شنبه ۵ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۵۸
جنجال در ماكائو و راز هواپيمايي كه دير رسيد
تجربه مشترك ماهان و لوفت هانزا
همه چيز شايد يك مشكل معمول اداري به نظر برسد: كه يك كامپيوتر در دوبي را كامپيوتري ديگر در ماكائو ثبت نمي كرده است. به هرحال خلبان، براي پروازي كه معطل مانده بود، چاره اي نداشت جز اينكه از مسافران كمك بخواهد.
عليرضا كيواني نژاد
005772.jpg

وقتي جنجال در فرودگاه ماكائو راه افتاد كه يكي از مسوولان پرواز ماكائو -تهران از مسافران جهت پرداخت هزينه سوخت، پول درخواست كرد.
چهارشنبه، ساعت ۱۵:۳ دقيقه بامداد، فرودگاه مهرآباد سالن انتظار پروازهاي خارجي.
پرواز شماره ۱۰۳۲ شركت هواپيمايي.م روي تلويزيون يا همان مانيتور نصب شده در سالن انتظار نوشته؛ ساعت فرود هواپيما ۴ صبح است پروازي دو مقصده از دهلي به ماكائو و برعكس به تهران. گوشه سالن انتظار مردي بي خيال و بي توجه به شلوغي سالن، روي اسباب و اثاثيه اش به طرزي شگفت آور خوابيده است توگويي او در اين سالن نيست، انگار. عقربه كوچك براي رسيدن به عدد ۴ عجله اي ندارد. آرام و با طمانينه حركت مي كند و انگار او هم مي داند كه قرار نيست اين پرواز راس ساعت مقرر در فرودگاه بين المللي مهرآباد فرودآيد.
افسر نگهبان كه مامور حفاظت سالن است ساعت ۳۰:۳ دقيقه درب ورودي را باز مي كند. تنها اطلاعاتي كه درباره پرواز تهران - ماكائو دارد اين است كه اعضاي تيم ملي فوتسال با اين پرواز تادقايقي ديگر به تهران مي آيند. چند دقيقه طول مي كشد تا برايش توضيح دهيد كه اعضاي تيم فوتسال حالا حالا به تهران نمي آيند، اما او نمي خواهد باور كند و همچنان مي گويد منتظر ديدن بچه هاي تيم ملي است!
با نزديك شدن عقربه ها براي نمايش عقربه ها ساعت ۴۵:۳ دقيقه به وقت تهران ، مستقبلين- آنهايي كه با چرخ دستي، اسباب و بار را به اين طرف و آن طرف مي برند- جلوي ورودي سالن انتظار، صف مي كشند. سالن شلوغ شده، اما آن مرد هنوز روي اسباب و اثاثيه اش خواب است و خواب!
عده اي بادسته گل و عده  اي ديگر با دوربين هاي فيلمبرداري، منتظر مسافر خود هستند.
تا اينكه...
تا اينكه پسر پانزده ساله اي توجه مادرش را به نوشته روي مانيتور جلب مي كند.
پرواز تهران - ماكائوي شركت هواپيمايي.م به دليل بدي هوا، ساعت ۶ صبح به زمين مي نشيند.
هنوز هم كسي حرف اين پسر به نظر پانزده ساله را باورندارد، اما گوينده اطلاعات پرواز، مهر تصديقي روي حرف هاي او مي زند. صداي خانم گوينده، فضاي سالن را پر مي كند از بهت و حيرت. همچنين مي گويد كه سالن را ترك نكنيد!
پرواز تهران - دهلي - ماكائو به وقت محلي ساعت ۴۰:۲۲ انجام شده است، اما چرا مانيتور سالن زمان نشستن پرواز را ساعت ديگري اعلام مي كند. هيچ كس نمي داند يا حداقل كسي دوست ندارد دانسته هاي خود را به ديگران هم انتقال دهد. مادر همان پسر پانزده  ساله با اضطراب حرف مي زند. دستمال كاغذي سفيد، سوپاپ اطمينان است براي كنترل اعصاب، وقتي از اين دست به آن دست مي شود و البته ريش ريش شده.
با همان اضطراب به يكي از مستقبلين مي گويد: «نكند هواپيماربايي شده و اينها نمي خواهند چيزي بگويند.» بعد از اينكه خاطرجمع مي شود اين اتفاق نيفتاده، آرام در گوشه اي مي نشيند.
بهترين جا براي كسب اطلاعات بيشتر و ترجيحاً موثق تر، مديريت ترمينال است.
قبل از اذان صبح، دفترش بسته و بعد از اذان، در را باز مي كند. بي سيم بزرگي روي ميزش است و كنترل تلويزيون در دستش. كنار صندليش كامپيوتري است كه سايتMehrabad را باز كرده و اطلاعات راOnline در اختيار مديريت قرار مي دهد.
005742.jpg

- چرا پرواز تهران - ماكائو با تاخير مي نشيند؟ آن هم تاخيري چندساعته؟
كانال تلويزيون را عوض مي كند. سايت را يكبار ديگرRefresh كرده تا اطلاعات تازه را ببيند. همان حرفي را مي زند كه ساعتي قبل مانيتور سالن انتظار، پرده از آن برداشته بود.
همان طور كه به كارت شناسايي نگاه مي كند، مي گويد: «اتفاق تازه اي نيست. چيزي هم به ما نگفتند. نامساعدبودن شرايط جوي، نشستن هواپيما را با تاخير مواجه كرده و مشكل.»
حرف تازه اي نمي زند. اطلاع زيادي هم ندارد - اين طور به نظر مي رسد - چايي روي ميزش را با يك قند مي خورد و مشغول صحبت با مدير تداركات گروه هنري حاضر در فرودگاه مي شود. عبدالله اسكندري، پارسا پيروزفر، سارا خوئيني ها و... براي پرواز به مقصد دبي آماده مي شوند، چيزي به ساعت ۶ نمانده است.
ساعت ۶ بامداد
پرواز تهران - ماكائو شركت هواپيمايي.م، بالاخره نشست. اين بار گوينده اطلاعات پرواز از نامساعدبودن شرايط جوي چيزي نمي گويد.
اولين مسافراني كه وارد سالن انتظار مي شوند، مسافران گرجستان هستند. در ميانشان كمتر چهره اي ايراني ديده مي شود. چند دقيقه بعد، مسافران پرواز عجيب و غريب ماكائو وارد سالن مي شوند، منتهي پشت سر خلبان و خدمه پرواز.
خانم هاي ميهمان دار با لباس سبزرنگ و متحدالشكل طول سالن انتظار را طي مي كنند. اولين مسافري كه وارد سالن مي شود درباره مشكل فرودگاه ماكائو، سناريوي عجيبي دارد.
«دوست عزيز، ما چند ساعت در فرودگاه ماكائو معطل شديم. نمي دانستيم چرا؟ تا اينكه متوجه شديم هواپيمايي كه قرار است ما را به تهران برگرداند، فاقد سوخت كافي است.
مسافران، نگران در فرودگاه ماكائو، پس از ساعت ها جنگ و جدل به اين نتيجه مي رسند كه چاره اي جز انتظار ندارند و البته صبركردن. صبرداشتن اما در اين شرايط براي عده اي از مسافران كار ساده اي نبود و با بالاگرفتن انتقادات، پليس ماكائو براي برقراري نظم، وارد سالن فرودگاه مي شود. آنهايي كه اعتراض مي كردند، اينبار پيكان انتقادشان را به سوي كاركنان و خدمه پرواز نشانه رفته، با الفاظ نامناسب، آنها را مخاطب خود قرار مي دهند.
اما اينها حرف هاي مسافران است و يك سويه. آنها عصبي از اين همه تاخير هستند و تنها به دنبال فردي مي گردند تا او را سيبل متحرك كنند.
كاپيتان پرواز مي تواند اطلاعات تازه تري دراختيارتان بگذارد. هنوز توي محوطه فرودگاه ايستاده و منتظر ماشين است تا او را به منزلش برساند.
آقا. ماشين كجاست؟ من ساعت دوازده پرواز دارم.
ماشين را به او نشان مي دهند. براي اينكه بتواند اطلاعات را به شكل كامل تر بيان كند، پيشنهادي مي دهد.
«سوار ماشين شو و با من بيا تا منزلم.» اين را مي گويد و سوار ماشين مي شود. منتظر نمي ماند تا سوالي منعقد شود. بلاانقطاع شروع مي كند به توضيح دادن ماوقع ماجرا: «مسافران ايراني اين پرواز، با كمال تاسف و تاثر، آبروي هر چه ايراني است را بردند! آن هم در فرودگاهي كه پاي هيچ آدمي، سال تا سال هم به آن باز نمي شود. داستان اين است. هواپيماي ايرباس ۳۳۰، به مقصد ماكائو پرواز كرد، ولي چون سوخت كافي نداشت در فرودگاه دهلي، سوخت گيري كرد و به ماكائو رفت. در مسير بازگشت اين هواپيما دچار ايراد فني شد و مجبور شدند با مساعدت مسوولان، هواپيماي ايرباس ۳۰۰ را جايگزينش كنند. اين مورد در تمام دنيا وجود دارد. شماره كد هر هواپيما با ديگري فرق دارد. بنابراين با تعويض هواپيما، اين كد هم تغيير كرد. ما هيچ وقت پول نقد زياد همراه خودمان نمي بريم. هزينه سوخت توسط كارت اعتباري پرداخت مي شود. وقتي به مسوولان فرودگاه ماكائو مراجعه كرديم و خواستار خريد سوخت با همان كارت اعتباري شديم، گفتند نمي شود. تعجب كرديم. با دفتر نمايندگي در دبي تماس گرفتيم كه كد تازه اي براي ما فكس كند در عين حال اما تصميم گرفتيم با فردي از نزديكانمان، در اين باره صحبت كنيم. او گفت كه نزديك به ۳۰ هزار دلار پول دارد و مي تواند در صورت بروز مشكل، هزينه سوخت را بپردازد.»
كاپيتان اين مساله را رد مي كند كه از مسافران - احيانا - درخواست پول نقد شده باشد، براي خريد بنزين هواپيما. بعد به آرامي كلاهش را از سر برداشت و گفت: «تيم هواپيمايي.م هر گونه بي احترامي را تحمل كرد، ولي حرفي به مسافران نزد. ما يكي از بهترين خطوط هوايي ايران هستيم و اين مساله حتي براي شركت بزرگي مثل «لوفت هانزا» هم پيش آمد (پرواز اسپانيا - فرانسه). خوشبختانه دفتر نمايندگي دبي، شماره جديد را فكس كرد.»
كاپيتان كه خسته از پرواز است به كوله بار تجربه اش اشاره مي كند: «سي و دو سال است پرواز دارم. با هر مشكلي مواجه شدم ولي تا حالا نديده بودم هموطن آبروي هموطن را بريزد»! كاپيتان پرواز از ماشين پياده مي شود. مي گويد حتما بنويس كه خدمه پرواز، بهترين رفتار را داشتند، ولي مسافران بايد بدانند اين مشكل مي توانست براي هر پرواز ديگري هم اتفاق بيفتد. بعد هم تعجب خود را از دليل عنوان شدن روي مانيتور براي تاخير فرود، ابراز كرد: «نامساعد بودن شرايط جوي؟ نه اصلا چنين چيزي نبود. هوا خوب بود و صاف.»
پرواز ماكائو - تهران در فرودگاه مهرآباد به زمين نشست. نه خبري از اعضاي تيم فوتسال بود و نه خبري از هواپيماربايي!

ستون شما
گلايه از يك دوست شوخ طبع
دكتر غلامعلي حداد عادل 
چندي پيش روزنامه همشهري را ورق مي زدم در صفحه نوزده چشمم به عنوان «بهترين گربه دنيا» افتاد معلوم شد در مسابقه اي در دوبلين يك گربه سياه ايراني نژاد كه چشماني نارنجي رنگ داشته زيباترين گربه بالغ شناخته شده است. از قديم هم معروف بود كه گربه هاي ايران در جهان به زيبايي معروف اند و حالا اين خبر هم شاهد تازه اي بر آن مدعا بود.
آنچه نظر مرا در اين خبر كوتاه به خود جلب كرد و محرك من در نوشتن اين نامه شد عبارت اول آن خبر بود كه مي گفت «بالاخره در يك چيز «بهترين» شناخته شديم و اسمي در كرديم، البته اين را مديون گربه هايي هستيم كه...» حقيقت اين است كه از خواندن اين عبارت دلم گرفت و از خود پرسيدم آيا واقعا ما ملتي هستيم كه در هيچ چيز در دنيا بهترين نيستيم و در همه امور عقب مانده ايم و تنها بايد دلمان به اين خوش باشد كه گربه اي از نژاد ايراني به نام «ترويلوردوكوزنا» در يك مسابقه بهترين گربه شناخته شود وبعد بنويسيم بالاخره در يك چيز بهترين شاخته شديم و اسمي در كرديم؟ آيا ما اين اندازه بي افتخاريم كه بايد فقط به گربه افتخار كنيم؟
نمي خواهم آن دوست محترمي را كه اين خبر را تحرير و تنظيم كرده ملامت كنم. او، كه قاعدتا بايد جوان باشد، طبعا مي خواسته به نوشته خود مختصر نمكي اضافه كند و به همين جهت خبر را با عبارتي طنزگونه آغاز كرده و في الواقع خواسته است مطلب را با يك شوخي آغاز كند. اما مي دانيم كه هر شوخي، شائبه اي از جدي در خود دارد. من نگران آنم كه قلم نويسندگان مطبوعات ما به اين نوع شوخي ها عادت كند و ناديده گرفتن افتخارات يك ملت، خدانخواسته در نظر اهالي مطبوعات به صورت امري سهل و ساده درآيد و از آن مي ترسم كه دوستان جوان قلم به دست ما، ندانسته آب به آسياب دشمنان ملت ما بريزند و حرف هايي دشمن شادكن بزنند. در سال هاي گذشته ديده و شنيده ايم كه عده اي دايما در صدد ايجاد نااميدي و بدبيني و دلسردي در مردم بوده اند. اين حرف ها، خواننده اي مثل من را به ياد حرف هاي آنها مي اندازد و دلم به همين جهت مي گيرد. البته ناگفته نماند كه روزنامه همشهري در انعكاس توانايي ها و موفقيت هاي جوانان ايراني نيز كوشا بوده است كه از آن جمله، بايد به گزارش موفقيت دانشجويان ايراني در المپياد جهاني اختراعات (همشهري شنبه هفته جاري) اشاره كرد.
البته، مسلم است كه ما نبايد ادعا كنيم «هنر نزد ايرانيان است و بس» و نبايد امتيازات و ارزش هاي ملت هاي ديگر را ناديده بگيريم و انكار كنيم، اما از سوي ديگر نبايد خود را نيز دست كم بگيريم و خوار و بي مقدار انگاريم. آيا ما فقط از جهت زيبايي گربه ايراني كه ربطي هم به شايستگي هاي ملت و مردم ما ندارد، در دنيا اول هستيم؟ آيا فرش ايراني كه محصول ذوق رنگين و كار سنگين قوم ايراني است، بهترين فرش دنيا نيست؟ آيا جوان هاي ما در بسياري از مسابقات ورزشي در آسيا و جهان «بهترين» مقام را كسب نكرده اند. هين روز پنج شنبه بيستم فروردين تلويزيون خبر اول شدن آتوسا پوركاشيان، دختر ايراني را كه حجاب و چهره اي متين داشت، در مسابقات شطرنج آسيا پخش كرد، آيا حسين رضازاده ما در وزنه برداري قوي ترين و به عبارت ديگر بهترين وزنه بردار جهان شناخته نشده است، آيا در كشتي و وزنه برداري و تكواندو و فوتبال ورزشكاران افتخارآفرين فراوان نداريم.
من چون سال هاست كه با جوانان ايراني شركت كننده در المپيادها سر و كار دارم مخصوصا، مي خواهم از آنها به عنوان مايه هاي افتخار و سربلندي ياد كنم. همه مي دانند كه جمهوري اسلامي ايران سال هاست جاي خود را در المپيادهاي رياضي و فيزيك و شيمي و رايانه و زيست شناسي در رده ۱۰ درصد بالاي تيم هاي جهان تثبيت كرده است و امروزه، در اين المپيادها همه به تيم هاي ايراني به چشم يك حريف قدرتمند نگاه مي كنند. تيم شيمي ما تاكنون دوبار در سطح جهان اول شده است و تيم هاي ديگر هم در همين حد افتخارآفرين بوده اند. يادم هست يك سال در المپياد رياضي يك مساله هندسه سخت داده شده بود كه دانش آموزان بسياري از كشورها از حل آن عاجز مانده بودند و از جمله از تيم نيرومند شش نفره چين، حتي يك دانش آموز هم موفق به حل آن نشده بود، اما هر شش نفر دانش آموز ايراني آن مساله را حل كرده بودند و عجيب اين بود كه هر كدام از آنها، آن مساله را از يك راه به خصوص و جداگانه اي حل كرده بودند، يعني براي آن مساله شش راه حل متفاوت به دست آورده بودند. اين موضوع سرپرست تيم اسپانيا را كه خود استاد رياضي بود چنان به شگفتي وا داشته بود كه گفته بود من تصميم دارم اين مطلب و اين شش راه حل را در يك مجله علمي به صورت يك مقاله به اطلاع رياضيدانان كشورم برسانم. خبر موفقيت تيم هاي دانشجويي ايراني را در مسابقات جهاني «بتن» و «ربات ها» هم سالهاست كه مي شنويم و تازه ترين خبر، بهترين شدن تيم مخترعان جوان ايران در سي و دومين نمايشگاه اختراعات و فناوري در ژنو است كه مي گويد سه دختر و دو پسر جوان ايراني با كسب پنج مدال طلا و چهار مدال نقره و يك مدال برنز از طرف هيات داوران به عنوان «بهترين» تيم شركت كننده شناخته شده اند. سرانجام بايد بگوييم كه ما ايراني ها علاوه بر تاريخ كهن و فرهنگ سرشار از انديشه خود، امروزه مسلما جا دارد به روحيه آزادي خواهانه و استقلال طلبانه ملت خود افتخار كنيم. ما ملتي هستيم كه براي كسب آزادي و استقلال و اجراي حق و عدالت و گسترش دين و معنويت، در يكصد سال گذشته هرگز از پاي ننشسته ايم و در ربع قرن اخير با تقديم صدها هزار شهيد سرافراز در انقلاب اسلامي در عرصه مبارزه با استبداد و استعمار و دفاع از دين و ميهن خود، شايسته عنوان بهترين ملت دنيا هستيم.
باز هم اشاره مي كنم كه قطعا نويسنده آن خبر با درج عبارت «بالاخره در يك چيز «بهترين» شناخته شديم...» قصد شوخي داشته است، اما اين شوخي مرا به ياد داستاني مي اندازد كه گفته اند كسي كه زياد شوخي مي كرد از دنيا رفت و يكي از دوستانش او را بعد از مرگ به خواب ديد و از او حال وضعش را در آن دنيا جويا شد، آن آقا جواب داد كه خيلي هم وضعش خوب نيست زيرا هر چه وي در اين دنيا شوخي كرده، حالا در آن دنيا (يعني عالم پس از مرگ) جدي گرفته اند! بنده هم مي خواهم به دوستان عزيز مطبوعاتي ام عرض كنم مواظب باشيد كه ممكن است بعضي از خوانندگان، شوخي هاي شما را جدي بگيرند.

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |