پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره - ۳۳۲۵
در حاشيه سفر مطبوعاتي خبرنگاران به جنگل هاي گيلان
اينجا قرن چندم است؟
گزارش اول 
003861.jpg
پيرزن، گياه خوار است. تنها پسرش تا اوايل انقلاب كنارش بود. ناصر مي گويد: كس ديگري ندارد. نوه اش هم خيلي وقت است، برنگشته، چند سال. اين همه زيبايي جنگل را بدون حتي يك مونس نوشيده است. درخت هاي توسكا و ون بلند و انبوهند.
ايمان مهدي زاده
خبرنگاراني به دعوت سازمان جنگل ها و مراتع و آبخيزداري شمال به آستارا رفته بودند . در روز دوم سفر، براي بازديد از بيرون راندن جنگل نشينان از محدوده جنگل هاي واقع شده در طرح به سيراليوه رسيدند. گوشه اي كوچك از تالش.
پاهايش لاغر و پير بود. شلوار چيت كهنه اش توي جوراب زنانه ضخيم فرو رفته و پيچ خورده بود. دو جفت جوراب روي هم، پاي افزارش همان بود، كفش نداشت. با جثه كوتاه و لاغري كه داشت، سريع چهره پير و تكيده اش هم در كادر جاي گرفت. خيلي ها گفتند: عكسش را تمام قد بگيريد تا پاهايش هم بيفتد. چشم هاي سبزش، وق زده و ترسيده بود.
چهارده خودرو دو ديفرانسيل از لندرور تاميتسوبيشي خبرگزاري گيلان، در جاده خاكي پشت سر هم صف كشيده بودند. همه كه پياده شدند، ناخودآگاه به سويش رفتند. با اشتياق و شور خبري، دوره اش كردند. از ترس رنگ سوخته چهره اش سپيد شده بود. پيشاني اش پرچين بود شقيقه ها و لب هايش نيز. صورت كشيده اش مهتابي رنگ شده بود. ۳۰نفري از هيات بازديد كننده، دورش حلقه زدند. همه با هم و درهم پرسيدند:«تو كي هستي؟» ترحم طلبي در چشم هاي وحشت زده اش موج مي زد. «سعيده امين» تركي مي دانست قبل از ديگران او ، نامش را پرسيد:«آدون نمنده؟» سرش را بيخ دهان «زينب گواريان» گرفت تا ترجمه كند:«زينب جواهريان» او حدود هشتاد پاييز در جنگل هاي تالش، ميان برگ و رنگ، خوش غلت زده است. دست هايش را بالا مي آورد دورش را گرفتيم و به او اطمينان داديم تا نترسد. راننده جلد و چابك دوربينش را روشن كرد و روي دوش گرفت. جواهريان، دوربين را شناخت. در چوبي كهنه اي را نشان داد. انگار در تابوتي كهنه و كوتاه بود. در با چوب بلوط كهنه ساخته شده و تركيب ساده و جذابي داشت.
پارسال به اينجا كوچ كرده است قبلا ۱۰۰۰ متر بالاتر، در خانه اش كه از خودش فرسوده تر، ديده مي شود جنگل نشين بوده. مرزبين او و خانه اش، يك رديف سيم خاردار است.
يك نفر با صداي رسا و لهجه صريح فارسي سلام كرد و گفت:«زينب جواهريان» . ناصر تسلينا، نوه پسري خواهر زينب خانم. زينب بر آستان در باز خانه تاريكش ايستاده بود. با نگاه ساده اش تعارف مي كرد:«چيزي ندارم، ولي بفرماييد.» شغلش گدايي است. نه اينكه شغلش باشد، بيشتر برايش حكم يك سرگرمي را دارد. چهل سالي مي شود كه در عمر هفتاد و اندي ساله اش ، بي مرد، در جنگل جنگيده و توانسته شكمش را سير كند. پيرزن، گياه خوار است. تنها پسرش تا اوايل انقلاب كنارش بود. ناصر مي گويد و او با علامت سر تصديق مي كند. به تنها جوان درس خوانده روستايش اعتماد كامل دارد.۲۰ سال پيش ، پسرش، در گرمسار تصادف كرده و مرده است. همان جا دفنش كرده اند.
- ببخشيد كه همه آمار تقريبي است. جنگل است، ديگر- دختر پسرش براي تحصيل رفته تهران. كس ديگري ندارد. نوه اش هم خيلي وقت است، برنگشته، چند سال. اين همه زيبايي جنگل را بدون حتي يك مونس نوشيده است. درخت هاي توسكا و ون بلند و انبوهند. بلوط هم كه اضافه شود، جنگل پهن برگ منطقه تالش، تاريك و هراس انگيزتر مي شود. اگرچه جاي درخت«راش» غول پيكر خاليست.
پيرزن از تنهايي به مردم پناه مي برد. جلب ترحم آنان را به همدمي سايه هاي خوفناك اينجا ترجيح مي دهد. باز تعارف مي كند. البته چيزي ندارد. جنگل، سلف سرويس است. هر كس بايد خودش، قوتش را پيدا كند.
ناصر تسلينا، مسوول منابع طبيعي منطقه و چند زن جنگل نشين جوان، ريز مي خندند.
آنها از جيب نوع دوست هاي شهري، صيانت مي كنند. توضيح مي دهد كه «زينب» شش ميليون تومان گرفته و به اين سوي سيم خاردار آمده؛ ولي همين جا مانده است. ناصر مي گويد: «به اين زندگي عادت كرده.» پول را با نوه اش تقسيم كرده و سهم خودش را در بانك گذاشته! خودش مي گويد: «از مسجد هم كمكش مي كنند. سقف خانه اش مانند كفشش، دو لايه است. پلاستيك. مثل توپ فوتبال گل كوچك، زندگي اش دولايه است و پوسيده و روي نوار طبيعت قل خورده است.»
زينب جواهريان اهل سيراليوه است.
سيراليوه؛ همان گل سرخ در زبان تالشي هاست. مصالح خانه هاشان چوب و گل است. كمي هم گچ. باقيمانده ۱۸۰ هم دهاتي جنگل نشينند. از شهاب محله سيراليوه، ۸۰ نفر، پارسال پولشان را گرفته و رفته اند به روستاهاي شهري تر و بزرگ تر. بعضي هم شهر. براي تغيير و ادامه زندگي. اينهايي كه پايين دست بوده اند، هنوز مانده اند. اين طرف حصاركشي اند و در طرح صيانت قرار نگرفته اند. منبع درآمد ندارند. فاصله شان تا شهر زياد است وجاده هم صعب العبور. مشكلشان ترافيك و آلودگي هوانيست. از قيمت خودرو و شوي لباس مردانه نشنيده اند. در وهله اول علوفه مي خواهند. حيوان هاي زبان بسته شان غذايي جز سرشاخه هاي جنگلي ندارند. سوخت هم ندارند. هيزم زير اجاقشان مي ريزند. هنوز علم بهسوزي از گردنه ها بالا نيامده. خرده صنوبرصنعتي هم كيلويي ۵۰ تومان است. نمي صرفد. در اين خانه ها پنجاه هزار تومان مصالح، كار نشده است.
جوان ۲۶ ساله سيراليوه اي نزديك تر شد تا صدايش بر صداي غرش و خروش رود، غالب شود. رود سيراليوه، سرد و زلال از پيچ كوه و جنگل، پايين روستا، جاري است. فارغ التحصيل ادبيات دانشگاه علامه طباطبايي است. حالا ديگر او خودش سوژه است. غريبه اينجا اوست نه زينب جواهريان. شعر مي گويد، كار جنگل بلد نيست. به جاي هيزم شكني و گله راني، جوگرفته شعر و طبيعت شده. به اندازه مناسب وقت مطالعه دارد. براي كارشناسي ارشد درس مي خواند. تنها تحصيلكرده شهاب محله است. در شهر كسي را ندارد. طايفه كوچكش از وقتي عاقبتش را ديده اند، توي ذوق معلم و دكتر شدن عوالم كودكانه شان خورده است. دختران به جاي درس و مدرسه، اگر معطل خرده جهازشان نشوند، ۱۵-۱۴ سالگي به خانه بخت مي روند. پسرها هم تا سن ۲۲-۲۰ يكي از همين خانه هاي توسري خورده مي سازند و مي روند دنبال زندگي مستقلشان. پسر عمويش، سال قبل، ۱۹ ساله، داماد شد و تا او براي ادامه تحصيل به شهر بر گردد، پدر هم شده است. دوست ندارد، طايفه اش اينگونه تكثير شوند. رشد جمعيت برخلاف درخت ها، رو به افزايش است.
او تاريخ پيمايي مي كند. «ناصر تسلي نيا» ابا دارد، بگويد: «حمام نداريم.» خجالت مي كشد بگويد: اينجا از آب چشمه و رودخانه استفاده مي كنيم. او قرن بيست و يكم را با برج هاي بلند شيشه اي ديده است. دوست ندارد، سربار خانواده باشد. ولي كف دست هايش ناي پينه بستن ندارد. به قلم و كاغذ عادت دارد.
مردم سرزمين «گل سرخ»، با طبيعت مانوسند و با تكنولوژي بيگانه. اگرچه در فعاليت هاي شهروندي نظير انتخابات شركت مي كنند. نمي خواهند، سيمان و آسفالت به اينجا بيايد. با اينكه لوله گاز آستارا- اردبيل، از كنارشان رد مي شود، مي گويند: «ما مي رويم. ولي درختان را به خاطر ماتيشه نزنيد.» اينجا قلب تاريخ است. اهالي اش صبر راش ۱۵۰ ساله دارند.
خبرنگاران و مديران از بازديد برگشتند. جنگلي ها مات و مبهوت ما را نگاه مي كردند كه در پيچ جاده، پشت گرد و غبار ماشين ها، گم مي شديم.

اقدام سازمان جنگل ها براي حفاظت از جنگل هاي شمال
حصارهاي شكننده برگ سوزني
سميرا قشقايي 
«كادر بسته است و دختري در ميان انبوهي از درختان جنگل گيسوم ژست مي گيرد. چليك، دكمه دوربين عكاسي صدا مي خورد و آن صحنه براي هميشه و شايد براي روزي كه ديگر اثري از جنگل هاي سرسبز گيسوم باقي نمانده باشد يادگاري بس ارزشمند محفوظ بماند.»
بعد چليك چليك صداي دوربين هاي عكاسي كه تازه ارزش اين جنگل زيبا را دريافته است، عكس ها خانوادگي، تكي، پرتره و دسته جمعي است.
نترسيد جنگل هاي شمال حالا حالاها تمام نمي شود ۲۰ الي ۳۰ سال به پايان نسل آنها با ادامه روند كنوني باقي مانده است. شما ۲۰ سال فرصت داريد تا عكس يادگاري بگيريد.
ثروت هاي طبيعي ايران 
جنگل هاي شمال قسمت اعظم جنگل كشور را تشكيل مي دهند. يعني مساحتي برابر با يك ميليون و ۸۶۰ هزار هكتار كه حدود ۲۲۲۶ نفر نيروي حفاظتي از آن محافظت مي كند.
سطح جنگل هاي ايران نيز به گفته مدير روابط عمومي سازمان جنگل ها بيش از ۶۰۰ هزار هكتار افزايش يافته است.
جنگل ها، منابع طبيعي ثروتمندي براي تمام كشورها هستند كه بايد در جهت حفظ آن كوشيد. هر ۱۰ سال يك بار نيز سازمان جنگل ها، جنگل ها را با همكاري سازمان مديريت و برنامه ريزي نقشه برداري كرده و آمار آنها را اعلام مي كند.
اغلب درخت هاي بومي در اين جنگل ها برگ پهن هستند كه علاوه بر مرغوبيت نوع چوب، منابع غذايي فراواني را در خود ذخيره مي كنند.
توسعه جنگل ها يكي از راه هاي حفظ جنگل هاست كه غالبا مورد دستبرد سودجويان اقتصادي قرار مي گيرد. سازمان جنگل ها نيز بارها توسعه جنگل ها را مورد توجه قرار داده است.
در تعقيب قاچاقچيان 
سازمان جنگل ها در راستاي توسعه جنگل ابتدا اقدام به حصاركشي ۹۵۰ هزار هكتار از جنگل هاي شماره يعني بالغ بر ۵۰ درصد آن كرده است. علاوه بر اين ۲۲۲۶ نفر نيروي حفاظتي نيز از محافظان منابع طبيعي گرفته تا نيروي سپاه، بسيج و مجريان طرح هاي جنگل داري و همچنين ده ها پاسگاه بازرسي و محمولات جنگلي از جنگل هاي شمال محافظت مي كنند. اما هنوز اين جنگل ها از دستبرد قاچاقچيان چوب در امان نمانده است.
قاچاق چوب غالبا به صورت فصلي و در مناطق خوش آب و هواي شمال صورت مي گيرد. قاچاقچيان بهترين گونه هاي درختان كه غالبا درختان راش، توسكا، نمدار ملج و افرا هستند را انتخاب كرده و سپس آنان را با علامت گذاري قطع مي كنند.
شكوري رئيس اداره منابع طبيعي آستارا مي گويد: بزرگ ترين معضل جنگل داران قاچاق چوب است. براي اين كار دولت اعتباري در قالب طرح صيانت از جنگل هاي شمال در اختيار ادارات كل ۴گانه شمال كشور شامل گيلان، نوشهر، ساري و گرگان گذاشته شده است و قراردادي نيز با همكاريNGO هاي زيست محيطي و نيروهاي بسيج براي حفاظت از عرصه هاي جنگلي منعقد شده است.
كردافشاري مدير كل منابع طبيعي استان گيلان مي گويد: «تاكنون ۸۵ درصد از قاچاقچيان گردن كلفت چوب، در جنگل ها شناسايي شده و پرونده اي براي آنها در دادگاه تشكيل شده است. طي محاكمه اي همه آنها از استحصال چوب از جنگل محروم شده اند.
وي اضافه مي كند: «۶۸ پاسگاه جنگلباني ثابت و ۸ پاسگاه جنگلباني غيرثابت به صورت فصلي در استان گيلان فعاليت مي كنند.»
سال گذشته نيز يك جنگل بان حين انجام وظيفه مورد حمله قاچاقچيان چوب قرار گرفته و در مقابل ديدگان خانواده اش مورد اصابت گلوله قرار مي گيرد.
كاظم نصرتي معاونت جنگل هاي شمال نيز تصريح كرد: «طي ۳ الي ۴ سال اخير برداشت چوب از جنگل ۵۰ درصد كاهش يافته و برداشت سالانه ۲ ميليون متر مكعب به ۹۶۰ هزار متر مكعب چوب تقليل يافته است.»
البته اين سوال مطرح است كه باتوجه به آمار داده شده مبني بر كاهش استحصال چوب از جنگل، مواد اوليه كارخانجات چوب و كاغذ كه توليدات خود را بالاتر برده اند از كجا به دست مي آيد؟
اين سوالي بود كه از سوي هيچكدام از مسوولان مربوطه پاسخ داده نشد.
كمربند سبز ايمني 
كمربند سبز از ديگر راهكارهاي توسعه جنگل در سرزمين شمال است. كمربند يعني كاشت نهال به صورت چند رديف در حاشيه جنگل ها.
اغلب درخت هاي بومي شمال كشور شامل توسكا، افرا، راش و نمدار، مي شود كه از گونه پهن برگ با كيفيت مرغوب محسوب مي شوند.
اما سازمان جنگل ها با كاشت گونه سوزني برگ كه هميشه سبز و سريع الرشد است اقدام به ايجاد كمربند سبز در حاشيه جنگل ها كرده است.
محمد علي هدايتي مدير كل جنگل داري استان گيلان علت كاشت نهال هاي سوزني برگ را اينگونه مطرح مي كند: «سوزني برگ هميشه سبز است و بيشتر جنبه رواني دارد و چون سريع الرشد است مي تواند به لحاظ اقتصادي نيز مقرون به صرفه باشد.»
اين در حالي است كه اغلب زيست شناسان، كاشت بي رويه گونه هاي برگ سوزني را موجب تهديد گونه هاي بومي و برگ پهن مي دانند كه مي توانند موجوديت جنگل  ها را در آينده به مخاطره بيندازند.
خروج دام از جنگل ها
سازمان جنگل ها، مراتع و آبخيزداري كشور طي دو سال گذشته براي ايجاد تعادل بين دام و مرتع و جلوگيري از تخريب جنگل ها، ۳۰۰ هزار دام را از مراتع كشور خارج كرده است.
نگهدار اسكندري مدير كل دفتر فني مرتع مي گويد:« نگاه ما به مراتع كشور متعادل كردن ميزان مصرف و توليد است كه در قالب ظرفيت مجاز مراتع تحقق مي يابد و اگر مرتع داران، دامداران و امور دام كشور به گونه اي مراتع را مديريت كنند كه در همه حال ظرفيت دام در مراتع متعادل باشد، در زمان بروز پديده خشكسالي لطمه اي به پوشش گياهي مراتع وارد نمي شود.
وي تصريح مي كند: «تغييرات مهمي تاكنون در نظام دامداري سنتي متكي به مرتع  ايجاد نشده است و در اين شيوه دامداري، دامدار منتظر خشكسالي و ترسالي است به طوري كه در سال  هاي ترسالي تعداد دام را افزايش مي دهد و در سال هاي خشكسالي به دليل مشكلات اقتصادي، دامدار نمي تواند ميزان دام خود را كاهش دهد و در نتيجه فشار وارده به مرتع افزايش مي يابد.»
در حال حاضر ۱۲۴ميليون واحد دامي در كشور وجود دارد كه ۸۳ ميليون آن متكي به مرتع است اين در حالي است كه مراتع كشور ظرفيت ۳۷ ميليون واحد دامي براي ۷ ماه در سال را دارند.
اسكندري در پايان مي گويد: «قرار است طي ۱۰ سال اجراي طرح تعادل دام و مرتع ۳۰ ميليون دام از مراتع كشور حذف شود.
حذف جنگل نشينان
در حال حاضر ۸۰ هزار خانوار در ۳هزار و ۴۰۰پارچه آبادي در داخل و در حاشيه جنگل هاي شمال زندگي مي كنند كه از اين ميزان ۱۰ هزار خانوار در آبادي هاي زير ۲۰خانوار پراكنده هستند كه به واسطه چراي دام، تامين سوخت و فعاليت هاي كشاورزي از ديدگاه مسوولان از عوامل مهم تخريب جنگل ها محسوب مي شوند. بر اين اساس در يك برنامه ۶ ساله كليه روستاهاي زير ۲۰ خانوار موجود در جنگل هاي شمال به خارج از مناطق جنگلي انتقال و ساماندهي مي شوند. البته جنگل نشينان كه در ازاي مبلغ ناچيزي از مكان زندگي خود رانده مي شوند چنين اعتقادي ندارند. آنها معتقدند كه حمايت نكردن دولت از جنگل نشينان و نرسيدن سوخت ومواد غذايي كافي، آنها را مجبور به استفاده از چوب جنگل مي كند.
ناصر تسلي نيا يكي از روستانشينان حاشيه جنگلي مي گويد:« ما جنگل را دوست داريم و هرگز آنجا را تخريب نمي كنيم. تخريب كار قاچاقچيان چوب است و مسوولان به جاي آواره كردن روستاييان مواد سوختي وغذايي آنها را تامين كنند.
كاشت نهال
محمد علي هدايتي مدير كل دفتر جنگل كاري و پارك ها مي  گويد: «در سال جاري ۴۰ ميليون اصله نهال درشمال كشور توليد شده است كه در سطحي بالغ بر ۴۰ هزار هكتار از عرصه هاي منابع طبيعي شمال كشور كاشته خواهد شد كه از اين ميزان حدود ۹ هزار هكتار به طرح توسعه جنگل هاي شمال اختصاص دارد».

ستون ما
طبيعت ما و آن خانواده فقير
دكتر ناصر كرمي 
همه حكايت بچه مرفهي را كه مي خواست درباره يك خانواده فقير داستاني بنويسد، شنيده ايم.
مي دانيم كه در آغاز داستانش نوشته بود. اين خانواده خيلي فقير بود، پدر، مادر، بچه ها همه فقير بودند،  راننده، باغبان، كلفت و نوكرشان هم فقير بودند...»
حكايت اين خانواده، بسيار شبيه است به فقر و غناي منابع طبيعي در ايران.
مي دانيم كه متوسط دريافت نزولات جوي در ايران از يك سوم متوسط كره زمين هم كمتر است. چهارپنجم ايران در شمار مناطق خشك قرار مي گيرد. سه پنجم يا بياباني است، يا نيمه بياباني، يك پنجم هم بيابان واقعي است. يعني جايي كه در آن امكان زادآوري زيستي در حداقل ممكن و يا حتي ناممكن است.
از سوي ديگر، كمتر از ده درصد مساحت كشور ما را منابع طبيعي غني از نوع زيستبوم هاي جنگلي يا نيمه جنگلي تشكيل مي دهد و سرانه فضاي سبز به جمعيت در ايران از يك ششم سرانه متوسط كره زمين هم كمتر است.
به اينهمه بايد مصيبت خيزبودن پهنه طبيعت ايران را هم اضافه كرد زيرا ازنظر حجم آسيب هاي ناشي از بلاياي طبيعي ايران همواره در شماره ۱۰ كشور نخست جهان قرار داشته است،اما همچنانكه آن خانواده موصوف، فقير بودند، اما نوكر و كلفت و راننده و باغبان هم داشتند، يك روي ديگر سكه جغرافيايي طبيعي ايران، غنا و تنوع است. گذشته از تباين عرصه هاي كوهستاني و جلگه اي، كه موجب مي شود درحالي كه يك گوشه از ايران (علم كوه) يخچال دائمي دارد، يك گوشه ديگر (چاله مركزي لوت)  قطب حرارتي كره زمين باشد، اين نكته نيز جالب است كه قديمي ترين جنگل جهان (جنگل هاي سرخدار غرب مازندران) در ايران واقع است و ازنظر تنوع زيستي، ايران در شمار پنج كشور نخست جهان قرار داشته و از اين نظر خود به تنهايي با همه قاره اروپا، هماوردي مي كند.
پس، بالاخره ما فقيريم يا ثروتمند؟ اگر حالا هم پاسخ به اين سوال دشوار باشد، تا ده يا حداكثر بيست سال آينده آسان خواهد بود: سرعت تخريب جنگل و نابودي منابع طبيعي در ايران به حدي است كه موجب مي شود تا يكي دو دهه ديگر چندان نشاني از برگ و بار اندك، اما متنوع و خوش آب و رنگ طبيعت ايران باقي نماند. چندي پيش بود كه فائو اعلام كرد از حدود ۲۰ ميليون هكتار جنگل هاي واقعي نيمه قرن حاضر اكنون در ايران كمتر از ۷ ميليون هكتار باقي مانده است. و شگفت است خامدستي هاي كوته بينانه اي كه در رفتار با همين اندك گستره باقي مانده روا مي داريم.
پس، اگر هم حالا نباشيم، اما بالاخره فقير خواهيم شد. مثل همان خانواده موصوف، كه قطعاً سرانجام ناچار خواهند شد كلفت و نوكر و راننده و باغبان خود را اخراج كنند و به طور كامل در سلك خانواده هاي فقير قرار گيرند.

شماره هاي تحريريه:
تلفن: ۹-۲۹۰۲۹۳۸
نمابر:۲۹۰۲۹۴۰

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
طهرانشهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |