دوشنبه ۳ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۳۴
براي مبارزه با بوروكراسي
احو الپرسي ممنوع !
علي رضا كيواني نژاد
سلام، روز بخير؛ مي توانم چند لحظه وقتتان را بگيرم و...
اينها كلماتي است كه ژاپني ها كارمندان خود را از به كار بردن آنها منع كرده و معتقدند نبايد از اين كلمات كه به حساب خودشان 160 كلمه است، در كارهاي اداري و در برخورد با ارباب رجوع استفاده شود.
در ژاپن تنها چهار دقيقه به ازاء هر فرد در ادارات دولتي وقت تلف مي شود. در سوئيس اين ميزان تقريبا صفر است و در استراليا براي هر فرد، ميزاني در حدود 10 دقيقه فرض شده است. اين زمان ها تنها در واژه » بوروكراسي« خلاصه مي شود. آنجايي كه در سوئيس اكثر كاركنان دولتي و غير دولتي با اين واژه آشنا نيستند و آن را زاييده ذهن كشورهايي نظير آمريكا مي دانند.
در ايران يا تهران به درستي نمي توانيم تاريخي براي اعمال بوروكراسي ارائه دهيم. شايد از زماني كه اخبار سري را با كبوتر به اين طرف و آن طرف مي فرستادند، اين قانون نانوشته اعمال مي شده تا الان كه شايد هيچ سازماني را نتوانيد بدون اجراي اين قانون- كه حالا يك عرف هم محسوب مي شود- بيابيد.
آنها مي گويند كه در اين كشور چنين رسمي وجود ندارد كه هيچ، اصلا نمي دانند اين كلمه از كجا آمده است. شايد باور كردنش برايتان مشكل باشد اما اين مساله واقعيت دارد؛ در سوئيس كلمه» بوروكراسي« يا كاغذ بازي براي هيچ كس شناخته شده نيست! خبرنگار روزنامه اي براي گرفتن مجوز تهيه خبر از يك مراسم ويژه در »ژنو« وارد سوئيس مي شود. او طبق معمول به همان اداره مربوطه مي رود و انتظار داشته ساعت ها او را از جايي به جايي بفرستند اما در چهار دقيقه كارش را انجام مي دهند، موفق مي شود مجوز خود را تهيه كند. مجوزي كه اگر قرار بود در خود استراليا اخذ شود، حداقل يك روز كامل زمان نياز داشت!
آنها ماشيني نيستند
»باورم نمي شد؛ سوييسي ها كار اداري مرا در چهار دقيقه به پايان رساندند. اصلا چنين روند كاري دلپذيري را باور نمي كردم. كارت خبرنگاري بين المللي را ديدند و از من خواستند تا لحظاتي صبر كنم. بعد از من پرسيدند كه براي تهيه چه گزارش هايي به اين كشور آمده ايد؟ گفتم: قرار است امروز جلسه مهمي در يكي از شركت هاي بين المللي برگزار شود كه براي تهيه خبر نيازمند مجوز شما هستم. آنها اين مجوز را در چهار دقيقه صادر كردند. به همين راحتي! يك برگه مشخصات را پركردم و در پايان از من پرسيده شد آيا نياز دارم وسيله اي در اختيارم قرار دهند يا نه؟!
اتفاقي كه براي من در سوئيس روي داد مي  تواند براي هر فرد ديگري اتفاق بيفتد. آنها هزارتوي » بوروكراسي« را نمي شناسند و حتي باورشان نمي شود كه به طور متوسط هر روز 128 دقيقه از وقت مراجعان به مراكز دولتي و غير دولتي در اين هزارتو از بين مي رود. با يكي از كارمندان آنجا صحبت كردم. مليت خود را گفتم، او گفت ما الگوي كاري خود را از جايي برنداشتيم بلكه خود مبدع آن هستيم. در اين كشور نيازي نيست كه بگوييد كارتان ضروري و فوري است. كار شما طبق روال عادي طي مي شود! آنها ماشيني نيستند و مثل ساير انسان ها از حواس 5 گانه استفاده مي كنند اما به ازاي هر فرد روزانه 128 دقيقه زمان را نمي كشند!«
يك ماشين حساب دم دستتان بگذاريد. به ازاي هر تهراني روزانه 128 دقيقه. فرض كنيد جمعيت تهران 10 ميليون نفر باشد. از اين 10 ميليون نفر 3 ميليون كارمند باشند. اگر هر كدام 128 دقيقه تلف كنند در پايان روز يك عدد 9رقمي به دست مي آيد. 384ميليون دقيقه! اين آمار برايتان مشكوك است اما باور كنيد حقيقت دارد. درست است كه شبانه روز 24 ساعت است اما اين آمار به اوقات تلف شده مجازي تعلق دارد كه اگر در طي روز از سوي يك كارمند رعايت شود چرخه اقتصادي كشور سريع تر به حركت در مي آيد. ديگر نيازي نيست براي گرفتن يك امضا هجده طبقه را بالا و پايين برويد و در پايان به شما بگويند رئيس نيامده يا مثلا فلان مسوول مربوطه هنوز ارباب رجوع رابه حضور نمي پذيرد!
احترام به ارباب رجوع 
سوئيس اگر چه به لحاظ فناوري در رديف كشورهايي چون آمريكا يا ژاپن قرار ندارد اما از برخي جملات ا لگوي اجتماعي مناسبي براي تمام كشورهاي جهان است. آنها احترام خاصي براي مراجعه كنندگان قائلند. فرقي نمي كند اين مراجعه كننده در كلانتري باشد يا در سازمان بزرگ دولتي. آنها به همه افراد احترام مي گذارند. خودشان پرونده كاري هر فرد را مي گيرند و به دنبال كارش مي روند. شايد اگر قرار باشد بعد از سوئيس از كشوري نام ببرم كه چنين قواعدي را رعايت مي كند، ژاپني ها در رتبه دوم باشند. آنها هم چنين روندي را در جامعه خود به كار گرفته اند اما آمارها نشان مي دهد در اين كشور »كاغذبازي« به ازاي هر شهروند 4 دقيقه وقت تلف مي كند. اين چهار دقيقه آماري است كه روزنامه »اوزاكا« ارائه داده است. آنها مي گويند اگر هر كارمند تنها از به كار بردن 160 كلمه اضافي كه به ازاي هر كلمه 6 كالري انرژي هم مصرف مي شود، صرف نظر كند اين چهار دقيقه به پايين ترين سطح خود مي رسد. اين يكصد و شصت كلمه همان سلام، روز بخير و... است.احترام به مراجعه كننده ها تقريبا مثل يك عرف است. عرفي شهري و قانوني نانوشته كه همه خود را ملزم به رعايت آن مي دانند. نبايد در دفتر كار يك كارمند قهوه بخوريد. از صحبت هاي اضافي خودداري كنيد. وارد مسائل حاشيه اي نشويد. اينها مقدمه اي است براي »بوروكراسي« و »راه انداختن آن«! جالب است. اين روزنامه به خوانندگان خود سفارش مي كند در دفتر يك اداره، قهوه نخوريد! اين مساله از آنجا ناشي مي شود كه آنها به مراجعين خود آنقدر احترام مي گذارند كه براي هر فردي قهوه مي ريزند. اما به لحاظ قوانين اداري، استراليايي ها به مردم خود توصيه مي كنند خودشان از اين فرهنگ دوري كنندو آن را مقدمه اي براي اضمحلال قوانين ساده اداري مي دانند!
حالا فرض كنيد شما در يك اداره آن هم درتهران با كارمندي وارد مسائل حاشيه اي هم بشويد.خوشبختانه در ادارات ما چاي به وفور يافت مي شود بنابراين كار حتي به »بوروكراسي« هم نمي رسد. وقتي به خودتان مي آييد مي بينيد 4 ساعت است كه با آن فرد از همه چيز گفته و شنيده ايد اما دريغ از يك امضاي ناقابل كه كار شما را راه بيندازد. احترام و تحويل گرفتن ارباب رجوع هم شايد وقتي ديگر! تنها دو جمله  اي: »كاغذبازي (بوروكراسي) مختص يك كشور نيست اما عدم وجود آن شايد مختص يك جامعه باشد.« پايان بخش گزارش آن خبرنگار بود.

ماراتن مسكن
000432.jpg
دويدن پشت سر قيمت ها، حكايت تكراري تهراني ها، به ويژه تهراني هاي كارمند شده است. بعضي از اين كارمندها از روزي كه يادشان مي آيد، پول جمع كرده اند تا شايد پولشان به خريد خانه برسد.
اما همين كه براي خريد خانه مي روند باز قيمت ها از آنها فرار مي كنند و تا سال ديگر معلوم نيست آيا بتوانند به پاي قيمت ها برسند يا خير؟ بعضي هم مثل اشترخاني افزونه خواه كوچك (رانت خوار كوچك) زير پاي همه دوستان و آشنايان را براي 200 متر زمين ناقابل كشيده اند. بعضي  هم از سال قبل پول به حساب تعاوني مسكن اداره ريخته و هنوز منتظرند تا شايد بعد از بازنشستگي به خانه آرزو برسند. شايد هم براي بازماندگان محترم به ارث بگذارند. راستي چند تهراني كارمند مي توانند در دو ماراتون قيمت مسكن به خط پايان برسند. بدون آنكه پشت پا براي دوست خود بگيرند.

ماجراي خريد وفروش مسكن در تهران
از شوش تا جردن قيمتها يكي است
000406.jpg
مي گوينداگر مي خواهي تجارت كني و ضرر نبيني زمين بخر ويا خانه .اين يك گزارش است نه يك خبر اما اول خبر را بخوانيد .

خبر
شهردار تهران گفت: »سعي مي كنيم بازار مسكن را از سوداگري جدا كنيم تا آرامش بر اين بخش از عمران شهري حاكم شود.«
محمود احمدي نژاد، در بوستان گفت وگو در جمع نخبگان المپيادها و نفرات برتر كنكور سال 82 افزود: »اين آرامش تثبيت قيمت را به دنبال دارد و اين به معني حركت به سمت عدالت اجتماعي است.«
وي ادامه داد: »در هفت يا هشت سال اخير بازار مسكن در جهت تشديد فاصله طبقاتي حركت كرده است.« شهردار تهران افزود: »پيش از استقرار مديريت جديد شهري، مديران قبلي، مصوبه اي را گذراندند كه بر اساس آن فروش تراكم متوقف شد و عوارض شهري نيز طي جدولي تثبيت شد، اين در حالي بود كه در سه سال اخير 84درصد درآمد شهرداري از طريق فروش تراكم تامين مي شد.«
وي گفت: »حل تمام اين مشكلات به زمان نياز دارد.«
تهران بزرگ، هفت حوض، آژانس املاك »ف«
تنهاست. مي گويم براي چه آمده ام. »همشهري؟ مي خوانمش« تا افطار، سه ساعتي مانده. كمي جابه جا مي شود: »خب؟« برگه اي را مي گذارم جلويش. نوشته هاي برگه، همان نوشته هاي بالاست. مي خندد. »آقاي شهردار اينها را گفته؟« مي رود سمت فايل ها. مي گويم: »خودتان چقدر نقش داريد؟ اين وضع سرسام آور، دستپخت شماست؟« و براي اينكه ثابت كند او و همرسته هايش كمترين نقش را ايفا مي كنند، حرف زد و حرف زد. وقت خداحافظي، افطار شده بود!
»همين چند وقت پيش نزديك بود دعوايم بشود با يك خانم. برگشت وگفت به تو ربطي ندارد! آپارتمان 65 متري، طبقه چهارم، 5 سال ساخت را گذاشت 8 ميليون تومان رهن كامل.«
- امكانات؟همه چيز داشت. آخر مرداد فايلش را پر كرديم. گفتم چه خبره؟ قيمت اين نيست. گفت به تو ربطي ندارد. رفت و يك ماه بعد آمد و گفت بكنش 5/7 ميليون. باز هم گران بود. يك ماه بعد كردش 7 ميليون، بعد دوباره 500 هزار تا كم كرد، شد 5/6 ميليون. تا همين الان كه برج 8 را داريم تمام مي كنيم مستاجر گير آورديم.
» با 5/6؟«باز هم نمي شود. آخرش با 6 ميليون و 200 مي بندد، مي دانم! يا اين يكي. قديمي است. طبقه اول، 70 متري، يك خوابه. كولر، گاز، شوفاژ، پاركينگ. مالك گفت قيمت بگذار. گذاشتم 2 ميليون، .140 همكارم رفت ديد و گفت نمي ارزد. قيمتش 2 ميليون، 120 است.
»ملك را نديد، قيمت گذاشتي؟«بهمن ماه پارسال ملك قديمي را نشانم داد كه همه چيزش را ريخته بود بهم. كف اش را سراميك كرده بود، بهداشتي ها رديف. پرسيدم مثل قبلي هست؟ گفت آره. به خاطر همين اين يكي را نديد قيمت گذاشتم.
» نبايد مي گذاشتي«اين به كنار. 150 تا فايل فقط خودم دارم، فول امكانات. قيمت هايشان بالاست. با مالك ها به مشكل برخورديم. شما چرا اينطوري حساب مي كني؟ ما كه سر خودمان كلاه نمي گذاريم. اگر قيمت ها پايين تر باشد، بيشتر قرارداد مي بنديم، كميسيون خودمان را مي گيريم.
شوش تا جردن يكسان است!
چند لحظه سكوت مي كند، سپس مي گويد: »بزرگترين دليل، جلوگيري از ساخت و ساز است. البته ما هم راضي هستيم كه وضع درست شود. بي هدف و بي نقشه ساختمان نبرند بالا. ما حرفمان اين است كه قيمت واقعي را اعلام كنيد.«
» خب، قيمت واقعي از نظر شما چطور است؟«بايد تفكيك بشود. قيمت اجاره خيابان شكوفه و پرستو با اينجا يكي است. پيروزي با منطقه 8 نارمك هيچ فرقي ندارد. چرا؟ اكباتان با اينجا يكي است. منطقه 8 نارمك، اگر نمي دانيد بدانيد، بهترين منطقه تهران از نظر شهرسازي است. اينجا كوچه كمتر از 8 متر نداريم. در هيچ كجاي تهران مثل اين منطقه پيدا نمي كنيد. فضاي سبزش كه قابل قياس با جاي ديگري نيست. (زوم مي كند روي نقشه) ميدان 73را ببينيد چه وسعتي دارد يا ميدان 100 را ببينيد.
»علتش چي هست؟«خدا رحمت كند مصدق را. نارمك، دوره او درست شد. آنقدر فكر داشتند كه امروز اگر هفت حوض را ببندند، دو تا خيابان چپ و راست ميدان هست كه ماشين ها از آنجا رد بشوند. مي خواستند هفت حوض را مثل ميدان نقش جهان اصفهان توريستي كنند. شهرك غرب را كه ديگر مي شناسيد! من به شما مي گويم قيمت اينجا با بعضي از نقاط شهرك يكي است. چرا بايد اينطور باشد؟ دليلي ندارد.
پيرمردي وارد آژانس مي شود. از مشاورانش است. بعدا متوجه مي شوم دبير آموزش و پرورش است. رو به پيرمرد مي كند ومي گويد:اين خانم كه قبلا اينجا كار مي كرد، اسمش چي بود؟ (رو به من مي كند) كارش خوب نبود اما يك روز حرف خوبي زد. گفت شوش تا جردن شده يك قيمت!
پيرمرد شعري مي خواند: چه خطايي سر زد از ما كه در سراي بستي بهر دشمنان نشستي.
(ادامه مي دهد) امروز يكي از دوستان رفت شاه عبدالعظيم براي معامله. فكر مي كني قيمت آپارتمانآنجا متري چند است؟ آنجا آپارتمان،  متري 950هزار تومان هم پيدا مي شود. باور مي كني؟ متري 950هزار تومان، آقاي شهردار، قيمت ها را تثبيت كند. نبايد كه اين طوري باشد. من خودم دنبال خانه بودم.
» پيدا كردي؟«
از خيابان پرستار تا نياوران
دستش را مي برد پايين و دو برگه را مي گذارد روي ميز:» نگاه كن.«
»چي هست«نگاه كن؛ خيابان پرستار در پيروزي، آپارتمان متري يك ميليون و 100، يك ميليون و 200 تا۳۰۰ خريد و فروش مي شود. نگاه كن! هم قيمت با نياوران.
»چرا؟«ساكنانش حاجي بازاري هستند. بساز و بفروش ها قشر منطقه را شناخته اند. سه ماه دنبال خانه بودم تا آخرش ميدان امام حسين با پنج ميليون، 60 هزارتومان 80 متري گير آوردم؛ ولي واقعا دويدم. من بنگاهي، درگير بودم وآن هم جايي كه، ببين  پدرم بازنشسته  ارتش است، مقيد! مجبور شد ساعت 12شب زنگ بزند شهرداري، چهار تا درشت بگويد تا بيايند خيابان را جارو كنند. فايل ديگري در مي آورد؛ تاريخ 28/3/؛۸۲ جويبار غربي، پنج طبقه تكواحدي، جنوبي 80 ميليون، 300 هزار تا.
» چند متري؟«۱۳۰متر، امكانات كامل يعني 18 ميليون رهن كامل، يك قران تخفيف نداد.
»اجاره رفت؟«نه؛يا نياز به پول ندارد. پرويز آمد و گفت: كمش كن، كنار مي آييم.
زن چادري اي وارد آژانس مي شود. قصد دارد سه آپارتمان را براي فروش بگذارد. قيمت را از اومي پرسند، مي گويد: »بايد با آقايم حرف بزنيد، ولي متري 720 هزار تومان است.« سه آپارتمان در ميدان هفدهم. دوست عزيز ما، سرش را نزديك تر مي آورد و مي  گويد: آنجا اكازيون متري 600هزارتومان است حالا ديگر چه باشد متري 620 تا 630 مي بينيد؟ باز هم ما مقصريم؟«
»اين از فروش، اجاره چي؟«اجاره كه بدتر است، عرفش اين است كه يك پنجم قيمت آپارتمان بشود اجاره، قبلا يك چهارم هم بود. يعني يك صدمتري اينجا با متري 600هزار تومان، رهنش 12ميليون تومان! اين قانون نانوشته ماست.
... و مالك ها
مثال ديگري مي آورد:پارسال همين هفت حوض، يكي آمد و دو واحد را دربست گذاشت 22 ميليون رهن كامل. دو تا 120 متري. بچه ها شاهد هستند، 15 شب قرار مي گذاشتيم اما نمي شد. تخفيف نمي داد، سر آخر از 22 ميليون آمد روي 18 ميليون.
- اين وسط شما بايد به مالك بقبولانيد...
به خرجشان نمي رود؛ آقا باور كن نمي رود. ما مقصر نيستيم. البته من مي گويم بعضي ها هستند كه نقش دارند. اما چطوري... مثالي مي زنم: چند وقت پيش يكي در تهرانپارس براي وابسته سفارت تركيه ملك دربست مي خواست. اينجا ديگر براي طرف يك ميليون بالاتر مساله اي نيست، مي دهد.
»تهرانپارس به چه صورت است؟«خيلي طرفدار دارد، خيلي.
»از اينجا كه گران تر نيست؟«نيست؟ چرا هست! دو ميليون اختلاف دارد. ببين:(فايلي را در مي آورد) فايل تهرانپارسش را هم دارم. خيابان رشيد، 146 غربي، 4 طبقه تكواحدي، 115 متر، طبقه چهارم، 15سال ساخت، با تلفن و پاركينگ. 3ميليون رهن، 250 هزار تومان اجاره. با اين فايل، اينجا توي نارمك نمي شود كار كرد. بازهم خيابان رشيد، 156 غربي، سه طبقه تكواحدي، 170 متر، 3خوابه، طبقه سوم، 6 سال ساخت، سه ميليون رهن، 400 هزار تومان اجاره. نيم ساعتي تا افطار مانده؛ يكي ديگر از مشاوران آژانس داخل مي شود. مرد ميانسالي كه يك راست مي رود پشت ميزش. گهگاه نگاهي مي  اندازد، كنجكاوانه! بعد از چند دقيقه مي گويد: »روزنامه تان مال شهرداري است. ولي از وقتي جلوي  تراكم را گرفته اند، هر ماه 20 تا 50هزارتا آمد روي ملك، علتش چيست؟ ظرف مدت شش ماه آپارتمان هاي اينجا رسيد به متري 700 هزارتومان. هيچ آژانس مسكني نمي تواند دخالت كند، مقصر خود شهرداري است. اگر دست مسكني ها بود كه اينطوري نمي شد...«
(دوست عزيز ما حرفش را قطع مي كند) قبلا با هشت يا هفت ميليون تومان مي توانستي آپارتمان بخري حالا با اين پول فقط مي تواني رهن كني. (تازه وارد)جلوي تراكم را كه گرفتند، 10 هزار نفر از نان خوردن افتادند. از راننده  تريلي گرفته تا كارگر و نقاش. (دبير آموزش وپرورش)ما بساز و بفروش هستيم ديگر. 15 روز اول ماه را با حقوق خودمان »مي سازيم« و 15 روز دوم گذران زندگي اسباب و اثاثيه منزل را »مي فروشيم« بساز و بفروش هستيم ديگر. (دوست عزيز ما )جلوي تراكم را گرفته اند... خدا كند واقعا گرفته باشند. (رو مي كند به تازه وارد) آقاي...هست، همين ديروز نقشه پنج طبقه دو واحدي را آورد. تراكم گرفته. پرسيدم چطور؟ گفت: »قبل از عيد درخواست داده بودم...« آقا اينها را بنويس، بنويس تا نگويند مسكني ها اينكاره اند وآنكاره اند.
چه كسي جلوي تراكم را گرفته؟
»حسن ده كوب« معاون انساني شهردار تهران- توضيح مي دهد:
مشاوران عزيزي كه اين طور اظهار نظر مي كنند« بدانند كه مساله به اين سادگي ها هم نيست. اصلا شهرداري جلوي تراكم را نگرفته. شهرداري يك سازمان مجري است. طرحي را تصويب مي كنند و به شهرداري براي اجرا مي دهند. اين شوراي عالي شهرسازي و معماري است كه جلوي تراكم را گرفته. به علاوه در مساله اي چون گراني مسكن فقط يك فاكتور كه تاثيرگذار نيست. فاكتورهاي زيادي وجود دارد، آقايان اشتباه مي كنند...

جراحي اينترنتي
000412.jpg
وقتي مي گويند ژاپن از تمام دنيا يك ثانيه جلوتر است اشتباه نگفته اند.
يك تيم جراحي پيشرفته در ژاپن قصد دارد براي اولين بار يكي از بيماران خود را از طريق اينترنت جراحي كند.
جريان از اين قرار است كه تنها يك تيم پزشكي بالاي سر اين بيمار قرار مي گيرد و دستورات تيم پزشكي اصلي را از طريق دوربين »وب كم« تمام و كمال اجرا مي كند.
روزنامه »يوميوري شيمبون« در اين باره مي نويسد: »آنها هزينه اين عمل را نمي دانند اما معتقدند براي اولين بار در جهان مي توان دست به اقدامي زد كه شايد در سال هاي آينده جان هزاران نفر را نجات دهد!«

شادترين زن  هاي دنيا
000410.jpg
فكرمي كنيد شهروندي شاد هستيد؟ اصلا شما چه تعريفي از شادي داريد.شادي اكتسابي است يا غريضي.
قصد نداريم بحث كارشناسي مطرح كنيم اما اين خبر در نوع خود بسيار جالب است.
روزنامه »سان« چاپ انگليس درباره اين شادي و زن هاي اروپايي مي نويسد:»زنان يوناني شادترين زنان جهان هستند. آنها ميانه اي با غم و اندوه ندارند و در بين زن هاي جهان و اروپا بيشترين طول عمر را دارند. بعد از اين قشر، زنان پرتغال در رده هاي بعدي قرار دارند.« در اين روزنامه مي افزايد:»مردان پرتغالي بيشترين طول عمر را در بين مردان اروپا دارند.« راستي؛ زن و مرد تهراني در كجاي اين رده بندي قرار دارند؟

منار جنبان يا پل عابر پياده
000434.jpg
درست جلوي ايستگاه متروي كرج، يعني همان جا كه هر روز چند صد نفر آمد و شد مي كنند. جايي كه جاده ملارد به ميدان سابق شهيد سلطاني و سر پل كنوني كرج مي رسد. يك پل هوايي عابر پياده، مسافران شتابان مترو را به ايستگاه مترو مي رساند. پلي كه مسافران را از نگراني هاي عبور از بزرگراه و گاردريل نجات مي دهد. اين پل از چند روز قبل به دليل سست شدن پايه هاي آن به هنگام عبور مسافران تكان هاي خفيفي مي خورد. اما اين يكي دو روز اخير اين پل بي شباهت به منار جنبان نيست. پل حتي وقت عبور يكي دو عابر، چنان تكان هايي مي خورد كه آن يكي دو عابر هم نگرانند آيا اين منار جنبان آنان را به سلامت به آن سوي بزرگراه خواهد رساند يا خير؟

بوروكراسي و لا غري
000414.jpg
به نظر مي رسيد وزنش بالاي 150 كيلوگرم باشد ولي نگراني خاصي از اين بابت در صورتش ديده نمي شد.
حداقل من اين طوري استنباط كردم؛كلي كاغذ و مدرك و ... دستش بود. اول پله ها پرسيد: »آقا ببخشيد؛ امور ارزيابي كدام طبقه است. گفتم: طبقه چهارم اطاق 109، سري از روي تاسف تكان داد و گفت: از كارمند قبلي پرسيدم گفت كه طبقه پنجم و حالا من مانده ام كه چه كسي راست مي گويد! چند روز است فقط براي يك نامه  به اين اداره مي آيم و دست از پادرازتر برمي گردم. ولي از يك بابت خوشحالم! من در اين چند روز به اندازه چند برابر روزهاي قبل لباس پوشيدم. بعد وقتي از اين پله ها بالا و پايين مي روم، حسابي عرق مي كنم و اين طوري كمي لاغر مي شوم. راست مي گفت، كلي عرق كرده بود. ولي آيا اين كار توجيهي براي بوروكراسي ماست؟!

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
حوادث
درمانگاه
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |