندي صاحبان منافع با آن تعهدات است. اين تعهدات برخاسته از اعتمادي است كه بين صاحبان منافع وجود دارد اين اعتماد برخاسته از احساس منصفانه بودن رابطه بين طرفين است كه فرد تحت تأثير عدالت تعاملي، عدالت توزيعي و عدالت روشي قرار دارد.
ارسطو، توماس هابز و جان استوارت ميل برضرورت منصفانه بودن قراردادها تأكيد مي كنند. به هرحال ضرورت وجود عدالت و انصاف توسط فلاسفه در همه اعصار مورد تأكيد قرار گرفته است.
در سال هاي اخير افتضاحات زيادي در كشورهاي مختلف توسط شركت ها به وقوع پيوسته است. به طور مثال به مورد ماكسول در انگليس اشاره مي كنم كه سرمايه متعلق به صندوق بازنشستگي كاركنان شركت را به نفع خود مورد سوء استفاده قرار داده بود.
همچنين شركت ورلدكام (Worldcom) كه ۱۱ هزار ميليارد دلار نسبت به سوء استفاده و كلاهبرداري از مشتريان اقدام كرد و نهايتاً با تمسك به ماده ۱۱ قانون ورشكستگي آمريكا ميليونها دلار ديگر را هم از دولت گرفته بود، در حالي كه همه نسبت به كلاهبرداري آن آگاه هستند هنوز هم دولت آمريكا نسبت به پرداخت صدها ميليونها دلار به آنها اقدام مي كند.
اين موارد نشان مي دهد كه در غياب اخلاق كسب و كار، نيروي كار مورد سوء استفاده قرار گرفت، از مشتريان كلاهبرداري شده و صدها ميليون دلار تضييع مي شود كه در نهايت براي اقتصاد اثر منفي خواهد داشت.
بنابراين اخلاق كسب و كار تمام شركت ها و در همه كشورها مخصوصاً كشورهاي در حال توسعه اهميت دارد. در غياب اخلاق كسب و كار فعاليت هاي شركت براي محيط زيست نيز مخرب و منفي خواهد بود.
در حال حاضر در انگليس اعضايي از گروه هاي ذينفع در حال رتبه بندي سالانه شركت ها درخصوص رعايت حقوق بشر، محافظت از محيط زيست و ساختار مناسبي در روابط ذينفع هاي سازمان نظير مديران، سهامداران جزء و كل و سايرين هستند.
همانگونه كه در ابتدا اشاره كردم اخلاق كسب و كار در طولاني مدت باعث افزايش اعتبار و وجهه شركت و رضايت بيشتر كاركنان و مشتريان و سودآوري بالاتر خواهد بود كه نهايتاً مي تواند در ارزش سهام شركت ها مؤثر واقع شود.
بنابراين شركت هايي كه به اصول اخلاقي پايبند نيستند باعث ورشكستگي زودتر از موعد مي گردد.
* فرآيند توجه اخلاق كسب و كار در دانشگاه ها چگونه بوده است؟
- به طور كلي توجه به اخلاق كسب و كار در شركت هاي غربي و در محافل دانشگاهي به بررسي رابطه بين مديران (وكيل) و سهامداران (موكلين) برمي گردد.
انتظار سهامداران از مديران افزايش ارزش سهام در طول زمان است كه در مواردي اين انتظار برآورده نمي شود. اين مسئله كه چگونه مي توانيم رابطه ميان مدير و مالك را بهبود ببخشيم و مناسبات آن را منطقي كنيم تا اواخر دهه ۷۰ ميلادي در مراكز دانشگاهي مورد توجه بوده است.
در دهه ۱۹۸۰ طرفداران محيط زيست نيز وارد شدند و شركت ها را به خاطر برخي رفتارهاي نادرست مورد نكوهش قرار دادند. بنابراين اخلاق كسب و كار كه در دهه ۷۰ عمدتاً  ناظر بر رفتار متقابل مدير و مالك بود به ساير ذينفع هاي سازمان در دهه ۹۰ ميلادي تسري يافت.
دهه ۹۰ نيز شاهد شكل گيري شركت هاي فرامليتي بود كه بسيار فراتر از شركت هاي ملي بوده و مسائل جديد اخلاقي را ايجاد كردند. بنابراين در طي دهه ۹۰ شاهد توسعه روزافزون توجه به مسئله اخلاق كسب و كار بوديم. در مقايسه با وضعيت شركت هاي فرامليتي مي توانم به فروشگاه هاي واقع در بازار شهر شما اشاره كنم. صاحبان اين فروشگاه ها در طول زمان يكديگر را شناخته و ملاحظاتي با همديگر پيدا مي كنند. اين امر قالب هاي رقابت هاي خاصي ايجاد مي كند.
متأسفانه شركت هاي فرامليتي از اين سرمايه اجتماعي بي بهره اند. در عين حال متأسفانه بسياري در سازمانهاي بين المللي نظير سازمان ملل و بانك جهاني و... كه مي توانستند براي قانونگذاري برنحوه فعاليت اين شركت ها مورد استفاده قرار گيرند تحت سلطه آمريكا قرار داشتند كه خود از امضاي قرارداد كيوتو امتناع كرده و بيشتر از ۷۰-۶۰ درصد از انرژي دنيا را مصرف مي كند و بنابراين با نفوذ خود در اين سازمانها مانعي براي قانونگذاري جدي در مورد فعاليت هاي شركت هاي فرامليتي بوده است.
اجازه دهيد به اين موضوع اشاره كنم كه به نفع مديران شركت هاست كه عادلانه و منصفانه عمل كنند.
* اگر ممكن است تعريف و توضيح خود را از اخلاق كسب و كار را ارائه دهيد. منظورم معيارهايي است كه به لحاظ جهاني پذيرفته شده اند. در واقع ما تمايل داريم معيارها و استانداردهاي مدنظر شما را بدانيم.
- اكثر محققين با اين تعريف موافقند كه وقتي روابط سازماني، منافع دوجانبه را به دنبال دارد، تعهدات و الزامات ناشي از آن روابط راه را براي اخلاقي عمل كردن باز مي كنند. براي اينكه اين منافع تضمين شوند ما بايد به اصول اخلاقي كسب و كار پايبند باشيم. وقتي درباره اخلاقيات صحبت مي كنيم، قطعاً  تعهدات و الزاماتي وجود دارند كه بايد آنها را در روابط مان رعايت كنيم. مسلماً در همه شركت ها اعضا و مجموعه اي از سهامداران وجود دارند. اين ها تشكيل دهنده گروه هايي هستند كه با شركت در ارتباط هستند و هم آنها و هم شركت بدنبال منافع خود مي باشند. كارمندان، سهامداران، مشتريان، ديگر گروه هاي در ارتباط با شركت مانند گروه هاي حفاظت از محيط زيست با هم مرتبط هستند و در راستاي اهدافشان با شركت نيز ارتباط دارند. بايد در اينجا به گروه هاي حافظ محيط زيست اشاره كنم كه تعداد زيادي از آنها در انگليس فعالند و ما آنها را گروه هاي راه سبز مي ناميم كه در راستاي سالم سازي محيط زيست پيرامون ما فعاليت و تبليغ مي كنند. اين گروه ها شركت ها را از خطراتي كه ممكن است فعاليت هايشان براي محيط زيست به همراه داشته باشند، آگاه مي سازند.
* شما در سخنراني روز دوم خود در پژوهشكده فرهنگ و انديشه اسلامي سه رويكرد را پيرامون اخلاق كسب و كار ذكر كرديد.
- بله! آنها طبقه بندي هاي ساده اي دارند. رويكرد نخست وظيفه گرايانه يا همان اخلاق گرايانه است. اخلاق گرايان مي گويند كه مي توان وظايف را براي مردم تعيين كرد ولي از افراد نبايد به عنوان ابزاري براي انجام اين وظايف استفاده كرد، يعني نبايد چيزي را به مردم تحميل كرد و اين خود آنها هستند كه بايد اين وظايف را انجام دهند. رويكرد دوم حق گرايانه است. مثلاً مي گوييم همه افراد حق دارند توانايي هاي خود را بروز دهند يا حق زندگي دارند. ما بايد به حقوق مردم احترام بگذاريم و حق آنها را رعايت كنيم. رويكرد سوم سودگرايانه است. اين رويكردي است كه از قرن نوزدهم آغاز شده و همچنان ادامه دارد. اين رويكرد يك رويكرد واقع بينانه است يعني ايجاد توازن يا موازنه گرايي كه مي توان به موجب آن خوبي ها و بدي ها را مشخص نمود. يعني اينكه چه چيز نادرست و چه چيز صحيح است. بدين ترتيب عواقب خوب و بد مشخص مي شوند. در اين رويكرد، خوب و بد مبناي اخلاقي دارند. ممكن است به طور همزمان عواقب خوب و بد وجود داشته باشند. همين موضوع است كه اين رويكرد را پيچيده تر مي سازد.
* شما الگويي را در زمينه اخلاق كسب و كار در شركت هاي فراملي ارائه كرده ايد. كداميك از اين سه رويكرد به عنوان مبناي توسعه الگوي شما مورد استفاده قرار گرفته اند؟
- من از رويكرد سوم يعني رويكرد سودگرايانه استفاده كرده ام. اما از رويكردهاي ديگر هم استفاده شده است. اصل كار آن است كه مديران اخلاقي عمل كنند يعني آنها در تصميم گيري هايشان از يك سيستم عادلانه استفاده كنند.
012148.jpg

بدين ترتيب اعتماد ايجاد مي شود و اعتماد خود تعهد را به دنبال دارد. اين اعتماد و تعهد سرمايه اي است كه باعث دستيابي به ارزشهاي بيشتري مي شود و باعث مي شود كه شركت در محيطي كاملا رقابتي دوام بياورد. اين يك نوع سودگرايي واقع بينانه است. اين امر يك منطق و عقلانيت خردمندانه را به دنبال دارد. بنابراين وظيفه افراد اين مي شود كه اخلاقي عمل كنند و عدالت را در سازمان خود تعميم دهند. البته بايد از هر سه رويكرد استفاده كرد نه اينكه فقط يكي از آنها را بكار برد. يك نكته بسيار مهم در محيط فعلي ما اين است كه ما به دنبال منافع دوجانبه هستيم كه خود الزامات اخلاقي را بدنبال دارد. الزامات اخلاقي در چارچوب يك قاعده يا ضابطه مشخص قرار ندارند. ضوابط يا ارزشها كه بسياري از ما آنها را اساس انصاف و عدل در سازمان مي دانيم، به شرايط اجتماعي بستگي دارند. مثلاً در اينجا اين قواعد بر اساس اصول اسلامي هستند كه به هيچ عنوان خدشه اي به الگوي من وارد نمي كنند. اكثريت معتقدند كه اين اصول و ضوابط در سازمان ها رعايت مي شوند اما اين امر به طور كامل الگوي مرا متقاعد نمي سازد. اين الگو شامل ارزشهايي نيست كه به ظاهر عادلانه به نظر مي رسند. اين موضوعي است كه مي خواهم بر آن تأكيد نمايم. افراد نسبت به وجود عدالت در شركت هاي ايران برداشت خاص خود را دارند. الگوي من به دنبال عدالت وتعهد است. مهم نيست از آن در كاليفرنيا، مكزيك يا لندن استفاده كرد. چنين چيزي هرگز الگوي مرا خدشه دار نمي كند.
* آنگونه كه از سخنان شما متوجه شديم، شما به وجود اعتماد، عدالت و انصاف در شركت هاي ملي توصيه مي كنيد.
- انصاف يك اصل اخلاقي بسيار مهم است. منظور ما عدالت و انصاف در سازمان و در روابط مان است. ما بايد عدالت را در سازمان تعميم دهيم يعني منابع را عادلانه در اختيار كاركنان، عرضه كنندگان و سرمايه گذاران قرار دهيم. ما رويكردهاي عادلانه نيز داريم يعني رويكردهايي براي توسعه، براي ايجاد اعتبار، براي رفتار مناسب با سهامداران خُرد و غيره. البته اين كار به طور كلي نيازمند قواعد پيچيده اي است زيرا رابطه با سهامداران يك انتفاع دو طرفه است. اين امر الزاماتي را ايجاد مي كند كه براي هر دو طرف الزامات اخلاقي هستند. اين عدالت بايد توسط هر دو طرف يعني شركت و سهامدارانش كاملاً شفاف باشد. بدين ترتيب طرفين بايد به يكديگر اعتماد كنند. اين روابط تعهد به دنبال دارد يعني تعهد به تحقق اهداف موردنظر همچون بقا در شرايط رقابت. سازمانهاي غيرانتفاعي، خيريه و تعاوني هاي بسيار زيادي وجود دارند. اما ما در مورد شركت هايي صحبت مي كنيم كه كالايي مي فروشند تا سود ببرند. مي توان اين كار را به روشي اخلاقي انجام داد. اين كار نيازمند تعهد بلندمدت و ارزش آفريني است. اين روش و اخلاقي عمل كردن مبناي رويكرد وظيفه مدارانه است. در رويكرد سودگرايانه، تأكيد بر اخلاقي و منطقي عمل كردن مديران است. بويژه زماني كه آنها مي خواهند در شرايط رقابت شركت خود را حفظ كنند.
* سئوال ديگري مطرح است. ممكن است اعتماد بسان يك كالاي عمومي درنظر گرفته شود و ممكن است مهاجمين به سازمان يا رقبا از آن در راهي غيرمشروع استفاده كنند. نظر شما در اين خصوص چيست؟
- سئوال بسيار خوبي است. بله ممكن است چنين وضعيتي در قبال روابط دوجانبه اي كه گفتم وجود داشته باشد. اگر سيستم آنگونه كه ما مي گوييم منصفانه باشد تعداد كساني كه مي توانند از آن سوءاستفاده كنند بسيار اندك خواهد بود و روابط مورد نظر قرباني نخواهد شد. همواره تعهدات دوجانبه وجود دارند. اگر طرفين تعهدات يكديگر را برآورده نسازند قطعاً راه براي ديگران كه مي خواهند حمله كنند، باز خواهد شد. من آمار مشخصي ندارم ولي فكر مي كنم اگر رويكردها در روابط سازماني منصفانه باشند مي توان به آن سيستمي كه در سازمان مدنظر است، دست يافت. كارمندي را فرض كنيد كه به كارش علاقه مند است و مي خواهد عملكرد خوبي داشته باشد، اما اگر او به روشي كه مدنظر شركت است عمل نكند يعني وقتي صبح ها سر كار خود حاضر مي شود به شكلي غيرمسئولانه عمل كند آنگاه شركت حق دارد تا او را اخراج نمايد. در يك سيستم منصفانه چنين است كه او اخراج شود. همين وضعيت در مورد عرضه كنندگان نيز صدق مي كند. اگر آنها كالاها را خوب تحويل مشتريان ندادند شركت حق دارد كار با آنها را متوقف سازد و از آنها بخواهد كه كل كالاها را به شركت بازگردانند. حتي وقتي شركت كالاهايش را مستقيماً تحويل مشتريان مي دهد اگر آن مشتريان بدرستي پول كالاها را ندهند، شركت حق دارد از آنها شكايت كند. اما احتمال رخ دادن چنين حالتي بسيار كم است. به هرحال هر فردي طبق سيستمي كه براي آن تعيين شده كار مي كند و بسياري فكر مي كنند اين سيستم در سازمان عادلانه است. حتي تصور مي شود در برابر بي عدالتي ها مصون است. كساني كه اين سيستم را ايجاد مي كنند مي خواهند از مزاياي آن بهره مند شوند. ممكن است ممنوعيت هايي توسط ديگران كه در اين سيستم حضور دارند اعمال شوند.
* آيا فكر نمي كنيد الگوي سودگرايانه بهتر از دوالگوي ديگر است زيرا از نظر من وقتي تغيير كوچكي در محيط زيست ما ايجاد مي شود، ممكن است تمام عوامل كاربردي را تغيير دهد. لذا مي خواهد رفتارها را تغيير دهد و در نتيجه محيطي جديد و عدالتي جديد ايجاد مي شود.
- فكر مي كنم حق با شما است. سازمان و محيط پيرامونش تغيير مي كنند زيرا پويا هستند. چنين چيزي يك موضوع عادي و عمومي در الگوي ما است. فكر مي كنم رويكرد سودگرايانه انعطاف پذيرتر است. جامعه شناسان هم آن را انعطاف پذيرتر مي دانند. تغيير دادن اين رويكرد هم آسانتر است، زيرا فقط ايجاد توازن ميان اثرات خوب و بد است. اين توازن مي تواند به سادگي تغيير كند. سيستم مي تواند رويكردهاي مدنظر خود را ايجاد كند و اين رويكردهاي سازماني بسادگي قابل تغيير هستند. اينكه عدالت يك اصل است درست مي باشد، اما ماهيت اين رويكردها قابل تغيير هستند.
* آيا موافق هستيد كه مي توان به  عنوان يك پروژه توان بالقوه اين سه رويكرد را براي حل مسائل سنجيد و مورد تجزيه و تحليل قرار داد؟
- بله!  معتقدم كه چنين پروژ ه جالبي بايد در سطح جامعه نيز انجام شود.
* چه تفاوتي ميان جوامعي وجود دارد كه اين رويكردهاي اخلاقي را بكار بگيرند. رويكرد حق گرايانه يا سودگرايانه توان آن را دارند كه در ايران يا انگلستان مرسوم شوند؟ آيا واقعاً توان اين كار وجود دارد؟ يعني آيا مي توان جوامع را بر اساس يكي از اين رويكردها بنا نهاد و آن را به يك پروژه تحقيقاتي تبديل كرد؟
ـ فكر مي كنم پروژه خوبي باشد. من با مقايسه هايي كه انجام داده ام متوجه شده ام كه سيستم شما وظيفه مدار است. لذا مي توان مشابهت هاي زيادي را يافت. يعني وظايف تعيين شده اند. من و شما وظايف و حقوق خاص خود را داريم. اين موضوع را مي توان در قبال محيط زيست هم بكار برد. محيط زيست يك عامل طبيعي در اختيار ما است. حيوانات و گياهان متعددي در آن وجود دارند. من معتقدم كه بايد به حق آنها نيز توجه كرد كه البته كار بسياري دشواري است. حيوانات نيز حق خود را دارند. بسيار مشكل است كه به حق حيوانات احترام بگذاريم. اين هم يك نمونه مشابه است. ما موارد بسياري را در جوامع انساني داريم. شما حق داريد در سيستمي كه مي خواهيد فعاليت كنيد. به هرحال هر سيستمي نقاط ضعف خود را دارد. خيلي نمي خواهم وارد اين بحث ها شوم ولي مي دانيم كه در هر سيستمي ممكن است فساد يا ضعف هاي ديگري وجود داشته باشد.
* شما مي دانيد كه در سطح روابط بين الملل هم مشكلاتي وجود دارد. چه روشي بهترين اقدام براي حل اين مشكلات است؟
-اگر تعهد كافي بين طرف هاي ذينفع وجود داشته باشد و اگر روابط طوري باشد كه حقي از يك طرف ضايع نشود، طرفين روابط خوبي خواهند داشت و به دستاوردهاي بزرگي خواهند رسيد. در تاريخ هم نمونه هاي متعددي وجود دارد. بايد اين نكته را به شما يادآوري كنم كه در سطح فعاليت هاي بين المللي كسب و كار در جهان چنين موضوعي بسيار مهم است، زيرا هر شركتي فرصت ها و شانس هاي موفقيت خاص خود را دارد. اين موضوع بسيار مهم است و بايد بدان توجه كرد. يعني توانايي تطبيق خود با محيط پيرامون و قوانين موجود در آن.
* مثلاً مي توان به سوءاستفاده دولت آمريكا از پيمان كيوتو اشاره كرد. آيا اين يك اقدام كاملاً خصمانه اي از سوي اين كشور تلقي نمي شود؟
- بله من هم با شما هم عقيده ام. آمريكا اين پيمان را كه مفاد عمومي زيادي دارد ، امضا نكرده است. برخي كشورهاي توسعه يافته تمايلي ندارند كه همه مفاد آن بويژه اهداف زيست محيطي را اجرا كنند كه اين امر به دليل مبناي صنعتي اين كشورها است. بهانه اصلي ايالات متحده هم براي سرباز زدن از امضاي اين معاهده همين است كه بايد برخي اهداف زيست محيطي آن را كاهش داد. اين استدلال آنها است كه به نظر من غلط نيست اما در قبال ارتباطات تجاري كه در سطح جهان وجود دارد و همچنين در قبال استفاده از انرژي و دستيابي به اهداف زيست محيطي غيرمنصفانه است. اين سياستي است كه ايالات متحده اتخاذ كرده غيرمنصفانه است و اين بهانه اي است براي عدم امضاي اين پيمان. به هرحال گاهي اوقات اصول اخلاقي نقض مي شوند و ما بايد راه كارهايي را براي مجازات اين افراد مشخص نماييم.
ما نمي خواهيم شاهد چنين نقض كنندگاني باشيم. ما نمي خواهيم شاهد حضور افرادي باشيم كه اصول را نقض مي كنند. وقتي درباره مقررات صحبت مي كنيم يعني اينكه بتوانيم اين افراد را با روش هاي قانوني و حقوقي راهنمايي كنيم تا اين كار را انجام ندهند. يكي از مواردي كه مي توانم بعنوان مثال ذكر كنم يافتن جايگزين هايي براي آلودگي هايي است كه با استفاده از فناوري هاي نوين ايجاد مي شوند.
يكي از اين رويكردها استفاده از اخلاق حرفه اي در كسب و كار و فعاليت هاي زيست محيطي است. اين موضوعي است كه برخي مؤسسات بين المللي نيز به من گفته اند. يكي از كارها اين است كه كالاهاي شركت هاي آلوده كننده خريداري و عرضه نشوند، بويژه شركت هاي چندمليتي مي توانند در اين راه و عدم خريد و عرضه كالاهاي چنين شركت هايي نقش داشته باشند.
اما در بين شركت هاي چندمليتي نيز نمونه هايي داريم كه خودشان آلوده  كننده اند، مانند شركت هايي كه مواد زائد خود را در درياها مي ريزند يا هوا را آلوده مي كنند. من فكر مي كنم بايد از سيستم هاي حساس و پيشرفته تكنولوژيكي استفاده كرد تا بتوان اين آلودگي ها را شناسايي كرد. مثلاً، در اتحاديه اروپا سيستمي داريم كه آلودگي و آلوده كننده را شناسايي مي كند و خود آلوده كنندگان مجبور هستند هزينه رفع اين آلودگي ها را بپردازند. مجازات هايي هم مشخص شده و اگر موضوع ثابت شود مقامات مسئول اين مجازات ها را اعمال مي كنند. سيستم بايد به گونه اي باشد كه اين مجازات ها به طور خودكار اعمال شوند. بنابراين ما اصول را در اختيار داريم و بايد منابع و نيروهاي پليس كافي براي نظارت بر اين وضعيت و اراده اجراي اين اصول را داشته باشيم تا مشخص شود كه آيا كار آنها اخلاقي بوده يا غيراخلاقي و اگر غيراخلاقي بوده  آنگاه مجازات ها را درباره آنان اعمال كنيم.
همانطور كه گفتم رويكرد سودگرايانه بدنبال سنجش و توازن ميان آثار و نتايج خوب و بد است. زمان مرتباً تغيير مي كند و در اين تغيير همواره ابهاماتي وجود دارد. اجازه دهيد مثالي بزنم، فساد در كشور چين ديده مي شود. چين با توجه به فلسفه كمونيستي خود از رويكرد وظيفه مدارانه استفاده مي كند. ژاپن كشوري است كه شما در آن آلودگي هاي محيطي زيادي مي بينيد. در ژاپن رويكرد سودگرايانه استفاده مي شود. مي دانيم كه در كشورهاي خاورميانه هم فساد وجود دارد. البته با معيارهاي مختلف. اگر بخواهيم به همين منوال بسنجيم بايد بگوييم كه در مورد كشوري همچون ايران به رغم استفاده از رويكرد وظيفه مدارانه سطح فساد در آن پايين است و نرخ جرم و جنايت هم در سطح بالايي قرار ندارد. ما يك نمونه بسيار بسيار قوي از اعمال رويكرد وظيفه مدارانه در ايران داريم. اين نمونه بسيار جالب است و بايد بگوييم كه وظيفه مداران بسيار قوي و فعالي داريد.
* يكي از موضوعات مهمي كه مطرح كرديد رفتار عقلاني و منطقي است. من مي خواهم به موضوع عقلانيت مشروط اشاره كنم. مشروط به واسطه اطلاعاتي كه در دسترس مردم است، يعني رفتاري كه مردم بر اساس اطلاعاتشان بروز مي دهند. ما مي خواهيم مشخص شود كه آيا اين امر در مقابل رويكردهاي اخلاقي كاربرد و صحت دارد يا خير؟
- سئوال بسيار خوبي را مطرح كرديد. براي اين منظور بايد به يكي دو اصل اشاره كنم. در رويكرد سودگرايانه يك مفهوم از ريسك پذيرفته شده است. مثلاً شما تكنولوژي را ابداع مي كنيد تا از مزاياي آن بهره مند شويد. اما در عين حال جامعه را به لحاظ تكنيكي يا اجتماعي تغيير مي دهيد. شما بايد نگران عواقب كارتان باشيد. ممكن است اين كار ما اثرات منفي و زيانبار بدنبال داشته باشد. شما هيچ اطلاعات دقيقي از عواقب كارتان نداريد. بنابراين در اينجا با دو اصل مواجه هستيم يكي اصل تناسب است يعني اگر ريسك اندكي در مورد يك نتيجه خوب وجود دارد مي توانيد كارتان را انجام دهيد. ولي اگر ريسك مرتباً بالا مي رود بايد طبق اصل تناسب از آن تكنولوژي استفاده نكنيد. اصل ديگر در قبال رويكرد سودگرايانه اين است كه توازن ميان نتايج خوب و بد يعني عواقب مثبت و منفي وجود داشته باشد. اين موضوعي است كه در بسياري شرايط خاص با آن مواجه هستيم.
هر فناوري آلودگي هاي خاص خود را دارد. طبق اين اصل بايد عواقب خوب و بد را كنار هم بگذاريم. از نظر من بايد طبق رويكرد سودگرايي، مردمي (دموكراتيك) بودن فناوري ها ثابت شوند. به نظر من فناوري مردمي مي تواند چيزي شبيه به بشقابهاي ماهواره باشد. آنها ريسك چنداني براي محيط ندارند. براي حفاظت از آنها به امكانات زياد و پيچيده يا نيروهاي نظامي نيازي نيست.
كار با آنها نيز براي مردم بسيار راحت است و مردم مي توانند براحتي آنها را درك كنند. اين يك تكنولوژي دموكراتيك است و به ما نشان مي دهد كه چگونه بايد يك انرژي توليد كنيم كه هم پرقدرت باشد و هم قابل استفاده مناسب. منابع طبيعي بسياري در اختيار ما قرار دارند. اين يك نوع فناوري مردمي است كه خيلي هم به لحاظ فني پيچيده يا خطرناك نيست. ما نبايد به سراغ تكنولوژيهاي خطرناك برويم.

نگاه ديگر
سرمايه گذاري مبتني بر اخلاق
ترجمه و تأليف: يزدان محمدبيگي
در چند دهه اخير سرمايه گذاري مبتني بر اصول اخلاقي به عنوان يكي از مهمترين موضوعات در عرصه كسب و كار مطرح شده است. ريشه هاي اين گرايش در سطح جامعه و سرمايه گذاران بسيار متفاوت است. مذهب، سياست و محيط زيست به عنوان مهمترين ريشه هاي اين گرايش به شمار مي آيند. سمت و سوي فعاليتهاي زعماي كليسا و به ويژه كليساي متديست در تحريم نوشابه هاي الكلي، مخالفت با سقط جنين و آزمايش دارو بر روي حيوانات آزمايشگاهي از دهه ۷۰ منجر به حساسيت بيشتر پيروان در سرمايه گذاري و پشتيباني مالي از شركتهاي مربوط شد. به عنوان مثال، مخالفت مردم آمريكا با جنگ ويتنام را مي توان به عنوان يكي از خاستگاه هاي اساسي در گرايش مردم به عدم سرمايه گذاري در صنايع مخرب و غيرانساني برشمرد. از طرف ديگر در دو دهه گذشته به اين سو، فعاليتهاي طرفداران محيط زيست و بويژه سبزها در مبارزه با محصولات مخرب محيط زيست و از جمله د.د.ت افق جديدي را در عرصه سرمايه گذاري گشوده است.
سرمايه گذاران مذهبي به ارائه چارچوبهاي اخلاقي براي سرمايه گذاري پرداخته اند. به طور ويژه، از سال ۱۹۲۶ در ايالات متحده آمريكا و از سال ۱۹۴۸ در بريتانيا به اين موضوع توجه شده است. در هر صورت، چنين موضوعي موردتوجه كمي قرار گرفته است و به نظر نمي رسد كه با انواع اصطلاحات كلي قابل تشريح باشد. به عنوان مثال، هنگامي كه انجمن رفقا يا انجمن كويكرها در اواخر دهه ۱۹۷۰ مطرح شد، عبارت سرمايه گذاري پاسخگو مورداستفاده قرار گرفت. با گذشت زمان، وقتي كه حملات بر ضد رژيم آپارتايد در آفريقاي جنوبي شدت يافت، اين نگراني در ميان افراد انجمن ايجاد شد كه تشكل آنها نبايد از رژيم موجود حمايت نمايد و بايد براي آگاهي عموم از اين رويكرد تلاش كند.
در بريتانيا، اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوايل دهه ۱۹۸۰ بود كه به همراه مقدمه چيني سرمايه گذاري و طراحي براي خدمت دهي به افراد خصوصي، اصطلاح سرمايه گذاري اخلاقي گسترش يافت. اصول اخلاقي خدمات نمايش تلويزيوني ايريس در سال ۱۹۸۳ پايه گذاري شد و بدين ترتيب، اولين تراست مبتني بر اخلاق در بريتانيا تأسيس شد. چنين پديده اي در حدود سال ۱۹۷۰ در ايالات متحده آمريكا اتفاق افتاد. اولين سرمايه گذاري جزيي متقابل مبتني بر اخلاق، سرمايه گذاري پاكس بود كه در سال ۱۹۷۱ تأسيس شد كه هدف از آن، اجتناب از سودهاي ناشي از جنگ ويتنام بود.با شكل گيري چنين گرايشهايي در بين جوامع صنعتي، به تدريج دولتها نيز در ادبيات سياستگذاري و برنامه ريزي خويش به اين موضوع واكنش نشان دادند. اما تعبير دولتها از آن، بيشتر نشأت گرفته از گفتمان مردمسالاري بود. به طوري كه امروزه در تدوين مقررات و طرح استانداردها از آن به عنوان «سرمايه گذاري پاسخگو در برابر مردم» ياد مي شود. اين رويكرد در دولت بريتانيا از سال ۱۹۹۵ شروع شد و به تدريج در ساير كشورها گسترش يافت. كشورهايي مانند استراليا، نيوزيلند، كانادا و آفريقاي جنوبي از ديگر كشورهاي پيشرو در اين زمينه به شمار مي آيند. در بند ۳۵ مربوط به مقررات فعاليتهاي حقوقي سال ۱۹۹۵ الزامي حقوقي براي سرمايه گذاران مبني بر ارائه بيانيه اي در مورد رعايت اصول اخلاقي ايجاد مي كند، بيانيه دربرگيرنده انواع سرمايه گذاري و توازن بين سرمايه گذاريها، مخاطرات، عواقب و نحوه تحقق آن است. اين مقررات جديد سرمايه گذاران را ملزم مي كند تا دو اصل زير را در بيانيه مدنظر داشته باشند:۱) گستره اي كه در آن ملاحظات اجتماعي، زيست محيطي يا اخلاقي شركت در زمينه استخدام، استمرار و تحقق سرمايه گذاري مورد توجه قرار مي گيرد.۲) خط مشي سياسي مبني بر استفاده از رويكردها و سياستهاي صحيح در سرمايه گذاري.
با وجود چنين گرايشهايي در سطح دولت و اجتماع، تاكنون تعريف قابل توجهي براي «سرمايه گذاري پاسخگو در برابر اجتماع» يا «سرمايه گذاري مبتني بر اخلاق» ارائه نشده است. در مقررات و الزامات دولتي نيز هيچ اشاره اي به مصداقها نشده است. راسل اسپاركر (۲۰۰۱) عبارت «سرمايه گذاري مبتني بر اخلاق» را قديمي تر از «سرمايه گذاري پاسخگو در برابر اجتماع» مي داند. به طور ماهوي در سرمايه گذاري اخلاقي بر اجتناب از برخي فعاليتهاي مشخص تأكيد مي شود.
سرمايه گذاري اجتماعي
در كشور آمريكا از اصطلاح ديگري با عنوان «سرمايه گذاري اجتماعي» استفاده مي شود كه نزديك به اصطلاحات بالا است. سرمايه گذاري اجتماعي به دو بخش زير تقسيم مي شود: سرمايه گذاري مبتني بر اصول اخلاقي و سرمايه گذاري براي اجتماع. سرمايه گذاري براي اجتماع در زماني اتفاق مي افتد كه يك برگشت غيرطبيعي به طور ارادي براي توسعه اجتماع يا ديگر مقاصد دنبال مي شود. اين امر بيشتر مبتني بر يك الگوي بانكي است تا سرمايه گذاري منصفانه و در واقع در برخي موارد با عنوان بانكداري اخلاقي خوانده مي شود. الگوي بانكداري براي توسعه چنين هدفي مناسب است، به طوري كه از اين طريق پس اندازكنندگان از سود سرمايه خويش استفاده مي كنند. در برخي موارد در بريتانيا علايق مشتركي در زمينه سرمايه گذاري در فعاليتهاي كسب و كار مشاهده مي شود. از اين منظر مي توان به بانك تريدوس اشاره كرد كه به سرمايه گذاري در زمينه طرح هاي اجتماعي مي پردازد.با اين حال به دو دليل نيازي به تفكيك صريح سرمايه گذاري اجتماعي از نوع اخلاقي آن نيست. به طور كلي سرمايه گذاري اخلاقي به عنوان يك فعاليت مبتني بر انصاف است، به طوري كه يكي از اهداف محوري آن استفاده از قدرت و نفوذ ذينفعان براي ايجاد تأثير مثبت در رفتار شركت است. به عبارت ديگر، سرمايه گذاري اجتماعي الزاماً يك فعاليت مبتني بر استقراض است. دوم آنكه، ماهيت سرمايه گذاري اجتماعي آن است كه افراد پذيراي برگشت مالي پايين مربوط به آن هستند و از اين طريق به يكديگر كمك مي كنند. اين موضوع به طور قطعي در سرمايه گذاري اخلاقي مطرح نيست.
سرمايه گذاري اخلاقي در عمل
براساس يافته هاي مؤسسه خدمات پژوهشي در زمينه سرمايه گذاري اخلاقي (ايريس)، در سالهاي اخير وضعيت سرمايه گذاري مبتني بر اصول اخلاقي در دو حوزه زير بهبود يافته است. مديران مؤسسات توليدي و سرمايه گذاري به بار اخلاقي محصولات توجه مي كنند و از طرف ديگر، سرمايه گذاران به موشكافي و با توجه به معيارهاي اخلاقي به سرمايه گذاري مي پردازند. اين رغبت دوطرفه به ايجاد اصول و فرهنگي جديد در عرصه كسب و كار و سرمايه گذاري منجر شده است. بدين ترتيب، بسياري از مردم در قالب مؤسسات شناسنامه دار به سرمايه گذاري در بازار دست مي زنند. در اصول اخلاقي حاكم بر سرمايه گذاريهاي مذكور به سه رويكرد اساسي توجه شده است. اولين رويكرد، رويكرد اجتناب است كه در آن از سرمايه گذاري و فعاليت در زمينه هاي مخربي همچون: تسليحات، نوشابه هاي الكلي، فعاليتهاي مخرب زيست محيطي، قمار، فعاليتهاي منافي عفت احتراز مي شود. در رويكرد دوم كه رويكرد مثبت ناميده مي شود، افراد به سرمايه گذاري در اموري مي پردازند كه منجر به توسعه رفتارهاي اخلاقي، بهبود وضعيت معيشتي فقرا، بهبود وضعيت محيط زيست و حل مشكلات مربوط به جوامع خواهد شد. سومين رويكرد، تعاملي است كه در آن، سرمايه گذاران با تبادل نظر با مديران شركتها به توافق در زمينه موضوعات سرمايه گذاري مي پردازند. اين رويكرد داراي ويژگي عدم جانبداري يا تحريم قطعي است و در عمل از شفافيت بيشتري برخوردار است.اطلاع رساني در زمينه ميزان اخلاقي بودن فعاليتهاي شركتها تأثير قابل توجهي در شكل گيري گرايش مردم داشته است. هم اكنون مؤسسات دولتي و غيردولتي بسياري در كشورهاي صنعتي با تأكيد بر ارزش محوري و سعادت آفريني فعاليتهاي اقتصادي، استانداردهايي را براي رفتار سازمانها و عمومي كردن بهترين اعمال اخلاقي در اين زمينه ارائه مي كنند.

سايه روشن انديشه
جهاني شدن فرهنگ، هويت
012146.jpg
نويسنده: احمد گل محمدي
(دكتراي علوم سياسي و عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي)
چاپ اول، ۱۳۸۱، تهران، نشر ني
فرداي مان چه خواهد شد؟ خبر از آينده، هميشه رازآلود و اسرارآميز بوده است و اطلاع از آن گاهي بسيار كنجكاوي برانگيز و هيجان انگيز. همين كنجكاوي هاست كه بازار كف بيني و فال گيري را حتي در دوران مدرن، داغ نگه داشته است. كنجكاوي نسبت به آينده، خصوصاً در شرايط بحران و اوضاع آشفته، بسيار حاد و شديد مي شود. به همين دليل است كه چنين دغدغه اي، در جوامع جهان سومي، فراگيرتر و سؤال برانگيزتر است.فردايمان چه خواهد شد؟ آيا آينده اي بسيار متفاوت خواهيم داشت؟ آيا تغييرات بزرگي در راه است؟ يا وضع همين است كه هست و همين خواهد بود؟ در علم جامعه شناسي براي پيش بيني اوضاع و احوال آينده راه هاي متعددي انديشيده شده و ابزارهاي متنوعي پديد آمده است.
يكي از جديدترين ابزارهاي مفهومي كه متفكران براي تحليل شرايط اجتماعي جوامع جهان و چگونگي تغييرات و تحولات آينده آن ها پديد آورده اند، مفهوم «جهاني شدن» است. عبارتي كه اين روزها بسيار به گوش مي خورد، و اگر نيم نگاهي به دكه  هاي كتابفروشي بيندازيد، عناوين مرتبط با اين موضوع، هر روز بيش از روز قبل به چشم مي آيد. جهاني شدن يعني چه؟ چه اثري بر ما دارد؟ براي ما خوب است يا بد؟ آيا سرعت اثرگذاري آن چنان است كه در آينده اي نزديك شاهد تحولات بزرگي باشيم؟
براي جهاني شدن، تعاريف متعددي ذكر كرده اند. واقعيت آن است كه شايد نتوان براي اين پديده به دليل تعدد ابعاد آن، يك تعريف واحد ارائه داد، اما آنچه كه بيش از همه به عنوان تعريف اين پديده ذكر شده، آن است كه «جهاني شدن عبارت است از فرآيند فشرده گي فزاينده زمان و فضا كه به واسطه آن، مردم دنيا كم و بيش و به صورتي نسبتاً آگاهانه در جامعه جهاني واحد ادغام مي شوند.» (ص۱۱) مصاديق اين فرآيند عبارتند از:
-كاهش هزينه هايي كه زمان، مكان، و فضا بر ارتباطات و حمل و نقل تحميل مي كنند.
- فرسايش و فروريزي مرزها و ديگر عوامل محدود و مقيد كننده امر اجتماعي.
- افزايش وابستگي متقابل انسان ها در سطح جهان.
- همساني ساختاري و نهادي جوامع مختلف. (ص۱۲)
جهاني شدن پديده اي  است متكثر و پرابعاد. شايد ظهور اين مفهوم با تكيه بر بعد اقتصادي آن بوده باشد. بُعدي كه اكنون به شديدترين وجهي در «سازمان تجارت جهاني»، WTOِِ، متبلور است. جنبه هاي سياسي، نظامي، اجتماعي، زيست محيطي، جرم و جنايت و مسأله اجتماعي از ديگر ابعاد اين پديده اند. امروزه بعد فرهنگي جهاني شدن، يكي از ابعاد مسأله زا و پر حرف و حديث آن است. در دهه هاي پاياني قرن بيستم، جهان شاهد برجسته شدن فرهنگ، يا آن گونه كه «گل محمدي» در كتاب خود نامگذاري كرده است، خاص گرايي فرهنگي بوده است. اين برجستگي فزاينده، اكثر جوامع را كم و بيش در بر مي گيرد و به كشور يا منطقه خاصي محدود نمي شود. امروزه چه كشورهاي توسعه يافته و ثروتمند غربي چه كشورهاي توسعه نيافته و فقير جهان سوم، شاهد حضور چشمگير عناصر مختلف فرهنگي در زند گي سياسي اجتماعي خود هستند (ص۱۰). احيا و برجسته شدن فرهنگ، هم بسيار گسترده و فراگير است هم نمودها و مصاديق گوناگوني دارد كه مي توان آنها را به چند دسته تقسيم كرد.
خيزش ها و ستيزهاي قومي، جنبش هاي ملي گرايانه، كه تحت عنوان «موج سوم ناسيوناليسم» بررسي مي شوند، و بنيادگرايي هاي ديني، انواعي از خاص گرايي هاي فرهنگي هستند. افزون بر اينها خاص گرايي هاي فرهنگيِ ديگري نيز وجود دارند كه در قالب جنبش هاي اجتماعي افراطي، نژادپرستي هاي جديد، گروه هاي نفرت و از اين قبيل پديدار مي شوند (ص۱۰).
در ميان آثار تأليفي در زبان فارسي تعداد آثار قوي و محققانه درباره جهاني شدن انگشت شمار است. يكي از اين آثار، كتاب ارزشمند دكتر فرهنگ رجايي است كه بوسيله محقق نامدار عبدالحسين آذرنگ ترجمه شده است. كتاب «جهاني شدن، فرهنگ و هويت» يكي ديگر از اينهاست كه در آن با تمركز بر بعد فرهنگي جهاني شدن، به رابطه آن با فرهنگ ها و هويت هاي بومي پرداخته مي شود.
فرضيه اصلي مباحث كتاب آن است كه «فرآيند جهاني شدن، خاص گرايي هاي فرهنگي را تقويت مي كند.» (ص۱۱) خاص گرايي فرهنگ عبارت است از توسل به ايدئولوژي هايي كه در آن بر بي همتايي و حتي برتري شيوه زند گي، اعمال و باورهاي گروه يا جماعتي معين تاكيد ميشود. اين پديده در انواع رفتارهاي جمعي ِ خشونت بار و غيرخشونت بار مانند خيزش ها و ستيزهاي قومي، جنبش هاي ملي گرايانه، بنيادگرايي، نژادپرستي هاي جديد و از اين قبيل نمود مي يابد (ص۱۲).
با به چالش كشيده شدن فرهنگ، بحران هويت يكي از موضوعاتي  است كه در رابطه با جهاني شدن مورد توجه قرار مي گيرد. در جامعه سنتي، پيوند تنگاتنگ فضا، زمان و فرهنگ، با مكان يا محل و سرزمين معين، نيازهاي هويتي را به خوبي تأمين مي كرد و انسان ها درون دنياهاي اجتماعي كوچك، محدود، پايدار و منسجم خود، به هويت و معناي مورد نيازشان به آساني دست مي يافتند، ولي فرآيند جهاني شدن با پاره كردن اين پيوند و نفوذپذير كردن و فروريختن مرزهاي مختلف زندگي اجتماعي، آن دنياها را به شدت متزلزل و حتي نابود كرد. بر اثر اين دگرگوني هاي بنيادين، امكان هويت يابي سنتي بسيار كاهش يافت و نوعي بحران هويت و معنا پديدار شد (ص۲۴۵). چگونگي ايجاد اين بحران در هويت و چگونگي بازسازي هويت هاي جديد در دوران جهاني شدن، از مباحث اصلي كتاب است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |